ما دل دوستان بجان بخريم ور جهان دشمن است ، غم مخوريم
ما دل دوستان بجان بخريم ور جهان دشمن است ، غم مخوريم
مثل خوابي كودكانه در عبوري بي بهانه
با زباني صادقانه مثل شب در ميانه
هر شب زلف سياه تو نمايد بخواب
تا چه آيد بمن از خواب پريشان ديدن؟
نطق عیسی از فر مریم بود
نطق آدم پرتو آن دم بود
مولوی
دريغ مدت عمرم كه بر اميد وصال
بسر رسيد و نيايد بسر زمان فراق
حافظ
قباي خوشترازين در بدن تواند بود
بدن نيفتد ازين خوبتر قبايي را
اكر شيرى اكر ميرى اكر مور
كذر بايد كنى آخر لب كور
اين شعر هايى كه ريز هست عربى و با موبايل نوشته شده
روي در خاك در دوست ببايد ماليد
چون ميسر نشود روي بروي آوردن
نی ازو نقشی بیابی نی نشان
نی گهی یابی به راه کهکشان
مولوی
نرگس مست وي آزار دلم مي طلبد
آنكه در عربده ميآورد او مستان را