اِوا دُ ویترای مِیرُویچ ؛ مولوی شناس فقید فرانسوی

Èva de Vitray-Meyerovitch



خانم « اِوا دُ ویترای مِیرُویچ » ( 2001- 1909 )را باید بزرگترین مولانا شناس فرانسوی دانست. او بیشتر آثار مولانا را به زبان فرانسوی ترجمه کرده و در کتاب های تألیفی خود نیز آثار مولانا را مورد بررسی کارشناسانه قرار داده است. اودر مورد چگونگی آشنایی با مولانا می گوید : « روزی یک دوست مسلمان ، کتابی از اقبال لاهوری پیش رویم نهاد . هنگامی که آن را مطالعه کردم، مرا بسیار مجذوب کرد و من با وجود مشغله های زیاد تصمیم گرفتم کتاب را ازانگلیسی به فرانسه ترجمه کنم . با مطالعۀ آثار و اشعار اقبال لاهوری می دیدم که اقبال پیوسته از مولانا به عنوان معلم و مراد خویش یاد می کند. کنجکاو شدم، ببینم چرا او تا به این حد نسبت به مولانا ارادت دارد . بدین ترتیب هنگامی که مطالعۀ آثار مولانا را شروع کردم، به زبان فرانسه چیز کمی یافتم و مجبور بودم به آثار ترجمه شده به زبان های انگلیسی و آلمانی مراجعه کنم . »

مِیرُویچ کم کم مولانا را درک می کند و هر قدر که مولانا را بیشتر می شناسند، مشتا ق تر می شود . ویترای مِیرُویچ پانزده سال برای ترجمۀ مثنوی وقت گذاشت و با همکاری یک محقق ایرانی به نام جمشید مرتضوی ، این کتاب ارزشمند را به طور کامل ترجمه کرد.ترجمه این کتاب در سال 1990 میلادی در 1705 صفحه به انضمام یک مقدمه 40 صفحه ای از سوی انتشارات « رُشه » در فرانسه منتشر گردید . او همچنین فیه ما فیه، رباعیات، مکاتبات و گزیده ای از دیوان شمس راترجمه کرد.« رباعیات مولوی » مجموعه ای از 1000 رباعی است که خانم مِیرُویچ از میان 2000 رباعی منتسب به مولانا انتخاب و ترجمه کرد .



مِیرُویچ همچنین در کتاب های گوناگون تالیفی خود ، بخشی را به مولانا اختصاص داده است که ازمیان آنها می توان به عرفان و شعر در اسلام، رومی و صوفیسم، آنتولوژی صوفیسم، قونیه و رقص کیهانی، اسلام چهرۀ دیگر، حکایت های صوفی و ترانه های شمس اشاره کرد . مِیرُویچ ارتباط عمیقی با مولانا بر قرار کرده بود . او هر چند نزد خواهران مذهبی پرورش یافته بود، ولی با مطالعۀآثار مولانا به دین اسلام گروید . او برای مطالعۀ مولانا و فرقۀ مولویه بارها به قونیه سفر کرد و با پیروان مولاناگفت و گو و بحث کرد . او مولانا را عارفی جامع و کامل می دانست که اندیشۀ همۀ عرفا را در خود دارد. برای مِیرُویچ عرفان مولانا که با شعر تلطیف بیشتری یافته است، می تواند تمام افراد را با خاستگا ه های مختلف دینی و معنوی گردآورد؛ همان طور که روز خاکسپاری مولانا ، مسیحیان و یهودیان قونیه به اندازۀ مسلمانان متأثر بودند وشیون می کردند. مِیرُویچ معتقد بود که گرد زمان بر تفکر بی زمان و اندیشه های جاویدان مولانا نخواهد نشست و مثنوی کتابی است که همواره می تواند روشنگر و سامان بخش اندیشه ها و فعالیت های انسان امروزی باشد . بااین که مِیرُویچ با آثار و اندیشه های بسیاری از عارفان بزرگ دنیای اسلام از جمله عطار نیشابوری، بایزیدبسطامی، سنایی غزنوی و ابوسعید ابوالخیر آشنا شد، اما این آشنایی ها نه تنها از شیفتگی او به مولانا نکاهید ، بلکه بر آن افزود . او همچنین عارفان بزرگ اروپایی را می شناخت. او در کتاب «اسلام، چهرۀ دیگر » در پاسخ به سؤالی دربارۀ تفاوت میان روش مولانا با عارفان بزرگ غربی همچون ترزداویلا و ژان دولاکروا، می گوید: « با مولانا خدا به انسان نزدیک تر است »