نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: نخستین باغ وحش چگونه بود؟

  1. #1
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051

    24 نخستین باغ وحش چگونه بود؟

    نزدیک به سه هزار سال پیش ، امپراتور چین، مجموعه ای از جانوران را در جایی که خودش ” قلمروهوشداران” نامیده بود نگهداری می کرد. اگر فرض کنیم که این امپراتور، جانوران را زنده نگه می داشت و مورد مطالعه قرار می داد تا چیزی از عاداتشان یاد گیرد، در این صورت می توان گفت که مجموعه او احتمالا” نخستین باغ وحش بوده است، زیرا باغ وحش در روزگار ما نیز چیزی مانند این است: محوطه ای بزرگ و محصور که در آن انواع جانوران وحشی ، پرندگان و خزندگان را برای مشاهده مردم و مطالعه دانشمندان نگهداری می کنند.
    نگهداشتن جانوران در خانه، هزاران سال پیش ، در میان قبایل گوناگون اغاز شد. با گذشت زمان و رشد روستاها و شهرها، بعضی از مردم یک یا چند جانور وحشی را در قفس یا جایی محصور در ملک خصوصی خودشان نگهداری می کردند بدین ترتیب ، آنها هر وقت که می خواستند به شکار بروند، جانوران لازم را در دسترس داشتند. همچنین ، تقلید برخی از کارهای انسان را به جانوران می آموختند تا مایه تفریج مردم شوند. ولی بسیاری از مردم نیز انواع جانوران وحشی را گرد آوری و نگهداری می کردند تا به دیگران نشان دهند که چقدر ثروتمند و قدرتمند هستند اینان برای آنکه محبوبتی در میان مردم به دست آورند. گاهی به آنها اجازه می دادند که وارد پارک جانوری ایشان شوند و جانوران را تماشا کنند.
    باغهای وحش عمومی در نخستین سالهای سده دوازدهم در اروپا آغاز بکار کرد. در طی هفتصد یا هشتصد سال بعد، باغهای وحش بیشتری در شهرکها و شهرهای بزرگ ساخته شد.
    مساحت هر باغ وحش از روی تعداد جانورانی که باید در آن گنجانده شوند محاسبه می شود. در جهان فقط چهار باغ وحش هست که بیش از یک هزار نوع جانور در آنها به تماشا گذاشته شده است. بزرگترین باغ وحش از آن میان باغ وحش سان دیگو در کالیفرنیا است. پس از آن به ترتیب باغ وحش برلین غربی؛ باغ وحش برونکس در شهر نیویورک و باغ وحش آنت ورپ در بلژیک قرار دارند
    در بیشتر موارد ، باغهای وحش ، جانوران خود را از دلالان یا فروشندگان می خرند. بسیاری از جانوران بزرگ، خیلی گران قیمت اند.
    :icon_pf(57):

  2. #2
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض

    طلسم (داستان طنز)


    این داستان طنز در مجله سراسري جوانان امروز چاپ شده است.


    نمي دانم اسمش را چه واژه و لغتي بگذارم، چشم زدن، بدشانسي، قدم نحس و شوم، هنوز هم خودم پي نبرده ام. سال سوم راهنمايي بودم كه متوجه اين موضوع شدم. روزي كه به بغل دستي ام سركلاس رياضي گفتم: چه خودكار قشنگي داري! در همان لحظه از دستش افتاد و گويي كه از دماوند افتاده باشد، تكه تكه شد.
    در بازي فوتبال در هر تيمي كه بازي مي كردم، هميشه باخت از آن ما بود و جالبتر اين كه طرفدار هر تيمي بودم يا مي باخت يا بازيكنانش به شدت مصدوم مي شدند.
    در خدمت سربازي دسته اي كه من در آن بودم هميشه تنبيه مي شد. بعد از خدمت آثار اين موضوع وخيم تر شد.
    در خيابان چند نفر ماشين هل مي دادند. من به كمك آنها رفتم. تا دستم بدنه ماشين را لمس كرد، سمت شاگرد ماشين كاملاً در جوي آب افتاد و در زاويه 45 درجه قرار گرفت. حتي نزديك بود كه واژگون شود!
    يك روز وقتي به خانه دايي ام رفتم، متوجه شدم كه يخچال فريزر زيبا و گرا نقيمتي خريده است. گفتم: مبارك باشد. تا دوشاخه آن را به پريز برق زدند، دود آبي رنگي از پشت يخچال بلند شد و بوي سوختگي خانه را فرا گرفت. همه چپ چپ نگاهم مي كردند، چون سوختن يخچال را از چشم من مي دانستند. دايي ام در حالي كه به زور جلوي عصبانيت خود را گرفته بود، به من نگاه غضبناك و خشني كرد و گفت: هنوز اولين قسط رو پرداخت نكرده ام، يخچال ناكار شد. و يا روزي كه به خانه عموي بزرگم رفتم، تا وارد شدم و بعد از سلام گفتم: زن عمو ناهار چي دارين؟ صداي تركيدن زودپز روي اجاق گاز، كه مانند انفجار بمب بود، همه را وحشت زده كرد. آشپزخانه با تمام وسايلش به كلي خسارت ديده بود. متوجه چرخيدن سر همه به طرف خودم شدم. زن عمويم كنترلش را از دست داد و درحالي كه دست مرا گرفته بود و به بيرون از خانه هدايت مي كرد، گفت: ديگه ناهار نداريم، شرّت رو كم كن!!
    و يا اين كه يك روز وقتي از خانه خارج شدم، متوجه دوستم شدم كه كاپوت ماشينش را نزديك خانه ما بالا زده و با موتور آن ور مي رفت. وقتي مرا ديد پشت ماشين خودش را مخفي كرد. اهميت ندادم و به طرفش رفتم. بعد ازتماشاي موتور به او گفتم كه موتور ايراد ندارد فقط سر باتري كثيف است. وقتي كه كارش تمام شد با اضطراب و دلهره ماشين را روشن كرد. لحظه اي كه صداي كاركردن روان و يكنواخت موتور را شنيد، با خوشحالي و تعجب فرياد كشيد: پسر، تو بالاخره طلسمو شكستي، ديگه قدمت نحس نيست! و به راه افتاد. هنوز چند متري را طي نكرده بود كه صداي تق و توق موتور بلند و ماشين در جايش ميخكوب شد. پياده شد و در حالي كه با هر دو دست بر سر خود مي كوبيد، به دنبال پيدا كردن سنگ بود كه به طرف من پرتاب كند. به ناچار فرار كردم. موتور ماشين ياتاق زده بود و هزينه اي گزاف به او تحميل شد.
    از اين گونه اتفاقات نحس و شوم صدها خاطره دارم كه حتي يك رمان براي نوشتن آنها كم به نظر مي رسد. ديگر به اين نتيجه رسيده ام و يقين دارم كه نه تنها براي جامعه مفيد نيستم، بلكه مضر و خطرناكم. بعضي ها نامم را زلزله گذاشته اند وعده اي نيز ام الشرصدايم مي كنند. شهره خاص و عام شده ام. تا از خانه بيرون مي روم، كوچه و خيابان خلوت مي شود. برايم ثابت شده است كه براي حفظ آرامش و امنيت مردم بهتر است در خانه بمانم. اكنون چند ماه است كه كاملاً در خانه تنها هستم.
    گاه گاهي براي انجام كارهاي ضروري، شبانه از خانه خارج مي شوم.بعضي اوقات حتي از پنجره كه بيرون را تماشا مي كنم، باعث زمين خوردن افراد، يا افتادن وسايل از دستشان مي شوم. ديگر به پنجره هم نزديك نمي شوم. تلويزيون كهنه و سياه و سفيدي در اتاق تمام اوقات مرا پر كرده است واغلب مشغول تماشاي آن هستم. وقتي در سريا لها، عروسي يا نامزدي به هم مي خورد، يا تصادفي رخ مي دهد و يا در يك فيلم جنگي كساني كشته مي شوند، اين سؤال به ذهنم مي رسد كه آيا فيلم همين طور درست شده، يا به خاطر تماشاي من اين اتفاقات روي مي دهد. ديگر مي ترسم كسي را تماشا كنم و با فردي حرف بزنم، حتي خانواده ام. ترسم از اين است كه خسارات مالي جايش را با صدمات جاني عوض كند. صبحانه، ناهار و شام را از لاي در نيمه باز تحويل مي گيرم و ليست چيزهايي را كه لازم دارم روي كاغذ مي نويسم و از زيردر به بيرون مي فرستم.
    اين زندگي جديد من است و بايد خودم را با آن وفق دهم. شايد روزي اين طلسم شكسته شود و بتوانم با دنياي بيرون از اتاق دوباره ارتباط داشته باشم. الان شما كه اين مطالب را مي خوانيد، اميدوارم كه برايتان حادثه بدي رخ ندهد !

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •