اي كف دست و ساعد وبازو
همه توديع يكديگر بكنيد
بر من افتاده دشمن كام
آخر اي دوستان گذر بكنيد
روزگارم بشد به ناداني
من نكردم شما حذر بكنيد
مدیر بازنشسته
اي كف دست و ساعد وبازو
همه توديع يكديگر بكنيد
بر من افتاده دشمن كام
آخر اي دوستان گذر بكنيد
روزگارم بشد به ناداني
من نكردم شما حذر بكنيد
:icon_pf(57):
مدیر بازنشسته
ده مرو ده مرد را احمق کند
عقل را بی نور و بی رونق کند
ده چه باشد شیخ واصل ناشده
دست در تقلید و حجت در زده
:icon_pf(57):
مدیر بازنشسته
هر چه می دید نمی گفت ، تحمل می کرد
آی مردم ! به خدا درد تناول می کرد
:icon_pf(57):
مدیر بازنشسته
دارم از لطف ازل جنت فردوس طمع
چونکه دربانی میخانه فراوان کردم
:icon_pf(57):
مدیر بازنشسته
مي نوان بر خاك خون آلود ما كردن نماز
آب شمشير شهادت داده شستشوي ما
:icon_pf(57):
مدیر بازنشسته
اگر گل را خبر بودی همیشه سرخ و تر بودی
ازیرا آفتی ناید حیات هوشیاری را
ویرایش توسط bos3000 : 2010/03/28 در ساعت 16:13
:icon_pf(57):
مدیر بازنشسته
از زمانی که به حوای دلم سیب رسید
اولین لابحه عشق به تصویب رسید
:icon_pf(57):
مدیر بازنشسته
دلبرم شاهد و طفل است و به بازی روزی
بکشد زارم و در شرع نباشد گنهش
:icon_pf(57):
کاربر سایت
شوق سفر نداشتی
قصد گذر نداشتی
من با تو زنده بودم
اما خبر نداشتی
کاربر سایت
یه نیمکت تنها
یه شعله ی خاموش
یه لحظه یک رویا
من و تو در آغوش
یه یادگار از عشق
رو تن درخت بید
یه قصه ی کوتاه
ای وای از این تقدیر
بگو منو کم داری بگو
بگو کمی غم داری بگو ...
مجوز های ارسال و ویرایش
پاسخ با نقل قول