-
مدیر بازنشسته
بوروکراسى در عهد صفوى
«907 - 1145 ق / 1501 - 1732 م»
از دویست و سى سال حکومت صفوى در ایران، دوران چهل ساله شاه عباس اول، عصر طلایى و زمان شکوفایى اقتصادى و رونق تجارت و بازرگانى و ایجاد زیر بناهاى اجتماعى و اقتصادى است. ثروت و امنیت و آسایش نسبى دوره کوتاه مدت شاه عباس اول، اجازه داد تا جامعه ایران، عهد ملوک الطوایفى و جامعه به کلى ایستا و فاقد زایندگى و نوسازى را پشت سر گذارد و بناى دولت ملى و مرکزى را پى ریزى نماید. در عین حال گذر از این دوران با سرکوب شدید مخالفان، تشدید اختناق و استبداد و خلع مالکیت از اغلب سران قزلباش و بسیارى از بزرگان دولتى همراه شد.
انباشت سرمایه، پول و ثروت در این دوران، سازمان ادارى و بوروکراسى صفوى را با شتابى قارچ گونه، توسعه و گسترش داد. شاه عباس اول کوشش کرد تا با کوچک کردن سازمان نظامى قزلباش، خطر بالقوه آن را براى حکومت محدود سازد؛ اما ایجاد ارتش جدید که تأمین هزینههاى آن، نیازمند صرف بودجه سنگین بود، با نظام مالکیت سنتى ایران به سادگى امکان پذیر نبود؛ از این رو، دامنه اصلاحات به مسئله اقتصادى نیز کشیده شد و با جرح و تعدیلهایى، تحقق آن را دست کم براى مدتى کوتاه ممکن ساخت. با مرگ شاه عباس اول، ادامه اصلاحات نا تمام رها شد، اما توسعه دیوان سالارى به رشد خود همچنان ادامه داد و به صورت چاه ویلى درآمد که غالب بودجه مملکتى را مىبلعید.
اصلاحات اداری شاه عباس بزرگ
دوره فرمانروایى شاه عباس اول، در عین حالى که عصر شکوفایى و «طلایى» صفوى است، مورخان آن را آغاز پیدایش انحطاط آن دولت نیز مىدانند. پارادوکس «انحطاط» و «شکوفایى» همزمان موجب شده که برخى از پژوهشگران در توضیح علل آن و تشریح این معما، مطالب و ادلهاى از آن دوران بیان دارند: اما آنچه به بحث بوروکراسى و دیوان سالارى و سهم آن در این انحطاط و زوال مربوط مىشود، این است که اصلاحات شاه عباس، به علت تحول تدریجى از بالا، بر مبناى همان نهادهاى کهنه شکل گرفت؛ مناسباتى که دست کم پانصد سال از قدمت آن مىگذشت و لزوماً با تحولات و پیشرفتهاى جهانى عصر، انطباق نداشت. به همین جهت، همین اصلاحات به نوبه خود، به نقطه ضعف اساسى نظام صفوى مبدل شد. با مرگ شاه عباس و ابتر ماندن آن، ضرورتهاى بنیادى ناشى از تحولات اجتماعى و سیاسى، نادیده گرفته شد و تضاد بین صورت بندى سیاسى با مناسبات اجتماعى به شکل بحرانهاى اقتصادى و اغتشاشات و آشوبهاى محلى ظهور کرد. استبداد مطلقه، که در مراحل اولیه انباشت سرمایه و ثروت، توانست با درایت و کفایت فردى چون شاه عباس، براى مدتى، رونق اجتماعى و اقتصادى را باعث شود؛ بعد از او، به جهت عدم کفایت و کاردانى وغیبت تفکر و تعقل که برخاسته از تربیت و فرهنگ رسوخ کرده صفوى بود، همچون دیوى مهیب دهان باز گشود و ثمره آن تلاشها را اندک اندک از میان برداشت. محیط اختناق و نا امنیهاى قضایى و اجتماعى، و انباشت ثروت در دستان سران حکومت و اعوان و انصارشان، آثار بحرانهاى عمیق اجتماعى و تضادهاى طبقاتى را به ویژه در عهد پادشاهان اخیر صفوى عیان ساخت
-
مدیر بازنشسته
رشد بوروکراسی و دیوان سالاری در عهد صفوی
دو رساله تذکرة الملوک و دستور الملوک که درباره سازمانهاى آن عصر به رشته تحریر درآمده، على رغم نپرداختن به جزییات، آگاهیهاى وحشت انگیزى از چگونگى بوروکراسى عهد صفوى و چرایى بروز بحرانهاى آن عهد به دست مىدهد. دهها قورچى و بیگلربیگى که هر یک تشکیلاتشان به اندازه یک وزارتخانه بزرگ و عریض و طویل امروزى بود، طبعاً همه درآمدهاى ولایات را در خود جذب مىکرد، در حالى که هیچ یک از آن مشاغل، نه یک من بار تولید مىکرد و نه یک درخت به ثمر مىرساند و نه بارى از روى دوش جامعه بر مىداشت. کل دستگاه دولتى به یک سازمان پر هزینه، بى مصرف، طفیلى و مشکل سازى تبدیل شده بود که همه عایدات را مىبلعید و اجازه نمىداد، بودجه مملکت صرف دیگر امور عمرانى و زیر بنایى شود. طبق ارقام و اطلاعات موجود، در آخر کار صفویه، که دولت مىخواست حقوق کارمندان را بپردازد، به سبب ریخت و پاشهاى افسانهاى بوروکراسى، ناچار تقاضاى استقراض از کمپانیهاى هلندى مقیم اصفهان، لار و کرمان کرد که آنها هم البته نپرداختند «برافتادن صفویان، ویلیام فلور، ص 107»، به این دلیل ساده که دولت را فاقد پشتوانه براى باز پرداخت آن مىدانستند.
-
مدیر بازنشسته
برخی مناصب اداری در عهد صفوی
در اینجا بد نیست به برخى از رؤساى تشکیلات و مقامات اشاره شود با این توضیح که هر یک از این مقامات تعداد زیادى «کارمند» براى رتق و فتق امور در اختیار داشتند: ملا باشى، صدارت خاصه، قاضى دارالسلطنه اصفهان، شیخ الاسلام اصفهان، قاضى عسکر، اعتماد الدوله «= وزارت اعظم»، مستوفى الممالک، خلیفة الخلفاء، خواجه سرایان، حکیم باشى، منجم باشى، معیر الممالک، منشى الممالک، مُهردار همایون، مُهردار مُهر شرف نفاذ، قوللر آقاسى، ایشک آقاسى، تفنگچى آقاسى، قورچى باشى، امیر شکار باشى، توپچى باشى، امیر آخور باشى جُلُوا، آمیر آخور باشى صحرا، مجلس نویس، طغرا نویس، یساولان صحبت، ایشک آقا باشى حرم، ایشک آقاسیان مجلس امراء، متولى روضه رضویه، متولى آستانه معصومه در قم، متولى آستانه عبدالعظیم در تهران، متولى مزارات سلاطین صفوى قم، متولیان آستانههاى اردبیل، والیان عربستان، لرستان، گرجستان، کردستان، حاکم بختیارى، بیگلر بیگیهاى قندهار، شیروان، هرات، تبریز، چخور سعد، قراباغ، گنجه، استرداباد، کوه گیلویه، کرمان، مرو شاه جهان، علیشکر، همدان، مشهد، قزوین، وزیر دیوان اعلى، سپهسالار، دیوان بیگى، امیر شکار باشى، خواجه سرایان سیاه و سفید، ریش سفید حرم، مهتر رکاب خانه، جبّه دار باشى، صاحب جمع خزانه عامره، لله غلامان خاصه و غلامان انبارى، یوز باشى غلامان سفید، یوز باشى خواجه سرایان، ایشک آقاسى حرم، توشمال باشى، وزیر اصفهان، وزیر سر کار فیض آثار، وزیر جلال، وزیر سرکار قورچى، وزیر سرکار غلام، وزیر سرکار تفنگچى، محتسب الممالک، مستوفى اصفهان، ملک الشعراء، داروغه دفترخانه، سفره چى باشى، جلودار باشى، مهماندار باشى، داروغه فراش خانه، دوات دار مُهر بزرگ، دوات دار مُهر انگشتر، مین باشى غلامان جزایرى، مین باشى تفنگچى قاب چلو، قورچى شمشیر، قورچى صَدْق «=نیزه راست و سخت»، قورچى تیر و کمان، قورچى شش پر، قورچى خنجر، قورچى زرده، قورچى سپر، قورچى تفنگ، قورچى مزراق، قورچى نجق، قورچى کفش، قورچى چتر، قورچى قلیون، قورچى صندلى، قورچى چوگان، قورچى جرید، فراش باشى، شیره چى باشى، رکابدار باشى، کتابدار باشى، قیچاچى باشى، ملک التجار، آبدار باشى، قهوه چى باشى، زین دار باشى، شربت دار باشى، مشعل دار باشى، حویج دار باشى، نقاش باشى، صاحب جمع شتر خان، انبار دار باشى، قاپوچى باشى دیوان، صاحب توجیه، ضابطه نویس، سر خط نویس، رقم نویس، کشیک نویس، پیش کش نویس، منشى دیوان، نامه نویس، منشى دار الانشاء، وزیر بیوتات، وزیر قرا الوس، وزیر دیوان، وزیر سرحد، وزیر محال ارامنه، خاصه تراش، پروانچى، متصدى باغات، عسس، محصص مملکت، ریّاع، مسّاح، خطیب، معرف، ضراب باشى، زرگر باشى، مسگر باشى، عطار باشى، ادویچى باشى، یمیشى چى باشى، طاوقچى باشى، سلاخ باشى اصطبل، تحویل دار غزقان، ایاغچى باشى، سقا باشى، قطاع باشى، چالیجى باشى، معمار باشى، فراشباشى مشعل دار، صاحب جمیع میوه خانه، صاحب جمع نمائات، تحویل داران عمارت، صاحب جمع رخوت حمام، صاحب جمع مشعل خانه و نقاره خانه و مشاغل طلا، نقره دمس، صاحب جمع شربت خانه، صراف باشى، مستوفى ارباب التحاویل، مشرفان بیوتات، مستوفى دفتر خانه، مستوفى داروغه، عزب باشى، ناظر دفترخانه همایون، داروغه دفتر خانه، مستوفى سرکار قورچى، مستوفى سرکار غلامان، مستوفى سرکار تفنگچیان، مستوفى سرکار توپچى، لشکرنویس دیوان، ضابط دو شلک وکیل، اوارجه نویس، وزیر سرکار نسق املاک و زراعات و آبادى و باغات، مستوفى موقوفات ممالک محروسه، وزیر دار سلطنه، وزیر سرکار انتقالى، مستوفى سرکار انتقالى، کلانتر، سرکار فیض آثار و ....
-
مدیر بازنشسته
دیوان سالاری صفوی عامل باز دارنده تحولات اجتماعی
در اینجا از عمد بسیارى از مشاغل آن دوران یاد شد، تا نشان داده شود که هر یک از این مشاغل که خود ادارات عریض و طویل و حقوق بگیران متعدد داشتند، چگونه همچون تار عنکبوتى بر پیکر اجتماع ایرانى تنیده شده و به عنوان یک سد و راه بند، در مقابل هر تغییرى مقاومت مىکرد. اما مشکل دیوان سالارى عهد صفوى، تنها به بلعیدن بیشترین بودجه مملکت و ایجاد مشاغل کاذب و غیر تولیدى محدود نمىشد؛ نظارت و کنترل بر چنین سازمان گستردهاى، با توجه به سطح رشد ارتباطات و بعد فاصله در کشور پهناورى چون ایران، عملاً غیر ممکن بود؛ از این رو، بروز فساد در این سازمان، امرى غیر قابل اجتناب به نظر مىرسد.
چون رابطه رأس قدرت و حکومت با قاعده آن از طریق این دستگاه صورت مىگرفت، مىتوان حدس زد که چه مشکلات پیچیده و عدیدهاى را براى شهروندان و دولت به بار مىآورد. از یک سو، متولى جمع آورى انواع مالیات و موقوفات و به یک معنى، درآمدهاى دولت از کانال بوروکراسى عبور مىکرد که به سبب عدم نظارت و بازرسى فعال، بخش عمدهاى از آن تلف مىشد و با حساب سازیهاى متعدد آنچه به خزانه مىرسید، عملاً و به مراتب کمتر از میزان دریافتى بود. از سوى دیگر، قدرت اختاپوسى و چند وجهى بوروکراسى که هیچ کارى بدون اجازه و دستور و مُهر و تأیید ایشان به انجام نمىرسید، مقوله پیچیده و مهم رشوه خوارى را در دستگاه حکومتى آنچنان نهادینه و ساختارى نمود که حتى امروز هم پس از گذشت سیصد سال از آن دوران، جامعهایرانى دست به گریبان این آسیب اجتماعى است. پدیده رشوه به ویژه به جهت فقدان ضوابط و قوانین و مقررات مکتوب و متحد الشکل، بازارى گرم و رایج داشت؛ چنانکه هیچ کارى بدون پرداخت مبلغى به صاحب منصبان و مسؤولان و حتى کارمندان دون پایه امکان نداشت. به زودى پدیده زشت و مذموم رشوه به عنوان یک کارکرد اجتماعى در اخلاق عمومى پذیرفته شد و دامنه آن به دیگر موقعیتها و نهادهاى اجتماعى همچون منصب قضا که مسؤولیت ایجاد نظم و قضا و رعایت عدل و انصاف را داشتند، سرایت کرد. و قاضیان را هم آلوده دامن ساخت. درست است که هم در آن دوران و چه در حال حاضر، دیگر جوامع پیشرفته و صنعتى نیز با این پدیده دست به گریبان هستند، اما مشکل جامعه ایرانى با جوامع غربى در زمینه رشوه خوارى و رشوه دادن تنها اشتراک در لفظ است نه درمعنى. در جوامع پیشرفته، اصل بر انتظام قانونى و گردش حقوقى امور استوار است که در این میان استثنائاً براى رسیدن به مقصود از این پدیده سودجویى مىشود؛ اما در جامعه ایرانى، رشوه یک قاعده کلى و فراگیر و عمیقاً اجتماعى است، که در طى سدههاى متوالى، اخلاق عمومى هم به پذیرش این آسیب اجتماعى خو داده است. بى سبب نیست که پژوهشگران و مصلحان اجتماعى بر این اعتقاد پافشارى مىکنند که تغییر و تحول در جامعه ایرانى جز بر بستر شناخت تحلیلى از تاریخ ایران به ویژه از عهد صفوى به بعد، ممکن نبوده، نمىتوان به رشد و ثباتتى پایدار رسید، بدون آنکه رنسانسى همه جانبه در تمامى سطوح فرهنگى، اجتماعى، اخلاقى و اقتصادى به عمل آورد زیرا مناسبات زیست شده تاریخى، در صورتى که با آن برخوردى تحلیلى و خردمندانه و تعقلى صورت نگیرد و ریشه یابى نشود، همچنان خود را باز تولید کرده به حیاتش ادامه مىدهد.
-
مدیر بازنشسته
بوروکراسی صفوی و حیف ومیل درآمدهای دولتی
چنانکه در همین مقاله یادآور شدیم، بوروکراسى «=کاغذ بازى و قرتاص بازى» صفوى با آن طول و عرض پر دامنهاش، تمامى درآمدهاى دولتى و آن میزان تنزیل شدهاى که به خزانه مىرسید - بخشى از آن پیش از واریز به خزانه توسط عمال دولت به طرق مختلف و «غیر قانونى» اختلاس مىشد - را مىبلعید و اجازه نمىداد، هزینههاى ضرورى در جهت تأمین رفاه و امنیت عامه و ساخت زیر بناها مصرف شود، گو این که اصولاً چنین خواست و تفکرى هم در میان دولتمردان صفوى و شخص پادشاه موجود نبود. براى آن که خواننده با عمق فاصله طبقاتى و سطح حقوق و دستمزدها و اهمیت این مشاغل آگاه شود، در مقاله (اقتصاد صفوى) به تفصیل و یا ذکر آمار و ارقام بحث شده است، در اینجا کافى است خاطر نشان شویم که با وجود اختلاف درآمد بین یک سرباز که سالانه 3 تومان و 25 عباسى «معادل 700/000 تومان امروزى» و یک درجهدار حدود 9 تومان «1/800/000 تومان امروزى» در آمد داشت، مىباید یک چهارم و در برخى مواقع یک سوم آن را به رشوه به مسؤولین بپردازد تا بتواند حقوق خود را به موقع دریافت دارد. این همه زمانى بود که یک فرمانده هزار نفره «مین باشى = سرهنگ» 400 تومان «= 80/000/000 میلیون تومان» و صاحب صدر «= رئیس سیاسى همه روحانیون» دو هزار تومان «معادل 160/000/000 میلیون تومان» در سال مواجب داشتند! البته این میزان تنها حقوق سالانه و قانونى آنها بود، حال آن که صاحب منصبان دولت از اقطاع، سُیور غال، و موقوفات و رشوه هم درآمدهاى فراوانى را کسب مىکردند.
-
مدیر بازنشسته
دیوان سالاری صفوی در تضاد با منافع ملی
ابعاد نظام دیوان سالارى صفوى تنها به موارد یاد شده محدود نمىشود. این نظام، براى بقاى خود، به راحتى از منافع ملى چشم پوشى مىکرد، چنانکه در جانشینى شاهان مرده، ضعیفترین و بى کفایتترین آنها را تنها براى ادامه حیات طفیلىاش انتخاب و براى این منظور از هیچ اقدامى حتى قتل دیگر شاهزادگان که احیاناً سلحشورى و کفایتى در آنها سراغ مىیافت، نمىکرد. شواهدى از این سوء انتخاب و رفتار در سایر مقالههاى این بخش آورده شده و در اینجا نیازى به تکرار نیست.
دیوان سالارى بیمار و فاسد، پذیراى هیچ عنصر و فرد توانا و با کفایتى نیست و به هر صورت ممکن آنها را از جرگه خود خارج مىسازد؛ تاریخ ایران چه در عهد صفوى و چه بعد از آن بارها و بارها شاهد این نخبه کشى و انفعال مردمان در قبال آن بوده است. مهاجرت اندیشمندان و خوش فکران در همه ردهها اعم از شاعر و تاجر تا سیاستمدار و عالم به دیگر مناطق و کشورها، خود حکایتى غمبار از این سوء مدیریت اجتماعى است. کار کاغذ بازى، قرتاص بازى، رشوه خوارى، دست اندازى به مال و جان مردم، بروز ناامنى و .... بدانجا کشید که نیروى نظامى و ارتش و انتظامى که مىباید حافظ حدود و سر حدات و آماده دفاع در برابر دشمنان مىبود، به یکباره به تن آسایى و عصیان عمومى که هر از چندى از گوشهاى سر بر مىآورد، شناخت. سرباز یا درجه دارى که براى دریافت مواجب مجبور مىشد به مقام بالاتر خود رشوه بپردازد، به همان اندازه خود را محق مىدانست تا دست در کیسه مردم کند و با دزد و راهزن، غافله زند و از دیوار رعایا بالا رود و یا اجحاف و زور، زندگى خود را تأمین نماید. بى سبب نیست که مردمان، دزد را از داروغه، راهزن را از کلانتر، و قاضى را از شاکى تشخیص نمىدادند و تفاوت حافظان امنیت را با غاصبان آن نمىدانستند.
-
مدیر بازنشسته
تجدید وحدت سیاسى و ملى و مذهبى در عهد صفویه
«907 - 1145 ق / 1501 - 1732 م»
یکى از والاترین ارزشهاى تاریخ صفویان آن است که در دوره چیرگى و تشکیل حکومتشان، کشور ایران به صورت یک سرزمین مستقل در محدوده جغرافیایى و فرهنگى و مرزهاى مشخص آن استقلال یافت و بدین گونه از دیگر کشورهاى اسلامى به طور قطع متمایز و مشخص گردید. توضیح آن که با چیرگى تازیان بر ایران، این کشور جزیى از امپراطورى پهناور اسلامى شد و بعد از آن هم که به همت صفاریان و سامانیان استقلالى به دست آورد، همواره در دست امیرانى بود که خواه ایرانى، و خواه تُرک، تنها بر بخشى از ایران فرمانروایى داشتند و «منشور امارت» خویش را از خلیفه بغداد که در نعمت به غارت آورده و عیش دین پرورده خود غوطهور بود، به چنگ مىآوردند. بعد از آن، دوره استیلاى ترکمانان سلجوقى و هنگامه ایلغار مغول و تاتار فراز آمد؛ تا کردند آنچه تازى نکرد و بردند آنچه غُز و کمیاک و قراختاى و قبچاق نبردند! پس از آنها، فرماندهان متفرق و پراکنده و بد فرجام ایرانى یک چند در دورهاى ملوک الطوایفى، کَرّ و فَرّى نمودند و سپس تیمور لنگ گورکان، آن جبار خون آشام جغتایى، سرزمین ایران را در زیر سم ستوران خود گرفت؛ آن گاه، فرزندان آن ستمکار، به بادافره بدکرداریهاى پدر گرفتار شدند و به جان هم افتادند و دورهاى تازه از گیر و دار و ستیزه و پیکار پدید آوردند و ترکمانان سپید گوسپند و سیه گوسپند هم در این تُرکتازى با آنان یارِ غار شدند، تا سرانجام شاه اسماعیل صفوى به دستیارى سرخ کلاهان این سدّ سوید را شکست و حکومت ایران زمین را به دست پادشاهانى از اعقاب خود داد که هر که و هر چه بودند، از درون ایران برخاستند و بر همه سرزمین تاریخى ایران فرمانروایى داشتند
-
مدیر بازنشسته
ظهور صفویه و استقلال ارضی ایران
بدین سان، فصل نوینى در تاریخ ایران گشوده شد و کشورى که سدههاى دراز در تفرقه و ملوک الطوایفى سپرى کرده بود، یا جزو امپراطوریهاى وسیع ترکمانان سلجوقى و مغول و تیمورى و ترکمانان آق قویونلو و قراقویونلو قرار داشت؛ سرزمینى واحد و مستقل گشت که فرمانبردار پادشاهى از خود بود با مرزهایى همسان زمان ساسانى و دولتى همچون آن عهد که با دین توأمان بود.
در سال 907 ق / 1501 م که شاه اسماعیل آن نابغه خردسال صفوى، سپاه قزلباش را به جانب تبریز برد، علاوه بر شروانشاهان در شروان و الوند میرزاى بایُندرى در آذربایجان و صوفیان صفوى که سرگرم ایلغار خود بودند « چند حاکم که هر یک داعیه استقلال داشتند در ولایت ایران لواى اَنا و لاغیر بر افراشته بودند .... ]چنانکه خاقان اسکندرشان در آذربایجان و سلطان مراد در اکثر عراق عجم
-
مدیر بازنشسته
عوامل وحدت ملی و ارضی ایران در عهد صفوی
نخستین عامل اساسى که در ایجاد این وحدت و تمرکز تأثیر داشت، گرایش ملّت ایران به تشیع و دورى روز افزون از مذاهب اهل سنت بود. این دورى از هنگام سقوط بغداد به دست هلاگوى مغول به طور جزم آغاز شد و پیوسته در حال گسترش بود. به نحوى که هر ساله تمایل ایرانیان به بزرگداشت پیشروان شیعه دوازده امامى بیشتر و آثار این احترام در نظم و نثر پارسى آشکارتر و در میان طبقات جامعه پایدارتر گردید. و چون کار به نهضت سرخ کلاهان شیعه و اعلام رسمیت مذهب آنان کشید، قبول آن براى مردم آسان شد، گرچه این اعلام، موجب مهاجرت بسیارى از فرهیختگان به دیگر دیار سنى مذهب و قتل و آزار آنان شد.
دومین عاملى که به ایجاد این وحدت و تمرکز، یارى رساند، دفاع ناگزیر ایرانیان از هستنى و سنت و اعتقاد خود، در برابر هجوم ممتد و طولانى ترکان آسیاى مرکزى به ایران بود، که چندید سده به دراز کشیده بود؛ چنین به نظر مىرسد که بر اثر این هجومهاى دیرباز و کشتار و تاراج پایان ناپذیر اقوام مهاجم، عقدههاى انباشت شده در دل ایرانیان، مانند دُملى در حال آماس کردن و سر گشودن بود و تنها نیشترى مىخواست تا سر بگشاید. این نیشتر، همان قیام شاه اسماعیل اول به یارى قزلباشان بود که به نام و نشان تصوف و تشیع انجام گرفت.
هنگامى که امیر یار احمد اصفهانى معروف به «نجم ثانى» دومین وزیر شاه اسماعیل صفوى، ازبکان ماوراءالنهر را هر جا مىیافت به دار بَوار مىرسانید، آنان چنین گفتند: «گویا روزگار این بلاى سیاه را در برابر قتل عام چنگیز خان و امیر تیمور خان به انتقام فرستاده است به جانب ترکستان، چون جزاى عمل حق است و این دَجّال است، اگر چه دَجّال را این قهر و غصب و تغلّب نیست. / عالم آراى صفوى، ص 375». با همین اندیشه انتقام بود که نجم ثانى هنگام فتح قلعه قَرْشى که مقّر ازبکان بود «فرمود که حتى سگها و گربههاى قرشى را به قتل آوردند، و فرمود که هموار کنید یعنى قلعه را با خاک یکسان کنید[، و چون دَیّار در آن دیار نماند، گفت: حال اندک دلم تسلى شد، عوض قتل عام چنگیز امیر تیمور کردم .... / عالم آراى صفوى، ص 372». همین نجم ثانى از اطاعت یا اظهار انقیاد و التجاى شاهزادگان تیمورى مانند بابُر و برادر زادهاش اویس میرزا و بعضى از شاهزادگان ازبک یعنى بازماندگان مغول به درگاه شاه اسماعیل به همانگونه خشنود بود که از شکست یا انحذال آنان، زیرا این هم در نظر او نوعى از انتقام بود که ایرانیان از مغولان و ترکان جغتاى یا اقوام مشابه آنان مىگرفتند: «نمردم و دیدم که نواده چنگیز خان و تمام پادشاهان ترکستان التجا به درگاه پادشاه آوردند. / عالم آراى صفوى، ص 343».
-
مدیر بازنشسته
همراهی ایرانیان در تثبیت دولت صفوی
شاه اسماعیل خود هنگامى که با ازبکان مىجنگید، ایشان را «تُرک تنگ چشمِ خیره سر / ایضاً ص 444» خطاب مىکرد، در حالى که سپاهیان قزلباش او خود تُرک نژاد بودند و در مقابل تاجیکان یعنى ایرانیان قرار داشتند «ایضاً صص 425 و 594 به بعد». البته مطالبى که از مآخذ «عالم آراى صفوى» نقل شد، اگر چه اشاراتى است منطبق بر وقایع تاریخى، اما خالى از تصرف اعتقادى هم نیست، و بر روى هم رفته، کتابى است که نشان دهنده روحیه عامه ایرانیان در عهد صفوى و از این رو نکتههایى که از آن نقل شده، اگر هم منسوب به گویندگان آنها باشد نه ا ملفوظات واقعى آنها، باز، بیان کننده اعتقاد عموم مردم و نشان دهنده نظر آنها نسبت به کسانى است که از عهد ایلغار مغول و تاتار تا قیام شاه اسماعیل، ایران را به صحنه کشتار و تاراجهاى پیاپى مبدل ساخته بودند؛ و این که شاه اسماعیل و وزیر دلیر و توانایش نجم ثانى، سرداران و بزرگانى از ایران زمین بودند که شکستها و ناکامیهاى گذشته را جبران کردند.
سّر این که شاه اسماعیل بدان سرعت و با مخالفتهاى اندک در ایران پذیرفته شد و در مدتى کوتاه به ایجاد یک حکومت ملى و مذهبى واحد و متمرکز انجامید، همین ارضاء خاطر ملتى بود که چند صد سال از هجومهاى زرد پوستان غارتگر و قتل و کشتار آنها رنج کشیده و اینک هم از پیشرفت روز افزون ازبکان که تا نزدیکیهاى سمنان پیش آمده بودند، در اضطراب و وحشت به سر مىبردند.
در ایجاد این وحدت، دانسته یا ندانسته، موضوع حفظ مرزهاى طبیعى ایران و قلمرو فرهنگى آن همیشه موضوع اصلى مبارزات دولت صفوى و نادر شاه افشار بود، تنها در دوران ضعف زندیان و قاجاریان بود که این مبارزات سستى گرفت و دست غارتگران شرق و غرب را در پیشرفت در خاک ایران باز گذاشت.
کلمات کلیدی این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن