-
مدیر بازنشسته
سفارش پيامبر خدا به عمار
روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره فضايل اميرمؤمنان علي عليه السلام براي عمار سخن گفت.
ايشان فرمود:
اي عمار! به زودي پس از من، آشوبهايي پديد خواهد آمد. در اين
هنگام، از علي عليه السلام و يارانش پيروي كن؛ زيرا علي عليه السلام با حق است و حق
نيز با علي است. اي عمار! تو به زودي همراه علي عليه السلام با دو گروه ناكثين و
قاسطين خواهي جنگيد. سپس گروه ستمگر، تو را ميكشند.
عمار با شنيدن سخنان پيامبر گفت: اي رسول خدا! آيا [حضور من در] اين
جنگ، براي خشنودي خدا و رسول است؟ پيامبر فرمود: «آري، براي خشنودي
خدا و رسولش است و آخرين نوشيدني تو نيز از اين دنيا، مقداري شير خواهد
بود».
-
مدیر بازنشسته
كنارهگيري نكردن عمار
پس از رحلت رسول اكرم صلي الله عليه و آله ، شرايط بسيار تغيير كرد و عمار و برخي ديگر از
مسلمانان، به سبب پيروي از اميرمؤمنان علي عليه السلام ، از سوي عدهاي كنار زده شدند،
ولي هيچ كدام از آنها به انزوا و كنارهگيري از مسئوليتهاي اجتماعي تن
در ندادند. عمار همواره در اموري كه به سود نظام اسلامي و در جهت حفظ
مكتب دين بود، شركت فعال داشت. وي در جنگ با كفار شركت ميكرد و
مسئوليت بعضي امور و حكمراني برخي نقاط جامعه اسلامي را تا آنجا كه به
صلاح اسلام و رضايت حضرت علي عليه السلام بود، ميپذيرفت. وي همواره به سود
اسلام در صحنه اجتماع حاضر بود. بر اين اساس بود كه عمار در جنگ يمامه كه
در سال 12 هجري و در عصر خلافت ابوبكر، ميان سپاه اسلام و سپاه
مسيلمه كذّاب رخ داد، شركت كرد. واقدي ميگويد: «عمار ياسر را در اين جنگ
ديدند كه روي سنگ بلندي ايستاده بود و فرياد ميزد: اي مسلمانان! آيا از بهشت
فرار ميكنيد؟! من عمار ياسر هستم. نزد من بياييد. او درحاليكه از ناحيه گوش
آسيب ديده بود، با شجاعت تمام با سربازان دشمن ميجنگيد.» عمار در
ماجراي فتح ايران نيز شركت داشت و از اميران لشكر اسلام بود و در بسياري از
موارد، به عمر نامه مينوشت و وي را از وقايع آگاه ميكرد و عمر نيز به استناد
نامه عمار ياسر، گزارش پيشرويهاي سپاه اسلام را براي مردم مدينه بيان
ميكرد.
عمار حتي مدتي از طرف عمر، به همراه عبدالله بن مسعود، به كوفه رفت و
اداره امور اين شهر را برعهده گرفت. بعدها وقتي به دلايلي، او را از كار بركنار
كردند، از وي پرسيدند: آيا از اين بركناري ناراحت شدي؟ عمار در پاسخ گفت:
«من از انتصاب به اين مقام خشنود نشدم كه از بركناري از آن ناراحت شوم.» از
اينجا آشكار ميشود كه عمار، همانند مولايش علي عليه السلام فقط به وظيفه
ميانديشيد، نه به مقام و موقعيت.
-
مدیر بازنشسته
عمار در زمان حكومت حضرت علي عليه السلام
پس از آنكه عثمان به قتل رسيد، مردم به علي بن ابيطالب عليه السلام روي آوردند و از
وي خواستند زمام امور را به دست گيرد. آنگاه عمار خطاب به مردم گفت:
اي انصار! شما حاضر بوديد و حوادث گذشته را ديديد. اگر اكنون نيز به
فكر راه درست نباشيد، بار ديگر به فاجعههايي كه پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله
اتفاق افتاد، دچار خواهيد شد. همانا حضرت علي عليه السلام ، شايستهترين و
سزاوارترين فرد براي رهبري است؛ زيرا وي از نظر سابقه [در اسلام] و
فضايل، بر همگان ترجيح دارد.
پس از اين سخنان، انصار به اتفاق گفتند: «ما به رهبري اميرمؤمنان علي عليه السلام
راضي هستيم...».
-
مدیر بازنشسته
عمار، يار سفر و حضر علي عليه السلام
پس از آنكه اميرمؤمنان علي عليه السلام زمام امور را به دست گرفت، عمار از جمله
افرادي بود كه همواره در كنار حضرت، انجام وظيفه ميكرد و به عنوان
معاون اول علي عليه السلام ، به حل مشكلات ميپرداخت. وقتي جنگ جمل پيش آمد،
عمار ياسر با تمام وجود كوشيد تا سپاه آن حضرت را تجهيز كند. نقل ميكنند
وقتي مغيره، عمار را ديد كه براي اميرمؤمنان علي عليه السلام نيرو جمع ميكند، به وي
گفت: «اي عمار! به نظر من تو نيز در خانه بنشين تا به طور كامل روشن شود كه
چه كسي بر حق است. آنگاه [ما] با بينش كامل در راه افراد هدايتيافته گام برداريم.»
عمار در پاسخ وي گفت: «به خدا پناه ميبرم كه پس از بينايي كور شوم و كاري كنم كه
افرادي كه بر آنان پيشي داشتهام، به من برسند و كساني مرا تعليم دهند كه من آنها را آگاه
كردهام... .» سپس افزود: «من در نيت خود استوار هستم و به زودي با سپاه علي عليه السلام
حركت خواهم كرد. [اي مغيره!] تو برو و در گفتار و كردارت خوب بينديش.»
وقتي علي عليه السلام خبر گفتوگوي عمار و مغيره را شنيد، به عمار فرمود:
اي عمار! مغيره را رها كن؛ زيرا او از دين به اندازهاي اندوخته است كه
وي را به دنيا نزديك سازد. وي به عمد، حق را بر خود مشتبه ساخته
است تا شبههها را بهانه لغزشها و خلافكاريهاي خود قرار دهد.
عمار در اين جنگ، نخست كوشيد تا با روشنگري و بيان كردن حقايق،
طرفداران معاويه را از جنگ با علي عليه السلام باز دارد، ولي وقتي آنها را بر موضع غلط
خود مصمم ديد، با تمام نيرو به نبرد با دشمن پرداخت. وي با وجود اينكه حدود
نود سال داشت، با شجاعت جنگيد و يكي از سران نيرومند دشمن به نام
عمرو بن يثربي را كه پرچمدار قسمت چپ لشكر بود، به اسارت گرفت. وي
همچنين پهلوان ديگري به نام بشر ضبئي از قبيله بني ضبّه را از پاي درآورد.
-
مدیر بازنشسته
شهادت عمار در جنگ صفين
جنگ صفين، پنج ماه پس از جنگ جمل روي داد. عمار در روز سوم جنگ، پس
از خواندن خطبهاي وارد ميدان نبرد شد. يكي از رجزهاي عمار در جبهه صفين
چنين بود: «خدايا! اگر ما را پيروز كني، اين نخستين بار نيست، بلكه بسيار ما را
پيروز ساختهاي و اگر زمام امور را در اختيار دشمنان گذاشتي، در برابر
بدعتهايي كه از سوي آنان به بندگان تو ميرسد، عذاب دردناك را شامل حال
آنها كن...».
همچنين وي در حمله به دشمن اين رجز را ميخواند: «خدا راست فرمود و
او شايسته راستي است و بزرگتر و بالاتر از همه چيز است. خدايا! به زودي مقام
شهادت را نصيب من گردان، در پرتو كشته شدن در راه آرمان كسي كه كشته
شدن نيك را دوست دارد...».
نقل ميكنند عمار در ميدان نبرد، مردم را با اين سخنان به جهاد تشويق
ميكرد:
ـ اي مردم! كوچ كنيد به سوي خدا.
ـ كجاست آنكس كه رضوان خدا را طلب كند و دلبسته ثروت و فرزند
نباشد؟
ـ مقاومت كنيد. سوگند به خدا، بهشت در زير سايه شمشير است.
عمار ياسر در آخرين روز حياتش، نزد اميرمؤمنان علي عليه السلام آمد و چنين گفت:
«اي برادر رسول خدا! آيا به من اجازه جنگيدن با دشمن ميدهي؟» حضرت به
وي فرمود: «آرام باش، خدا تو را رحمت كند.» و اين صحنه سه بار و به فاصله
چند ساعت تكرار شد. بار سوم، اميرمؤمنان علي عليه السلام گريست. عمار با چشمان
اشكبار به حضرت نگريست، سپس فرمود: «اي اميرمؤمنان! امروز همان روزي
است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله به من وعده داده است.» نقل ميكنند علي عليه السلام از اسب
فرود آمد و عمار را در آغوش گرفت و با گريه با وي وداع كرد و فرمود: «اي
عمار! خداوند از جانب خود و از جانب پيامبر، بهترين پاداش را به تو بدهد. تو
نيكو برادر و نيكو همدم و [نيكو] رفيقي.» سپس عمار به علي عليه السلام عرض كرد:
اي اميرمؤمنان! من از تو پيروي نكردم مگر از روي بصيرت و آگاهي. همانا من از
رسول خدا صلي الله عليه و آله در روز جنگ حنين شنيدم كه فرمود: «اي عمار! به زودي پس از
من فتنهاي رخ دهد. وقتي كه چنين شد، از علي پيروي كن. علي بر حق است و
حق با علي است...». اي اميرمؤمنان! خداوند از جانب اسلام، برترين پاداش را به
تو ارزاني دارد. تو مسئوليت خود را انجام دادي و ابلاغ فرمودي و خيرخواهي
كردي. آنگاه عمار سوار بر مركب خود شد و به ميدان رفت... . پس از ساعتي
جنگ، تشنگي بر عمار غلبه كرد. مردي از انصار مقداري شير همراه داشت كه آن
را به وي داد. عمار آن را نوشيد و سپس گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله اينگونه با من عهد
كرد كه آخرين نوشيدني تو در دنيا، مقداري شير است.» سپس دوباره به ميدان
نبرد رفت. در حين جنگ، دو نفر از افراد دشمن، به نامهاي ابوالعاديه جهني و
ابن جون به سوي عمار حملهور شدند. اولي ضربه سختي بر عمار زد و چون از
اسب بر زمين افتاد، نفر دوم سر از بدن وي جدا كرد.
نقل ميكنند آن دو پس از قتل عمار درحاليكه هريك مدعي بود وي عمار را
كشته است، نزد عمروعاص آمدند تا جايزهاي بگيرند. وقتي عمروعاص اين
وضع را ديد، گفت: «اين دو با هم ستيز نميكنند مگر براي آتش دوزخ.» معاويه
از شنيدن اين سخن ناراحت شد. عمروعاص خطاب به وي گفت: «به خدا، حق
همين است كه گفتم و تو نيز به راستي اين سخن من آگاهي.» سپس گفت:
«دوست داشتم بيست سال پيش از اين مرده بودم».
-
مدیر بازنشسته
مرثيه امام علي عليه السلام در سوگ عمار
وقتي عمار به شهادت رسيد، بنا بر قولي، اميرمؤمنان علي عليه السلام به بالين وي آمد و
كنار پيكرش نشست و درحاليكه اشك از چشمانش جاري بود، فرمود: «إِنّا لِلّهِ وَ
إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» سپس افزود:
هر كس قتل عمار را بزرگ نشمرد و به خاطر آن غمگين نشود، از اسلام
بهرهاي نبرده است. خداوند، عمار را آن هنگام كه اسلام را پذيرفت و
آن هنگام كه شهيد شد و آن هنگام كه در قيامت زنده و محشور ميگردد،
رحمت كند. من هرگاه نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله ميرفتم، اگر چهار نفر در
محضر آن حضرت ميديدم، چهارمين آنها عمار بود و اگر پنج نفر
ميديدم، نفر پنجم آنها عمار بود. بهشت نه تنها يكبار، بلكه بارها بر
عمار واجب شده است. جنّات عدن براي او فراهم شده است و بر او
گوارا باد. حق با او بود و او يار حق بود. چنانكه پيامبر فرمود: «هرجا
عمار گردش كند، حق با او ميگردد. كشنده عمار و دشنامدهنده به او و
رباينده اسلحه وي، در آتش دوزخ خواهد بود.»
آنگاه علي عليه السلام شعري را اينگونه زمزمه كرد:
هان اي مرگي كه مرا ترك نخواهي كرد! مرا راحت كن كه [تو] همه
دوستانم را از من گرفتي. تو را نسبت به آنان كه دوستشان دارم، تيزبين
مينگرم كه گويي با دليل و راهنما به سوي آنها قصد كردهاي.
-
مدیر بازنشسته
سخن معاويه در وصف عمار
چون عمار به شهادت رسيد، معاويه از اينكه سردار بزرگي از شمار ياران علي عليه السلام
كم شد، بسيار شاد گشت، ولي آنگاه كه در سال 38 هجري، مالك اشتر نيز به
شهادت رسيد، وي سخن عجيبي به زبان راند. وقتي معاويه با خبر شد كه مالك
را با زهر به شهادت رساندند، گفت: «علي بن ابيطالب دو دست راست داشت.
يكي از آنها در جنگ صفين قطع شد و او عمار ياسر بود و ديگري، امروز (روز
شهادت مالك اشتر) قطع شد.» از اين سخن معاويه، جايگاه والاي عمار در ميان
ياران اميرمؤمنان علي عليه السلام به خوبي آشكار ميشود.
-
مدیر بازنشسته
دفن جنازه عمار
عمار پيش از مرگش چنين وصيت كرد:
مرا پس از شهادتم با لباسهايم به خاك بسپاريد؛ زيرا ميخواهم در
پيشگاه خدا با قاتلم (با آن وضع با لباس آغشته به خون) احتجاج كنم.
حضرت علي عليه السلام بر جنازه عمار نماز خواند و بنا بر وصيتش، وي را با
لباسهايش به خاك سپرد. عمار هنگام شهادت حدود 90 سال داشت. شهادت
وي در ماه ربيع الاول يا ربيع الثاني سال 37 هجرت رخ داد.
کلمات کلیدی این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن