با رجوع به قرآن معلوم مي‏شود كه در آيات قرآن از او چنين ياد شده ‏است: «آتيناه رحمة من عندنا»[1] «وعلمناه من لدنا علما»[2] رحمت و موهبت عظيمي از سوي خود به او داده، و علم فراواني از نزد خود به او آموخته بوديم.
قرطبي كه از مفسران صاحب نام اهل سنت مي‏باشد، در ذيل آيه شريفه: "فوجدا عبدا من عبادنا"[3] چنين مي‏گويد:
"بنا بر قول اكثريت و بر طبق احاديث قطعي، مراد از عبد در آيه شريفه همان حضرت "خضر" است و عدّه ديگري كه به گفتار آن‏ها اعتنا نمي‏شود، گفته‏اند كه رفيق و استاد موسي "حضرت خضر" نبوده‏است، بلكه عالم ديگري بوده و اين قول از قشيري نيز نقل شده‏است. اما عدّه ديگر قائلند كه استاد موسي "عبد صالح" است اما اين عبد صالح چه كسي بوده، اسم نبرده‏اند، ولي مطلب صحيح آن است كه او خضر بوده‏است، و بر طبق همين مطلب حديثي از پيامبر رسيده‏است كه خضر را از آن جهت خضر ناميدند، چون هر جا نماز مي‏گزارد، زمين اطراف او سبز مي‏شد."[4]
در مجمع البيان نيز ذيل آيه شريفه چنين آمده‏است: "موسي و جوان همراه او به بنده‏اي از بندگان خدا رسيدند كه بر صخره‏اي نشسته بود و بر آن نماز مي‏گزارد و او "خضر" و اسمش "بليا بن ملكان" بود و از آن جهت به او خضر مي‏گفتند، كه هر جا نماز مي‏گزارد، اطراف او سبز مي‏شد و در روايت چنين آمده‏است كه او بر پوست سفيدي نشست آن پوست سبز شد. و گفته شده وقتي حضرت موسي بر او سلام كرد، در جواب گفت: و عليك السلام اي پيامبر بني اسرائيل. موسي از او سؤال كرد كه از كجا مي‏داني من كيستم؟ چه كسي به تو خبر داده كه من پيامبرم؟ خضر در جواب موسي گفت: آن كسي كه تو را نزد من راهنمايي نموده‏است".[5]
سپس اقوال آن‏هايي كه حضرت خضر را از جنس بشر نمي‏دانند، نقل كرده، ولي به قول آن‏ها اعتنا نمي‏كند و نظر اكثريت كه او را پيامبر و از جنس بشر مي‏دانند را تصديق مي‏كند، و معناي رحمت را در آيه شريفه "آتيناه رحمة من عندنا" نبوت مي‏داند - برخلاف گفته بعضي كه آن را به معني عمر طولاني مي‏دانند - و علم در آيه شريفه "وعلمناه من لدنا علما" را "علم غيب" معني مي‏كند، كه خداوند در اختيار رسولان خودش قرار مي‏دهد، كه اين مطلب را ابن عباس نيز نقل نموده‏است.
در اين باره (علم حضرت خضر) از امام صادق‏عليه السلام روايت شده كه فرمود: خضر داراي علمي بود كه در الواح موسي وجود نداشت، موسي گمان مي‏كرد كه در الواح او تمام علومي كه به آن‏ها نيازمند است وجود دارد، ولي وقتي مأمور فراگيري علم از خضر شد، متوجه شد كه گمان او درست نبوده‏است. مرحوم طباطبايي در اين باره مي‏فرمايد: "هر نعمتي، رحمتي از ناحيه خدا به خلق اوست، ليكن در رحمت بودن بعضي از آن‏ها "اسباب عالم هستي" واسطه‏اند، مانند نعمت‏هاي مادّي ظاهري، و بعضي از آن نعمت‏ها بدون واسطه، رحمت مي‏باشند، مانند نعمت‏هاي باطني از قبيل "نبوت"، "ولايت" و شعبه‏ها و مقامات آن. و از اين‏كه رحمت را مقيد به قيد "من عندنا" نموده‏است، مي‏توان فهميد كه كس ديگري غير از خدا در آن دخالتي ندارد، و نيز به دست مي‏آيد كه منظور از رحمت مذكور همان رحمت قسم دوم، يعني نعمت‏هاي باطني است؛ لذا مي‏توان گفت منظور از جمله "رحمة من عندنا" - كه بانون با عظمت "من عندنا" آورده شده، و نفرموده "من عندي،" از ناحيه من - همان نبوت است نه ولايت. و به همين بيان، تفسير آن‏هايي كه كلمه مذكور را به نبوت معنا كرده‏اند، تأييد مي‏شود.
"و علمناه من لدنّا علما" اين "علم" نيز مانند "رحمت"، علمي است كه غير خدا در آن دخالتي ندارد، و چيزي از قبيل حس و فكر در آن واسطه نيست و خلاصه، از راه اكتساب و استدلال به دست نمي‏آيد. دليل بر اين مطلب جمله "من لدنّا" است كه مي‏رساند منظور از آن علم "علم لدني" و غير اكتسابي و مختص به اوليا است و از آخر آيات استفاده مي‏شود كه مقصود از آن، علم به تأويل حوادث است.[6]
اما آن‏هايي كه حضرت خضر را پيامبر نمي‏دانند، مي‏گويند: او بنده‏اي از بندگان خداوند است كه خداوند علمي را در اختيار او گذاشته و او از افرادي مانند "آصف بن برخيا" و "ذوالقرنين" مي‏باشد. از جمله اين افراد "فخر رازي" مي‏باشد؛ ولي با نظر به اين‏كه اكثريت قاطع از مفسران شيعه و سني كه داستان خضر را نقل نموده‏اند قائل به نبوت حضرت خضر هستند، نمي‏توان كلام آن‏ها را صحيح دانست.
مرحوم علامه بعد از بيان روايات مي‏فرمايد: "آنچه از روايات نبوي يا روايات وارده از طرق ائمه اهل -بيت‏عليهم السلام- در داستان خضر رسيده، چه مي‏توان فهميد؟ از روايت "محمد بن عماره" از امام صادق‏-عليه السلام- چنين بر مي‏آيد كه آن جناب، پيغمبر مرسلي بوده كه خدا به سوي قومش مبعوث فرموده بوده و او مردم خود را به سوي توحيد و قبول رسالت انبياء و فرستادگان خدا و كتاب‏هاي او دعوت مي‏كرده است. معجزه خضر اين بود كه روي هيچ چوب خشكي نمي‏نشست مگر آن‏كه سبز مي‏شد، و بر هيچ زمين بي‏علفي نمي‏نشست مگر اين‏كه سبز و خرّم مي‏گشت و اگر او را خضر ناميده‏اند به همين جهت بوده‏است... مؤيد اين حديث در وجه ناميدن او به خضر، مطلبي است كه در الدّر المنثور سيوطي، از عدّه‏اي از ارباب جوامع حديثي از جمله ابن عباس و ابي هريره، از رسول خدا-صلي الله عليه و آله و سلم- نقل شده كه فرمود: خضر را بدين جهت خضر ناميدند كه وقتي روي پوست سفيد رنگي نماز گزارد، همان پوست هم سبز شد.[7]
در بعضي از روايات، مانند روايت عياشي از بريد از يكي از دو امام، امام باقر يا امام صادق‏عليهما السلام آمده‏است كه خضر و ذوالقرنين دو مرد عالم بودند نه پيغمبر، و ليكن آيات مربوط به داستان خضر و موسي، خالي از اين ظهور نيست كه وي نبي بوده‏است، و چطور ممكن است بگوييم كه نبي نبوده، در حالي كه در آن آيات آمده كه "حكم" بر او نازل شده‏است.