صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11

موضوع: آشنایی با مدیران موفق جهان 2

  1. #1
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    New آشنایی با مدیران موفق جهان 2

    مصاحبه با موفقترین چهره اقتصادی در ایران :مهندس حسين ثابت


    این مصاحبه از طریق ایمیل به دست من رسیده ، به خواندنش می ارزد : « حق الناس را دست نزن . مصمم باش . عاشق تصمیمت باش . آن وقت است که محال پا به فرار می گذارد. » ، شخصی است که در جهان هتلداری چهره ای موفق است و از معدود ایرانیانی است که توانسته خود را در میان هتلداران جهان مطرح کند . وي داراي بيش از 5000 تخت در جزاير قناري اسپانيا و چندين هتل و پارك مدرن در ايران است ، او مهندس حسين ثابت است....

    متولد مشهد . نمی توانی سنش را حدس بزنی . یک پارچه انرژی است با حافظه ای قوی . شعر بلند عقاب دکتر خانلری را با شور و احساسی میهن پرستانه می خواند . در مشهد درس خوانده . نهج البلاغه را خوب می شناسد . از قرآن نمونه می دهد و به شش زبان زنده دنیا حرف می زند . او یک ایرانی مسلمان است که به ذره ذره این خاک اهورایی عشق می ورزد .
    اتاقش جمع و جور است و مثل تمامی هتل بزرگ داریوش روح ایرانی به وسیله ، نقش برجسته ها و تصاویر هخامنشی موج می زند . حسین ثابت شعر می خواند . از عرفان می گوید و از ایران .
    حسین ثابت ابتدا اقدام به ساخت هتل بزرگ داریوش نمود (این هتل مجلل ترین هتل کشور است)
    سوئیت های ان در زمان های عادی سال هر شب 400 هزار تومان و در ایام عید نوروز و .. تا 700 – 800 هزار تومان هر شب اجاره داده میشود.
    وی پس از ان اقدام به ساخت پارک دلفین ها و پارک شیرها و چندین پروژه تفریحی دیگر در کیش نمود.
    پس از مدت یکسال از فعالیت پروژه هایش تصمیم گرفت تنها هتل دار کیش شود و اقدام به خرید 6 هتل آماده دیگر کرد با قیمت های تقریبی هر هتل 8 -9 میلیارد تومان به بالا
    البته برخی هتل داران زیر بار این کار نرفته و وی نتوانست به این آرزوی خود برسد.
    حسین ثابت در این زمان موفق شد چند هتل نیز در جزایر قناری اسپانیا تاسیس کند و هم اکنون نیز بزرگترین شرکت هتل داری اسپانیا را صاحب است و خود وی نیز در یکی از دو جزیره اختصاصی خود در اسپانیا زندگی می کند.

    می پرسم: آقای ثابت هتل داریوش با این همه مجسمه ، نقش برجسته و تصاویر بزرگ و کوچک ، تخت جمشید کوچک و مدرنی است در دل آبهای خلیج فارس. در این هتل دو مورد مد نظر بوده یکی مساله اقتصاد و دیگری مطرح کردن فرهنگ و هنر ایرانی . من با اقتصادش کاری ندارم اما قسمت دوم را نمی دانم که "ثابت" در مطرح کردن هویت ایرانی ، سیاسی کار است یا عاشق ؟
    ثابت : همانطور که خودتان گفتید ساختن هتل دو وجه دارد . یکی سرمایه گذاری و بازدهی آن و دیگری هویت بخشی به یک فرهنگ است . فرهنگ ایرانی .
    مي پرسم: ثابت عاشق ایران است یا دیدگاه سیاسی دارد. که البته هر دو به یک سرچشمه بر می گردد . جنبه سیاسی و عشقی به یک فرهنگ ؟
    ثابت: او دفترچه راهنما ی هتل داریوش را که عکسی از 21 سالگی اش را در تخت جمشید در صفحه اول چاپ شده نشان می دهد و شعری می خواند، میگوید : عشق . عشق ناممکن را ممکن می سازد . من در 21 سالگی گفتم روزی تخت جمشید را می سازم . امروز آن را در قالب یک هتل ساخته ام که یک مقام عالی رتبه اسپانیا می آید و مقابل آن فرهنگ زانو می زند و آن را ستایش می کند.
    ثابت برای اثبات حرفش از گنجینه شعر فارسی به خوبی استفاده می کند . بیشتر نمونه هایی که می دهد عاشقانه و اجتماعی است .
    مي پرسم: شما که در خارج ایران آدم موفقی هستند چرا پس از موفقیت به ایران توجه کردید ؟
    ثابت: هشت سال جنگ را ما نبودیم . جوانان ما جنگیدند و نگذاشتند حتی یک سانتی متر از مملکت از دست برود . ما چه کار کردیم ؟ من امروز آمده ام برای خدمت به ایران ، به فرهنگ ایرانی ، به فرهنگ اسلامی . انتظاری هم ندارم . نمی خواهم حتی یک دسته گل برای من بیاورید . من می خواهم همانطور که جوانان ، ایران را نگاه داشتند من هویت ایران را به جهان بشناسانم . من کلکسیونی شامل 30،000 پروانه که برخی از آنها نسلشان منقرض شده برای ایران خریده ام که می دانم تا سیصد سال دیگر هم سرمایه اولیه اش بر نمی گردد ، اما این پروانه ها در یک موزه می تواند انگیزه ای باشد برای جلب توریست . من حاظرم این مجموعه ی بی نظیر را به ایران تقدیم کنم اما در جایی که با این رنگ ها ، دانش ، نوع زندگی و ارزش آن ها همامنگی داشته باشد.
    می پرسم : من می خواستم بپرسم آیا شما تنها از طریق هتل و هتلداری می خواهید به هویت بخشی و گسترس آن بپردازید یا برنامه های دیگری هم دارید ؟
    ثابت: نه . فقط به هتل و هتلداری فکر نمی کنم . شما می بینید که در کیش کنار 7 هتل مطرح و مدرن پارک دلفین ها را ساخته ام . پارکی با وسعت 640000 متر مربع که برای اولین بار در خاورمیانه ساخته شده با مجموعه ای از پرندگان و گیاهان نایاب دنیا و نمایش دلفین هایی که مربیان ایرانی دارند، یا در همین رابطه برای نمایش هزاران پرنده از گونه های مختلف بزرگترین قفس دنیا را به ابعاد ( 550 * 400 متر ) مطابق با محیط زیست طبیعی زندگی اشان ساخته ایم . این مجموعه دیدنی از طرف دیگر 2 تا 3 درجه دمای جزیره را پایین آورده است .
    مي پرسم: آقای ثابت من بر می گردم روی هویت ایرانی که شما بیشتر به آن پرداخته اید و آن فرهنگ و هنر قبل از اسلام است . برای بعد از اسلام چکار کردید ؟
    ثابت : اسلام یک دین برتر است . من نهج البلاغه را حفظ هستم . نهج البلاغه دنیایی از ادب ، فلسفه و ترتیب است . قرآن که جهانی دیگر دارد . ایران قبلا فرهنگ و هنر خودش را داشته و بعد اسلام را پذیزفته چون به فرامین و مقررات آن نیازمند بوده است . حضرت محمد (ص) هم انسانی والا بوده که خداوند بر اساس توانایی هایش او را به پیامبری برگزید . او به امر اقتصاد در کنار تعالیم دینی توجه داشت و حج توانست از همان آغاز تا امروز وضعیت مادی و اقتصادی مکه و در نتیجه عربستان را بهبود بخشد . اما ما در ایران تفکر اسلامی را مثلا در مورد زیارت امام رضا انجام ندادیم. اسلام از اشخاص دعوت می کند که به حج بیایند که استطاعت مادی داشته باشند و در نتیجه پول خرج کنند . در حالی که ما زیارت امام رضا را حج فقرا می نامیم و رویش تبلیغ می کنیم .
    مي پرسم: چرا شما که مشهدی هستید برنامه هایی برای مشهد ندارید ؟

    ثابت: داشتم و دارم . از سالهای گذشته سعی داشتم کار بزرگی در مشهد انجام دهم . اما برنامه هایم بنا به دلایلی مورد تصویب قرار نگرفت . امروز هم برای فردوسی برنامه دارم . همین امروز با یک آلمانی معدن شناس قرار ملاقات دارم تا بزرگترین سنگ را به مشهد حمل کنیم ، برای ساختن مجسمه فردوسی ، کسی که زبان و هویت ایرانی را زنده نگاه داشت . امیدوارم بتوانم برنامه هایم را برای فردوسی به پایان برسانم و مسئولین در این امر کمک کنند .

    مي پرسم: میانه شما با روزنامه نگاران چگونه است ؟

    ثابت: من 700 صفحه خاطره دارم . در آلمان که درس می خواندم برای گذران زندگی روزنامه می فروختم ولی بعد همان روزنامه را خریدم . از روزنامه نگاری اطلاعی نداشتم . منتقدان من این را مطرح کردند . من بهترین مفسران وخبره های هر بخشی را دور هم جمع کردم و از آنها آموختم و تجربه کسب کردم . اعتقاد دارم تجربه از علم و ثروت بالاتر است .
    مي پرسم: حرف آخرتان ؟

    ثابت: وقتی با انگشت به طرف دیگری نشان می روید، توجه کنید که سه انگشت خودتان را نشان می دهد . اول باید تکلیف خودتان را مشخص کنید . عمر دنیا کوتاه است . عشق آن نیست که غم بر در غمخواری برد .
    این را در سردر دفتر آلمانم نوشته ام : " حق الناس را دست نزن . مصمم باش . عاشق تصمیمت باش . آن وقت است که محال پا به فرار می گذارد " برخی می گویند خوب است آدم فقیر باشد اما سالم باشد . اما من اعتقاد دارم آدم باید هم سالم باشد و هم ثروتمند.

  2. #2
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    پیش فرض

    مصاحبه بانخستين استاد فيزيك زن ايران در آسايشگاه سالمندان





    نخستين بانوي استاد فيزيك ايران بعد از بنيانگذاري نخستين رصدخانه و تلسكوپ خورشيدي تاريخ نجوم ايران ، فارغالتحصيلي از دانشگاه سوربن پاريس و 30 سال تدريس در دانشگاه هم اكنون با خياليآسوده و خاطراتي خوش بر روي تخت آسايشگاه سالمندان ، تنها افتخار خود را تربيتدانشجويان موفق (استادان امروز) مي‌داند .
    آلينوش طريان در سال 1299 در خانوادهارمني در تهران متولد شد . وي در خرداد سال 1326 با درجه ليسانس فيزيك از دانشكدهعلوم دانشگاه تهران فارغ‌التحصيل و در مهرماه همان سال به سمت كارمند آزمايشگاهفيزيك دانشكده علوم استخدام شد و يكسال بعد به عنوان متصدي عمليات آزمايشگاهي دردانشكده علوم منصوب شد .
    پس از تلاش بي‌نتيجه براي متقاعد كردن استادش (دكترحسابي) براي كمك به اعزام وي به خارج از كشور ، با هزينه شخصي خود به بخش فيزيكاتمسفر دانشگاه پاريس رفت .
    دانشنامه دكتراي دولتي را از دانشگاه علوم پاريس درسال 1956 ميلادي(1335 شمسي) دريافت كرد و به دليل خدمت به كشورش پيشنهاد كرسياستادي دانشگاه سوربن را رد كرد و به ايران بازگشت و با سمت دانشيار فيزيك رشتهترموديناميك در گروه فيزيك مشغول به كار ‌شد .
    در سال 1338 دولت فدرال آلمانغربي بورس مطالعه رصد‌خانه فيزيك خورشيدي را در اختيار دانشگاه تهران قرار داد و ويبراي اين بورس انتخاب شد و از فروردين سال 1340 به مدت 4 ماه به آلمان رفت و بعد ازانجام مطالعات به ايران بازگشت .
    3 سال بعد در تاريخ 9 خرداد 1343 به مقاماستادي ارتقا پيدا كرد و بدين ترتيب او اولين فيزيكدان زن است كه در ايران به مقاماستادي رسيد .
    در تاريخ 29 آبان سال 45 عضو كميته ژئو فيزيك دانشگاه تهرانانتخاب شد و در سال 48 رسما به رياست گروه تحقيقات فيزيك خورشيدي موسسه ژئوفيزيكدانشگاه تهران منصوب شد و در رصدخانه فيزيك خورشيدي كه خود وي در بنيانگذاري آن نقشعمده‌اي داشت ، فعاليت خود را آغاز كرد .
    وي كه اولين كسي بود كه در ايران درسفيزيك ستاره‌ها را تدريس كرد ، در سال 58 تقاضاي بازنشستگي داد و به افتخاربازنشستگي نائل شد .
    عزت‌الله ارضي رئيس انجمن فيزيك ايران كه مدتي دانشجويآلينوش طريان بوده است در گفت و گو با خبرنگار اجتماعي فارس گفت : استاد طريان بسيارمهربان بود ، با دانشجويان به صورت دوستانه و محترمانه رفتار مي‌كرد و با همه دوستبود . منش و برخورد انساني از ويژگي‌هاي بارز وي است . وي يكي از تاثيرگذاران بر علمفيزيك خورشيدي در ايران بود كه منجر به رشد شاخه اختر فيزيك و فيزيك ستاره‌ها شد .
    آلينوش طريان منزل خود را وقف كرده و از آنجا كه فرزند و بستگاني در ايرانندارد هم اكنون در خانه سالمندان به سر مي‌برد .
    براي گفت‌وگو با نخستين بانوياستاد فيزيك ايران به همراه يكي از همكاران قديمي‌اش به آسايشگاه سالمندان توحيد رفتيم . با روي باز و در حالي كه شادي و رضايت در چهره‌اش نمايان بود از ما استقبالكرد و با لبخند ما را دعوت به نشستن كرد .
    وقتي از وي خواستيم خاطره‌اي از دورانتدريسش در دانشگاه براي ما تعريف كند ، خنده‌اي كرد و گفت : تمام خاطراتي كه در دروانتدريس داشتم براي من شيرين است . من دانشجوها را خيلي دوست داشتم و بالطبع دانشجوهاهم من را خيلي دوست داشتند و اين مسئله باعث شده بود تا كوچكترين ناراحتي‌اي دردوران تدريسم احساس نكنم و با دانشجويانم مثل دوست رفتار مي‌كردم و اصلا خودم رانمي‌گرفتم . معلم بايد مهربان باشد زيرا مهرباني را بايد به دانشجوها و دانش آموزانشياد دهد چرا كه اين جوانان آينده كشور هستند . اگر اساتيد بداخلاق باشند ، نمي‌توانددرس اخلاق بدهند .

    بهترين خاطره؟
    30 سال تدريس در دانشگاه تهران و تاسيس رصدخانه خورشيدي در ايران .

    علت اصلي موفقيتتان در دوران تدريس
    رفتار انساني . يكي از همكارانم روزي از من پرسيد چرا اينقدر دانشجوها به شما سر مي‌زنند و با شماصحبت مي‌كنند در حالي كه اين دانشجويان پيش من نمي‌آيند . من در جواب او گفتم حتمارفتارت طوري نبوده كه بتواند دانشجويان را جذب كند .


    براي سفر به فرانسه از بورس تحصيلي استفاده كرديد؟
    در دوران تحصيلهميشه نمرات بالا داشتم و مورد توجه معلمين و اساتيد بودم . در زماني كه ليسانسگرفتم از استاد خود براي گرفتن بورس كمك خواستم اما وي به دليل اينكه من زن بودم بابورس من موافقت نكرد و به من گفت تا الان هم زيادي درس خواندم . پدرم گفت منمي‌توانم هزينه تحصيل تو را در فرانسه تقبل كنم و بورس را براي افرادي بگذار كهواقعا احتياج دارند . با هزينه شخصي به فرانسه رفتم و دكتراي خود را از دانشگاهسوربن گرفتم و سپس با وجود پيشنهاد كرسي استادي در دانشگاه سوربن به كشورم بازگشتم .


    چه چيزي باعث شد اين پيشنهاد را رد كنيد؟
    من علاقه داشتم به كشورم ، ايران ، خدمت كنم . وگرنه در همان فرانسه در حاليكه هنوز فارغ‌التحصيل نشده بودم ، از من دعوت به كار كردند و در جواب استاد فرانسويمكه مي‌خواست من را استخدام كند گفتم كه من بايد برگردم به كشورم و فقط براي بهترخدمت كردن به كشورم براي تحصيل به فرانسه آمدم .


    بعد از برگشتن به ايران ، خيلي‌ها به من مي‌گفتند كه حماقت كردي ، اما من چون وظيفه خودم مي‌دانستم كه برگردم ، برگشتم و از برگشتنم به ايران پشيمان نيستم زيرا كه توانستم دانشجويان خوبي تحويلجامعه بدهم و اين مسئله باعث دلخوشي من است .

    سفري همبه آلمان داشتيد؟
    دولت آلمان بورس مطالعاتي رصد‌خانه فيزيك خورشيديرا به ايران داد كه از ميان همكاران در دانشگاه تهران من انتخاب شدم و به مدت چندماه براي فعاليت تحقيقاتي به اين كشور سفر كردم .

    چطور شد كه به فكر تاسيس رصدخانه خورشيدي افتاديد؟
    وقتي به ايرانبرگشتم و در دانشگاه مشغول به كار شدم ، درخواست كردم كه رصدخانه خورشيديراه‌اندازي شود تا دانشجويان بتوانند مطالعات و تحقيقات خود را در اين رصدخانهانجام دهند . رصدخانه خورشيدي با نظارت من افتتاح شد .

    به چند زبان خارجي آشنايي داريد؟
    مادرم در سويس تحصيل كرده بود . هممادرم و هم پدرم به زبان فرانسه ، فارسي و ارمني مسلط بودند و بسياري از مواقع با همبه زبان فرانسه صحبت مي‌كردند . من و برادرم هم كه از كودكي به زبان ارمني و فارسيآشنا بوديم براي فهميدن حرف والدينمان زبان فرانسه هم ياد گرفتيم و آن‌ها راغافلگير كرديم . به زبان تركي و انگليسي نيز آشنايي دارم . زيرا بسياري از مقالات ومجلات علمي به زبان انگليسي هستند .

    از حقوق خود راضيبوديد؟
    من حقوق بسيار كمي دريافت مي‌كردم . متاسفانه در ايران ، ارزشاساتيد را نمي‌دانستند . بعد از فارغ‌التحصيلي يكي از دوستان پدرم كه شركت داشت بهمن پيشنهاد كار با حقوقي تقريبا 10 برابر داد اما به خاطر علاقه به تحصيل ، حرفه خودرا رها نكردم . متاسفانه ارزش دانشمند در كشور ما هنوز به جايگاه واقعي خود نرسيدهاست .


    تا كنون سفري به ارمنستان داشتيد؟
    متاسفانه تا به حال به ارمنستان سفر نكردم و اين آرزوي دوران جواني من بود . زمان قبل از انقلاب مرزهاي ارمنستان بسته بود و اگر كسي به اين كشور سفر مي‌كرد ازكار اخراج مي‌شد ، نتوانستم سفر كنم و بعد از انقلاب هم ديگر توانايي سفر به اينكشور را نداشتم .

    اگر بتوانيد به عقب بازگرديد ، چكارخواهيد كرد؟
    اگر به زمان قديم برگردم بازهم همين راه را ادامهمي‌دهم و تغييري در زندگي خود نخواهم داد چون به تحصيل و تدريس خيلي علاقه داشتم منافتخار مي‌كنم كه توانستم در دانشجويانم عشق به فيزيك ايجاد كنم . بسياري ازدانشجويان من هم‌اكنون استاد دانشگاه هستند و در زمينه فيزيك حرف براي گفتن دارند .


    توصيه‌اي به اساتيد و دانشجويان داريد؟
    اساتيد بايد به طور مرتب مطالعه داشته باشند و بايد اطلاعات خود را مطابقبا مطالب روز كنند و دانشجويان هم بايد خوب درس بخوانند .

    این عکس کوچک شده است برای مشاهده ی سایز اصلی کلیک کنید









  3. #3
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    پیش فرض

    Antony Robbins
    نام آنتوني رابينز براي بسياري از ايرانيان، نامي ناآشناست. اما اين شخص درايالات متحده، كانادا و بسياري از كشورهاي اروپايي داراي شهرت فراوان است. وي كه تاچند سال پيش در گمنامي و فقر مي زيست، توانست در مدت كوتاهي خود را به ثروت موفقيتو شهرت كم نظيري برساند و منشاء خدمات فرهنگي، آموزشي و درماني ارزنده اي گردد. انجام فعاليت هاي روان درماني سريع و مؤثر، رفع انواع مشكلات فكري و رواني نظير ترسهاي واهي و بي دليل، ارائه سخنراني هاي مفيد و مؤثر در شهرهاي گوناگون، اجرايبرنامه هاي تلويزيوني، تشكيل اردوي تابستاني آموزنده براي دانش آموزان مدارس، تشكيلسمينارهاي مرتبط و پر طرفدار بمنظور تقويت روحيه و ايجاد انگيزه تلاش و كوشش هايمثبت و سازنده در افراد و بسياري از فعاليت هاي خيرخواهانه و مردمي ديگر، گوشه اياز كارهاي ثمربخش جواني است كه به تازگي سه دهه از حيات پر بار خود را پشت سرگذاشته است.


    آنتوني رابينز در سال 1961 در خانواده اي نسبتاً فقير به دنيا آمد. پس از گرفتن ديپلم متوسطه به كارهاي گوناگون روي آورد، اما توفيق چنداني نيافت. درسن 22 سالگي در آپارتمان 40 متري محقري، زندگي مجردي فقيرانه اي داشت و به گفتهخودش، ناچار بود ظرفهاي غذاي خود را در وان حمام بشويد. گذشته از گرفتاريهاي مالي،بر اثر پرخوري و بدخوراكي بيش از يكصد و بيست كيلوگرم وزن داشت، و به علت چاقي،دچار تنبلي، بي حالي و خواب آلودگي شده بود. اما در عين فقر و فلاكت، رؤياها وآرزوهاي جاه طلبانه اي داشت، و در عالم خيال، خود را در قصر زيبايي در ساحل دريا ونزديك جنگل سرسبزي مجسم مي ساخت و براي خود همسري شايسته، اتومبيل گران قيمت وامكاناتي رويايي در نظر مي گرفت.
    سر انجام مصمم شد كه با چاقي خود، مبارزه كندو براي رسيدن به اين هدف به مطالعه چند كتاب پرداخت، اما مطالب آنها را ضد و نقيصيافت و آنها را دور انداخت. پس از آن، براي كاهش وزن خود، راهي ديگر جست. به فكرافتاد فردي كه از هر جهت سالم و داراي تناسب اندام باشد پيدا كند و افكار،اعتقادات، و نحوه تغذيه او را سرمشق خود قرار دهد. اين شيوه، مؤثر واقع شد و توانستدر كمتر از دو ماه، بدون استفاده از رژيم غذايي و عمدتاً با شيوه هاي روانشناسي وكنترل فكر و ذهن، حدود پانزده كيلوگرم از وزن خود را كم كند، و با توجه به قامتبلند خود(حدود دو متر ) تناسب اندام خود را بدست آورد.
    موفقيتي كه درزمينه كنترل وزن نصيب او شد، وي را به انديشه وا داشت كه شايد اين شيوه را بتوان درهر زمان، هر جا و هر زمينه، در مورد هر كسي بكار گرفت. ابتدا معتقد شد كه براي بدستآوردن و حفظ تناسب اندام، در وهله اول بايد افكار، تصورات، و رفتارهاي فردي را كهاز نظر وزن متناسب است دريابيم. ببينيم آن فرد چه مي خورد، چه اندازه اي مي خورد وچگونه مي خورد. سپس او را سرمشق قرار دهيم و به همان نتيجه برسيم.


    پس از آنمعتقد شد كه ساختمان مغز و اعصاب افراد بشر، كم و بيش به هم شبيه است، پس اگر كسيدر نقطه اي از دنيا توانسته است كاري بزرگ را به انجام برساند، من هم كه داراي مغزو اعصاب مشابه او هستم مي توانم عيناً همان كار را انجام دهم و به همان نتيجه برسم،به شرط آنكه از همان راهي كه او رفته است بروم و طرز تفكر و رفتارم شبيه اوباشد.اين طرز تلقي را مورد عمل قرار داد و به ديگران نيز توصيه نمود و نتايج رابررسي كرد و به درستي اين عقيده ايمان يافت.
    در اين هنگام به مطالعه عميق و كتبروانشناسي و شركت در كلاس هاي استادان اين علم پرداخت و با فنون تازه اي از قبيل « برنامه ريزي عصبي ـكلامي » و « روش هاي انجام بهينه كارها » آشنا گرديد، و چون اينشيوه ها را در مورد خود و ديگران به كار گرفت و به نتايج چشمگيري نايل شد تدريجاًتوجه كسان بسياري به سوي او جلب گرديد. در سال 1984 شيوه هاي تازه روانشناسي رابراي تعدادي از قهرمانان ورزشي مورد آزمايش قرار داد و آثار آن در بازيهاي المپيك 1984 نمايان گرديد. پس از آن، ارتش آمريكا وي را براي تدريس روش هاي جديد يادگيريبه نظاميان دعوت كرد. ضمن اجراي اين طرح متوجه نقايص آموزشي ارتش در زمينهتيراندازي گرديد و مدعي شد كه مي تواند زمان برنامه هاي آموزشي مزبور را به نصفتقليل دهد. ارتش با وي قرار داد بست تا چنانچه بتواند ادعاهاي خود را عملاً بهاثبات برساند، دستمزد قابل توجهي به او بدهد. او نه تنها توانست مدت اين دوره را بهكمتر از نصف برساند، بلكه درصد قبولي شركت كنندگان را كه تا آن زمان به طور متوسط 70% بود، به 100% افزايش داد. قابل توجه اينكه خود وي تير اندازي نمي دانست و ازاسلحه و جنگ تنفر داشت و آنچه مايع توفيق او شد، اطلاعات عميق روانشناسي، لحن نافذو احاطه به اصول آموزش و نحوه يادگيري بود.

    اين موفقيت ها، پاداشهاي مادي ومعنوي فراواني به همراه داشت. پله هاي بعدي موفقيت را به سرعت طي كرد و به زودي بههمه آرزوها و خواسته هاي خود رسيد. در كمتر از دو سال، با همسر دلخواه خود ازدواجكرد. قصر زيبايي در سواحل سرسبز « سن ديه گو » خريد كه از طرفي مشرف به دريا بود. اتومبيل و وسايل زندگي خود را مطابق با آنچه در روياهاي جواني خود مي ديد تهيه كرد. به كمك دوستانش شركتي را تأسيس كرد كه نامش را « بنياد رابينز « گذاشتند و سالانهدهها هزار نفر را آموزش مي دهد. سمينارها و سخنراني هاي متعددي را در شهرهاي مختلفاجرا كرد و برنامه هاي آموزشي فراوان را براي خردسالان، بزرگسالان، معلولين و عقبافتادگان ذهني ترتيب داد. با شيوه هاي روان درماني خاص خود، بسياري ازافراد را ازچنگال يأس ها، افسردگي ها و ترسهاي بي دليل ( نظير ترس از تاريكي، جمعيت، ارتفاع،مرگ و نظاير آن ) نجات داد و به شهرها و كشورهاي متعدد مسافرت كرد و مورد مشورتافرادي از طبقات مختلف نظير رؤساي جمهوري، مديران، صاحبان صنايع و بازرگانان واقعشد و در سمينارهاي او گروه هاي بيشماري شركت كردند. از طريق مطبوعات و برنامه هايهفتگي تلويزيوني به اشاعه افكار و عقايد خود پرداخت. در ضمن، برنامه « عبور از رويآتش » او كه بخش كوچكي از محتواي سمينارهاي او را تشكيل مي داد و به منظور ايجاداعتماد به نفس در شركت كنندگان طرح شده بود توجه مطبوعات و رسانه هاي گروهي را جلبكرد. اجراي سمينارها و برنامه هاي تلويزيوني نامبرده تا اين زمان همچنان ادامه داردو همه هفته بينندگان مشتاق، برنامه هاي اورا از تلويزيون مشاهده مي كنند.
    آنتوني رابينز، در سال 1986، در حالي كه بيش از 25 سال نداشت، حاصل انديشه ها وتجربه هاي عملي خود را در كتابش به نام « بسيوي كاميابي » به رشته تحرير كشيد و درآن رازهاي موفقيت خود و بسياري از افراد موفق را آشكار ساخت. اين كتاب در 1987. عنوان پرفروش ترين كتاب را به خود اختصاص داد.

    در سال 1991 كتاب ديگريبه نام بسوي كاميابي 2 ( نيروي عظيم درون را فعال كنيد ) به رشته تحرير در آورد. اين كتاب نيز مانند كتاب قبلي به عنوان پرفروش ترين كتاب سال انتخاب شد. سال 1371اين دو كتاب توسط آقاي مهدي مجرد زاده كرماني ترجمه و در دسترس ايرانياني قرار گرفتكه به دنبال تغييرات عظيم در زندگي خود و ديگران بودند.
    خود او در پشت جلد كتاببسوي كاميابي چنين مي نويسد:

    شما نيز مانند ساير افراد موفق، مي توانيد بسويكاميابي گام برداريد.
    مي توانيد به همه خواسته ها و آرزوهاي خود در زندگيبرسيد.
    مي توانيد پدر يا مادري بهتر، دوستي صميمي تر، همسري شايسته بازرگانيموفق تر، مديري كاردان تر يا قهرماني نيرومندتر باشيد.
    مي توانيد كلامي نافذداشته باشيد و با اشخاص فوراًصميمي شود.
    مي توانيد جسمي سالم و اندامي متناسبداشته باشيد.
    مي توانيد به كمك پنج كليد طلايي، به ثروت و خوشبختيبرسيد.
    مي توانيد ترس، نگراني، افسردگي و يا هر نوع عادت نامطلوب را از خود دوركنيد.
    مي توانيد با اراده و مصمم باشيد و حتي از روي خرمني از آتش بسلامت عبوركنيد


  4. #4
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    پیش فرض

    بیل گیتس موسس مایکروسافت این عکس کوچک شده است برای مشاهده ی سایز اصلی کلیک کنید

    بيل گيتس در سن 43 سالگي ثروتمندترين مرد جهان بود. او از سن 20 سالگي تاكنون رئيس شركت مايكروسافت بوده است كه ارزش آن چيزي در حدود 50 بيليون دلار است (گرچه خود گيتس تاكيد دارد كه بيشتر پول وي در سهام مايكروسافت صرف شده) و ثروت او به اندازه‌اي است كه خارج از درك مردم است. به اين دليل ثروت وي هم مايه رشك ما است و هم كنجكاوي ما را برمي‌انگيزاند.
    گيتس پديده قرن بيستم يعني بزرگترين غول كامپيوتري مي‌باشد. دوستان و آشنايان از قدرت پول وي شگفت‌زده شده‌اند و اين شگفت‌زدگي موجب سرگرمي متداول دربارها و رستوران‌ها گرديده است. اين باور كه هرگز رهبر تجاري ديگري آنقدر پول نداشته جالب و وسوسه‌انگيز است. درواقع، افراد بازرگان خيلي ثروتمندي از قبيل هنري فورد و جان دي راكفلر وجود دارند ولي ثروت گيتس فقط بخشي از جذابيت اوست. طلوع برق‌آساي گيتس همراه با شهرت و اقبال وي مويد ظهور يك نظم تجاري جهاني جديد است نظمي كه تحت تسلط رده ديگري از رهبران تجاري قرار دارد. مي‌توان آنها را آدم‌هاي غيرحرفه‌اي در امور كامپيوتر يا Nerds ناميد ولي آنها چيزهايي را مي‌دانند كه بيشتر ما از آنها آگاهي نداريم. آنها نيروي بالقوه فن‌آوري جديد را به گونه‌اي درك مي‌كنند كه مديران همه فن حريف سنتي فكرش را هم نمي‌توانند بكنند. آنها در مورد چيزهايي كه ما واقعا درك نمي‌كنيم خيلي خيلي زيرك‌اند و اين زيركي همه ما را ناراحت مي‌كند.
    وقتي كه نوبت به آينده مي‌رسد آنها آن را به دست مي‌آورند ولي ما به دست نمي‌آوريم. گيتس كه از نظر فني باسواد و از لحاظ روشنفكري نخبه‌گراست نشانه‌اي از رهبران آتي مي‌باشد. گرچه او در رد موند واشنگتن مستقر است احتمالا مي‌توان وي را از بزرگترين بازرگانان ناحيه سليكون ولي (Silicon Valley) ناميد. از نظر برخي‌ها در شركت مايكروسافت او يك چهره صوفيانه و تقريبا مذهبي است در حالي كه از نظر ديگران در صنعت او ضدمسيح است. هر دو نظر غيرمتعارف به نظر مي‌رسد ولي جاي ترديد نيست كه نفوذ او تا چه اندازه قدرتمند مي‌باشد. (با اين همه سروصدا كه درباره سوءاستفاده ادعايي از قدرت انحصار شده فراموش كردن آنچه در گذشته در دهه 1970 بر سر شركت آي‌بي‌ام آمد و هدف تحقيقات ضد تراست بود، آسان مي‌باشد). با همه اين احوال، حافظه ضعيف مي‌شود. امروزه ما شركت آي- بي- ام را در مقايسه با شركت مايكروسافت مقدس‌تر تلقي مي‌كنيم. ماهيت قدرت چنين است. يعني ما از آنچه كمتر درك مي‌كنيم ترس بيشتري داريم.
    شما در شيوه مديريت گيتس سرنخي از سبك رهبري در دانشكده‌هاي بازرگاني نخواهيد يافت. درواقع، استادان و كارشناسان مديريت در مورد آنچه رئيس هيئت مديره مايكروسافت و مدير اجرايي آن را اينقدر موفق ساخته به طور عجيبي ساكت هستند. شايد هم احساس حقارت و بي‌اعتنايي مي‌كنند. گيتس سرانجام هاروارد را كه در آن تحصيل حقوق مي‌كرد رها نمود. دانشگاهيان بيشتر رهبران تجاري سنتي يعني مديران اجرايي سنتي را ترجيح مي‌دهند.
    پس ما براي شناخت آنچه اين امر را قابل توجه و مهم مي‌سازد به كجا بايد مراجعه كنيم؟ كجا بهتر از خود دانشنامه مايكروسافت يعني Encarta است؟ در اين دانشنامه تحت مدخل گيتس، ويليام، هنري سوم آمده كه «بيشتر موفقيت گيتس در توانايي وي نسبت به برگردان ديدهاي فني به استراتژي بازار و آميختن خلاقيت با بينش فني بستگي دارد.» سرانجام آنچه بيل گيتس را متمايز از هر رهبر تجاري ديگر در تاريخ مي‌كند احتمالا نفوذي است كه او بر زندگي‌هاي ما دارد. در حالي كه قدرت غول‌هاي پيشين معمولا در يك بخش يا صنعت متمركز بود، قدرت نرم‌افزاري مايكروسافت چنگ‌هاي خود را در هر حوزه‌اي از زندگي ما گسترانده است.
    سلطان‌هاي رسانه‌اي مانند روبرت مرداك ما را ناراحت مي‌كنند زيرا آنها قدرتي دارند كه آنچه را كه در روزنامه‌ها و تلويزيون‌هايمان ظاهر مي‌شود كنترل مي‌كنند. ولي نفوذ افرادي كه نرم‌افزار را مي‌نويسند غيرقابل پيش‌بيني است. دانشنامه Encarta كه مايكروسافت توليد نموده فقط نمونه‌اي است از چند مورد كه چگونه بيل گيتس و شركتش در هر جنبه از زندگي ما نفوذ مي‌كند. از اين‌كه ما از تسلط بازار نرم‌افزاري‌اش احساس ناراحتي كنيم تعجبي ندارد. اين‌كه از او بدگويي شود و مورد حمله قرار گيرد شگفت‌آور نيست. روي هم رفته، چندتا از رهبران تجاري فرصت بازنويسي تاريخ را پيدا مي‌كنند؟
    ولي در شرايط هوچي‌گري و ضدهوچي‌گري، بيل گيتس چه نوع فردي است؟ آيا او فردي تيزهوش است كه اصولا فقط در كامپيوتر تيز و باهوش بوده و در زمان و مكان مناسب قرار گرفته، يا اينكه چيزي بديمن‌تردرباره مردي وجود دارد كه مي‌توانست به راحتي در دهه بيست زندگي خود كناره‌گيري نمايد يا بازنشسته شود ولي ترجيح مي‌دهد كه بيشتر روزها 16 ساعت در روز كار كند.
    داستان‌ها در مورد گيتس رياضي‌دان نابغه و برنامه‌نويس كامپيوتر و درباره ساير گيتسها، بازرگان بي‌رحمي كه براي شكست يا سركوب رقابت با تمام توان بيرون مي‌رود، به طور فراوان وجود دارد. تنها با جدا كردن واقعيت از خيال مي‌توان شروع به كشف گيتس واقعي نمود. آنچه از اين تحليل به جا مي‌ماند يك تصوير به مراتب پيچيده‌تر است.
    اين تنها يك داستان استعداد فني و ثروت زياد نيست، بلكه يك بينش قابل توجه تجاري و شور و شوق وسوسه‌انگيز براي بردن و پيروز شدن است. همچنين سرگذشتي است پيرامون يك سبك رهبري كاملا متفاوت از آنچه دنياي تجاري و كسب و كار قبلا به خود ديده است.
    آنچه كه بيل گيتس به رهبران تجاري آينده پيشنهاد مي‌كند الگوي جديد است الگويي كه ويژگي‌ها و مهارت‌هايي را كه خيلي مناسب براي چالش‌هاي قرن بيست و يكم است گردهم مي‌آورد. بيل گيتس با وجود همه خطاهايش مطالب زيادي براي ياد دادن نسل بعدي بازرگانان و مديران دارد.
    از زمان تشكيل مايكروسافت، گيتس اين تصور خود را كه روزي كه روي هر ميز و در هر خانه يك كامپيوتر باشد دنبال نموده است. (جالب اينكه شعار اصلي او عبارت بود از «روزي روي هر ميز و در هر خانه يك كامپيوتر باشد كه از نرم‌افزار مايكروسافت استفاده كند» ولي بخش آخر شعار اين روزها از قلم افتاده چون كه برخي افراد را ناراحت مي‌كند)
    اكنون با نگاهي به گذشته پي مي‌بريم كه گسترش كامپيوترهاي شخصي از اداره به خانه تقريبا اجتناب‌ناپذير به نظر مي‌رسد.
    بازانديشي و بازنگري موضوع خيلي خوبي است ولي همانطور كه گيتس نشان داده آينده‌نگري و دورانديشي خيلي سودآورتر مي‌باشد.
    همچنين مهم است يادآور شويم كه صفحات نمايش و صفحات كليد همه جا حاضر و فراگيرند كه همه ما امروزه وجود آنها را بديهي مي‌پنداريم چند دهه قبل جزء داستان‌هاي علمي تخيلي بود. در دهه 1960 هنگامي كه آينده‌گراها در آمريكا سعي كردند كه روند شكل‌گيري اجتماع را در باقيمانده قرن پيش‌بيني كنند آنها طلوع و ظهور كامپيوتر شخصي (PC) را كاملا ناديده گرفتند. بنابراين اين امر تصادفي نيست كه گيتس جوان كتاب‌هاي علمي و تخيلي را به خود اختصاص دهد.
    اين‌كه بيل گيتس به تنهايي مسبب بردن كامپيوتر شخصي به خانه‌ها و ادارات در سراسر دنيا باشد و يا اينكه هنري فورد باني ظهور و پيدايش اتومبيل بوده، نادرست است. ولي وجه اشتراك آنها در اين است كه آنها نقش اصلي و محوري در تبديل تصورات به واقعيت بازي كرده‌اند.
    گيتس با دگرگوني مايكروسافت و تبديل آن به يك بازيگر مهم در صنعت كامپيوتر و استفاده از جايگاه برتر جديد براي ايجاد بستري جهت رشد خيلي زياد در برنامه‌هاي كاربردي فكر خود را به منصه ظهور گذاشت. گيتس از همان ابتدا و خيلي زود دريافت كه اگر بخواهد فكرش را به نتيجه برساند، لازم و ضروري است كه يك استاندارد صنعتي ايجاد شود. او همچنين مي‌دانست كه اگر هركسي زودتر و قبل از همه‌ به آنجا برسد فرصت و شانس مهم‌تري براي داشتن قدرت در صنعت كامپيوتر خواهد داشت.
    چند سال قبل از اين كه شركت آي- بي- ام براي يافتن يك سيستم عامل در كامپيوتر شخصي جديدش به گيتس نزديك شود گيتس تاسف عدم وجود يك سيستم عامل مشترك را مي‌خورد و پيش‌بيني مي‌كرد كه بدون يك سيستم عامل نيروي بالقوه كامپيوترهاي شخصي شناخته نخواهد شد. مقاله‌هايي كه در آن زمان نوشت خبر از آن مي‌داد كه اين فكر را بيش از هركس ديگري در ذهن داشته است. با وجود آن، حقيقت اين است كه هنگامي كه اين فرصت دست داد گيتس آنچه را كه مي‌خواست به خوبي ديد و آن را با هر دو دست گرفت. از آن موقع تاكنون او به همين نحو عمل كرده است.
    در اوايل دهه 1980، گيتس طراح اصلي حركت مايكروسافت از توليدكننده زبان‌هاي برنامه‌نويسي به يك شركت نرم‌افزاري متنوع تبديل گرديد كه همه‌چيز از سيستم عامل نظير ويندوز گرفته تا كاربردهايي مانند Excel, Word همچنين ابزارهاي برنامه‌نويسي را توليد مي‌كرد. در اين فرآيند او صنعت كامپيوتر را دگرگون كرد.
    آنهايي كه از او انتقاد مي‌كنند و او را متهم به گرايش‌هاي انحصارطلبانه مي‌كنند ممكن است هر از چند گاهي درنگ نمايند و اين‌كه جايگاه انقلاب كامپيوتر شخصي در حال حاضر بدون دخالت به موقع و مصلحت‌جويانه بيل گيتس در كجا بود، فكر و انديشه كنند. سرانجام، با تمام خطاهايش، جر و بحث كردن در مورد اين ادعا كه بيل گيتس نقش مهمي در هدايت دوران تكنولوژيكي جديد داشته سخت و دشوار است. همچنين يادآوري اين نكته ارزشمند است كه برخلاف بسياري از افراد خيلي ثروتمند جهان، او هنوز به دنبال تلاش براي معاش است.
    متخصصان كامپيوتر وارث زمين خواهند بود
    گيتس يكي از معدود مديران موسس، اجرايي و فني در صنعت كامپيوتر شخصي است كه باقي مانده و از نظر تجاري موفق بوده است. او براستي يك كارشناس حقيقي و متخصص كامپيوتر است.
    ويليام هنري گيتس سوم در 28 اكتبر 1955 در شهر سياتل از ايالت واشنگتن به دنيا آمد. والدينش به خاطر وجود كلمه سوم در نامش او را «تري» ناميدند و اعضاي خانواده هرگز او را با نام ديگري صدا نكردند. گيتس متفكري استثنايي بود به طوري كه در سن 8 يا 9 سالگي دانشنامه خانوادگي را از اول تا آخر مي‌خواند. (شركتش يعني مايكروسافت بعدا اولين دانشنامه روي ديسك فشرده را در دنيا به نام انكارتا (Encarta) منتشر كرد.) ولي اولين هديه واقعي او درباره رياضيات بود كه در آن ماهر بود.
    بيل جوان همراه با شريك هميشگي و دوستش پل آلن قبلا و در سن 12 سالگي شيفته كامپيوتر و درگير پروژه‌هاي مختلف برنامه‌نويسي بود و برنامه‌نويسي را در سراسر دوره دبيرستان انجام مي‌داد. او و آلن بعدا شركت مايكروسافت را بنيان گذاشتند.
    گيتس كه دانش‌آموزي برجسته و باهوش بود برخلاف بيشتر كودكان باهوش، به نظر مي‌رسيد كه در هر كاري كه انجام مي‌دهد بي‌نظير است. شور و شوق وي براي بردن و برنده شدن از همان سنين اوليه معلوم و آشكار بود. در ليك سايد، در مدرسه خصوصي و نخبه‌گراي سياتل كه برخي از تيزهوش‌ترين دانش‌آموزان را در وست كوست آمريكا جذب مي‌كند عشق وي به رياضيات سبب دلبستگي و اشتغال ذهن او به كامپيوتر گرديد. حتي در ليك سايد، بيل گيتس برجسته و ممتاز بود. از اين‌رو بچه‌ها سربه‌سر او مي‌گذاشتند زيرا او آشكارا خيلي باهوش‌تر از بقيه دانش‌آموزان بود.
    به طوري كه جيمز والاس و جيم اريكسون در كتابشان به نام هارد درايو خاطرنشان مي‌كنند: «حتي در محيطي مثل ليك سايد كه بچه‌هاي باهوش در خور احترامند، دانش‌آموزي به تيزهوشي گيتس از سوي تعدادي ديگر از دانش‌آموزان مورد تمسخر قرار مي‌گيرد.»
    بنابه گفته يكي از همكلاسي‌هاي گيتس كه اكنون يك معمار برجسته در سياتل است: «گيتس اغلب با بچه‌ها در اتاق كامپيوتر معاشرت مي‌كرد.» او از نظر اجتماعي بي‌عرضه و در بين ديگران معذب بود. ذهن اين پسر كاملا مشغول علاقه او به كامپيوتر بود. به ندرت ديده مي‌شد كه تنيس بازي كند ولي نه زياد چيز ديگر. در ابتدا من از گيتس و سايرين در اتاق كامپيوتر ترس داشتم و تا حدي حتي آنها را به صورت بت در مي‌آوردم. ولي بعدا متوجه شدم كه آنها به قدري احمق هستند كه نخواستم دور و بر آنها باشم. بخشي از علتي كه من از كار كامپيوتري خارج شدم آنها بودند... آنها از نظر اجتماعي خيلي خشك و متكبر بودند و من واقعا نمي‌خواستم كه اينطوري باشم.»
    آيا مصداق ضرب‌المثل «گربه كه دستش به گوشت نمي‌رسد مي‌گويد بو مي‌دهد» نيست؟ شايد اين‌طور باشد. ولي آشكارا گيتس و همكلاسي‌هايش استثنايي بودند حتي طبق استانداردهاي ليك سايد. تا سال سوم دبيرستان گيتس از نظر كامپيوتربازان جوان‌تر ليك سايد چيزي در حد يك كارشناس كامپيوتر محسوب مي‌شد. او اغلب در اتاق كامپيوتر ساعت‌ها جلسه دادگاه برگزار مي‌كرد و داستان‌هايي درباره مزاحمان بدنام كامپيوتري بيان مي‌كرد.
    گيتس و برخي از دوستان كامپيوتريش گروه برنامه‌نويسان ليك سايد را كه اختصاص به يافتن فرصت‌هاي پولسازي براي استفاده از مهارت‌هاي تازه به دست آمده برنامه‌نويسي كامپيوتر داشت تشكيل دادند. اكنون الگويي در حال پيدايش بود. همانطور كه بعدا گيتس اظهار داشته: «من طرح دهنده بودم. من فردي بودم كه گفت بياييد دنياي واقعي را فراخوانيم و سعي كنيم كه چيزي را به آن بفروشيم.» در آن موقع او 13 ساله بود.
    رابطه نزديك و فني قابل توجه با آلن به مدت دو سال در سال‌هاي آخر دبيرستان به نظر مي‌رسد كه در اين زمان گسترش يافته باشد. نقش آلن در داستان مايكروسافت و در محفل كوچك طرفداران ليك سايد كه شركت استخدام نموده اغلب دست كم گرفته مي‌شود. گيتس، آلن، كنت ايوانز و ريچارد وي‌لند- دو عضو ديگر گروه برنامه‌نويسان ليك سايد- اغلب در تمام طول شب ابتدا به يك كامپيوتر كوچك (Minicomputer) كه مالك آن جنرال الكتريك بود متصل بودند و بعدا به كامپيوتر شركت كامپيوتر سنتر متصل گرديدند گاهي اوقات تا ساعات اوليه صبح به خانه نمي‌رسيدند.
    گيتس جوان كه وقتش را اين چنين صرف مي‌كرد والدينش را نگران سرگرمي جديد پسرشان نمود. براي مدتي فعاليت‌هاي او را از ترس اينكه مبادا لطمه‌اي به درسش بزند متوقف كردند. تقريبا به مدت يكسال تمام، گيتس امتناع نمود. به عنوان نشانه‌اي از اشتهاي سيري‌ناپذير وي به دانش، توجه خود را به موضوع‌هاي ديگر معطوف كرد. در اين دوره، او شماري زندگي‌نامه از جمله زندگي‌نامه ناپلئون و فرانكين روزولت را خواند. او گفت مي‌خواستم بدانم كه شخصيت‌هاي بزرگ تاريخ چگونه فكر مي‌كردند. او همچنين كتاب‌هاي مربوط به كسب و كار، علوم و رمان را مطالعه نمود. يكي از كتاب‌هاي مورد علاقه وي «گيرنده در چاودار» نام داشت كه او بعدا گزيده‌هاي بلندي از كتاب را براي دوست‌هايش از بر خواند. هلدن كالفيلد كه شخصيت اصلي بود يكي از قهرمان‌هاي او شد. ولي اجالتا هرگونه طرحي را كه بيل جوان ممكن بود براي تشكيل يك شركت نرم‌افزاري با دوست دبيرستاني‌اش و رفيق كامپيوتربازش به كار برد موقتا متوقف گرديد. والدينش اصرار داشتند كه او بايد به دانشگاه برود؛ آنها احساس مي‌كردند كه همراه بودن او با دانشجويان ديگر برايش خوب است.
    ضريب هوشي بالا و شور و شوق زياد گيتس ورود او را به دانشگاه هاروارد حتمي نمود. در پاييز سال 1937 بدون اين كه سمت و سوي واقعي او مشخص باشد وارد معتبرترين محل يادگيري يعني كمبريج، ماساچوست گرديد.
    بعدا او گفت كه هاروارد رفت تا از افرادي كه باهوش‌تر از او بودند چيز ياد بگيرد... و دلسرد و نااميد شد. اظهارنظر احتمالا به همان اندازه كه در مورد خود عقيده بيل گيتس گفته مي‌شود درباره هاروارد هم وجود دارد.
    گيتس با انتخاب اوليه حقوق به عنوان رشته اصلي دانشگاهي ممكن است انتظار داشته كه رد پاي پدر حقوقدانش را دنبال كند. ولي درواقع، او علاقه چنداني به حرفه حقوق نداشت و پدر و مادرش در مورد اينكه پسر سرسخت آنها راه خود را خواهد يافت كمي شك داشتند. با وجود اين، در روياهاي پرهيجان خود، هيچكدام از آنها نمي‌توانستند تصور كنند كه چه راهي در پيش روي پسرشان خواهد بود.
    همچنان كه معلوم شد گرفتن مدرك از هاروارد مدنظر نبود. در سال 1975 در حالي كه هنوز در دانشگاه بود، گيتس براي يك نسخه از زبان بيسيك (Basic) كه نوعي زبان اوليه در برنامه‌نويسي كامپيوتر است بار ديگر گروه خود را با پل آلن تشكيل داد. گيتس در سال 1977 با توجه به آمادگي دنياي جديد تصميم گرفت كه هاروارد را رها كند و به طور تمام وقت در شركت كوچك نرم‌افزار كامپيوتر كه با دوستش تاسيس كرده بود كار كند. اين شركت مايكروسافت ناميده شد.

    از ترك تحصيل در دانشگاه هاروارد تا شكلك كامپيوتر
    ظهور مايكروسافت هم سريع بود و هم بي‌وقفه. گيتس به زودي ثابت كرد كه فردي است با درك مفاهيم فني همراه با غريزه‌هاي عالي بازرگاني. هنگامي كه بيماري باعث شد كه آلن شركت مايكروسافت را در اوايل دهه 1980 ترك كند، جايگاه گيتس به عنوان رهبر محكم‌تر شد. در نيمه دوم دهه 1980، شركت مايكروسافت محبوب مركز معتبر مالي وال استريت (Wall Street) گرديد. از بهاي سهام 2 دلار در سال 1986، سهام مايكروسافت تا نيمه اول سال 1996 به 105 دلار افزايش يافت و گيتس را ميلياردر و بسياري از همكارانش را ميليونر كرد.
    اما افزايش بهاي سهام شركت مايكروسافت خبر از يك نظم كسب و كار جديد جهاني مي‌داد. تام پيترز كارشناس مديريت مي‌گويد هنگامي كه ارزش بازار مايكروسافت از ارزش بازار شركت جنرال موتورز تجاوز نمود دنياي تجاري دگرگون شد. در خلال نوشتن اين كتاب در 16 سپتامبر سال 1998، ارزش شركت مايكروسافت در بازار از ارزش شركت بزرگ جنرال الكتريك (GE) فراتر رفت و بزرگترين شركت آمريكا گرديد كه ارزش آن در بازار به 262 بيليون دلار رسيد.
    گيتس و مايكروسافت عمدتا جدا نشدني‌اند.

    فلسفه كسب و كار
    سرگذشت مايكروسافت تقريبا سرگذشت يكي از شركت‌هايي است كه رشدي سريع و بي‌وقفه در يكي از رقابتي‌ترين صنايع جهاني داشته است. تحت رهبري بيل گيتس كه شركت را به كمك پل آلن در سال 1974 بنيان نهاد شركت مايكروسافت با دو نفر آغاز به كار نمود و در حال حاضر بيش از 20500 نفر را در استخدام داشته و فروش آن افزون بر 8/8 بيليون دلار در سال مي‌باشد.
    شركت مايكروسافت موفقيت خود را ناشي از 5 عامل زير مي‌داند:
    - نگرش بلندمدت
    - جهت‌دهي به نتايج
    - كار گروهي و تلاش همه جانبه فردي
    - دلبستگي به فرآورده‌هاي خود و مشتريان و
    - گرفتن واكنش مشتري به طور پيوسته.
    شركت افراد خيلي باهوش و خلاق را استخدام مي‌كند و با ايجاد شور و شوق آنها را در چالش مداوم و شرايط كار عالي نگه مي‌دارد. (دادن سهام جور واجور نيز كمك خواهد كرد.) با كمتر از 8 درصد، تغييرات پرسنلي آن در صنعت فن‌آوري اطلاعات فوق‌العاده پايين است.
    با ايجاد محيطي آرام و دانشگاهي و بيزاري از نشانه‌هاي موقعيت اجتماعي با نگرش پرتوقع نسبت به كارآيي و تامين مهلت‌ها متعادل مي‌گردد. هنگامي كه افراد شركت را ترك مي‌كنند، پژوهش مايكروسافت نظر مي‌دهد كه آنها به اين علت اين كار را كرده‌اند كه چالش تمام شده است. ولي شايد آشكارترين آزمايش فرهنگ مايكروسافت اين است كه بسياري از كاركنان اصلي و اوليه آن هنوز آنجا هستند و كار مي‌كنند. افراد زيادي در سنين اواخر 20 سالگي و اوايل دهه 30 سالگي با استفاده از امكانات سهام شركت ميليونر شده‌اند. آنها به راحتي مي‌توانستند بازنشسته شوند يا كنار بروند ولي نرفتند.
    به قول يك مدير مايكروسافت «چه كار ديگري در زندگي خود مي‌كردند؟ در كجا مي‌توانستند اين قدر سرگرمي و لذت داشته باشند؟»

    رمز و رازهاي موفقيت
    با تحليل دقيق، ده رمز كه موفقيت شركت مايكروسافت و مديران اجرايي استثنايي آن را توجيه مي‌كند، آشكار مي‌گردد. رمزهاي انجام كسب و كار به شيوه بيل گيتس به قرار زيرند:

    1- در مكان مناسب و زمان درست دست به كار بزن
    نسبت دادن موفقيت مايكروسافت به يك شانس و اقبال فوق‌العاده يعني تضمين قرارداد تامين سيستم عامل براي اولين كامپيوتر شخصي آي بي ام راحت و آسان است. ولي در اين كار عوامل ديگري بيش از شانس و اقبال دخالت داشته است. گيتس اهميت معامله آي بي ام را تشخيص داد. او مي‌دانست كه آن معامله مي‌تواند تاريخ كاربرد كامپيوتر شخصي را دگرگون كند و او بيش از شش ماه به طور خستگي‌ناپذيري كار كرد تا شانس موفق بودن را به حداكثر برساند.

    2- عاشق فن‌آوري باش
    يكي از مهم‌ترين جنبه‌هاي موفقيت مداوم مايكروسافت دانش و آگاهي فني گيتس بوده است. كنترل تصميم‌هاي كليدي و مهم در اين زمينه به عهده وي بوده و در بسياري از مواقع او سمت و سوي فن‌آوري را خيلي روشن‌تر از رقبايش تشخيص داده و همچنين آماده بوده كه راه را نشان دهد.

    3- هيچكس را زنداني خود مكن
    گيتس رقيب سرسختي است. هر كاري كه كرده برنده شده. به عنوان يك معامله‌گر، اين كار او را يك مذاكره كننده فوق‌العاده انعطاف‌ناپذير مي‌سازد. او استخواني لاي زخم باقي نمي‌گذارد و به طور آشكار در مورد رقباي كاري صحبت مي‌كند.

    4- افراد خيلي باهوش را استخدام كن
    «افراد داراي بهره يا ضريب هوشي بالا» اصطلاحي است در مايكروسافت براي باهوش‌ترين افراد. از همان ابتدا، گيتس هميشه اصرار داشته كه شركت به بهترين ذهن‌ها نياز دارد. از اينكه افراد نادان از نظر فن شناختي به او صدمه نمي‌زنند خرسند است. در برخي جاها اين كار به عنوان نخبه‌گرايي محسوب شده و انتقادهايي را برانگيخته ولي اثرات مثبتي داشته است. شركت قادر به استخدام بسياري از دانشجويان تيزهوش شده كه مستقيما از دانشگاه به اميد كار در بهترين شركت جذب مي‌شوند.

    5- رمز بقا را فراگير
    گيتس به راحتي مي‌پذيرد كه رقبايش بيشتر نبردهاي بازرگاني را به خاطر اشتباهات خودشان باخته‌اند. آنچه او به ويژه در آن مهارت دارد فرار از دام‌هايي است كه ديگران در آن مي‌افتند و اين در حالي است كه او از فرصت‌هاي ناشي از اشتباهات ديگران بهره‌برداري مي‌كند.

    6- انتظار تشكر و سپاس‌گزاري را نداشته باش
    بيل گيتس اهميت داشتن دوستان را در جايگاه‌هاي بالا مي‌داند. با وجود نبرد جاري او با تنظيم‌كنندگان ضد تراست آمريكا، گيتس تلاش كرده كه نظر مديران اجرايي شركت‌هاي فورچون 500 را جلب نموده و گردهمايي‌هايي از مديران اجرايي در سياتل و ساير شهرها در سراسر ايالات متحده برگزار مي‌كند.

    7- جايگاه برتر را برگزين
    بيل گيتس نوعي رهبر جديد در كسب و كار است. در طول ساليان، بارها نشان داده كه گويا او نزديك‌ترين ارتباط را با غيب‌گوي صنعت كامپيوتر دارد. درك عميق او از فن‌آوري به عنوان يك شيوه منحصر به فرد از تركيب كردن داده‌ها به او توانايي ويژه‌اي داده كه روندهاي آتي را دريابد و استراتژي مايكروسافت را هدايت و راهنمايي كند. اين كار نيز مايه شگفتي در بين طرفداران مايكروسافت و مرعوب شدن رقباي آن شده است.

    8- همه پايگاه‌ها را تحت پوشش قرار ده
    عنصر مهم و كليدي موفقيت مايكروسافت همانا توانايي آن در اداره و كنترل چند پروژه بزرگ به طور همزمان مي‌باشد. خود گيتس يك فرد چندكاره اصلي است و گفته مي‌شود كه قادر به انجام چند گفت‌وگوي فني به طور هم‌زمان مي‌باشد، اين توانايي قابل توجه وي در روش و نگرش شركت بازتاب يافته است. به عبارت ديگر مرتب در حال كشف بازارهاي جديد و كاربردهاي جديد نرم‌افزاري است. با اين كار حذف كارهاي بزرگ بعدي منتفي است.

    9- يك كسب و كار جمع و جور را تدارك بين
    در پيوند با ارزش‌گذاري بازار سهام شركت، مايكروسافت نسبتا شركت كوچكي باقي مانده است. همچنين از نظر داخلي، شركت همواره به بخش‌هاي كوچك‌تر تقسيم شده تا مناسب‌ترين محيط گروه بازرگاني را حفظ كند. گاهي اوقات، تغييرات به قدري سريع بوده كه به نظر مي‌رسد مايكروسافت تقريبا به طور هفتگي بخش‌هاي جديد ايجاد مي‌كند. گيتس به حفظ يك ساختار ساده اعتماد دارد تا او را قادر به حفظ كنترل شركت كند. هر موقع احساس كند كه خطوط ارتباطي در حال كشش يا نامشخص است او در ساده كردن ساختار ترديدي به خود راه نمي‌دهد.

    10- هميشه مواظب كارهايت باش
    اكنون بيش از دو دهه است كه گيتس در بالاي سر كار و حرفه خود است. در اين زمان او ثروتمندترين مرد جهان است كه براي كسي كه هنوز در اوايل دهه چهل سالگي خود است بد نيست. معذالك با وجود ثروت هنگفت و موفقيت‌هايش هيچ نشانه‌اي از كم شدن فعاليت گيتس ديده نمي‌شود. او مي‌گويد كه با اين «ترس پنهان» برانگيخته مي‌شود كه ممكن است كار بزرگ بعدي را از دست بدهد. او قصد تكرار اشتباهات ساير شركت‌هاي مسلط كامپيوتري نظير آي- بي- ام و اپل (Apple) را ندارد.


  5. #5
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    پیش فرض

    « Mark Cuban» در یک خانواده متوسط در «Pitts burgh» ایالات متحده متولد شد. از همان دوران کودکی و نوجوانی به دلیل وضعیت اقتصادی خانواده و همچینین به سبب علاقه فراوان خودش به تجارت به این عرصه قدم گذاشت. در سن 12 سالگی کودکی دست و پا چلفتی با یک عینک ته استکانی در محله های اطراف کیسه زباله می فروخت. و اندک درآمد خود را صرف هزینه های ضروری کودکانه اش می کرد. در همان روزها بود که اصول اولیه تجارت را به خوبی آموخت؛ او دریافت که هیچ شغلی سبب کاهش اعتبار اجتماعی نمی شود و از سویی دیگر آموخت که برای کسب درآمد حتما نیازی نیست که انسان سرمایه کلان اولیه داشته باشد.
    او که در مدرسه علیرغم مشکل بینایی و همچنین فرصت اندک برای درس خواندن به سبب کار روزانه اش توانسته بود. همواره بهترین نمرات را به دست آورد، به عنوان یکی از بهترین شاگردان مدرسه دوران تحصیلی را به اتمام رسانده و تصمیم به ورود به دانشگاه گرفت. رشته مورد علاقه او با بازرگانی بود و در سراسر ایالات متحده تنها ده دانشگاه تدریس این رشته را در اختیار داشتند. از میان این ده دانشگاه، کم هزینه ترین یعنی دانشگاه «Indiana» را برگزید وبرای ادامه تحصیل وارد آنجا شد. اگر چه«Indiana» در مقایسه با دیگران کم هزینه تر بود اما به هر حال دوران دانشجویی نیز خرج و مخارج خاص خود را داشت. و «Mark» برای تامین هزینه هایش به مشاغل گوناگونی روی آورد تا بتواند حداقل علاوه بر هزینه تحصیل، خود را از گرسنگی برهاند.
    از همان سال اول با مشکلات فراوانی روبه رو شد: سنگینی هزینه ها و اجبار او برای روی آوردن به حرفه های مختلف از یکسو و رفتار خشن و ناملایم ناظم دانشکده از سویی دیگر هر لحظه او را تشویق به ترک تحصیل می کرد؛ اما علاقه او به بازرگانی توانست تا اخذ مدرک کارشناسی با بهترین نمرات او را همراهی سازدولی دیگر هر لحظه او را تشویق به ترک تحصیل می کرد؛ اما علاقه او به بازرگانی توانست تا اخذ مدرک کارشناسی با بهترین نمرات او را همراهی می سازد ولی دیگر تاب ادامه تحصیل برای MBA را نداشت. از همین رو به کارشناسی اکتفا کرد و از دانشگاه بیرون آمد.
    با بیرون آمدن از دانشگاه «Cuban» تصمیم گرفت تا تمامی آموخته ها و تجربیات این سالهای سخت را به کار بندد. و تلاش خود را برای آینده ای روشن آغاز نماید. او که با نیاز بازار وقت جامعه به خوبی آَشنایی داشت تصمیم گرفت تا وارد وضعیت کامپیوتر شود، صنعتی که حتی کوچکترین اطلاعاتی در مورد آن نداشت! با بکار گیری تمامی زوایای اقتصادی و همچنین مطالعه بسیار در مورد مسائل ابتدایی این عرصه، «Cuban» در سال 1983 یک شرکت کامپیوتری با نام «MICroSolutinos» و با کاربری مشاوره کامپیوتری بنا کرد که در عرض چند سال به سرعت به اولین شرکت مشاوره و ادغام سیستم ها تبدیل شدو واز سالی 1990 این شرکت سالانه درآمدی معادل 30 میلیون دلار به دست آورد. اما در آمد واقعی زمانی عاید«Cuban» شد که کمپانی بزرگ «COMPU Sever» اقدام به خرید شرکت«cuban » نمود ودر جریان این معامله سرمایه بسیار خوبی از آن او کرد.
    با بدست آوردن این گنج باور نکردنی«Cuban» دیگر تمامی روزهای سخت گذشته را پشت سر گذاشته بود وحال تمامی رویاهایش را در عالم واقعیت می دید. او که در دوران کودکی همیشه آرزو داشت همانند اشراف زاده ها در گوشه ای بنشیند و از گذر زندگی لذت ببرد، تصمیمم گرفت تا کسب و کار را رها کرده و روزهای خوش زندگی را آغاز نماید.
    از این رو به همراه یکی از هم کلاسی های قدیمی اش در «Indiana» خانه ای در «Dalls» خرید و هر دو به اتفاق هم به یاد آوری خاطرات تلخ و شیرین گذشته پرداختند. اگر چه «Cuban» خرید و هر دو به اتفاق هم به یادآوری خاطرات تلخ و شیرین گذشته پرداختند. اگر چه«Cuban» به طور فیزیکی به کار اشتغال نداشت اما ذهن او همواره درگیر مسائل متعدد بود. او که علاقه شدیدی به ورزش بسکتبال داشت، به خود می اندیشید که چرا نمی تواند بازی تیم های مورد علاقه اش را از رادیو دنبال نماید، همین فکر جرقه ای بود برای یک پدیده نوین! "چرا نمی شود شبکه های رادیویی و تلویزیونی را مستیما از طریق اینترنت دریافت کرد؟ "
    این سوال به تولد «Broadcast.com» در سال 1995 انجامید و در نتیجه آن«Cuban» به شهرت بسیار بالایی دریافت.
    با روی کار آمدن«Broadcast.com» دیگر تمامی کاربران اینترنتی قادر بودند تمامی برنامه های داخواهشان را به طور مستقیم از طریق اینترنت دریافت کنند و این مساله شور و هیجان خاصی در میان مردم پدید آورد. چندی بعد در سال 1999 کمپانی «yahoo» این سایت را به مبلغ 2 میلیارد دلار «Cuban» خرید و با این اقدام او را روانه لیست میلیارددرهای دنیا نمود.
    حال او حتی از رویاهای کودکانه اش نیز فراتر رفته بود و دیگر نمی توانست با این سرمایه چه کند؟! ابتدا خانه ای به مساحت 6000 مترمربع در «Dallas» خریداری کرد وبعد یک هواپیمای شخص به قمیت 41 میلیون دلار برای خرید و سرانجام بهترین هدیه زندگی اش را به خودش داد: خرید ساهم یکی از تیم های بسکتبال حاضر درNBA با نام «dallas Mavericks» به مبلغ 280 دلار!
    در 14 فوریه سال 2000 با در اختیار گرفتن این تیم، می نماید.
    عشق و علاقه فراوان او به این رشته ورزشی سبب شد تا او یک شبکه ورزشی تلویزیون را مختص به این تیم نمایدو همچنین در خطوط هوایی.America Airlines اقدام به بخش مسابقات این تیم می نماید. نکته قابل توجه در مورد تعصب بیش از حد به این رشته و این تیم آن است که او تا به این سن ازداوج نکرده و حتی قصد ازدواج نیز ندارد و چرا که او خود را در عقد تیم بستکبالش می داند وزندگی مشترکین با این تیم را به زندگی های رایج فعلی ترجیح می دهد!!

  6. #6
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    پیش فرض

    امروزه از «George Eastman» موسس كمپاني بزرگ «Eastman Kodak» به عنوان پدر صنعت عكاسي مدرن و نوين ياد مي‌شود. او در سال 1854 در يكي از روستاهاي «نيويورك» ديده به جهان گشود. پدرش «George Washington Eastman» در همان سال دانشكده اقتصاد «Eastman» را در «Rochester» بنا كرد و چند سال بعد خانواده را براي زندگي در آن شهر به «Rochester» برد. در سال 1862 درست زماني كه دانشكده در حال شكل‌گيري و رشد خود به سر مي‌برد، به ناگاه پدر خانواده از دنيا رفت و اندك سرمايه‌اي را براي آنها به ارث گذاشت.
    با پديد آمدن چنين شرايطي «George» كه تنها پسر خانواده بود براي سرپرستي و حمايت مالي مادر و دو خواهرش مجبور به ترك تحصيل شد و راهي بازار كار گرديد. ابتدا براي يك شركت كوچك بيمه مشغول به كار شد و پس از آن به استخدام بانك محلي «Rochester» درآمد.
    هنگامي كه 23 سال بيشتر نداشت يكي از همكارانش با مشاهده فعاليت‌هاي خستگي‌ناپذير او پيشنهاد كرد كه تعطيلات آخر هفته را به همراه مادر و خواهرانش به خارج از شهر بروند و به تفريح بپردازند. در ميان كلام همكار دلسوز پيشنهادي مطرح شد كه سرآغاز تحول زندگي «George» و تكنولوژي بشر به حساب مي‌آمد. او گفت كه براي ثبت خاطره آن روز گردش «George» دوربيني تهيه نمايد و از خانواده‌اش چند عكس يادگاري بگيرد.
    اگر چه «George» دوربيني اجاره كرد اما هرگز تعطيلات آخر هفته را در بيرون از خانه نگذراند. سنگيني، حجم و گراني مبلغ تهيه يك دوربين و يا حتي يك عكس تمامي فكر او را به خود مشغول ساخته بود. «آيا امكان ظهور دوربيني جديد با خصوصيات كاملاً متفاوت وجود ندارد؟»
    از همان روز به مدت سه سال، شب‌ها و در ساعات بيكاري او مدام در آشپزخانه خانه مشغول آزمايش موادي بود تا بتواند امولسيون ژلاتين را در جايگاه نگاتيو فيلم دوربين قرار دهد. سرانجام پس از يكسري آزمايشات مستمر و طولاني مدت او در سال 1880 توانست ماشيني با قابليت كارايي با نگاتيو خشك جهت تهيه عكس اختراع نمايد و به ثبت رساند.
    يكسال بعد با كمك‌هاي مالي «Henry Strong» كمپاني «Eastman Dry Plate» برپا شد و به سبب فعاليت‌هاي شديد «George» در آن ديگر مجبور به استعفا از بانك شد. در سال 1884 فعاليت‌هاي كمپاني «Eastman» كه حال به يك كمپاني توليد فيلم تبديل شده بود گسترش يافت و او توانست فيلم‌هاي حلقه‌اي را جايگزين نگاتيوهاي شيشه‌اي نمايد كه با استقبال بسيار بي‌نظيري مواجه شد.
    سرانجام در سال 1892 كمپاني «Eastman Kodak» افتتاح شد، كمپاني كه با ظهور خود انقلاب بزرگي در صنعت عكاسي دنيا پديد آورد. اندكي بعد كمپاني «Kodak» توانست با بكارگيري چند نوآوري ديگر، دوربين‌هاي سبك با كارايي بسيار ساده را با نام «Kodak» وارد بازار نمايد. شعار آنها با فرستادن اين دوربين‌ها به بازار اين بود: «شما تنها يك دكمه را فشار دهيد، ما بقيه كارها را انجام مي‌دهيم.» در مدت زمان بسيار اندكي دوربين‌هاي عكاسي «Kodak» در سراسر جهان شهرت يافت و ميزان تقاضاي آن به شدت سرعت گرفت.
    در همان فاصله زماني ابتكار جديد «Eastman» براي پايه‌ريزي ظهور فيلم‌هاي متحرك در سال‌هاي بعد نيز با سر و صداي بسياري همراه شد. در سال 1888 هنگامي كه «Eastman» نام «Kodak» را براي كمپاني و محصولات خود برگزيد، از او سؤالات بسياري در مورد علت انتخاب اين نام پرسيده شد و او در پاسخ اظهار داشت كه از دوران كودكي علاقه خاصي به حرف «K» داشته است و هميشه آن را حرف مورد علاقه و قدرت بخش خود مي‌ دانسته است. از نظر او انتخاب كلمه‌اي كه با اين حرف شروع و با آن خاتمه مي‌يابد، قطعاً خوش‌شانسي و موفقيت فراواني براي او دربر خواهدداشت.
    در سال 1902 «George Eastman» كه حال به يك ثروتمند مشهور تبديل شده بود، تصميم گرفت تا خانه‌اي را كه هميشه در خواب‌هاي كودكي‌اش مي‌ديده بنا نمايد. از همين رو مشهورترين آرشيتكت آن دوران در ايالات متحده «J.Foster Warner» را به خدمت گرفت و ساخت خانه را آغاز نمود. خانه‌اي به مساحت 3200 متر با 50 اتاق و مجهزترين سيستم گرمايش، تلفن و برق و از همه مهم‌تر با طراحي داخلي طراحان كاخ سفيد كه هزينه ساختش مبلغي معادل 335 هزار دلار آن زمان شد، ساخت.
    از خصوصيات بارز «Eastman» مي‌توان به سخاوتمندي و علم دوستي او اشاره كرد. از آنجا كه او در دوران نوجواني به دليل مصائب مالي و خانوادگي نتوانسته بود ادامه تحصيل دهد، در اين دوران كه صاحب مال و شهرت شده بود همواره به موسسات آموزشي كمك‌هاي شاياني اهدا مي‌كرد. او در دوران حياتش مبلغي معادل 20 ميليون دلار به موسسه تكنولوژيكي «ماساچوست» اهدا نمود. همچنين مركز فن‌آوري «Rochester» مبلغي معادل 625 هزار دلار در سال 1901 از «Eastman» به عنوان هديه دريافت كرد. او همچنين هديه‌اي معادل 2 ميليون دلار به هر يك از موسسات آموزشي «Tuskegee» و «Hampton» ارايه نمود.
    «George Eastman» همچنين علاقه فراواني به شهر «Rochester» داشت و با تمام قوا جهت پيشرفت و توسعه اين شهر گام برمي‌داشت. بناي موسسه و انجمن «Chest» به عنوان دانشكده موسيقي اين شهر و همچنين بخشيدن منزل مسكوني مشهورش پس از مرگ به دانشگاه «Rochester» از جمله اين اقدامات به شمار مي‌روند.
    سرانجام در 14 مارس 1932 اين مخترع بزرگ و ثروتمند خير دار فاني را وداع گفت. هنگامي كه جسد او را به خاك مي‌سپردند، آخرين جمله وصيتنامه او توجه همگان را به خود جلب كرد: «من كارم را انجام دادم. پس ماندن ديگر لزومي ندارد.»
    اگر چه «Eastman» به اين نتيجه رسيده كه كارش را به اتمام رسانده است اما كمپاني صاحب‌نامش راه درازي را مقابل خود مي‌ديد. امروز كمپاني «Kodak» به عنوان يكي از بزرگترين توليدكنندگان فيلم‌هاي دوربين عكاسي در جايگاهي قرار گرفته كه بدون شك روح بنيانگذار خود را راضي و خشنود در بالاي سر خود مشاهده مي‌نمايد.

  7. #7
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    پیش فرض

    Akio Morita [بنيانگذار sony]
    «Akio Morita» در 26 ژانويه سال 1921 در «Nagoya» كشور ژاپن متولد شد. او كه در رشته فيزيك تحصيل مي كرد، با آغاز جنگ جهاني دوم به خدمت ارتش ژاپن درآمد و در ناوگان دريايي ارتش به كار مشغول شد.
    در هفتم ماه مه سال 1946 «Marito» به همراه يكي از همرزمانش در جنگ با نام «Masaru Ibuka» يك شركت تعمير راديوهاي دست دوم تحت عنوان «Tokyo Tsushin kogyo» بنا كردند. در آن زمان «Morita» 25 سال و «Ibuka» 38 سال داشت و هر دو با سرمايه اوليه 190 هزار ين ژاپن شركت را با 20 كارمند اداره مي كردند.


    در سال 1949 شركت اولين نوارهاي مغناطيسي خود را روانه بازار كرد و در سال 1950 توانست اولين ضبط صوت هاي ژاپني را توليد نمايد. در سال 1957 نيز اولين راديوهاي جيبي توسط اين كمپاني توليد و به بازار عرضه گرديد. يكسال بعد زماني كه شركت كوچك سابق حال به يك كمپاني نسبتا صاحب نام تبديل شد، تصميم به تغيير عنوان آن به «Sony» گرفته شد . در سال 1960 كمپاني Sony اولين تلويزيون هاي ترانزيستوري را ابداع نمود و بعد به طور گسترده روانه بازار نمود. در سال 1965 نيز اولين دوربين فيلمبرداري خانگي توسط اين كمپاني ساخته و به بازار عرضه شد. پس از آن محصولات مهم Sony عبارت بودند از «Walkman» تلويزيون هاي «Trinitron» مايكرو ديسكت هاي كامپيوتر و سرانجام از «Sony Playstation» كه هر يك شهرت فراواني را به سوي اين امپراطوري عظيم روانه ساخت. با گسترده تر شدن فعاليت كمپاني در عرصه الكترونيك و افزايش حجم تقاضا از سراسر دنيا شعبات متعددي در سراسر اين كره خاكي بنا شد. در كشور آمريكا اين شعبه در سال 1970 كار خود را با رياست شخص «Morita» آغاز نمود و اينگونه شد كه «Sony» به عنوان اولين شركت ژاپني در بورس نيويورك حضور يافت. دو سال بعد يعني در سال 1972 مجددا Sony اولين كمپاني بود كه يك كارخانه آمريكايي داير مي كرد.


    البته روند كاري «Morita» و قلمرو تحت فرمانش هميشه با خط سير صعودي همراه نبوده است. شكست Sony در رقابت با كمپاني Matsushita در عرضه و توليد نوارهاي VHS و همچنين خريد ناموفق 4/3 ميليارد دلاري اين شركت كه قصد داشت با در اختيار گرفتن كمپاني فيلم سازي «Columbia Pictures» حضور قطعي در هاليوود داشته باشد، از جمله روزگار تخلي به شمار مي روند
    كه در دوره اي مشكلات عديده اي براي پادشاهي Sony پديد آورده بودند. اما به هر حال sonyهمواره حرف اول را در بازار الكترونيك مي زده و مي زند.


    در رابطه زندگي شخصي «Morita» نكات جالبي وجودارد . او در مدت زندگاني اش دوستان پرنفوذ بسياري در سراسر دنيا علاوه بر كشور ژاپن داشت كه نخست وزير پيشين ژاپن و همچنين «Kissinger» رئيس جمهور دهه هاي سابق ايالات متحده از جمله اين افراد به شمار مي روند.


    در اواخر دهه 1990 ثروت او كه بيش از 3/1 ميليارد دلار تخمين زده مي شد سبب گشت تا مجله اقتصادي «Forbes» نام «Morita» را در ليست ثروتمندترين هاي دنيا قرار دهد. همچنين او تنها غير آمريكايي بود كه مجله «Time» به عنوان بزرگترين و موفق ترين مديران و بازرگانان در ليست خود جاي داد. او همچنين به سبب سياست هاي اقتصادي و مهارت هاي مديريتي كه از خود به نمايش گذارد، از سوي مجامع علمي مختلف ژاپن ، انگلستان و ايالات متحده نشان يادبود و لياقت دريافت كرد.
    ديگر اينكه به سبب مشغله فراوان كاري در دوران جواني «Morita» پس از سن 50 سالگي تازه به يادگيري ورزش هاي اسكي، تنيس و همچنين غواصي روي آورد كه اين امر در نوع خود بي نظير است. اشتغال يكباره او به اين ورزش ها موجب گرديد تا در سال 1993 هنگامي كه مشغول بازي تنيس بود، دچار حمله قلبي شود و مابقي عمر را بر روي صندلي چرخ دار سپري نمايد. يكسال بعد يعني در سال 1994 از سمت خود در كمپانيSony استعفا داد و «Norio Ohga» را جانشين خود ساخت.
    سرانجام « Akio Morita» در سوم اكتبر 1999 در سن 78 سالگي بر اثر بيماري ذات الريه جان سپرد و تمامي اموال و دارايي خود را براي همسر و دو پسر و تنها دخترش به ارث گذاشت.


    هم اكنون امپراطوري عظيم Sony با فروش سالانه بيش از 33 ميليارد دلار، در جايگاه قدرتمندترين بازار صوتي تصويري قرار دارد.

  8. #8
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    پیش فرض

    یک ایرانی در زمره ۱۱ مدیر ارشد اپل

    بنگاه خبری فن آوری اطلاعات: مجله “فورچون” با انتشار تصاویری از ۱۱ مدیر پایین تر از استیو جابز نوعی بازی گمانه زنی را برای انتخاب بهترین جانشین رئیس اپل آغاز کرده است. در میان این مدیران ارشد اپل یک ایرانی به نام “سینا تمدن” نیز حضور دارد.

    سینا تمدن معاون اول رئیس بخش کاربردهای شرکت اپل است و مستقیما به استیو جابز گزارش می دهد. این ایرانی ۵۱ ساله در سپتامبر ۱۹۹۷ به اپل پیوست.

    مجله “فورچون” تصاویری از ۱۱ مدیر پشت صحنه اپل را منتشر کرده است که مستقیما با استیو جابز همکاری می کنند. این مجله با انتشار این تصاویر قصد دارد گمانه زنی هایی را در خصوص انتخاب بهترین چهره ای که می تواند جانشین رئیس اپل شود آغاز کند.

    براساس گزارش macitynet، مجله “فورچون” با این اقدام امکان یک دیدار را با ۱۱ مدیر ارشد اپل فراهم کرده است. در حقیقت اپل از معدود شرکتهایی است که کاربران دنیای فناوری، کمتر با چهره و نام مدیران ارشد آن آشنا هستند به طوریکه مدیران ارشد اپل همواره پشت چهره دنیای دیکتاتوری استیو جابز پنهان مانده اند و رئیس اپل تنها کسی است که همیشه در انظار ظاهر می شود و محصولات و تازه های این شرکت را معرفی می کند.

    در پایان این گزارش، مجله فورچون به این سوأل پاسخ نمی دهد که سرانجام جانشین جابز کدامیک از این ۱۱ مدیر ارشد است و انتخاب و گمانه زنی را به عهده خواننده گذاشته است.

  9. #9
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    پیش فرض

    قوي باور ، تصميم بزرگ
    رازهاي موفقيت بابک بختياری،مدير فروشگاه‌هاي زنجيره‌اي‌آيس‌پك


    * بابك بختياري
    موفقيت در كسب و كار ناشي از پنج عامل است كه عامل اول (تخيل) را در شمارة 8 توضيح داديم. گفتيم كه هركسي مي‌خواهد در كسب و كار موفق شود بايد بداند اولين قدم تخيل است. تفكر غالب ممكن است اين باشد كه مرحلة اول تلاش است، در حالي‌كه تلاش مرتبة چهارم است و سه مرحله قبل از تلاش وجود دارد كه انسان ابتدا بايد آن سه مرحله را طي كند تا اينكه به تلاش برسد. در اين سه مرحله انسان حركتي نداشته و فقط بايد روي افكارش كار كند. اما مرحلة دوم اين است كه انسان تخيلش را باور كند. خيلي‌ها تخيل مي‌كنند، حتي تخيل مثبت، اما چون خودشان را باور ندارند، موفق نمي‌شوند. شما اگر خودتان را باور نكنيد، قطعاً موفق نخواهيد شد.
    اگر در زندگي تمام انسان‌هاي موفق تأمل كنيد، خواهيد ديد از همان دوراني كه هنوز موفق نشده‌اند و موقعيت خوبي نداشته‌اند، بر اين باور بوده‌اند كه صددرصد موفق مي‌شوند. مثلاً سرهنگ ساندرز كه فروشگاه‌هاي زنجيره‌اي مرغ سوخاري كنتاكي را راه ‌انداخت، در دوران كودكي در رستوراني كار مي‌كرده و روزي با يكي از مشتري‌ها درگير مي‌شود و به او مي‌گويد: «مي‌داني با چه كسي صحبت مي‌كني؟ تو داري با صاحب بزرگ‌ترين فروشگاه‌هاي زنجيره‌اي مرغ سوخاري صحبت مي‌كني.» او مي‌دانست كه قطعاً موفق مي‌شود. اين باور به انسان روحيه مي‌دهد. دو سال پيش كه خيلي بدهي داشتم و دوران سخت و تاريكي را پشت‌سر مي‌گذاشتم ولي چون باور داشتم كه در آينده موفق مي‌شوم و بدهي‌هايم را مي‌پردازم، اين باور به من روحيه مي‌داد. همچنين وقتي مي‌ديدم كه موفق مي‌شوم، مثل اين بود كه بدهي‌هايم را پرداخته‌ام و مي‌توانستم با روحيه عالي كار كنم. وقتي نظام باور كسي به او مي‌گويد پول بد است، او هيچ‌ وقت پولدار نمي‌شود. بايد سازمان نظام باورها را تقويت كرد؛ باورهاي غلط را دور ريخت و باورهاي درست را جانشين كرد. فكر نمي‌كنم چيزي در دنيا باشد كه شخصي كه آن را به وجود آورده باشد خودش پيش‌تر باورش نداشته است. مثلاً قطعاً وقتي اديسون برق را اختراع كرد، قبلاً باور داشت كه برق را اختراع مي‌كند. اصلاً براي همين بود كه اين قدر تلاش مي‌كرد. اصلاً چه دليلي داشت اديسون سال‌هاي زيادي از عمرش را صرف اختراع و اكتشاف كند؟ قطعاً مي‌دانسته كه مي‌تواند.
    اگر انسان‌ها با باور ضعيف وارد ميدان شوند، خيلي سريع تسليم مشكلات و حوادث مي‌شوند. ولي انسان‌هايي كه باور دارند هر چيزي كه مانع راهشان شود آنها را قوي‌تر و محكم‌تر مي‌كند، هر روز انگيزه‌هايشان تقويت مي‌شود. بنابراين عاملِ بعد از تخيل باور است كه بايد در انسان‌ها تقويت شود. وقتي انسان تخيل كرد و بعد آن را باور كرد، محصولي به وجود مي‌آيد كه او را به مرحله بعدي مي‌رساند. آن محصول نامش تصميم است. اين تصميم‌هاست كه انسان را به آنچه مي‌خواهد، مي‌رساند. تصميم موقعي پديد مي‌آيد كه انسان تخيلي را باور كرده است. شما وقتي بدانيد راهي كه مي‌رويد بن‌بست نيست تصميم به حركت مي‌گيريد. خيلي از وقت‌ها كه ما درجا مي‌زنيم و بي‌حركت مي‌مانيم، به خاطر اين است كه تصميم نگرفته‌ايم. به محض تصميم‌گيري، به حركت در‌مي‌آييم. آغاز هر حركت بزرگي در دنيا يك تصميم بوده است. هر انسان بزرگي كه دست به كار بزرگي زده است، قبل از حركتش تصميم بزرگي گرفته است. تصميم بزرگ و قاطعانه زماني پيش‌ مي‌آيد كه شخص باور قوي داشته باشد. در تمام دنيا انسان‌هاي بزرگ باور قوي داشته‌اند كه توانسته‌اند تصميم قوي بگيرند. امكان ندارد كسي باور نداشته باشد كه موفق مي‌شود و موفق بشود. امكان ندارد! بنابراين در اين قسمت دو عامل بسيار مهم در موفقيت را توضيح داديم: باور و تصميم. تا اينجا فرمول موفقيت به صورت زير تكميل شده است.

  10. #10
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    پیش فرض

    آشنایی با والتر الیاس دیسنی
    والت دیسنی که در 15 دسامبر سال 1901 در شیکاگو واقع در ایالت ایلی‌نویز به دنیا آمد، همراه با والدینش در مزرعه‌ای در میسیوری بزرگ شد. وقتی که بچه بود، توانایی‌هایی به مراتب بزرگ‌تر از سن و سالش را نشان می‌داد.



    پیشینه و ظهور

    والت دیسنی که در 15 دسامبر سال 1901 در شیکاگو واقع در ایالت ایلی‌نویز به دنیا آمد، همراه با والدینش در مزرعه‌ای در میسیوری بزرگ شد. وقتی که بچه بود، توانایی‌هایی به مراتب بزرگ‌تر از سن و سالش را نشان می‌داد. در هفت سالگی او برای همسایگانشان کارهای کمدی اجرا می‌کرد. علاقه‌ او به کارهای هنری در دبیرستان مک‌کینلی در شیکاگو نیز ادامه یافت و در آنجا او توجه خود را بر نقاشی و عکاسی متمرکز کرد. او در آکادمی هنرهای زیبای شیکاگو به صورت شبانه تحصیل می‌کرد.
    در زمان جنگ جهانی اول، او سعی کرد تا در ارتش نام‌نویسی کند. اما چون سنش کم بود پذیرفته نشد. به همین دلیل او به فرانسه رفت و به صلیب سرخ پیوست. او به راننده‌ آمبولانسی تبدیل شد که داخل آن را با عکس‌های کارتنی مورد علاقه‌اش تزیین کرده بود.
    پس از جنگ او به کانزاس سیتی رفت و کار خود را به عنوان تهیه کننده‌ فیلم‌های کارتونی آغاز کرد. در سال 1920، ضمن این که او با شرکت‌های فیلم‌سازی کانزاس سیتی همکاری می‌کرد، نخستین شخصیت‌های کارتونی مد نظرش را خلق کرد. در ماه مه سال 1922، او نخستین شرکتش به نام لافوگرامز را خلق کرد. اما او خیلی سریع دچار مشکلات مالی شد و تصمیم گرفت شرکتش را تعطیل نماید. او که شور و شوق جوانی را در خود داشت، تنها با وسایل نقاشی خود به هالیوود رفت و با ایده‌ ساخت فیلم‌های کارتونی خیلی زود به اوج رسید.



    لحظات تعیین‌کننده
    رؤیاهای جدید دیسنی در جایی رشد کردند که رؤیاهای بسیاری از شرکت‌های بزرگ امریکایی نیز در همان جا به واقعیت تبدیل شده بودند یعنی در گاراژ. دیسنی به همراه برادرش، استودیوی برادران دیسنی را تاسیس کردند. او برای این کار 500 دلار از عمویش، 200 دلار از برادرش و 2500 دلار از والدینش قرض گرفت که برای این کار خانه‌ خود را در گرو بانک قرار دادند تا 2500 دلار مورد نیاز والتر را تامین کنند. نخستین آثاری که او شروع به فروش آنها کرد، برمبنای شخصیت آلیس بودند که لوییس کارول آن را خلق کرده بود.
    میکی ماوس در سال 1928 متولد شد. دیدگاه‌های مختلفی در این زمینه وجود دارند که چگونه دیسنی به فکر ساخت این شخصیت افتاد. رایج‌ترین داستان آن است که ایده‌ این امر زمانی در ذهن والتر جرقه زد که او از یک جلسه‌ ناامیدکننده که در آن مجبور شده بود کنترل موفق‌ترین شخصیتش یعنی خرگوش اوسوالد را رها کند، به خانه‌اش بازمی‌گشت. وقتی او در قطار نشسته بود به یاد موش‌هایی افتاد که بارها به دفترش آمده بودند. دیسنی می‌خواست شخصیت جدیدش را مورتایمر بنامد. اما این همسر او بود که والتر را مجاب کرد تا نام شخصیت جدیدش را میکی ماوس بنامد. در نوامبر سال 1928 یعنی زمان که تازه والتر 28 ساله بود، این شخصیت محبوب را در فیلم کشتی بخار ویلی خلق کرد.
    دیسنی به نوآوری‌های خود در زمینه‌ فیلم‌های کارتونی ادامه داد. سمفونی‌های احمقانه فیلمی بود که در آن از کارتون‌های رنگی استفاده شد. در سال 1937 او نخستین کارتون موزیکال خود به نام سفید برفی و هفت کوتوله را روانه‌ بازار کرد. دیسنی با خلق سفید برفی خطر بزرگی را به جان خرید. این نخستین فیلم از این دست بود. در دهه‌ 1930 به ویژه در بحبوحه‌ رکود بزرگ اقتصادی، دو میلیون دلار هزینه کردن برای چنین فیلمی واقعاً رقم کلانی بود. خوشبختانه دیسنی در این بازی برنده شد و استودیوهای دیگر نیز از این روش تبعیت کردند و در نتیجه فیلم‌هایی همچون پینوکیو، دامبو و بامبی توسط او ساخته شدند.
    تا سال 1940، دیسنی و 1000 کارمندش استودیوهای بوربانک را تصاحب کردند. حالا دیگر دیسنی خودش صاحب استودیو بود و دیگر نیازی نبود تا همانند دهه‌ 1920 به دنبال استودیویی برای کارهایش باشد. در طول دهه‌ 1940، استودیوی دیسنی با مشکلاتی در زمینه‌ طنش‌های نیروی کار مواجه شده بود. دیسنی عضو سازمان ائتلاف تصاویر متحرک بود که بعضی از اعضای آن را کمونیست‌ها و رادیکال‌ها تشکیل می‌دادند. دیسنی متهم شد که تعدادی کارکنان کمونیست را به کار گرفته است. سرانجام او نسبت به این موضوع اعتراف کرد و این در حالی بود که رها شدن از عواقب این وضعیت چندین سال به طول انجامید.
    جنگ جهانی دوم، موقتاً باعث کسادی استودیوهای دیسنی شد. در طول جنگ، بخش اعظم امکانات استودیوهای دیسنی به ساخت فیلم‌های تبلیغاتی و فیلم‌هایی اختصاص یافتند که به توصیه‌ دولت ایالات متحده ساخته می‌شدند. پس از جنگ، دیسنی دوباره به کار در زمینه‌های قبل از جنگ پرداخت.
    در سال 1955 دیسنی وارد حوزه‌ جدیدی شد. پارک دیسنی‌لند در آناهیم واقع در کالیفرنیا افتتاح شد. این پارک فضایی رویایی برای کودکان و بزرگسالانی بود که ستاره‌های کارتونی مورد علاقه‌ خود را بر روی صفحه‌های بزرگ تلویزیونی مشاهده می‌کردند. سرمایه‌گذاری دیسنی برای این پارک 17 میلیون دلار بود. این ریسک بزرگ دیگری بود اما دیسنی در آن هم به موفقیت رسید و تنها در عرض هفت هفته تعداد بازدیدکنندگان از این پارک از مرز یک میلیون نفر رسید و پس از آن نیز میلیون‌ها نفر از این پارک دیدن کردند.
    در عین حال، دیسنی به پخش محصولاتش از تلویزیون ادامه داد. در زمانی که تلویزیون از کمبود برنامه‌های سرگرم‌کننده رنج می‌برد، دیسنی مجموعه‌ دنیای شگفت‌انگیز رنگ‌ها را در اختیار آن قرار داد.
    در اواسط دهه‌ 1960، یک پروژه سال‌های پایانی عمر دیسنی را به خود اختصاص داد. طرح او ساخت دنیای دیسنی با در نظر گرفتن مسایل اجتماعی بود. دیسنی علاقه‌ زیادی به حل مشکلات زندگی شهرنشینی در آمریکا داشت. او انجمن Epcot را تاسیس کرد که نمایشگاه‌هایی را در زمینه‌های مختلف اجتماعی در مناطق شهری برگزار می‌کرد.
    در اکتبر سال 1971، دنیای دیسنی افتتاح شد. این پارک که در فلوریدا قرار دارد، در فضایی به وسعت 43 مایل مربع ساخته شده و شامل یک پارک تفریحی، هتل، فرودگاه و مجتمع اداری بود و 11 سال بعد نیز به مقر اصلی Epcot تبدیل شد. دنیای دیسنی نیز همانند همتایش در کالیفرنیا بسیار موفق بود. البته در آن زمان دیسنی شاهد به بار نشستن طرح‌هایش نبود. او در 15 دسامبر سال 1966 درگذشته بود.

    نتیجه‌گیری
    والت دیسنی یک شخصیت ممتاز در قرن بیستم و یکی از قهرمانان فرهنگی آمریکا است. برای بسیاری، نام او با سرگرمی‌هایی عجین است که مورد علاقه‌ خانواده‌های آمریکایی هستند. اگرچه این موضوع صحت دارد، اما دیسنی خودش مردی جدی، سخت‌گیر و یک‌دنده بود.
    کارهای نوآورانه‌ او از ساخت فیلم‌های کارتونی تا پارک‌های تفریحی را دربرمی‌گرفتند. شاید برای ترسیم تصویر دیسنی، هیچ چیزی مهم‌تر از این نیست که بگوییم او توانسته بود افراد مستعدی را جذب استودیوهای خود نماید و آنان را ترغیب کند تا بهترین آثار خود را بسازند. ممکن است انتقادهایی در مورد سبک مدیریتی او مطرح باشند اما باید گفت که نگرشی که توانست یک شرکت ساده را به شرکتی با درآمد چند میلیارد دلاری تبدیل نماید تنها مختص مردی به نام والت دیسنی است.منبع:کتب
    نابودی دیسنی – الینور بایرن و مارتین مک‌کوئیلان، 1999
    موش نعره‌کش: دیسنی و پایان ساده‌لوحی، هنری گیروکس، 1999
    والت دیسنی – دان ناردو، 2000
    نسخه‌ دیسنی: زندگی، زمان، هنر و تجارت والت دیسنی، 1997
    عصر والت: از قبل تا قبل‌تر – رابرت شرمان، 1998

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •