عضدالدوله از صاحب بن عباد می‌پرسد اول كسی كه شراب بیرون آورد كه بود او جواب داد كه جمشید جمعی را بر آن داشت تا نباتات و درختان گوناگون را بكارند و ثمرات آن...
* نكته‌هائی درباره جام جم یا جام جهان‌نما (كاشف اسرار)
* جمشید بنیانگذار نوروز بود:
بمانده از آن خسروان یادگار چنین جشن فرخ از آن روزگار

جمشید یكی از سلاطین باستانی ایران است و سراسر زندگی وی آمیخته با افسانه می‌باشد چنانكه در بخش (2) تا آخر بخش (5) یسنای نهم اینطور آمده است.
زردشت از هوم (1) پرسید كه ترا در میان مردمان، نخستین بار در این جهان مادی بیفشرد و چه پاداشی نصیب آن كس گردید. هوم در پاسخ گفت: نخستین بشری كه مرا در این جهان مادی بیفشرد ویونگهان است در پاداش پسری مثل جمشید كه دارنده رمه خوب و در میان مردمان دارای بلندترین مرتبه است و مانند خورشید درخشان است باو داده شد.
جمشید در اوستا با دو صفت هووتوو (Hovatva) و سریره (Saryara) آمده است كه اولی در تفسیر پهلوی و به هورمك یعنی دارنده گله و رمه خوب و دومی ‌به معنی زیبا و خوشگل ترجمه شده.
در گاتها یكبار از جمشید ذكری بمیان آمده و یم (Yama) (2) خوانده شده است بعدها در بقیه قسمتهای اوستا جزء دوم یعنی خشئت (Xasheta) به آن افزوده شده است.


فردوسی
با آنكه درباره این سلطان چون بسیاری از سلاطین و بزرگان بحث‌ها بمیان آورده ولی درباره آغاز زندگی جمشید كاملاً ساكت است.
در مورد اسلاف وی و بخصوص پدرش نكاتی در اوستا و آثار ابوریحان بیرونی و حمزه اصفهانی و همچنین در ادبیات سانسكریت دیده می‌شود كه اگر بظاهر تا حدی مغایر هستند ولی در اصالت جمشید متفق‌القولند.
در اوستا جمشید پسر ویونگهونت (Vivangahvat) خوانده شده ابوریحان بیرونی او را ویجهان و حمزه اصفهانی ویونجهان كه معرب ویونگهان است ضبط كرده‌اند.


پدر جمشید در سانسكریت بصورت ویوسونت دیده می‌شود. از دوران طفولیت وی اطلاعی در دست نیست و كلیه مآخذ مزبور از این حیث گنگ و ساكتند. قلمرو حكومت جمشید طبق اسناد موجود وسیع و مركب از چندین اقلیم بوده است چنانكه در بخشهای 31 تا 38 زامیادیشت اینطور می‌خوانیم «فر مدت زمانی از آن جمشید بود كسی در روی 7 كشور سلطنت داشت به دیوها و مردمان جاویدان و پری‌ها و كاویها و كرپانها مسلط بود» اگرچه مشاهده می‌كنیم جمشید بر 7 كشور حاكم بوده ولی هیچ اطلاعی درباره جنگها و نحوه تسخیر این ممالك بدست نداریم و معلوم نیست كه آیا این اقالیم از اجداد او برایش به ارث مانده یا آنكه آنها را با قشون كشی و جنگ بدست آورده است. تنها موردی كه مشاهده می‌كنیم اشاره‌ایست كه طبری و بلعمی ‌كرده‌اند و می‌نویسند كه جمشید پس از شكست یافتن از ضحاك به زاولستان گریخت و دختر پادشاه آنجا را بزنی گرفت و از او صاحب پسری شد.

بنا بر مطالب شاهنامه فردوسی جمشید اولین كسی است كه اسلحه آهنین ساخت و مبتكر استفاده از سلاح در نبرد می‌باشد چنانكه در جلد اول شاهنامه تحت عنوان پادشاهی جمشید هفتصد سال بود گوید:
در نام جستن بگردان سپرد نخست آلت دست را جنگ برد
چو خود و زره كرد و چون جوشنا به نرمی‌ همی‌ نرم كرد آهنا
همه كرد پیدا بروشن روان چو خفتان و چون درع و بر گستوان

ولی توجه وی فقط به امور جنگی نبوده بلكه به وضع اقتصادی و اجتماعی مردم توجه خاصی داشت. به امر وی بافتن پارچه‌های ابریشمی ‌پیشرفت كرده دستور داد تا مردم جامه‌های ابریشمی‌بپوشند چنانكه فردوسی گوید:
كه پوشند هنگام بزم و نبرد دگر پنجه اندیشه جامه كرد
قصب كرد پرمایه دیبا و خز ز كتان و ابریشم و موی و قز
بیاد اندرون پود را بافتن بیاموختشان رشتن و تافتن



از آنجا كه مشاهده می‌كرد عده‌ای از مردم به پاكیزگی بی‌علاقه‌اند لذا حمامهای عمومی ‌به تأكید وی ساخته شد. ایجاد كاخ‌های بلند و همچنین خانه‌های بزرگ متعدد از جمله كارهائی است كه به جمشید نسبت می‌دهند.
برپا كردن جشن نوروز یكی دیگر از ابتكارات جمشید است فردوسی در این باره گوید:
بر آسوده از رنج تن دل ز كین سر سال نو هرمز فرودین
بر آن تخت بنشست فیروز روز به نوروز نو شاه گیتی فروز
می‌ورود و رامشگران خواستند بزرگان به شادی بیاراستند
بمانده از آن خسروان یادگار چنین جشن فرخ از آن روزگار


در همین جشن‌های بزرگ بود كه به توصیه جمشید در تالارهای بزرگ عود سوزانده می‌شد و مشك و كافور بكار می‌رفت. فردوسی گوید:
كه دارند مردم به بویش نیاز دگر بویهای خوش آورد باز
چو عود و چو عنبر چو روشن گلاب چوبان چو كافور و چون مشگ ناب


توجه این پادشاه به ملت و مردم و سلامت ایشان وی را بر آن داشت تا عده‌ای طبیب در دوران حیات وی تربیت شده مردم را مداوا نماید.
در روایات ملی آمده كه جمشید كاشف می ‌بوده است فردوسی جمشید را نخستین كسی نام می‌برد كه باده‌گساری می‌كرده:
بچنگ اندرون خسروی جام می‌ نشسته بر آن تخت جمشید كی
و نیز:
سه جام می‌ از پیش نان نوش كرد جم اندیشه از دل فراموش كرد
به آهستگی رای خوردن گرفت ز دادار بس یاد كردن گرفت


در نفایس الفنون فی عرایس العیون تألیف محمد بن آملی داستانی درباره پیدایش می ‌آمده كه خلاصه آن چنین است:
عضدالدوله از صاحب بن عباد می‌پرسد اول كسی كه شراب بیرون آورد كه بود او جواب داد كه جمشید جمعی را بر آن داشت تا نباتات و درختان گوناگون را بكارند و ثمرات آن را تجربه نمایند چون میوه رز چشیدند در او لذتی هرچه تمامتر یافتند و چون خزان شد در میوه رز استحاله‌ای پدید آمد جمشید دستور داد تا آب آن را بگیرند و در خمره كنند پس از اندك مدتی در خمره آن تغییر حاصل شد «و از اشتداد غلیان حلاوت او بمرارت پیدا شد» جمشید در آن خمره را مهر كرد و دستور داد كه هیچ كس از آن ننوشد زیرا می‌پنداشت كه زهر است. جمشید را كنیزك زیبائی بود كه مدتها بدرد شقیقه مبتلا گشته و هیچیك از اطباء نتوانستند او را معالجه كنند با خود گفت مصلحت من در آنست كه قدری از آن زهر بیاشامم و از زحمت وجود راحت شوم قدحی پر كرد و اندك اندك از آن آشامید چون قدح تمام شد اهترازی در او پدید آمد قدحی دیگر بخورد خواب بر او غلبه كرد خوابید و یك شبانه روز در خواب بود همه پنداشتند كه كار او بآخر رسید چون از خواب برخاست از درد شقیقه اثری نیافت. جمشید سبب خواب و زوال بیماری پرسید كنیزك حال را بازگفت جمشید كلیه حكما را جمع كرد و جشنی برپا نمود و خود قدحی بیاشامید و بفرمود تا به هریك از آن جمع قدحی دادند چون یكی دو دور بگردید همه در اهتراز درآمدند و نشاط می‌كردند و آن را شاهدارو نام نهادند و در آن راه مبالغه می‌نمودند و در خوردن افراط می‌كردند.



جمشید به پیشه‌وران تعلیم می‌دهد صفحه‌ای از تاریخ طبری مكتب هرات مورخ 1469 میلادی (784 هجری)


منوچهری در قصیده‌ای شراب را دختر جمشید نامیده
و محل آن را خانه گرگان دانسته، مطلع قصیده اینست:
كه زنده ست جمشید را دختری چنین خواندم امروز در دفتری

خیام در نوروزنامه كشف می ‌را بیكی ار منسوبان جمشید بنام شاه شمیران نسبت داده است. كشف می ‌بكسان دیگری نیز نسبت داده شده است. چنانكه در راحته‌الصدور كشف می ‌به كیقباد اسناد داده شده است.
در ادبیات فارسی جام جم و جام جهان‌نما هر دو یكی بوده و بمعنی جام كاشف اسرار می‌باشد.
پیدایش جام را همه به زمان جمشید نسبت می‌دهند و آن را جام جم یعنی جمشید گفته‌اند در بسیاری از اشعار فارسی مقصود از جام جم همان جام باده می‌باشد چنانچه حافظ گوید:
انكار ما مكن كه چنین جام جم نداشت ساقی بیار باده و با محتسب بگو
و یا:
كه جام باده بیاور كه جم نخواهد ماند سرود مجلس جمشید گفته‌اند این بود
***
كه به كوی می‌فروشان دوهزار جم بجامی‌ كه برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی‌


در ادبیات فارسی بیشتر اوقات مقصود از جام جم همان جام جهان‌نماست و علت اینكه جام جهان‌نما را جام جم خوانده‌اند به عقیده دكتر معین بنا بر قانون تداعی معانی است چون ساختن جام به جمشید نسبت داده شده پس جام جهان‌نما را هم بنام جام جم می‌خوانند.
بنابر روایات كتابهای دینی زرتشتی جمشید اولین كسی یوده كه نگهبان جهان و نگهداری دین زرتشت به او سپرده شده، چنانكه در فرد گرد دوم وندیداد اینطور آمده است.

زرتشت از اهورامزدا پرسید ای خود پاك و مقدسی ای آفریدگار جهان در میان نوع بشر بعد از من گو با كه نخستین بار مكالمه نمودی و دین اهورایی زرتشت را بكه سپردی آنگاه اهورامزدا گفت ای زرتشت پاك من در میان نوع بشر بغیر از تو نخستین بار با جم زیبا و دارنده رمه خوب مكالمه نموده و دین اهورایی زرتشت را بدو سپرده و گفتم ای جم زیبا من آئین خویش بتو برگذار می‌كنم. گرچه او این وظیفه سنگین را بعهده نمی‌گیرد ولی گیتی را سه بار افزایش و گشایش بخشیده و پاسبان جهان می‌شود.
احداث باغ ور (Vara) بنا بدستور اهورامزدا بدست جمشید بوده است به این معنی كه اهورامزدا پیش‌بینی طوفانی را باسم مهر كوشا نموده و بجمشید دستور می‌دهد تا باغی بسازد كه از هر چهار طرف به بلندی یك میدان اسب باشد و همچنین طویله‌ای كه از هر طرف به بلندی هزار گام كه در موقع بروز طوفان عده‌ای از مردم و چارپایان در آنجا سكنی دارند از این بلا در امان باشند.


جمشید باغ مزبور را كه بهمان طور كه خواسته اهورامزدا بود حاضر نموده زیباترین زنان و مردان و اصیل‌ترین چارپایان و خوشبوترین گیاهان و لذیذترین غذاها را به آن محل منتقل می‌نماید. طوفان مدت سه سال ادامه پیدا می‌كند همه جای ویران شده و مخلوقات نیز نابود می‌گردند آنوقت ساكنین باغ بیرون آمده و زمین را از نوع آباد می‌كنند.
جمشید در اواخر زندگی بواسطه غرور و خودستائی‌های فراوان و همچنین آموختن استعمال گوشت حیوانات به مردم جهت تغذیه مورد خشم و غضب الهی قرار گرفت.

در این مورد فردوسی می‌گوید كه در اواخر سلطنت بنای بدرفتاری گذارده و حتی از فرمان یزدان سرپیچید و خود را خالق نامید و در این راه چندان غلو كرد كه گفت من بدعت‌گذار نیكی‌ها هستم ولی مورد خشم الهی قرار گرفت و مردم نیز از وی روگردان شدند. در یسنای 32 قطعه 8 زرتشت او را از مجرمین نامیده می‌گوید «از همین گناه‌كاران است جم كه از برای خوشنود ساختن مردمان گوشت خوردن به آنان آموخت در آینده تو ای مزدا باید میان من و او قضاوت كنی».

جمشید پس از شكست از ضحاك مدت صد سال متواری بود تا آنكه بدست برادر خود با اره به دو نیم شد چنانچه فردوسی گوید:
ز چشم همه مردمان ناپدید چو صد سالش اندر جهان كس ندید
پدید آمد آن شاه ناپاك دین صدم سال روزی بدریای چین
یكایك ندادش زمانی درنگ چو ضحاك آورد ناگه بچنگ
جهان را از او پاك و بی‌بیم كرد باره مر او را بدو نیم كرد