فدریکو گارسیا لورکا

درخشان‌ترین چهره‌ی شعر اسپانیا و در همان حال یکی از نامدارترین شاعران جهان است. شهرتی که نه تنها از شعر پرمایه‌ی او، که از زنده‌گی ِ پُرشور و مرگ جنایت بارش نیز به همان اندازه آب می‌خورد.
به سال ۱۸۹۹ در فونته واکه روس ــ دشت حاصلخیز غرناطه ــ در چندکیلومتری ِ شمال شرقی ِ شهر گرانادا به جهان آمد. در خانواده‌یی که پدر، روستایی ِ مرفهی بود و مادر، زنی متشخص و درس خوانده. تا چهارساله‌گی رنجور و بیمار بود، نمی‌توانست راه برود و به بازی‌های کودکانه رغبتی نشان نمی‌داد اما به شنیدن افسانه‌ها و قصه‌هایی که خدمتکاران وروستاییان می‌گفتند و ترانه‌هایی که کولیان می‌خواندند شوقی عجیبداشت. این افسانه‌ها و ترانه‌ها را عمیقاً به خاطر می‌سپرد، آن‌ها را با تخیل نیرومند خویش بازسازی می‌کرد و بعدها به گرته‌ی آن‌ها نمایش واره‌هایی می‌ساخت و در دستگاه خیمه شب بازی ِ خود که از شهر گرانادا خریده بود برای اهل خانه اجرا می‌کرد.عشق آتشین لورکا به هنر نمایش هرگز در او کاستی نپذیرفت و همین عشق سرشار بود که او را علی‌رغم عمر بسیار کوتاهش به خلق نمایشنامه‌های جاویدانی چون عروسی ِ خون، یرما، خانه‌ی برناردا آلبا و زن پتیاره‌ی پینه‌دوز رهنمون شد که باری شگفت‌انگیز از سنت‌های اسپانیا و شعر پُر توش و توان لورکا را یک جا بر دوش می‌برد.