صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 19 , از مجموع 19

موضوع: تاریخچه تمدن ایران

  1. #11
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    پیش فرض

    اختراعات و ابتكارات ايرانيان در پهنه دريانوردي و نجوم


    اختراعات و ابتکارات ایرانیان در پهنه دریانوردی و نجوم

    بسیاری از ابزارهای دریانوردی و نجوم توسط ایرانیان اختراع شده است
    کهن‌ترین سند دریانوردی ایرانیان، مهری است که در چغامیش خوزستان بدست آمده است. تاریخ تمدن ناحیه چغامیش به شش‌هزارسال پیش از میلاد می‌رسد. این مهر گلین، یک کشتی را با سرنشینانش نشان می‌دهد. در این کشتی یک سردار پیروز ایرانی، بازگشته از جنگ، نشسته، و اسیران زانوزده در جلوی او دیده می‌شوند. در این مهر یک گاو نر و یک پرچم هلالی شکل هم دیده می‌شوند. نقش‌های برجسته پاسارگاد نمایانگر توانمندی دریایی ایرانیان و فرمانروایی ایشان بر هفت‌دریاست.
    قطب نما


    در مورد اختراع قطب‌نما روایت‌های زیادی وجود دارد. تنی چند از دانشمندان آن را به چینی‌ها و یا حتی ایتالیایی‌ها نسبت می‌دهند. اما بیشتر دانشمندان متفق‌القولند که قطب‌نما به وسیله ایرانیان ساخته شده است. قطب‌نمای ایرانی برخلاف قطب‌نمای چینی که 24 جهت داشت، دارای 32 جهت بوده‌است. عدد 32 علاوه بر نشان‌دادن دقت بیشتر قطب‌نمای ایرانی، نمایانگر آشنایی ایرانیان با اعداد در مبنای 2 و دانش ریاضی پیشرفته آنان است،‌که خود بحث جداگانه‌ و بسیار مفصلی را می‌طلبد. در افسانه‌های کهن ایرانی آمده است که اسفندیار رویین به هنگام حرکت برای نبرد با اژدها از پیکانی آهنین سود می‌جسته، که همواره جهت ثابتی را به او نشان میداده است. در دوران نخستین اسلامی، قبله‌نما توسط ایرانیان به قطب‌نما افزوده شد تا همواره و در هر وضعیتی بتوان جهت درست قبله را پیدا نمود. ایرانیان از این اختراع استفاده کامل نموده و آن را به دیگر مسلمانان شناساندند. نام‌های فارسی اجزای قطب‌نما در زبان عربی شاهد تاریخی مسلمی است که کاربرد قطب‌نما از طریق ایرانیان به دست دیگر ملت‌های مسلمان رسیده است.

    سکان

    اختراع فرمان کشتی (سکان - سوکان) از سوی تمامی دانشمندان، بدون استثنا، به ایرانیان نسبت داده شده است. در روایت‌ها وداستان‌‌های ایرانی چنین آمده است که سندباد، ناخدا و دریانورد پرآوازه ایرانی اهل بندر سیراف، سکان را اختراع کرده است. نامه‌ای نیز از معاویه، فرمانده نیروی دریایی مسلمانان در دریای مدیترانه، به خلیفه دوم بر جای مانده که در آن از مزایای این اختراع ایرانیان و برتری کشتی‌های ایرانی دارای سکان به کشتی‌های رومی سخن گفته است. در این نامه او از خلیفه درخواست نموده که کلیه امور دریانوردی، کشتی‌رانی و دریاپویی به ایرانیان واگذار شود. ترجمه متن این نامه در کتاب اسماعیل رایین، دریانوردی ایرانیان، آورده شده است.


    ژرفنایاب - عمق یاب


    برای تعیین ژرفنای آب در دریا، به ویژه مناطق ساحلی دریای پارس و دریای مکران، ایرانیان ابزاری اختراع نموده و به کار می‌بردند که شباهت زیادی به شاقول بنایی داشته است. هرچند که اختراع این سوند باستانی به سندباد ناخدای پرآوازه ایرانی نسبت داده شده است، اما اکتشافات اخیر کشتی‌های غرق شده ایرانی در دریای اژه، که در یورش به یونان شرکت داشته‌اند، نشان می‌دهد که از دوران هخامنشیان، ایرانیان این ابزار را شناخته و به کار می‌بردند.

    مسافت یاب

    دریانوردان ایرانی، از زمان‌های باستان، ابزارهایی برای پیمودن مسافت‌های دریایی به کار می‌برده‌اند.یکی از این ابزارها ریسمانی بوده که به تدریج باز می‌شده، که پس از رسیدن به انتها، آن را می‌پیچیدند و دوباره استفاده می‌کرده‌اند.

    رهنامه‌ها

    راه‌نامه‌ها، نقشه‌ها و نوشته‌هایی بودند که در آنها کلیه اطلاعات مربوط به دریانوردی ثبت و مستند شده بود. ایرانیان از روزگار باستان، مبتکر و صاحب رهنامه‌هایی بوده‌اند و به کمک آنها دریانوردی و دریاپویی می‌کرده‌اند. رهنامه‌های ایرانیان، اطلاعات و آگاهی‌هایی در مورد بنادر و جزایر، گاه‌شناسی و جهت یابی، جریان‌های دریایی، جریان‌های هوایی، ابزارهای دریانوردی و ... را در بر داشته‌اند. پس از اسلام، بسیاری از رهنامه‌های دوران ساسانی به عربی ترجمه شد و دریانوردان دوران اسلامی، بهره فراوانی از آنان برگرفتند.

    پیل الکتریکی

    در سال 1330 خورشیدی، باستان شناس آلمانی ویلهلم کونیک و همکارانش در نزدیکی تیسفون ابزارهایی از دوران اشکانیان را یافتند. پس از بررسی معلوم شد که این ابزارها پیل‌های الکتریکی هستند که به دست ایرانیان در دوران اشکانیان ساخته شده و به کار برده می‌شده‌اند. او این پیل‌های تیسفون را Baghdad Battery نامید. جهت آگاهی بیشتر از این پیل الکتریکی می‌توانید به سایت‌های با موضوع Baghdad Battery در اینترنت مراجعه نمایید.

    اکتشاف این اختراع ایرانیان به اندازه‌ای تعجب و شگفتی جهانیان را بر انگیخت که حتی برخی از دانشمندان اروپایی و امریکایی این اختراع ایرانیان را به موجودات فضایی و ساکنان فراهوشمند سیارات دیگر که با بشقاب‌های پرنده و کشتی‌های فضایی به زمین آمده‌ بودند، نسبت دادند، و آن را فراتر از دانش اندیشمندان و پژوهشگران ایرانی دانستند. برای ایشان پذیرفتنی نبود که ایرانیان 1500 سال پیش از گالوای ایتالیایی(1786 میلادی) پیل الکتریکی را اختراع نموده باشند. (برای آگاهی بیشتر می‌توانید به کتاب ارابه خدایان نوشته اریک‌فن‌دنیکن مراجعه کنید).

    ایرانیان از این پیل‌های الکتریکی جریان برق تولید می‌کردند و از آن برای آبکاری اشیا زینتی سود می‌جستند. اما در پهنه دریانوردی ایرانیان از این اختراع جهت آبکاری ابزارهای آهنی در کشتی و جلوگیری از زنگ زدن و تخریب آنها استفاده می‌کردند.

    کشتی‌سازی

    فرهنگ فنی و مهندسی ایرانیان از دیدگاه دریانوردی و کشتی‌سازی بسیار غنی و پربار است. آب‌های نیلگون دریای پارس، دریای مکران (عمان)، و اقیانوس هند، همچنین رودخانه‌های جنوب‌غربی ایران، از دیرباز پهنه دریانوردی و دریاپویی ایرانیان بوده است. در شاهنامه فردوسی، چندین بار، از کشتی‌سازی و کشتی‌رانی ایرانیان، سخن رانده شده است. قدمت و پیشینه این رشته از دانش و فن مهندسی ایرانیان را از سروده‌های فردوسی می‌توان دریافت. فردوسی از جمشید، پادشاه پیشدادی، به عنوان نخستین انسانی که هنر غواصی و صنعت کشتی‌سازی و دریانوردی را به دیگران آموخت، نام برده است. می‌توان دریافت که دانشمندان ایرانی در دوره تابندگی نژاد آریا که در شاهنامه فردوسی به نام دوره پادشاهی جمشید نام برده شده است، موفق به اختراع کشتی و فنون دریانوردی و دریاپویی شده‌اند.

    کشتی‌رانی در آب‌های ایران از دیرباز انجام می‌شده و با توجه به این سنت دریانوردی، نیاز به کشتی‌سازی و سودجستن از ابزارهای دریانوردی در ایران وجود داشته است. نخستین کشتی‌هایی که در رودخانه‌های میان‌رودان آمدوشد می‌کردند، به شکل‌های گوناگون ساخته می‌شدند و ابزار حرکت دادن آنها پارو بوده است.

    نبردناوهای ایرانی در زمان هخامنشیان، بزرگترین کشتی‌های جنگی زمان خود بودند که سه ردیف پارو زن و بادبان داشتند و با سرعت 80 میل دریایی در روز حرکت می‌کردند. هر نبردناو شامل 200 جنگجو بود که 30 نفر از آنها سربازان زبده فارسی، تکاور، بوده‌اند. نیروی دریایی ایران در زمان ساسانیان نیز، قدرت مطلق در دریای پارس و اقیانوس هند بوده که زیر بنای فرهنگ دریانوردی و دریاپویی مسلمانان را تشکیل داد.

    استرلاب

    استرلاب astrolabe ، ابزاری بوده که در جهان باستان برای تعیین وضعیت ستارگان نسبت به کره زمین به کار می‌رفته است. استرلاب، در سه گونه استرلاب خطی، استرلاب صفحه‌ای و استرلاب کروی ساخته می‌شده است. قطعات استرلاب نسبت به یکدیگر حرکت کرده و می‌توانستند جهت ستارگان، ارتفاع جغرافیایی آنها و فواصل نسبی را مشخص نمایند. استرلاب در دریانوردی، برای جهت‌یابی به کار می‌رفته است. استرلاب‌های ایرانی از برنج و آلیاژهای دیگر مس ساخته می‌شده‌اند. هرچند پاره‌ای مورخان اختراع اولیه استرلاب را به یونانیان و فنیقیان نسبت می‌دهند، اما سهم اندیش‌ورزان ایرانی در اختراع انواع گوناگون استرلاب و تکامل و افزودن بخش‌های مختلف آن، انکارناپذیر بوده و از سوی تمامی تاریخ‌نگاران ثبت شده است.

    نقشه‌برداری

    از دوران‌های پیشین در ایران‌زمین کارهای مهندسی با سودجستن از ابزارهای مساحی و پیاده کردن نقشه انجام می‌گرفته است. نقشه‌برداری از سواحل و تعیین مسیرهای ایمن دریایی، به ویژه در نقاط کم‌عمق، از وظایف نیروی دریایی ایران بوده است.

    ابزارهای اندازه‌گیری

    تراز (تئودولیت)

    تراز شاهینی، که نخستین نوع تئودولیت به شمار می‌آید توسط کرجی مخترع و دانشمند ایرانی، اختراع شده است. این دستگاه شامل صفحه‌ای مدرج بوده که به وسیله زنجیری از میله‌ای آویزان می‌شده است. با تعیین امداد افقی می‌توان مستقیم اختلاف ارتفاع بین دو نقطه را از روی درجه‌بندی آن تعیین نمود.

    شاخص خورشیدی

    پیشینه تعیین تغییر زمان از طریق اندازه‌گیری سایه آفتاب به زمان باستان برمی‌گردد. در آغاز، شاخص‌های خورشیدی، ویژه اندازه‌گیری زمان و حرکت خورشید، از سایه ساختمان‌ها و درختان تشکیل می‌شده است. به‌تدریج، با گذشت زمان از ابزارهایی که به صورت شاخص قائم بر روی صفحه‌ای قرار داده می‌شده ساخته شدند. شاخص‌های آفتابی معمولا ارتفاع خورشید و عرض جغرافیایی روزانه را مشخص می‌نمودند. علاوه بر این شاخص‌ها شواهدی هم در دست است که ایرانیان از ابزارهای آفتابی دیگری برای مشخص نمودن طول جغرافیایی و جهت سود می‌جستند. در دوران اسلامی، دریانوردان ایرانی، برای مشخص نمودن جهت مکه، جهت انجام وظایف مذهبی روزانه، در هر نقطه شاخص‌هایی ساخته بودند. در این ابزار یک شاخص آفتابی قائم نصب شده که زمان را مشخص می‌کرده و آنگاه با گرداندن آن ابزار در امتداد مدار، جهت مکه کاملا مشخص می‌شده است.

    ابزار نمایش و پردازش حرکت سیارات

    از جمله ابزارهایی بوده که ریشه‌های تاریخی آن را نیاز به مطالعات ستاره شناسی و دریانوردی تشکیل می‌دهد، این ابزارها برای نمایش حرکت سیارات، زمین و خورشید و همچنین محاسبات زاویه‌ای و طولی به کار می‌رفته است. اینکه ایرانیان، دست‌کم 1500 سال پیش از اروپاییان می‌توانستند طول جغرافیایی را، به ویژه در دریا، از نصف‌النهار مبدا (نیمروز - سیستان) حساب کنند، از سوی بسیاری از دانشمندان و تاریخ‌نگاران پذیرفته شده است. این محاسبات و پردازش‌های پیچیده، بدون سودجستن از ابزارهایی که در مثلثات و محاسبات زاویه‌ای به کار می‌رود، غیرممکن بوده است. یکی از این ابزارها که در لاتین اکواتوریوم، ‌Equatorium، نامیده می‌شود برای تعیین مدار خورشید و سیارات به کار می‌رفته است.

    مواد نفتی

    مواد نفتی به صورت‌های گوناگون در جهان باستان، ایران و میان‌رودان، شناخته شده و به کار برده می‌شده است. گذشته از استفاده‌های سوختی و گرمائی که از آغاز عمل شناخت قیر و برداشت‌های متافیزیکی از آتش و آتش‌جاویدان بوده، در دانش و فناوری استفاده می‌شده است. کاربرد آن به صورت عامل چسباننده، عایق‌بندی کننده و ملات بوده است. ایرانیان، کف کشتی‌ها را قیراندود و نفوذ ناپذبر می‌ساخته‌اند.

    استفاده از آتش در صنایع نظامی

    کاربرد آتش در جنگ، برای سوزاندن کشتی‌ها و تاسیسات دریایی دشمن، از دوران باستان معمول بوده است. در ارتش ایران، هم در نیروی زمینی و هم در نیروی دریایی همواره گروهی به نام نفت‌انداز، نپتان یا نفات، با اونیفورم ویژه خود ماموریت پرتاب مواد قیری و نفتی را بر عهده داشته‌اند.

    ساده‌ترین روش،‌پرتاب آتش با تیر بوده است، این روش سپس به صورت پرتاب ظرفی از آتش، نارنجک مانند، تکامل پیدا نمود. برای پرتاب ظرف‌های بزرگ از ابزارهای مکانیکی، همچون منجنیق، سود می‌جستند. نفت یا نپتا، که در شاهنامه از آن تحت عنوان قاروره یاد شده است، تا مدتها جزو اسرار نظامی بود.

    پروکوپیوس، Preoccupies، تاریخ نگار رومی در سده ششم میلادی، از روغن مادها نام می‌برد و می‌گوید که ایرانیان، ظرف‌هایی از روغن مادها و گوگرد را پر کرده و آنها را آتش زده و به سوی دشمن پرتاب می‌کنند. پروکوپیوس می‌گوید که این ماده در روی آب شناور مانده و به محض تماس، کشتی‌های دشمن را به آتش می‌کشیده است.

    خشاب (چراغ دریایی)

    از دوران‌های پیشین در دریای پارس ساختمان‌هایی ساخته بودند که بر فراز آنها آتش افروخته می‌شد. این ساختمان‌ها عمل برج‌دریایی و چراغ‌دریایی را برای راهنمایی دریانوردان و همچنین خبررسانی انجام می‌دادند. فاصله این چراغ‌های دریایی چنان بوده که باپدید شدن یکی، دیگری نمایان می‌شده است.

    برج‌های دریایی، با‌ آتشی که بر فراز آنها افروخته می‌شد، به چند دلیل ساخته می‌شدند.

    نخست آنکه، با بالا آمدن آب در زمین‌های کم عمق این خطر وجود داشته که کشتی‌ها ندانسته به سوی آب‌های کم عمق رفته، به شن نشسته و نابود شوند.

    دوم آنکه، با دیدن نور در تاریکی، کشتی‌ها، در تاریکی شبانگاه و هوای ابری راه و جهت خود را بیابند.

  2. #12
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    پیش فرض

    ایین و اسطورهای ایرانی .. گدایی ممنوع


    مدتی پیش در مرکز اسناد سازمان میراث فرهنگی وگردشگری به مطلبی برخوردم،که نویسنده به مسئله گدایی در ایران باستان (عصر هخامنشی) پرداخته و آن را مورد ارزیابی دقیق قرار داده است . به جرات می توان ادعا کرد که ایران امروز از مراکز مهم تکدی گری می باشد. و در صورت نبود یک برنامه حساب شده و مدون روز به روز بر تعداد گدایان افزوده خواهد شد. وظیفه خود دانستم تا این پژوهش ارزنده را به خوانندگان محترم ارائه نمایم، تا هر چه بهتر و بیشتر با فرهنگ ارزشمند سرزمین خویش آشنا شویم.
    با وجود فقر و تنگدستی در دوران باستان،تکدی گری عملی نکوهیده بود و مردم بنا به وظیفه دینی شان و داوطلبانه به مستحقان و درویشان کمک می کردند. گدایی ممنوع! این قانونی است که در دوران باستان وضع شده بود. اما این قانون به آن معنا نبود که فقر و تنگدستی در آن زمان وجود نداشت. در دوران باستان کسانی که به تنگدستی دچار می شدند تحت سرپرستی فرد نزدیکی از خانواده خود درمی آمدند زیرا «زرتشت» از خیرات و کمک کردن به مستمندان به عنوان عملی نیکو یادکرده بود.
    در«ارداویرافنامه»، معراج نامه کیش زرتشتی( که کمدی الهی دانته از آن اقتباس شده است) درباره کسانی که به مستمندان یاری نمی رساندند، آمده است: «در دوزخ مردی دیدم که با یک پا در تاریکی آویزان بود. در دست داسی آهنی داشت و بازوهای خود را می برید و میخی آهنی در چشم او زده بودند. پرسیدم این روان کیست؟ گفتند:‌ این کسی است که به شکایت درویشان گوش نکرده است.
    در فصل 89 همین کتاب آمده است که افرادی که خوراک و پوشاک خود رااز مستمندان دریغ کنند، در دوزخ، در گرسنگی و تشنگی و گرما و سرما می مانند وجانوران موذی از پشت، اندام او را می جوند.
    در دوران باستان با وجود فقر وتنگدستی، گدایی عملی نکوهیده بود و مردم بنا به وظیفه دینی شان و داوطلبانه به مستحقان و درویشان کمک می کردند. در دوران باستان خانه های مردم تنگدست از خشتهای نامرغوب تشکیل شده و نسبت به خانه های ثروتمندان کوچکتر بود و در حاشیه قرارداشت. این خانه ها نسبت به خانه های متمولان ستون های کمتری داشت، نمای خانه هم فقط مخصوص خانه های متمولان بود.
    «جابر عناصری»، اسطوره شناس می گوید: «از زمانی که انسان میل به جمع کردن مال داشته، فقر و فقیر هم وجود داشته است. این یک اصل است که هنوز هم تکرار می شود و اهورامزدا هم در این ارتباط گفته است : آن زمان که خشکسالی و دروغ در مملکتی باشد، فقر هم هست.» در ایران باستان کفن و دفن مردگان فقیر هم متفاوت بوده است. متمولان می توانستند هنگامی که می میرند، تابوت شخصی داشته باشند. این تابوت ها که سفارشی بودند از گل و سرپوشی از تخته درست می شدند. شکل تابوت های تجملی ایرانی ها در قسمت پا مثلثی و در قسمت سر به صورت دایره بود. اما شیوه تدفین طبقات پایین جامعه ساده بوده است و مرده را در کفن ساده می پیچیدند و خاک می کردند.
    درکتاب از زبان داریوش آمده است:« همان طور که تدفین مردگان فقیر شیوه ای خاص داشت،زندگان فقرا هم غذاهای خاص خود را داشته و با شیوه ای متفاوت تغذیه می شدند. کارگران و فقرا مجبور بودند روی زمینی کوچک سبزی و میوه بکارند تا از همان جا تغذیه کنند. با اینکه خانواده ایرانی هر روز گوشت و کباب می خورد خانواده فقرا امکان داشت در سال تنها یک بار گوشت بخورد.»
    فقر در دوران باستان بیشتر پنهان بود و درطبقات اجتماعی نمودار می شد. «کور – تش» پایین ترین طبقه اجتماعی ای بود که افراداین طبقه به عنوان برده شناخته می شدند. به روایت کتریاس، مورخ یونانی، در مادقانونی وجود داشت که مرد مستمند می توانست، وجود خود را به آدم متمولی که تعذیه وی را تعهد کند، نثار کند. وی وضع بردگان را پیدا می کرد، با این تفاوت که اگر از وضعخوراک و تغذیه خود راضی نبود می توانست ارباب خود را ترک کند.
    «کتایون مزداپور»اسطوره شناس، که اظهار می کند اطلاعی از این معضل اجتماعی در دوران باستان ندارد وپرداختن به مساله فقر در دنیای امروز را مهم تر می داند، معتقد است:‌ «تاریخ، تاریخ شاهان است و هر چه به گذشته دورتر نظر می کنیم رنگ مردم را در تاریخ کمرنگ تر میبینیم، در دوران باستان هم فقیر وجود داشت و هم فقر و تنها علت اینکه سندی در این زمینه پیدا نشده بی توجهی به اقشار پایین جامعه بوده است.» «رهبر»، باستان شناس هم می گوید: «فقر حتی در معماری ما هم بررسی نشده است. با تمام پژوهش هایی که روی کاخ ها، گورها و تپه های باستانی انجام می شود هنوز باستان شناسان ایرانی به پدیده های اجتماعی آن زمان اتکا و استناد نمی کنند.»
    دکتر «وثوقی» مورخ و «حسن فاضل»استاد دانشگاه و باستان شناس افرادی بودند که بررسی فقر در ایران باستان را پدیده ای مدرن دانسته و آن را از تاریخ جدا می دانند. از حدود 1400 سال پیش در ایران به جهت هرج و مرج در داخل مرزهای کشور و عدم وجود قانونی برای جلوگیری از گدایی،این روش تا آنجا پیش رفت که فنون گدایی ایجاد شد. «داریوش رحمانیان» استاد تاریخ دانشگاه تبریز، می گوید: « «مظلوم نمایی» یکی از روش هایی است که هنوز هم مورد استفاده گدایان است. علاوه بر آن «مقدس مآبی» و «افلیج نمایی» خود نیز از سایرروش ها و فنون گدایی است.»

  3. #13
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    پیش فرض

    چهارشنبه سوری




    جشن چهارشنبه‌سوری روز خاصی برای آتش‌افروزی و پریدن از روی آتش است. غروب آخرین سه‌شنبة سال یا همان شبِ آخرین چهارشنبة سال موعدی است که در آن همه برای برپایی این جشن به تکاپو می‌افتند.

    .به نظر می‌رسد روشن کردن آتش به آیین زرتشتی برمی‌گردد اما دکتر نیک‌نام می‌گوید: «چهارشنبه‌سوری رسم زرتشتی‌ها نیست. اصلاً زرتشتی‌ها هفته ندارند و شنبه و چهارشنبه ندارند تا جشن چهارشنبه‌سوری در کار باشد.» آذرمیدخت مزداپور نیز می‌گوید: «ما فقط برای همراهی با دوستان و هم‌محلی‌ها از روی آتش می‌پریم و این روز را جشن می‌گیریم. معمولاً این روز مراسم اوستاخوانی در خانه‌های زرتشتیان برقرار است و هفت نوع میوة خشک مثل کشمش، انجیر، بادام، خرما،‌توت و پسته به مهمانان می‌دهند.»

    هفت میوة خشک زرتشتی‌ها شباهت زیادی به آجیل چهارشنبه‌سوری دارد که خوردنش در این شب واجب است. در بسیاری از شهرها آش ترشی هم به نام این شب با چند نوع سبزی درست می‌شود.

    چهارشنبه‌سوری هم روز پُرکاری برای زنان است و هم رسم‌هایی دارد که مختص زنان است. فال‌گوش ایستادن یکی از این رسم‌هاست که در آن چند زن یا دختر جوان نیت‌هایی می‌کنند، پشت دیواری می‌ایستند و به حرف‌های رهگذران گوش می‌دهند و سپس با تفسیرِ حرف‌هایی که می‌شنوند پاسخ نیت خود را می‌گیرند. رسم دیگرْ قاشق‌زنی است. به این ترتیب که زنان و حتی پسران جوان چادری به سر می‌کنند، روی خود را می‌گیرند و به در خانة همسایه‌ها و دوستان می‌روند. صاحبخانه از سر و صدای قاشق‌هایی که به کاسه می‌خورد، در خانه را باز می‌کند و آجیل چهارشنبه‌سوری، شیرینی، شکلات، نقل و حتی پول به کاسة آنها می‌ریزد.

    چهارشنبه‌سوری برای پسران و مردان جوان هم روز پرجنب‌وجوشی است. در روستاهای لرستان، مردان جوان قبل از غروب اسب‌هایشان را بیرون می‌آورند و نمایشی اجرا می‌کنند. در شهرهای دیگر، پسران برای ایجاد هیاهو دست به ابتکارهای عجیب و غریب می‌زنند. در بعضی جاها کوزه‌های گلی را با باروت پر می‌کنند و روی آن را می‌کوبند تا سفت شود، بعد سپس فتیله‌ای در کوزه می‌گذارند و با آتش زدن فتیله این‌طور به نظر می‌رسد که از کوزه آتش بیرون می‌زند. یا ممکن است موشک‌هایی از کاغذهای براق در مدل‌های مختلف درست کنند و در آن باروت بریزند و روی پشت‌بام‌ها فتیله‌اش را آتش بزنند و به هوا بیندازند.

    در بسیاری از نقاط ایران، اعتقاد بر این است که باید چهارشنبه‌سوری از خانه بیرون رفت و همراه بقیة مردم جشن گرفت و شاد و سرخوش بود تا سال جدید سالی شاد و پر از موفقیت باشد.

    چهارشنبه سوری در شهرهای مختلف تهران

    در تهران قدیم، بوته‌های خشک را از بیابان‌های اطراف جمع می‌کردند و با شتر به شهر می‌آوردند و در محلات مختلف می‌چرخاندند. پس از غروب خورشید، بوته‌های خشک و اسباب و اثاثیة کهنه و شکسته‌ای را که پس از خانه‌تکانی بیرون گذاشته شده بود جمع می‌کردند و با آنها آتشی درست می‌کردند که همه باید از روی آن می‌پریدند و می‌خواندند: «سرخی تو از من، زردی من از تو.» فشفشه و هفت‌ترقه هم بود اما از بمب‌ها و نارنجک‌های دستی که نوجوانان امروزی می‌سازند و با انفجار آنها شیشه‌های ساختمان‌ها به لرزه می‌افتد، خبری نبود.

    شیراز

    در شیراز به دو شب چهارشنبه‌سوری گفته می‌شود: یکی چهارشنبه آخر ماه اسفند (چهارشنبه آخر سال)‌ و دیگری چهارشنبه آخر ماه صفر.

    با توجه به ارادتی که شیرازیان به حافظ دارند، در شب چهارشنبه سوری دور هم جمع شده و از دیوان حافظ فال می‌گیرند.

    شیرازیان چهارشنبه آخر سال را همانند دیگر شهرهای کشور چهارشنبه سوری می‌گویند و غروب سه شنبه مرسوم است که هفت کپه و یا سه کپه خار تهیه می‌کنند. آنها را آتش زده و از آتش می‌پرند و می‌گویند: زردی من از تو ، سرخی تو از من.

    در قدیم برخی از زنان و دختران شیراز به سعدیه رفته و د‌ر آب حوض ماهی آب‌تنی می‌کنند و با جام دعا و چهل کلید آب به سر می‌کنند. این کار هم به خاطر سلامتی و هم به خاطر مهدگرمی انجام می‌شود.

    همچنین رسم است که دختران دم بخت در این شب برای بخت گشایی به زیارت حضرت احمد بن موسی شاه‌چراغ (ع) می‌روند. شاه چراغ (ع) از امامزاده‌های واجب‌التکریم است. مردم شیراز نیز به شاه چراغ علاقه زیادی دارند و شب زیارتی شاه چراغ شب جمعه می‌باشد.

    فال گوش ایستادن در چهارشنبه سوری نیز نزد زنان شیرازی مرسوم است و زنی که بخواهد فال گوش بایستد چادر سر کرده، نیت می‌کند و در گوشه‌ای در کوچه می‌ایستد و بر اساس گفته عابران تفأل می‌زند. اگر گفته را مطابق میلش دید، خود را به مراد رسیده می‌داند.

    رسم است که بعضی از زنان برای برآورده شدن حاجت در زیر منبر مسجد جامع شیراز حلوا درست می‌کنند. به این منبر، مرتضی علی می‌گویند. از جمله مراسم دیگری که شیرازیان دارند پخت آشی است به نام “آش ابودردا”؛ بعضی معتقدند که وسایل اولیه این آش باید حتما از راه گدایی تأمین شود. این آش را هم به خاطر درمان بیماری و هم به خاطر بخت گشایی می‌پزند.

    در شب چهارشنبه سوری در شیراز رسم است که دختران دم بخت ابریشم هفت رنگ به کمر بسته و صبح روز چهارشنبه کودک نابالغی را وامی‌دارند که ابریشم را باز کند به این نیت که گره از بختشان باز شود.

    باز رسم است در شیراز دخترهای بخت بسته به محل معروفی به نام “خانه سید ابوتراب” که در داخل شهر در کوچه “شیشه‌گرها” واقع شده است می‌روند و زیر درخت کهنسالی که در آن خانه وجود دارد حلوا می‌پزند و بین فقرا تقسیم می‌کنند و از صاحب آن خانه یعنی “سید ابوتراب” که گویا سید بزرگواری بوده و ششصد سال قبل از این می‌زیسته و صاحب کرامت بوده حاجت می‌خواهند.
    در این شب شیرازیان “بوخوش اسفند” را در آتش می‌ریزند که خانه را معطر کند. بوی “بوخوش” خاصیت گندزدایی هم دارد و از گذشته‌های دور مورد توجه مردم بوده است.

    ازجمله خوردنی‌هایی که شب چهارشنبه سوری شیرازی‌ها میل می‌کنند آجیل چهارشنبه سوری است که بدان آجیل شیرین هم می‌گویند. این آجیل مخلوطی است از کشمش، نخودچی، مغز بادام، مغز گردو، انجیر،‌ مویز، توت خشک، کنجد بوداده، شاهدانه، تخمک یا تخمه، گندم برشته، بدنجک، قصب، خارک (نوعی خرمای خشک) و قیسی.

    در شیراز به دو شب چهارشنبه سوری گفته می‌شود یکی چهارشنبه آخر ماه اسفند (آخر سلا) و دیگری چهارشنبه آخر ماه صفر. در هر دو شب مراسمی به عمل می‌آید که کاملاشبیه به هم است؛ ولی در چهارشنبه آخر سال مفصل‌تر می‌باشد.

    مردان و زنان شیراز معتقدند که هرگاه عصر روز سه شنبه آخر سال در آب سعدی (آبی که از قنات ‌آرامگاه سعدی یا حوض ماهی جریان دارد) شست‌وشو کنند، تا سال دیگر بیمار نمی‌شوند. از این رو عصر سه شنبه آخر سال ازدحام غریبی در اطراف جدول مزبور دیده می‌شود.
    گیلان

    در آخرین سه‌شنبه سال، در گیلان هم مانند سایر استان‌ها آیین‌های خاصی اجرا می‌شود.

    در شب چهارشنبه‌سوری، اسپند و کندر و گلاب و شمع حتما باید در خانه باشد.

    اسپند و کندر را دود می‌کنند، گلاب را به صورت خود می‌زنند و شمع را به نیت روشنایی روشن می‌کنند..
    گیلانی‌ها خاکستر آتش‌افروز شب چهارشنبه‌سوری را صبح چهارشنبه پای درخت‌ها می‌ریزند و معتقدند که درخت ها بارور می‌شوند و کسانی که قصد زیارت اماکن متبرکه را دارند به نیت سفر از خانه خارج می‌شوند.

    آجیل مخصوص چهارشنبه سوری هم که در همه جای ایران مرسوم است، فسلفه عمیقی دارد. اجزاء این آجیل رنگارنگ و زیبا همه از دانه‌های خودردنی و رستنی‌هایی است که بیش از هزاران سال پیش از زمین و طبیعت می‌گیرد. در واقع مجموعه آجیل چهارشنبه سوری طبقی است آراسته از هدایا و دهش‌های خاک که رابطه انسان و طبیعت را تایید و تاکید می‌کند.

    در بسیاری از ایل‌ها و نیز در نقاط کوهستانی ایران از جمله دهکده‌های کوهستانی گیلان و مازندران که به آداب و سنن ایرانیان باستان دلبستگی بیشتری دارند، در استقبال از سال نو، مراسم آتش‌افروزی را در شب چهارشنبه برگزار می‌کنند. دور ریختن وسیله‌های کهنه و فرسوده زندگی در قریب باتفاق مناطق ایران معمول است. رسم کوزه شکستن یا کوزه پرت کردن به کوچه به نیت دور کردن بلا در همه ایران عمومیت دارد.

    در گیلان دخترانِ دم‌بخت را غروب چهارشنبه‌سوری با جارو می‌زنند و از خانه بیرون می‌اندازند به این امید که تا سال بعد ازدواج کنند.

    مازندران

    رسم چهارشنبه‌سوری در مازندران با برپایی هفت بوته‌ی آتش به نشانه‌ی هفت فرشته و امشاسپند اجرا می‌شود و مردم باور دارند که آتش تطهیرکننده است و بدی و مرگ را می‌سوزاند.

    مردم مازندران سرخی آتش را نشانه‌ی سلامت و گرمایش را زندگی بخش می‌دانند.

    مردم در هنگام پریدن از آتش با این عبارت‌ها با آتش سخن می‌گویند: ”زردی من از تو، سرخی تو از من، سرخی آتش مال ما، زردی ما مال شما، چهارشنبه‌سوری می‌کنیم، سینه بلوری می‌کنیم. گل چهارشنبه سوری، درد و بلا رو ببری” سپس آش “چهل گیاه” می‌پزند که دوا و درمان است. صدای برخورد قاشق و کاسه نیز نشان دهنده‌ی شروع مراسم قاشق‌زنی است و دختر و پسر با پوشیدن چارقد و چادر در کوچه‌ها قاشق‌زنی می‌کنند و می‌گویند: ”ای اهل محل، اهل در این منزل شگون امشب است، هدیه بریزید داخل پیمانه و کاسه”.

    وی ادامه داد: در هنگام غروب دختران دم بخت به کوچه‌ها می‌روند و در پشت پنجره یا دکه‌ی کسب فال گوش می‌ایستند تا ببینند پدری با دخترش چه می‌گوید، آن سخن را به فال خوب یا بد ازدواج خود تعبیر می‌کنند.

    استان مرکزی

    یکی از آیین‌های ایرانی که سالیان بسیار طولانی در قلمرو فرهنگی ایران برگزار شده است، آیین چهارشنبه‌سوری است؛ به عبارت دیگر گستره برگزاری جشن چهارشنبه‌سوری، حوزه حضور فرهنگ ایرانی را نشان می‌دهد.

    در بسیاری از روستاهای استان مرکزی رسم بر این است که جوانانی که نامزد دارند از روی بام خانه دختر، شال خود را پایین می‌اندازند و دختران در گوشه شال، شیرینی و تخمه می‌پیچند. این رسم را شال‌اندازی می‌گویند. از دیگر رسم‌های چهارشنبه سوری، مراسم قاشق زدن است که مردم و بعضا کودکان کاسه و قاشق را به هم کوبیده و در پشت در نهان می‌شوند و صاحبخانه نیز تخم‌مرغ یا تنقلاتی داخل کاسه می‌گذارد.

    آشتیان

    در آشتیان از توابع استان مرکزی، مرسوم است که کوزه‌ای خالی را از بالای بام در شب چهارشنبه سوری به پایین می‌اندازند. اهالی این کار را به این نیت انجام می‌دهند که قضا و بلای خانه و اهل آن با شکستن کوزه از خانه بیرون برود.
    از دیگر رسم‌هایی که در شب چهارشنبه سوری در آشتیان مرسوم است، رسم قاشق زنی است که در این رسم عمدتا دختران، چادری به سر کرده و بر در خانه اهالی محل رفته و با قاشق به کاسه می‌کوبند. صاحب خانه که مقصود آنان را خوب می‌داند، به آنها آجیل و شیرینی‌ می‌دهد.
    فالگوش ایستادن به وسیله دختران دم بخت نیز در غروب چهارشنبه سوری بین اهالی آشتیان مرسوم است.

    آذربایجان

    خرید چهارشنبه آخر سال ازجمله سنت‌های قدیمی مردم تبریز در این روز محسوب می‌شود.
    کودکان نیز چهارشنبه سوری را به خاطر ترقه‌ها، آتش ‌افروختن‌ها و خریدهایش دوست دارند. چرا که بخشی از خرید سنتی این روز مخصوص کودکان می‌باشد و مردم برای بچه‌های خود اسباب‌بازی می‌خرند. پسربچه‌ها به خرید (ماشون) ماشین اسباب‌بازی و تفنگ علاقه زیادی نشان می‌دهند و اکثر دختر بچه‌ها اسباب بازی چهارشنبه آخر سال را “قولچاخ” یعنی عروسک می‌خرند.
    خانم‌های خانه‌دار هم به خرید “آینا” و “دراخ” (یعنی آیینه و شانه) و همچنین “سوپورگه” (یعنی جارو) می‌پردازند و می‌خواهند سال جدید را با آیینه و جارو و شانه جدید آغاز کنند.

    خرید آجیل چهارشنبه سوری از دیگر بخش‌های خرید سنتی این روز در تبریز می‌باشد. شهر تبریز که به خاطر آجیل‌های متنوع و مرغوبش شهره است، برای این روز سنتی نیز آجیل مخصوص را دارد.
    «شال ساللاماق» یا «باجالئق» از جمله سنت‌های قدیمی آذربایجانی‌ها در چهارشنبه‌ی آخر سال محسوب می‌شود. برخی از جوانان و نوجوانان آذربایجانی با برداشتن شال یا توبره‌ای در چهارشنبه سوری خود را برای اجرای این رسم قدیمی آماده می‌کنند و اغلب با تاریکی هوا به خانه‌ی دوست و آشنا و فامیل و حتی دیگران می‌روند و شال خود را آویزان می‌کنند؛ به طوریکه دیده نشوند.
    در گذشته اکثر خانه‌ها در سقف دریچه‌ای برای تهویه داشتند و معمولا شال از آن قسمت آویزان می‌شد؛ تا صاحبخانه هدیه‌ای را در آن بپیچد. اما امروزه این رسم حالتی دیگر یافته است. برای مثال در را می‌کوبند و وقتی صاحبخانه در را باز کرد بدون دیده شدن بخشی از شال را به داخل خانه در حالیکه‌ی گوشه‌ی شال را در دست دارند، در را به روی صاحب‌خانه می‌بندند و بعد از گرفتن هدیه شال را برداشته فرار می‌کنند.

    هدیه‌ گذاشته شده در داخل شال می‌تواند چیزهای مختلفی باشد که از آن جمله می‌توان به انواع شیرینی و آجیل چهارشنبه سوری و میوه و ... اشاره کرد.
    در شب چهارشنبه گروهی از جوانان در کوچه‌ها یا پشت‌بام منازل خود مخصوصا در روستاها اقدام به افروختن آتش می‌کنند و سپس از روی آن پریده و می‌گویند
    ”اتیل باتیل چارشنبه
    بختیم آچیل چارشنبه
    باش آغدیم دیش آغدیم
    بوردا قالسین”

    در همین شب گروهی از دختران دم بخت و آرزومند از روزنه بام‌ها یا کنار پنجره‌ها به فال گوش ایستاده و بعضی نیز بر سر چهار راه ها می‌ایستند تا به صحبت‌های عابرین گوش داده و نیت و حاجت خود را با توجه به گفته‌های آن‌ها تفسیر و تعبیر نمایند.
    صبح روز چهارشنبه دم دمای طلوع آفتاب مردم شهرها و روستاها از بزرگ گرفته تا افراد کوچک، دسته دسته بر سر انهار و چشمه‌سازها رفته و ضمن شادی و ترکاندن ترقه سه یا هفت بار از روی آب می‌پرند و برای خود در سال جدید آرزوی سلامتی می‌کنند.
    وی ادامه داد: گروهی نیز با اعتقاد بر این که آب‌ها هنگام تحویل سال از نو متولد می‌شوند، کوزه‌های کهنه خود را شکسته و کوزه‌های تازه را با آب پر می‌کنند تا بعدا در سال جدید به کنج اتاق‌ها بپاشند یا در مشک بریزند یا چایی دم کنند و به این ترتیب ضمن دور کردن قضا و قدر الهی برای آنها در سال جدید مایه برکت باشد.

  4. #14
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    پیش فرض

    شکانيان
    شاهنشاهی اشکانی، بلند مدت ترين حکومت تاريخ ايران محسوب می شود. از به تخت نشستن ارشک اول (248 پ م) تا سرنگونی اردوان چهارم به دست اردشير پابکان (226 ب م)، اشکانيان به مدت 476 سال به تمام يا قسمتی از ايران فعلی و سرزمينهای پهناور ديگری در حاشيه فلات ايران حکومت کردند. به دليل کمبود اطلاعات در مورد اين سلسله، نوشته های درمورد آنها به نوشتن خلاصه ای از تاريخ پرفراز و نشيب اين سلسله بسنده می کنند واکثرا" وارد جزئيات تاريخ آنها نمی شوند. از جمله جزئيات مهم در سرگذشت شاهان اشکانی، شرايط به سلطنت رسيدن آنها و ترتيب سلطنتی پادشاهان آنست که گنگی هردو اين مسائل، سالهاست دانشمندان بسياری را به خود مشغول کرده. اين نوشته سعی در ارائه دادن نقطه نظرهای مختلف در اين مورد دارد و در ضمن، نظريات جديدی که شايد راهگشای حل مسئله ترتيب شاهان اوليه اشکانی باشد را نيز ارائه می کند.

    يکی ازمهمترين مسائل در شناخت تاريخ اوليه اشکانيان، دانستن اصليت آنها در قبيله «پرنی» است. اکثر تواريخ معمول، به خصوص آنهايی که در اروپا نوشته شده اند، اشکانيان راپارتی می خوانند، اما اين حقيقتيست که ارشک و بقيه شاهان اشکانی، به قبيله پرنی،يکی از قبايل اتحاديه «ده» متعلق بودند.
    پارت يا «پرثو»، يکی از شهرهای شاهنشاهی هخامنشی بود. از کتيبه بيستون می دانيم کهويشتاسپ، پدر داريوش بزرگ، در زمان کورش و کمبوجيه به عنوان شسب پارت به اين منطقه حکومت می کرد. به نظر می آيد که پارت و مردم آن به نسبت متمدن بوده اند و در شهرهای بزرگی مانند ابرشهر (نيشاپور بعدی) و روستاها به سر می بردند و اقتصادی متکی برکشاورزی داشته اند. تقسيمات کشوری پارت نيز حاکی از آن است که پارت و شهرب «هيرکانه» (گرگان)، اکثرا" به يکديگر متصل بوده اند و تحت نظارت يک شسب اداره میشده اند.
    بعد ازحمله اسکندر و پايه گذاری سلطنت سلوکی، تقسيمات کشوری هخامنشی دست نخورده باقی میماند و شسبهای يونانی به حکومت شهرب پارت گمارده می شوند. اين شهرب اکثرا" همراه با شهرب ماد که از نظر زبانی و فرهنگی با آن بسيار نزديک بوده، قطب مشترک سياسی راتشکيل می داده اند که تا مدتها طرفدار پادشاهان سلوکی محسوب می شده است.
    در اوايل سده سوم پيش از ميلاد، از جهت شمال شرق شهرب پارت و در غرب شهربهای باختر و سغد،اتحاديه قبايل موسوم به «ده» که از صحرانشينان منطقه جنوب و غرب رود جيحون بودند،شروع به حمله به مرزهای پارت می کنند. از اين اتحاديه در کتيبه بيستون نيز سخن رفته و به نظر می آيد که يکی از قبايل آن، ماساگتهای معروف بوده اند که کورش بزرگ در جنگ با آنها کشته شد. سکونت قبايل ده در منطقه شمال رود اترک و جنوب و غرب جيحون، مسئلهايست که به دليل وجود شهرهايی به نام دهستان در اين منطقه، قابل اثبات است. به نظرمی آيد که زبان مردم «ده» گويشی از يکی از زبانهای ايرانی شرقی بوده که احتمالا" به زبان سکاها، بخصوص سکاهای هئومه ورگه که در شرق آنها می زيستند، نزديک بوده. وجودکلمات خاص ايرانی شرقی در زبان پارتی ميانه می تواند گواهی بر اين مطلب باشد.

    خرابه های شهر نيسا در نزديکی عشق آباد

    به نظرمی آيد که در اواسط دهه 250 پ م، قبيله «پرنی» از بقيه قبايل «ده» جدا شده و به سمت مغرب کوچ کرده است. برطبق گاهشماری خود اشکانيان و تقويم آنها، بزرگان قبيله پرنیدر سال 248 پ م، شخصی به نام ارشک را به رهبری خود انتخاب می کنند. قبيله پرنی به رهبری ارشک به شهرب پارت حمله می کند و موفق می شود که آندراگوراس، شسب مقدونی آنجارا شکست دهد و اولين سلطنت اشکانی را شالوده ريزی کند (238 پ م).


    اشکانيان در پارت

    يکی ازاولين مشکلات ما، همين مسئله به حکومت رسيد ارشک و ساليست که در آن، او سلطنت اشکانی را پايه ريزی کرد. برطبق تواريخ قديم، ارشک در سال 246 ق م درگذشت و جای خودرا به تيرداد اول، برادرش، داد. نظريه های اخير بر اينست که تيرداد، شخصيتی افسانهای بوده و خود ارشک، کار فرماندهی پرنی ها را در حمله به پارت عهده دار بوده و تاسال 217 پ م به اين منطقه حکومت کرده.
    مسئله ديگر، موضوع تاسيس سلطنت اشکانی در 248 پ م می باشد. می دانيم که تا قبل از اين تاريخ، سلوکيان تحت سلطنت آنتيوخوس دوم، تسلط کاملی به اين منطقه داشته اند. اما دراين سال، آندراگوراس، شسب مقدونی پارت، اعلام استقلال می کند و خود را پادشاه مستقلپارت می خواند. دو سال بعد، ديودوتوس، شسب باختر (بلخ) نيز خود را مستقل می کند وبرای اولين بار، حکومت سلوکی اختيار شهربهای شرقی را از دست می دهد. در همين زماناست که اختلاف داخلی در دربار سلوکوس دوم بين طرفداران لائوديکه و برنيکه، همسرانآنتيوخوس دوم، منجر به ضد و خوردی تمام عيار می شود که با کشته شدن برنيکه و پسرش،تبديل به جنگی بين سلوکيان و پتولمی سوم، پادشاه مصر می شود.
    از طرفی،تاريخ ***** پرنی ها به شهرب پارت، سال 238 پ م است. در اين زمان، بعد از صلح باپتولمی سوم، سلوکوس دوم گرفتار جنگی با برادر و نايب السطنه اش در آناتولی،آنتيوخوس هيراکس، شده بود. اين مسئله، باعث بی توجهی سلوکيان به مسائل داخلی پارتشد و راه را برای سرنگونی آندراگوراس بازگذاشت. در نتيجه، می توان تصور کرد کهانتخاب تاريخ 248 پ م از طرف اشکانيان برای نشاندادن آغاز حکومتشان، در واقع نشانهای از آغاز حکومت مستقل آندراگوراس در پارت بوده است و در واقع تاسيس سلطنت اشکانیدر پارت را بايد از سال 238 پ م دانست.
    در سال 231 پ م، بالاخره سلوکوس موفق به بستن قرارداد صلحی با برادرش آنتيوخوس هيراکس میشود و برای سرکوبی اشکانيان، به طرف پارت می شتابد. جنگ و قرارداد صلحی که بينسلوکوس دوم و ارشک بسته می شود، حکومت ارشک را بر پارت را زير لوای امپراتوریسلوکی، رسمی می شمارد و عملا" به حکومت اشکانيان در پارت صورتی قانونی می بخشد.
    برطبق روايات سنتی، در سال 217 پ م، اردوان اول جانشين پدرخود تيرداد اول می شود و به مستحکم کردن سلطنت خود می پردازد. در گاهشماری جديد، وجود اردوان اول رد شده وپادشاه جديد ارشک دوم، پسر ارشک اول ناميده می شود. دليل اصلی اين مدعا، پيدا شدن سکه هايی با نام ارشک دوم در حوالی شهر نيسا (نزديک عشق آباد/اشک آباد کنونی)،پايتخت اوليه اشکانيان است. می دانيم که پادشاهان اشکانی تا اواسط سده اول بعد ازميلاد، تنها با نام سلطنتی اشک، نام بنيانگذار سلسله، شناخته می شدند و در سکه هایآ نها، کمتر نام شخصيشان ذکر می شده. بدين دليل، مسئله نامگذاری و تاريخگذاری شاهان اشکانی از بغرنجترين مسائل بوده است و همين مسئله وجود تيرداد و اردوان و رد وجودآنها از طرف محققين جديد، نشاندهنده سختی مسئله است.
    از طرفی،ديد تاريخی به اين مسئله، می تواند راه حل ساده ای را برای آن توصيه کند. از آنجايیکه نام تيرداد بطور معمول به عنوان برادر ارشک مطرح بوده و از ادامه اين نام در بيناشکانيان اطمينان کافی داريم (از جمله تيرداد اشکانی، اولين پادشاه اشکانیارمنستان)، بعيد به نظر می آيد که وجود او مسئله ای کاملا" افسانه ای باشد. ازطرفی، رد وجود اردوان اول باعث شده که نام آخرين پادشاه اشکانی که به طور سنتی،اردوان پنجم خوانده می شده، بعد از حذف اولين اردوان، به اردوان چهارم تغيير کند.
    با توجه به تغيير نوشتاری و گويشی کلمه ارشک به اشک در مراحل بعدی زبان پارتی، می توانيم تصور کنيم که پادشاهان اوليه، خود را با نام ارشک اول يا ارشک دوم می خوانده اند. از طرفی، وجود فرياپيت، پسر ارشک دوم يا اردوان اول، از طرف دو سوی اين مباحثه تاييد شده است. از همه اين شواهد می توان نتيجه گرفت که ارشک يا اشک، نام خانوادگیيا قبيله ای پادشاهان اشکانی بوده و نام شخصی کسی که در تاريخ به عنوان ارشک اول شناخته شده، در واقع تيرداد بوده است. ارشک دوم، پسر و جانشين ارشک اول نيز میتواند دارای نام شخصی اردوان اول باشد که تا سال 191 پ م حکومت کرده و بعد جای خودرا به پسرش، فرياپيت يا فرياپت (احتمالا" به معنای «نگهبان فره ايزدی») داده است.

    گسترش نفوذاشکانيان

    در اواخرسلطنت ارشک اول و اوايل سلطنت ارشک دوم، آنتيوخوس سوم، معروف به «کبير»، پسر وجانشين سلوکوس دوم، برای بازپسگيری شهربهای شرقی امپراتوری خود، به پارت و بلخ لشکرکشيد(212 پ م). در اين لشکرکشی، آنتيوخوس موفق شد سلطه اشکانيان روی قسمتهای غربیکشورشان (غرب دامغان) امروزی محدود کند و پايتخت آنها در هکامتومپيلوس (صددروازه،شهر قومس) را تسخير کند. اقدام بعدی آنتيوخوس، حمله به باختر و جنگ با پادشاه جديدآن، اوتيدم بود که به تازگی با سرنگونی ديودوتوس دوم، پادشاهی بلخ را به دست آورده بود. جنگ با بلخ منجر به قرارداد صلحی شد مبنی بر شناختن سروری سلوکيان و پرداخت غرامت سالانه ببندد.
    بعد ازباختر، آنتيوخوس به طرف هند رفت و با سوبخاگاسنا، پادشاه مئوری آنجا که فرزندآشوکای بزرگ بود، قرارداد دوستی جديدی بست. در اين هنگام، آنتيوخوس از اخبار حمل هرومی ها، که قدرت جديدی در مديترانه محسوب می شدند، به آناتولی باخبر شد. هانيبال،فرمانده معروف کارتاژی که سالها با رومی ها جنگيده بود در اين هنگام در دربارآنتيوخوس سوم در انتاکيه به سر می برد و اين بهانه ای بود برای پيشروی ارتش روم که به تازگی موفق به شکست دادن فيليپ پنجم مقدونی شده بود. در جنگی که بين آنتيوخوسسوم و لشکر روم در شهر مگنسيا در آناتولی روی داد (189 پ م)، آنتيوخوس شکست سختی خورد و به مشرق فرار کرد. خطر دولت نوپای روم در غرب آسيا برای نخستين بار احساس شدو اين اولين برخورد حکومتهای شرقی بود با دولت توسعه طلب روم. آنتيوخوس که بر اثراين شکست و از دست دادن خزانه اش، امکان جمع کردن لشکر ديگری را نداشت، به قلمروعيلام باستان گريخت و سعی کرد که با برداشت از معبد شهر شوش، برای مبارزه بر عليه روم اقدام کند، اما در سال 189 در عيلام کشته شد و سلطنت را به سلوکوس چهارم، پسرخود، واگذاشت.
    دراين هنگام، پادشاه جديد پارت، فرهاد اول که پسر فرياپيت بود، به مستحکم کردن دوباره نفوذ اشکانيان بر غرب دامغان دست زد. اقدام فرهاد در کوچ دادن قبايل مردی ازمازندران به اطراف «دروازه کاسپين» (منطقه سنگسر امروزی) باعث شد که راه حمله اشکانيان به مغرب ايران گشوده شود. از طرف شرق نيز فرهاد حکومت اشکانيان را در شمال سيستان و کرمان مستحکم کرد و عملا" پادشاهی يونانی بلخ را تحت فشار مستقيم خودگذاشت.

    حکومتهای کوچک درايران

    در زمان حکومت سلوکوس چهارم و برادرش آنتيوخوس چهارم، شهربهای شرقی ايران، بخصوص در عيلام وشمال خليج فارس، موفق به تشکيل سلطنتهای مستقلی شدند. شهرب پارس که از زمان اسکندرو سلوکوس اول همواره از اطاعت سرباز می زد، اولين شهربی بود که عملا" استقلال خودرا به دست آورد و زير حکومت بازماندگان بغدات اول، به کشوری نيمه مستقل تبديل شد وتا زمانی که به زير سلطه اشکانيان درآمد، اين استقلال را حفظ کرد.
    سلطنت شخصی بنام کامناسکر در شهر شوش در اين زمان به رسميت شناخته شد و از او به عنوان موسس حکومت عليمائيد نام می برند که در دوران زرينش، از گابه (جی، اصفهان) تا روددجله را تحت اختيار خود داشته. مدت کمی بعد از اين زمان، شخصی بنام هوسپاسن باساختن شهری در منطقه اهواز کنونی به نام اسپاسينو خاراکس (شهر کرخه هوسپاسن)، حکومت ميشان يا خاراکن را پايه گذاری کرد.
    در حدودسال 220 پ م، در زمان آنتيوخوس سوم، شخصی بنام آرياارته نيز در کاپادوکيه، خود راپادشاه مستقلی خواند و حکومت موروثی کاپادوکيه را پايه گذاری کرد. اين حکومت بعدها قدرت اشکانيان را به رسميت شناخت، ولی عملا" تا زمان انقراض اين حکومت به دست رومیها، نوادگان آرياارته و بزرگان ديگری که از اصليتی ايرانی بودند، به حکومت کاپادوکيه ادامه دادند.
    درپونتوس، ناحيه ای در جنوب شرقی دريای سياه، از زمان داريوش سوم، خاندانی ايرانی حکومت می کرد که توانسته بود استقلال خود را در زير فشارهای سلوکيان حفظ کند. هرچند که اهميت تجاری پونتوس همواره مدنظر حکومتهای مختلف همسايه بود، اما اين دولت هيچگاه به زير لوای امپراتوری های ديگر درنيامد. معروفيت پونتوس، سالها بعد و درزمان حکومت مهرداد ششم (121-64 پ م) و مقاومتهای او در برابر نيروهای توسعه طلب رومی به سرکردگی پومپئی، به دست آمد.
    وجودسلطنتهای کوچک، جنگ با دولت مصر و تهديد دولت تازه نفس روم، و خطر از جانب مشرق،حکومت دولت سلوکی را بر غرب آسيا به خطر افکنده بود. دولت اشکانی که در اين زمان موفق شده بود بيشتر ايران شرقی را به زير حکومت خود درآورد، در زمان فرهاد اول به استحکام زيادی دست يافته بود. اما قدرت اشکانی در انتظار فرمانده بزرگی بود که بتواند آنرا به طرف فتوحات جديد راهنمايی کند. اين فرمانده بزرگ، برادر و جانشين فرهاد اول، مهرداد اول بود که به عنوان يکی از بزرگترين پادشاهان اشکانی شناخته میشود
    دياکونوف، م. م. اشکانيان. ترجمه کريم کشاورز، تهران، پيام،

  5. #15
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    پیش فرض

    بیستون


    کوه بهستان (بیستون&shy که در حدود 2793 متر از سطح دریا ارتفاع دارد در 30 کیلومتری شرق کرمانشاه استوار گردیده است.



    نام بیستون واژه «بیسْـتون» (كه امروزه به اشتباه «بیسُـتون» گفته‌ می‌شود) در زمان هخامنشی و شاید پیش از آن، بگونه بَـگَـستانَـه/ بَـغَـستانَـه (= جایگاه خدا) و در زمان‌های بعدی به گونه‌های «بِـهیسـتان/ بیسْـتون/ بـاغـستان/ بُـستان» تغییر حرف و آوا داده است. آنگونه كه از نوشته‌های «دیودور سیسیلی» تاریخ‌نویس یونانی (سده نخست پیش از میلاد بر می‌آید ؛ در زبان یونانی آنرا به شكل بَـغیستانن می‌شناخته‌اند. این نام در آثــار جغــرافیا‌ نویسان پس از اســلام و نیز با اقتباس آن، در زبـان‌ انـــگلیسی و بعضــی دیگر از زبان‌های اروپایی، به گونه تلفظ پهلوی آن یعنی بِـهیستون شناخته شده است.
    این کوه در دوره­های مختلف به صورت­های بغستان، بگستان ، بهستان ، بهستون ، بهیستون ، بگیستان و بیستون در متون تاریخ آمده است ، یونانیان نیز آن­را «بگیستان اروس» می­خواندند .
    راهی كه امروزه شهرهای همدان، كنگاور، كرماشان (كرمانشاه)، سرپل‌زِهاب، قصرشیرین و خسروی را به سرزمین میاندورود (بین‌النهرین) پیوند می‌دهد؛ همان راه باستانیِ چند هزار ساله است كه سرزمین‌های خاوری و میانی ایران‌زمین را به سرزمین‌های باختری و به بابل و نینوا و دیگر شهرهای میاندورود پیوند می‌داده است. این راه در 30 كیلومتری كرمانشاه، دشت خرم بیستون و دامنه كوه «پَـرو» را در می‌نوردد. این خرمی بیش از هر چیز وامدار رود خروشان گاماسیاب و چشمه باستانیِ همیشه جوشانِ بیستون می‌باشد. در درازای این راه و به ویژه در بیستون، یادمان‌های باستانیِ فراوانی به چشم می‌خورد كه نشانه­ی رویكرد ویژه پیشینیان به این سامان بوده است.
    بیستون در دوران­های مختلف تاریخی مورد توجه و مقدس بوده است. موقعیت طبیعی بیستون که در کنار شاهراه و محل عبور و تلاقی همه راه­های باختر ایران قرار گرفته است و چون در دامنه این کوه سرابهای فراوان وجود دارد . در دوران­های مختلف محل توقف کاروان­ها و مسافران بوده است .
    شهر بیستون با جمعیت ۲.۴۵۵ در شهرستان هرسین در خاور این استان واقع شده است. این شهر در پای کوهی معروف به همین نام و در مسیر شهر کرمانشاه به همدان واقع شده است. دارای دو دهستان به نام­های چهر و مرکزی می­باشد.
    در این منطقه که از دیرباز مورد توجه بوده ، تقریبا از همه­ی دوران­های تاریخی یادگارهایی یافت می شود:

    1. غار مر خر (مر خریل)
    2. غار مر تاریک
    3. غار مر آفتاب
    4. غار مر دودر
    5. غار شکارچیان
    6. تپه نادری
    7. بقایای نیایشگاهی احتمالا مادی
    8. سنگ نگاره و سنگ نبشته­ی داریوش بزرگ
    9. سراب بیستون
    10. فرهاد تراش
    11. مجسمه­ی هرکول و نقش مبهمی از یک شیر و درخت در زیر مجسمه
    12. سنگ نگاره­ی بلاش ( وَلخش ) پارتی همراه با سنگ نگاره­ی آتشدان ( بخوردان ) پارتی
    13. نقش برجسته مهرداد ( متریدات ) دوم اشکانی
    14. نقش گودرز دوم اشکانی
    15. آتشدان پارتی
    16 . بقایای شهر و گورستان پارتی
    17. پل دوره ساسانی ( پل خسرو )
    18. بقایای دیوار دوره ساسانی (احتمالا بقایای یک سد)
    19. سنگ­های تراش خورده­ی ساسانی
    20. بقایای بنای نیمه تمام ساسانی
    21. جاده­ی ساسانی (جاده تاریخی حاشیه­ی سراب)
    22. بقایای کاروانسرای اوایل دوره اسلامی
    23. بقایای بنای ایلخانی
    24. کاروانسرای شاه عباسی
    25. وقف نامه شیخ علیخان زنگنه
    26. پل صفوی
    -----------------------------------------------------------------------------------------------------

    فرهاد تراش ( فرا تراش )

    در جهت جنوبی سنگ نگاره و سنگ نبشته­ی داریوش بزرگ ، بر سینه کوه بیستون دیواره­ی بزرگی است که این دیواره در بین مردم به فراتاش یا فرهاد تراش معروف است. درازای فراتاش 180 متر و بلندی آن 33 متر است در هیچ نقطه­ای از ایران هیچ کوهی را به این اندازه نتراشیده­اند و آماده نکرده­اند بطور کلی برای همه کسانی که این دیواره­ی سنگی تراشیده دست نخورده را دیده و یا می­بینند این پرسش پیش می­آید که این محل را چه کسی و در چه زمانی و برای چه منظوری تراشیده است ؟ چرا اثری از اسکنه پیکر تراش و یا قلم کتیبه نویس بر آن دیده نمی­شود ؟
    « هوزینگ » در نوشتاری به نام « زاگروس و اقوامی که در آن ساکن هستند » این صفحه­ی کوه را یک منبع تاریخی نانوشته مانده ، نامیده است.
    « هرتسفلد » و بیشتر ایران­شناسان خارجی معتقدند که « فراتاش » از آثار داریوش شاه هخامنشی است و می­گویند این فرمانروای بزرگ می­خواسته وصیت نامه خود را در این­جا بنویسد.
    « ویلیامز جکسن » درباره این اثر به قاطعیت سخن نمی­گوید و با آوردن نقل قول از « دیود وروس سیسیلی » و داستان سمیرامیس مقایسه­ای انجام داده و سپس نتیجه گیری می­کند که : اگر کسی مایل باشد که براساس فرضیات خیالی و مبانی سست در این­باره نظری اظهار بدارد آسان­تر آن است که تصور کند داریوش پس از اتمام سنگ نبشته­ی مشهورش و نقش­های آن دستور داده است تا فضای خالی حاضر را برای ثبت کارهای دیگرش ، خاصه لشگرکشی اش را به یونان ، آماده سازند. اما شکستهای « آتوس » و « ماراتون » ، شورش مصر و دست مرگ این نقشه را برهم زد و مسیر تاریخ را تغییر داد و آن صفحه­ی سنگی نانوشته را شاهد خاموش پیروزی یونان و آغاز زوال ایران قرار داده. ولی این حدس و خیالی بیش نیست ، خاصه وقتی که این پرسش پیش می­آید که چرا داریوش قسمت وسط کوه را که بهترین جای آن است برای ثبت کارهای بعدی خود نگه داشته است؟ تنها چیزی که به یقین توان گفت این است که از ظاهر کلی این محل و ماهیت پیرامون آن اثر قدمت بسیار هویدا است.
    « پروفسور لوشای » عقیده دارد که این سنگ تراشی به دوره­ی هخامنشی تعلق نداشته بلکه در حدود هزار سال بعد از داریوش بزرگ به فرمان خسرو دوم ساسانی آن­را در کوه بیستون تراشیده اند. وجود دیوار محافظ ، فنون خاصی که در کندن کوه بکار گرفته شده و از همه مهم­تر علامت­هایی که از سنگ­ تراشان بجای مانده است همگی تعلق این اثر را بر دوره ساسانی تائید می­کند. بلندی این دیوار از پی 450 سانتیمتر و قطر آن 1/5 متر است. این دیوار که سنگ چین شده است ، در مقابل فراتاش بنا شده است.
    اهالی این منطقه ، سنگ تراشی فراتاش را کار فرهاد کوه کن می­دانند و معتقدند که فرهاد به خاطر عشق به شیرین ( زن خسرو پرویز ساسانی ) به این کار سنگین تن در داد. داستان عشق فرهاد الهام بخش شاعران گذشته این مرز و بوم گردید و زمینه­ای برای طبع آزمایی آنان شده. از آن میان مثنوی عاشقانه « خسرو و شیرین » نظامی گنجوی گوی سبقت از همگان ربوده است. شعر نظامی پیروزی فرهاد و عاقبت دردناک وی را جاویدان ساخت بدانسان که خواننده داستان خسرو و شیرین احساس می­کند که صدای تیشه­ی فرهاد را که بر کوه فرود می­آید ، می­شنود.
    بیستون تنها الهام بخش شاعران بزرگ نبوده بلکه الهام بخش مینیاتور سازان ایرانی بوده و ایشان را بر سر شوق آورده است. اکثر مینیاتور سازان که از قرن دهم هجری به بعد کتاب « نظامی گنجوی » را مصور کرده­اند به صورتی کاملا مشخص و نمایان دیواره­ی بلند بیستون و چشمه­های پای آن را همواره با نقش خسرو و شیرین قلم زده­اند .

    بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد
    در گردآوری این بخش از بن نوشت­های(منابع) زیر نیز بهره برده­ایم :

    کتیبه ی داریوش بزرگ در بیستون - رضا مرادی غیاث آبادی
    كرمانشاهان – كردستان - گلزاری
    گزارش کاوش­های باستان شناختی در کنار سراب بیستون - عباس مترجم - زمستان 1379

  6. #16
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    پیش فرض

    كتاب و كتابخانه در ايران باستان



    نماينده داريوش شاه در مصر مي‌گويد:«.به كتابخانه‌ها كتاب دادم و جوانان را بدانها داخل كردم

    ابومعشر (بلخي) منجم نيز چنين مي گويد:

    پادشاهان ايران بي‌اندازه به حفظ و نگاهداري دانشهاي بشري توجه و علاقه مبذول مي‌داشتند و به همين منظور براي نگاهداري آنها از گزند حوادث و آفات سماوي و ارضي اوراقي برگزيدند كه در برابر گذشت زمان ايستادگي مي‌كرد و از عفونت و پوسيدگي مصون مي‌ماند. اين اوراق پوست درخت خدنگ بود كه آن را توز مي‌ناميدند.

    مردم كشورهاي هندوستان و چين و همچنين ديگر كشورهاي مجاور ايران زمين از ايشان در اين كار پيروي‌كردند و توز را براي نوشتن برگزيدند، پوست خدنگ بسيار نرم و انعطاف‌پذير بوده ضمناً محكم و بادوام است و مي‌تواند ساليان دراز پايدار بماند و از همين رهگذر است كه آن را در وتر كمان هم بكار مي‌برند.

    پادشاهان ايران پس از اينكه دانشهاي گوناگون را بر روي پوست توز نوشتند، پي جوي آن شدند كه در روي زمين شهري و مكاني بيابند كه خاك آن به زودي فاسد نشود و زلزله‌خيز نباشد و از خسوف بركنار بماند، اين بود كه، پس از جستجوي فراوان سرانجام در زير آسمان شهري كه واجد اين خصوصيات بود يافتند و آن شهر اصفهان بود، و در اصفهان نيز، بخشي بهتر و پسنديده‌تر از بخش جي براي تأمين اين منظور بنظر نيامد.

    از نوشته‌هاي ابومعشر بلخي و ابن نديم و حمزه اصفهاني مي‌توانيم نتيجه‌گيري كنيم كه:

    در دوران هخامنشيان و حتي قبل از ايشان در ايران كتابخانه‌هايي به منظور حفظ افكار و انديشه دانشمندان وجود داشته و اين كتابخانه‌ها در اختيار بخردان و دانايان و دانش‌پژوهان قرار مي‌گرفته است.

    با بدست آمدن لوح‌هاي گلي در كاخ‌آپادانا كه نشانه‌ايست از كتابخانه شاهنشاهي هخامنشي و توجه به مطالبي كه مورخان درباره ترجمه آثار ايراني وسيله اسكندر مقدوني و نقل آنها به كتابخانه‌هاي اسكندريه نوشته‌اند همه مويد اينست كه در زمان هخامنشيان در ايران كتابخانه‌هاي بزرگ وجود داشته است.

    بنابر اسنادي كه بدست آمده است بطور قطع و يقين در زمان پادشاهي داريوش بزرگ در شوش دانشگاهي عظيم برپا بوده است كه بعدها اين دانشگاه ويران شده و سپس در زمان پادشاهي انوشيروان بار ديگر احيا گرديده است، مستند ما در اين مورد توجه به نوشته‌ايست كه در زير پايه تنديس (مجسمه) اوزاهاريس نيتي2 وجود دارد.

    اوزاهاريس نيتي در زمان كمبوجيه از مصر به ايران آمده ليكن داريوش بزرگ بار ديگر او را به مصر مي‌فرستد و به او مأموريت مي‌دهد كه معبد نيت را بسازد و در مصر به كتابخانه‌ها كتاب بدهد، اينك ترجمه مطالبي را كه در زير مجسمه مذكور نوشته شده است:

    «شاهنشاه، پادشاه مصر بالا و پائين، داريوش شاه، به من فرمان داد كه به مصر بازگردم، او كه در اين هنگام پادشاه بزرگ مصر و كشورهاي ديگر است، در عيلام بسر مي‌برد، مأموريت من اين بود كه، ساختمان پر آن‌خا «قسمتي از معبد نيت» را كه ويران شده بود بسازم، آسيائيان، مرا از كشوري به كشور ديگر بردند تا آنچنانكه فرمان شاهنشاه بود به مصر رسانيدند، به اراده شاهنشاه رفتار كردم به كتابخانه‌ها كتاب دادم و جوانان را بدانها داخل كردم و آنها را به مردان آزموده سپردم و براي هر يك چيزي سودمند و ابزار كارهاي لازم برابر آنچه در كتاب‌هايشان آمده بود ساختم و فراهم آوردم، اين چنين بود فرمان شاهنشاه زيرا، او سود و بهره دانش پزشكي را مي‌دانست و مي‌خواست جان بيماران را از مرگ و بيماري رهايي بخشد».

    اوزاهاريس نيتي متذكر است كه: «به اراده شاهنشاه رفتار كردم، به كتابخانه‌ها كتاب دادم و جوانان را در آنها داخل كردم و آنها را به مردان آزموده سپردم» اين گفته او مي‌تواند از روش كار كتابخانه‌هاي دوران هخامنشي براي ما نمونه‌اي گويا و روشن بدست داده و نشان ‌دهد كه در ايران دوران هخامنشي به خصوص هنگام پادشاهي داريوش بزرگ جوانان را به كتابخانه‌ها مي‌سپردند تا در آنجا با سرپرستي مردان كارآزموده و دانش‌پژوه به تحقيق و مطالعه آثار برگزيدگان و فراگرفتن دانشهاي گوناگون بپردازند و كتابخانه‌ها نيز براي استفاده عامه مردم بوده است.

    اطلاعات ناچيز و مختصري كه از فرهنگ و ادب دوران هخامنشي بدست ما رسيده است مي‌تواند مبين اين حقيقت باشد كه در دوران درخشان تمدن هخامنشي كشور پهناور ايران (ايرانشهر) مركز دانش و فرهنگ و هنر جهان آن روز بوده است و اين تمدن درخشان تا هجوم اسكندر كجستك در سراسر آسياي ميانه و شمال آفريقا پرتو افشاني مي‌كرده است و در اين دوران، در شهرهاي بزرگ ايران شهر كتابخانه‌ها و دانشگاهها وجود داشته و جوانان را به فرا گرفتن دانشهاي سودمند راهبري و راهنمايي مي‌كرده‌اند.

    اسكندر مقدوني پس از دست يافتن به گنجينه‌هاي هخامنشي با خشم و نفرتي فراوان كه راييده حسد و بغض او بود بنا بود آثار گرانقدر هنر و ادبي ايران پرداخت و اين وقايع شرم‌آور و ننگين آنچنان در جهان آن روز منعكس شد كه مورخان يوناني نيز نتوانستند آنرا به فراموشي بسپارند و نديده انگارند و منكر شوند.

    انگيزه اسكندر در نقل آثار ادبي و علمي ايران به اسكندريه و نابود ساختن و سوزاندن كتابخانه‌هاي ايران از آنجا سرچشمه مي‌گرفت كه به اعتراف مورخان يوناني تمدن خيره كننده هخامنشي او را گيج و مبهوت ساخته بود و نمي‌توانست آن همه جلال و شكوه و ادب و فرهنگ و هنر پيشرفته را ببيند و تحمل خواري و زبوني كند، اسكندر و همراهانش خود را غالب مي‌پنداشتند، ليكن آنگاه كه با تمدن و فرهنگ و هنر ايران تلاقي كردند خود را مغلوب ديدند و براي محو آن آثار به منظور تخفيف در خفت و خواري بنابودي و پراكندگي آن آثار دست يازيدند.

    منبع:
    فرهنگ و مردم ارديبهشت 1354 شمسي

  7. #17
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    پیش فرض

    اولين سکونت گاهها در ايران


    اولين سکونت گاهها در ايران
    نخستين سکونت گاهها و روستاهاي اوليه در ايران حداقل به هزاره هشتم ق.م مربوط است. يکي از اين سکونت گاه ها در تپه گنج دره واقع در ده کيلومتري شهرستان هرسين است. اتاق هاي اين خانه ها مستطيل شکل بوده اند. اتاق ها از داخل به شکل مدور با اندود کاهگل و سقف تيرپوش بوده اند.
    هنگامي که اولين ساکنان ايران به صورت گروهي در منطقه اي مستقر شدند، مربوط به حدود 7000 سال ق.م است. باستان شناسان فاصله زماني بين 7000 سال قبل از ميلاد مسيح تا تأسيس امپراطوري هخامنشي را ، به دو دوره تقسيم کرده اند: دوره اول ، دوره نوسنگي (هزاره هفتم ق.م) نام دارد و دوره دوم دوره مس و سنگ (حدود 3200 ق . م) است که با پيدايش خط اين دو دوره پايان مي پذيرد. اما ز 3200 ق.م تمدني در ايران به وجود آمد که به آنان، «عيلام آغازين» مي گويند. اجتماعات شهري و تشکيل شهرها در اين زمان شروع شده است. در واقع بشر زندگي کوچ نشيني و غارنشيني را رها کرده و با کار کشاورزي در يک منطقه زمين گير شده است.


    عيلام
    عيلامي ها از بخش غربي تا تمامي نواحي جنوب فلات ايران را در دست داشتند و شهرهاي متعددي را به وجود آودند. مهم ترين مناطقي که متعلق به عيلامي ها بوده عبارتند از شوش هفت تپه و چغازنبيل در دشت خوزستان.
    در سال 639 ق.م آشوريان به سرکردگي پادشاه قدرتمندشان آشور يا نيپال ، تمامي مناطقي را که در دست عيلامي ها بود تصرف نمودند و آسيب هاي فراواني بر اين تمدن وارد کردند. به همين دليل آثار زيادي از عيلامي ها در دست نداريم غير از بناي معبد زيگورات چغازنبيل در نزديکي شوش که هنوز آثار آن باقي است.




    زيگورات چغازنبيل

    زيگورات ها، جايگاه ها يا معابدي هستند که در دوره کهن مردم بين النهرين براي خدايان مورد پرستش خود بنا مي کردند و چون عيلامي ها هم مقارن با تمدن هاي بين النهرين در شوش حکومت مي کردند . اين بنا نيز نام زيگورات به خود گرفته است .
    چغازنبيل مرکب از دو کلمه چغا و زنبيل است که چغا به معناي تپه و زنبيل ظرفي است که از الياف ساخته مي شده و در گذشته براي اساني حمل و نقل مواد و اشياء مختلف به کار مي رفته است.
    مساحت بناي زيگورات چغازنبيل 100×100 متر و بلندي آن 50 متراست و به صورت چهارگوشه و پله پله ساخته شده است. اين بنا داراي 5 طبقه بوده و در طبقه آخر محوطه کوچکي قرار داشته که جايگاه رب النوع اينشو شيناک يا الهه اينشوشيناک خداي عيلامي ها بود. مصالح اين بنا از خشت خام و آجر معمولي پخته است.


    دو ويژگي مهم در بناي زيگورات چغازنبيل ديده مي شود :
    1 – بر روي آجرهاي نما خطوطي به شکل خط ميخي که همان خط عيلامي است حک شده است که اکثر آنها داراي يک نوشته درباره اينشو شيناک است.
    2 – قديمي ترين طاق قوسي شکل ايران در يک بنا را مي توان در زيگورات چغازنبيل و در سقف پله هاي آن مشاهده کرد. شکل اين طاق ها بدون تيزه و مانند قسمتي از کمان دايره است که به آن «طاق گهواره اي» مي گويند.




    تپه حسنلو

    اين تپه در 12 کيلومتري جنوب غربي درياچه اروميه و در 9 کيلومتري شمال شرقي شهرستان نقده واقع است و نام خود را از دهکده مجاور که حسنلو نام دارد گرفته است.
    بخش شمال غربي فلات ايران، از تعدادي اميرنشين يا شهرهاي کوچک اما ثروتمند تشکيل مي شده که احتمالاً حسنلو يکي از شهرهاي عمده اين امير نشينان بوده است . تپه حسنلو تپه بزرگ و مدوري است که 20 متر ارتفاع دارد و قطر دايره آن حدود 270 متر است. ساکنان اوليه آن احتمالاً اقوام مانايي بوده اند.



    تپه سيلک

    تپه سيلک در 3 کيلومتري غرب کاشان و در سمت راست جاده کاشان به باغ فين قرار دارد و شامل دو تپه شمالي و جنوبي است که تپه شماي کوچکتر و قديمي تر از تپه جنوبي است.
    در تپه شمالي آثار معماري ابتدايي است و در آن از خشت خام دست ساز استفاده شده است اما تپه جنوبي شامل اتاق هاي کوچک با راهروهاي مختلف است و در ساخت آن از خشت هاي بزرگ قالبي با اندازه متوسط 10×30×20 سانتي متر استفاده شده است. در لايه هاي بالاتر خانه ها بزرگتر شده و در آن ها اجاق و تنور ديده مي شود. آثار بدست آمده در آخرين لايه هاي سطح تپه ، مربوط به دوره آغاز تمدن عيلامي هاست و حدود 3000 ق.م قدمت دارد. دهکده بزرگ سيلک به مرور توسعه يافته و داراي برج و بارو بوده است.
    مهمترين ويژگي تپه سيلک کشف الواح عيلامي است. اين الواح گلي داراي علايم و طرح هاي مختلف است از جمله قديمي ترين آثار و نگارش در فلات ايران به شمار مي رود.


    معماري صخره اي در ايران
    غير از دو روستاي معروف ايران يعني روستاي ميمند در کرمان و روستاي کندوان در نزديکي تبريز که در داخل صخره هاي کوه قرار گرفته اند بقيه معماري صخره اي ايران، مربوط به اعتقادات مذهبي و ديني است.
    از مهم ترين دخمه هاي مادي مي توان دخمه ها يا آرامگاههاي زير را نام برد : دخمه فخريگاه يا فخريکا در 15-10 کيلومتري شمال شرقي مهاباد، دخمه شيرين و فرهاد در نزديکي شهر صحنه استان کرمانشاه ، دکان داود در نزديکي سرپل ذهاب، دواد دختر د رنزديکي فهليان فارس، آخور رستم در 8 کيلومتري جنوب تخت جمشيد و قيرقاپان د رخاک کردستان عراق .
    اين نوع آرامگاه سازي بعدها تکامل بيشتر يافت و داراي تزئينات، نماسازي با شکوه گرديد که نمونه هاي آن آرامگاه هاي داريوش و خشايارشاه وارد شيراول تا سوم در نقش رستم فارس و در کنار تخت جمشيد است. در اغلب مقابر صخره اي غرب ايران که قدمت آنها بيشتر از عهدهخامنشي است ستون هاي ورودي دخمه ، عمق و حجم دخمه را مشخص مي سازد ولي در دوره هاي بعدي موضوع عمق کمتر مطرح بوده است و بيشتر، تزئينات و نماسازي مورد توجه بوده است.

  8. #18
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    پیش فرض

    معماري دوره تاريخي ايران

    هخامنشيان

    کوروش ، پادشاه هخامنشي، به عنوان نخستين نمايش قدرت، به ساختن مجموعه کاخ ها ومعابد پاسارگاد در استان فارس پرداخت. مجموعه بناهاي پاسارگاد معرف سبک معماري هخامنشي است. در پاسارگاد، کوروش را در بنايي با سقف شيب دار به خاک سپرده اند.
    مزار کوروش داراي 6 پله است که رو به بالا، از ارتفاعشان کاسته مي شود. اين بنا را پيش از مرگ کوروش، در سال 529 ق.م ساخته بودند. بناهاي باقي مانده پاسارگاد، اينکه ويران است و مشکل مي توان دريافت که شکل آنها چگونه بوده است.
    کاخ بزرگ شوش را داريوش اول، پيش از ساختن آپادانا در تخت جمشيد بنا کرد و مي دانيم که تخت جمشيد پايتختي آييني بوده است. داريوش در حوالي سال هاي 518-516 ق.م ساخت بناهاي عظيم تخت جمشيد را آغاز کرد. تأسيس چنين مرکز بزرگ قدرت زميني که به صورت شهر مينوي اساطيري ساخته شده بود مي توانست توافق با خدايان را تأمين کند، جاي مؤثري براي دعا و نيايش فراهم کند و امنيت و رفاه را به همه اقوام اين امپراطوري پهناور هديه کرد.




    تخت جمشيد

    مساحت کل تخت جمشيد 14000 متر مربع بوده و در دامنه کوه رحمت مشرف به جلگه مرودشت واقع شده و با تراشيدن قسمتي از کوه به وجود آمده است.
    پلکان ورودي بناي تخت جمشيد از تخته سنگ هاي عظيم تراشيده شده است. اين پلکان به يک ايوان منتهي مي شود که گاوهاي بالدار با سر آدمي از آن پاسداري مي کنند. در اين ايوان، کتيبه اي از خشايارشاه ديده مي شود. در اين کتيبه نوشته شده است که اين «درگاه همه ملت هاست».
    در عرض حياط ورودي ، تالار معروف به 100 ستون قراردارد. اين مکان احتمالاً قرارگاه پاسداران شاه بودنده است چون مستقيماً با دروازده ورودي و ساير تسهيلات مربوط است.
    در قسمت هاي ديگر آپادانا، کاخ داريوش ، کاخ هاي خشايار شاه و اردشير و ساير کاخ هاي کم اعتبارتر و بناهاي اداري قرار دارد.
    نازک کاري سراسر بناهاي تخت جمشيد با دقت و وسواس در خور يک بناي شاهانه ومقدس انجام گرفته است. گرچه مجسمه هاي تخت جمشيد تا حدود زيادي از سرمشق هاي آشوري در برخي جنبه ها از نقش برجسته هاي اقدام ديگر اقتباس شده اند ولي در آنها، رفتار و حالت متفاوت خوشايند و عبرت آموزي به چشم مي خورد. همه تصويرها با وقار و برکنار از زندگي هستند و در آن ها، احساس آگاهي از حضور آسماني به چشم مي خورد.

    ديوار بناهاي تخت جمشيد از خشت خام بوده که مدت ها پيش فرو ريخته است. داريوش اول در جلگه تخت جمشيد (نقش رستم) محل آرامگاهش را برگزيد و آن را بر صخره اي در نقش رستم تصوير کرد. اين آرامگاه که از بناهاي تخت جمشيد و شوش سرمشق گرفته است ، سرمشقي شده است براي آرامگاه هاي بعدي هخامنشيان که در همان صخره ها حجاري کرده اند.




    اشکانيان

    در شمال خاوري ايران که اينکه کشورهاي آسياي ميانه قرار دارند، قوم ديگري به نام پارتيان، معماري کاملاً متفاوتي را تکوين بخشيدند. دو کار مهم پارتيان در زمينه معماري يکي دستيابي به گنبد روي گوشواره است و ديگري تکوين ايوان طاقدار است.
    کاخ آشور در خاک عراق يکي از بناهاي اشکاني مربوط به قرن اول ميلادي است ، با اضافاتي از قرن سوم، که نقشه جالب تري را از لحاظ پيشرفت هاي بعدي ايرانيان ارائه مي دهد. در آن نخستين نمونه چهار ايوان را مي بينيم که به يک حياط چهارگوش مرکزي مشرف است. آرايش و نماسازي پارتيان با مايه هاي يوناني و يا با شکل هاي رومي پيوند نزديک داشت.




    معبد کنگاور



    کنگاور يکي از شهرهاي کرمانشاه است که از گذرگاه هاي اقوام ماد و هخامنشي بوده است. صفه يا سکويي که معبد کنگاور برروي آن بنا شده است 7 متر از سطح زمين ارتفاع دارد و به وسيله ديوار ضخيمي از چهار طرف احاطه شده است. راه ورود به معبد کنگاور مانند تخت جمشيد پلکاني دو طرفه است که هر طرف 60 پلکان سنگي دارد.
    در قسمت عقب و در بالاترين نقطه صفه، آتشکده اي روباز قرار داشته و آناهيتا (مظهر و فرشته آب) در اين پرستشگاه نقش مؤثري ايفا مي کرده است. پس از پيمودن پله هاي دو طرفه، از گوشه جنوب شرقي 12 ستون در طرف راست و به قرينه آن، 12 ستون هم در طرف چپ برلبه خارجي ديوار صفه قرار داشته است.


    کاخ نسا

    کاخ نسا در عشق آباد ( اشک آباد) و در حاشيه ي غربي بيابان قره قوم واقع است. اين کاخ مربوط به قرن دوم و سوم قبل از ميلاد و بناي آن چهارگوش است و چهار ايوان دارد. تالار بزرگ آن داراي سه ايوان است. سقف اين تالار چوبي است که بر چهارستون به هم چسبيده استوار شده است.



    کاخ و شهر هترا (الحضر)

    شهر هترا در فاصله 3 کيلومتري رودخانه دجله و در جنوب غربي موصل واقع است. بناي شهر مربوط به سال 117 ميلادي است و حصار دور شهر شکل چند ضلعي دارد. در فاصله هر متر برجي قرار گرفته است. در پشت ديوار شهر خندقي حفر کرده بودند و شهر داراي 4 دروازه در چهار جهت بوده است. معروفترين بناي شهر هترا، نيايشگاه خورشيد بوده است.


    کوه خواجه سيستان
    مجموعه بناهاي کوه خواجه را «قلعه» هم مي نامند. اين بنا شامل يک قصر و يک معبد است. ورودي آن پلکاني دوطرفه دارد و داراي يک ورودي در ضلع جنوبي است. همچنين در دو ضلع غربي و شرقي آن، ايوان هاي مسقف وسيع قرارگرفته است.
    به کارگيري گچ که از زمان پارت ها در فلات ايران رايج شد و تا دوران ساساني ادامه يافت، در قسمت هاي مختلف بنا به کار گرفته شده است. بدنه ديواره هاي کوه خواجه نقاشي هايي با رنگ هاي شاد و از جمله نقش سه ايزد، انساني بالدار خيالي و نقش شاه و ملکه همه نشاني از تأثير شديد هنر يوناني دارند.

  9. #19
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    پیش فرض

    ساسانيان
    يکي از بناهاي مهم ساسانيان کاخ اردشير اول در فيروز آباد به نام «رام اردشير» است. طول نماي کاخ فيروز آباد حدود 60 متر و دهانه طاق ايوان بزرگ مرکزي 13 متر است. پشت ايرانن مرکزي که در هر سمت آن دو ايوان مستطيل قرار دارد. سه طاق چهارگوش گنبد وار واقع است. اين گنبدها، قديمي ترين گنبدهاي شناخته شده ايراني است که بر روي ديوارهايي به قطر 4 متر قرار گرفته اند.

    ديوارهاي کاخ فيروز اباد از سنگ هاي ناصاف و با کمک ملاط ساخته شده و روي آن سفيدکاري شده است. جزئيات تزيينات از کاخ هاي هخامنشي در تخت جمشيد اقتباس گرديده است.




    قلعه دختر

    قصر کوچکتر ديگري به نام قلعه دختر داراي برج و بارو است و بر بلندي صخره اي به دستور اردشير ساخته شده است. اين کاخ داراي يک ايوان بزرگ طاقدار است که در پشت اين ايوان اتاق چهارگوش گنبدداري قرار دارد. اين گنبد به طرف آسمان باز بوده است.


    طاق کسري
    برجسته ترين يادگار دوره ساساني طاق کسري در تيسفون (در عراق امروزي) واقع است. ايوان آن دهانه اي به قطر 25 متر، بزرگتر از هر طاق اروپايي، بلندايي به ارتفاع 30 متر و عمق نزديک به 50 متر دارد. زماني بر بالاي اين طاق ديواري به بلندي 7 متر وجود داشت. در اين نما چند رديف طاقنماي کم عمق باستونچه هايي به وجود آمده است.


    کاخ بيشابور
    کاخ بيشابور مربوط به شاپور اول، نمونه کاملتري از بناي ايواندار است. تالار بار عام که اتاق بزرگي به وسعت 500 متر مربع است، گنبدي به ارتفاع 25 متر دارد. در هر ضلع اين اتاق، سه ايوان تعبيه شده است که آنها را از سنگ و آجر با ملات ساخته اند.
    در ديوارهاي تالار بار عام، شصت و چهار تاقچه به شکلي استادانه ساخته شده است. بسياري از نقش برجسته هاي آرايشي آن از هنرهاي يونان و روم اقتباس شده است.




    کاخ سروستان

    کاخ سروستان در سده پنجم توسط بهرام در سروستان (استان فارس) ساخته شده است. ايوان مرکز نماي شرقي، در هر طرف آراسته به ايوان کوچکتري است که دسترسي به اتاق گنبد دار مرکزي را ميسر مي سازد. در پشت آن حياط چهارگوشي است که يگانه ايوان آن در وسط ديوار غربي قرار دارد.
    اين نبايد يادآور نقشه کاخ فيروزآباد است اما در اينجا آزادي بيشتر و قرينه سازي کمتر به چشم مي خورد.




    طاق بستان

    در طاق بستان که جايگاه چشمه هاي مقدس در نزديکي کرمانشاه است دو ايوان تو رفته وجود دارد. تورفتگي سمت راست در قرن چهارم کنده شده و تورفتگي سمت چپ که بزرگتر است به قرن پنجم مربوط مي شود. در ديوار انتهايي طاقچه ايوان نيز حجاري شده است.
    در بالاي آن نقش اعطاي تاج به يک پادشاه و در پايين پيکره سواره يک شاه ديده مي شود که اين شاه را خسرو پرويز دانسته اند. اطراف اين طاقچه را با اجزاي معماري مانند ستونچه ها و قرنيز گچبري کرده اند.
    بر ديوارهاي جانبي حجاري هايي از شکارهاي شاهانه ديده مي شود و در دو گوشه طاقنما، دو تصوير انسان بالدار تاج هايي در دست دارند که معرف تاج شاهي است.



    تخت سليمان


    يک از آثار مهم و با ارزش دوره ساساني مجموعه تخت سليمان در نزديکي تکاب ( استان آذربايجان غربي) است که برروي صفحه يا تخت گاهي طبيعي به ارتفاغ 20 متر از سطح ست هاي اطراف بنا شده است. حصاري بيضي شکل که مصالح آن از سنگ لاشه و ساروج است با 38 برج دفاعي مخروطي شکل به ارتفاع 14 متر اطراف آن را فرا گرفته است. در وسط اين مجموعه درياچه ، کاخ خسرو دوم ساساني با ايوان رفيع آن که به ايوان خسرو معروف است قرار دارد که ازآجر قرمز و ملات ساروج ساخته شده است.
    آتشکده اي نيز در شمال اين کاخ قرار دارد که به آتشکده «آذر گشسب» شهرت دارد که شامل يک سالن مربع شکل با 4 پايه قطور گنبد آجري آن بر روي اين چهار پايه بنا شده (چهارطاقي) و تعداد زيادي بناهايي که در اطراف آتشکده است که احتمالاً محل اقامت خانواده شاه بوده است. بعد از ساسانيان ايلخانان مغول در اين محل کاخي به عنوان کاخ تابستاني بنا کرده اند.


    آتشکده ها
    آتشکده ها و پرستشگاههاي ساساني در سراسر ايران و پادشاهي ساساني پراکنده بود.
    شکل آنها يکسان بود. گنبدي بر روي گوشواره ها و بر بالاي چهار پايه اي بزرگ واقع بود که طاقنماهايي آنها را به يکديگر مي پيوست.
    آتشکده چهار طاقي نياسر که احتمالاً مربوط به قرن دوم است، يکي از نمونه هاي آتشکده هاي ساساني است که عاقلانه حفظ شده است.


    مهم ترين و مؤثرترين دستاوردهاي ساساني در زمينه معماري در توسعه گنبد و قرار دادن آن روي گوشواره و ساختن طاق هاي عظيم بدون قالب بود. تمرکز دادن بار روي نقاط ثابت جداگانه ( مانند سروستان) و استفاده عالي از طاق هاي عرضي هم، زمينه مناسب را براي پيشرفت هاي بعدي فراهم ساخت.

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •