-
مدیر بازنشسته
شهادت در ايران باستان و اديان مسيحيت و يهود
شهادت و كشته شدن در راه دين، ميهن و عقايد سياسي در همه جوامع به شكلها و انواع گوناگون وجود دارد. اين پديده گاه جنبه عقيدتي دارد و گاه ميهن پرستانه است و گاهي نيز تركيبي از موارد فوق ميباشد. جنگ امام حسين(ع) جنبه عقيدتي داشته است. جنگي كه در دفاع از كشور و سرزمين صورت ميگيرد از نواع ميهنپرستانه است، مثل جنگ ويتنام با آمريكا و گاهي نيز تركيبي از عقايد مذهبي و دفاع از سرزمين است كه در جنگ ايران و عراق براي نوجوانان ايراني اتفاق افتاد. يعني اعتقادات شيعي زمينهساز و پشتيباني ايستادگي رزمندگان گرديد.
بنا به اعتقادات اسلامي و شيعي، شهادت زماني محقق ميشود كه داراي اين دو ويژگي باشد: يكي، مرگ آگاهانه و ديگري، كشته شدن در راه خدا. اگر كشته شدني فاقد اين ويژگيها و يا يكي از آن باشد در نزد قرآن و اعتقادات شرع اسلام شهادت محسوب نميشود. اما با اين حال بنا به آموزههاي ديني و اينكه «اگر دين نداريد و به آخرت مومن نيستيد لااقل در دنيا آزاده باشيد»، مبارزان در راه استبداد و استعمار قابل احترام هستند. در اين مقاله برآنيم تا شهادت را نزد ديگر آيينهاي مسيحيت، يهود، زرتشتي، مانوي و ايران باستان (اسطورهاي) به طور اجمالي معرفي نماييم. در معرفي عقايد، قضاوت ارزشي را موقتاً در طول مقاله كنار گذاشته و صرفاً به طرح و معرفي آن پرداختهايم.
اذعان ميكنيم كه مطالب گردآوري شده همه اعتقادات اين اديان نيست، اما بخشي از باورها را معرفي كردهايم. طبعاً موارد ديگري هم وجود دارد كه در اينجا نقل نشده است. همچنين موارد نقل شده كوتاه و مختصر بود. اميد ميرود براي خوانندگان آشنايي مقدماتي را فراهم سازد. نهايت اينكه مطالب مطرح شده صرفاً نقل و قول از منابع معرفي شده است و صحت و سقم آن به عهده نگارندگان مطالب ميباشد.
چارچوب نظري
كشته شدن و شهادت، ايثاري است كه فرد جان و تن خود را فداي نظام و سيستم اجتماعي ميكند. اين سيستم و نظام ميتواند يك دين و يا يك جامعه، سرزمين و يا حكومت باشد. اگر چه به ظاهر نوعي خودكشي داوطلبانه در باورها و عقايد است، اما از نگاه جامعهشناختي آسيب محسوب نميشود.
«اميد دروكيم» جامعهشناس فرانسوي خودكشي را به چهار نوع تقسيم ميكند: خودكشيهاي خودخواهانه، نابهنجار، سرنوشت گرايانه يا قضا و قدري و نوعدوستانه يا دگرخواهانه است. خودكشيهاي سه مورد نخست جنبه آسيب شناسانه داشته و انحراف محسوب ميشود. يعني اشكال يا از فرد و ناتواني او در سازگاري با سيستم است وي ا ضعف و سستي نظام اجتماعي موجب خودكشي افراد ميشود. اما در نوع چهارم يعني «دگرخواهانه يا نوع دوستانه» نه تنها فرد از سيستم جدا نيست، بلكه حتي براي سيستم ارزش و احترام خاصي قايل است و براي بقا و ماندگار نظام اجتماعي ـ اعم از دين، كشور، حكومت و مانند آن ـ حاضر است جان خود را فدا كند.
خودكشي دگرخواهانه زماني است كه رابطه فرد با جمع از بين نرفته و فرد از سيستم جدا نشده است. حتي با سيستم رابطه بسيار قوي دارد. هنجارهاي جامعه هم از بين نرفته است و هنوز داراي مشروعيت هستند. منتها خطري جامعه را تهديد ميكند و براي رفع خطر «ايثار» و پايبندي لازم ميشود. ايثار ايجاب ميكند كه فرد به خاطر حفظ سيستم خودش را به كشتن دهد، نه اينكه خودكشي كند، بلكه خودش را به كشتن دهد. خودكشي عمل آگاهانهاي است كه فرد با دانستن نتيجه آن براي حفظ سيستم، به آن روي ميآورد. مثل آن زنداني كه ميداند اعتصاب غذا منجر به مرگ او ميشود و يا آن سربازي كه با نارنجك به زير تانك دشمن ميرود و يا عملياتي كه بسيجيان ما در جنگ انجام دادند و گروه گروه براي باز كردن ميادين مين، پا بر روي آن گذاشتند و يا روي آنها غلتيدند. اين خودكشي ناشي از ضعف سيستم نيست، بلكه دفاعي است از ارزشهاي اجتماعي مورد قبول و تعالي بخشيدن به ارزشي است كه افراد براي هدفشان و براي سيستم قايل هستند.
بدين ترتيب كشته شدن در جهت بقاي باورها و اعتقادات و نظامهاي اجتماعي در همه عصرها و نسلها وجود داشته است كه از نظر پيروان هر آيين شهادت محسوب ميشود. اين فرد ميتواند زرتشت باشد كه از ايرانيان در مقابل ***** تورانيان از قدرت معنوي خود مدد ميگيرد و بنا به روايتي خود نيزي به دست تورانيان كشته ميشود. و يا ماني براي مقابله با مفاسد قدرت ساساني، ديني معنوي گرا را بنيان مينهد و بر سر عقايد خود جان ميبازد.
همچنين اگر شهادت و كشته شدن را يك رفتار اجتماعي و يك فرهنگ بدانيم، يكي از ويژگيهاي فرهنگ اين است كه «فرهنگ در عين حال عام ولي خاص ميباشد»، يعني همه عناصر فرهنگ در همه جوامع وجود دارد. اما در عين حال هر جامعه فرهنگ خاص خود را دارد. زبان و گويش در همه جوامع وجود دارد، اما هر جامعهاي زبان مخصوص خود را دارد. به عبارتي، زبان به عنوان يك فرهنگ در هر جامعهاي يافت ميشود. اما هر يك از جوامع بشري زبان مخصوص خود را دارد. و يا لباس پوشيدن، آيينها، جشنهاي عمومي و ... همين طور است و شهادت نيز در همه جوامع وجود داشته، اما هر جامعهاي بنا به باور و اعتقاد خود تعريف خاصي از شهادت را قبول دارد.
ما از همين منظر به تنظيم مقاله پرداختهايم. يعني شهادت را در آيينهاي ديگر به عنوان يك خودكشي دگرخواهانه يا نوع دوستانه و به عنوان يك فرهنگ عام بررسي كرده، ولي در عين حال به اعتقادات خودمان كه تلقي خاصي از فرهنگ شهادت است، باور داريم.
شهادت در ايران باستان
در اسطورههاي ايراني، مرگ و زندگي يكي از مفاهيم بنيادين و اساسي است و به نوعي آغاز تاريخ افسانهاي ايران با جاودانگي همراه است. سمبلها و نمادها كه با اشخاص خاص عجين و همراه است و معاني كه از آنها برداشت ميشود، حكايت از نوعي مرگ مشابه با شهادت در باور ما دارد. اولين شخصيت كه در شاهنامه، كتاب اساطيري ايران، مطرح ميگردد مربوط به كيومرث است. «واژه كيومرث يعني ضد مرگ». در حقيقت انسان گويي به اين عالم آمده است كه نميرد. ما براي مرگ زاده نشدهايم، ما براي حيات زاده شدهايم و عواملي وجود دارد كه گاهي اوقات ما را به انتخابي ميكشاند كه اين مرگ را در اينجا بپذيريم تا آن حيات برتر را بيابيم. كيومرث شباهت زيادي به آدم ابوالبشر در آموزههاي مذهبي و اديان الهي دارد. هابيل فرزند آدم به شهادت ميرسد و سياوش فرزند كيومرث نيز در راه حقيقت كشته ميشود. «كيومرث را برخي معادل آدم گرفتهاند و اولين مقتول هابيل است كه فرزند كيومرث هم در روايت اسطورهاي به قتل ميرسد.» و جالب آنكه «در داستان آغازين شاهنامه، كيومرث سمبل اهورايي (الهي) تاريخ است و از آن سو اهريمن در جهان ميدمد و نيروهايش را در جهان وارد ميكند و كشاكش بين خير و شر آغاز ميشود.» كيومرث در جانب جبهه نور، روشنايي و هدايت است. و اهريمن در جبهه ظلمت، تاريكي و گمراهي است. اين دو گروه در نبردند تا اينكه باعث ميشود پسرش سياوش به شهادت برسد. همين كشته شدن باعث خونخواهي خون او ميشود و هوشنگ كه نوه كيومرث است ميآيد و در نبرد با اهريمن پيروز ميشو.د «در اسطوره ميبينيم كه شهادت با آغاز تاريخ پيوند خورده است، گويي تاريخ اسطورهاي با شهادت به بسط و گسترش كمال خودش ميرسد.» در اسطوره شهادت مرگ نيست و شهادت پيشرفت زندگي است. با شهادت در حقيقت پيروزي بر نيروهاي اهريمني رخ ميدهد.
اسطورهشناسان بر اين باورند كه ايران از لحاظ اسطورههاي كهن معمولاً به قهرمان مظلوم بشر اشتياق داشته و استقبال ميكند تا قهرمان صد در صد پيروز شود و همين مساله باعث شده است كه در طول تاريخ، چه در افسانهها و چه در وقايع تاريخي و مذهبي واقعي، قهرمان مظلوم بيشتر مورد تكريم و تجليل و بزرگداشت قرار گيرد. سهراب، اسفنديار، سياوش، آرش و امثال آن قهرمانان مظلوم تاريخ ايران باستان به نقل از متون تاريخي و شاهنامه فردوسي هستند و به همين دليل مورد عنايت ايرانيان ميباشند.
سياوش، داستان يك مظلوميت همراه با نوعي معصوميت و بيگناهي است و به همين علت يكي از مهمترين انگيزههاي ايرانيان، كين خواهي «خون سياوش» است. اين موضوع براي آن حياتي محسوب ميشود.و خون به ناحق ريخته شده سياوش اسطورهاي مهم بود كه خونخواهي آن انگيزهاي مقدس و ملي به شمار ميرفت و بسياري از ايرانيان جان خود را در اين راه فدا كردند. در واقع افسانه سياوش، ايمان به وجود يك الهه انتقام جهاني كه داد ستمديدگان را خواهد گرفت در اذهان ايرانيان تقويت ميكرد.
در ايران قديم تعزيهاي با آداب و شرايط خاص با نام «سوگ سياوش» برگزار ميشد، ولي متأسفانه امروزه نسخهاي از آن تعزيه حتي در معتبرترين موزههاي جهان باقي نمانده است. بعدها ايرانيان اين تعزيهخواني را براي بزرگداشت يكي از قهرمانان مظلوم شيعه، يعني امام حسين(ع) و يارانش به كار گرفتند و اين آداب و رسوم كهن امروزه يكي از هنرهاي اسلامي فعلي و مختص به ايران اسلامي است.
آرش كمانگير نيز از ديگر اسطورههاي تاريخي ايران است كه تمام جان خود را به كمان و تيري نهاده تا مرز و حريم ايراني در جهان گسترش يابد و جان و نيروي خود را به آن تير ميدهد. وقتي تير از چله رها ميشود، كالبد او نيز جان تهي ميكند. «آرش، پهلوان بزرگ ايران به خاطر اينكه از حريم مرزهاي ايران دفاع كند از جان خود مايه ميگذارد، اگر چه خودش به شهادت ميرسد. اما نام او همواره در تارك ايران ميدرخشد و ايرانيان مديون وطندوستي او ميشوند.» در كل «از ديدگاه قهرمانان حماسههاي ملي ايران، سركوبي بدخواهان و انتقام از آنان به عنوان وظيفهاي است مقدس كه مسؤوليت آن به ايشان محول شده است، لذا در ابلاغ و انجام رسالت با تمام قوا حتي تا پاي جان ميكوشيدند و قصور و تقصير در آن را به زعم خود گناهي نابخشودني و نافرماني از خداوند تلقي ميكردند.»
پيامبران ايران باستان: زرتشت و ماني
شهادت در نزد آيين زرتشتي: زرتشت پيامبر ايرانيان باستان و هموطنان زرتشتي فعلي نيز در جنگ كشته ميشود و به نوعي به شهادت ميرسد. زرتشت در باور برخي از علماي اسلامي جزء پيامبران توحيدي است. شايد به همين دليل يكي از چهار ديني است كه در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به رستيم شناخته شده و پيروان اين آيين اجازه فعاليت رسمي ديني خود را دارند. به باور زرتشتيان اين پيامبر ايران كهن د رجنگ با دشمنان ايران كشته شده است. در اواخر دوران حيات زرتشت، 20 سال آخر «جنگهاي مقدس» شكل ميگيرد و در متون مقدس دين زرتشتي گونهاي مشتي خشونت به چشم ميخورد اگر چه اين امر تنها يك بار در متون بنيانگذار اين دين آمده و بقيه موارد احتمالي مربوط به متون متأخيرتر از زمان اوست. جملاتي از قبيل «تمام آنها را با تبرزين بكش» (يسنا، فصل سي و يكم، بند 18)، «ايماني كه احساس تبرزين را خوب به خدمت ميگيرد». (يسنا، فصل دوازدهم، بند 9)، «او كه نيزه دار شجاعي است خود را وقف خدا نموده است» (يسنا، فصل پنجاه و هفتم، بند 1). براي اين كه بدانيم دين زرتشتي در اين دوران تا چه حد خود را با يك تفكر ناسيوناليستي نظامي به هم آميخت، مطالب تاريخي موجود كفايت نميكند. اسناد تاريخي به وضوح نشان ميدهند كه پادشاه ويشتاسب، و برادرش كمك الهي را طلب نموده و در نتيجه بر هشت دشمن قوي و بي اعتقاد پيروز شدند (كتب مقدس شرق، جلد 23، ص 306 ـ 117 ـ 79). زرتشت در زمينه امتناع از دادن خراج به يك پادشاه همسايه، ويشتاسب را از نظر ديني كمك نمود؛ در اين منازعه ده هزار نفر از سربازان پارسي شركت داشتند (زرتشت، ص 119 ـ 10). «ايرانيان در جنگهاي ديني حفظ گرديدند» (كتب مقدس شرق، جلد 5؛ ص 40). مرگ زرتشت در اوستا ذكر نگرديده است. ما در متون غيرديني زرتشتي مكرراً نقل گرديده كه اين حادثه در زمان حمله تورانيان، و احتمالاً در قتل و غارت شهر بلخ و هنگامي كه زرتشت هفتاد و هفت ساله بود اتفاق افتاد. و يا در تاريخ جامع اديان آمده است: «چون تورانيان شهر بلخ را به غلبه گرفتند، يكي از آنان ناگهان بر آن پيامبر يزداني تاخته، او را در برابر محراب آتش در هنگامي كه به عبادت مشغول بود، به قتل رسانيد.»
آيين مانوي: ماني، شخصيت پرنفوذ ايراني و مدعي پيامبري، ديني را با عنوان «آيين مانوي» كه امروزه پيروي در جهان ندارد و جزء اديان مرده محسوب ميشود به وجود آورد. آيين مانوي تركيبي از باورهاي اديان يهودي، مسيحي، بودايي و زرتشتي بوده و به دو عالم خير و شر اعتقاد داشتند. و معتقد بودند به مرور زمان تاريكي و شر نابود و دنياي خير و روشنايي بر آن غالب ميگردد. اين آيين به مدت هشت قرن بخشهاي عمدهاي از جهان را تحت سيطره خود داشت و حتي تا ايتاليا در اروپا گسترش يافته بود.
در كتابهاي تاريخي آمده است: شاپور اول از پادشاهان ساساني به دين مانوي درآمد و حتي ميخواست به جاي آيين زرتشتي دين رسمي اعلام كند. ماني به جايي رسيد كه به هنگام اردوكشي شاپور اول به مغرب و جنگ با «گوردين سوم» و امپراطوري روم يكي از اعضاي ستاد ارتش او محسوب ميشود. پس از مرگ شاپور، وضعيت تغيير كرد و به ويژه در زمان «بهرام» برخورد وي با ماني سرد و بعضاً طولاني بود. ماني از طرف سران مجوس مخصوصاً «موبد كارتير» مورد اتهام بدعت و بدآموزي در دين قرار گرفته و زنداني شد. از آن پس مدت 26 روز پيامبر «نوربخش» مورد شكنه و آزار قرار گرفته و سرانجام بنا به روايتي «مصلوب» گرديد. در زندان زنجير گراني به دست و پاي و گردن ماني نهادند. زنجيرها چنان سنگين بود كه قدرت حركت را از وي سلب نمود، در حال نزاع به وسيله يكي از شاگردان پيامي به پيروان خويش فرستاد و سرانجام صعود روح وي به بهشت روشنايي ذكر شده است. عملاً سر از تن بيروح مروج مذهب جديد جدا ساخته و به دروازه شهر آويختند. آنگاه تنش را قطعه قطعه كرده و به خاكروبه ريختند. بعداً ظاهراً پيروان وي قطعات مزبور را جمعآوري كردند.
ترجمه نوشتههاي باستاني حاكي از آن است كه ماني را قطعه قطعه كرده و پوست آن را پر از كاه بر ديوار بيمارستان «جندي شاپور» مقابل پوشش سلطنتي آويختند تا با وزش باد به حركت درآمده و عبرت بينندگان گردد.
به همين دليل بعدها يكي از آداب و رسوم مطرح در آيين مانوي، بزرگداشت ياد شهيدان بوده است. در آيين مانوي از تقديس خبري نيست، فقط لمس با دست راست، بوسه صلح و صفا، سلام برادرانه و مشت سمبوليك جاري است. در اينجا خواندن اوراد، ادعيه و سرودهاي مذهبي، روزهداري و مراسمي كه براي زنده نگه داشتن خاطره شهيدان معمول است. بزرگترين عيد مذهبي مانوي (بما) Bema است كه در برابر صفحهاي كه دار زدن ماني را مجسم ميسازد برگزار ميشود. در اين مراسم وجود تخت يا منبري كه ماني روي آن به موعظه و تعليم مردم ميپرداخت، همين ميز محاكمهاي كه هر سال قبل از «داوري بازپسين» اعترافات عمومي را از آن ميشنيد خاطره «استاد» را زنده ميدارد
-
کلمات کلیدی این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن