-
مدیر بازنشسته
يكي پرسيد از آن گم كرده فرزند
كه اي روشن گهر پير خردمند
ز مصرش بوي پيراهن شنيدي
چرا در چاه كنعانش نديدي
-
کاربر روبرو از پست مفید فلفل نمك سپاس کرده است .
-
مدیر بازنشسته
یکی از هستی خود گفت و پندار
یکی مستغرق بت گشت و زنار
-
کاربر روبرو از پست مفید فلفل نمك سپاس کرده است .
-
مدیر بازنشسته
رهــی دارم بهفتاد و دو هنجار
از آن یکـره گل و هفتاد و دوخار
عقیدم را در آن ره کش عماری
که هست آن راه راه رستگاری
-
کاربر روبرو از پست مفید فلفل نمك سپاس کرده است .
-
مدیر بازنشسته
یار دارد سر صید دل حافظ یاران
شاهبازی به شکار مگسی میاید
-
کاربر روبرو از پست مفید فلفل نمك سپاس کرده است .
-
مدیر بازنشسته
دوش مرغي به صبح مي ناليد
عقل و صبرم ببرد و طاقت هوش
-
کاربر روبرو از پست مفید فلفل نمك سپاس کرده است .
-
مدیر بازنشسته
شب فراق که داند که تا سحر چند است
مگر دلی که به زندان هجر خرسند است
-
کاربر روبرو از پست مفید فلفل نمك سپاس کرده است .
-
مدیر بازنشسته
تا نشنوي ز مسجد آدينه بانگ صبح
يا از در سراي اتابك غريو كوس
-
کاربر روبرو از پست مفید فلفل نمك سپاس کرده است .
-
مدیر بازنشسته
سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی
خطاب آمد که واثق شو بالطاف خداوندی
-
کاربر روبرو از پست مفید فلفل نمك سپاس کرده است .
-
مدیر بازنشسته
یکی در نجوم اندکی دست داشت ** ولی از تکبر سری مست داشت
بر گوشیار آمد از راه دور **دلی پر ارادت، سری پر غرور
خردمند از او دیده بردوختی ** یکی حرف در وی نیاموختی
چو بی بهره عزم سفر کرد باز **بدو گفت دانای گردن فراز
تو خود را گمان بردهای پر خرد ** انائی که پر شد دگر چون برد؟
ز دعوی پری زان تهی میروی ** تهی آی تا پر معنای شوی
ز هستی در آفاق سعدی صفت ** تهی گرد و باز آی پر معرفت
-
کاربر روبرو از پست مفید فلفل نمك سپاس کرده است .
-
مدیر بازنشسته
تو با من تا توانی ناز میساز
که تا جانم برآید میکشم ناز
-
کاربر روبرو از پست مفید فلفل نمك سپاس کرده است .
کلمات کلیدی این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن