-
مدیر بازنشسته
شرح مکاتب ادبی جهان
شرح مکاتب ادبی جهان
پارناس (parnasse)
در حوالي سال 1860 عده اي از شاعران جوان فرانسه بر ضد رومانتيسم قيام کردند و تحت تأثير مکتب هنر براي هنر محافل ادبي تشکيل دادند. در رأس اين شاعران لوکنت دو ليل قرار داشت. در سال 1866 مجموعه شعري از آثار اين شاعران تحت عنوان (پارناس معاصر) انتشار يافت که سخت مورد توجه قرار گرفت.
و رفته رفته اين شاعران به نام( پارناسين) معروف شدند.
به عقيده پارناسين ها شعر نشانه اي است از روح کسي که احساس هاي خود را خاموش ساخته است. اين گونه شاعر به هيچ وجه نمي خواهد شعرش محتوي اميد و آرزو و خواهشي باشد و فقط براي هنر محض احترام قائل است و به زيبايي شکل و طرز بيان اهميت مي دهد.
اصول مهم اين مکتب به شرح زير است.
1_ کمال شکل، چه از لحاظ بيان و چه از لحاظ برگزيدن کلمه ها.
2_ عدم دخالت احساس ها و عدم توجه به آرمان و هدف.
3_ زيبايي قافيه.
4_ وابستگي به آئين "هنر براي هنر"
عقايد پارناسين ها
1- هنر براي هنر: هنر را بايد تنها به خاطر خود هنر تحسين و ستايش كرد و از آن هيچ استفاده اي را انتظار نداشت و تنها به دنبال زيبايي هنر بود. در واقع هنر بايد آزاد و مستقل باشد. تئوفيل گوتيه در اين مورد مي گويد: «به محض اينكه، هنر مفيد و سودمند شد، زيبايي و ارزش خود را از دست مي دهد وتنها فايده هنر زيبايي آن است.»
2- هنر تنها دليل زندگي: شاعر پارناس معتقد است كه انسان در اين دنيا با مشكلات پيچيده و مبهمي روبرو است و سرنوشت نامشخصي دارد و تنها هنر است كه مي تواند انسان را از اين سردرگمي و بحران نجات دهد. البته هنري كه عاري از هرگونه مسائل اخلاقي، فلسفي، سياسي واجتماعي باشد وتنها به زيبايي مطلوب و آرماني بپردازد، مي تواند آرام بخش روح انسان باشد.
3- پرستش زيبايي: از نظر پارناسين ها، تنها يك ديوانه نسبت به زيبايي بي تفاوت و يك فرد نخبه نسبت به زيبايي حساس است. به اين ترتيب، شاعر پارناس در شعر خود نه به دنبال دادن پيام اخلاقي و نه به دنبال بيان احساسات دروني خود است. بلكه او تمام تلاش خود را مي كند تا كمال زيبايي و آراستگي همراه با مصراعهاي آهنگين وهم قافيه را در شعر خود بكار برد.
4-عدم شخص گرايي: از نظر پارناسين ها، بيان شور، عشق و احساسات شخصي چيزي مبتذل و بي ارزش است. بلكه بايد احساسات و زيبايي هاي غيرشخصي را بيان كرد تا به زيبايي وهنر هميشگي وجاودانه دست يافت.
5- الهام گرفتن از هنرهاي باستاني: پارناسين ها هميشه نگاهشان به آثار ادبي وهنري گذشته است. براي آنان، هنر يونان و روم باستان داراي زيبايي ايده آل، آرامش بخش وجاودانه همراه بانوعي هماهنگي است و دركل تمدنهاي كهن از نظر زيبايي و فلسفي الگويي مناسب براي آنان است. در ادبيات نيز پارناسينها به ادبيات كلاسيك بسيار گرايش دارند.
6- ارج نهادن به كار: پارناسين ها به الهام شاعرانه اعتقادي ندارند. چون معتقد به كار سخت تا حد درگير شدن با مشكلات هستند. از نظر آنان عشق به زيبايي ظاهر و دستيابي به آن از طريق كار سخت به دست مي آيد.
7- يأس و بدبيني: پارناسين ها فكر مي كنندكه شعر يك هنر سخت و بيان زيبايي ايده آلي است كه توده مردم و افراد عادي قادر به درك و فهم آن نيستند. آنان زندگي را وهم و خيال و توأم با بدي و زشتي مي دانند به همين دليل نسبت به زندگي و جامعه خود بدبين و نااميد هستند.
-
-
مدیر بازنشسته
قالبهاي ادبي
پيروان اين مكتب براي بيان تفكرات و عقايد خود قالب ادبي شعر را برگزيدند.چون از نظر آنان وقتي كلام و فكر به اوج زيبايي برسد در قالب شعر ظاهر مي شود.
وزن، زيبايي وغناي قافيه در شعر براي آنان بسيار اهميت دارد. قصيده هاي چهارده بيتي و ترجيع بند از قالبهاي شعري متداول اين سبك هستند.
در سالهاي،۱۸۶۶ ۱۸۶۹ و ۱۸۷۶ آثار شاعران اين مكتب در مجموعه شعري به نام «پارناس معاصر» در سه جلد منتشر شد.
محتواي اشعار پارناسين ها
شاعر پارناس مانند شاهري است كه حوادث، صحنه ها و زيبايي هاي اطرافش را براي خواننده بيان و توصيف مي كند. او احساساتش را در اشعار خود دخالت نمي دهد و برخلاف رمانتيكها نسبت به طبيعت بي تفاوت است. ولي به تاريخ، علم و شعر مدرن توجه خاصي دارد.
پارناسين ها در انتخاب واژه ها، بيان و قالب گفتار دقت زيادي به خرج مي دهند. آنان مي خواهند به زيباترين شكل ممكن، هنرشان را به خواننده ارائه دهند و در اين ميان محتواي شعر برايشان چندان اهميت ندارد. به همين دليل محتواي اشعار آنان ساده وتهي از اميد، آرزو، احساسات، خواستها و مملو از نااميدي، يأس و بدبيني است.
پارناسين ها در شعر خود به دنبال هدف مشخصي نيستند زيرا عقيده دارند كه جست وجوي هدفي معين در هنر، آن را از طبيعت خود دور مي كند
-
-
مدیر بازنشسته
سمبولیسم
سمبل (Symbol) به معنى نشانه، علامت، مظهر هر نشانه، قراردادن اختصاصى شىء با موجودى كه معرف موجودى مجرد و اسم معنى است. برخى مىگويند، سمبل يا كنايه مبتنى بر رابطهاى است كه ميان يك عنصر طبيعى و يك عامل روحى يا اخلاقى وجود دارد. معنى اصل اين واژه، به معنى «علامت ارتباط» بوده است. (4) مىتوان نماد را معادل فارسى سمبل دانست. زيرا نماد نيز نقش علامت، نشانه و مظهر بودن است. سمبليك به معنى نمادگرايى است. سمبليسم، مكتبى است كه بر استفاده از نمادها براى بيان مقاصد تاكيد دارد. در واقع، سمبليسم يا نمادپردازى، عمل و هنر به كار بستن نمادهاست كه با قايل شدن معانى نمادى براى اشياء يا بيان موجودات نامرئى، نامحسوس يا نفسانى، به وسيله نمايش دادن آنها به صورت مرئى و محسوس انجام مىگيرد. (5) پرچم، نشانه اعتبار يك دولت و ملت است. چراغ قرمز نيز حكايت از يك واقعيتخارجى دارد
سمبولیسم یا نمادگرایى پیش از آن که یک مکتب به حساب بیاید، یک مفهوم یا فلسفه است. بشر از ابتداى شکل گیرى تمدن ها و آغاز شاعرى تمایل داشته حرف هایش را در قالب نمادها و نشانه ها به زبان آورد و اشیاى دور و برش را تجسم مفاهیمى عمیق تر از آنچه به چشم مى آید، نشان دهد. همان طور که مصریان باستان گل هاى اسیریس را نماد مرگ مى دانستند، هندیان گل نیلوفر را نشانه تاج خداوند مى نامیدند، بابلى ها مار را نماد جاودانگى به حساب مى آوردند و خورشید را نشانه بخشندگى و زندگى.
اما به هرحال سمبولیسم یک مکتب فکرى هم هست. در اواخر قرن نوزدهم شاعران فرانسوى که از زبان خشک نویسندگان رئالیسم (واقع گرا) به ستوه آمده بودند، مکتب سمبولیسم را بنیان نهادند. آنها عقیده داشتند:
اثر هنرى باید تا حد ممکن از بیان مستقیم مفاهیم فرار کند و به نمادها و نشانه ها پناه آورد.
نمادها و نشانه ها، خواننده را در کشف راز و رمزهاى اثر به تحرک درمى آورد و او را از قالب یک شاگرد حرف گوش کن بیرون مى آورد
-
-
مدیر بازنشسته
سمبولیسم ادبی
این مکتب در اواخر قرن نوزدهم به وجود آمد. شارل بودلر پایه گذاراین مکتب بود. در میان کسانی که از بودلر الهام گرفتند و با آثار خود زمینه را برای پیدایش سمبولیسم آماده ساختند پل ورلن، آرتور رمبو و استفان مالارمه از همه مشهورتر هستند. باید توجه داشت که هرکدام از آنها سبک ویژه ای داشتند.
در میان نویسندگان جوزف کنراد و جیمز جویس به دلیل نمادپردازى درآثارشان شهرت خاصى دارند. مثلاً جیمز جویس در کتاب «چهره مرد هنرمند در جوانى» پسرکى عینکى را به تصویر مى کشد که مدام مطیع پدر و مادر و نظام کلیسایى و معلمان مدرسه اش است. او به خاطر عینکى که به چشم مى زند با بچه ها فوتبال بازى نمى کند. اما یک روز این عینک به طور اتفاقى مى ***د و پسرک با کمال تعجب متوجه مى شود که بینایى اش هیچ نقصى ندارد و بدون عینک هم مى تواند دنیاى اطرافش را ببیند. منتقدان آثار جویس، عینک را نماد نگاه بسته و ***** شده یا همه باورهاى کورى مى دانند که چشم عقل ما را پوشانده اند.
رمز گرایى، نمود عصیان هنرمندان در برابر مکاتب واقع گرایى و وصف گرایى بود. رمزگرایان بر فلسفه بدبینانه شوپنهاور و ایده آلیست هاى معنى گرا تکیه داشتند. آنان دیگر بار شعر را بر اریکه قدرت و افتخار نشاندند. بودلر، پایه گذار این مکتب، معتقد بود: «دنیا جنگلى است سرشار از اشارات. حقیقت از چشم مردم عادى پنهان است و فقط شاعر مى تواند به رمز و راز این اشارات پى ببرد.» برخى از شاعران این مکتب، در این رمزآلودگى غرق شدند و گاه اندیشه هاى مبهم و غیر اخلاقى را رواج دادند. این جریان بر آثار هنرى ایران در قرن حاضر تأثیری به سزا نهاد.
شارل بودلر، موریس مترلینگ، آلدینگتن، لارنس، هاکسلی، آرتور رمبو از بزرگان این مکتب هستند.
سفر و شعر رویای پاریسی آثار بودلر، نژادپرست از آرتور رمبو، شاهدخت مالن از موریس مترلینگ نمونه هایی از آثار سمبولیسم می باشند.
-
-
مدیر بازنشسته
اصول سمبولیسم
از نظر فکر، سمبولیسم بیشتر تحت تأثیر فلسفه ایده آلیسم بود که از متافیزیک الهام می گرفت و در حوالی سال 1880 در فرانسه باز رونق می یافت، همچنین بدبینی شوپنهاور نیز تأثیر زیادی در شاعران سمبولیست کرده بود.
خلاصه اصول سمبولیست ها به شرح زیر است:
حالت اندوهبار و آنچه را که از طبیعت موجد یأس و نومیدی و ترس است بیان می کنند.
به سمبل ها و اشکال و آهنگ هایی که احساس ها، نه عقل و منطق آن را پذیرفته است توجه دارند.
آثاری که آنها به وجود آورده اند برای هر خواننده به نسبت میزان ادراک و وضع روحیش مفهوم است، یعنی هرکس نوعی آنها را در می یابد و می فهمد.
آنان تا حد امکان از واقعیت عینی دور شده و به واقعیت ذهنی پرداخته اند.
چون انسان دستخوش نیروهای ناشناسی است که سرنوشت آنان را تعیین می کند از این رو حالت وحشت آور این نیروها را در میان نوعی رویا و افسانه بیان می کنند.
می کوشند حالت های غیرعادی روانی و معرفت های نابه هنگامی را که در ضمیر انسان پیدا می شود و حالت های مربوط به نیروهای مغناطیسی را در آثارشان بیان کنند.
به یاری احساس و تخیل حالت های روحی را در میان آزادی کامل با موسیقی کلمه ها، و با آهنگ و رنگ و هیجان تصویر می کنند
-
-
مدیر بازنشسته
ماتریالیسم یا مادیگری
ماتریالیسم به معنای مادهگرایی فلسفی است. این مکتب در مقابل ایده آلیسم مطرح شد. شاخههای مهم ان ماتریالیسم مکانیکی و ماتریالیسم دیالکتیک میباشد. ماتریالیسم مکانیک را فویرباخ بنیانگذاری کرد و ماتریالیسم دیالکتیک را مارکس
-
-
مدیر بازنشسته
جهان مادی است
انسان را اشیاء بی نهایت زیاد و متنوعی احاطه کرده است که برخی از آنها از کوچکترین ذرات اتم گرفته تا عظیمترین ستارگان کیهانی بی جان هستند و برخی دیگر از سادهترین موجودات یک سلولی گرفته تا بغرنجترین و رشد یافتهترین جانوران که انسان باشد جان دارند. این اشیاء بی نهایت متفاوت دارای خواص گوناگون هستند. بشر در طول تاریخ و در نتیجه آزمایشهای پیاپی خود با پیشرفت دانش وگسترش فعالیتهای پراتیک خویش کم کم دریافت که هر قدر هم اشیاء و خواص شان گوناگون باشد با این همه آنها دارای مبانی مشترکی هستند. در دورانهای باستان گروهی از فلاسفه یونان باستان این مبنای مشترک یا اساس جهان و پایه واقعیت را این یا آن شئی مثلاً آب یا آتش میدانستند. نزد متفکران باستانی چین و هند نظیر همین عوامل دو چهار یا پنجگانه بوده است و در ایران کهن نیز عقیده مربوط به وجود چهار آخشیج (یا عنصر ماه): آب، هوا، آتش، خاک و یا طبایع چهارگانه: گرمی، خشکی، سردی و تری با رخنه از منابع هندی و یونانی رایج بوده است.
-
-
مدیر بازنشسته
زروانیان،
«زروان بیکران» یا گیتی ماده را عنصر نخستین میدانستند که تمام موجودات از آن پا به عرصه وجود نهاده است. دمکریت فیلسوف بزرگ یونان باستان میگفت اصل جهان از یک عنصر تجزیه ناپذیر است که از ترکیب آن، اشیاء مختلف پدید میآید و آن را «اتم» (ا به معنای نفی، تم از واژه بریدن و قطع کردن) یا «بخش ناپذیر» (در اصطلاح فلسفی ما ـ جزء لایتجزی) نامید.
با تکامل اندیشه بشری این کشف بزرگ به عمل آمد که آن پایه مشترک و اساسی عمومی را نباید با اشکال مختلف اشتباه کرد، بلکه این نتیجه فلسفی حاصل شد که در درجه اول همه اشیاء جهان در این اصل شریکند که به خودی خود و مستقل از انسان، مستقل از تفکر و اندیشه و احساسات وتمایلات انسان، یعنی به طور عینی، وجود دارند. مثلاً علوم طبیعی ثابت کرده است که میلیونها سال قبل از پیدایش هر گونه موجود زندهای زمین و اجرام کیهانی وجود داشتهاند و این خود نشان میدهد که طبیعت عینی است، مستقل از انسان و شعور اوست. به عبارت دیگر این عقل نیست که ماده را خلق کرده، بلکه در کره زمین تکامل چندین میلیارد ساله ماده است که منجر به پیدایش شعور و خرد انسانی شده است.
-
-
مدیر بازنشسته
پراتیک بشری آزمایش و تجربه روزانه، فعالیت تولیدی و علوم طبیعی با تمام دستاوردهای خود به ما نشان میدهد که جهان به طور عینی وجود دارد. عینیت جهان یعنی وجود آن در خارج و مستقل از شعور و اراده و خرد به معنای آن است که جهان مادی است. این کلمه معنای فلسفی دیگری ندارد .
از نگاه تاریخی دانش ما متأثر از شرایط اقتصادی و اجتماعی ما است. در این زمینه تولید اجتماعی نقش بزرگی را بازی می کند. تولید اجتماعی تعیین کننده ترین عامل در شناخت بشر است. به این معنی که شناخت ما بر اساس رشد تولید اجتماعی ما رشد می کند. به این اساس رشد تولید اجتماعی را می توان به دو مرحله تقسیم کرد. یکی تولید اجتماعی طبیعی و دوم تولید اجتماعی دستی یا صنعی. در تولید اجتماعی طبیعی قوای طبیعی نقش مهمی را بازی می کنند. تولید اجتماعی طبیعی در سه دوره تولید تاریخی بازتاب یافته است. در سه دوره تاریخی کمون اولیه، برده داری و فیودالیزم، شیوه تولید شیوه طبیعی بوده است. در تمام این دوره های تاریخی قوای طبیعی در رشد تولید و اساس تولید نقش مهمی را بازی نموده است. از این رو بشر در این سه دوره ی تاریخی به قوای طبیعی متکی بوده اند. این اتکا به قوای طبیعی در نحوه ی تفکر آنان نقش مهمی را بازی می نموده است. آنان به هر نحو خود را مدیون قوای طبیعی می دانسته اند. هر گونه تفکر آزاد و انسانی نا ممکن بوده است.
در دوره ی تاریخی بورژوازی تولید صنعتی بوده است. در این دوره ی تاریخی دیگر بشر به قوای طبیعی متکی نیستند. از این رو می توانند مستقل از قوای طبیعی عمل و فکر کنند. این دوره را می توان دوران آزادی انسان از قوای طبیعی و دوره تفکر آزاد انسانی نامید. بشر با شکل گیری این دوره ی تاریخی بوده است که توانسته است آزادانه فکر کند. به همین خاطر آغاز این دوره با آغاز رنسانس انسانی مزین گردیده است. صرفا با آغاز این دوره بود که انسان توانست جدایی شعور و طبیعت را وجدان نماید. همچنین انسان در طبیعت به مقام بسزای خودش دست یافت. ماتریالیسم دیالکتیک تنها می توانست تحت چنین شرایطی پا بگیرد. شرایطی که انسان از قوای طبیعی آزاد عمل می کند. قوای طبیعی را در خدمت خودش در می آورد و صنعت اساس تولید قرار می گیرد.
اینکه اشیا را خارج از شعور خود می دانیم نتیجه بهبود شرایط تولید اجتماعی ما است. جغرافیای تولید صنعتی و جغرافیای تفکر آزاد مادی با هم همخوانی دارند. هر اندازه به جوامع صنعتی نزدیک می شویم یقین و ایقان مردم به ضعف ایده های مذهبی بیشتر می گردد.
-
-
مدیر بازنشسته
ماده از دیدگاه فلسفی
همین خاصیت عمومی و مشترک تمام اشیا بی شمار و گونه گونه یعنی وجودعینی آنها و مستقل بودنشان از تفکر و شعور انسان است که آن را با مفهوم فلسفی «ماده» بیان میکنیم.
مفهوم یعنی چه؟ هر واژهای که بیانگر عنصر مشترک و عام در یک گروه از اشیا و پدیدهها باش.د «مفهوم» نامیده میشود. این البته بیان ساده مطلب است و در فصل تئوری شناخت دقیق تر این مسئله را خواهیم آموخت. مفاهیم بسته به آن که تا چه حد و مرزی اشتراک و عمومیت را بیان کنند و تا چه اندازه گروهی بزرگ تر و یا کوچکتر از اشیا و پدیدهها را در برگیرند «گسترده تر» یا «تنگتر» هستند. مثلا «درخت» یک مفهوم است که بیان کننده عنصر عام و مشترک کلیه درختان گیتی صرفنظر از رنگ و بزرگی و نوع میوه و سایر مشخصات هر یک از آنها است. کلمه «گیاه» بیانگر یک مفهوم دیگر است که نه فقط درختان بلکه هر موجود زندهای را که بنا به تعاریف علم گیاهشناسی و زیستشناسی خاصیت نباتی داشته باشد در بر میگیرد.
واضح است که مفهوم «گیاه» گسترده تر از مفهوم «درخت» است. مفهومی که بتواند همه اشیا و پدیدهها را از ذره شن تا قرص خورشید، از صخره کوه تا مغز انسانی، از موج دریا تا کهکشان را در بر میگیرد، مفهومی به حد اکثر گسترده است. مفهومی که با کلمه «ماده» بیان میگردد چنین مفهومی است. وقتی یک مفهوم شاخصهای اساسی و عام همه اشیا را نشان دهد و همه پدیدههای موجود را در بر گیرد، آن را از زمره مقولات فلسفی حساب میکنیم.
لنین مفهوم ماده را به مثابه یک مقوله فلسفی توضیح میدهد و روش میکند که مقصود از آن تمامی واقعیت عینی است که انسان با آن، یعنی با این واقعیت، توسط خواص پنجگانه خویش آشنا میشود. واقعیت عینی مستقل از حواس وجود دارد ولی توسط حواس منعکس میشود. پس، آن شاخصهای اساسی و عام که در همه اشیا و پدیدهها مشترک است و توسط مقوله «ماده» بیان میگردد عبارتاند از آن که:
1ـ همه آنها مادی هستند، به طور عینی و مستقل از شعور ما وجود دارند .
2ـ همه آنها از طریق خواص مختلف خود(نظیر رنگ و بو، مزه و صدا و حرارت و ابعاد و غیره) روی ارگانهای حس ما تاثیر میگذارند و متناسب با آن احساس ویژهای را به وجود میآورند.
پس اولا تاکید میکنیم که مفهوم بیان کننده واقعیت عینی ماده یک مفهوم مربوط به علم فیزیک یا شیمی یا سایر علوم مشخص نیست ،بلکه یک مقوله فلسفی است .
ثانیا تاکید میکنیم که مفهوم ماده به مثابه یک مقوله فلسفی را نباید با خود ماده که عبارت از واقعیت عینی مستقل از احساس انسان و مستقل از هر گونه مفهوم و مقوله فلسفی، اشتباه کرد مقوله فلسفی «ماده» بازتاب وجود عینی جهان، واقعیت عینی خارج از ما در شعور ماست.
-
کلمات کلیدی این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن