-
کاربر سایت
ما همه به هم نیازمندیم
روزی دختر کوچکی از مرغزاری می گذشت. پروانه ای را دید بر سر تیغی گرفتار. بااحتیاط تمام پروانه را آزاد کرد. پروانه چرخی زد، پر کشید و دور شد. پس از مدتکوتاهی پروانه در جامه پری زیبایی در برابر دختر ظاهر شد و به وی گفت: به سببپاکدلی و مهربانیت آرزویی را که در دل داری بر آورده می سازم.
دخترک پس از کمیتامل پاسخ داد: من می خواهم شاد باشم. پری خم شد و در گوش دخترک چیزی زمزمهکرد و از دیده او نهان گشت.
دخترک بزرگ می شود آنگونه که در هیچ سرزمینی کسی بهشادمانی او نیست. هربار کسی راز شادیش را می پرسد با تبسم شیرین بر لب می گوید: منبه حرف پری زیبایی گوش سپردم. زمانی که به کهنسالی می رسد. همسایگان از بیم آنکهراز جادویی همراه او بمیرد عاجزانه از او می خواهند که آن رمز را به ایشان بگوید:به ما بگو پری به تو چه گفت؟ دخترک که اکنون زنی کهنسال و بسیار دوست داشتنی است لبخندی ساده بر لب می آورد و می گوید: پری به من گفت همه انسانها با همه احساسامنیتی که به ظاهر دارند، به هم نیازمندند.
-
کلمات کلیدی این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن