صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 36 , از مجموع 36

موضوع: آشنایی با مدیران موفق جهان

  1. #31
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    پیش فرض

    هنــــری مینتـــــزبرگ
    تدوین: مهدی یارحمدی خراسانی
    هنري مينتزبرگ‌‌ (1939)
    چكيده‌
    - متولد 2 سپتامبر 1939 در «تورنتو».
    - فارغ‌ التحصيل‌ مهندسي‌ مكانيك‌ از دانشگاه‌ «مك‌گيل‌» در سال‌ 1961.
    - كارشناس‌ ارشد از كالج‌«جورج‌ ويليامز» درسال‌ 1962 .
    - دكترا از مدرسه‌ مديريت‌ «سلوان‌» در سال‌ 1968.
    - دريافت‌ پست‌ تدريس‌ در دانشگاه‌ «مك‌ كينزي‌» در سال‌ 1972.
    - برنده‌ جايزه‌ «مك‌گيل‌» براي‌ بهترين‌ مقاله‌ در «هاروارد بيزينس‌ ريويو» در سالهاي‌ 1975 و 1987.
    - برگزيده‌ شده‌ بعنوان‌ «استاد برانفمن‌» در رشته‌ مديريت‌ در دانشگاه‌ «مك‌ گيل‌» در سال‌ 1978.
    - رئيس‌ انجمن‌ مديريت‌ استراتژيك‌ در سالهاي‌ 9 ـ 1988.

    آثار اصلي‌
    - ماهيت‌ كار مديريت‌ (1973)
    - مديريت‌ از ديدگاه‌ «منتيزبرگ‌»: درون‌ دنياي‌ عجيب‌ سازمانها (1989)
    - فرايند استراتژي‌ (1991)
    - ظهور و افول‌ برنامه‌ ريزي‌ استراتژيك‌ (1994)

    زندگي‌ نامه‌
    «مينتزبرگ‌» اولين‌ دانشمند در حوزة‌ مطالعات‌ مديريت‌ بود كه‌ به‌ عضويت‌ انجمن‌ سلطنتي‌ كانادادرآمد و موقعيت‌ استثنايي‌ انتشار چهار مقاله‌ در نشريه‌ «هاروارد بيزينس‌ ريويو» تا سال‌ 1975 و دو باردريافت‌ جايزه‌ «مك‌ كينزي‌» را به‌ دست‌ آورد. شايد اين‌ مورد منحصر به‌ وي‌ باشد كه‌ از ميان‌ هزاران‌استراتژيست‌، در سال‌ 1989 به‌ رهبري‌ انجمن‌ مديريت‌ استراتژيك‌ برگزيده‌ شد و پس‌ از آن‌ مفهوم‌ افول‌برنامه‌ ريزي‌ استراتژيك‌ را مطرح‌ ساخت‌.
    «هنري‌ مينتزبرگ‌» با مطالعه‌ آنچه‌ مديران‌ واقعاً به‌ انجام‌ مي‌رسانند، دريافت‌ كه‌ در سازمانها «تسلط‌ وكنترل‌» كمتر از عكس‌العملهاي‌ موقت‌ و برنامه‌ ريزي‌ نشده‌ و انطباق‌ با تغييرات‌ مشاهده‌ مي‌شود. از نظروي‌ استراتژي‌ مي‌تواند از تجربه‌هاي‌ عملي‌ افرادي‌ كه‌ در خطوط‌ مقدم‌ سازمان‌ فعاليت‌ دارند ناشي‌ شودو ابداً برنامه‌ ريزي‌ شده‌ نباشد.
    سابقه‌ شخصي‌ «مينتزبرگ‌» به‌ طرق‌ گوناگون‌، ديدگاههاي‌ متفاوت‌ وي‌ را دربارة‌ استراتژي‌ نشان‌مي‌دهد. تحصيلات‌ اوليه‌ وي‌ خلاف‌ معمول‌ نبود ولي‌ اگر چه‌ در ابتدا در رشته‌ مهندسي‌ تحصيل‌ كرد امابه‌ اين‌ رشته‌ بخصوص‌ وفادار نماند. اولين‌ شغل‌ «مينتزبرگ‌» در حوزة‌ پژوهش‌ عملياتي‌ و در راه‌ آهن‌كانادايي‌ اقيانوسيه‌ بود. اين‌ شغل‌ به‌ وي‌ ديد جالبي‌ از يك‌ سيستم‌ در حالت‌ كلي‌ آن‌ داد اما دو سال‌براي‌ ارضاي‌ كنجكاوي‌ او كافي‌ بود. نگرش‌ وي‌ بعدها در صفحهتقديم‌نامه‌كتاب‌ «مديريت‌ از ديدگاه‌مينتزبرگ‌» بدين‌ شكل‌ جمع‌ بندي‌ شد: تقديم‌ به‌ آنان‌ كه‌ زندگي‌ عمومي‌ ما را صرف‌ كار در سازمانها وزندگي‌ خصوصي‌ ما را صرف‌ گريز از آنها مي‌كنند. او ابتدا تقاضاي‌ استخدام‌ خود را به‌ موسسه‌ تكنولوژي‌ماساچوست‌ ارائه‌ كرد و عليرغم‌ اينكه‌ فكر مي‌كرد پذيرفته‌ نمي‌شود، مورد قبول‌ واقع‌ شد. سپس‌بعنوان‌ نامزد دكترا در گروه‌ خط‌ مشي‌ بازرگاني‌ كه‌ عملاً وجود نداشت‌، مطرح‌ شد در حالي‌ كه‌ استادي‌براي‌ پذيرش‌ راهنمايي‌ وي‌ نبود. به‌ اين‌ ترتيب‌ «مينتزبرگ‌» از ميان‌ فرصتهاي‌ برنامه‌ ريزي‌ نشده‌ و تركيبي‌غني‌ از انسانهاي‌ غير معمول‌ در موضوعات‌ جديد ظهور كرد. همانگونه‌ كه‌ در مقدمه‌ مقاله‌اي‌ در سال‌1989 نوشته‌ بود: در انجيل‌، پديد آمدن‌ انسان‌ بصورت‌ يك‌ برنامه‌ هوشيارانه‌ و در چار چوب‌ يك‌استراتژي‌ جامع‌ بيان‌ شده‌ است‌ اما نظريه‌ داروين‌ اين‌ برخلاف‌ انجيل‌ چنين‌ بيان‌ مي‌كند كه‌ چنين‌ طرح‌جامعي‌ براي‌ آفرينش‌ انسان‌ وجود نداشته‌ است‌ بلكه‌ اين‌ نيروهاي‌ محيط‌ بوده‌اند كه‌ بتدريج‌ تكامل‌انسان‌ را شكل‌ داده‌اند. (Hampden - Turner 1996).
    مینتزبرگ در یک نگاه
    هنري مينتزبرگ در سال 1939 در كانادا متولد شد. مدرك كارشناسي مهندسي مكانيك را از دانشگاه مك گيل و كارشناسي ارشد و دكتراي مديريت را از دانشگاهMIT اخذ كرد و اكنون بيش از سه دهه است كه در دانشكده مديريت دانشگاه مك گيل كانادا مشغول به كار است. مينتزبرگ بيش از 14 كتاب و 140 مقاله منتشر كرده است. نوشته هاي او عمدتا در زمينه سبكهاي مديريتي، راهبرد و تئوري‌هاي سازماني است. او را قهرمان راهبرد خلاق لقب داده اند و برخي نشريات او را جزو 10 متفكر برتر مديريت در جهان شناخته اند. نظريه نقشهاي مديريتي او رواج عام يافته است. او براين باور است كه طبيعت كار مديريت خيلي ساختاريافته و قابل پيش بيني و تنظيم نيست. مديران در شرايط پيش بيني نشده بيشتر براساس بصيرت شخصي تصميم مي‌گيرند تا تجزيه و تحليل اطلاعات. بنابراين مينتزبرگ بيشتر بر خلاقيت و الگوسازي تاكيد مي كند و بر وجه هنري مديريت بيشتر اصرار مي ورزد تا وجه علمي آن. به تعبير او دانشي كه مديران در محيط كار خود به دست مي آورند از مهارتهاي عمومي مديريت باارزش‌تر است.
    مينتزبرگ را مي توان شناخته شده ترين منتقد برنامه هاي آموزش مديريت به سبك سنتي و آنچه فرهنگMBA ناميده مي شود، دانست. انتقاد عمده او به تفاوت بين آموزش مهارتهاي فني و توسعه تجارب مديريتي بر مي گردد. به نظر او به جاي در اختيار گرفتن جوانان بي تجربه در امر مديريت و تعليم دادن مهارتهاي فني تحت عنوان آموزش مديريت به آنان، بايد مديران با سابقه كار عملي و داراي تجربه هاي مديريتي را به اين دوره ها آورد و الگوها و تئوري هاي فكري جذاب و جالب را به تجربه هاي آنان افزود و در قالب استفاده مفيد و هدفمند و خلاق از آن دستاوردها به توسعه دانش مديريتي و تجربه مديريتي نايل شد.
    مينتزبرگ راهبرد را نه صرفا يك برنامه با نگاه رو به جلو مي داند بلكه به راهبرد به عنوان يك الگو مي نگرد كه به رفتار گذشته نيز نظر دارد. او اساسا براين معنا تكيه مي كند كه راهبرد يعني ديدن و براي ديدن وجوه شش گانه ديدن جلو و عقب، بالا و پايين و چب و راست را قائل مي‌شود و تاكيد مي كند كه ديدن كامل عبارت است از در نظر گرفتن تمامي اين نوع ديدنها. تدوين راهبرد در مبناي فكري او كمتر از درون يك فرايند رسمي قابل استخراج است. او معتقد است راهبرد عمدتا از درون تعاملات و فرايندهاي گوناگون بيرون مي آيد و بدين جهت همواره در حال تكوين است. مينتزبرگ چنين راهبردي را راهبرد چترگونه مي نامد كه طرح كلي آن از پيش سنجيده و طراحي شده است اما جزئيات آن در حين عمل شكل مي گيرد و تكامل مي يابد.
    مينتزبرگ در كتاب سفر راهبرد، جنبه هاي مختلف تدوين راهبرد را بر مي شمارد و از توجه صرف به يك جنبه خاص برحذر مي‌دارد و با يادآوري داستان فيل و درك مردم در تاريكي از آن عنوان مي كند كه تدوين راهبرد صرفا باتوجه به يك جنبه از فرايند آن تحقق نمي يابد و مستلزم توجه و درك تماميت موضوع راهبرد است.
    نظريات هنري مينتربرگ
    بر خلاف ساير انديشمندان مديريت كار و فعاليت و انديشه آقاي مينتربرگ بر پايه يك با دو تئوري و نظريه به خصوص نيست. بلكه دامنه‌ي گسترده مطالعات و پژوهشها و نگرش وسيع او به مديريت و اينكه مديران چگونه انجام وظيفه مي‌كنند سبب شده است تا انديشه‌هاي او بسيار گسترده باشد. وركن اصلي انديشه آقاي مينتزبرگ اين است كه مديريت عبارت از «كاربرد مهارت‌هاي انساني در نظام تقسيم كار» است.
    به اين ترتيب مديريت نظامي است كه بر انسان‌ها استوار است. بنابراين سيستم‌ها و نظام‌ها نبايد بر انسان‌ها حاكم باشند بلكه انسان‌ها هستند كه بر سيستم‌ها و نظام‌هاي سازمان حاكم هستند و آن را اجراپذير مي‌سارند.
    مديران چگونه كار مي كنند؟
    وي معتقد است نقش ديگر مدير اين است كه قبل از آموزش و راه اندازي ديگران خود وظايفي را به نحوي شايسته درك كنند و بشناسند و اجرا كنند. او معتقد است هيچ شغلي در جامعه مهم‌تر از مديريت نيست. مديران تعيين كننده‌ نقش هدايت جامعه هستند و ويژه‌سازي سر چشمه‌ها و منابع را بر عهده دارند.
    وي در كتاب خود به نام «ماهيت كار مديريت» به ويژگي‌ها شش‌گانه مدير اشاره مي‌كند كه عبارت‌اند از:
    1.وظايف مديران از وظايف با برنامه و بدون برنامه تشكيل مي‌شود.
    2.يك مدير بايد كارشناس و همچنين داراي دانش عمومي باشد.
    3.مديران بايد به تمام اطلاعات توجه داشته باشند اما اطلاعات شفاهي را با توجه و دقت بيشتري بررسي كنند.
    4.فعاليت‌هاي مديران داراي گروه بندي گونه‌هاي مختلف و قسمت‌هاي متفاوت است.
    5.فعاليت‌هاي مديران بيشتر هنري است تا عملي و يك مدير بايد درك و احساس صحت انجام كار داشته باشد.
    6.وظايف مديريت روز به روز پيچيده‌تر مي‌شود.
    - وي وظايف مدير را در سه گروه زير نقش آفرين آن را مشخص مي كند و در مجموع ده وظيفه براي مدير در نظر مي گيرد:
    الف)نقش درون گرايي
    به طور كلي مديران داراي سه نقش درون‌گرا كه عبارت‌اند از:
    1.نقش فرد اول: به عنوان فرد اول سازمان به صورت حتي نمادين بايد نقش خود را انجام دهند.
    2.نقش رهبر: ايجاد انگيزه و برقراري و آماده سازي محيط سازماني مطلوب براي زير دستان در شمار وظايف رهبري در مديريت است.
    3.نقش رابط: به عنوان رابط بين سازمان و سازمان‌دهنده تاثيرگذار است پيراموني خارج از سازمان عمل مي كند.
    ب)نقش توزيع كننده اطلاعات
    وظايف مديران در حكم نقش توزيع كننده اطلاعات عبارت‌اند از:
    1.كنترل‌كننده اطلاعات. مدير تمام اطلاعات سازمان را دريافت مي‌كند و بر اساس ضرورت به توزيع اطلاعات مي‌پردازد.
    2-نقش توزيع‌كننده اطلاعات. مديران اطلاعات لازم را از سازنده‌هاي برون سازمان دريافت و به داخل سازمان منتقل مي‌كنند.
    3.نقش انتقال دهنده. مديران اطلاعات داخل سازمان را در يافت و به سازمان‌هاي ديگر انتقال مي‌دهند.
    ج)نقش تصميم گيرنده
    مديران براي ايفاي نقش تصميم گيري وظايف زير را انجام مي دهند:
    1.تغيير در سازمان. مدير در حكم كار آفرين عمل مي‌كند بدين ترتيب كه در هنگام ضرورت تغييرات را سازمان به عمل مي آورد تا انعطاف‌پذيري را براي انطباق با محيط به وجود آورند.
    2.حل‌كننده مشكلات. مديران مشكلات سازمان راحل مي‌كنند به ويژه هنگامي كه دقيقاً مسئله‌اي مطرح مي‌شود.
    3.ويژه‌سازي سرچشمه‌ها. مديران بايد نسبت به ويژه‌سازي منابع و سرچشمه‌ها اقدام كنند و منابع را بر پايه برنامه‌ريزي و عادلانه براساس ضروريات در سازمان تقسيم نمايد.
    4.مذاكره‌كننده. مديران با افراد گروه‌ها و سازمان‌هاي ديگر به مذاكره مي‌پردازند ونسبت به رفع مشكلات اقدام مي‌كنند.
    ساختار سازماني
    در سال 1970 وي در كتاب خود به نام «ساختار سازماني» به انواع ساختار سازماني اشاره مي‌كند كه عبارت‌اند از:
    ساختار سازماني ساده ساختار بروكراسي و ماشيني ديوانسالاري حرفه‌اي ساختار تقسيم كار و ساختار سازماني غير رسمي اين تقسيم‌بندي‌هاي ساختار سازماني ده سال بعد توسط مينتزبرگ تجديد نظر شد و به صورت زير در آمد:
    1.ساختار سازماني كار آفرينان
    سازمان‌هايي كه به تعداد كم كاركنان تخصص و با تقسيم كار و انعطاف‌پذيري كار و فعاليت‌ها مي‌كنند دارايساختار و ارتباطات سلسله مراتبي با روابط غير رسمي قدرت و اختيارات زياد هستند. اين اختيارات در دست مدير عالي سازمان است و به سطوح پايين واگذار مي‌شود.
    2.ساختار سازمان ماشيني
    اينگونه سازمان‌ها كاملاً تخصصي هستند وظايف يكنواخت و تكراري دارند و ارتباطات رسمي بين كاركنان برقرار است واحدهاي سازماني بزرگ هستند و گروه‌هاي تخصصي براي انجام كارها و وظايف وجود دارد. ساختار اداري براي انجام فعاليت هاي سنتي است تصميم‌گيري مركزگرا است. تقسيم‌بندي بين وظايف ستادي و صفي مشخص است.
    3.سازمان گونه‌گرا
    اين سازمان‌دهي داراي واحدهاي متعدد و با وظايف محدود و مشخص هستند. معمولاً هر واحد را قسمت مي‌نامند. يك واحد ستاد اداري متمركز خدمات و پشتيباني را ارائه مي‌دهد به نام واحد «مديريت مركزي» ناميده مي‌شود.
    4.سازمان‌هاي حرفه‌اي
    معمولاٌ اين گونه سازمان‌ها شامل بيمارستان‌ها، دانشگاه‌ها، به واحدهاي خدمات عمومي مانند شهرداري‌ها و شركت‌هايي است كه داراي وظايف يك شكل هستند. ساختار اين گونه سازمان‌ها بر پايه دانش تخصصي و مهارت‌هاي كارشناسان آن است. كاركنان وظايف تعيين و واگذار شده را انجام مي‌دهند. اين سازمان‌ها خدمات و كالاهاي خدمات و كالاهاي استاندارد را ارائه مي‌دهند.
    5.سازمان نوآور
    به نظر وي سازمان‌هايي جديد و نوين هستند. اين گونه سازمان‌ها انعطا ف‌پذير و از ديوانسالاري گريزان هستند. از برنامه‌ريزي و كنترل اجتناب دارند. نوآوريها را با استخدام نيروي جديد و آموزش و پرداخت مناسب به آن‌ها تشويق مي‌كنند. كار گروهي در اين سازمان‌ها در درجه اول قرار دارد.
    6-سازمان‌هاي مامور
    اين سازمان‌ها داراي ماموريت ويژه‌اي هستند. كارمندان با تخصص و مهارت براي اجراي ماموريت خاص استخدام مي‌شوند. در اين سازمان‌ها تحقق اهداف و ماموريت‌ها در اولويت اجرايي قرار دارد.
    راهبرد در برنامه‌ريزي
    رابطه بين راهبرد در برنامه‌ريزي در شمار انديشه‌ها ونظريات مينتز برگ است. او سال‌ها است كه در اين زمينه مطالعات خود را متمركز كرده مقالات و كتاب‌هاي زيادي را نوشته است. در سال 1994 كتاب مشهور او به نام «اوج گير و شكست برنامه‌ريزي راهبردي» انتقاد شديد او به برنامه‌ريزي بود. آقاي مينتز برگ شكست برنامه‌ريزي را به دلايل زير مي‌داند:
    1.فرايند گرايي. برنامه‌ريزي يك فرايند ديوانسالاري است و خلاقيت و نوآوري را صدمه مي‌زند.
    2.داده گرايي. برنامه‌ريزي دو گونه داده‌هاي راهبردي را تهيه و ارائه مي‌دهد داده‌هاي نرم و داده‌هاي راهبردي سخت داده‌هاي راهبردي سخت اطلاعات را آماده مي‌سازد اما داده‌هاي راهبردي نرم بينش و روش عقلاني منطق اجرايي را بيان مي‌كنند معمولاً برنامه‌ريزي‌ها به داده‌هاي راهبردي نرم توجه ندارد.
    3.جدايي گرايي. تهيه يك برنامه در يك «برج عاج» مفيد نيست زيرا اين برنامه‌ها دور از واقعيت اجرايي هستند.
    4.راهبرد گرايي. استراتژي و راهبرد محصول و نتيجه برنامه‌ريزي نيست بلكه خلاف آن است. زيرا آغاز فعاليت‌ها بايد با راهبرد باشد و نه با برنامه.
    وي نتيجه مي‌گيرد هنگامي كه سازمان نياز به تعيين راهبردها دارد در اين صورت تهيه برنامه‌ريزي كلان بيهوده است زيرا در برنامه‌ريزي‌هاي كلان به طور مشخص و دقيق امكان پيش‌بيني رخدادهاي آينده مقدور نيستند.
    - به طور كلي مينتز برگ به عنوان يك نظريه‌پرداز و انديشمند در مديريت شهرت بسزايي دارد. بسياري او را متخصص در تمام موضوعات مديريت مي‌دانند. براي عده‌اي او كارشناس ارشد در نظريه‌هاي مديريت زمان است. براي پاره‌اي از متخصصان مينتز برگ نظريه‌اي سنتي مديريت را تغيير داده و جهت نگرش‌ها را از اصول مديريت سنتي به مديريت نوين برگردانده است.
    كتابهاي معروف وي
    1.Mintezberg on management: inside our strange world of the organization, 1989.
    2.Power in and around organizations, 1983.
    3.The nature of managerial work " , new york :harper & row 1937.
    4.The rise and fall of the strategic planning, 1973.
    5.The structuring of organization, 1979.
    6.The strategy process , concepts ,contents cases , 3rd ed , 1986.
    Henry Mintzberg
    Dr. Henry Mintzberg joined McGill's Faculty of Management in 1968. Awarded the Bronfman Chair in 1982, Dr. Mintzberg is among the most distinguished contemporary management authors and is recognized for his expertise, innovation and dynamism worldwide.
    Dr. Mintzberg was the first Fellow to be elected to the Royal Society of Canada from the field of Management and has received many awards and honors for his work in Canada and abroad, including honorary doctorates from the University of Venice, University of Lund, Université de Lausanne and Université de Montréal. He completed a term as President of the Strategic Management Society. He was among the founding members of this society which unites 1800 Management academics and practitioners in 44 countries.
    Within the Faculty, Dr. Mintzberg focuses on executive education. He has received the Prix du Quebec, the Order of Canada, and the Order of Quebec. In addition to teaching at McGill, he has been a Visiting Professor at the Université d'Aix Marseille (France), Carnegie-Mellon University, École des Hautes Études Commerciales (Montreal), the London Business School (England) and INSEAD (France). He holds a joint appointment at INSEAD in France.
    General management and organization (including the process of strategy formation, the design of organizations and the impact of design on organizations), are Dr. Mintzberg's current research interests. His well-known books include The Nature of Managerial Work (1973), The Structuring of Organizations (1979), Power In and Around Organizations (1983), The Strategy Process (1988, 2nd ed. 1991), and Mintzberg on Management: Inside Our Strange World of Organizations (1989), several of which have been translated into many languages. His book, The Rise and Fall of Strategic Planning, won the best book award of the Academy of Management in 1995. His latest book is The Strategy Safari. Dr. Mintzberg has contributed to most of the major journals in his field, including Harvard Business Review, California Management Review and Academy of Management Review.
    Dr. Mintzberg's work has also received wide dissemination through conferences and seminars throughout the world.

  2. #32
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    پیش فرض

    مــــــاری پارکـــر فــالـــت
    تدوین: مهدي ياراحمدي خراساني
    نظريه خانم « ماري پاركرفالت » در ربع اول قرن بيستم الهام بخش بسياري از دانشمندان و محققين علم مديريت بوده است .به عقيده فالت هدف عمده مديريت بايستي دست يافتن به وحدت و يكپارچگي باشد ويك مؤسسه بايدآرام وبدون سر وصدا ماننديك ماشين خوب طرح ريزي شده ،خوب ساخته شده،وخوب روغن كاري شده،كاركند. بايد بين اجزاي مختلف آن هماهنگي كامل برقرار باشد . البته اصطكاك تا حدي وجود خواهد داشت ، زيرا اصولاً حركت بدون اصطكاك ممكن نيست. در هر مؤسسهاي تضاد منافع وجود دارد ، لكن بايد بين اين منافع متضاد به گونهيي سازگاري برقرار شود كه حداكثر كارايي به دست آيد . تضاد هميشه معارضهيي انرژيزاست . چنانكه وي ميگويد، به همان گونه كه بر اثر اصطكاك از “ ويولن” موسيقي بيرون ميآيد، وظيفه اساسي مديريت هم اين است كه تضاد و برخورد را به صورت سازندهاي در آورد.
    « فالت » در زمينه ايجاد وحدت و يكپارچگي و هماهنگي ، معتقد است كه هر سازماني بايد ميان كوششها و مساعي گروههاي مختلف هم نوايي و هماهنگي به وجود آورد تا با كارايي هر چه بيشتر ، به
    هدفهاي مؤسسه دست يابد . وي هماهنگي را محور اصلي و اساسي وظايف مديريت ميداند
    « فالت » دربارة قدرت ، اختيار و كنترل نظر خاصي دارد . وي به اين مفاهيم معناي جديدي بخشيده است . قدرت به معناي ساده آن عبارتست از استعداد انجام كار خاص ، يا توانايي پديد آوردن تغيير مطلوب ، لكن اختيار ، حق تصميم گيري است . اگر يك مدير ، تصميم گيرنده قابلي باشد بي درنگ تصميمات مناسبي اتخاذ ميكند ، اما نمي تواند اين توانايي را به معاونش واگذار كند .حق تصميم گيري را ميتوان به كاركنان ردههاي پايينتر در سازمان تفويض كرد ، لكن قدرت در خود شخص باقي ميماند. « فالت »قدرت را به دو دسته تقسيم ميكند، « قدرت بر ديگران » و « قدرت با ديگران » . سرپرستي كه تصور ميكند حق كنترل و رهبري كاركنانش را دارد حاضر نيست كه پيشنهادهاي آنها را بشنود و ميگويد كه از دستورهايش اعم از صحيح يا غلط بايد اطاعت شود . او در واقع بر كاركنان اعمال قدرت ميكند. واضح است كه اين نوع اعمال قدرت ، موجب مقاومت در كاركنان ميشود و طبعاً گرايش پيدا ميكنند كه از دستورهاي او سرپيچي كنند. از طرف ديگر ، يك سرپرست روشنفكـــر كه كار روزانــه را به طور « سيستماتيك» برنامهريزي ميكند ، مواد خام و ابزار را تأمين ميكند و مراقب است كه فعاليتها در شرايط مطلوبي باشند و همچنين ، كار را به زير دستانش ياد ميدهد و پيشنهادهاي خوب و عملي شان را ميپذيرد ،. در واقع يك قدرت مشترك بوجود ميآورد كه « قدرت با ديگران »نام دارد .« فالت » روي اهميت اين قدرت مشترك تأكيد ميورزد .
    كنترل نيز از نظر « فالت » با آنچه در ذهن مديران سنتي جاي گرفته است تفاوت دارد . كنترل به معناي به دست آوردن نتايج مطلوب است . في المثل ، كنترل بودجه به معناي تنظيم هزينه ها طبق بودجه از پيش برنامه ريزي شده است .تفکر خانم ماری پارکر فالت مبتنی بر سه اصل هدف گذاری جهانی ، اصول جهانی و قانون موقعیت یا وضعیت است. قانون هدف گذاری جهانی بیانگر روح تلاش جمعی برای افزایش انرژی سازمانی است. اصل جهانی همان تأکید بر ارتباطات دو سویه و دو جانبه بین فرستنده پیام و گیرنده پیام است . قانون موقعیت تأکید بر آن دارد که همیشه یک راه برای انجام کارها وجود ندارد. بلکه راهمای زیادی وجود دارد که بستگی به موقعیت و وضعیت سازمان دارد.
    « فالت » بين آنچه خودش « كنترل امور » و « كنترل فرد انسان » ناميده ، قابل به تفكيك شده است .اشخاص ، معمولا كنترل را مترادف كنترل فرد انسان مي دانند به اين معني كه في المثل مديران مي خواهند آدمها را كنترل كنند. اما كنترل مطلوب فالت كنترل امور است.
    mary parker follett

    community, creative experience and informal education

    With her concern for creative experience, democracy and for developing local community organizations, Mary Parker Follett is an often forgotten, but still deeply instructive thinker for educators and social animateurs.

    contents: introduction | mary parker follett - life | The New State | creative Experience | on power and management | conclusion | further reading and references | links

    The training for the new democracy must be from the cradle - through nursery, school and play, and on and on through every activity of our life. Citizenship is not to be learned in good government classes or current events courses or lessons in civics. It is to be acquired only through those modes of living and acting which shall teach us how to grow the social consciousness. This should be the object of all day school education, of all night school education, of all our supervised recreation, of all our family life, of our club life, of our civic life. (Mary Parker Follett 1918: 363)
    Mary Parker Follett (1868-1933) occupies a very significant place in the development of thinking and practice around adult and informal education. Her contribution can be seen in three particular arenas. First, her involvement in, and advocacy of, community centers in the first two quarters of the twentieth century did a great deal to establish them as an important social and educational form. Second, her theorizing around the notions of community, experience and the group, and how these related to the individual and to the political domain broke new ground - and was 'far ahead of her time' (Konopka 1958: 29). It provided a key element in the development of the theorizing and practice of groupwork and community development and organization. For example, her argument that democracy could only work if individuals organized themselves into neighbourhood groups, and people's needs, desires and aspirations were attended to was fundamental to the sorts of thinking that emerged. Last, she was able to help key figures like Henry Croly and Eduard Lindeman not only to develop their thinking, but also to access important sources of financial help.
    Today, Mary Parker Follett is better known for her pioneering work on management - although her contribution was soon forgotten after her death in 1933 (especially in the USA). She looked to approach organizations as group networks rather than as hierarchical structures, and attended to the influence of human relations within the group. In terms of current debates around management such a perspective is hardly revolutionary - but then it's radicalism and 'soft' orientation stood well outside mainstream.
    Mary Parker Follett - her life

    Follett was born in 1868 into an affluent Quaker family in Quincy, Massachusetts. She was educated at the ThayerAcademy but had to take on a significant role within the family in her teens when her father died (her mother was disabled). In 1892 she entered Society for the Collegiate Instruction of Women in Cambridge , Massachusetts (later RadcliffeCollege) where she graduated in 1898 in economics, government, law and philosophy. While at Radcliffe she spent a year at NewnhamCollege, Cambridge. Her research thesis at Radcliffe was published in in 1896 as The Speaker of the House of Representatives (and quickly became a standard work).
    From 1900 to 1908 Follett became involved in social work in the Roxbury neighborhood of Boston (joining the staff of Roxbury Neighborhood House). She had an independent income and was able to throw herself into the work (in much the same way that Jane Addams and others were able to become immersed in settlement activity). She appears to have had the classic abilities of the informal educator to engage with a wide range of people, to listen and explore what they had to say, and to gain their confidence and esteem.
    Roxbury at that point was a diverse neighbourhood both in terms of class and ethnicity. It had many of the classic dynamics of the suburbs - a grid-like design with no strong centre, a relative lack of attachment by its inhabitants and fairly limited local networks. However, Mary Parker Follett saw considerable possibility in the diverse nature of the population. Mixed neighbourhoods have potential, she believed, in that that they can work against the narrowness and exclusiveness of many, more homogenized, communities.
    feInstead of shutting out what is different, we should welcome it because it is different and through its difference will make a richer content of life... Every difference that is swept up into a bigger conception feeds and enriches society; every difference which is ignored eds on society and eventually corrupts it. (Follett 1918: 40).
    Follett looked to encourage face-to-face encounter and the development of groups and activities. Diversity became a key ingredient of her vision of community. She believed that all human interaction held potential, and that it needed cultivating. Through such attention creativity and learning could be realized.
    From 1908 Mary Parker Follett became involved in the movement to establish community centers in public schools (as chairperson of the Women's Municipal League's Committee on Extended Use of School Buildings). She sought to make 'the centers into institutions for overcoming civic apathy, further mutual understanding among groups, and creating a local framework for the integration of churches, trade associations, lodges and youth groups' (Quandt 1970: 39). In 1911 the committee was able to open the East Boston High School Social Center as an experiment for the winter. The success of the initiative proved to be a catalyst for the development of other centers. Her experience was to change her view of democracy and the place of local groups radically - and was a major force behind her work on the promotion of local networks and democratic forms in The New State (1918).
    Later Mary Park Follett was to serve as a member of the Massachusetts Minimum Wage Board, and in 1917 she became vice-president of the National Community Center Association. The interest in industrial conditions appears to have grown in part from a concern for vocational guidance in connection with evening schools. She was also involved in The Inquiry a social reform movement founded by the Federal Council of Churches in America. (The main financial backer was Dorothy Straight - who went on to marry Leonard Elmhurst and to found Dartington Hall in England). At this time (perhaps through Henry Croly) Follett met Eduard Lindeman and became deeply impressed with the direction and quality of his thinking. Lindeman was similarly struck by her 'marvelous mind' (Leonard 1991: 44). Aside from the political direction of her work (her concern with democracy and local group organization) one of the key things to strike Lindeman was Mary Parker Follett's interest in, and commitment to, adult education.
    Lindeman and Follett were, according to Stewart (1987: 147), 'an odd couple' and their collaboration was always a little wobbly. She proposed that they wrote a book together - something which Lindeman rejected. However, both acknowledge considerable debts to each other.
    The exacting, sickly, maidenly, and (to judge from her correspondence with Lindeman) severely neurotic Mary Follett did not always achieve good personal chemistry with the volatile, lusty, and often disorganized Eduard Lindeman. Though her own behaviour could also be erratic, the ethereal Miss Follett required personal and professional surroundings that were predictable, built on ground that was solid - very solid. (Stewart 1987: 147)
    Her commitment and quick thinking made a last impression on many that met her (such as Lionel Urwick - who was to later edit her papers on management and administration). From the early 1920s Mary Parker Follett devoted a significant amount of attention to the state of management and administration in industry and public institutions. Creative Experience followed in 1924. This book, with its focus on learning, exploration and team, can be seen as a key predecessor of more recent interest in learning organizations.
    Follett became a popular lecturer - and it could be argued that one of the reasons that her ideas found a significant response at the time was the passion and charm with which she was able to communicate her thinking. Her writing was accessible and her talks full of examples and commonsense connection. Basically, she took her ideas around community groups and networks and applied them to public and commercial organizations. With the continuing rise of scientific management and reaction to the social obligations that her views placed upon organizations her calls for a more 'human' approach to administration got less of an audience. After her death in 1933, according to Peter F. Drucker, 'she gradually became a ‘non-person’. Her ideas were not acceptable in the mainstream of American management and organization thinking of the 1930s and 1940s. In Britain she had still had a significant following. Her various speeches and articles around management, for example were brought together by Henry Metcalf and Lionel Urwick and published in England in Dynamic Administration (1941). Gradually, a number of management thinkers and practitioners began to pick up on her work (especially in Japan in the 1960s) and with the emergence of discourses around the learning organization she has become recognized, according to Peter Drucker as a 'prophet of management' quoted by Babcock 1998).
    The New State

    In The New State Mary Parker Follett argued that group organization and local networks provided the key to democratic advance.The study of democracy', she wrote, 'has been based largely on the study of institutions; it should have be based on how men behave together' (1918: 19). The book was begun as an exploration of community and social centers and quickly changed into a much wider analysis. According to Konopka (1958: 28) the crucial elements were as follows:
    (1) Social experience is the basis of state structure.
    (2) Sovereignty is relative to the capacity to rule oneself, to rule a group or a state.
    (3) State structure is the expression of elements of identity in purpose.
    (4) The will of a group is not atomic but is the common expression of individual wills.
    (5) Rich experience can only come through actual experiences in group life. There must be experience in a variety of groups. Because of the multiplicity of human nature no one group can exhaust the capacity of the modern citizen.
    (6) Individual and group are not antitheses.
    (7) The individual is the ultimate unit which is more diversified than any group can be.
    (8) There is no necessary contradiction between the citizen and the state.
    (9) Freedom and determinism are not opposites.
    (10) Self and others are not opposites.
    In exploring groups and experience in this way Mary Parker Follett draws upon the work of James and others (for example she looks upon the person as 'a complex of radiating and converging, crossing and recrossing energies 1918: 75). She is able to place individuality in a social context and to stress relationship.
    The individual is created by the social process and is daily nourished by that process. There is no such things as a self-made man. What we possess as individuals is what is stored up from society, is the subsoil of social life.... Individuality is the capacity for union. The measure of individuality is the depth and breadth of true relation. I am an individual not as far as I am apart from, but as far as I am a part of other men. Evil is non-relation. (Follett 1918: 62)
    Given this analysis it is no surprise that Mary Parker Follett argued for the deepening of people's capacities for, and commitment to, citizenship through involvement in groups and associations (in this respect she is an important advocate of la vie associative - the educative power of association). 'No one can give us democracy, we must learn democracy', she wrote.
    To be a democrat is not to decide on a certain form of human association, it is to learn how to live with other men... The group process contains the secret of collective life, it is the key to democracy, it is the master lesson for every individual to learn, it is our chief hope or the political, the social, the international life of the future. (Follett 1918: 22-23)
    Neighborhood education was, thus, one of the key areas for social intervention, and the group a central vehicle. Her own experience in Roxbury and elsewhere had taught her that it was possible for workers to become involved in local groups and networks and to enhance their capacity for action and for improving the quality of life of their members. Group process could be learned and developed by practice. As Konopka (1958; 29) again notes, she 'realized the dual aspect of the group, that it was a union of individuals but it also presented an individual in a larger union'. She argued that progressives and reformers had been wrong in not using the group process.
    Just what all this meant in educational terms was set out in the appendix to the book 'Training for the new democracy'.
    The training for democracy can never cease while we exercise democracy. We older ones need it exactly as much as the younger ones. That education is a continuous process is a truism. It does not end with graduation day; it does not end when ‘life’ begins. Life and education must never be separated. We must have more life in our universities, more education in our life... We need education all the time and we all need education. (1918: 369)
    This appendix, according to Stewart (1987: 146) 'one of the earliest of scholarly writings on adult education in the United States'. It is marked by many of the concerns around education from everyday living and lifelong learning that Lindeman was to set out in his Meaning of Adult Education (1926) and that came to the fore in the famous 1919 Report in England.
    Creative Experience

    Creative Experience (1924) while carrying forward a number of the themes developed in The New State (1918) reflects Mary Parker Follett's growing interest in the problems of industrial relations and the realm of management. She has the same commitment to democracy and encounter, but the focus is now on, as the title suggests, the creative use of experience. In this, David W. Stewart (1987: 145) suggests, her approach was basically that of a pragmatist, 'though she emphasized—and placed higher value on—the creative rather than the verifying aspects of experience'.
    Experience is the power-house where purposes and will, thought and ideals, are being generated. I am not of course denying that the main process of life is that of testing, verifying, comparing. To compare and to select is always the process of education. . . When you get to a situation it becomes what it was plus you; you are responding to the situation plus yourself, that is, to the relation between it and yourself... Life is not a movie for us; you can never watch life because you are always in life... [T]he 'progressive integrations,' the ceaseless interweavings of new specific respondings, is the whole forward moving of existence; there is no adventure for those who stand at the counters of life and match samples. (Follett 1924: 133-134)
    Follett's is a philosophy of engagement and encounter. Through thinking about our experiences, questioning their meaning and truth and looking to the people we are, it is possible to learn. But there can be dangers in this process if approached narrowly.
    The people who ‘learn by experience’ often make great messes of their lives, that is, if they apply what they have learned from a past incident to the present, deciding from certain appearances that the circumstances are the same, forgetting that no two situations can ever be the same... All that I am, all that life has made me, every past experience that I have had - woven into the tissue of my life - I must give to the new experience. That past experience has indeed not been useless, but its use is not in guiding present conduct by past situations. We must put everything we can into each fresh experience, but we shall not get the same things out which we put in if it is a fruitful experience, if it is part of our progressing life... We integrate our experience, and then the richer human being that we are goes into the new experience; again we give ourself and always by giving rise above the old self. (Follett 1924: 136-137)
    What we have here is the difference in Follett's terms between a 'mechanical and creating intelligence' (op. cit.) (which in turn mirrors the distinction Aristotle makes between technical and practical reasoning).
    Mary Parker Follett on power and management

    From the publication of Creative Experience to her death in 1933 Mary Parker Follett was best known for her work around the administration and management of organizations. In 1925, she presented an influential paper, 'The Psychological Foundations of Business Administration' to executives at the annual conference of the Bureau of Personnel Administration in New York. She argued that the ideas she had been developing with regard to communities could equally be applied to organizations (we have seen a similar shift in recent years around the notion of social capital). Organizations, like communities, could be approached as local social systems involving networks of groups. In this way Mary Parker Follett was able to advocate the fostering of a 'self-governing principle' that would facilitate 'the growth of individuals and of the groups to which they belonged'. By directly interacting with one another to achieve their common goals, the members of a group 'fulfilled themselves through the process of the group's development'.
    Boje and Rosile (2001) suggest that Follett was seeking to temper scientific management with her own science of the situation, 'one in which management and workers together cooperated to define not only productivity but situations of social justice'. Exploring 'the science of the situation' involved both management and workers studying the situation at hand together. Boje and Rosile (2001) argue that she was 'the first advocate of situation-search models of leadership and cooperation'. This was not to some surface activity: 'the willingness to search for the real values involved on both sides and the ability to bring about an interpenetration of these values' (Follett 1941: 181).
    One of the key aspects of Mary Parker Follett's approach was the 'circular' theory of power she initially developed in Creative Experience (1924)
    Power begins... with the organization of reflex arcs. Then these are organized into a system - more power. Then the organization of these systems comprise the organism - more power. On the level of personality I gain more and more control over myself as I unite various tendencies. In social relations power is a centripedial self-developing. Power is the legitimate, the inevitable, outcome of the life-process. We can always test the validity of power by asking whether it is integral to the process of outside the process. (Follett 1924: 193)
    In terms of organizations this view of power involved managers, workers, and other stakeholders influencing each other. She distinguishes between power-over and power-with. (or co-active power rather than coercive power).
    What is the central problem of social relations? It is the question of power... But our task is not to learn where to place power; it is how to develop power. We frequently hear nowadays of 'transferring power as the panacea for all our ills¼ Genuine power can only be grown, it will slip from every arbitrary hand that grasps it; for genuine power is not coercive control, but coactive control. Coercive power is the curse of the universe; coactive power, the enrichment and advancement of every human soul. (Follett, 1924: xii-xiii).
    Follett suggests that 'power-over' is resorted to because 'people will not wait for the slower process of education' (1924: 190). 'Power-with', she argues, 'is what democracy should mean in politics or industry (ibid.: 187).
    Conclusion

    While Mary Parker Follett's contribution to management theory has come to be recognized, relatively little attention has been given in recent years to her work around the development of thinking and practice in the field of informal education and lifelong learning. At one level this is not surprising. Just as her ideas around management were out of step with the dominant discourses of the 1930s and 1940s, so her concerns with local democracy, group process and the educative power of associational life do not find a ready response within policy debates today. However, it may well be that her time has come. Recent attention to the decline in civic community, most notably by Robert Putnam, may well encourage people to look at what Follett has to offer. Her arguments for the development of schools as community centres still holds considerable power; her exploration of the nature of experience still offers educators insights; and the case for the development of local groups and networks as the bedrock of democracy (and community) is as strong as ever. Her finishing thought in The New State (1918), that the 'Community Centre is the real continuation school of America, the true university of true democracy' is something that we would do well to ponder. We need to extend and deepen associational life.
    Further reading and references

    At present there is not a full biographical treatment of Mary Parker Follett, although Joan Tonn at the College of Management, University of Massachusetts, Boston, is said to be currently working on one. Perhaps the best starting point for her work is:
    Graham, P. (1995) (ed.) Mary Parker Follett: Prophet of Management, Boston: Harvard Business School Press, 301 pages. The is a useful collection of Follett's writings (with an emphasis on management). In addition, there are commentaries reflecting on the continuing relevance of her work by John Child, Nitin Nohria, Warren Bennis, Henry Mintzberg, Angela Dumas, Tokihiko Enomoto and Sir Peter Parker, together with a preface by Ros Moss Kanter, and an epilogue by Paul R Lawrence. Graham provides a useful assessment in her chapter, 'Mary Parker Follett: a Pioneering Life'.
    Her key works are as follows:
    Follett, M. P. (1896) The Speaker of the House of Representatives, New York: Longman Green and Co. 378 pages.
    Follett, M. P. (1918) The New State - Group Organization, the Solution for Popular Government, New York: Longman, Green and Co. 373 + xxix pages. This classic work by Follett has sections on the group principle, traditional democracy, group organization democracy's method, and the dual aspect of the group. The appendix on training for the new democracy is an important early piece of writing on adult education method. The third impression of the book (1920) includes an introduction by Viscount Haldane.
    Follett, M. P. (1924) Creative Experience, New York: Longman Green and Co (reprinted by Peter Owen in 1951). 303 + xix pages. The book is split into two parts: experience as self-sustaining and self-renewing process; and an experimental attitude toward experience. Where The New State is largely focused around the problems of neighbourhood life, Creative Experience looks more strongly at examples drawn from industry and commerce. A concern with power and democracy remains
    Follett, M. P. (1941) Dynamic Administration: The Collected Papers of Mary Parker Follett edited by Henry Metcalf and Lionel Urwick, London: Pitman. 320 pages. New edition published in 1971 edited by Elliot M. Fox and Lionel Urwick.
    Follett, M. P. (1949) Freedom & Co-ordination: Lectures in Business Organization edited and with an introduction by Lionel Urwick, London : Management Publications Trust. 89 pages. This contains 6 lectures: "The Illusion of Final Authority"; "The Giving of Orders"; "The Basis of Authority"; "The Essentials of Leadership"; "Co-ordination" and "The Process of Control".
    References

    Babcock, M. (1998) 'Review - Mary Parker Follett—Prophet of Management: A Celebration of Writings from the 1920s', Harmony, http://www.soi.org/harmony/6/Book.Review.Babcock.pdf
    Boje, D. M. and Rosile, G. A. (2001) 'Where's the Power in Empowerment? Answers from Follett and Clegg', Journal of Applied Behavioral Science, Vol. 37(1): 90-117. http://cbae.nmsu.edu/~dboje/papers/CleggFollett4_index.html
    Horne, J. F. (1997) 'Mary Parker Follett: Visionary Genius Finds Her Own Time' http://www.auntl.org/mary.htm.
    Konopka, G. (1958) Eduard C. Lindeman and Social Work Philosophy, Minneapolis: University of Minnesota Press.
    Lindeman, E. C. (1926) The Meaning of Adult Education, New York: NewRepublic, republished in 1989 by OklahomaResearchCenter for Continuing Professional and Higher Education.
    Lindeman Leonard, E. (1991) Friendly Rebel. A personal and social history of Eduard C. Lindeman, Adamant, Vermont: Adamant Press.
    Quandt, J. B. (1970) From the SmallTown to the Great Community. The social thought of progressive intellectuals, New BrunswickNJ: Rutgers University Press.
    Stewart, D. W. (1987) Adult Learning in America: Eduard Lindeman and his agenda for lifelong education, Malabar, Fl.: Robert E. Krieger.

  3. #33
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    پیش فرض

    چــســتــر بــارنـــارد
    تدوین: مهدي ياراحمدي خراساني
    « بارنارد »يكي از اولين پژوهشگران سازمان است كه موضوع را با نگرش رفتاري مورد بررسي قرار داده است . او سازمان را يك « نظام همكاري » تعريف مي كند و منظورش از« همكاري» ، كار گروهي براي رسيدن به يك هدف مشترك است . اگر چه ممكن است اين تعريف با تعاريف دانشمندان « كلاسيك » مديريت تشابه داشته باشد، اما ، « بارنارد » براي عوامل « رواني » و « اجتماعي » سازمان اهميت بيشتري قايل شده است. تفکر سيستمي اولين بار در کتاب چستر بارنارد تحت عنوان وظايف مديران در سال 1938 مطرح شد.
    از سوي ديگر ، طبق نظريه هاي « كلاسيك » مديريت ، اختيار هميشه از بالا به پايين تفويض مي گردد, يعني اختيارات از مديران رده هاي بالاي سازمان به مديران رده هاي پايين تر داده مي شود ، در حاليكه « بارنارد » عقيده دارد كه اختيارات از پايين به بالا تفويض مي شود و به نظر وي در صورتي شخص يك ابلاغ ( دستور ) را معتبر مي داند و آن را مي پذيرد و به مورد اجرا در مي آورد كه شرايط چهارگانه زير در آن جمع باشد :
    الف ـ ابلاغ يا دستور براي او قابل فهم و درك باشد .
    ب‌ ـ اعتقاد داشته باشد كه ابلاغ يا دستور باهدفهاي سازمان مغايرت ندارد.
    ج ـ اعتقاد داشته باشد كه ابلاغ يا دستور در مجموع با علايق شخصي او سازگاري دارد .
    د ـ از لحاظ جسمي و فكري قادر به اجراي ابلاغ يا دستور باشد .
    « بارنارد » همچنين اعتقاد دارد كه در مباحث اوليه مربوط به سازمان غالباً روي محركهاي اقتصادي بيش از حد تاكيد شده است . بنا به اعتقاد« بارنارد » از اين مهمتر اهميت و تاكيدي است كه براي محركها و انگيزه هايي از قبيل : « فرصت برتري و به دست آوردن قدرت » ،« شرايط مطلوب محيط كار » ، « فرصت تجربه كردن غرور استادي » ، « احساس كار كردن در جهت نوع دوستانه » ، « ارتباط خوشايند با ديگران » ،« فرصت مشركت در تصميم گيري و جريان امور » و « احساس تعلق و همبستگي گروهي » قايل بود .
    « بارنارد » آن قدر ساده انديش نبود كه تصور كند افراد در كليه موارد به وسيله محركها و انگيزه هاي مذكور در فوق به كار ترغيب مي شوند ، يا اين كه خيال كند سازمان مي تواند تمام محركهاي مزبور را براي هر يك از كاركنان خود فراهم آورد . او معتقد است كه افراد مختلف به وسيله محركهاي گوناگون يا تركيبي از محركها و انگيزه ها ، در زمانهاي مختلف ترغيب به كار مي شوند . نكته ديگر اين كه سازمانها شايد هيچ گاه نتوانند كليه محركهايي كه افراد را به كوششهاي گروهي بر مي انگيزد به كار ببرند . سازمانها معمولاً از به كاربردن محركها و انگيزه هاي كافي براي ترغيب افراد به كار نا توانند . بنا به دلايل فوق ، « بارنارد » بر اين عقيده است كه سازمان بايد از روش « ترغيب » به عنوان يك ابزار انگيزش استفاده كند . وي همچنين « اجبار » را گونه اي از ترغيب مي داند ، اگر چه معتقد است كه انواع ديگر ترغيب مهمتر و مؤثرترند .چستر بارنارد مانند فایول، بر اساس تجربه خودش در منصب مدیریت عالی بنیانگذار رهیافت جدیدی به مدیریت محسوب می شود؛ البته رهیافت بارنارد (رئیس سابق شعبه شرکت تلفن بل در نیوجرسی) با فایول متفاوت است. بارنارد به جای تفکیک اصول و وظایف خاص مدیریتی، به طراحی یک رهیافت سیستمی مجردتر پرداخت. وی در کتاب معروفش "وظایف مدیر عالی اجرایی" سازمانها را به منزله مجموعه ای از خرده سیستمهای همکاری کننده در نظر می گیرد؛ یعنی سازمان مجموعه پیچیده ای از خرده سیستمهای اجتماعی، شخصی، زیستی، و فیزیکی است که در یک ارتباط منظم و خاص، نتایج فعالیت آنها برای دستیابی به حداقل یک هدف معین با هم تلفیق می شود.
    بارنارد بر این باور است که تحقق همکاری در سازمان، به وجود سه عامل "تمایل به خدمت"، "هدف مشترک"، و "ارتباطات" بستگی دارد. به نظر وی اگر این سه عامل در یک سازمان وجود نداشته باشند یا مستقل از یکدیگر عمل کنند، دیگر سازمانی باقی نخواهد ماند. بر اساس نظر بارنارد، ارتباطات عاملی نیروبخش است که شکاف طبیعی میان تمایل فرد به خدمت و هدف مشترک سازمان را پر می کند.همانطور که ذکر شد، قبل از این نظریه پردازان سازمان و مدیریت آنها را به صورت مجموعه ای از اجزای تفکییک و تجزیه شدنی در نظر می گرفتند تا اینکه دیدگاه سیستمی بارنارد نظریه پردازان سازمان و مدیریت را تشویق کرد که سازمانها را به منزله "کلهایی پیچیده و پویا" مطالعه کنند. نکته حایز اهمیت در سخنرانیها و نوشته های بارنارد، تأکید شدید وی بر لزوم رعایت اخلاق در مدیریت است.

  4. #34
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    پیش فرض

    "رابرت اوون "فيلسوف و مصلح اجتماعي انگليسي در" نيوتون "متولد شد .از پدرش يككارخانه نساجي به ارث برد و به زودي سرمايه دار معروفي شد اما چون مردي مهربان بود،براي رفاه كار كارگرانش از ساعات كار كم كرد" اوون "اولين كسي است كه درجهان به فكر راحتي كارگران افتاده و اصول سوسياليسيم را از حرف به مرحله عمل درآورد .او مبتکر «سوسياليسم تعاوني» استکه افکار خود را در اسکاتلند و در آمريکا بهمعرض تجربه گذاشت. اوون با اين عقيده کهجامعه بايد عاري از فقر، جنايت و مرض باشد و مردم با شادي و خوشبختي وبدون ترس و هراس از آينده و در نهايت خوش بيني زندگي کنند، طرح مدينهفاضله خود را نوشت و نخستين مدينهفاضله را به نام نيو لاناركNew Lanark به وجودآورد.اوون گفته مديريت جامعه بايد خالي از هرگونه ضعفباشد و مردم به تحقيق بدانند که براي اداره جامعه چه کساني را انتخابکنند، بنابراين بايد دسترسيمنصفانه به شناخت چنين افرادي وجود داشته باشد. وي معتقد نبود که دورهيک نماينده بايد به اتمام برسد تا کنار برود.بلکه اعضايجامعه بايد بتوانند هر وقت که احساس کنند در انتخاب نماينده اشتباهکرده اند او را برکنار سازند. به عقيده او ، جبران اشتباه بايد فوريباشد. به اشتباه نمي توان مهلت داد. اوونبه جاي به کار بردن واژه« سوسياليسم» ، از فرضيه خود به هماهنگي جهانيانسان ها و جوامع بشري نام برده و داشتن زندگاني خوب و خوش بيني و اميدرا حق انسان خوانده است.اوون اعلام داشت کهکشاورزي و صنعت و ساير منابع توليد که محصول آنها مورد نياز همگانيمردم است بايد به صورت تعاوني اداره شوند.اوون با فروش هرگونه زمين مخالف بودو زمين و منابع زير زمينی را همانند هوا متعلق به همگان ميدانست که بايد در دست دولت باشد.فرضيه " اوون " دولت هارا مکلف مي کند که با وضع قوانين و اجراي دقيق آنها توزيع ثروت را ميانمردم متعادل کنند تا جرائم و فساد به حداقل برسد و از كينه و نارضائيكه عصيان نتيجه آن است اثري نباشد.برخي از اسلامشناسان غرب ، انديشه هاي « اوون » را بيش از هر فرضيه پرداز اروپاييديگر ، نزديك به تعاليم اسلامي مي دانند كه تاكيد بر تعاون در امور ومحدوديت مالكيت و نفي بهره بانكي و رد اجحاف ، احتكار و كم فروشي دانسته اند.

  5. #35
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    پیش فرض

    هنریفایول 1841: تولد 1918. بازنشستگی 1925. درگذشت...تا حدود یک ربع قرن پساز مرگش، در خارج از زادگاهش یعنی فرانسه ناشناس باقیمانده بود. در دهه‌1950، کتاب او به نام مدیریت عمومی و صنعتی منتشر و افکارفایولدر خصوص مدیریت برایدیگران شناخته شد. امروزه، فایول را پدر و بانی مکتب مدیریتاجراییمی‌دانند. فایول کل دوران شغلیخود را در یکشرکت گذراند یعنی شرکتمعادن و فلزات فرانسه. او کارش را به عنوان مهندس معدن آغازکرد و در سال 1872 به عنوان رییس گروه معادنمنصوب شد. در سال 1888 او به سمت مدیرعامل این شرکت منصوب شدکه این سمت را تا هنگام بازنشستگی خود در سال 1918 حفظ کرد.دشوار است تاثیر فایولبر تفکر مدیریت و متفکران مدیریت را بسنجیم. او راپدر و بنیانگزار مکتبمدیریت می‌نامند. او نخستین فردی بود که به سازمان «از بالابه پایین» نگریست،مدیریت را به عنوان یک فرآیند معرفی کرد، این فرآیند را بهبخشهای فرعی تقسیم کردو اصولی را تدوین نمود که باعث بهترین استفاده از افرادمی‌شوند.فایول بدینترتیب رشته‌ای را برای آموزش مدیریت ایجاد کرد. فایولمی‌گوید که مدیران بایدبرنامه‌ریزی کنند، سازماندهی نمایند، کارکنان را انتخابکنند، هدایت کنند، هماهنگ نمایند، گزارش دهندو تامین بودجه نمایند. اگر نگاهیدقیق‌تر به پنج اصلمدیریتی فایول داشته باشیم، می‌بینیم که تضادها و نگرانیها،مسئولیتها و وظایف، وسبکها و مشکلاتی که یک قرن پیش شناخته شده بودند، هنوز هموجوددارند. با توجه به اینکهمقابله با قوانین زاید و بروکراسی یکی ازاهداف مهم مدیریتیفایول است، اگر او امروز زنده بود و می‌دیدکه پیشرفت بسیاراندکی در این زمینهحاصل شده است، قطعاً ناامید می‌شد. از دو فعالیت‌آخرمدیریتی فایول یعنیفرماندهی و کنترل، برای تشریح ساختار سلسله مراتبی و سبکمدیریتی سازمانهای بزرگدر دهه‌ 1950 تا دهه‌ 1980 استفاده شده است. اما اگر مجدداًنگاهی دقیق‌تر بهگفته‌های فایول داشته باشیم ( بویژه در مورد فرماندهی) می‌بینیمکه فرماندهی مد نظر او تفاوت چندانی با اصلاعطای اختیارات و قدرت در مدیریت امروزیندارد. البته از دیدگاههایفایول به دلیل ضعف در تجزیه و تحلیل و ارزشیابی،تداخل در اصول، تداخلدر وظایف، سردرگمی موجود در ساختارهایش و توجه بسیار زیاد اوبه یک سلسله مراتب بالابه پایین، انتقاد شده است. البته اصول مدیریتی او تفاوتچندانی با ویژگیهایسازمانهای رسمی تعریف شده در نوشته های ماکس وبر ندارند. تاثیرفایول به عنوان نخستینکسی که مدیریت را بر مبنای برنامه‌ریزی و سازماندهی افراد،به صورت یک فرآیندسلسله مراتبی بالا به پایین تشریح کرد، مؤید جایگاه برتر او درمیان دانشجویان ومدیران امروزی است

  6. #36
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    پیش فرض

    «فردريك وينسلو تيلور»در سال 1856 در ژرمانتان، پنسيلوانيا در يك خانواده موفق پوريتانس، چشم به جهان گشود. والدين وي دوست داشتند او نيز مانند پدرش، يك وكيل شود.تايلور هر گونه انديشه تناقض و كشمكش همه‌گير بين سرمايه و كارگر را قبيح و زشت و ناپسند مي‌دانست و رابطه آنها را برعكس يك رابطه‌اي با سود و بهره دو طرفه ميدانست. بنظر او همكاري مديران و كارگان، موفقيت شركت را تضمين مي‌كرد و رشد اقتصادي را ببار مي‌آورد كه سودش نصيب همه ميشد. وقتي وي حمله مقتدرانه و آمرانه خودش را راجع به مديريت علمي در سال 1911 مطرح ساخت، سيستم خودش را اينطور تعريف كرد كه: كليدي مي‌دهد براي موفقيت و پيشرفت ملي آتي. تيلور و مديريت علمي:
    «فردريك وينسلو تيلور» در سال 1856 در ژرمان‌تان، پنسيلوانيا در يك خانواده موفق پوريتانس، چشم به جهان گشود. والدين وي دوست داشتند او نيز مانند پدرش، يك وكيل شود پس از تكميل تحصيلات مقدماتي در آكادمي «فيليپس اكستر» و مسافرت‌هاي در اروپا، و براي مدرسه قانون «هاروارد» امتحانات ورودي قبول گرديد تحصيلات وي موجب اختلال در بينايي وي شد و براي مدتي از تحصيل بازداشته شد و هرگز به عنوان يك وكيل، اشتغال نداشت. در عوض او مراحل غيرعادي و نامعمول را پشت سر گذاشت و يك كارگر يدي شد و تجارت را آموخت. بين سال‌هاي 1874 و 1878 وي براي شركت بازرگاني «هيدروليك» يك شركت توليدكننده پمپ در فيلادلفيا كار مي‌كرد ولي در آنجا مهارتهاي الگوسازها و ماشين‌سازها را فرا گرفت.
    وي همچنين آنچه را كه خودش مديريت ضعيف در نظر مي‌گرفت را مشاهده مي‌كرد سربازي و نيز روابط ضعيف بين كارگران و مديران را شاهد بود. در سال 1878 وي براي كار به شركت Midual steel در «فيلادلفيا» رفته و دوازده سال به عنوان كارگر آنجا كار كرد و در آنجا پيشرفت كرد تا اينكه شد مدير اصلي. وي در حاليكه براي اين شركت Miduale كار مي‌كرد تحصيلاتش را از سر گرفت اين بار در مهندسي تحصيل مي‌كرد و در سال 1883 از طريق تحصيل شبانه در مؤسسه «Stevens» موفق به دريافت درجه استادي گرفت. وي همچنين شروع به حق امتياز ثبت نخستين اختراع از ميان اختراعات بيشمارش كرد كه اساساً به پيشرفت‌هايي براي ماشين آلات مي‌پرداخت كه از جمله طراحي و ساخت بزرگترين چكش بخار موفقيت‌آميزي كه تاكنون در ايالات متحده ساخته شده بود در مؤسسه Stevens تيلور با دكتر رابرت هنري تورستون بنيانگذار جامعه امريكائي مهندسين مكانيك (ASME) تماس برقرار كرد، دكتر تورستون، كاربرد دانش علمي براي اقدامات خريد و فروش ماشين آلات را پيشقدم شده بود كه به تئوري سازي متعاقب تيلور تأثير بسزايي گذاشت. در سال 1885 تيلور، خودش عضو ASME شد و در جلسات و بحث‌هاي آنان حضور يافت. در ASME وي از مقاله پرنفوذ و اثرگذار Henry Tawne تحت عنوان و مهندس به عنوان يك اقتصاددان آگاهي يافت و وي مقالات خودش را ارائه داد تحت عنوان A piece Rale system (سال 1896) و Shop Monagement (سال 1902).
    در مسير كار روزبه روز وي در Miduale بود كه وي شروع كرد به ارائه تكنيك مديريت مطرح شده در اين مقاله‌ها كه وي آنها را «سيستم وظيفه» مي‌ناميد و بعدها معروف شد به سيستم «تيلور» ـ «تيلوريسم» يا «مديريت علمي».
    بين سالهاي 1890 و 1893 تيلور مديركل شركت سرمايه‌گذاري توليدي بود كه گرچه در فيلادلفيا بود اما در Maine و Wisconsin نيز كارخانه‌هاي بزرگي داشت. وقتي تيلور اين شركت را ترك كرد به عنوان يك مشاور برگزيده شد و با استفاده از تجربه مديريت و shop floor وي ادعا مي‌كرد كه قادر است مديريت را سيستماتيك نمايد.
    در سال 1983، خدمات تيلور به طور انحصاري توسط شركت Bethlehem steel محفوظ بود جايي كه خواهيم ديد، ايده‌هاي وي در ارتباط با مديريت علمي به طور كامل گسترش يافت. تيلور، در حاليكه براي شركت Bethlehem steel كار مي‌كرد با J.Maunsel white در كشف آنچه معروف شد به پروسه Taylor-white عمليات حرارتي براي فولاد ابزار، به همكاري پرداخت. اين در ظرفيت برش، 300-200 درصد بهبودي و پيشرفت به وجود آورد و تا دهه 1930 ابزارهاي تحت عمليات اين پروسه در سرتاسر دنياي صنعتي در فروشگاههاي ماشين‌آلات مورد استفاده قرار گرفتند. بدنبال استعفاي وي از شركت Bethlehem steel در سال 1901، وي به فيلادلفيا بازگشت، جايي كه بقيه سال‌هاي عمرش را اختصاص داد به تعليم و تشريح سيستم خود و اينكار را با غيرت انجيلي انجام داد. وي در سال 1906 رئيس ارشد ASME گشت، و به عنوان نطق رياست خود، مقاله‌اي ارائه داد تحت عنوان «در باب صنعت برش فلزات» كه مشتمل بود بر 248 صفحه به علاوه ارائه جداول و تصويرها كه Henry Towne آنرا يك شاهكار مهمترين هديه به دانش اين موضوع ناميد كه تا آن موقع به وجود آمده بود. در سال 1910، جامعه براي پيشبرد مديريت علمي (كه پس از مرگش در سال 1915 دوباره آنرا جامعه تيلور ناميدند) به وجحود آمد و مهندسين و صنعتگران سراسر دنيا با نيت و قصد ادامه دادن كار تيلور گرد هم آمدند.
    سيستم مديريت وظيفه تيلور:
    همانطور كه گفته شده است، سيستم مديريت وظيفه تيلور در طي سالهايي كه وي به عنوان يك كارمند در شركت Miduale steel و نيز به عنوان يك مشاور Bethlehem steel مشغول به كار بود، ارائه گرديد. وي نسبت به كارگران پست و پايين نگاه مي‌كرد، گرچه ضد كارگر نبود. در Shop Management «مديريت تجاري» در آنچه كه تمايز مشخصه وي گرديد بين آنچه آنرا مرد فرست كلاس مي‌ناميد و مرد متوسط الحال را مطرح ساخت. از ديد تيلور، يك انسان درجه يك يا فرست كلاس داراي انگيزه بالاست و كار خودش را رو به سمت جلو پيش مي‌راند به جاي آنكه وقتش را هدر دهد يا اينكه نتيجه را محدود سازد. چنين انساني به طور ايده‌آل مي‌بايست براي وظيفه‌اي مناسب انتخاب گردد و تحت حمايت مديريت از طريق انگيزه‌هاي مالي، قرار گيرد.
    در تجربه تيلور، محدود ساختن نتيجه و يا بدون داد در بسياري از محل‌هاي كاري كه وي با آنها برخورد داشت، يك نرم يا هنجار محسوب مي‌شد و وي اين پديده Soldiering مي‌ناميد. وي بعداً اين پديده را طبقه‌بندي كرد يا طبيعي است يا سيستماتيك و در جهوت ذيل در مورد آن چنين تفسير ارائه مي‌داد:
    ـ جاي هيچ بحثي نيست كه تمايل يك انسان متوسط به سوي كار كردن با يك سرعت آهسته و آسان است و اين كه تنها پس از يك سري انديشه‌ها و تفكرات و مشاهدات در مورد نقش خودش به عنوان نتيجه مثال، شعور خودآگاه يا فشار بيروني است كه وي يك گام سريعتري برمي‌دارد....
    اين تمايل تا حد زيادي از طريق گردآوردن مردان زيادي سر يك كار مشابه و با يك ميزان يكنواخت حقوق براي هر روز، افزايش مي‌يابد. تحت اين برنامه، بهترين انسان‌ها به تدريج، اما مطمئناً تا حد ضعيفترين و كم اثرگذارترين افراد، تنبل مي‌شوند.
    بنابراين حتي اگر يك انسان فرست كلاس در چنين شرايطي وجود داشته باشد، وي تمايل خواهد داشت به تنزل كردن به سمت متوسط و اين تا حدي به خاطر فقدان انگيزه است و تا حدي همانطور كه امروزه مي‌دانيم، بخاطر فشار گروه همتايان است.
    تمايل كارگران براي آسان گرفتن (يعني پادويي طبيعي) از نظر تيلور، مايه تأسف است. با اينحال، بدتر از اين، پادويي نظامند بود كه كارگران را وامي‌داشت بازده خودشان طبق آنچه تيلور آنرا يك محاسبه كم عمق از علايق شخصي خودشان مي‌ديد، كاهش دهند. (يعني با هدف تعمدي كه كارفرمايان خودشان را آگاه نكنند كه چقدر كارها را مي‌توان سريعتر انجام داد).
    تيلور، چنين فعاليتي را رقت‌انگيز تأثر آور نشان مي‌داد از آن جهت كه لبه رقابتي شركت را كند مي‌ساخت و از نظر او اين كار دلسرد كننده و تضعيف بود و باعث مي‌شد كارگران بازده يا نتيجه كار خودشان را محدود سازند حتي وقتي مي‌توانستند بدون تلاش اضافي، بيشتر توليد كنند. تيلور، چنين فعاليتي را محدود كننده مي‌دانست تا حدي از آنچه وي آنرا ايده‌اي اشتباه مي‌دانست مبني بر اينكه توليد بيشتر به اين منجر خواهد شد كه كارگران كمتري مورد نياز باشند و تا حدي از تمايل و اشتياق مديريت بود كه با توليد بسيار كمتر از سطوح بهينه توليدي كنار مي‌آمدند.
    عيب بزرگ، مشترك براي همه سيستم‌هاي معمولي مديريت اين است كه نقطه استارت يا نقطه شروع آنها، شالوده و بنيان آنها، براساس فريب و جهالت بنا مي‌شود و اينكه در سرتاسر كل جريان يا مسير خود در يك عنصر يا يك ركن كه همه براي كارگران و همه براي كارفرما حياتي‌ترين است يعني سرعتي كه كار با آن صورت مي‌گيرد، به جاي آنكه به طور هوشمند هدايت شوند و كنترل شوند، آنها مجاز هستند كه بي‌اراده و بي‌مقصد كارها را پيش برانند ـ (Taylor 1903) واكنش تيلور به اين مشكلات بكارگيري چيزي بود كه وي آنرا «بررسي زماني علمي و نظامند» مي‌ناميد و يعني تجزيه هر كار به اركان و عناصر ساده و احساس و با همكاري كارگران، زمانبندي و ثبت كردن آنها. زمانبندي عناصر اساسي روي فايل قرار مي‌گرفت و با توزين مناسب توكار، به عنوان وسيله‌اي براي ساخت يا ايجاد زمان‌هاي استاندارد براي مشاغل مختلف به كار مي‌رفت. محدوده‌اي كه نسبت به آن، اين علمي بود به جاي آنكه ذاتي و غيراستدلالي باشد، جاي بحث دارد. با اينحال، مطمئناً در مفاد و مضمون هسته مركزي صنعتي بلاهنل تيلور، روش وي، اطلاعات صحيح و دقيق‌تري را فراهم مي‌آورد در مورد اين كه يك شغل تا چقدر مي‌بايست طول بكشد، نسبت به قانون قديمي متدهاي ششي كه تا آنموقع مي‌توانستند اين كار را بكنند ـ مديريت كار، همچنين توانايي و قابليت مديريت را تحريك مي‌كرد كه كنترل بيشتري از همه جنبه‌هاي توليدي داشته باشند اعم از ابزارمندي، ماشين آلات، مواد و متدها و طراحي شغل و از اينطريق جايگزيني پيوسته و مداوم مهارت‌ها با روش‌هاي استاندارد شده‌اي كه مورد نظر تكنيك‌هاي توليدي آمريكايي بود را بالا مي‌برد.
    سيستم تايلور يا تايلوريزم:
    برحسب انگيزه‌ها، تايلور به پرداخت هر كارگر به ازاي نتايج و بازده وي عقيده داشت. اين، مغاير بود با نرم‌ها يا هنجارهاي اتحاديه‌گري‌هاي تجاري كه اشتراك مساعي جمعي را توسعه مي‌دادند و از اينرو متمايل شد به عوض كردن آنچه كه به عقيده تايلور ميل طبيعي انسان‌ها فرست كلاس بود براي بدست آوردن مواد و پيشرفت شخصي براساس كاربردها و استعدادهاي خودشان.
    تايلور هر گونه انديشه تناقض و كشمكش همه‌گير بين سرمايه و كارگر را قبيح و زشت و ناپسند مي‌دانست و رابطه آنها را برعكس يك رابطه‌اي با سود و بهره دو طرفه مي‌دانست. همكاري مديران و كارگان، موفقيت شركت را تضمين مي‌كرد و رشد اقتصادي را به بار مي‌آورد كه سودش نصيب همه مي‌شد. وقتي وي حمله مقتدرانه و آمرانه خودش را راجع به مديريت علمي در سال 1911 مطرح ساخت، سيستم خودش را اينطور تعريف كرد كه كليدي مي‌دهد براي موفقيت و پيشرفت ملي آتي كه در ذيل مي‌آيد:
    هدف اصلي مديريت مي‌بايست اين باشد كه ماكزيمم موفقيت و كاميابي را براي كارفرما تضمين كند كه اين در قرين با ماكزيمم موفقيت براي هر كارمند بايد باشد. كلمات «ماكزيمم موفقيت» در معناي وسيع خود به كار مي‌روند و نه فقط سودهاي سهام بزرگ براي شركت يا مالك شركت بلكه توسعه و پيشرفت هر شاخه‌اي از تجارت تا بالاترين وضعيت تفوق و برتري را معنا مي‌دهد به طوري كه اين كاميابي و موفقيت ممكن است دائمي و هميشگي باشد ـ به همين طريق، ماكزيمم كاميابي و موفقيت براي هر كارمند يعني نه فقط دستمزدهاي بالاتر از آنچه كارگران يك كلاس دريافت مي‌كنند بلكه، مهمتر آنكه به معناي پيشرفت هر انسان است و رسيدن به بالاترين كارائي وي به طوري كه وي ممكن است قادر باشد، به طور كلي، بالاترين درجه كاري را انجام دهد كه براي آن، توانايي‌هاي بالقوه‌اش با آن تناسب دارند و حتي به معناي آن است كه در هر جا امكان‌پذير باشد به وي اين نوع كار داده شود كه وي انجامش دهد.
    اين خود پيداست كه ماكزيمم موفقيت براي كارفرما همراه با ماكزيمم موفقيت و پيشرفت براي كارمند، مي‌بايست دو هدف اصلي مديريت باشند و با اينحال در سراسر دنياي صنعتي هيچ بحثي نيست كه بخش اعظم سازماندهي كارفرمايان و نيز كارمندان بيشتر براي جنگ است تا براي صلح و اين كه شايد اكثريت از هر دو طرف به اين عقيده ندارند كه اين امكان وجود دارد كه علايق و منافع آنها، مشابه باشند. اكثريت اين مردان بر اين عقيده هستند كه منافع اساسي و بنيادين كارمندان و كارفرمايان ضرورتاً متخاصم هم هستند. مديريت علمي به عكس، داراي اين پايه و اساس است كه منافع واقعي دو طرف يكي هستند و يكسان و اينكه موفقيت و كاميابي كارفرما نمي‌تواند تا مدت‌هاي مديد وجود داشته باشد مگر آنكه همراه موفقيت براي كارمند باشد و برعكس. (Taylor, 1911,1972)
    اين يك اعلاميه‌اي است كه ديدگاه عوامانه تايلور را منعكس مي‌سازد مبني بر اينكه كارگان شبيه روبات‌ها مي‌باشند و صرفاً به سطوح بيشتر توليد علاقمند هستند به ازاي هر آنچه انسان بيارزد. در عوض از قادر ساختن كارگران كه در انطباق با قابليت‌ها و توانايي‌هاي خودشان پيشرفت كنند و با اين آگاهي كه موفقيت كارمندان هرگز در جهت منافع سودها، قرباني نخواهد شد، جانبداري و دفاع مي‌كند.
    قبلاً ذكر شده بود كه «تايلور» در سال 1893 به عنوان مشاور به شركت
    Bethlehem steel پيوست و نيز اين كه در همان جا بود كه ايده‌هايش در مورد مديريت علمي به طور كامل گسترش يافتند وي مورد حمايت «Joseph eharton» قرار گرفتن كه بنيانگذار نخستين مكتب تجاري آمريكا بود و نيز سهامدار اصلي بود در شركت Bethlehem steel. عملكرد شركت، ضعيف بود و ايده‌هاي تايلور مورد مقاومت و مخالفت و مديريت قرار داشت كسي كه به متدهاي تايلور مشكوك بود. زماني كه وي به شركت ـ بتهلم استيل ـ رسيد، مشاوره‌هاي موفقيت آميزي صورت داده بود از جمله يك مورد در شركت Simonds Rolling Machine كه يك شركت توليد كننده بلبرينگ براي دوچرخه بود. در شركت Simonds وي از بخش بازبيني كه 120 زن در آنجا مشغول به كار بودند و براي يافتن عيب و نقص‌ها، با دقت تمام بلبرينگ‌ها را وارسي مي‌كردند، يك بررسي به عمل آورد. اين زن‌ها در روز ده ساعت و نيم و در هفته پنج روز و نيم كار مي‌كردند و كار كردن اين چنيني، از ديد تايلور «مستلزم توجه بسيار و تمركز شديد بود به طوري كه تنش‌هاي عصبي بازبيني كننده‌ها كاملاً قابل ملاحظه بود، عليرغم اين واقعيت كه جاي آنها راحت بود» وي به اين نتيجه رسيد كه بيشتر وقت اين زن‌ها در نتيجه خستگي و طاقت‌فرسايي ناشي از ساعت‌هاي طولاني كار، هدر مي‌رود. به جاي اين كه آنها را تحت فشار بگذارند كه روي كار خود متمركز شوند، آنها را در گسترش شيوه‌هايي براي كم‌كردن خستگي دخالت دادند. تايلور به دوره‌هاي استراحت كافي و مناسب عقيده داشت بنا بر عقيده وي «كارگران مي‌توانند واقعاً كار كنند در حاليكه كار مي‌كنند و مي‌توانند بازي كنند در حاليكه واقعاً بازي مي‌كنند» و نبايد اين دو را با هم تلفيق كرد. با تغيير روش كار، كه ساعات كاري كاهش يافت تا معرفي كاركنان دقيق، فراهم آوردن دوره‌هاي استراحت و اعمال پرداخت‌هاي برانگيزاننده و تشويقي، وي سرانجام به كاستن از تعداد زنان استخدام شده در بخش بازبيني از 120 نفر به 35 نفر، موفق گرديد و دقت و صحت كارها را تا دو سوم افزايش داد. دستمزد اين زن‌ها تا يك متوسط 80 تا 100 درصد افزايش يافت و روزكاري آنها تا دو ساعت كاهش يافت و به هر كدام از آنان «اين احساس القاء شده بود كه وي مورد مراقبت ويژه و علاقمندي ويژه از جانب مديريت قرار دارد، و اينكه هر كار اشتباهي كه از وي سر بزند او هميشه مي‌تواند از كسي كمك بخواهد از طرف مديريت تا اينكه به وي تكيه كند».
    چنين از دست دادن‌هاي شغلي، بدون شك در ميان كارگران و اتحاديه‌هاي تجاري آنها، اغتشاش و شورش به وجود مي‌آورد. معهذا، جنبه‌هايي از كار ـ تايلور ـ در شركت «سايموندز» هست كه يادآور تجربه‌هاي «Hawthorne» مي‌باشد، البته، گر چه كار تايلور تا بيش از سي سال قبل از اينها بوده است.
    در شركت « Bethlehem steel» «هنري گانت» كه دو شركت Midwale steel با تايلور كار مي‌كرد و به برخي از كارها را در سايلوندز نظارت داشت، دستيار تايلور گرديد. همچنين Dwightv. Merrick كارشناس در بررسي زماني و Carl Barth يك رياضي‌داني كه قانون لغزش را مطرح ساخت تا بسياري از معادلات مشكل و پيچيده‌اي كه در تجربه‌هاي تايلور در مورد برش فلزات دخيل بودند حل و فصل نمايد، نيز به وي پيوستند.
    از اينرو، ـ تايلور ـ با كار تجربي خودش در دو زمينه، در شركت Bethlehem steel پيش مي‌تاخت. اين دو زمينه عبارت بودند: گسترش مطالعاتش در زمينه متالوژي و ابزارهاي ماشين در حاليكه به تكميل‌سازي سيستم مديريت كار خودش هم مي‌پرداخت. در واقع كار ـ تايلور ـ اغلب به طور مستقيم يافته‌هايش در زمينه متالوژي را با پيشرفت‌هايي در توليدآوري و بهره‌وري، پيوند مي‌داد به عنوان يك نتيجه از عقلاني كردن و استاندارد سازي كردن تكنيك‌هاي توليدي. وي قادر بود نشان بدهد كه بكارگيري دانش علمي از ماشين ابزارها، همراه با بكارگيري تكنيك‌هاي مديريتي وي، مي‌تواند در ماهيت فرايند توليد، انقلاب و دگرگوني به وجود آورد. از نظر تايلور، تجربه بلندمدت يك تجارت خاص، بر حسب بالا بردن كارايي، مزايا و منافع كمي به بار آورده بود.
    در عوض اين شايد به احتمال بيشتر بدان معنا بود كه چيزها بيشتر به يك طريق پيش مي‌روند، و از اينطريق جاودانگي غيرضروري تكنيك‌ها و پروسه‌ها تضمين مي‌شوند. بنابراين از يك جدايش يا جداسازي كامل بين نقش عاملين و نقش مديريت، جانبداري مي‌كرد.
    ـ اين درست است كه هر زمان كه انسان‌هاي هوشمند و تحصيل كرده در مي‌يابند كه مسئوليت پيشروي در هر يك از زمينه‌هاي مكانيكي به عهده آنهاست. بجاي آن كه بر عهده كارگراني باشد كه واقعاً در آن صنعت مشغول به كار هستند و اينكه آنها تقريباً در مسيرهايي آغاز به كار مي‌كنند كه به پيشرفت و توسعه يك علم يا دانش منتهي مي‌شود كه، در گذشته به طور سنتي صرف وجود داشته يا به قانون دانش شستي منتهي مي‌شود (Taylor, 1903).
    اين تقسيم‌بندي شديد نقش‌ها و وظايف بين مديريت و كارگران اين فرض را به وجود مي‌آورد كه مديريت وظيفه تصميم‌گيري‌هاي عمده را بر عهده دارد كه متدهاي توليدي را هم در برمي‌گيرد، در حاليكه دومي (كارگران) كمابيش به طور منفعلانه نقش آنها را در فرآيند كلي توليد، مي‌بايست پذيرا باشند. البته «مديران» تايلور پيشگامان نگهبان و فرمن‌هاي سنتي نمي‌باشند بلكه يك نفر نخبه فني جديد و آموزش ديده در متدهاي تايلوريزم مي‌باشند. نسبت به اعتراض‌ها مبني بر اينكه تقسيم‌بندي و جدايش كاري بين كساني كه مديريت و ادراه مي‌كنند و كساني كه بايد اداره و كنترل شوند، كار كارگران و افزارمندها را تنزل خواهد داد، تايلور اين طور واكنش نشان داد كه انتخاب كاركنان دقيق تضمين خواهد كرد كه فقط افراد مناسب براي اجراي كار و افرادي كه از عهده برآورده ساختن نيازهاي هر جنبه از پروسه توليد متناسب هستند، مي‌بايست انتخاب شوند. وي همه اين را در سه قانون اصلي مي‌داند كه عبارتنداز:
    1- جايگزيني يك دانش و علم به جاي قضاوت خود از كارگران
    2- انتخاب و گزينش اين كه به كارگران اجازه دهيم خودشان انتخاب كنند و به يك شيوه تصادفي پيشرفت كنند.
    3- همكاري نزديك مديريت با كارگران به گونه‌اي كه آنها با يكديگر كار را در انطباق قوانين علمي كه مطرح شده‌اند، انجام دهند به جاي اين كه راه‌حل هر مشكل را در دستان يك كارگر باقي بگذارند(Taylor, 1911/1972).
    اين مسئله كه ـ تايلور ـ در حقيقت در ادعاي اينكه آناليز وي از كار «قوانين علمي» را به وجود آورده است، مورد تصديق قرار گيرد جاي شك و ترديد دارد. با اين حال، عليرغم اين مقاومت كه متدهاي وي گاهي اوقات از جانب مديران و كارگران شبيه هم تلقي مي‌شوند وي مطمئناً قادر بود نشان بدهد كه دانش تخصصي از ابزارهاي فني توليد همراه با بررسيي زماني و انگيزه‌هاي مالي مي‌توانند به طور اساسي سطح كارايي را ارتقاء بخشند. البته وي آگاه بود كه هر چه سطح پيچيدگي تكنيكي بيشتر باشد، نياز به كنترل مديريتي، بيشتر خواهد بود.
    اين نكته خود پيداست كه استقلال و خودمختاري كارگر در چنين موقعيتي، به شدت مي‌بايست محدود گردد و يك ديدار از كارخانه‌هاي اتومبيل‌سازي حال حاضر، مدارك و شواهد كافي فراهم مي‌آورد از ـ ميراث تايلور ـ بر حسب تكنيك‌هاي توليدي. با اينحال، نكته طعنه‌آميز آن است كه بيشترين تبليغات به مديريت تايلور از حد واسط بين تكنولوژي پيچيده و كارگر نپرداخته‌اند بلكه موقعيتي پرداخته شده است كه سطح پيچيدگي تكنيكي ناچيز بوده و صفات برجسته كارگر محدود بوده است به استعداد و قدرت شهواني وي در سال 1899، وي خودش مسئوليت انجام يك بررسي نظامند از كار كردن كارگر در آنچه وي محوطه مي‌ناميد در Bethlehem steel را بر عهده گرفت.
    بين 400 و 600 كارگر بودند كه به طور گروهي و دسته‌اي تحت نظارت سر كارگراني كار مي‌كردند كه خودشان قبلاً از كارگران اين ـ طويله ـ بوده‌اند. كار اينها اساساً متشكل بود از خالي كردن كالاها از كاميون‌هاي ريلي و پرتاب كردن اين مواد به توي كپه‌ها و تپه‌ها. سپس آنها از اين توده‌ها، مواد خام مختلفي را چون اوره، كك، آهك، شن، زغال و غيره را به كوره‌هاي انفجاري و كوره‌هاي دهانه باز براي گداختن، انتقال مي‌دادند. آنها همچنين محصولات تمام شده و پرداخت شده از قبل لخته آهن را از كوره‌ها و شمش‌ها را از نوردها، بار مي‌كردند و به كاميون‌هاي ريلي براي حمل به خارج، انتقال مي‌دادند. اين كارگران به ازاي اين تلاش و كوشش خود در روز 15/1 دلار مي‌گرفتند و تايلور اطلاع داشت كه آنها «كارگران كوشا و سرسختي هستند، اما كند كار مي‌كنند و لاابالي و خونسرد هستند و اينكه هيچ چيز آنها را به كار كردن سريع نخواهد واداشت».
    تايلور با بهره‌گيري از يك دستيار آموزش ديده، شروع به كار كرد تا مقرر كند چه مقدار كار، يك انسان فرست كلاس مي‌تواند در يك رو انجام دهد بدون كوشش و خستگي اضافي وي سيستم مديريت كار خودش را به كار بست كار را به اركان و عناصري تقسيم‌بندي كرد و با استفاده از يك كرنومتر براي ثبت زمان صرف شده براي هر كدام از اين بخش‌ها. زماني كه زمان‌ها، مجدداً انتخاب شده بودند و بقيه مكث‌ها افزوده شد، وي چنين محاسبه كرد كه يك آدم فرست كلاس مي‌بايست قادر باشد بين 45 و 48 تن لخته آهن را هر روز بار كند. در واقع، متوسط مقدار بار شده توسط مرداني كه در گروههاي 5 تا 20 نفري مشغول كار بودند، بين 12 و 14 تن در يك روز بود ـ تايلور ـ يك نرخ مقاطعه‌كاري انگيزشي 60 درصد حقوق بيشتر را پيشنهاد كرد براي كساني كه قادر بودند اين نياز استاندارد 2/471 تن لخته آهن بار شده در هر روز را مرتفع سازند. و يك فرد احتمالي را انتخاب كرد، يك مهاجر هلندي به نام «Henry knolle» پس از آنكه متد صحيح بارگيري را به وي تعليم داد وي را طوري تنظيم كرد كه به هدف توليدي جديد برسد «Knolle» در اين كار موفق شد و عليرغم مخالفت‌ها از جانب بسياري از كساني كه در آن محوطه كار مي‌كردند تايلور براي انتقال فعالانه همه كار محوطه از همان روز مقاطعه‌كاري طي يك دوره دو ساله، آن جا مديريت كرد ـ وي پيشرفت‌هايي را كه مشاهده كرد در عبارات ذيل به طور كلي ذكر مي‌كند:
    وقتي كاتب، فولادكاري را ترك كرد، مقاطعه‌كاران Bethlehem بهترين گروه انتخاب شده از كارگراني بودند كه وي تاكنون با يكديگر ديده بود ـ آنها عملاً همگي از مردان درجه يك بودند چون در هر مورد، وظيفه‌اي كه بدان‌ها محول مي‌شد تا انجامش دهند به گونه‌اي بود كه فقط يك مرد درجه يك مي‌توانست آن را انجام دهد. وظيفه‌ها يا تكليف‌ها عمداً بقدري شديد و سخت بودند كه بيش از يك نفر از هر پنج كارگر (شايد حتي يك درصد كوچكتر از اين) مي‌توانست نمي‌توانست كار را ادامه دهد. هر تازه واردي كه به سر كار مي‌رفت به وضوح مي‌فهميد كه نمي‌توانست كار را ادامه دهد. هر تازه واردي كه به سر كار مي‌رفت به وضوح مي‌فهميد كه در صورتي كه وي نتواند به طور متوسط دست كم 85/1 دلار در هر روز بدست آورد وي مي‌بايست راه را براي كس ديگري كه مي‌توانست اين كار را انجام دهد، هموار كند... شايد برجسته‌ترين تفاوت‌ بين اين آدمها و مقاطعه‌كاران معمولي در نگرش ذهني تغيير يافته آنها بود نسبت به كارفرمايانشان و كارشان و در كل عدم وجود پادويي‌گري از جانب خودشان (Taylor). شايد جاي تعجب نباشد كه لحن اين كلام توسط بسياري از بدگويان تايلور به عنوان مدركي مورد استفاده قرار مي‌گرفت دال بر اينكه وي به طور مؤثر هر آنچه در شرايط انساني مي‌ارزد را دنبال مي‌كرد و اشتهار خودش را از آن زمان زماندگار كرده است. گر چه همانطور كه در فوق نشان داده شد، اين مطمئناً اينطور نبود، خصومت اوليه با مسئله «افزايش سرعت» بر تايلوريسم يك اشتهار بدي داد كه تا امروز، پايدار مانده است ـ در بافت و زمينه زمان خودش، روش‌هاي تايلور، همراه با روش‌هاي متحدين و پيروانش، مخالفت زيادي را از جانب اتحاديه‌هاي تجاري آمريكايي برانگيخته‌اند و سرانجام .... .
    گواهي شهادت تايلور:
    در ماه اوت سال 1911 نخستين اعتصاب بر عليه مديريت علمي، آنطور كه امروزه نام دارد، در زرادخانه استحكامات ارتش در Massachosethy, watertown روي داد. ژنرال «ويليام كروزئر» رئيس دپارتمان تداركات ارتش، كار و تحقيق تايلور را مورد بررسي قرار داده است و اينطور دريافته كه تكنيك‌هاي مديريت علمي براي استفاده در زرادخانه‌هاي ارتش، مناسب خواهند بود «كروزئه» watertown همراه با Itlimoisec Rock Island را به عنوان كارخانه‌هاي اصلي برگزيد تا مديريت علمي را در آن آزمايش كند و براي انجام اين كار، Dwight V. Merrica را به خدمت گرفت (كسي كه در شركت Bethlehem steel تحت نظر تايلور كار كرده بود).
    گرچه كارهاي اوليه در waterton خوب پيش مي‌رفت، در Rock Island مخالفت‌ها گسترش يافت از جايي كه اتحاديه بين‌المللي ماشين‌سازها شروع به گسترش اغتشاش و آشوب در ميان كارگران كردند بر عليه بررسي زماني. به زودي آشكار شد كه اتحاديه‌هاي كارگري سازمان يافته و بخصوص اتحاديه‌هاي تجاري صنعتي، يك مبارزه دسته جمعي را آغاز كردند براي مقاومت در برابر گسترش مديريت علمي ـ تايلور ـ. شخصاً با كروزونه به مشاوره پرداختند كه با دقت تمام در water town گام بردارند و مديريت علمي را براساس يك مبناي تدريجي و تكه تكه به كار برند و فقط پس از مشاوره دقيق با كارگران اين كارها را انجام دهند. در واقع وي متعاقباً مشكلات به وجود آمده در water town را به ارتباطات بد ربط مي‌داد تا به مقاومت اتحاديه‌هاي صنفي در برابر متدهاي خودش. با اين حال، دلايل زمينه‌ساز براي اعتصاب در «واترتاون» هر چه باشد، علت اصلي، اخراج يك كارگر قالب‌ريز بود كه از اينكه مورد بررسي زماني توسط Merrick قرار گيرد امتناع كرده بود. گر چه اين آشوب كوتاه مدت بود اما آشفتگي و آشوب صنعتي در «واترتاون» توسط طرفداران كارگران به كنگره ارائه شد به عنوان آشوبي كه از رفتار بد با كارگران به وجود آمده بود به عنوان نتيجه تلاش جهت معرفي تايلوريسم براي تحقيق و تفحص موضوع كنگره كميته ويژه‌اي را گمارد كه متشكل بود از William B. Wilson يك مقام رسمي سابق United Mine رئيس كميته خانه كارگر House labour و وزير كار تحت رياست ويلسون بود William C. Redfoeld توليد كننده‌اي كه وزير بازرگاني ويلسون شد و John Tilson كه تنها جمهوري‌خواه در ميان اين سه تن بود و به عنوان داور عمل مي‌كرد جلسات رسيدگي به محاكمه در اكتبر سال 1911 شروع شدند و در فوريه سال 1912 به پايان رسيد و تايلور ده ساعت را در آنجا صرف كرد و طي چهار روز به ارائه مدارك پرداخت ـ جَو، هم خصمانه بود و هم مخالف، «طبق گفته‌هاي wren» «تايلور كه به ستوه آمده بود و مورد اهانت واقع شده بود در نزديكي گواهي دادن و شهادت دادن خودش از جايگاهي كه داشت دچار تزلزل شده بود. غرور تايلور به شدت جريحه‌دار شده بود و عمر كاري وي در برابر يك كميته كنگره‌اي به فحش و ناسزا (كشيده شده بود) ـ با اينحال وقتي آخرين گزارش كميته ظاهر شد آن، غيرطقعي بود. هيچ مدركي يافت نشده بود دال بر سوء استفاده از كارگران تحت تكنيك‌هاي مديريت علمي و هيچ نياز براي قانون حمايتي وجود نداشت. معهذا، طرفداران موافق و هم فكر نسبت به كار سازمان يافته اطمينان دادند كه الحاقيه‌هايي به آن لايحه‌ها بيافزايند كه استفاده از مديريت علمي بخصوص استفاده از كرنومتر را تحريك كنند. گر چه اين طور پيش‌بيني شده بود كه چنين الحاقيه‌ها، تايلوريسم را خارج از گماشتن و منصوب كردن دولتي، نگاه دارد اما آنها در اين كار، موفق نشدند. همانطور كه Judith Merkle منتقد و انتقاد كننده شديد تايلوريسم، تصديق كرده است: «مداخله كنگره‌اي اجراي ايده‌هاي تايلور را حتي در خود زرادخانه water town حذف نكرد. در عوض ريشه آنها را تقويت بخيشد. تحريم كردن بكارگيري كرنومتر در تحريك تايلوريسم، شكست خورد». اين اعلاميه را تقريباً مي‌شد مثل يك كتيبه روي گوري دانست براي تايلوريسم كه اغلب عليرغم وجود مخالفت‌ها از اتحاديه‌هاي كارگري سازمان يافته و كمابيش فاقد هر گونه حمايت از جانب مفسرين آكادميك، تأثير عظيمي به دنياي مدرن گذاشت. شهادت و گواهي تايلور در مقابل كميته خانه مخصوص در شكل چاپ شده‌اش بيش از 280 صفحه بود كه بيشتر آن پر بود از سؤالاتي كه ويليام. بي. ويلسون مطرح كرده بود و پاسخ‌هايي كه تايلور داده بود. ويلسون كه به طور صريح اعلام كرد كه تلفيق بكارگيري مديريت علمي، متدهاي پيشرفته و تكنولوژي جديد به فروپاشي كنترل باقيمانده كارگران به فرايند كار منجر مي‌شود و بيكاري را به وجود مي‌آورد. البته اين نگرش ايتحاديه‌هاي تجاري صنعتگران بود در هنگام مواجه شدن با مديريت علمي اين متد ماركسيست، در كارهاي ـ هاري براورمان ـ در طي دهه 1970 دوباره مطرح شد ـ ديدگاه تايلور، برعكس، اين بود كه همه اين چيزها به واسطه تقاضاها براي پيشرفت توجيه مي‌شوند و تمايل دارند كه فعاليت اقتصادي و رشد اقتصادي را تحريك كنند و از اين طريق، گسترش و توسعه اشتغال را تضمين كنند نه اينكه فقدان اشتغال را. بنابراين كارگراني كه جاي آنها را اصلاحات و ابداعات مي‌گيرند، به سهولت مشاغل ديگري پيدا خواهند كرد اگر كه براي آموزش مجدد و استقرار مجدد، آماده شوند. به علاوه، با اينكه ويلسون از مزايا و منافع تجارت اشتراكي و جمعي طرفداري مي‌كرد، تايلور عقيده محكم خود در پرداخت‌هاي انگيزش فردي اثبات مي‌كرد.
    آنطور كه Aitken تفسير كرده است:
    بينش تايلور در منطق كلي كارهاي صنعتي با فرضيه‌هاي خاصي در مورد روانشناسي انسان و يك روش خاصي براي مشكل تشويقي‌ها در هم آميخته بود. تايلور، مثل همه هم عصرانش، ديدگاه طبيعت انساني كه اصالت سودگرائي Benthamite مطرح كرده بود را بدون هيچ پرسشي پذيرفته بود. اين پذيرش، روش تايلور براي مشكل پرداخت تشويقي‌ها در محل كار را تعيين مي‌كرد.... اهداف كارگر مي‌بايست با اهداف شركت تجاري انطباق داده مي‌شد. قرار شده بود كه با افزايش دستمزد كارگر از طريق سيستم دستمزدهاي تشويقي و انگيزشي، اين مشكل مرتفع شود. (Aitken 1960)
    با اينحال، تضمين اين كه اهداف كار و اهداف شركت در انطباق باشند به چيزي بسيار فراتر از بررسي زماني و دستمزدهاي تشويقي، نياز داشت. همانطور كه تايلور در شهادت و گواهي خودش مطرح كرد، اين به معناي ساخت مجدد نگرش‌ها و ايجاد يك تغيير قطعي در روابط بين مديريت و كارگران بود. تايلور اينطور در نظر داشت كه مديريت علمي در صورت بكارگيري صحيح و پذيرش طرفين، مي‌تواند جوي از اطمينان، هماهنگي و موفقيت دو جانبه را به وجود آورد. كه اين دو جملات خودش اينطور بيان مي‌شود:
    مديريت علمي، يك ابزار كارايي نيست بلكه ابزاري است از هر نوع براي امنيت بخشيدن كارايي و سودمندي، مديريت علمي در ماهيت خود، يك انقلاب فكري كاملي از جانب كارگري كه در صنعت خاصي مشغول به كار است ـ يك انقلاب و دگرگوني ذهني و فكري كامل از جانب اين كارگران نسبت به وظايفشان نسبت به كارشان و نسبت به همكارانشان و نسبت به كارفرمايشان ـ را در بر مي‌گيرد. و به طور مساوي انقلاب فكري كاملي از جانب كساني كه در طرف «مديريت» هستند ايجاد مي‌كند اعم از فرمن، سرپرست، مالك آن شركت، هيئت مديره ـ يك انقلاب فكري كامل نسبت به وظايف خودشان در ارتباط با همكارانشان در مديريت، نسبت به كارگران و نسبت به همه مشكلات روزانه‌شان. و بدون اين دگرگوني ذهني كامل در هر دو طرف مديريت علمي موجوديت ندارد. (Taylor, 1911)
    اعلاميه تايلور تقسيم‌نبدي در كار وي بين تكنيك‌هاي بررسي زماني و پروژه مديريت علمي با هدف مرتفع ساختن كشمكش صنعتي را در بر دارد. همانطور كهlydall urwick مشاهده كرد و مي‌گويد: اين سرعت بالاي شركت‌هاي فولادسازي، مراقبت از بستن كمربندها، برنامه‌ريزي طبقه‌بندي ابزارهاي هوش افزايي نبودند كه هداياي بزرگ وي به دنيا باشند، بلكه «انقلاب فكري» بود كه وي اغلب بر آن خيلي تأكيد داشت كه براي بكارگيري متدهاي وي ضروري مي‌باشد. (Urwick 1929)
    خلاصه نكته سنجي:
    تايلور طبق گفته‌هاي Aitken: «نخستين كسي بود كه بهترين چيزهايي كه در مورد مديريت انسان‌ها مطرح بود را سنتز كرد و به صورت سيستماتيك در آورد و تكنيك‌هايي را ارائه داد كه با آنها، اين هنر در آينده، گسترش يابد». مهندس، در قلب تئوري‌سازي تايلور قرار داشت زمينه‌اي فراهم مي‌كرد براي توسعه و گسترش آن، يعني ديدگاه دنيا كه با آن ادامه مي‌يافت و سرانجام توجيه‌اي را براي بكارگيري گسترده آن ارائه مي‌داد.
    هدف از مديريت علمي اين بود كه فعاليت‌هاي افراد به همان طريقي مورد آناليز و كنترل قرار مي‌گيرند كه مهندسين ماشين‌ها را آناليز و كنترل مي‌كنند. از اين رو موفقيت مهندسين در متحد ساختن ظرفيت‌هاي توليدي مطالب و مواد فيزيكي نه فقط در مهندسي بلكه در همه جنبه‌هاي كار مي‌بايست گسترش يابد. نكته اصلي و مركزي سيستم تايلور، و ميل و اشتياق به عقلاني كردن و استاندارد كردن تكنيك‌هاي توليد در جهت بالا بردن منافع اقتصاد، كارايي و موفقيت دو طرفه بود. نكته قابل توجه اوليه و اصلي وي متقاعد ساختن كارگر بود براي تعقيب و دنبال كردن اهداف فردي كه واسطه پرداخت‌هاي تشويقي و انگيزي برانگيخته مي‌شوند.
    بدون شك ديدگاه تايلور از انگيزاندن انسان تا حدي ساده انگارانه بود و درك وي از اهميت كه محدود و كلاً منفي بودند. معهذا، تمسك جستن وي به مسئوليت‌هاي دو طرفه مديران و كارگران در مجموع همراه با طرفداري وي از «انقلاب فكري‌» مداركي ارائه مي‌دهند دال بر اينكه عقيده وي به فردگرايي خيلي فراتر از آن بود كه كلي باشد. تأثير تايلور به تئوري مديريت متعاقب بسياري بي‌اندازه و عظيم بود. در انگلستان، واكنش اوليه نسبت به مديريت علمي، تلفيقي بود از خونسردي و بي‌تفاوتي از طرف مديريت كه فكر مي‌كردند آن را نمي‌خواهند. در ميان مديران انگليسي، علاقه به كارهاي تايلور بيشتر متمركز بود بر تخصص فني وي در زمينه فولادسازي سرعت بالا به جاي آنكه بر تئوري مديريت متمركز باشد. اتحاديه‌هاي صنفي به مخالفت‌هاي انتشار يافته اتحاديه‌هاي آمريكائي نسبت به مديريت علمي توسل مي‌جستند و اين ديدگاه را داشتند كه اين با رفتار خشن با كارگران، مترادف مي‌باشد.
    خصومت و عناد و اتحاديه‌هاي آمريكائي به مديريت علمي نمود خود را در صحنه‌هاي Hoxie Report بدست آورد كه در سال 1915 انتشار يافت و همه شكايت‌هاي متعارف در مورد كار و تحقيق تايلور را در برداشت. «رابرت فرانكلين هوكسي» استاد اقتصاد سياسي در دانشگاه شيكاگو در 35 كارگاه دست به پژوهش و تحقيقاتي زد. در اين كارگاهها، مديريت علمي اجرا شده بود. گزارش وي كه تحت اين عنوان چاپ شد «مديريت علمي و كارگر» ادعاهاي مديريت را در حمايت از مديريت علمي و ادعاهاي اتحاديه‌هاي صنفي بر عليه آن را مورد پژوهش قرار داده بود. وي در تحقيق خود بين مديريت علمي در فرم نظريه‌اي آن و مديريت علمي آنطور كه به نظر وي در عسل، كار مي‌كرد، هيچ تمايزي قائل نشده بود. به طور خلاصه وي نسبت به اهداف آن و ادعاهاي بدبينانه آن به طور كلي مخالف بود بخصوص آنهايي كه به دموكراسي صنعتي مربوط مي‌شدند. وي مديريت علمي را اينطور تصوير مي‌كرد كه به طور غيرقابل اجتناب‌ناپذيري به مهارت‌زدايي منتهي مي‌شود براي استقرا و حفظ و نگاهداشت وحدت صنفي به طور كلي اما به طور خصوصي، اتحاديه‌هاي صنعتي خصومت‌آميز مي‌باشد. متن ذيل، نكاتي را ارائه مي‌دهد: مديريت علمي در صورتي كه به طور كامل و به طور مناسب اعمال شود، ناگزير ميل دارد به فروپاشي و تلاشي ثابت صنعت‌ها و افزارمندي و حذف ثابت مهارت‌ها به شكل كم عمق‌سازي دانش صنعتي و كارگري، بجز براي طبقه‌هاي پايين‌تر كارگران. اگر مديريت علمي ايده‌آل بودند آنطور كه امروزه به طور كامل و قابل فهم فرمول بندي شده‌اند، هر كسي كه در خيابان راه مي‌رفت، مي‌بايست يك رقيب عملي باشد براي تقريباً شغل هر كارگر. چنين موقعيتي ناگزير بر مبناي وحدت امروزي را در شكل غالب خود در هم مي‌ريخت و تجارت جمعي و اشتراكي را مانع مي‌شد همانطور كه امروزه در هر وضعيت مؤثر امكان‌ناپذير است با توجه به موضوعاتي كه از نظر اتحاديه‌ها، حياتي‌ترين است. و افزودن به همه اينها، مزيت‌هاي بدست آمده توسط كارفرمايان در جمع كردن و سيستماتيك كردن براي استفاده‌هاي خودشان و تمايلات تخريبي مديريت علمي تا آنجا كه تبادلات اشتراكي و وحدت گرايي امروزي بدان توجه دارد، به نظر غيرقابل اجتناب مي‌آيند. (Hoxie,1915)
    نكته جالب آنكه، مخالفت Hoxi با مديريت علمي و جانبداري وي از حق تقدم‌ها و امتيازات و وضع كنوني صنعتي، حمايت براي مديريت علمي و كارايي بيشتر بين كارفرمايان را تقويت مي‌بخشيد نه اينكه آنرا دچار فرسايش كند. از اينرو همانطور كه Claude S. George مي‌گويد: «Hoxie را بايد به خاطر سپرد زيرا وي انسان‌ها را واداشت دوباره وفاداري خودشان را به علم جديد مديريت بسنجند و در عقايد خودشان نسبت به كارايي آن و ارزشي كه براي جامعه دارد، به طور محكم بايستند ـ استهزا كردن تند و شديد وي از اين جنبش بيشتر آن را محكم‌تر كرد نسبت به آنچه پذيرش وي توانست انجام دهد». از اينرو عليرغم انتقادها و مخالفتها، تأثير ايده‌هاي تايلور به طور ثابت افزايش يافت. آنها از طريق تلاش‌هاي Henri le chatelier به دنياي انگليسي زبان‌ها راه يافت (فصل 5). در انگلستان كار وي توسط تلاش‌هاي Lyndall urwick معرفي شد. در اتحاديه جماهير شوروي، روزنامه «Pravda» در سال 1918، به نقل از لنين چنين گفت: «ما مي‌بايست هر پيشنهاد علمي و پيشرونده سيستم تايلور را امتحان كنيم». مشابهاً بينش‌ها و تكنيك‌هاي تحقيق‌ها و كارهاي تايلور در مرحله اوليه ترجمه‌هاي كارهاي وي كه در سال 1912 انجام شدند، به ژاپن معرفي شدند. از اينرو همانطور كه Christel lane به طور هوشمندانه ملاحظه كرده است «تايلوريسم از ايالات متحده به سراسر دنياي صنعتي و دنياي در حال صنعتي شدن گسترش يافته است»

صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •