-
مدیر بازنشسته
یاران پیامبر اسلام
عمار ياسر
جابر بن عبداللّه انصاري ميگويد:
از رسول اكرم صلي الله عليه و آله پرسيدم: عمار ياسر چگونه انساني است؟ حضرت
فرمود: «وَذاكَ مِنَّا اَبْغَضَ اللّهُ مَنْ اَبْغَضَهُ و اَحَبَّ اللّه مَنْ اَحَبَّهُ؛ عمار از ماست.
خداوند دشمن دارد آن كسي را كه وي را دشمن بدارد و دوست بدارد،
آن كسي را كه او را دوست بدارد».
-
-
مدیر بازنشسته
خانواده عمار
پدر عمار، ياسر نام داشت. وي از مردم يمن و از طايفه مذحج، از قبيله عَنَس بود.
ياسر تا دوران جواني در سرزمين يمن زندگي ميكرد. وي سه برادر داشت.
روزي يكي از برادرانش گم شد. ازاينرو، ياسر به همراه دو برادر ديگرش؛ يعني
حارث و مالك براي يافتن برادر گمشده خود به مكه آمدند، ولي هر چه
جستوجو كردند، وي را نيافتند. مالك و حارث وقتي از يافتن برادر نا اميد
شدند، به يمن بازگشتند، ولي ياسر در مكه ماند. آن زمان (حدود 65 سال پيش از
بعثت)، حكومت قبيلهاي در مكه حكمفرما بود و افراد بيگانه و غريب تنها
در صورت پيوستن به يكي از قبايل مكه، تأمين جاني و مالي داشتند و در سايه
حمايت آن قبيله ميتوانستند به زندگي خود ادامه دهند. ياسر با ابوحُذَيفه، بزرگ
خاندان قبيله بني مخزوم كه شخص مهرباني بود، پيمان بست و به اين قبيله
پيوست. پس از مدتي، ابوحذيفه اخلاق و رفتار ياسر را پسنديد و يكي از كنيزان
خود به نام سميه را به ازدواج وي درآورد. اولين ثمره اين ازدواج، عمار بود كه در
مكه چشم به جهان گشود. از آنجا كه مادر عمار كنيز بود، وي نيز بنا بر قانون
بردگي، برده ابوحذيفه به شمار ميآمد، ولي ابوحذيفه كه شخصي بخشنده بود،
عمار را آزاد كرد. به همين دليل، از عمار به عنوان مولي ابوحذيفه (غلام آزاد شده
ابوحذيفه) ياد ميكنند. عمار تا زماني كه ابوحذيفه زنده بود، همواره به او خدمت
ميكرد و به سبب محبتهايش، وي را گرامي ميداشت.
ياسر در سال 37 هجرت و در 94 سالگي به شهادت رسيد. او 44 سال پيش
از بعثت به دنيا آمده است. اگر بپذيريم كه وي هنگام ازدواج، بيست ساله بوده،
ميتوان گفت وي در آغاز بعثت حدود 65 سال داشته و بر همين اساس،
همسرش سميه نيز در آغاز بعثت حدود 55 يا 60 سال داشته است. عمار، برادر
ديگري به نام عبداللّه داشت كه او نيز همراه پدر و مادرش مسلمان شد.
-
-
مدیر بازنشسته
اسلام آوردن ياسر و خانوادهاش
وقتي رسول خدا صلي الله عليه و آله دعوت خود را آشكار كرد، شدت شكنجه و آزار مشركان
به حدي رسيد كه تازه مسلمانها هيچگونه تأمين جاني و مالي نداشتند. در
اين هنگام، رسولخدا صلي الله عليه و آله و چند نفر از تازه مسلمانان، براي حفظ جان خود
حدود يك ماه در خانه اَرقَم بن ابي ارقم كه در بالاي كوه صفا قرار داشت، ساكن
شدند و از آنجا بيرون نيامدند. در حقيقت، آنجا پناهگاه و سنگري بود كه پيامبر و
مسلمانان را از گزند دشمن در امان نگه ميداشت. در اين زمان، افرادي مخفيانه
به خانه ارقم و نزد رسولخدا صلي الله عليه و آله ميآمدند و مسلمان ميشدند. نقل شده است
در اين زمان بود كه عمار نيز به يكتاپرستي و آيين رسولخدا صلي الله عليه و آله علاقهمند شد و
تصميم گرفت نزد پيامبر خدا برود و اسلام را بپذيرد. پس پنهاني و با رعايت
احتياط به سوي خانه ارقم به راه افتاد. وقتي نزديك خانه ارقم رسيد،
صهيب رومي را ديد كه كنار خانه ايستاده است. گويا وي نيز براي پذيرش اسلام
به آنجا آمده بود. عمار آهسته و با كمال احتياط، خود را به صهيب رساند و
پرسيد: براي چه به اينجا آمدهاي؟ صهيب گفت: تو براي چه به اينجا آمدهاي؟
عمار گفت: ميخواهم نزد محمد صلي الله عليه و آله بروم و سخن وي را بشنوم. صهيب نيز
گفت: من نيز چنين تصميمي دارم. آنگاه هر دو با هم نزد پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله رفتند و
علاقهمندي خود را به اسلام آشكار كردند. پيامبر، اسلام را بر آنها عرضه كرد و
هر دو در خانه ارقم مسلمان شدند. سپس يك روز آنجا ماندند و در تاريكي
شب با احتياط و به صورت مخفيانه از آن خانه بيرون آمدند. آنگاه عمار به خانه
خود رفت و پدر و مادر و برادرش را به اسلام دعوت كرد. آنها نيز آيين اسلام را
پسنديدند و همگي به خيل تازه مسلمانان پيوستند.
-
-
مدیر بازنشسته
پيآمد اسلام آوردن خانواده عمار
هنگامي كه خانواده ياسر اسلام خود را آشكار ساختند، افراد قبيله بنيمخزوم
بسيار ناراحت و عصباني شدند. هشام بن عمرو ملقب به ابوجهل، برادرزاده
ابوحذيفه كه پس از مرگ وي جانشينش شده بود، يكي از دشمنان سرسخت
اسلام به شمار ميرفت. وي به همراه تعدادي از افراد قبيله بني مخزوم، خاندان
ياسر را به جرم اسلام آوردن به سختي آزار و شكنجه ميداد تا از اسلام روي
بگردانند. ياسر در اين هنگام حدود 70 سال و همسرش سميه 65 سال داشت.
اگرچه اين مرد و زن پير با موي سپيد و صورت پرچين و چروك، در كنار
فرزندانشان، عمار و عبداللّه به شكل رقتباري از نظر روحي و جسمي شكنجه
ميشدند، ولي با مقاومتي قهرمانانه و وصفناپذير، لحظهاي از تعقيب هدف
خود باز نميايستادند. ابزار شكنجه مشركان عبارت بود از: آهن گداخته؛ آتش؛
تازيانه؛ ريگهاي سوزان مكه و آبهاي آلوده. گاه مشركان، خانواده ياسر (ياسر،
سميه، عمار و عبداللّه) را ميگرفتند و زره آهنين بر تن برهنه آنها ميپوشاندند و
در برابر خورشيد سوزان مكه قرار ميدادند. گاهي نيز تخته سنگ بزرگي روي
سينه آنها ميگذاشتند كه نفسشان به شماره ميافتاد.
نقل ميكنند پيامبر خدا از ديدن اين صحنهها بسيار ناراحت ميشد و خطاب
به آنها ميفرمود: «اي آل ياسر! صبر و مقاومت كنيد كه وعدهگاه شما بهشت
است.» همچنين ميفرمود:
خدايا! خاندان ياسر را بيامرز كه مشمول آمرزش تو هستند. خدايا! هيچ
كس از آل عمار را به آتش [دوزخ] عذاب نكن.
-
-
مدیر بازنشسته
شهادت پدر و مادر عمار
وقتي اسلام آوردن خاندان ياسر آشكار شد، سران قريش تصميم گرفتند آنها را
به شدت شكنجه و آزار دهند تا عبرتي براي ديگران باشد. به همين دليل،
ابوجهل و جمعي از مشركان به خانه ياسر آمدند و آنجا را آتش زدند. عمار و
پدر و مادرش را نيز به زنجير كشيدند و آنها را با سر نيزه و تازيانه بهسوي محله
بطحاء بردند. سپس در آن مكان آنها را چنان زدند كه خون از بدنهايشان جاري
شد. آنگاه سينه و دست و پايشان را سوزاندند و سنگهاي سنگيني روي
سينهشان گذاشتند. نقل شده است يك بار وقتي آنها را شكنجه ميكردند، چشم
سميه به رسولخدا صلي الله عليه و آله افتاد كه از آن محل ميگذشت. وي خطاب به پيامبر گفت:
«گواهي ميدهم كه به راستي تو رسول خدا هستي و به راستي كه وعدهات حق است.»
وقتي مشركان سخنان سميه را شنيدند، بر سر او ريختند و تا ميتوانستند وي را
كتك زدند، به گونهاي كه آن بانوي باايمان بيهوش شد.
روزي خشم ابوجهل نسبت به سميه بالا گرفت و به او گفت: يا بايد از
خدايان ما به نيكي و از محمد به زشتي ياد كني يا اينكه تو را خواهم كشت.
سميه در پاسخ ابوجهل گفت: «مرگ بر تو و خدايانت.» ابوجهل با شنيدن اين
سخن سميه خشمگين شد و وحشيانه به وي حمله كرد و با ضربههاي شمشير،
سميه را به شهادت رساند. بدين ترتيب، نام اين شيرزن به عنوان نخستين شهيد
راه دين در تاريخ اسلام به ثبت رسيد. ابوجهل پس از اينكه سميه را به شهادت
رساند، به سراغ شوهرش ياسر رفت و وي را كه با بدن برهنه به زنجير كشيده
بودند، زير ضربههاي لگدش گرفت و آنقدر با لگد به شكم او زد كه او نيز به
شهادت رسيد. نام ياسر نيز در تاريخ به عنوان نخستين مرد شهيد راه ايمان
ماندگار گشت. بنا بر گفته بلاذري، عبداللّه، فرزند ياسر و سميه نيز پس از
شهادت پدر و مادرش، سومين فردي بود كه به شهادت رسيد.
-
-
مدیر بازنشسته
حفظ جان و ايمان
پس از آنكه مشركان، ياسر، سميه و عبداللّه را به شهادت رساندند، همچنان به
شكنجه عمار ادامه دادند. ابوجهل و ديگر مشركان به عمار گفتند: به محمد ناسزا
بگو و از بتها به نيكي ياد كن و گرنه تو را نيز همانند پدر و مادر و برادرت
ميكشيم. عمار وقتي متوجه شد مشركان بدون ترديد قصد كشتن وي را دارند،
تقيّه كرد و در ظاهر و به زبان، خواسته مشركان را اجابت كرد، درحاليكه قلب
وي سرشار از ايمان به خدا و پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله بود. وقتي اين خبر به رسول خدا صلي الله عليه و آله
و ديگر مسلمانان رسيد، عدهاي به اين كار عمار اعتراض كردند و گفتند عمار با
اينكار، گناه بزرگي مرتكب شده و از صف مسلمانان خارج شده است، ولي
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله خطاب به ايشان فرمود: «همانا سراسر وجود عمار سرشار از
ايمان است. ايمان با خون و گوشت و پوست او عجين است.» طولي نكشيد كه
عمار گريهكنان به حضور پيامبر خدا آمد. حضرت به او فرمود: «مگر چه شده
است كه چنين ناراحتي؟» عمار گفت: اي رسول خدا! مشركان دست از سرم
برنداشتند و مرا آنقدر شكنجه كردند تا اينكه مجبور شدم در زبان و به ظاهر بر
خلاف عقيده قلبيام سخناني بگويم. پيامبراكرم صلي الله عليه و آله با دست مبارك خود اشك
چشمان عمار را پاك كرد و فرمود: «اگر باز تو را شكنجه كردند و زير فشار قرار
دادند، آنچه را گفتي، تكرار كن تا جان خود را نجات دهي.» مدتي از اين ماجرا
نگذشته بود كه آيهاي از طرف خداوند نازل شد و كار عمار را تأييد كرد و اتهام
خروج از دين را از وي برطرف ساخت. خداوند تبارك و تعالي در اين آيه
فرمود:
كساني كه پس از ايمان كافر شوند ـ به جز آن كساني كه زير فشار و اجبار
قرار گيرند و در ظاهر، اظهار كفر كنند، ولي در دل و جان، ايمانشان پا
برجا باشد ـ غضب خداوند بر آنهاست و عذاب بزرگي در انتظارشان
است. (نحل: 106)
از اين زمان به بعد، تقيه به صورت رسمي در مواردي خاص، قانوني و مجاز
شد. در روايت آمده است شخصي از امام صادق عليه السلام پرسيد: بين آزار ديدن و زير
فشار قرار گرفتن از سوي دشمنان و تهديد به كشته شدن و برائت جستن از
اميرمؤمنان علي عليه السلام ، كدام يك نزد شما محبوبتر است؟ امام فرمود:
اظهار برائت زباني نزد من محبوبتر است. آيا نشنيدهاي كه خداوند
تبارك و تعالي در شأن عمار فرمود: «الاّ مَنْ اُكْرِه و قَلْبُهُ مُطمئنٌ بالايمان»
اظهار كفر پذيرفتني نيست مگر از كسي كه تحت فشار دشمنان مجبور به
اين كار باشد تا جان خود را حفظ كند و درحاليكه قلب او سرشار از
ايمان است، در ظاهر و به زبان، خواسته كافران را بيان كند، درحاليكه در
اعتقادش پا برجا و استوار است.
-
-
مدیر بازنشسته
عمار، همدم پيامبراكرم صلي الله عليه و آله
يكي از افتخارهاي عمار اين بود كه چه پيش از بعثت و چه پس از آن همواره
همنشين حضرت محمد صلي الله عليه و آله بود. عمار از نظر سني نيز با رسولخدا صلي الله عليه و آله همسن
بود. زماني كه پيامبر به شباني مشغول بود، بيشتر اوقات با عمار كه او نيز شباني
ميكرد، به صحرا ميرفتند. وي پس از بعثت نيز همنشيني با پيامبر را بر هر چيزي
مقدّم ميداشت. عمار در اينباره ميگويد: «من همسن و دوشادوش
رسول خدا صلي الله عليه و آله بودم. هيچ كس مانند من به آن حضرت نزديك نبود».
رسول خدا صلي الله عليه و آله نيز بارها به همنشيني با عمار و دوستي ديرينهشان اشاره كرده
است، از جمله ميفرمايد:
به راستي، عمار از نزديكترين افراد به من است. پيوند ما با همديگر
بسيار صميمانه است و بيشتر وقتها با من و در كنار من است.
عمار با توجه به شناخت كاملي كه از صداقت و راستي پيامبر داشت، از
پيشگامان پذيرش اسلام بود. همچنين در ماجراي هجرت از پيشاهنگان بود و
در كنار پيامبراكرم صلي الله عليه و آله وارد مدينه ميشد.
-
-
مدیر بازنشسته
بناي مسجد قبا
عمار افزون بر پيشگامي در عرصههاي فكري و اعتقادي، در كارهاي عملي نيز
همواره پيشقدم بود و در تمام كارهاي خير با جان و دل اعلام آمادگي ميكرد.
نقل ميكنند وقتي موضوع هجرت مسلمانان به يثرب (مدينه) پيش آمد، عمار از
كساني بود كه در ميان راه، خود را به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله رساند و به عنوان يار و
كمككار و خدمتگزار حضرت مشغول انجام وظيفه شد. وقتي پيامبر و يارانش
پيش از رسيدن به مدينه به محلي به نام قبا رسيدند، حضرت تصميم گرفت
حدود چهار روز در آن محل سكونت كند (از روز دوشنبه 12 ربيع الاول تا
پنجشنبه 15 ربيعالاول).
از جمله كارهايي كه عمار در مدت اقامت در قبا انجام داد، طرحريزي بناي
يك مسجد بود. گرچه اين مسجد به صورت ساختمان كامل نبود، ولي نخستين
مسجدي بود كه با پيشنهاد عمار در منطقه قبا بنا شد. در روايات آمده است چون
پيامبر خدا و همراهانش به قبا وارد شدند، عمار ياسر نيز حضور داشت. او
خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله رسيد و عرض كرد: اگر موافق هستيد، ساختماني را براي
برگزاري نماز بنا كنيم. حضرت اين پيشنهاد را پسنديد و عمار به جمعآوري
سنگهاي بزرگي پرداخت كه در آن محل وجود داشت. سپس با همكاري ديگر
مسلمانان، محلي را براي نماز بنا كرد. به اين ترتيب، افتخار بناي نخستين مسجد
در اسلام نصيب عمار شد.
-
-
مدیر بازنشسته
شركت عمار در بناي مسجدالنبي
رسول خدا صلي الله عليه و آله در مسير حركت به يثرب، پس از اقامت چندروزه در محلي به نام
قبا، با استقبال پرشورمردم وارد مركز يثرب شد و مهمان ابوايوب انصاري گرديد.
حضرت در همان روزها تصميم گرفت تا مسجدي در آن مكان بنا كند. وقتي
مسلمانان از اين تصميم باخبر شدند، به تهيه و آمادهسازي مصالح ساختمان
مسجد پرداختند.
نقل ميكنند يكي از افرادي كه در اين كار بسيار كوشش كرد، عمار بود. با
اينكه عمار در اين زمان بيش از پنجاه سال سن داشت، به اندازه دو نفر فعاليت
ميكرد. وقتي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله ديد كه عمار خود را بسيار به زحمت مياندازد،
خطاب به وي فرمود: «اي عمار! خيلي خودت را به زحمت مينداز.» عمار عرض
كرد: يا رسول اللّه! دوست دارم در ساختن اين مسجد بسيار كار كنم. پيامبر خدا
دستي بر شانه عمار كشيد و فرمود: «اي عمار! تو اهل بهشت هستي...».
در روايتي آمده است كه عمار دو برابر ديگران، براي ساختن مسجد، سنگ
حمل ميكرد و ميگفت: يكي را براي خود و ديگري را به نيت پيامبر خدا حمل
ميكنم. روزي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله ديد كه عمار سنگهاي بزرگتري بر دوشش
گذاشته است و به زحمت آنها را جابهجا ميكند. حضرت دست وي را گرفت و
گرد و غبار سر و صورتش را پاك كرد. عمار به شوخي عرض كرد: يا رسول اللّه!
اصحاب شما با سپردن اين بار سنگين به من، خواهان قتل من هستند! پيامبر با
مهرباني در پاسخ شوخي عمار فرمود: «آنان قاتل تو نيستند، بلكه گروه ستمگري تو را
خواهند كشت، درحاليكه تو آنان را به سوي حق دعوت ميكني».
بنا بر برخي روايتها، روزي عمار دو سنگ و دو خشت بزرگ براي بناي
مسجد مدينه حمل ميكرد. ناگهان بر اثر سنگيني سنگها و زحمتي كه متحمل
شده بود، در ميانه كار ضعف كرد و بيهوش بر زمين افتاد. پيامبر خدا به بالين وي
آمد و خاك از سر و صورتش پاك كرد و فرمود:
اي پسر سميه! ديگر مردم يك سنگ و يك خشت حمل ميكنند، ولي تو به
سبب به دست آوردن اجر و رضاي الهي، بيشتر از دو سنگ و دو خشت
حمل ميكني. اين براي تو سخت است. آرامتر و كمتر كار كن.
سپس رسول اكرم صلي الله عليه و آله افزود:
عزيزم، تو كه اينچنين مخلصانه و فداكارانه براي خشنودي خدا ميكوشي، در
پايان عمرت به دست قومي ستمگر به شهادت خواهي رسيد.
آنگاه از يادآوري آن پيشامد غمگين شد.
-
-
مدیر بازنشسته
پيمان برادري عمار با حذيفه
از جمله كارهاي رسولخدا صلي الله عليه و آله پس از مستقر شدن در مدينه، بستن پيمان برادري
(عقد اخوت) ميان انصار و مهاجران بود. به اين ترتيب، پيامبر ميان افرادي از
قبايل و نژادهاي گوناگون كه به آيين اسلام گرويده بودند، پيمان برادري و
وحدت و همبستگي برقرار كرد. نقل ميكنند روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله همه اصحاب
را يكجا جمع كرد و به آنها فرمود: «دو تا دو تا با يكديگر برادر ديني شويد.»
آنگاه ميان يك نفر از انصار و يك نفر از مهاجران پيمان برادري بست. پيامبر خدا
در اين كار به تناسب روحي افراد با يكديگر كاملاً توجه ميكرد و افرادي را كه با
هم تناسب فكري، روحي و اخلاقي داشتند، برادر ميخواند. حضرت در اين
روز، ميان عمار ياسر و حذيفة بن يمان پيمان برادري برقرار كرد. حذيفه از
شخصيتهاي بزرگ اسلامي بود كه پدرش در جنگ احد به شهادت رسيد.
رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره حذيفه فرموده است: «حذيفه، پسر يمان از برگزيدگان خدا و
بصيرترين شما [اصحاب] به حلال و حرام است».
برقراري پيمان برادري ميان عمار و شخص بزرگواري چون حذيفه،
نشاندهنده منزلت والاي عمار نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله است. نقل ميكنند حذيفه تا
آخر عمر از دوستان و ارادتمندان عمار بود. روزي حبّه عُرَني (يكي از اصحاب
خاص امام علي عليه السلام ) از حذيفه پرسيد: «براي نجات از فتنههاي پس از رحلت
رسول خدا صلي الله عليه و آله چه كنيم؟ چگونه راه سلامت و هدايت را بيابيم؟» حذيفه گفت:
«عَلَيكُم بِالفِئَةِ الّتي فيها ابنُ سُميَّةَ؛ بر شما باد همراه بودن با گروهي كه فرزند سميه (عمار
ياسر) در ميان آنهاست».
-
کلمات کلیدی این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن