پرده پوشي يا مديريت مسئله


فروزان آصف نخعي

به نظر نمي رسد بتوانيم جامعه اي را نشان بدهيم كه درآن بحران هاي مختلف هرچند وقت يكبار ، ظهور و بروز نيابد،‌ بنابراين آن چه دراين ميان باقي مي‌ماند نحوه مواجهه ما با بحران است كه مي‌تواند آن را تبديل به فرصت كرده يا آن راتبديل به شرايطي آشتي‌ناپذير وسرشار ازخشونت نمايد.يكي ازعواملي كه مي‌تواند نمايشگر ذكاوت مسئولان تلقي شود‌،شيوه برخورد آنان با اين دست ازمسايل است.


آيا ايران دراين باره استراتژي مدوني دارد؟ آيا درباره نحوه اطلاع رساني درشرايط بحراني به فرمول هاي مشخصي دست يافته ايم؟ براي اين منظور ، يك روابط عمومي بحران مناسب، ‌داراي چه اصول وشرايطي است ؟
آيا شرايطي وجود دارد تا ازگذر آن وجود اصل بحران به رسميت شناخته شده وبراي آن چاره‌انديشي شود؟سئوالات حاضر موضوع ميزگرد روابط عمومي بحران باحضوردكترامير هوشنگ عباس زاده و حسن اميني ازاعضاي هيأت علمي دانشگاه علامه طباطبايي ‌وهوشمند سفيدي دبير سمپوزيوم بين المللي روابط عمومي با گرايش بحران است كه با همكاري شهرداري تهران به مدت سه روز ازتاريخ 12 تا 14 آذرماه درمركز همايش هاي بين المللي رازي برگزارشد.
  • به عنوان مقدمه بايدبگويم جوامع درحال گذار، اغلب پيش بيني ناپذير وبرنامه‌ناپذيرنام گرفته اند.علاوه براين، فرهنگ حركت علمي وتخصصي نيزدرآن ها جا نيفتاده است . اين دست از جوامع همواره دچار نابساماني‌هاي مختلف ازجمله بحران مي شوند. يكي ازدلايل آن هم اين است كه كماكان ازيك سامانه اطلاع رساني ويك الگوي جاافتاده برخوردارنيستند. جامعه ما نيز دراين شرايط به سر مي‌برد، بنا براين به نظرمي رسد بهترباشد دردرجه نخست بحران و روابط عمومي بحران را مورد بررسي قرار دهيم .

دكتر عباس زاده: درتعريف بحران بايد بگويم كه حادثه يا رويدادي كه باعث شود يك سازمان ، موسسه ، شركت ،‌ يا يك كارخانه به شكل گسترده ونا مطلوبي به موضوع مورد توجه رسانه هاي حال در بعد ملي ويا در بعد بين المللي و همچنين ديگر گروه هاي برون سازماني مانند مشتريان ، سهامداران ، سياستمداران ، اتحاديه هاي تجاري، خانواده‌هاي كاركنان، گروه هاي طرفدار محيط زيست و ديگر گروه هاي فعال وهمچنين كاركنان همان تشكيلات، تبديل شود، مي‌شود گفت كه بحران ايجاد شده است. به عبارت ديگربحران يك وضعيت وموقعيت ناگهاني وغير مترقبه وغير قابل پيش بيني دراكثرموارد است كه اوضاع يك سازمان وجامعه را به هم مي ريزد؛هرچند با تمهيداتي مي تواند بيشتر وقت ها قابل پيش بيني باشد.
  • كنگره جهاني روابط عمومي درسال 1978 درمكزيكو روابط عمومي را «هنرودانش اجتماعي تجزيه وتحليل گرايش ها ، پيش بيني آثار آن ها ،‌ مشورت با رؤساي مؤسسات وتهيه واجراي برنامه هاي علمي كه درجهت منافع موسسه وهمگان باشد» تعريف كرده است. با توجه به اين موضوع تعريف شما ازروابط عمومي چيست و روابط عمومي را با توجه به اين تعريف درايران چگونه مي بينيد؟

دكترعباس زاده: به نظر من روابط عمومي با بحثي كه مطرح كردم ،‌با بحث پيشگيري قرين است تا درمان .درمان تا اندازه زيادي مشكل است، اما وظيفه اصلي يك روابط عمومي اين است كه خطرات بالقوه را كه ممكن است بالفعل بشوند ،پيش بيني كند، به عبارت ديگرروابط عمومي موفق آن است كه بتواند « آينده نگر» باشد .
  • بحران ها معمولا باچه مشخصه هايي قابل شناخت هستند؟

دكتر عباس زاده: بحران مشخصات خاص خودش را داردكه معمولا آميزه اي از سه عنصر است: 1- تهديد يا فرصت ؛‌2- زمان محدود ؛3- ميزان فشار وارده.ازاين رو
مي توانيم بگوييم بحران موقعيتي است كه درآن تهديد غير منتظره متوجه ارزش هاي حياتي شده وزمان تصميم گيري را محدود مي سازد. دربحران مقولاتي همچون امنيت ،‌ مصلحت و منفعت معمولا مورد توجه قرار مي گيرد . پس مي توانيم نتيجه بگيريم كه عدم توجه به بحران هاي مختلف درهر زمينه مخصوصا دريك سازمان مي تواند 1-‌ امنيت سازمان را به خطر بيندازد؛ 2-‌ مصلحت سازمان را ناديده بگيرد؛ 3 -‌ منفعت سازمان را پايمال كند.

  • آقاي سفيدي با عنايت به آن چه دكتر عباس زاده مطرح كردند،‌ به نظر مي رسد يكي ازكاركردهاي روابط عمومي درجامعه ،‌كمك به برقراري گفت وگو بين مردم ومسئولان باشد.‌ ازاين زاويه به نظر مي رسد كه مهم‌ترين كارروابط عمومي فهم مسايل و ارائه راهكارهاي مناسب براي جلب اعتماد مخاطب است، آيا درست مي گويم؟

سفيدي : بله آن چيزي كه دربحران حايزاهميت است «مديريت مسأله» است . مديريت مسأله شامل چه چيزي مي شود؟ اگر ما مديريت مسأله ومديريت رويدادها داشته باشيم ،‌ مي توانيم به سهولت ،‌ بحران هاي بالقوه را شناسايي كنيم.
اين موضوع درمديريت بحران بيشتر مورد تأكيد مااست كه براساس راهبرد «بازدارندگي» مد نظر قرار مي گيرد ‌ و براساس آن بايد با نگاه به گذشته ،‌ بحران هاي دوره اي را شناسايي ومبتني بر آن، براي پيشگيري برنامه بدهيم. از منظر ديگر بحران ها به سه قسمت قابل تقسيم اند:1- بحران‌هاي ناشي ازرويدادهاي طبيعي مثل آتشفشان ، سيل وزلزله؛
2 - بحرانهاي ناشي ازرويدادهاي اجتماعي مانند بازي هاي جام جهاني ؛ 3- بحران هاي ناشي ازرويدادهاي رسانه اي.

رويداد رسانه اي را«شبه رويداد» يا «رويداد كاذب» هم مي گويند. به عبارت صحيح تر وقتي مسأله اي درجامعه، آن قدرپيچيده مي شود كه نتوانيم آن رادرزمان خودش حل كنيم واخبارآن در رسانه‌ها انعكاس مي يابد، تبديل به يك بحران مي شود.

اما دسته بندي پارسونز ازبحران قابل تامل است. پارسونز بحران ها را به سه دسته تقسيم مي‌كند:‌1- بحران هاي فوري مانندزلزله؛ 2- بحران هاي تدريجي مانند بحران هاي اجتماعي كه ريشه درگذشته دارند وبه مرور ايجاد شده اند، مانند افزايش سرقت ، گراني يا بي خانماني؛ 3- بحران هاي ادامه دار.مثلابحران ناشي ازقيمت نفت، يك بحران ادامه دار براي جوامع درحال توسعه مانند ايران است. دراين جا بايد يادآوري كنم كه داراي بحرن هاي ملي وجهاني نيز هستيم ؛ مانند بيماري سارس درچين.اين بحران، همه را نگران كرده بود.

  • دربحران ، نقش مديريت مسأله چيست ؟

سفيدي: مديريت بحران يك تلاش نظام مند توسط اعضاي يك جامعه است كه مي‌تواند اولا پيشگيري كند ، سپس سازمان يا جامعه را آماده كند تا درمواقع وقوع بحران ، مدبرانه وآگاهانه وبا برنامه قبلي برخورد كند ‌ونهايتا آثارنا مطلوب يك وضعيت بحراني را به حداقل برساند و‌آن راكنترل كند.
  • آقاي اميني مايلم بدانم كه درحال حاضر از منظر ملي ما به بحران ها چه نگاهي داريم. به عبارت ديگر آيا وجودبحران امري به رسميت شناخته شده تلقي مي شود يا به عنوان يك پديده غيرعادي ودرنتيجه يك پديده امنيتي به آن نگريسته مي شود ،‌ يا زواياي ديگري وجود دارد كه تا كنون به آن توجهي نكرده ايم؟

اميني : دراين بحث نبايد فراموش كنيم كه جغرافياي فرهنگي ماچيست؟ ما دركشورمشكل فرهنگي داريم.ببينيد ، پشتوانه روابط عمومي فعال ، وابسته به درك افكار عمومي ازروابط عمومي است. با اين نگاه من معتقدم ضرب المثل ها واسطوره‌هاي ما ضد‌برنامه ريزي وضد مقابله با بحران، حتي درمجموع ضد مديريت هستند. اين كه ما مي گوييم «هرچه پيش آيد خوش آيد»، موضوع ضد مديريتي است ونوعي جبري گرايي را ترويج مي‌كند.
‌ البته ناگفته نماندكه با جنبه هاي مثبت هم درفرهنگ مان مواجه هستيم ؛ مانند «علاج واقعه قبل ازوقوع بايد كرد»، اما اين اختيارگرايي دربرابرآن جبرگرايي بسيار ضعيف است.ازاين رو ابتدا عناصر فرهنگي مثبت را درفرهنگمان با يد تقويت كنيم. اين را مي گويم ازاين جهت كه براي انجام هركاري نيازمند كارفرهنگي آن هستيم. ولي با توجه به گذشته مان ،‌ درحال گذار وگونه اي ديگر شدن هستيم ، اما بدون برنامه اين مسير دارد پيموده مي شود. عدم برنامه ريزي وعدم آگاهي نسبت به آن چه درحال وقوع است مي تواند شوك هاي جدي به ما وارد كند.
درسال 1700 تا 1780 كه با انقلاب صنعتي انگليس عصر ماشينيسم آغازمي شود ، شوك شديدي جهان را فرا گرفت؛ زيرا همه فكر مي كردند كه جوامع را بيكاري واعتصاب فرا مي گيرد كه اين گونه نشد.‌با گذراز جهان صنعتي به جهان فراصنعتي وپست مدرنيسم با شوك ديگري مواجه شديم. خيلي ها گمان كردند كه ما با اين امكانات چگونه مي خواهيم وارد دوره جديد بشويم .درحال حاضر بسياري ازكشورهاي دنيا براي ورود به اين جهان برنامه ريزي كرده اند ، اما كشورهايي مانند ايران براي اين امر برنامه خاصي اعلام نكرده اند. اگر به وضعيت بانك ها گرفته تا دانشگاه ها وسفارش كتاب درآن ها و...نگاهي بيندازيم مي‌بينيم هنوزهيچ‌كدام خود رابا اين تغييرات هماهنگ نكرده اند. اين شوك اثرات عميق خود را درجامعه ما برجاي گذاشته، بدون اين كه ما برايش فكري كرده باشيم.
‌ قرن حاضر قرن تغييرات سريع است. از اين رومقابله با بحران ومهار آن درجهان امروز يك موضوع اساسي است. من فكر مي كنم الگوي مقابله با بحران دركشاورزي مي تواند به نوعي درمديريت به كمك ما بيايد،‌ دركشاورزي بهترين راه مقابله با آفت ها ، استفاده ازآفت كش ها نيست ؛ ‌چون درطبيعت تغييرات اكولوژيك ايجاد مي كند، بلكه استفاده ازحشرات وحيواناتي است كه مثل خودشان هستند وقادرند بدون صدمه زدن به طبيعت ، حشرات موذي را ازبين ببرند.
به همين دليل من اعتقاد دارم كه با بحران به وسيله بحران بايد مبارزه كرد. درحال حاضر كارشناسان محيط زيست ، اعتقادشان براين است كه درتهران هر36 سال يك بار خشكسالي روي مي دهد ،‌ اما هنوز برمبناي اين نظريه كارشناسي هيچ گونه برنامه ريزي صورت نگرفته است. ‌ به عبارت ديگر نمي دانيم كه حوادث مختلف داراي چه سيكلي هستندتا به برنامه ريزي براي مقابله با آن بپردازيم. به همين جهت من فكر مي كنم با كاربرد اين نظريه كه از جنس خود بحران است و با بومي‌سازي عناصر مهم اين بحث ،‌ ما مي توانيم به مقابله با بحران هاي مختلف برويم .
  • آقاي دكتر عباس زاده شما براي بحران چه مراحلي قائليد وبراي مقابله با آن به چه روش ها وابزارهايي نيازمنديم ؟ نقش اطلاع رساني وروابط عمومي ها دراين باره چيست ؟

دكتر عباس زاده : به طور كلي شيوه برخورد با بحران ازسه مرحله برخوردار است: 1- مرحله پيشگيري ازوقوع بحران كه اين امر مي تواند شامل ايجاد بانك اطلاعات درزمان آرامش براي مديران وايجاد آگاهي درآنان درباره حساسيت خبرها ومصاحبه ها باشد؛2- نكته دوم هنگام بروز بحران است .دراين باره مي توان به آموزش عمومي براي كاستن ازحساسيت موجود درهنگام بروز بحران اشاره كرد؛ 3- ايجاد امكانات لازم براي دستيابي به قابليت‌هاي مديريت بحران توسط روابط عمومي ها كه شامل صداقت وعدم پنهان كاري اطلاعات و... درسازمان و سرعت عمل درمقابله ومهاربحران است.

بي توجهي به مديريت بحران درهنگام بروز بحران، خصوصا بي توجهي به قواعد اطلاع رساني بحران، خود مي‌تواند سبب تشديد بحران شود .اين امربه ويژه به علت فقدان يا كمبود اطلاعات يا به دليل وجود اطلاعات مبهم ونادرست رخ مي دهد . براي جلوگيري ازاين امراطلاع رساني بحران بايد برسه محور استوار باشد: 1- همه چيز را بگوييم ؛2- بلافاصله بگوييم؛ 3- با صداقت بگوييم.. مرحله سوم پس ازبحران است . پس ازبحران بايد با مطبوعات وارباب جرايد با آرامش واعتمادبرخورد شود. ازمطبوعاتي كه دركاهش بحران به درستي عمل كرده اند به گونه اي قدرداني شود. به هرصورت آنان هستند كه پل ارتباطي آن سازمان يا... با مخاطبان مختلف هستند.


وجود چنين بحران هايي خود ناشي ازشعارهاي عمل نشده است. دراين باره من فكر مي كنم با ايجاد يك روابط عمومي مادر مي توانيم ‌به اطلاع رساني واطلاع يابي شفاف دامن بزنيم؛ شفاف سازي درسطح جامعه ،‌شفاف سازي درسطح سازمان ها ، درسطح جامعه و مسئولان. با اين روش مردم خود را درصحنه مي بينند وبا بروز بحران به راحتي به صحنه مي آيند وبا آن روبرو شده و اقدام به حل آن مي كنند .اگرچنين كاري نكنيم ، اين شايعه است كه بحران را تشديد مي كند ونه تعميق.

شايعه پس از هر بحراني زماني به وجود مي آيد كه عرضه اطلاعات كم وتقاضا براي آن بسيار زياد است. وازآن جا كه ما درجامعه اي زندگي مي كنيم كه عرصه فرهنگ شفاهي درآن بسيار قوي وساير عرصه ها ازجمله فرهنگ مكتوب بسيارضعيف است ، در چنين جامعه اي بحث شايعه بسيار قوي است و اين شايعه است كه قادراست افكار عمومي را مسموم يا به قولي آن را تحريف يا منحرف كند .
  • آقاي سفيدي اگرجامعه مكانيكي ـ ارگانيكي« دوركيم» يا جامعه «گمين شافت» و«گزل شافت» تونيس را مورد توجه قراردهيم ، مي بينيم كه هريك ازاين دوجامعه به دليل زمينه هاي تاريخي شان توانسته اند دوره گذار خود را بابحران ها ي مختلف ، پشت سربگذارند ، اما اين كه دراين دوجامعه چگونه با بحران ها برخورد كرده اند بسيار حائز اهميت است ، بنا براين سؤال اين است كه نگرش ما درباره بحران را به عنوان يك واقعيت درچه شرايطي قرار دارد؟

هوشمند سفيدي: اگرطبقه بندي كه ازبحران عرض كردم بپذيريم ، يعني تقسيم بندي بحران ها به بحران هاي طبيعي ،‌بحران هاي اجتماعي وبحران هاي رسانه اي، بايد ببينيم كه با آن ها درايران چگونه برخورد مي شود؟ازاين رو بايد بگويم كه شما بحث خوبي رامطرح كرديد. دربحران هاي طبيعي مانند زلزله وسيل،‌ البته نگاه مردم ما تقديرگراست اما در عين حال براي مقابله با زلزله بايد مردم را نسبت به مقاوم سازي آگاه كنيم ، آن موقع مي توانيم مسئولان مربوطه را به دليل خسارات وارده ناشي از حوادث طبيعي بازخواست كنيم.
البته عامل ديگر اين مسأله درسطح كلان ،‌ مربوط به سياست هاي اساسي ما است كه ماهيت آن مبتني بر «گذر ازبحران» است.

به محض آن كه ازبحران مي گذريم ،‌ به مسايل ديگر مي پردازيم. اما تجربه هاي جهاني به گونه اي ديگر با اين موضوع برخورد مي كنند. آنان سعي مي كنند بحران را مديريت كنند. اين درحالي است كه ما بيشتر مايليم ازبحران گذر كنيم.
  • من فكر مي كنم شما منظورتان اين است كه كشورهاي پيشرفته با بحران به عنوان يك فرصت برخورد مي كنند، تا يك تهديد؟

هوشمند سفيدي : بله دقيقا ، منظور من نيز همين است . بحران نبايد پيش بيايد،‌ ولي اگر رخ داد ، بايد آن را به فرصت تبديل بكنيم . يكي ازعوامل عدم استفاده به موقع ازفرصت ها نيز اين است كه دربحران هاي سياسي واجتماعي ، نگاه حراستي وامنيتي حاكم است. مثلا شكست ايران درجام جهاني ،مطرح شد ولي آن موضوع بدون نتيجه پايان يافت.
اين شيوه كه هيچ گونه ريشه يابي ازبحران ها ندارد ، يك سرپوشي بربحران است ،درحالي كه ما مي توانيم با توجه به الگوهاي رايج مانند نحوه بررسي شورش هاي حومه پاريس و... باطرح مناسب موضوع ، ازآن درس بگيريم ودربازي هاي بعدي ازآن سود بجوييم.

به همين دليل جمع بندي من اين است كه بايد به مديريت بحران بپردازيم تا كمتر با بحران مواجه شويم .اما براي« چه بايد كرد» نيز نياز به برنامه داريم. مسئولان ما دوست دارند با وقوع بحران ،‌ بحران به سرعت پايان يابد، درحالي شيوه هاي موفق برخورد با بحران درصحنه جهاني ، حكايت ازآن دارد كه به بحران به گونه اي ديگرنگاه مي كنند. دراين باره مايلم به اعلاميه« اصول ايولي» اشاره كنم.ايشان بنيانگذار روابط عمومي است . وي درسال 1906 مطرح كرد كه « سياست پرده پوشي عامل بحران است». اين درحالي است كه ما درقرن بيست ويكم سياست پرده پوشي را دنبال مي كنيم.

  • بياييد موضوع را به مسايل بديهي ترارجاع بدهيم. آيا مي شود انسان وجود داشته باشد ولي بحران وجود نداشته باشد ؟ اگر زندگي آدمي را به مانند دريا واقيانوس تشبيه كنيم ، آيا ممكن است كه درآن انواع بحران هاي اجتماعي وخانوادگي وسياسي و...به وقوع نپيوندد؟
    اگر به انسان وزندگي او چنين نگرشي داشته باشيم ،‌ بي ترديد همواره سعي مي كنيم به استقبال حوادث برويم ودرجريان زمان ازآن پيشي بگيريم، اين همان مضمون ايجاد نظام پيشگيري و واكسيناسيون را به ذهن متبادر مي كند. ماجراي كشتي‌بان و نحوي مولانا را همه شنيده ايم. ماجراي نحوي وملاح اززبان مولانا ،‌حكايت از بروز بحراني دارد كه نحوي هرچند وارد آن شده ولي فن نجات را درگرفتاري هاي آن نمي‌داند. اكنون اين سوال مطرح مي شود كه آيا مي توانيم جامعه‌اي فاقد بحران داشته باشيم ؟
    به خصوص وقتي داردظرفيت هايش پر مي شود، اين جامعه دچار بحران نخواهد شد؟ ازبعدي ديگر آيا اگر به دوره بلوغ جوانان توجه وبه صورت علمي با آن برخورد نكنيم آيا با بحران مواجه نخواهيم شد؟ دراين جا بايد يك موضوع مهم‌تر را نيز مطرح كنم وآن اين كه هرچند آدمي مايل است به اهداف خود دست بيابد، اما به نظر مي‌رسد به دنبال يك سري اهداف خواسته، همواره به پي آمدهاي ناخواسته آن با توجه به محدوديت‌هاي ناشي ازمحاسبات انساني، توجه نمي كنيم،‌به عبارت ديگر ديدگاه هايمان واجد نقطه كور است.
    همين امر موجب مي شود كه ما شناختمان با توجه به تحولات نياز به اصلاح داشته باشد ، كه اين امر نيز ازطريق نظام انتقادي ورسانه اي قابل تحقق است. اما آن چيزي كه من مايل هستم به آن برسم اين است كه آيا اصل بحران درجوامعي مانند جوامع ما بايد وجود داشته باشد واين امر عامل لاينفكي براي پيشرفت محسوب مي‌شود،‌يا خير يك عامل غير طبيعي است، به همين دليل ازمنظر امنيتي وتوطئه خارجي بايد به آن نگاه كنيم؟

حسن اميني : ساختارقدرت درقرون واعصارخيلي دوست نداشته كه مسايل به طورشفاف مطرح شودو مردم عادي دربحث اطلاع رساني دست داشته باشند. اين امر نيزاززمان ساسانيان با نظام كاستي‌اش ‌وجود داشته است.
من شخصا به غير ازاين كه وضعيت جغرافيايي مان را كمي خاص مي دانم ، ساختارقدرت را نيز يك مقدار مقصرمي دانم كه حتي بزرگاني كه دررشته‌هاي خودشان آدم هاي سرآمدي بودند به ما توصيه كرده اند كه سعي كنيم درخفا وپوشش صحبت كنيم .اما امروز وراي تاريخي كه پشت سر گذاشته ايم ، مي بينيم كه اطلاع رساني ، به عنوان يك بحث بسيار مهم ، مقابله با بحران ها را نيزسامان مي دهد؛ زيرا اطلاع رساني ، خود، عامل پيشگيري از وقوع بحران هاي ديگر است. مثلا برخورد با ايدز تا اين اواخر خيلي بهتر شده است.
اگر شما يك پديده را نشناسيد نمي توانيد با آن مقابله كنيد،حتي آمارهايي كه درجامعه ما دراين باره ارائه مي شود قابل اطمينان نيستند تا بتوانيم براي مقابله با اين مسايل اقدام به برنامه ريزي كنيم.
ازاين رو من فكر مي كنم با بحران هاي جديدي روبروخواهيم بود. به عنوان نمونه من معتقدم يكي ازبحران هاي آينده «خود محوري دراجراي قانون» ازسوي افراد خواهد بودكه براي جامعه مشكلات بسياري ايجاد خواهد كرد. اين پديده كه هركس بخواهد خودش قانون را پياده بكند ، روزبه روز بيشتر مي شود.

من برمي گردم به بحث برنامه ريزي وبحث آمار. دركشور ما بيش از50 سال است كه بابرنامه ريزي اداره مي شود، ولي اين برنامه ها مشكلات مردم را حل نمي كردند، به نظر من اگر ما اين برنامه ها را نقدكنيم ،خيلي ازفرمول ها را به دست خواهيم آورد، اما عوامل ديگري نيز به اين مسأله كمك كرده است. ما هميشه با اين عوامل به صورت موضعي برخورد كرده‌ايم. مانند آن چيزي كه امروزه جوانان از آن به نام «جوزدگي» ياد
مي كنند.

اگر خاطرتان باشد وقتي قيمت نفت كاهش يافت ،‌روزنامه هاي ادواري مقاله ها وگزارش هايي را درهمان روزها منتشر مي كردند ، علاوه بر اين ها چندين سمينار برگزارشد،‌تحت عناويني چون خودكفايي ،عدم وابستگي به نفت و... ولي به محض آن كه قيمت نفت افزايش پيدا كرد،‌اين سخنان درمحاق فراموشي قرار گرفتند.
به عبارت ديگر اطلاع رساني به موقع منجر به عدم انباشت بحران مي شود؛ چرا كه شما با اين روش قادرخواهيد شد بحران را درزمان وقوع ،مهار ودرنهايت با مديريت بحران آن را حل كنيد.