بچه که بودم....
وقتی میرفتیم خونه ی مامان بزرگمینا....
همیشه دوست داشتم اون گربه هه که بعضی وقتها میومد میشست لب دیوارشون بیاد بشینه بغلم...
گربه هه چشاش سبز بود...
خودشم زردبود...
دوست داشتم بیاد بغلم بعد عین تو فیلم ها اونقدر نازش کنم تا کیف کنه...
همیشه میشستم پشت پنجرشون بعد اونقدر گربه هه رو التماس میکردم که نگو....
گربه هه نمیومد کنارم که هیچ...
اول بهم یه چشم غره میرفت بعدشم میذاشت و میرفت...
عجب دورانی داشتیم ما اون موقع ها....
یادش بخیر...