یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانیات کنند
ای گل گمان مبر به شب جشن میروی
شاید به خاک مردهای ارزانیات کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانیات کنند
ای گل گمان مبر به شب جشن میروی
شاید به خاک مردهای ارزانیات کنند
دارم بتی ز جلوه ی سنگ آب کن
از عکس خویش آیینه عالیجناب کن
اوراق صب و طاقت عاشق به باد ده
از یک نگاه ، خانه مردم خراب کن
شیشه ی نازک احساس مرا دست نزن
چندشم می شود از لک انگشت دروغ
آن که میگفت که احساس مرا می فهمد
کو کجا رفت ؟که احساس مرا خوب فروخت
نرگس مردم کشت ننگرد از گوشهای
تا نستاند به ناز جان نظر باز را
یه رنگ و بوی تازه از عشق بگیر
پرسوزترین گدازه از عشق بگیر
در هر نفسی که می تپی ای دل
یادت نرود اجازه از عشق بگیر
722 عزیز باید با حرف الف شعرت شروع میکردی با اخرین کلمه شعر نفر قبلی باید شعر بعدی شروع کرد مثلا الان من باید با ر شروع کنمیه رنگ و بوی تازه از عشق بگیر
پرسوزترین گدازه از عشق بگیر
در هر نفسی که می تپی ای دل
یادت نرود اجازه از عشق بگیر
راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالی مقام را
آنکه از سنبل او غالیه تابی دارد
باز با دلشدگان ناز و عتابی دارد
آنكه دستور زبان عشق را
بیگزاره در نهاد ما نهاد
خوب میدانست تیغ تیز را
در كف مستی نمیبایست داد
ای آرزوی اولین گام ِ رسیدن
بر جادههای بیسرانجام ِ رسیدن
كار جهان جز بر مدار آرزو نیست
با این همه دلهای ناكام ِ رسیدن
از روی یكرنگی شب و روزم یكی شد
همرنگ بختم تیره رختِ سوگ و سورم
خط میخورد در دفتر ایام، نامم
فرقی ندارد بیتو غیبت یا حضورم
این دل به کدام واژه گویم چون شد
کز پرده برون و پرده دیگر گون شد
بگذار بگویمت که از ناگفتن
این قافیه در دل رباعی خون شد
اي غم ، تو که هستي از کجا مي آيي؟
هر دم به هواي دل ما مي آيي
باز آي و قدم به روي چشمم بگذار
چون اشک به چشمم آشنا مي آيي!
ای صبا سوختگان بر سر ره منتظرند
گر از آن یار سفر کرده پیامی داری
**
اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل
کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی
**
ادب و شرم تو را خسرو مه رویان کرد
آفرین برتو که شایسته صد چندینی
**
اهل کام ناز را در کوی رند راه نیست
رهرویی باید جهان سوزی نه خامی به غمی
**
ای آفتاب آهسته تر بر بام قصرش زن قدم
ترسم صدای سایه ات خوابست بیدارش کند
**
افسوس که آنچه بردهام باختنیست
بشناخته ها تمام نشناختنیست
برداشته ام هر آنچه باید بگذاشت
بگذاشته ام هرآنچه برداشتنیست
آبروی حسین به كهكشان می ارزد
یك موی حسین بر دو جهان می ارزد
گفتم كه بگو بهشت را قیمت چیست
گفتا كه حسین بیش از آن می ارزد
آنان که جان فدای نگاری نکرده اند
همکارشان مباش که کاری نکرده اند
اي ناله ي جانسوز مدينه زهرا
خاكستر تو مانده به سينه زهرا
این طرف مشتی صدف آنجا کمی گل ریخته
موج، ماهیهای عاشق را به ساحل ریخته
آتش دوست اگر در دل ما خانه نداشت
عمر بی حاصل ما این همه افسانه نداشت
از بس که بلا سر دعا آمده است
از چارطرف سيل بلا آمده است
علیپور خیلی ممنون که مشاعره رو خراب کردی . واقعا دست مریزاد