صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 28 , از مجموع 28

موضوع: یاران پیامبر اسلام

  1. #21
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    24

    سفارش پيامبر خدا به عمار

    روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره فضايل اميرمؤمنان علي عليه السلام براي عمار سخن گفت.‌
    ايشان فرمود:‌
    اي عمار!‌ به زودي پس از من، آشوب‏هايي پديد خواهد آمد.‌ در اين
    هنگام، از علي عليه السلام و يارانش پيروي كن؛ زيرا علي عليه السلام با حق است و حق
    نيز با علي است.‌ اي عمار!‌ تو به زودي همراه علي عليه السلام با دو گروه ناكثين و
    قاسطين خواهي جنگيد.‌ سپس گروه ستمگر، تو را مي‏كشند.‌
    عمار با شنيدن سخنان پيامبر گفت:‌ اي رسول خدا!‌ آيا [حضور من در] اين
    جنگ، براي خشنودي خدا و رسول است؟ پيامبر فرمود:‌ «‌آري، براي خشنودي
    خدا و رسولش است و آخرين نوشيدني تو نيز از اين دنيا، مقداري شير خواهد
    بود»‌.‌

  2. #22
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    24

    كناره‏گيري نكردن عمار

    پس از رحلت رسول اكرم صلي الله عليه و آله ، شرايط بسيار تغيير كرد و عمار و برخي ديگر از
    مسلمانان، به سبب پيروي از اميرمؤمنان علي عليه السلام ، از سوي عده‏اي كنار زده شدند،
    ولي هيچ كدام از آنها به انزوا و كناره‏گيري از مسئوليت‏هاي اجتماعي تن
    در ندادند.‌ عمار همواره در اموري كه به سود نظام اسلامي و در جهت حفظ
    مكتب دين بود، شركت فعال داشت.‌ وي در جنگ با كفار شركت مي‏كرد و
    مسئوليت بعضي امور و حكمراني برخي نقاط جامعه اسلامي را تا آنجا كه به
    صلاح اسلام و رضايت حضرت علي عليه السلام بود، مي‏پذيرفت.‌ وي همواره به سود
    اسلام در صحنه اجتماع حاضر بود.‌ بر اين اساس بود كه عمار در جنگ يمامه كه
    در سال 1‌2‌ هجري و در عصر خلافت ابوبكر، ميان سپاه اسلام و سپاه
    مسيلمه كذّاب رخ داد، شركت كرد.‌ واقدي مي‏گويد:‌ «‌عمار ياسر را در اين جنگ
    ديدند كه روي سنگ بلندي ايستاده بود و فرياد مي‏زد:‌ اي مسلمانان!‌ آيا از بهشت
    فرار مي‏كنيد؟!‌ من عمار ياسر هستم.‌ نزد من بياييد.‌ او درحالي‏كه از ناحيه گوش
    آسيب ديده بود، با شجاعت تمام با سربازان دشمن مي‏جنگيد.‌»‌ عمار در
    ماجراي فتح ايران نيز شركت داشت و از اميران لشكر اسلام بود و در بسياري از
    موارد، به عمر نامه مي‏نوشت و وي را از وقايع آگاه مي‏كرد و عمر نيز به استناد
    نامه عمار ياسر، گزارش پيشروي‏هاي سپاه اسلام را براي مردم مدينه بيان
    مي‏كرد.‌
    عمار حتي مدتي از طرف عمر، به همراه عبدالله بن مسعود، به كوفه رفت و
    اداره امور اين شهر را برعهده گرفت.‌ بعدها وقتي به دلايلي، او را از كار بركنار
    كردند، از وي پرسيدند:‌ آيا از اين بركناري ناراحت شدي؟ عمار در پاسخ گفت:‌
    «‌من از انتصاب به اين مقام خشنود نشدم كه از بركناري از آن ناراحت شوم.‌»‌ از
    اينجا آشكار مي‏شود كه عمار، همانند مولايش علي عليه السلام فقط به وظيفه
    مي‏انديشيد، نه به مقام و موقعيت.‌

  3. #23
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    24

    عمار در زمان حكومت حضرت علي عليه السلام

    پس از آنكه عثمان به قتل رسيد، مردم به علي بن ابي‏طالب عليه السلام روي آوردند و از
    وي خواستند زمام امور را به دست گيرد.‌ آن‏گاه عمار خطاب به مردم گفت:‌
    اي انصار!‌ شما حاضر بوديد و حوادث گذشته را ديديد.‌ اگر اكنون نيز به
    فكر راه درست نباشيد، بار ديگر به فاجعه‏هايي كه پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله
    اتفاق افتاد، دچار خواهيد شد.‌ همانا حضرت علي عليه السلام ، شايسته‏ترين و
    سزاوارترين فرد براي رهبري است؛ زيرا وي از نظر سابقه [در اسلام] و
    فضايل، بر همگان ترجيح دارد.‌
    پس از اين سخنان، انصار به اتفاق گفتند:‌ «‌ما به رهبري اميرمؤمنان علي عليه السلام
    راضي هستيم.‌.‌.‌»‌.‌

  4. #24
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    24

    عمار، يار سفر و حضر علي عليه السلام

    پس از آنكه اميرمؤمنان علي عليه السلام زمام امور را به دست گرفت، عمار از جمله
    افرادي بود كه همواره در كنار حضرت، انجام وظيفه مي‏كرد و به عنوان
    معاون اول علي عليه السلام ، به حل مشكلات مي‏پرداخت.‌ وقتي جنگ جمل پيش آمد،
    عمار ياسر با تمام وجود كوشيد تا سپاه آن حضرت را تجهيز كند.‌ نقل مي‏كنند
    وقتي مغيره، عمار را ديد كه براي اميرمؤمنان علي عليه السلام نيرو جمع مي‏كند، به وي
    گفت:‌ «‌اي عمار!‌ به نظر من تو نيز در خانه بنشين تا به طور كامل روشن شود كه
    چه كسي بر حق است.‌ آن‏گاه [ما] با بينش كامل در راه افراد هدايت‏يافته گام برداريم.‌»‌
    عمار در پاسخ وي گفت:‌ «‌به خدا پناه مي‏برم كه پس از بينايي كور شوم و كاري كنم كه
    افرادي كه بر آنان پيشي داشته‏ام، به من برسند و كساني مرا تعليم دهند كه من آنها را آگاه
    كرده‏ام.‌.‌.‌ .‌»‌ سپس افزود:‌ «‌من در نيت خود استوار هستم و به زودي با سپاه علي عليه السلام
    حركت خواهم كرد.‌ [اي مغيره!‌] تو برو و در گفتار و كردارت خوب بينديش.‌»‌
    وقتي علي عليه السلام خبر گفت‏وگوي عمار و مغيره را شنيد، به عمار فرمود:‌
    اي عمار!‌ مغيره را رها كن؛ زيرا او از دين به اندازه‏اي اندوخته است كه
    وي را به دنيا نزديك سازد.‌ وي به عمد، حق را بر خود مشتبه ساخته
    است تا شبهه‏ها را بهانه لغزش‏ها و خلاف‏كاري‏هاي خود قرار دهد.‌
    عمار در اين جنگ، نخست كوشيد تا با روشن‏گري و بيان كردن حقايق،
    طرفداران معاويه را از جنگ با علي عليه السلام باز دارد، ولي وقتي آنها را بر موضع غلط
    خود مصمم ديد، با تمام نيرو به نبرد با دشمن پرداخت.‌ وي با وجود اينكه حدود
    نود سال داشت، با شجاعت جنگيد و يكي از سران نيرومند دشمن به نام
    عمرو بن يثربي را كه پرچمدار قسمت چپ لشكر بود، به اسارت گرفت.‌ وي
    همچنين پهلوان ديگري به نام بشر ضبئي از قبيله بني ضبّه را از پاي درآورد.‌

  5. #25
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    24

    شهادت عمار در جنگ صفين

    جنگ صفين، پنج ماه پس از جنگ جمل روي داد.‌ عمار در روز سوم جنگ، پس
    از خواندن خطبه‏اي وارد ميدان نبرد شد.‌ يكي از رجزهاي عمار در جبهه صفين
    چنين بود:‌ «‌خدايا!‌ اگر ما را پيروز كني، اين نخستين بار نيست، بلكه بسيار ما را
    پيروز ساخته‏اي و اگر زمام امور را در اختيار دشمنان گذاشتي، در برابر
    بدعت‏هايي كه از سوي آنان به بندگان تو مي‏رسد، عذاب دردناك را شامل حال
    آنها كن.‌.‌.‌»‌.‌
    همچنين وي در حمله به دشمن اين رجز را مي‏خواند:‌ «‌خدا راست فرمود و
    او شايسته راستي است و بزرگ‏تر و بالاتر از همه چيز است.‌ خدايا!‌ به زودي مقام
    شهادت را نصيب من گردان، در پرتو كشته شدن در راه آرمان كسي كه كشته
    شدن نيك را دوست دارد.‌.‌.‌»‌.‌
    نقل مي‏كنند عمار در ميدان نبرد، مردم را با اين سخنان به جهاد تشويق
    مي‏كرد:‌
    ـ اي مردم!‌ كوچ كنيد به سوي خدا.‌
    ـ كجاست آن‏كس كه رضوان خدا را طلب كند و دل‏بسته ثروت و فرزند
    نباشد؟
    ـ مقاومت كنيد.‌ سوگند به خدا، بهشت در زير سايه شمشير است.‌
    عمار ياسر در آخرين روز حياتش، نزد اميرمؤمنان علي عليه السلام آمد و چنين گفت:‌
    «‌اي برادر رسول خدا!‌ آيا به من اجازه جنگيدن با دشمن مي‏دهي؟»‌ حضرت به
    وي فرمود:‌ «‌آرام باش، خدا تو را رحمت كند.‌»‌ و اين صحنه سه بار و به فاصله
    چند ساعت تكرار شد.‌ بار سوم، اميرمؤمنان علي عليه السلام گريست.‌ عمار با چشمان
    اشك‏بار به حضرت نگريست، سپس فرمود:‌ «‌اي اميرمؤمنان!‌ امروز همان روزي
    است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله به من وعده داده است.‌»‌ نقل مي‏كنند علي عليه السلام از اسب
    فرود آمد و عمار را در آغوش گرفت و با گريه با وي وداع كرد و فرمود:‌ «‌اي
    عمار!‌ خداوند از جانب خود و از جانب پيامبر، بهترين پاداش را به تو بدهد.‌ تو
    نيكو برادر و نيكو همدم و [نيكو] رفيقي.‌»‌ سپس عمار به علي عليه السلام عرض كرد:‌
    اي اميرمؤمنان!‌ من از تو پيروي نكردم مگر از روي بصيرت و آگاهي.‌ همانا من از
    رسول خدا صلي الله عليه و آله در روز جنگ حنين شنيدم كه فرمود:‌ «‌اي عمار!‌ به زودي پس از
    من فتنه‏اي رخ دهد.‌ وقتي كه چنين شد، از علي پيروي كن.‌ علي بر حق است و
    حق با علي است.‌.‌.‌»‌.‌ اي اميرمؤمنان!‌ خداوند از جانب اسلام، برترين پاداش را به
    تو ارزاني دارد.‌ تو مسئوليت خود را انجام دادي و ابلاغ فرمودي و خيرخواهي
    كردي.‌ آن‏گاه عمار سوار بر مركب خود شد و به ميدان رفت.‌.‌.‌ .‌ پس از ساعتي
    جنگ، تشنگي بر عمار غلبه كرد.‌ مردي از انصار مقداري شير همراه داشت كه آن
    را به وي داد.‌ عمار آن را نوشيد و سپس گفت:‌ رسول خدا صلي الله عليه و آله اين‏گونه با من عهد
    كرد كه آخرين نوشيدني تو در دنيا، مقداري شير است.‌»‌ سپس دوباره به ميدان
    نبرد رفت.‌ در حين جنگ، دو نفر از افراد دشمن، به نام‏هاي ابوالعاديه جهني و
    ابن جون به سوي عمار حمله‏ور شدند.‌ اولي ضربه سختي بر عمار زد و چون از
    اسب بر زمين افتاد، نفر دوم سر از بدن وي جدا كرد.‌
    نقل مي‏كنند آن دو پس از قتل عمار درحالي‏كه هريك مدعي بود وي عمار را
    كشته است، نزد عمروعاص آمدند تا جايزه‏اي بگيرند.‌ وقتي عمروعاص اين
    وضع را ديد، گفت:‌ «‌اين دو با هم ستيز نمي‏كنند مگر براي آتش دوزخ.‌»‌ معاويه
    از شنيدن اين سخن ناراحت شد.‌ عمروعاص خطاب به وي گفت:‌ «‌به خدا، حق
    همين است كه گفتم و تو نيز به راستي اين سخن من آگاهي.‌»‌ سپس گفت:‌
    «‌دوست داشتم بيست سال پيش از اين مرده بودم»‌.‌

  6. #26
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    24

    مرثيه امام علي عليه السلام در سوگ عمار

    وقتي عمار به شهادت رسيد، بنا بر قولي، اميرمؤمنان علي عليه السلام به بالين وي آمد و
    كنار پيكرش نشست و درحالي‏كه اشك از چشمانش جاري بود، فرمود:‌ «‌إِنّا لِلّهِ وَ
    إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»‌ سپس افزود:‌
    هر كس قتل عمار را بزرگ نشمرد و به خاطر آن غمگين نشود، از اسلام
    بهره‏اي نبرده است.‌ خداوند، عمار را آن هنگام كه اسلام را پذيرفت و
    آن هنگام كه شهيد شد و آن هنگام كه در قيامت زنده و محشور مي‏گردد،
    رحمت كند.‌ من هرگاه نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله مي‏رفتم، اگر چهار نفر در
    محضر آن حضرت مي‏ديدم، چهارمين آنها عمار بود و اگر پنج نفر
    مي‏ديدم، نفر پنجم آنها عمار بود.‌ بهشت نه تنها يك‏بار، بلكه بارها بر
    عمار واجب شده است.‌ جنّات عدن براي او فراهم شده است و بر او
    گوارا باد.‌ حق با او بود و او يار حق بود.‌ چنان‏كه پيامبر فرمود:‌ «‌هرجا
    عمار گردش كند، حق با او مي‏گردد.‌ كشنده عمار و دشنام‏دهنده به او و
    رباينده اسلحه وي، در آتش دوزخ خواهد بود.‌»‌
    آن‏گاه علي عليه السلام شعري را اين‏گونه زمزمه كرد:‌
    هان اي مرگي كه مرا ترك نخواهي كرد!‌ مرا راحت كن كه [تو] همه
    دوستانم را از من گرفتي.‌ تو را نسبت به آنان كه دوستشان دارم، تيزبين
    مي‏نگرم كه گويي با دليل و راهنما به سوي آنها قصد كرده‏اي.‌

  7. #27
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    24

    سخن معاويه در وصف عمار

    چون عمار به شهادت رسيد، معاويه از اينكه سردار بزرگي از شمار ياران علي عليه السلام
    كم شد، بسيار شاد گشت، ولي آن‏گاه كه در سال 3‌8‌ هجري، مالك اشتر نيز به
    شهادت رسيد، وي سخن عجيبي به زبان راند.‌ وقتي معاويه با خبر شد كه مالك
    را با زهر به شهادت رساندند، گفت:‌ «‌علي بن ابي‏طالب دو دست راست داشت.‌
    يكي از آنها در جنگ صفين قطع شد و او عمار ياسر بود و ديگري، امروز (‌روز
    شهادت مالك اشتر)‌ قطع شد.‌»‌ از اين سخن معاويه، جايگاه والاي عمار در ميان
    ياران اميرمؤمنان علي عليه السلام به خوبي آشكار مي‏شود.‌

  8. #28
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    24

    دفن جنازه عمار

    عمار پيش از مرگش چنين وصيت كرد:‌
    مرا پس از شهادتم با لباس‏هايم به خاك بسپاريد؛ زيرا مي‏خواهم در
    پيشگاه خدا با قاتلم (‌با آن وضع با لباس آغشته به خون)‌ احتجاج كنم.‌
    حضرت علي عليه السلام بر جنازه عمار نماز خواند و بنا بر وصيتش، وي را با
    لباس‏هايش به خاك سپرد.‌ عمار هنگام شهادت حدود 9‌0‌ سال داشت.‌ شهادت
    وي در ماه ربيع الاول يا ربيع الثاني سال 3‌7‌ هجرت رخ داد.‌

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •