براي اين كه پاسخ اين سؤال ظريف كه حرف روز محسوب مي‌شود، كاملا روشن گردد لازم است در چند محور طرح و تبيين شود:
1. يكي از بهترين راه‌هاي درك فلسفه نبوت، به گونه‌اي كه در جامعة فعلي کاربرد داشته باشد و احساس نياز به آن بشود، دانستن اين حقيقت است كه همه پديده‌هاي عالم به سوي يك هدف در حركتند، و اين حركت هم عمومي است و هم هميشگي است، و اين طور نيست كه يك زمان اين حركت بوده است؛ ولي فعلا متوقف شده و يا نياز به آن حركت احساس نمي‌شود. براي نزديك شدن مطلب به ذهن، طرح اين مثال مفيد و روشنگر خواهد بود كه مثلا دانة گندمي كه در زير خاك با شرائط مناسبي قرار مي‌گيرد، شروع به رشد و نمو مي کند و در مسير تحول هر لحظه صورت و حالت تازه‌اي به خود مي گيرد و با نظم و ترتيب مشخصي راهي را مي‌پيمايد تا يك بوته‌اي كامل داراي خوشه‌هاي گندم مي‌شود، و اگر يكي از دانه‌هاي آن به زمين افتد، باز همان مسير را به همان صورت اول طي مي‌كند تا به كمال مطلوب خود برسد، و اين عمل و سنت همواره بوده و تا ابد ادامه خواهد داشت. قرآن كريم در تشريح اين حقيقت مي‌فرمايد: «الذي اعطي كل شيء خلقه ثم هدي»؛[1] يعني او خدايي است كه به هر چيزي آفرينش ويژه‌اش را داده، و پس از آن راهنمايي كرده است.
انسان يكي از پديده‌هاي اين عالم است او‌ از اين قانون هدايت استثنا نشده است. هدايت تكويني كه در همه انواع موجودات عالم است در انسان نيز وجود دارد؛ اما در عين حال انسان امتياز و ويژگي دارد كه ساير موجودات ندارند و آن عقل و انديشه اوست، چون انسان داراي خرد و تفكر است، از هر وسيله ممكن به نفع خود استفاده مي‌كند و تلاش مي‌نمايد كه تمام پديده‌هاي عالم و حتي همنوعان خويش را در جهت منافع خود مورد بهره برداري قرار دهد. از سوي ديگر انسان به لحاظ طبيعت ذاتي خود كمال و سعادت خويش را در آزادي مطلق مي‌بيند؛ ولي نظر به اين كه سازمان وجوديش سازمان اجتماعي است و نيازهاي فراواني دارد كه هرگز به تنهاي قدرت رفع همه آن نيازها را ندارد، و تنها در سايه زندگي اجتماعي و تعاون با همنوعان خود كه آنها نيز مانند او غريزة خودخواهي و آزادي خواهي دارند، مي‌تواند از برخي تمايلات خود دست بردارد و در عوض آن از ديگران در رفع نيازهاي خود بهره بگيرد؛ بنابراين انسان بدون زندگي اجتماعي قادر به زندگي نخواهد بود. و بدون ترديد زندگي اجتماعي نيازمند قانون است تا در ساية مراعات آن همگان به حقوق خود رسيده و به زندگي خود ادامه بدهد و هر كسي به كمال و سعادت مطلوب خويش برسد. اين احساس نياز به قانون خواست فطري همه انسان‌ها در طول تاريخ بوده است و تا ابد نيز اين نياز وجود خواهد داشت، اين طور نيست كه يك روزي بشر به قانون نيازمند بوده و امروز يا در آينده اين نياز فطري براي آنها مطرح نباشد؛ بنابراين وجود قانون خواست و نياز فطري همه بشر در گذشته و حال و آينده است؛ اما بايد ديد كه آيا عقل وخرد بشري مي‌تواند همه نيازهاي افراد بشر را به گونه‌اي درك كند كه هيچ فرد، جامعه، گروه، ملت، و نژادي را از حقوق انساني و الهي آنان محروم نكند؟
به طور يقين عقل به جهت نقص‌ها و محدوديت‌هاي وجودي كه دارد از درك بسياري از مسائل و نيازهاي بشري عاجز است و هرگز نمي‌تواند قانوني را به تنهايي و بدون كمك گرفتن از عالم غيب وضع نمايد كه سعادت دنيا و آخرت و تمام نيازهاي وجودي همه افراد بشر را تأمين كند و پاسخ گوي نيازهاي آنان در دنيا و سعادت ابدي شان باشد؛ بنابراين عقل و خرد حكم مي‌كند كه انسان هميشه نيازمند قانوني است كه قانون گذار آن از همه شئون وجودي انسان و نيازهاي گوناگون آن آگاه بوده و براي آن قانون وضع كند و كسي كه صفات و كمالات برتر از همه دارد در ميان بشر بايد بيايد تا آنها را از آن قانون آگاه كند و آن قانون را در دسترس همگان قرار دهد. اين حكم عقل كلي و هميشگي است؛ پس از آن جا كه بشر در گذشته و حال و آينده نيازمند هدايت و رهنمايي است، ‌نياز به قانون هدايت يك خواست فطري و هميشگي انسان است و به همان دليل كه در گذشته انسان‌ها نيازمند به پيامبران الهي بودند، امروز نيز به همان دليل نيازمند قانون الهي است تا در ساية اجراي درست آن، جامعه انساني به سوي كمال و سعادت دنيوي و اخروي خود هدايت شود.[2] و بر اساس اين نياز است كه حكيم بزرگ بوعلي سينا مي‌گويد: نياز جامعه انساني به پيامبر بيشتر از نياز آن به مژة چشم و ابرو و گودي زير پا و مانند آن است، خداوند كه بر اساس لطف و عنايت خويش اين گونه امور را به انسان‌ها داده است چگونه مردم را از وجود كسي كه حفظ جامعه انساني بسته به وجود اوست محروم مي‌گذارد؟!![3]
2. يكي از پاسخ‌هاي زيبا و دلنشين درباره سؤال ياد شده، در كلام امير المؤمنين درباره فلسفه بعثت انبياء آمده است، حضرت فرمود: «فبعث فيهم رسله، و واتر اليهم انبيائه ليستأدوهم ميثاق فطرته و يذكروهم منسي نعمته، و يحتجوا عليهم بالتبليغ، و يثيروا لهم دفائن العقول و يروهم آيات المقتدرة»؛[4] يعني خداوند رسولاني را برانگيخت و پيامبرانش را پياپي به سوي آنان فرستاد تا مردم را به اداي پيمان فطري كه با آفريدگارشان بسته بودند، وادار نمايند و نعمت فراموش شدة او را به يادشان بياورند و با تبليغ دلايل روشن، وظيفه رسالت را به جاي آورند، و نيروهاي مخفي عقول مردم را بر انگيزانند و بارور بسازد و آيات يا عصمت الهي را كه در هندسة كلي هستي نقش بسته است به آنان بنمايانند.
بي‌ترديد همه اين انگيزه ها كه براي بعثت انبيا، در اين كلام حضرت اشاره شده است همان طور كه در گذشته مطرح بوده امروز بيشتر از قبل و شايد در آينده كامل‌تر از امروز تجلي كند. مثلا اگر حضرت فرمود: «و يثيروا لهم دفائن العقول»؛ يعني ره آورد وحي الهي آن است كه دفينه و گنجينه‌هاي انديشه و خرد انسان را نمايان مي‌كند. اين حرف امروز بهتر و بيشتر از گذشته و شايد در آينده كاملتر از امروز براي انسان‌ها پيام دارد، و مفهوم است؛ بنابراين فلسفه نبوت نه تنها براي گذشته؛ بلكه براي امروز بهتر درك مي‌شود.
3. تاكنون ثابت شد همان دلايل كه ضرورت وحي و فلسفه نبوت را براي گذشتگان ثابت مي‌كرد، نياز امروز جامعه بشري و آينده را نيز به ره‌آورد نبوت ثابت مي‌كند؛ زيرا در اين جهت بين انسان ديروز و امروز و فردا تفاوتي وجود ندارد، اما نكته اساسي اين است كه دين اسلام به عنوان دين خاتم انبياء حقيقتي است كه نياز بشر را به دين تا روز قيامت تأمين مي‌كند؛ زيرا دين كامل است، هر چه بشر تا روز قيامت نياز داشته است خداوند در اين دين آنها را بيان نموده است كه به نمونه‌هاي از آن اشاره مي‌شود:
مثلا چون نهضت اسلام يك نهضت توحيدي بود، در زمان قديم و عصر نزول قرآن و در سرزمين عربستان با بت‌هايي چون «لات» و «عزي» و «هبل» و «منات» و امثال آنها مبارزه مي‌كرد؛ اما چون پيام آن «لا اله الا الله و لا معبود الا الله» است لذا مبارزه آن تنها با آن بت‌ها نبود؛ بلكه اسلام پيام مبارزه با تمام مظاهر شرك، در تمام زمان‌ها و مكان‌ها را مي‌دهد و مردم را به توحيد فرا مي‌خواند.
يا مثلا ما همه افراد بشر هستيم بعضي افراد ما حق ندارد بر بعضي ديگر ستم كند، و خود را اختيار دار او بداند، قرآن فرمود: «و لا يتخذ بعضكم بعضاً ارباباً من دون الله؛ يعني بعضي شما بعضي ديگر را صاحب اختيار خود نگيريد و صاحب اختيار همه شما خداوند است.»
اين پيام اسلام امروز همچنان نو است و مي‌درخشد كه در چهارده قرن قبل مي‌درخشيد و شايد با توجه به شرايط جهان امروز پيام اين آيه بيشتر طنين انداز باشد، و همان طور كه ديروز و عصر نزول اين آيه، فلسفه نبوت در اين آيه تجلي كرده بود، امروز نيز فلسفه نبوت در اين آيه همچنان متجلي است و هم نياز بشر به اين كلام الهي و هم پيام اين آيه هر دو زنده است و تا ابد زنده خواهد بود.
و يا مثلا دين انسان را به عبادت و نيايش، اخلاق و پاكي، عدالت و انصاف، كسب دانش و معرفت و مانند آن دعوت مي‌كند، بي‌ترديد نياز بشر امروز همانند بشر اعصار گذشته به آن امور محسوس و ملموس است و حتي اگر بيشتر نشده باشد كمتر نشده است.
پس فلسفه نبوت و نياز به ره آورد وحي و قانون آسماني امروز نيز شديداً مطرح است.