اینجا ستاره ها همه خاموشند
اینجا فرشته ها همه گریانند
اینجا شکوفه های گل مریم
بیقدرتر ز خار بیابانند
اینجا نشسته بر سر هر راه
یدیو دروغ و ننگ و ریاکاری
در آسمان تیره نمیبینم
نوری ز صبح روشن بیداری
اینجا ستاره ها همه خاموشند
اینجا فرشته ها همه گریانند
اینجا شکوفه های گل مریم
بیقدرتر ز خار بیابانند
اینجا نشسته بر سر هر راه
یدیو دروغ و ننگ و ریاکاری
در آسمان تیره نمیبینم
نوری ز صبح روشن بیداری
:icon_pf(57):
یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را
یادم باشد که روز و روزگار خوش است
وتنها دل ما دل نیست
یادم باشد جواب کین را با کمتر از مهر، و جواب
دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم
یادم باشد باید در برابر فریادها سکوت کنم
و برای سیاهی ها نور بپاشم
یادم باشد از چشمه، درسِِ خروش بگیرم
و از آسمان درسِ پـاک زیستن
یادم باشد سنگ خیلی تنهاست...
یادم باشدباید با سنگ هم لطیف رفتار کنم
مبادا دل تنگش بشکند
یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن
به دنیا آمده ام ...
نه برای تکرار اشتباهات گذشتگان
یادم باشد زندگی را دوست دارم
یادم باشد هر گاه ارزش زندگی یادم رفت در چشمان حیوان
بی زبانی که به سوی قربانگاه می رود
زل بزنم تا به مفهوم بودن پی ببرم
یادم باشد می توان با گوش سپردن به آواز شبانه دوره گردی
که از سازَش، عشق می بارد به اسرار
عشق پی برد و زنده شد
یادم باشد سنجاقک های سبز، قهر کرده
و از اینجا رفته اند...
باید سنجاقک ها را پیدا کنم
یادم باشد معجزه قاصدکها را باور داشته باشم
یادم باشد گره تنهایی و دلتنگی هر کس
فقط به دست دل خودش باز می شود
یادم باشد هیچگاه از راستی نترسم و نترسانم
یادم باشد زنده ام
:icon_pf(57):
مرا به صورت شاهد نظر حلال بود
که هرچه مینگرم شاهدست در نظرم
دو چشم در سر هرکس نهادهاند ولی
تو نقش بینی و من نقشبند مینگرم
:icon_pf(57):
من نگویم که به درد دل من گوش کنید
بهتر آنست که این قصه فراموش کنید
عاشقان را بگذارید بنالند همی
مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید
:icon_pf(57):
دهد نطفه را صورتی چون پری
که کردهست بر آب صورتگری؟
نهد لعل و فیروزه در صلب سنگ
گل لعل در شاخ پیروزه رنگ
ز ابر افگند قطرهای سوی یم
ز صلب اوفتد نطفهای در شکم
:icon_pf(57):
معنی مرگ و نفس عوض شده
آینه ی زندگی بی هویته
این دروغه که خود حقیقته
هیچ کسی اهل خودش نیست و خدا
این نقابیه که روی صورته
:icon_pf(57):
هنوز هم جای قدمهای تو ؛ بر چشم تمام ترانه هاست ! هنوز هم همنشين نام و امضای منی ! ديگر تنها دلخوشی ام ؛ همين هوای گفتن است ! همين شکفتن شعله ! همين تبلور بغض ! به خدا هنوز هم از ديدن تو ؛ در پس پرده ی باران بی امان ؛ شاد می شوم ..
:icon_pf(57):
من عاشق چشمت شدم, نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی
عاشق شدن به همان یک لحظه بود
ان دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود
من بودم و چشمان تو, نه آتشی و نه گلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی
:icon_pf(57):
یا رب از کرده بلطف تو پناه آوردیم
بامید کرمت روی براه آوردیم
بر نفس بدآموز که شیطان رهست
از ندامت حشر از تو به سپاه آوردیم
بر گنه کاری خود گرچه مقریم ولی
ناله زار و رخ زرد گواه آوردیم
گرچه ما نامه سیاهیم ببخشای که ما
رو سیاهیم از آن نامه سیاه آوردیم
بر در عفو تو ما بی سر و پایان چو عبید
تا تهی دست نباشیم گناه آوردیم
:icon_pf(57):
من كه از بازترين پنجره با مردم اين ناحيه صحبت كردم
حرفي از جنس زمان نشنيدم
هيچ چشمي ، عاشقانه به زمين خيره نبود
كسي از ديدن يك باغچه مجذوب نشد
هيچكس زاغچه اي را سر يك مزرعه جدي نگرفت
من به اندازه يك ابر دلم ميگيرد
وقتي از پنجره مي بينم حوري
- دختر بالغ همسايه -
پاي كمياب ترين نارون روي زمين
ویرایش توسط bos3000 : 2010/03/20 در ساعت 02:33
:icon_pf(57):