نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5

موضوع: *** زندگینامه ادیبان بزرگ جهان ***

  1. #1
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954
    سپاس ها
    922
    سپاس شده 423 در 307 پست

    New 1 *** زندگینامه ادیبان بزرگ جهان ***

    سلام

    در این جستار زندگینامه بزرگان ادب جهان قرار داده خواهد شد. باشد که مورد توجه علاقه مندان واقع شود.

    باسپاس

  2. #2
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954
    سپاس ها
    922
    سپاس شده 423 در 307 پست

    پیش فرض

    کلئوپاترا،جولانگاه ادیبان بزرگ شرق و غرب
    *** زندگینامه ادیبان بزرگ جهان ***
    *** زندگینامه ادیبان بزرگ جهان ***

    کلئوپاترا
    ویل دورانت در کتاب تاریخ تمدن از نامه زنی یاد می کند که با صراحت به معشوق خود می نویسد" ای دوست زیبای من ، من خواستار آنم که همسر تو باشم . و کدبانو و صاحب اختیار همه املاک تو شوم(ص 250 ترجمه احمد آرام)


    در این مقاله بنا داریم مختصری از زندگی کلئوپاترا ملکه مصری سخن به میان آوریم. پیش از این کلئوپاترا شش کلئوپاترای دیگر به سلطنت رسیدند. اما کلئوپاترای مورد نظر ما کلئوپاترای هفتم می باشد.




    کلئوپاترا در 69 قبل از میلاد در شهر اسکندریه از مادری یهودی متولد شد. ظاهرا نام کلئوپاترا اسم رایجی در این خانواده بوده است چونکه اسم مادر، خواهر بزرگتر و دختر وی نیز کلئوپاترا بوده است. کلئوپاترا و خانواده وی مصری نبودند، بلکه اهل مقدونیه و از نوادگان اسکندر کبیر بودند. ممکن است که کلئوپاترا اولین فرمانروای این خاندان بوده که می توانسته است به زبان مصری حرف بزند. پدر کلئوپاترا بطلمیوس دوازدهم (Ptolemy) بود که به نی لبک زن مشهور بود. کلئوپاترا به خاطر اینکه پدرش نی لبک می زد به نوازندگی نی لبک علاقه مند شد. اما از عهده بر نیامد . وی همینکه در بزرگسالی با کار هنرمندان دیگر در زمینه موسیقی آشنا شد دیگر به نی لبک توجهی نشان نداد. شرمیون کنیز کلئوپاترا می گوید: در زمان بیکاری من و کلئوپاترا با زبان رومی از تاریخ و جغرافیا برای یکدیگر سخن می گفتیم.


    پدر کلئوپاترا به تحصیل بسیار اهمیت می داد. و تمام فرزندانش معلم جداگانه داشتند کلپو پاترا به تحصیل فلسفه ، ادبیات، هنر ، موسیقی، و دارو سازی پرداخت. و قادر بود به شش زبان صحبت کند. او به زبان های ارمنی ، مصری، حبشی، یونانی، عبری و لاتین تسلط داشت.


    زندگی کلئوپاترا تا کنون موضوع داستان ها و فیلم هایی آکنده از نیرنگ، توطئه و عشق بوده است. تاریخ نشان داده است که کلئوپاترا تاج پادشاهی را در پی انجام کارهای خشونت آمیز به دست آورده است. هنگامی که پدر وی در پی شورشی علیه وی تبعید شد، خواهر بزرگتر کلئوپاترا بر تخت پادشاهی تکیه زد. ولی هنگامی که پدر او توانست دوباره بر اوضاع مسلط شود، دستور به قتل خواهر کلئوپاترا داد. دومین کلئوپاترا (Cleopatra VI) در این خانواده نیز به طور مشکوکی در همان زمان از دنیا رفت. به این صورت تنها کلئوپاترا و برادر وی که سال ها از وی کوچکتر بود در این خانواده باقی ماندند. ۴ سال بعد، با مرگ پدر، کلئوپاترا که تنها ۱۷ سال داشت به مقام پادشاهی مصر رسید.

    بعد از پدر ، کلئوپاترا با برادر خود که تنها ۱۲ سال داشت و او نیز ملقب به بطلمیوس بود ازدواج کرد. اگر چه ازدواج خواهر و برادر در مصر مرسوم بود اما کلئوپاترا گفت : من از نژاد یونانی هستم و این کار را بسیار زشت و غیر طبیعی می دانم . هر گاه برادرش می خواست به خوابگاه او نزدیک شود در را از پشت قفل می کرد. کلئوپاترا عاشق یک جوان رومی به اسم آنتوان شد. روزی کلئوپاترا همراه آنتوان به گردش در شهر رفتند. کلئوپاترا همه شهر را به خوبی می شناخت. حتی از سوابق تاریخی بعضی از خیابان ها خبر داشت. و آنتوان رومی از آن همه دانش یک دختر جوان بسیار متعجب بود.


    کلئوپاترا درباره انواع افعی ها اطلاع کافی داشت. و خود از دو افعی نر و ماده به اسم آیپیک نگهداری می کرد. زمانی کارکنان بندر اسکندریه به خاطر اینکه تخفیف عشرتکده ها فقط شامل حال بیگانگان شده بود، دست به شورش و قتل عام مردمان ساکن این عشرتکده ها زدند. کلئوپاترا شبانه به محل یورش رفت و با محبوبیتی که در بین مردم داشت به آن قائله خاتمه داد.




    در یکی از سال ها که به علت بالا نیامدن آب نیل و همینطور حمله ملخ ها به مزارع جنوب مصر ، سیاهپوستان جنوب مصر به طرف اسکندریه حمله کردند. کلئوپاترا برای اینکه کتابخانه اسکندریه را که حاوی 150000 هزار جلد کتاب ارزشمند بود از حمله آنها نجات دهد. به پدر خود پیشنهاد داد که توسط ارتش مصر یک عده چریک داوطلب برای مقابله با سیاهپوستان مصری تربیت کند. و ایده او موثر واقع شد.
    پس از اینکه کلئوپاترای هفتم با برادر خود ازدواج کرد ، پادشاه رسما" فرماندهی لژیونی را به نام اسکندر زا به کلئوپاترا واگذار کرد


    کلئوپاترا دستور داد یک کشتی به طول 400 ذراع و ارتفاع 30 ذراع و عرض شصت ذراع بسازند(هر ذراع برابر با نیم متر است). اسم آن کشتی عظیم الجثه را کلئوپاترای هفتم گذاشتند. این کشتی توسط نیروی 600 پارو و توسط 4 هزار و800 پارو زن به حرکت در می آمد.


    زمانی که مصر به خاطر حمله ملخ ها دچار قحطی شد ، کلئوپاترا ملاحان را به دریای روم فرستاد تا ماهی تن را صید کرده به گرسنگان بدهند. پش از این پیش آمد کلئوپاترا در سرتاسر مصر علیا و سفلی انبار های غله ساخت و همواره آذوقه دو سال مردم مصر را که در انبارها بود خارج می کردند و به جای آن غله تازه می گذاشتند. چون می دانستند غله نباید زیاد در انبار بماند و گرنه فاسد می شود. کلئوپاترا ی هفتم به روم بسیار علاقه مند بود و معتقد بود روم یعنی قانون.


    بطلمیوس سیزدهم ، شوهر کلئوپاترا، فرمانروای اصلی مصر به اندازه کلئوپاترا در امور مصر دخالت نداشت. و دارای اراده و برندگی آن زن نبود. کلئوپاترا زود تصمیم می گرفت و به موقع به مرحله اجرا می گذاشت. و حس اجتماعی او بیشتر از شوهرش بود. وقتی برای مردم مشکلی پیش می آمد و به کاخ سلطنتی می آمدند و شکایت می کردند ، بطلمیوس نمی توانست درست بفهمد که مردم چه می گویند. در حالی که کلئوپاترا می فهمید درد اصلی مردم چیست. وبا اینکه ملکه بود گاهی با مردم تماس می گرفت و از مشاکل آنان می پرسید. به همین جهت مردم کلئوپاترا را بهتر از همسرش می شناختند. گرچه بطلمیوس پادشاه مصر بود اما کلئوپاترا سلطنت می کرد نه بطلمیوس.


    به این دلیل که کلئوپاترا رسما بر کشور مصر حکمفرمایی می کرد شوهرش به تحریک خواجه ای به نام پوتن بر آن شد که همسر خود را به قتل برساند. بهانه او این بود که در حدود یک سال است که با همسر خویش همبستر نشده است و جنینی که در بطن اوست از آن او نمی باشد. ولی علت اصلی این بود که کلئوپاترا همه کاره بود.و او تنها یک مقام تشریفاتی داشت. اما در روز توطئه کلئوپاترا در کاخ حضور نداشت. و در سربازخانه دمن هور بسر می برد. به این دلیل توانست از مهلکه جان سالم بدر ببرد.


    کلئوپاترا زنی مستبد و خود رای بود . و وقتی عزم کاری می کرد تا آن را به انجام نمی رساند از پای نمی نشست. زمانی سزار در تعقیب سرداری رومی به نام پومپه وارد مصر شد. اما ملکه کلئوپاترا هنوز در سربازخانه دمن هور بود .کلئوپاترا برای اینکه به دیدن سزار امپراطور روم نایل شود، توسط یک افسر رومی که قبلا معشوقه او بود داخل یک بسته قرار گرفت و داخل کاخ سلطنتی اسکندریه شد. وقتی سزار تهور او را دید به ناگاه عاشقش شد. عشق سزار نسبت به کلئوپاترا باعث شد که سزار بطلمیوس سیزدهم را که شوهر و برادر کلئوپاترا بود بکشد. سزار پس از کشتن بطلمیوس از کلئوپاترا خواست که با او به روم برود. اما کلئوپاترا به او گفت هرگز همراه او به روم نخواهد رفت. زیرا اگر هم زمان با او وارد روم شود ، مردم با او همانند یک ملکه که همواره سیزده پشت او همگی پادشاه بوده اند رفتار نخواهند کرد.
    چندی پس از رفتن سزار به روم کلئوپاترا همراه کشتی خود که بزرگترین کشتی دنیا بود به روم رفت. سزار خارج از شهر کاخی با شکوه برای کلئوپاترا ساخت.


    رومی ها دل خوشی به خارجی ها نداشتند . هر وقت کلئوپاترا با تخت روان از معابر عبور می کرد فریاد "مصری" مردم بلند می شد. . کلئوپاترا در ابتدا فکر می کرد مردم در حال تجلیل از او هستند. اما پس از مدتی فهمید کار برد واژه اجپتیان به معنی مصری یک نوع اهانت است. پش از مطلع شدن از این موضوع به سزار گفت من که ملکه مصر هستم نمی توانم این اهانت ها را تحمل کنم. و به کشور خود باز خواهم گشت. سزار برای خوشایند کلئوپاترا دستور داد هر کس واژه اجپتیان را بر زبان بیاورد او را به صلیب بکشند. اما از آنجا که کلئوپاترا زن با درایتی بود از سزار خواست که آنان را از صلیب به پایین بکشد. این خواست کلئوپاترا از روی ترحم نبود. بلکه به این دلیل بود که اگر رومیها به خاطر ملکه مصر به صلیب کشده می شدند سزار محبوبیت خود را نزد رومیها از دست میداد.


    سر انجام سزار در مجلس سنا توسط دشمنانش به قتل رسید. و کلئوپاترا که حامی خود را از دست داده بود ، شبانه با لباس مردانه از روم فرار کرد.در هنگام فرار از روم نزدیکترین راه به اسکندریه شرق روم بود اما کلئوپاترا که زن با هوشی بود به کشتیهای جنگی امر کرد که به طرف ساحل آفریقا بروند. و از آنجا را ه اسکندریه را در پیش بگیرند. به این طریق رومیها نتوانستند حدس بزنند که کشتی های جنگی کلئوپاترا از طرف سواحل آفریقا حرکت کرده اند.




    پس از سزار آنتوان و اکتاو به طور مشترک فرمانروای روم شدند. آنتوان نیز دلباخته ملکه مصر شد. او به با لیاقتی سزار نبود. برای اینکه برای مردم خود افتخار کسب کند به ایران حمله کرد . اما پادشاه اشکانی ایران او را شکست داد. کلئوپاترا برای اینکه بتواند اراضی مصر را گسترش دهد به آنتوان گفت یک فتحنامه دروغین به مجلس سنا بنویسد و او با پرداخت پول کلان به آنتوان مانع آن خواهد شد که مجلس سنا بفهمد فتح آنتوان دروغین بوده است. به این وسیله کلئوپاترا توانست با زیرکی و با صرف پول مقداری از زمین های روم را به تصرف مصر در آورد. پس از شکست آنتوان از اشکانیان بار دیگر آنتوان تصمیم گرفت به آسیای صغیر برود و از طریق ارمنستان که متحد اشکانیان بود به ایران حمله کند . آنتوان به ارمنستان رفت و آرداواتز پادشاه ارمنستان راشکست داد و او را همراه زن و فرزندانش به اسارت کشید . برای اینکه کلئوپاترا را مسرور سازد ، جشنی به مناسبت پیروزی خود در اسکندریه برقرار کرد و مقرر کرد که پادشاه ارمنستان و زن و فرزندانش به اندازه 100 شماره در مقابل کلئوپاترا زانو بزنند. اما پادشاه ارمنستان و زن و فرزندانش از این کار امتناع کردند. و طبق قانون روم باید مجازات می شدند. اگر کلئوپاترا با دست اشاره می کرد آنها را به جلاد می سپردند. اما کلئوپاترا این کار را نکرد.بعدا" که آنتوان سبب را پرسید ، در جواب گفت : من شیفته شجاعت این خانواده سلطنتی شدم. و اگر آنها را به قتل می رساندم خود را در برابر آنها حقیر می کردم.


    سر انجام این ملکه مصری پس از اینکه آنتوان در جنگ آکتیون از سردار رومی به نام اکتاو شکست می خورد برای حفظ موقعیت حود سعی می کند با اوکتاو دوست شود . تا شاید بتواند سلطنت را برای فرزندش نگه دارد. وقتی که فهمید اکتاو قصد دارد به مصر بیاید از او خواست که به تنهایی وارد مصر شود. و قشون خود را خارج از مصر نگه دارد. . اکتاو پذیرفت اما خلاف وعده خود عمل کرد. کلئوپاترا برای اینکه به دست اوکتاو اسیر نشود ، با نیش مار سمی به اسم آسپیک به زندگی خود خاتمه داد.

  3. #3
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954
    سپاس ها
    922
    سپاس شده 423 در 307 پست

    پیش فرض

    جومپا لاهیری

    *** زندگینامه ادیبان بزرگ جهان *** *** زندگینامه ادیبان بزرگ جهان ***
    *** زندگینامه ادیبان بزرگ جهان *** جومپالاهيري، سوار يك قايق شلوغ توريستي، سر راه جزيره اليس، اعتراف مي كند كه هيچ وقت با اسمش كنار نيامده بچه بودم كه به آمريكا آمدم. مجبور بودم مدام به اين و آن توضيح بدهم كه اسمم را چطور بگويند، چطور هجي كنند و معني اش چيست. حالا شماي پرابهت منهتن پشت سر او ديده مي شود. نويسنده سي و هفت ساله همنام و برنده جايزه پوليتز براي مجموعه مترجم دردها به نرده ها تكيه مي دهد و مي گويد: احساس مي كردم اسمم براي مردم تا حدي دردناك است. براي خودم هم خيلي احمقانه بود.
    تيا لاهيري ليسانس ادبيات و ادبيات نمايشي هند دارد و شوهرش، آمار كتابدار دانشگاه رودآيلند است. آنها هند را در سال 1964 ترك كردند و راهي لندن شدند. جومپا سال 1967 در همان جا به دنيا آمد. بعد به كمبريج و ماساچوست، رفتند و سرانجام در 1970 ساكن رود آيلند شدند. درسال 1974 هم دختر دومشان، سيمانتي متولد شد كه حالا دانشجوي فوق ليسانس علوم سياسي دانشگاه ويسكامن است.
    جومپا، برخلاف لقبي كه همكلاسي هايش به او داده بودند جامپ جامپ و آدم را ياد كانگورو مي اندازد، كودكي آرام و پر مطالعه اي داشت.
    اگر بخواهيم درباره گذشته جومپا لاهيري تحقيق كنيم، ناگزير بايد سراغ معلم هاي انگليسي و كتابدارهاي زيادي برويم. در دبيرستان سادت كينگستون، كه لاهيري در سال 1985 از آن فارغ التحصيل شد و مدتي كمك ويراستار روزنامه آنجا، ربليون، بود. كارول لاوين كتابدار، وقتي مي خواهد لاهيري را توصيف كند، از صفت جدي استفاده مي كند. لاوين مي گويد البته او در عين حال يك نوجوان نرمال و به روز بود.
    جودي اسكات، معلم انگليسي جومپا، يادش مي آيد كه لاهيري تقريبا نيمي از سال اول را غايب بود. او در يادگيري، روي پاي خودش بود. وقتي به كودكستان رفت، اصلا انگليسي بلد نبود، اما پدر و مادرش مي دانستند خيلي خوش ذهن است. براي همين گذاشتند با اتوبوس مدرسه برود و بيايد. جومپا خيلي زود انگليسي ياد گرفت.
    او مي گويد در دوره راهنمايي به عنوان دختري مهاجر، احساس غريبي مي كرد. براي همين به قصه نوشتن پناه برد، با الهام از كتاب هايي كه دوست مي داشت، به خصوص كتاب از لابه لاي پرونده هاي قاتي پاتي خانم باسيل اي. فرانك دنيزه نوشته اي.ال. كانينگز برگ مي گويد اين كتاب را مي پرستيدم. بارها و بارها خواندمش. هنوز هم آرزو مي كنم جاي آن دختر توي قصه بودم. مي گويد يكي از هيجان انگيزترين لحظات كودكي وقتي بود كه در يك مسابقه قصه نويسي برنده شد. قصه اش را با يك جلد نارنجي فسفري رنگ صحافي كردند و گذاشتند توي قفسه كتابخانه، پشتش هم جابرگي و كارت واقعي گذاشتند همين احساس كتاب داشتن برايم خيلي هيجان انگيز بود.
    اما در دبيرستان، لاهيري از قصه نويسي دست كشيد. در كار خلاق، اعتماد به نفسم را از دست داده بودم. خيلي محتاط شده بودم.
    بعد از فارغ التحصيلي از كالج برنارد بود كه لاهيري به صورت جدي برگشت سراغ داستان نويسي. اولش فكر كرد به دنبال يك كار دانشگاهي برود، شايد در حوزه كلاسيك. در ادبيات انگليسي، ادبيات تطبيقي و ادبيات خلاق از دانشگاه بوستون مدرك گرفت. اما وقتي دكترايش را در رشته مطالعات رنسانس گرفت عزمش را جزم كرد كه سراغ استادي دانشگاه نرود. بخشي از تز لاهيري درباره نمايشنامه نويس هاي انگليسي بود كه ماجراهاي نمايش هاي آنها در ايتاليا رخ مي داد. براي اينكه بتوانند در امنيت كامل از نظام پادشاهي انتقاد كنند مي گويد: نمي خواستم وارد بازار كار شوم. خوش نداشتم نمايش هاي توماس ميدلتون و اين جور چيزها را تدريس كنم. اصلاً خوش نداشتم.
    آمار لاهيري مي گويد: هميشه به دخترهايم مي گفتم برايم مهم نيست چكار مي كنيد، فقط سعي كنيد كارتان را خوب انجام دهيد.حالا او وضعش از من هم بهتر است!
    بعد جومپا به فكر كار در مطبوعات افتاد. حدود شش هفت سال قبل، او يك نويسنده معمولي در مجله بوستون بود. با او درست مثل باقي كارورزها برخورد مي شد. سردبيرها براي نوشتن مقالات جدي به او اعتماد نداشتند. اما او از مركز هنرهاي زيباي براونيستون در ماساچوست، بورسيه گرفت و در سال هاي 97و 98، روي داستان هايي كار كرد كه بعدها مجموعه مترجم دردها را تشكيل داد. خيلي از اين داستان ها براساس تجربيات خانواده اش بود.
    طولي نكشيد كه تعريف و تمجيد به طرف جومپا سرازير شد. اول جايزه اوهنري را برد. بعد يكي از داستان هايش در نيويوركر به چاپ رسيد. بعد مترجم دردها در سال 1999 از نظر منتقدان اثر نسبتا موفقي شناخته شد، منتها پشت سرش جايزه پن همينگوي را برد. بعدش هم، بلافاصله شگفتي بزرگ لاهيري رخ داد: پوليتزر.
    وندي لسر نويسنده و منتقد و داور جايزه پوليتزر، كه اولين بار توجه باقي داورها را به كتاب لاهيري جلب كرد مي گويد: لاهيري روز به روز توقع ما را بيشتر مي كند. شخصيت هايش بشدت باورپذيرند. او براي عبور از زمان هاي روايت داستان، شيوه فوق العاده تأثيرگذاري دارد. هيچ نويسنده جواني را سراغ ندارم كه كارهايش اين قدر آينده دار باشد.
    لاهيري در خانه اش در نيويورك، در حال پوست كندن پرتغال و گرم كردن سوپ اش بود كه خبر پوليتزر را شنيد. خبر را يكي از كارمندن روابط عمومي انتشاراتش، تلفني به او داد.
    لاهيري مي گويد: شوكه شده بودم. اصلا فكر نمي كردم كتاب اول يك نويسنده بتواند شركت كند. .. تيا لاهيري تعريف مي كند كه جومپا وقتي زنگ زد خبر را بدهد، گريه مي كرد. يادش مي آيد دخترش گفته بود مامان، حدس بزن چي شده! پوليتزر بردم! همه اش هم به خاطر تو و باباست.
    تيا لاهيري مي گويد: خيلي ها از من مي پرسند وقتي خبر را شنيدم چه احساسي داشتم. بهشان مي گويم احساسم اين بود كه انگار يك ستاره توي مشتم دارم. انگار دست دراز كرده بودم و يكهو يك ستاره گرفته بودم.
    او در ادامه مي گويد: وقتي آمديم اينجا، كلي سختي كشيديم. مهاجر بوديم، لهجه مان متفاوت بود و لباس هاي متفاوتي تنمان مي كرديم. خيلي ها به ما بد و بيراه مي گفتند و با ما تندي مي كردند.
    اما در آن لحظه ديگر هيچ چيز برايم مهم نبود چون با خودم مي گفتم ببين الان كجاييم! ببين دخترمان ما را به كجا رسانده! جومپا ما را گذاشته بود روي يك جايگاه بلند، و حالا مردم به يك چشم ديگر نگاهمان مي كردند

  4. #4
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954
    سپاس ها
    922
    سپاس شده 423 در 307 پست

    پیش فرض

    پائولو کوئلیو
    پائولو کوئلیو که کتاب هایش از پر فروش ترین کتاب های بیست سال گذشته در تمام جهان بوده است، از پدیده های پایان قرن بیستم به شمار می*رود.
    پائولو کوئلیو، یکی از پرخواننده *ترین *، و تاثیرگذارترین *نویسندگان امروز است*.
    هیئت* داوران* جایزه*ی* بامبی* آلمان*، سال* 2001
    برخی* او را کیمیاگر واژه*ها می*دانند و برخی* دیگر، پدیده*ای* عامه*پسند. اما درهر حال*، کوئلیو یکی* از تاثیرگذارترین* نویسندگان* قرن* حاضر است*. خوانندگان* بی*شمار او از 150 کشور، فارغ* ازفرهنگ* و اعتقادات* خود، اورا نویسنده*ی* مرجع* دوران* ما کرده*اند. کتاب*های* اوبه* 56 زبان* ترجمه* شده*اند و جدای* ازآن* که* همواره* در فهرست* کتاب*های* پرفروش* بوده*اند، درتمام* ط*ول* دوران* ظ*هور او، مورد بحث* و جدل* اجتماعی* و فرهنگی* قرار داشته*اند.
    افکار، فلسفه* و موضوعات* مط*رح* شده* درآثار او، بر ذهن* میلیون*ها خواننده*ای* تاثیر گذاشته* است* که* به* دنبال* یافتن* راه* خویش*، و روش*های* تازه* برای* درک* جهان* هستند.
    زندگی*نامه*
    پائولو کوئلیو در سال* 1947، درخانواده*ای* متوسط* به* دنیا آمد. پدرش* پدرو، مهندس* بود و مادرش*، لیژیا، خانه*دار. درهفت* سالگی*، به* مدرسه*ی* عیسوی*های* سن* ایگناسیو درریودوژانیرو رفت* و تعلیمات* سخت* و خشک* مذهبی*، تاثیر بدی* بر او گذاشت*. اما این* دوران* تاثیر مثبتی* هم* براو داشت*.
    در راهروهای* خشک* مدرسه*ی* مذهبی*، آرزوی* زندگی*اش* را یافت*: می*خواست* نویسنده* شود. درمسابقه*ی* شعر مدرسه*، اولین* جایزه*ی* ادبی* خود را به* دست* آورد. مدتی* بعد، برای* روزنامه*ی* دیواری* مدرسه*ی* خواهرش* سونیا، مقاله*ای* نوشت* که* آن* مقاله* هم* جایزه* گرفت*.
    اما والدین* پائولو برای* آینده*ی* پسرشان* نقشه*های* دیگری* داشتند. می*خواستند مهندس* شود. پس*، سعی* کردند شوق* نویسندگی* را در اواز بین* ببرند. اما فشار آن*ها، و بعد آشنایی* پائولو باکتاب* مدار راس*السرط*ان* اثر هنری* میلر، روح* ط*غیان* را در اوبرانگیخت* و باعث* روی* آوردن* او به* شکستن* قواعد خانوادگی* شد. پدرش* رفتار اورا ناشی* ازبحران* روانی* دانست*. همین* شد که* پائولو تا هفده* سالگی*، دوبار دربیمارستان* روانی* بستری* شد و بارها تحت* درمان* الکتروشوک* قرار گرفت*.
    کمی* بعد، پائولو با گروه* تاتری* آشنا شد و همزمان*، به* روزنامه*نگاری* روی* آورد. ازنظ*ر ط*بقه*ی* متوسط* راحت*ط*لب* آن* دوران*، تاتر سرچشمه*ی* فساد اخلاقی* بود. پدر و مادرش* که* ترسیده* بودند، قول* خود را شکستند. گفته* بودند که* دیگر پائولو رابه* بیمارستان* روانی* نمی*فرستند، اما برای* بار سوم* هم* او رادر بیمارستان* بستری* کردند. پائولو، سرگشته*ترو آشفته*تراز قبل*، از بیمارستان* مرخص* شد و عمیقا در دنیای* درونی* خود فرو رفت*. خانواده*ی* نومیدش*، نظ*ر روان*پزشک* دیگری* را خواستند. روان*پزشک* به* آن*هاگفت* که* پائولو دیوانه* نیست* و نباید دربیمارستان* روانی* بماند. فقط* باید یاد بگیرد که* چه*گونه* با زندگی* روبه*رو شود. پائولو کوئلیو، سی* سال* پس* ازاین* تجربه*، کتاب ورونیکا تصمیم* می*گیرد بمیرد رانوشت*. پائولو خود می*گوید : ورونیکا تصمیم* می*گیرد بمیرد، درسال* 1998 در برزیل* منتشر شد. تا ماه* سپتامبر، بیش*تر 1200 نامه*ی* الکترونیکی* و پستی* دریافت* کردم* که* تجربه*های* مشابهی* را بیان* می*کردند. در اکتبر، بعضی* از مسایل* مورد بحث* دراین* کتاب* ــ افسردگی*، حملات* هراس*، خودکشی* ــ در کنفرانسی* ملی* مورد بحث* قرار گرفت*. در 22 ژانویه*ی* سال* بعد، سناتور ادواردو سوپلیسی*، قط*عاتی* ازکتاب* مرا درکنگره* خواند و توانست* قانونی* را به* تصویب* برساند که* ده* سال* تمام*، درکنگره* مانده* بود: ممنوعیت* پذیرش* بی*رویه*ی* بیماران* روانی* در بیمارستان*ها.<BR>پائولو پس* ازاین* دوران*، دوباره* به* تحصیل* روی* آورد و به* نظ*ر می*رسید می*خواهد راهی* راادامه* دهد که* پدر و مادرش* برایش* درنظ*ر گرفته*اند. اما خیلی* زود، دانشگاه* را رها کرد و دوباره* به* تاتر روی* آورد. این* اتفاق* در دهه*ی* 1960 روی* داد، درست* زمانی* که* جنبش* هیپی*، درسراسر جهان* گسترده* بود. این* موج* جدید، در برزیل* نیز ریشه* دواند و رژیم* نظ*امی* برزیل*، آن* را به* شدت* سرکوب* کرد. پائولو موهایش* را بلند می*کرد و برای* اعلام* اعتراض*، هرگز کارت* شناسایی* به* همراه* خود حمل* نمی*کرد. شوق* نوشتن*، اورا به* انتشار نشریه*ای* واداشت* که* تنها دو شماره* منتشر شد. در همین* هنگام*، رائول* سی*شاس* آهنگساز، ازپائولو دعوت* کرد تا شعر ترانه*های* او را بنویسد. اولین* صفحه*ی* موسیقی* آن*هابا موفقیت* چشمگیری* روبه*رو شد و 500000 نسخه* از آن* به* فروش* رفت*. اولین* بار بود که* پائولو پول* زیادی* به* دست* می*آورد. این* همکاری* تا سال* 1976، تا مرگ* رائول* ادامه* یافت*. پائولو بیش* ازشصت* ترانه* نوشت* و با هم* توانستند صحنه*ی* موسیقی* راک* برزیل* را تکان* بدهند.
    در سال* 1973، پائولو و رائول*، عضو انجمن* دگراندیشی* شدند که* بر علیه* ایدئولوژی* سرمایه*داری* تاسیس* شده* بود. به* دفاع* ازحقوق* فردی* هر شخص* پرداختند و حتا برای* مدتی*، به* جادوی* سیاه* روی* آوردند. پائولو تجربه*ی* این* دوران* رادر کتاب* وال******ی*ها به* روی* کاغذ آورده* است*.
    در این* دوران*، انتشار «کرینگ* ـ ها» راشروع* کردند. «کرینگ* ـ ها»، مجموعه*ای* از داستان*های* مصور آزادی*خواهانه* بود. دیکتاتوری* برزیل*، این* مجموعه* را خرابکارانه* دانست* و پائولو و رائول* را به* زندان* انداخت*. رائول* خیلی* زود آزاد شد، اما پائولو مدت* بیش*تری* درزندان* ماند، زیرا او را مغز متفکر این* اعمال* آزادی*خواهانه* می*دانستند. مشکلات* او به* همان* جا ختم* نشد; دوروز پس* ازآزادی*اش*، دوباره* در خیابان* بازداشت* شد و اورا به* شکنجه*گاه* نظ*امی* بردند. خود پائولو معتقد است* که* باتظ*اهر به* جنون* و اشاره* به* سابقه*ی* سه* بار بستری*اش* در بیمارستان* روانی*، ازمرگ* نجات* یافته* است*. وقتی* شکنجه*گران* در اتاقش* بودند، شروع* کرد به* خودش* را زدن*، و سرانجام* از شکنجه*ی* اودست* کشیدند و آزادش* کردند.
    این* تجربه* اثر عمیقی* بر او گذاشت*. پائولو دربیست* و شش* سالگی* به* این نتیجه* رسید که* به* اندازه*ی* کافی* "زندگی*" کرده* و دیگر می*خواهد "ط*بیعی*" باشد. شغلی* دریک* شرکت* تولید موسیقی* به* نام* پلی*گرام* یافت* و همان* جا با زنی* آشنا شدکه* بعد بااو ازدواج* کرد.
    در سال* 1977 به* لندن* رفتند. پائولو ماشین* تایپی* خرید و شروع* به* نوشتن* کرد. اما موفقیت* چندانی* به* دست* نیاورد. سال* بعد به* برزیل* برگشت* و مدیر اجرایی* شرکت* تولید موسیقی* دیگری* به* نام* سی*بی*سی* شد. اما این* شغل* فقط* سه* ماه* ط*ول* کشید. سه* ماه* بعد، همسرش* ازاو جدا شد و از کارش* هم* اخراجش* کردند.
    بعد بادوستی* قدیمی* به* نام* کریستینا اویتیسیکا آشنا شد. این* آشنایی* منجر به* ازدواج* آن*هاشد و هنوز باهم* زندگی* می*کنند. این* زوج* برای* ماه* عسل* به* اروپا رفتند و درهمین* سفر، ازاردوگاه* مرگ* داخائو هم* بازدید کردند. در داخائو، اشراقی* به* پائولو دست* داد و در حالت* اشراق*، مردی* رادید. دوماه* بعد، درکافه*ای* در آمستردام*، باهمان* مرد ملاقات* کرد و زمان* درازی* با او صحبت* کرد. این* مرد که* پائولو هرگز نامش* را نفهمید، به* اوگفت* دوباره* به* مذهب* خویش* برگردد و اگر هم* به* جادو علاقه*مند است*، به* جادوی* سفید روی* بیاورد. همچنین* به* پائولو توصیه* کرد جاده*ی* سانتیاگو (یک* جاده*ی* زیارتی* دوران* قرون* وسطی*) را طی کند.
    پائولو، یک* سال* بعد از این* سفر زیارتی*، درسال* 1987، اولین* کتابش* خاط*رات* یک* مغ* رانوشت*. این* کتاب* به* تجربیات* پائولو درط*ول* این* سفر می*پردازد و به* اتفاقات* خارق*العاده*ی* زیادی* اشاره* می*کند که* در زندگی* انسان*های* عادی* رخ* می*دهد. یک* ناشر کوچک* برزیلی* این* کتاب* راچاپ کرد و فروش* نسبتا خوبی* داشت*، اما با اقبال* کمی* ازسوی* منتقدان* روبه*رو شد.
    پائولو درسال* 1988، کتاب* کاملا متفاوتی* نوشت*: کیمیاگر. این* کتاب* کاملاً نمادین* بود و کلیه*ی* مط*العات* یازده* ساله*ی* پائولو را درباره*ی* کیمیاگری*، در قالب* داستانی* استعاری* خلاصه* می*کرد. اول* فقط* 900 نسخه* از این* کتاب* فروش* رفت* و ناشر، امتیاز کتاب* را به* پائولو برگرداند.
    پائولو دست* ازتعقیب* رویایش* نکشید. فرصت* دوباره*ای* دست* داد: با ناشر بزرگ*تری* به* نام* روکو آشنا شدکه* از کار اوخوشش* آمده* بود. درسال1990، کتاب* بریدا رامنتشر کرد که* در آن*، درباره*ی* عط*ایای* هر انسان* صحبت* می*کرد. این* کتاب* با استقبال* زیادی* مواجه* شد و باعث* شد کیمیاگر و خاط*رات* یک* مغ* نیز دوباره* مورد توجه* قرار بگیرند. درمدت* کوتاهی*، هرسه* کتاب* در صدر فهرست* کتاب*های* پرفروش* برزیل* قرار گرفت*. کیمیاگر، رکورد فروش* تمام* کتاب*های* تاریخ* نشر برزیل* راشکست* و حتا نامش* درکتاب* رکوردهای* گینس* نیز ثبت* شد. در سال* 2002، معتبرترین* نشریه*ی* ادبی* پرتغالی* به* نام* ژورنال* د لتراس*، اعلام* کرد که* فروش* کیمیاگر، ازهر کتاب* دیگری* در تاریخ* زبان* پرتغالی* بیش*تر بوده* است*.
    در ماه* مه* 1993، انتشارات* هارپر کالینز، کیمیاگر رابا تیراژ اولیه*ی*50000 نسخه* منتشر کرد. در روز افتتاح* این* کتاب*، مدیر اجرایی* انتشارات* هارپر کالینز گفت*: «پیدا کردن* این* کتاب*، مثل* آن* بود که* آدم* صبح* زود، وقتی* همه* خوابند، برخیزد و ط*لوع* خورشید رانگاه* کند. کمی* دیگر، دیگران* هم* خورشید راخواهند دید.»
    ده* سال* بعد، درسال* 2002، مدیر اجرایی* هارپرکالینز به* پائولو نوشت*: «کیمیاگریکی* ازمهم*ترین* کتاب*های* تاریخ* نشر ما شده* است*.»موفقیت* کیمیاگر درایالات* متحده*، آغاز فعالیت* بین*المللی* پائولو بود. تهیه*کنندگان* متعددی* از هالیوود، علاقه*ی* زیادی* به* خرید امتیاز ساخت* فیلم* از روی* این* کتاب* نشان* دادند و سرانجام*، شرکت* برادران* وارنر درسال*1993، این* امتیاز راخرید.
    پیش* از انتشار کیمیاگر درامریکا، چند ناشر کوچک* دراسپانیا و پرتغال*، آن* را منتشر کرده* بودند. اما این* کتاب* تاسال* 1995، در فهرست* کتاب*های پرفروش* اسپانیا قرار نگرفت*. هفت* سال* بعد، درسال* 2001، اتحادیه*ی* ناشران* اسپانیا اعلام* کرد که* کیمیاگر ازپرفروش*ترین* کتاب*های* اسپانیاست*.
    ناشر اسپانیایی* پائولو (پلنتا)، در سال* 2002 مجموعه*ی* آثار کوئلیو را منتشر کرد. فروش* آثار کوئلیو درپرتغال*، بیش* ازیک* میلیون* نسخه* بوده* است*.
    در سال* 1993، مونیکا آنتونس* که* از سال* 1989، بعد ازخواندن* اولین* کتاب* کوئلیو بااو همکاری* می*کرد، بنگاه* ادبی* سنت* جوردی* را در بارسلون* تاسیس* کرد تابه* نشر کتاب*های* پائولو نظ*م* ببخشد. در ماه* مه* همان* سال*، مونیکا کیمیاگر رابه* چندین* ناشر بین*المللی* معرفی* کرد. اولین* کسی* که* این* کتاب* را پذیرفت*، ایوین* هاگن*، مدیر انتشارات* اکس* لیبرس* از نروژ بود. کمی* بعد، آن* کاریر، ناشر فرانسوی* برای* مونیکا نوشت*: «این* کتاب* فوق*العاده* است* و تمام* تلاشم* را می*کنم* تا در فرانسه* موفق* شود.»
    در سپتامبر سال* 1993، کیمیاگر درصدر کتاب*های* پرفروش* استرالیا قرار گرفت*. در آوریل* سال* 1994، کیمیاگر درفرانسه* منتشر شدو بااستقبال* عالی* منتقدان* و خوانندگان* مواجه* شد و درفهرست* پرفروش*ها قرار گرفت*. کمی* بعد، کیمیاگر پرفروش*ترین* کتاب* فرانسه* شد و تاپنج* سال* بعد، جای* خود را به* کتاب* دیگری* نداد. بعد از موفقیت* خارق*العاده* در فرانسه*، کوئلیو راه* موفقیت* را درسراسر اروپا پیمود و پدیده*ی* ادبی* پایان* قرن* بیستم* دانسته* شد.
    از آن* هنگام*، هریک* ازکتاب*های* پائولو کوئلیو که* در فرانسه* منتشر شده*، بی*درنگ* پرفروش* شده* است*. حتا دریک* دوره*، سه* کتاب* کوئلیو هم*زمان* در فهرست* ده* کتاب* پرفروش* فرانسه* قرار داشت*.انتشار کنار رود پیدرا نشستم* و گریستم* در سال* 1994، موفقیت* بین*المللی* پائولو راتثبیت* کرد. دراین* کتاب*، پائولو درباره*ی* بخش* مادینه*ی* وجودش* صحبت* کرده* است*. در سال* 1995، کیمیاگر درایتالیا منتشر شد و فروش* بی*نظ*یری* داشت*. سال* بعد، پائولو دوجایزه*ی* مهم* ادبی* ایتالیا، جایزه*ی* بهترین* کتاب* **** گرینزا کاور، و جایزه*ی* بین*المللی* فلایانو رادریافت* کرد.در سال* 1996، انتشارات* ابژتیوای* برزیل*، حق* امتیاز کتاب* کوه* پنجم* را خرید و یک* میلیون* دلار پیش*پرداخت* داد. این* رقم*، بالاترین* مبلغ* پیش*پرداختی* است* که* تا کنون* به* یک* نویسنده*ی* برزیلی* پرداخت* شده* است*. همان* سال*، پائولو نشان* شوالیه*ی* هنر و ادب* رااز دست* فیلیپ* دوس* بلازی*، وزیر فرهنگ* فرانسه* دریافت* کرد. دوس* بلازی* دراین* مراسم* گفت*: «تو کیمیاگر هزاران* خواننده*ای*. کتاب*های* تومفیدند، زیرا توانایی* ما را برای* رویا دیدن*، و شوق* ما را برای* جست* و جو تحریک* می*کنند.»
    پائولو درسال* 1996، به* عنوان* مشاور ویژه*ی* برنامه*ی* «همگرایی* روحانی* و گفت* و گوی* بین* فرهنگ*ها» برگزیده* شد. همان* سال*، انتشارات* دیوگنس* آلمان*، کیمیاگر رامنتشر کرد. نسخه*ی* نفیس* آن* شش* سال* تمام* در فهرست* کتاب*های* پرفروش* نشریه*ی* اشپیگل* قرار داشت* و در سال* 2002، تمام* رکوردهای* فروش* آلمان* را شکست*.



    در نمایشگاه* بین* المللی* فرانکفورت* سال* 1997، ناشران* پائولو با همکاری* انتشارات* دیوگنس* و موسسه*ی* سنت* جوردی*، یک* میهمانی* به* افتخار پائولو کوئلیو برگزار کردند و در آن*، انتشار سراسری* و بین*المللی* کتاب* کوه* پنجم* را اعلام* کردند. درماه* مارس* 1998، نمایشگاه* بزرگی* در پاریس* برگزار شد و کوه* پنجم*،به* زبان*های* مختلف*، و توسط* ناشران* کشورهای* مختلف*، منتشر شد. پائولو هفت* ساعت* تمام* مشغول* امضا کردن* کتاب*هایش* بود. همان* شب*، میهمانی* بزرگی* به* افتخار اودر موزه*ی* لوور برگزار شد که* مشاهیر سراسر جهان*، درآن* میهمانی* شرکت* داشتند.
    پائولو در سال* 1997 ، کتاب* مهمش* کتاب* راهنمای* رزم*آور نور را منتشر کرد. این* کتاب*، مجموعه*ای* ازافکار فلسفی* اوست* که* به* کشف* رزم*آور نور درون* هر انسان* کمک* می*کند. این* کتاب*، تاکنون* کتاب* مرجع* میلیون*ها خواننده* شده* است*. اول*، بومپیانی*، ناشر ایتالیایی* آن* را منتشر کرد که* با استقبال* زیادی* مواجه* شد.
    در سال* 1998، باکتاب* ورونیکا تصمیم* می*گیرد بمیرد، به* سبک* روایی* داستان*سرایی* بازگشت* و مورد استقبال* منتقدان* ادبی* قرار گرفت*. در ژانویه*ی* سال* 2000، اومبرتو اکو، فیلسوف*، نویسنده* و منتقد ایتالیایی*، درمصاحبه*ای* با نشریه*ی* فوکوس* گفت*: «من* از آخرین* رمان* کوئلیو خوشم* آمد. تاثیر عمیقی* بر من* گذاشت*.» و سینئاد اوکانر، درهفته*نامه*ی* ساندی* ایندیپندنت*، گفت*: «ورونیکا تصمیم* می*گیرد بمیرد، شگفت*انگیزترین* کتابی* است* که* خوانده*ام*.»پائولو درسال* 1998، تور مسافرتی* موفقی* را پشت* سر گذاشت*. در بهار به* دیدار کشورهای* آسیایی* رفت* و در پائیز، از کشورهای* اروپای* شرقی* دیدن* کرد. این* سفر از استانبول* آغاز و به* لاتویا ختم* شد.
    در ماه* مارس* سال* 1999، نشریه*ی* ادبی* لیر، پائولو کوئلیو را دومین* نویسنده*ی* پرفروش* جهان*، درسال* 1998 اعلام* کرد.
    در سال* 1999، جایزه*ی* معتبر کریستال* را از انجمن* جهانی* اقتصاد دریافت* کرد و داوران* اعلام* کردند: « پائولو کوئلیو، بااستفاده* از کلام*، پیوندی* میان* فرهنگ*های* متفاوت* برقرار کرده*، که* اورا سزاوار این* جایزه* می*سازد.»<BR>در سال* 1999، دولت* فرانسه*، نشان* لژیون* دونور را به* اواهدا کرد. همان* سال*، پائولو کوئلیو باکتاب* <STRONG>ورونیکا تصمیم* می*گیرد بمیرد</STRONG> درنمایشگاه* کتاب* بوئنوس* آیرس* شرکت* کرد. رسانه*ها شگفت*زده* شدند، درمیان* آن* همه* نویسندگان* برجسته*ی* امریکای* لاتین*، استقبالی* که* از پائولو کوئلیو بود، بی*نظ*یربود. مط*بوعات* نوشتند: «مسئولانی* که* از 25 سال* پیش* در این* نمایشگاه* کتاب* کار می*کرده*اند، ادعا می*کنند که* هرگز چنین* استقبالی* ندیده*اند، حتا درزمان* حیات* بورخس*. خارق* العاده* بود.» مردم* ازچهار ساعت* پیش* از شروع* مراسم*، پشت* درهای* نمایشگاه* تجمع* کردند و مسوولان* نمایشگاه* اجازه* دادند که* آن* روز، نمایشگاه* به* ط*وراستثنا چهار ساعت* دیرتر تعط*یل* شود.<BR>در ماه* مه* 2000، پائولو به* ایران* سفر کرد. او اولین* نویسنده*ی* غیرمسلمانی* بود که* بعد از انقلاب* سال* 1357، به* ایران* سفر می*کرد. اواز سوی* مرکز بین*المللی* گفت* و گوی* تمدن*ها، وزارت* فرهنگ* و ارشاد اسلامی*، و ناشر ایرانی*اش* (کاروان*) دعوت* شده* بود. پائولو با انتشارات* کاروان* قرارداد همکاری* بست* و با توجه* به* این* که* ایران* معاهده*ی* بین*المللی* کپی*رایت* را امضا نکرده* است*، اواولین* نویسنده*ای* بود که* رسما ازایران* حق* التالیف* دریافت* می*کرد. پائولو هرگز تصورش* را نمی*کرد که* درایران*، باچنین* استقبال* گرمی* روبه*رو شود. فرهنگ* ایران* کاملا با فرهنگ* غرب* متفاوت* بود. هزاران* خواننده*ی* ایرانی* در کنفرانس*ها و مراسم* امضای* کتاب* پائولو کوئلیو در دو شهر تهران و شیراز شرکت* کردند.
    در ماه* سپتامبر همان* سال*، رمان* شیط*ان* و دوشیزه* پریم*،همزمان* در ایتالیا، پرتغال*، برزیل* و ایران* منتشر شد. در همان* زمان*، پائولو اعلام* کرد که* ازسال* 1996، به* همراه* همسرش*، کریستینا اویتیسیکا، موسسه*ی* پائولو کوئلیو را به* منظ*ور حمایت* از کودکان* بی*سرپرست* و سالمندان* بی*خانمان* برزیلی*، تاسیس* کرده* است*.
    کتاب* شیط*ان* و دوشیزه* پریم* در سال* 2001 در بسیاری* از کشورهای* جهان* منتشر شدو درسی* کشور درصدر کتاب*های* پرفروش* قرار گرفت*.در سال* 2001، پائولو، جایزه*ی* بامبی*، یکی* ازمعتبرترین* و قدیمی*ترین* جوایز ادبی* آلمان* رادریافت* کرد. ازنظ*ر هیات* داوران*، ایمان* پائولو به* این* که* سرنوشت* و سرانجام* هر انسان*، این* است* که* سرانجام* در این* دنیای* تاریک*، به* یک* رزم*آور نور تبدیل* شود، پیامی* بسیار عمیق* و انسانی* است*.در اوایل* سال* 2002، پائولو برای* اولین* بار به* چین* سفر کرد و شانگهای*،پکن* و نانجینگ* را دید. در 25 جولای* سال* 2002، پائولو به* عضویت* فرهنگستان* ادب* برزیل* انتخاب* شد. هدف* این* فرهنگستان* که* در ریودوژانیرو مستقر است*، حفاظ*ت* از فرهنگ* و زبان* برزیل* است*. دو روز بعد ازاعلام* این* انتخاب*، پائولو سه* هزار نامه*ی* تبریک* از سوی* خوانندگانش* دریافت* کرد و مورد توجه* تمام* مط*بوعات* کشور قرار گرفت*. وقتی* از خانه*اش* بیرون* آمد، صدها نفر جلو خانه*اش* جمع* شده* بودند و اورا تشویق* کردند. هرچند میلیون*ها خواننده*، شیفته*ی* پائولو هستند، اما اوهمواره* مورد انتقاد منتقدان* ادبی* بوده* است*. انتخاب* او به* عضویت* فرهنگستان* برزیل*، در حقیقت* نقض* نظ*ر این* منتقدان* بود.در ماه* سپتامبر سال* 2002، پائولو به* روسیه* سفر کرد و به* شدت* تحت*تاثیر قرار گرفت*. پنج* کتاب* او، همزمان* در فهرست* کتاب*های* پرفروش* قرار داشت*. شیط*ان* و دوشیزه* پریم*، کیمیاگر، کتاب* راهنمای* رزم*آور نور، و کوه* پنجم*.در مدت* دو هفته*، بیش* از 250000 نسخه* از کتاب*های* او در روسیه* به* فروش* رفت*. مدیر کتابفروشی* ام*.د.کا اعلام* کرد: «ما هرگز این* همه* آدم* راندیده* بودیم* که* برای* امضا گرفتن* از یک* نویسنده*، جمع* شده* باشند. ما قبلا مراسم* امضای* کتاب* برای* آقای* بوریس* یلتسین* و آقای* گورپاچف* و حتا آقای* پوتین* برگزار کرده* بودیم*، اما با این* همه* استقبال* مواجه* نشده* بود. باورنکردنی* است*.»در اکتبر سال* 2002، پائولو جایزه*ی* هنر پلانتاری* را از باشگاه* بوداپست* در فرانکفورت* دریافت* کرد و بیل* کلینتون*، پیام* تبریکی* برای* او فرستاد. پائولو همواره* از حمایت* بی*دریغ* و گرم* ناشرانش* برخوردار بوده* است*. اما موفقیت* او به* کتاب*هایش* محدود نمی*شود. او درزمینه*های* فرهنگی* و اجتماعی* دیگر نیز موفق* بوده* است*. کیمیاگر تاکنون* توسط* ده*هاگروه* تاتر حرفه*ای* در پنج* قاره*ی* جهان*، به* روی* صحنه* رفته* است* و سایر آثار وی* همچون* ورونیکا تصمیم* می*گیرد بمیرد، کنار رود پیدرا نشستم* و گریستم*، و شیط*ان* و دوشیزه* پریم* نیز تاکنون* بر صحنه*ی* تاتر موفق* بوده*اند.روز چهارشنبه 15 اکتبر سال 2008، پائولو کوئلیو دیپلم رکورد جهانی گینس را به عنوان نویسنده ی زنده ای که یک اثر او به بیشترین تعداد زبان ها منتشر شده است، دریافت کرد.
    کیمیاگر پائولو کوئلیو تا کنون به 67 زبان و در 160 کشور منتشر شده است.(كتابش عاااالیه!)
    کوئلیو در سال 2003 نیز یک رکورد جهانی دیگر را به نام خود رقم زد: او در یک نشست، کتاب هایش را به 53 زبان برای خوانندگانش از سراسر جهان امضا کرد.
    پدیده*ی* «پائولو کوئلیو» به* همین* جا ختم* نمی*شود. وی* همواره* مورد توجه* مط*بوعات* است* و از مصاحبه* دریغ* ندارد. همچنین*، به* ط*ور هفتگی*، ستون*هایی* در روزنامه*های* سراسر جهان* می*نویسد که* بخشی* از این* ستون*ها، در کتاب* مکتوب* گرد آمده*اند.
    در ماه* مارس* 1998، اوشروع* به* نوشتن* مقالات* هفتگی* در روزنامه*ی* برزیلی* «اوگلوبو» کرد. موفقیت* این* مقالات* چنان* بود که* روزنامه*های* کشورهای* دیگر نیز برای* انتشار آن*هاعلاقه* نشان* دادند. تاکنون* مقالات* او در نشریات* «کوریر دلا سرا» (ایتالیا)، «تا نئا» (یونان*)، «توهورن*» (آلمان*)، «آنا» (استونی*)، «زویرکیادلو» (لهستان*)، «ال* اونیورسو» (اکوادور)، «ال* ناسیونال*» (ونزوئلا)، «ال* اسپکتادور» (کلمبیا)، «رفرما» (مکزیک*))، «چاینا تایمز» (تایوان*)، و «کامیاب* و جشن کتاب» (ایران*)، منتشر شده* است*.


    *** زندگینامه ادیبان بزرگ جهان *** *** زندگینامه ادیبان بزرگ جهان ***این تصویر تغییر اندازه داده شده است. روی نوار جهت مشاهده سایز اصلی تصویر کلیک کنید. سایز اصلی تصویر 600x450 می باشد.*** زندگینامه ادیبان بزرگ جهان ***

    *** زندگینامه ادیبان بزرگ جهان *** *** زندگینامه ادیبان بزرگ جهان ***

  5. #5
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954
    سپاس ها
    922
    سپاس شده 423 در 307 پست

    پیش فرض

    علی اکبر دهخدا »
    *** زندگینامه ادیبان بزرگ جهان ***
    علی اکبر دهخدا در سال 1297 هجری قمری در تهران به دنیا آمد. پدر دهخدا، خانباباخان اهل قزوین بود و پیش از تولد وی به تهران آمده و در این شهر ساکن شده بود.

    علی اکبر ده ساله بود که پدرش وفات کرد و دهخدا با سرپرستی مادر به تحصیل خود ادامه داد.

    یکی از فضلای آن عصر به نام شیخ غلامحسین بروجردی تعلیم دهخدا را عهده دار بود.

    دهخدا غالباً می گفته که هر چه دارد، بر اثر تعلیم آن بزرگ مرد است.

    بعدها که مدرسه سیاسی در تهران افتتاح شد، دهخدا در آنجا به تحصیل پرداخت. به علت همسایگی با مرحوم حاج شیخ هادی نجم آبادی، دهخدا با وجود کمی سن از محضر آن مرد استفاده می کرد و در همان زمان به فرا گرفتن زبان فرانسوی پرداخت و سپس به اروپا رفت و در آنجا زبان فرانسه و معلومات جدید را تکمیل کرد.

    بازگشت دهخدا به ایران همزمان با آغاز مشروطیت بود و در آن هنگام وی در انتشار روزنامه صوراسرافیل که از جراید معروف مشروطیت بود با میرزا جهانگیر خان صوراسرافیل و میرزا قاسم تبریزی به همکاری پرداخت.

    پس از تعطیل مجلس در دوره محمدعلی شاه، دهخدا با جمعی از آزادی خواهان به اروپا رفت.

    در سویس سه شماره از روزنامه صوراسرافیل را منتشر کرد و سپس به استانبول رفت و در آنجا نیز در انتشار روزنامه "سروش" با آزادی خواهان همکاری کرد.

    پس از خلع محمدعلی شاه، دهخدا از طرف مردم تهران و کرمان به نمایندگی مجلس برگزیده شد و به درخواست آزادی خواهان به مجلس رفت.

    در دوران جنگ جهانی اول دهخدا در یکی از روستاهای چهارمحال بختیاری منزوی بود و پس از جنگ به تهران آمد و از کارهای سیاسی کناره گرفت و به خدمات علمی و فرهنگی مشغول شد و سرانجام در هفتم اسفند ماه 1334 هجری شمسی در تهران وفات کرد و در قبرستان ابن بابویه به خاک سپرده شد.




    آثار دهخدا


    1-امثال و حکم که در چهار جلد شامل امثال فارسی است و در کنار آنها اصلاحات و کنایات و موضوعات فراوانی را نیز نقل کرده است.

    2- ترجمه عظمت و انحطاط رومیان تألیف منتسکیو که تاکنون به چاپ نرسیده است.

    3- ترجمه روح القوانین اثر منتسکیو که چاپ نشده است.

    4- فرهنگ فرانسه به فارسی که شامل لغات علمی، تاریخی، ادبی، جغرافیایی و طبی است و مرحوم دهخدا معادلهای دقیق آنها را به دست داده است و این کتاب نیز تاکنون به طبع نرسیده است.

    5- شرح حال
    ابوریحان بیرونی که همزمان با سالگرد تولد بیرونی تالیف شده و به چاپ رسیده است.

    6- حاشیه بر دیوان
    ناصر خسرو که دهخدا در تصحیح اشعار و توضیح بعضی نکات مطالبی بر این دیوان افزوده است.

    7- تصحیحاتی در دیوان سید حسن غزنوی که چاپ شده است.

    8- تصحیحاتی بر دیوانهای حافظ، منوچهری، فرخی، مسعود سعد، سوزنی دارد.

    9- چرند و پرند که مجموعه مقالات انتقادی دهخداست و در صوراسرافیل چاپ شده است.

    10- دیوان اشعار که حاوی اشعار گوناگون دهخدا است.

    11-
    لغت نامه که مفصل ترین کتاب لغت در زبان فارسی است و علاوه بر آن اعلام نیز با شرح و تفصیل در این کتاب آمده است.

    دهخدا برای تالیف این کتاب نزدیک چهل سال وقت صرف کرده و نزدیک صد نفر با وی همکاری داشته اند.



    خود درباره این کتاب نوشته است:

    "مرا هیچ چیز از نام و نان به تحمل این تعب طویل جز مظلومیت مشرق در مقابل ظالمین ستمکار مغربی وا نداشت. چه برای نان همه طرق به روی من باز بود، و با ابدیت زمان نام را نیز چون جاودانی نمی دیدم پای بند آن نبودم و می دیدم که مشرق باید به هر نحو شده است با اسلحه تمدن جدید مسلح گردد، نه اینکه این تمدن را خوب می شمردم، چه تمدنی که دنیا را هزاران سال اداره کرد، مادی نبود".



    *** زندگینامه ادیبان بزرگ جهان ***
    سبک دهخدا


    دهخدا در ادبیات عهد انقلاب مشروطه مقامی ارجمند دارد، او باهوشترین و دقیق ترین طنزنویس این عهد است.

    او با نثر ویژه ای که در نوشتن مقالات انتقادی صوراسرافیل به کار برد نمونه ای از نثر طنز و انتقادی فارسی را ابداع کرد. دهخدا هر حادثه ای را دستاویز قرار می داد تا به استبداد بتازد.

    نکته مهم در طنزهای دهخدا عشق و علاقه و دلسوزی به حال مردم خرده پا است. دهخدا با نمایاندن جهات تاریک زندگانی، جهت روشن و امیدبخش آن را هرگز فراموش نمی کرد. او به بطالت و تنبلی و بی شعوری می تاخت. مقالات طنزآمیز او با امضای "دخو" انتشار یافت.

    اشعار دهخدا




    اشعار دهخدا را می توان به سه دسته تقسیم کرد:

    نخست اشعاری که به سبک متقدمان سروده، بعضی از این سروده ها دارای چنان استحکامی است که تشخیص آنها از گفته های پیشینیان دشوار است.

    دوم اشعاری که در آنها تجدد ادبی به کار رفته است. مسمط "یاد آر ز شمع مرده یار آر" از بهترین اشعار جدید فارسی به شمار می آید.

    سوم اشعار فکاهی او که به زبان عامیانه سروده شده است.

    دهخدا جزو معدود شاعران دوره مشروطیت است که جهان بینی و جهان نگری روشنی دارد. هرگز دچار احساسات نمی شود و شعار نمی دهد.

    دهخدا اشعارش را در قالبهای معهود مثنوی، غزل، مسمط، قطعه، دوبیتی و رباعی سروده است.

    مضامین اشعار او: وطن پرستی، دادخواهی، رسوا کردن ظالمان و حاکمان نالایق و مبارزه با ریاکاری و دورویی است.

    یکی از ویژگیهای شعر دهخدا طنز تلخ و گزنده اوست که با تحلیل قوی و سرشارش همراه می شود.

    نمونه ای از شعر دهخدا

    این شعر را دهخدا در سوگ جهانگیرخان صوراسرافیل سروده است:

    یاد آر ز شمع مرده یار آر
    ای مرغ سحر، چو این شب تار
    بگذاشت ز سر سیاهکاری
    وز نفحه روح بخش اسحار
    رفت از سر خفتگان خماری
    بگشود گره ز زلف زر تار
    محبوبه نیلگون عماری
    یزدان به کمال شد پدیدار
    و اهریمن زشتخو حصاری

    یاد آر ز شمع مرده یار آر
    ای مونس یوسف، اندر این بند
    تعبیر عیان چو شد تو را خواب
    دل پر ز شعف، لب از شکر خند
    محسود عدو به کام اصحاب
    رفتی بر یار و خویش و پیوند
    آزاد تر از نسیم و مهتاب
    زان کو همه شام با تو یک چند
    در آرزوی وصال احباب

    اختر به سحر شمرده یاد آر
    چون باغ شود دوباره خرم
    ای بلبل مستمند مسکین
    وز سنبل و سوری و سپرغم
    آفاق نگارخانه ی چین
    گل سرخ و به رخ عرق ز شبنم
    تو داده ز کف قرار و تمکین
    زان نوگل پیش رس که در غم
    ناداده به نار شوق تسکین

    از سردی دی، فسرده یاد آر

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •