صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 29

موضوع: مقالات انجمن مدیریت 6

  1. #1
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    New مقالات انجمن مدیریت 6

    بررسي‌ آثار پيوستن‌ ايران‌ به‌ Wto‌ به‌ منظور شناسايي‌ عوامل‌ محيطي‌

    بررسي‌ آثار پيوستن‌ ايران‌ به‌ سازمان‌ جهاني‌ تجارت‌ به‌ منظور شناسايي‌ عوامل‌ محيطي‌ اثرگذار بر راهبرد شركتهاي‌ قطعه‌سازخودرو
    این عکس کوچک شده است برای مشاهده ی سایز اصلی کلیک کنید
    منبع
    ساسان‌ قرباني‌، حميد مسگرپور
    نويسنده: آنچه‌ در اين‌ مقاله‌ مي‌خوانيد، بخش‌ بسيار خلاصه‌اي‌ از يك‌ پروژه‌ تحقيقاتي‌ فراگير در صنعت‌ قطعه‌سازي‌ كشوراست‌ كه‌ امكان‌ ارائه‌ كامل‌ آن‌ وجود نداشته‌ است‌. طبيعي‌ است‌ طي‌ مطالعه‌ اين‌ مقاله‌ سؤالات‌ و شايد ابهاماتي‌ در ذهن‌ خوانندبروز كند كه‌ ناشي‌ از خلاصه‌ كردن‌ مطالب‌ و بخشهاي‌ مختلف‌ اين‌ تحقيق‌ است‌. اميدواريم‌ اين‌ مقاله‌ زمينه‌ قابل‌ قبول‌ را براي‌علاقه‌مندان‌ به‌ مباحث‌ برنامه‌ريزي‌ و آينده‌نگري‌ در دنياي‌ پر رقابت‌ امروز فراهم‌ كرده‌ باشد. آنچه‌ مسلم‌ است‌ اين‌ است‌ كه‌توليدگان‌ كشور با روشهاي‌ گذشته‌ قادر نخواهند بود توفيقات‌ خود را در بازارهاي‌ بين‌المللي‌ تدوام‌ بخشند. پس‌ تغيير رابپذيريم‌ و از فرصتهاي‌ مانده‌ براي‌ اصلاح‌ ساختارهاي‌ اقتصادي‌ خود بهره‌ بگيريم‌.

    كليد واژه‌ها: سازمان‌ جهاني‌ تجارت‌، سرويس‌دهي‌ مناسب‌، اطلاع‌رساني‌ شفاف‌، شناخت‌ الزامات‌، رضايت‌ مشتري‌،بسترسازي‌ رقابت‌ فرهنگي‌،فناوري‌ مناسب‌.
    چكيده: مقدمه‌
    در دنياي‌ امروز يكي‌ از بحث‌ انگيزترين‌ ونگران‌كننده‌ترين‌ موضوعها در صنعت‌ و اقتصاد،تجارت‌ در بازار جهاني‌ است‌ و اين‌ مسئله‌ كه‌ باورود به‌ چنين‌ دنيايي‌ بايد منتظر چه‌ پيامدهايي‌بود؟ و روند پيوستن‌ به‌ سازمان‌ تجارت‌ جهاني‌چه‌ چالشهايي‌ پيش‌ روي‌ كشورهاي‌ در حال‌توسعه‌ و كمتر توسعه‌يافته‌ قرار خواهد داد؟
    حجم‌ عظيم‌ صادرات‌ و واردات‌ در محدوده‌اين‌ سازمان‌ خود گوياي‌ بزرگي‌ دنياي‌ رقابت‌جهاني‌ است‌، به‌ طوري‌ كه‌ در حال‌ حاضر بيش‌ ازيكصد و چهل‌ كشور جهان‌ كه‌ در حدود 90 درصدتجارت‌ جهاني‌ را در اختيار دارند در اين‌ سازمان‌عضويت‌ دارند و با پيوستن‌ يكي‌ قدرتمندترين‌قطبهاي‌ اقتصادي‌ و صنعتي‌ دنيا يعني‌ چين‌ به‌1WTO، جايگاه‌ اين‌ سازمان‌ بيش‌ از پيش‌ درصحنه‌ تجارت‌ بين‌المللي‌ ارتقا يافته‌ است‌.
    از سوي‌ ديگر به‌ دليل‌ اهميت‌ خاص‌ صنعت‌در هر كشور و ميزان‌ اختصاص‌ مبادلات‌ تجاري‌بين‌ اعضاي‌ سازمان‌ جهاني‌ تجارت‌ به‌ توليدات‌صنعتي‌، مي‌توان‌ به‌ راحتي‌ به‌ جايگاه‌ اين‌ بخش‌ درارتقا و بقاي‌ موفقيت‌آميز كشورها در رقابتهاي‌تجاري‌ بين‌المللي‌ پي‌ برد. بدين‌ ترتيب‌ پذيرفتن‌ ويا نپذيرفتن‌ عضويت‌ در WTO يك‌ انتخاب‌ ساده‌از بين‌ چند راه‌ حل‌ نيست‌ بلكه‌ كشورهايي‌ مانندايران‌ به‌ طور منطقي‌ مجبور به‌ عضويت‌ درسازمان‌ جهاني‌ تجارت‌ هستندو چنين‌ رويدادي‌باعث‌ ايجاد تحول‌ بزرگي‌ در تمام‌ ابعاد و بخشهاي‌صنعتي‌ آنها مي‌شود.
    با آنكه‌ پيوستن‌ هر كشور به‌ WTO با تمام‌تأثيرهاي‌ مثبت‌ و منفي‌ آن‌ بر كل‌ اقتصاد همراه‌است‌، اما ميزان‌ اين‌ تأثيرها بر اساس‌ ميزان‌سرمايه‌گذاري‌، اهميت‌ جهاني‌ آن‌، ميزان‌ مبادلات‌تجاري‌ و غيره‌ در هر بخش‌ متفاوت‌ است‌. در اين‌ميان‌، صنعت‌ در لبه‌ تيز تأثيرپذيري‌ و تحول‌بنيادين‌ قرار دارد. چون‌ صنعت‌ حتي‌ در كشور ايران‌داراي‌ بخشهاي‌ مختلف‌ است‌ و پرداختن‌ به‌ همه‌آنها در اين‌ مجال‌ امكان‌پذير نيست‌ بايد به‌ صورت‌بخشي‌ و متمركز اثرهاي‌ پيوستن‌ ايران‌ به‌ سازمان‌جهاني‌ تجارت‌ با توجه‌ به‌ ويژگيهاي‌ خاص‌ آن‌بخش‌ مورد توجه‌ قرار گيرد و صنعت‌ قطعه‌سازي‌خودرو به‌ علت‌ اهميت‌ خاصي‌ كه‌ در سالهاي‌ اخيرپيداكرده‌ است‌ موضوع‌ اصلي‌ اين‌ تحقيق‌ بوده‌است‌.
    بسياري‌ بر اين‌ باورند كه‌ آينده‌ صنعت‌خودروي‌ ايران‌ در گرو ميزان‌ رشد و توسعه‌صنعت‌ قطعه‌سازي‌ است‌ و حتي‌ آينده‌ آن‌ راروشنتر از خودروسازي‌ مي‌دانند. البته‌ در اين‌ موردكه‌ صنعت‌ قطعه‌سازي‌ ايران‌ جايگاه‌ نسبتٹ ضعيفي‌در بازارهاي‌ بين‌المللي‌ دارد و هنوز خود را آماده‌پرش‌ به‌ سوي‌ رقابتهاي‌ جهاني‌ نكرده‌ است‌ جاي‌هيچگونه‌ شكي‌ باقي‌ نيست‌، به‌ خصوص‌ كه‌ اين‌صنعت‌ هنوز بسيار جوان‌ است‌، و اگر چه‌ از سابقه‌چهل‌ ساله‌ برخوردار است‌ ولي‌ فعاليت‌ اساسي‌ دراين‌ بخش‌ عمري‌ بيش‌ از يك‌ دهه‌ ندارد. به‌ دليل‌پتانسيلهاي‌ مناسب‌ و مهمتر از آن‌ دارا بودن‌ مزيت‌نسبي‌، صنعت‌ قطعه‌سازي‌ با كوشش‌ مستمرصاحبان‌ آن‌ شرايطي‌ كاملا متفاوت‌ از سايربخشهاي‌ صنعت‌ يافته‌ است‌. از يك‌ سو حجم‌عظيم‌ سرمايه‌هاي‌ به‌ كار رفته‌ در آن‌ و از سوي‌ديگر ايجاد نظامهاي‌ مهندسي‌ و مديريت‌ كيفي‌ برويژگيهاي‌ اين‌ بخش‌ از صنعت‌ افزوده‌ است‌. درواقع‌ اين‌ صنعت‌ علي‌رغم‌ نقاط ضعف‌ فراوان‌ ومشكلات‌ پيش‌ روي‌ جامعه‌ صنعتي‌ كشور، ازوجود قطعه‌سازان‌ با انگيزه‌ برخوردار است‌.
    آنچه‌ در صنعت‌ قطعه‌سازي‌ بيش‌ از همه‌ به‌چشم‌ مي‌خورد، شكل‌گيري‌ قطعه‌سازي‌ از ابتدا ودر نهايت‌ رشد و توسعه‌ آن‌ از سالهاي‌ 1370 به‌بعد بدون‌ دارابودن‌ برنامه‌ راهبردي‌ است‌. برنامه‌اي‌كه‌ با توجه‌ به‌ گذشته‌ اين‌ صنعت‌ و پيش‌بيني‌آينده‌، مسير توسعه‌ و پيشرفت‌ آن‌ را با دقت‌ و
    با انعطاف‌پذيري‌ لازم‌ طراحي‌ و تنظيم‌ كند. درمحيط پيچيده‌ و ظريف‌ دنياي‌ رقابتي‌ امروز، هيچ‌سازمان‌ اقتصاديي‌ بدون‌ داشتن‌ يك‌ برنامه‌ريزي‌صحيح‌ و اصولي‌ قادر به‌ ادامه‌ حيات‌ نخواهد بود.اين‌ واقعيت‌ وقتي‌ داراي‌ اهميت‌ بيشتري‌ مي‌شودكه‌ مسئله‌ پيوستن‌ به‌ WTO و ورود به‌ بازارهاي‌جهاني‌ از يك‌ سو و برنامه‌ ريزي‌ براي‌ يك‌ بخش‌مهم‌ و داراي‌ مزيت‌ نسبي‌ صنعت‌ (قطعه‌سازي‌) ازسوي‌ ديگر مطرح‌ باشد. اگرچه‌ برنامه‌ريزي‌راهبردي‌ همه‌ نيازهاي‌ آينده‌ صنعت‌ قطعه‌سازي‌ رابه‌ تفصيل‌ بيان‌ نمي‌كند، ولي‌ چارچوبي‌ براي‌تصميم‌گيري‌ و آينده‌ نگري‌ مديران‌ فراهم‌ مي‌سازد.
    به‌ منظور دستيابي‌ به‌ مجموعه‌ تصميمات‌ وفعاليتها و اجراي‌ راهبرد طراحي‌ شده‌ براي‌ رسيدن‌به‌ هدفهاي‌ قطعه‌سازي‌، روشهاي‌ گوناگوني‌ وجوددارد كه‌ نياز به‌ طي‌ يكسري‌ مراحل‌ گسترده‌ و گاه‌پيچيده‌ و زمان‌ بر دارد. يكي‌ از مسيرهاي‌ طي‌ شده‌براي‌ دستيابي‌ به‌ جهت‌گيري‌ راهبردي‌ در صنعت‌قطعه‌سازي‌ در تحقيق‌ حاضر استفاده‌ شده‌ است‌. دراين‌ جا قصد داريم‌ از يك‌ سو شناسايي‌ فرصتها وتهديدهايي‌ را كه‌ در شرايط حاضر در پيش‌ روي‌صنعت‌ قطعه‌سازي‌ است‌، و از سوي‌ ديگر نقاطضعف‌ و قوت‌ شركتهاي‌ قطعه‌سازي‌ ايران‌ در حال‌حاضر و قبل‌ از ورود به‌ سازمان‌ جهاني‌ تجارت‌ راشناسايي‌ و در نهايت‌ جهت‌گيري‌ راهبردي‌ مناسبي‌براي‌ اين‌ شركتها در چهارچوب‌ الزامات‌ پيوستن‌ به‌ WTOتدوين‌ كنيم‌.
    از آنجا كه‌ الگوهاي‌ رايج‌ و عنوان‌ شده‌ به‌منظور تنظيم‌ و تدوين‌ برنامه‌ريزي‌ راهبردي‌ بسيارمتنوع‌ و گسترده‌ است‌ اتخاذ هر يك‌ از آنها بستگي‌تام‌ به‌ محيط مورد نظر دارد. اين‌ در حالي‌ است‌ كه‌از يك‌ سو صنعت‌ قطعه‌سازي‌ خود داراي‌ويژگيهاي‌ منحصر به‌ فردي‌ است‌ و از سوي‌ ديگرجامعه‌ قطعه‌سازي‌ ايران‌ به‌ علت‌ عوامل‌ متعدد ازحساسيتهاي‌ خاصي‌ بر خوردار است‌. وجود اين‌موارد اتخاذ شيوه‌ جهت‌گيري‌ راهبردي‌ را به‌ شدت‌تحت‌ تأثير قرار مي‌دهد، و همين‌ مسائل‌ باعث‌شده‌ است‌ كه‌ در تحقيق‌ حاضر تنها انتخاب‌ يكي‌ ازروشهاي‌ برنامه‌ريزي‌ راهبردي‌ به‌ طور مطلق‌ مدنظر قرار نگيرد و گرچه‌ الگوي‌ حاضر بر اساس‌تحليل‌ 2SWOT است‌ اما از ساير الگوها نظيرمدل‌ رقابتي‌ دكتر نوري‌ و راسل‌ فورد3 نيز استفاده‌
    شده‌ است‌.

    1. سازمان‌ جهاني‌ تجارت‌
    WTO به‌ عنوان‌ مهمترين‌ عامل‌ اثرگذار بيروني‌ ومسئله‌اي‌ كه‌ كل‌ تحقيق‌ با توجه‌ به‌ آن‌ شكل‌ گرفته‌،به‌ گونه‌اي‌ مرتبط با صنعت‌ خودرو و قطعه‌سازي‌مورد بررسي‌ قرار گرفته‌ است‌. اين‌ سازمان‌ باتاسيس‌ در سال‌ 1995 و در ادامه‌ فعاليتهاي‌ جهان‌شمول‌ كردن‌ تجارت‌ بين‌ كشورها درگات‌ خود را به‌عنوان‌ گسترده‌ترين‌ سازمان‌ تجاري‌ در دنيا مطرح‌كرده‌ است‌. امروز يكصد و چهل‌ و چهار كشورجهان‌ در اين‌ سازمان‌ عضويت‌ دارند و تنهاكشورهايي‌ چون‌ افغانستان‌، عراق‌، سودان‌، ايران‌ وكوبا تاكنون‌ به‌ اين‌ سازمان‌ نپيوسته‌اند.
    WTO همچون‌ گات‌ سه‌ هدف‌ اصلي‌ ارتقاي‌سطح‌ زندگي‌، تأمين‌ اشتغال‌ كامل‌ در كشورهاي‌عضو و همچنين‌ توسعه‌ توليد و تجارت‌ وبهره‌وري‌ از منابع‌ جهاني‌ را دنبال‌ مي‌كند.
    تأثير پيوستن‌ به‌ سازمان‌ جهاني‌ تجارت‌ براقتصاد، قيمت‌ تمام‌ شده‌ كالا، كيفيت‌،سرويس‌دهي‌ مناسب‌، اطلاع‌رساني‌ شفاف‌ و به‌موقع‌ و صادرات‌ مبتني‌ بر ويژگيهاي‌ مورد پذيرش‌بازارهاي‌ بين‌المللي‌ اجتناب‌ناپذير است‌. بدين‌ترتيب‌ مي‌توان‌ ديد كه‌ سازمان‌ جهاني‌ تجارت‌ باتأثير مستقيم‌ و عميق‌ بر تمامي‌ موارد حاكم‌ برصنعت‌ و به‌ ويژه‌ قطعه‌سازي‌، اين‌ بخش‌ مهم‌ ازصنعت‌ را به‌ گونه‌اي‌ جدي‌ تهديد مي‌كند.

    2. بررسي‌ وضعيت‌ صنعت‌ در ايران‌
    صنعت‌ در ايران‌ به‌ دليل‌ احاطه‌ كلي‌ بر تمامي‌بخشها و زير مجموعه‌هاي‌ خود تأثيرهاي‌ فراگيرو غير قابل‌ چشم‌پوشي‌ بر قطعه‌سازي‌ مي‌گذارد. درواقع‌ مواردي‌ مانند بودجه‌ سالانه‌، برنامه‌ريزي‌راهبردي‌ كل‌ صنعت‌ كشور (اگر وجود داشته‌ باشد)همراه‌ با برنامه‌هاي‌ دراز مدت‌ و كوتاه‌ مدت‌ وغيره‌، بخشهايي‌ چون‌ قطعه‌سازي‌ را عميقٹ متأثرمي‌سازد.
    با نگاهي‌ به‌ آمارهاي‌ موجود مي‌توان‌ صنعت‌را به‌ اختصار بدين‌ گونه‌ معرفي‌ كرد.

    • وابستگي‌ شديد رشد صنعت‌ به‌ درآمدهاي‌ارزي‌ حاصل‌ از فروش‌ نفت‌
    • نقش‌ ضعيف‌ صنعت‌ در تأمين‌ عوامل‌ مؤثر برعرضه‌ و تقاضاي‌ محصولات‌ خود
    • وجود رشدي‌ غير اصيل‌ حاصل‌ از مواردي‌چون‌ افزايش‌ ارزش‌ افزوده‌ نفت‌، استفاده‌ ازظرفيتهاي‌ بكر و خالي‌ موجود و استفاده‌ ازاعتبارات‌ خارجي‌
    • كاهش‌ ميزان‌ سرمايه‌گذاري‌ بخش‌ خصوصي‌ به‌علت‌ فقدان‌ امنيت‌ اجتماعي‌، سياسي‌ واقتصادي‌
    • ظهور پديده‌ خصوصي‌سازي‌ با روندي‌ كند
    • كاهش‌ نرخ‌ رشد روند اشتغال‌ در كارگاههاي‌بزرگ‌ صنعتي‌ در بيشتر زير ساختهاي‌ صنعت‌

    3. بررسي‌ وضعيت‌ صنعت‌ خودروسازي‌ در ايران‌
    بخش‌ صنعت‌ خودروسازي‌ به‌ دليل‌ ارتباطتنگاتنگ‌ و ويژه‌ خود با قطعه‌سازي‌، مهمترين‌بخش‌ اثرگذار بر صنعت‌ قطعه‌سازي‌ است‌، به‌طوري‌ كه‌ 80% ارزش‌ افزوده‌ هر خودرو متعلق‌ به‌صنعت‌ ساخت‌ قطعات‌ خودرو است‌5. با اين‌وجود نحوه‌ شكل‌گيري‌ ساختار اين‌ دو بخش‌ ازصنعت‌ به‌ صورت‌ برعكس‌ بوده‌ است‌، به‌ طوري‌كه‌ نياز خودروسازان‌ داخلي‌ به‌ قطعات‌ و قوانين‌ وعوامل‌ حاكم‌ بر محيط سياسي‌ و اقتصادي‌ كشورآنها را وادار به‌ شكل‌دهي‌، ارتقا و توسعه‌ شركتهاي‌قطعه‌سازي‌ كرده‌ است‌ بدين‌ ترتيب‌ كاملا واضح‌است‌ كه‌ اين‌ عامل‌ محيطي‌ چه‌ نقش‌ گسترده‌اي‌ درصنعت‌ قطعه‌سازي‌ بازي‌ مي‌كند.
    در سالهاي‌ بعد از جنگ‌ به‌ دليل‌ عواملي‌چون‌ محاصره‌ اقتصادي‌، كم‌ شدن‌ درآمد ارزي‌ و
    غيره‌، خودروسازان‌ به‌ فكر جايگزيني‌ واردات‌افتادند. بدين‌ ترتيب‌ كه‌ قطعه‌سازي‌ را كه‌ قبلا به‌طور غير تخصصي‌ كار مي‌كردند وادار به‌ تخصصي‌كردن‌ فعاليتهاي‌ خود كردند. همچنين‌ بسياري‌ ازقطعه‌سازان‌ در اين‌ دوره‌ به‌ وجود آمدند. در عين‌حال‌ خودروسازان‌ شروع‌ به‌ تأسيس‌ سازمانهاي‌طراحي‌ - مهندسي‌ براي‌ طبقه‌بندي‌ فعاليتهاي‌قطعه‌سازان‌ كردند و در پي‌ همين‌ اقدام‌، درجه‌بندي‌قطعه‌سازان‌ و تقسيم‌ آنها به‌ رده‌هاي‌ 1، 2 و 3شروع‌ شد.
    در واقع‌پيچيدگي‌ روابطخودرو و قطعه‌سازي‌تأثيرات‌ هر يك‌ را بر ديگري‌ به‌ عنوان‌ مهمترين‌عامل‌ خارجي‌ اثرگذار به‌ طور عام‌ مطرح‌ مي‌كند واز آنجا كه‌ قطعه‌سازي‌ براساس‌ برنامه‌ريزيها وتصميمات‌ اتخاذ شده‌ از جانب‌ صنعت‌خودروسازي‌ مسير توسعه‌ را پيموده‌ است‌، اثر اين‌عامل‌ محيطي‌ بر قطعه‌سازي‌ به‌ مراتب‌ بيشتر ومشهودتر است‌.

    4. شناسايي‌ الزامات‌ پيوستن‌ به‌ WTO در رابطه‌ باخودرو و قطعه‌سازي‌
    شناسايي‌ اين‌ الزامات‌ به‌ عنوان‌ مرجعي‌ كه‌ اساس‌كار بر پايه‌ آن‌ طرح‌ريزي‌ مي‌شود، بسيار مهم‌ وضروري‌ است‌. بدين‌ ترتيب‌ الزاماتي‌ كه‌ مربوط به‌صنعت‌ خودروسازي‌ و به‌ تبع‌ آن‌ قطعه‌سازي‌هستند از بين‌ تمامي‌ الزامات‌ پيوستن‌ به‌ WTOشناسايي‌ و جدا شده‌اند كه‌ به‌ طور خلاصه‌ به‌ شرح‌زير است‌ :
    1.كليه‌ محدوديتهاي‌ خودرو بايد لغو شود
    2.تعرفه‌ ورود خودرو و قطعات‌ آن‌ بايد طبق‌ يك‌برنامه‌ كاهشي‌ و سرعت‌ كاهش‌ آن‌ چشمگيرباشد و طي‌ مدت‌ كوتاهي‌ اين‌ اتفاق‌ صورت‌گيرد (مثلا چهار يا پنجساله‌).
    3.سوبسيدها بايد طبق‌ برنامه‌ مشخصي‌ اولاكاهشي‌ باشد، ثانيٹ با سرعت‌ زياد و ثالثٹظرف‌مدت‌ كوتاهي‌ كاهش‌ صورت‌ گيرد.
    4.موافقت‌ نامه‌ WTO حفظ داراييهاي‌ معنوي‌ ازقبيل‌ حق‌ ثبت‌ اختراعات‌، حق‌ تكثير يانسخه‌برداري‌ را نيز مورد حمايت‌ قرار خواهدداد. از اين‌ رو كپي‌ برداري‌ محصولات‌ معنوي‌ ازجمله‌ كتاب‌ و نرم‌افزارهاي‌ كامپيوتري‌ بدون‌مجوز و پرداخت‌ حق‌ امتياز امكان‌پذير نخواهدبود.
    5 .موافقت‌ نامه‌ WTO به‌ اين‌ شرط كه‌"سرمايه‌گذاران‌ خارجي‌ (نظير توليدكنندگان‌اتومبيل‌) بايد از ملزومات‌ داخلي‌ خريداري‌كنند يا به‌ همان‌ اندازه‌اي‌ كه‌ وارد مي‌كنند صادركنند" پايان‌ مي‌دهند.
    6.در سازمان‌ تجارت‌ جهاني‌ روند تك‌نرخي‌شدن‌ ارز الزامي‌ است‌.
    7.حذف‌ سوبسيد بنزين‌ مي‌تواند به‌ كاهش‌تقاضاي‌ خودرو در بازار داخل‌ منجر شود.
    8 .آزادسازي‌ نرخ‌ بهره‌ كاهش‌ريسك‌ سرمايه‌گذاري‌ناشي‌ از آن‌ را در پي‌ خواهد داشت‌.
    9.از بين‌ رفتن‌ رانت‌هاي‌ ناشي‌ از وامهاي‌ كم‌بهره‌.
    نكته‌: ساير مواردي‌ كه‌ در صورت‌ پيوستن‌ ايران‌ به‌سازمان‌ جهاني‌ تجارت‌ صنعت‌ قطعه‌سازي‌ بايدبدان‌ توجه‌ كرد به‌ شرح‌ زير است‌:

    • تعرفه‌ محصولات‌ صنعتي‌ بايد به‌ شدت‌ كاهش‌يابد (مثلا در دور اورگوئه‌ به‌ 3% برسد) و سهم‌كالاهاي‌ بدون‌ تعرفه‌ نيز افزايش‌ يابد. (در دوراروگوئه‌ 45-40%)
    • سوبسيدهاي‌ پرداختي‌ دولت‌ به‌ كالاهايي‌ ازقبيل‌ انژري‌ به‌ صورتهاي‌ برق‌،سوخت‌ و نيزآب‌، پالس‌ تلفن‌ بايد به‌ صفر ميل‌ كند.
    • سهميه‌ بندي‌ دولتي‌ در مورد ارزهاي‌ ترجيحي‌،وامهاي‌ ويژه‌ بانكي‌ و ... بايد كاملا لغو شود. باتوجه‌ به‌ اين‌ مسئله‌ قيمت‌ تمام‌ شده‌ كالا طبعٹاز اين‌ متأثر و بررسي‌ تعيين‌ حدود اين‌ تأثير باطرح‌ يكسري‌ سؤال‌ در اين‌ رابطه‌ مشخص‌مي‌شود.
    • حق‌ ثبت‌ اختراعات‌، علائم‌ تجاري‌، حق‌ تكثيريا نسخه‌برداري‌ حمايتهاي‌ را پيش‌بيني‌ مي‌كندكه‌ بايد در طي‌ مدت‌ معيني‌ لغو شود. به‌ اين‌ترتيب‌ مسائلي‌ از قبيل‌ نرم‌افزارهاي‌ كامپيوتري‌،مشابه‌سازي‌ قطعات‌ بدون‌ پرداخت‌ هزينه‌دانش‌ فني‌ به‌ توليدكنندگان‌ اصلي‌ كه‌ هم‌ اكنون‌تقريبا به‌ رايگان‌ مورد استفاده‌ توليدكنندگان‌قرار مي‌گيرد. نمي‌تواند پس‌ از لغو حمايت‌ وحق‌ مالكيت‌ فكري‌ بدون‌ هزينه‌ باشد.

    5 . تنظيم‌ مدل‌ عمليات‌ تحقيق‌ در محيط رقابتي‌
    اين‌ مدل‌ بر اساس‌ مدل‌ ارائه‌ شده‌ توسط دكترنوري‌ و راسل‌ فورد در كتاب‌ مباحث‌ نوين‌ درمديريت‌ توليد و عمليات‌ با توجه‌ به‌ الزامات‌پيوستن‌ ايران‌ به‌ WTO در رابطه‌ با صنعت‌ خودروو قطعه‌سازي‌ و ويژگيهاي‌ خاص‌ محيط اين‌صنعت‌، در فصل‌ سوم‌ ارائه‌ شده‌ است‌.
    تنظيم‌ اين‌ مدل‌ دو مسئله‌ كاملا اساسي‌ را دررابطه‌ با تحقيق‌ مشخص‌ كرده‌ است‌:
    مسئله‌ اول‌ : اصل‌ اساسي‌ عمليات‌ تحقيق‌،رضايت‌ مشتري‌ است‌.
    مسئله‌ دوم‌ : ابعاد رقابتي‌ تحقيق‌ به‌ سه‌ عامل‌كيفيت‌، هزينه‌ و تحويل‌ به‌ موقع‌ محصول‌(QSP)6 تقسيم‌ بندي‌ شده‌اند.
    مسئله‌ سوم‌ : در كنار آن‌ مواردي‌ چون‌برنامه‌ريزي‌، بستر رقابت‌ فرهنگي‌، سرمايه‌گذاري‌،آموزش‌، R&D و يكپارچه‌سازي‌ كاركنان‌ وسيستمها به‌ عنوان‌ پيش‌ نيازهاي‌ زيرساختاري‌مورد توجه‌ قرار گرفته‌اند.
    از آنجا كه‌ رقابت‌ بر سر تصاحب‌ سهم‌ بازاربيشتر از طريق‌ رضايت‌ مشتريان‌، اصل‌ اساسي‌ هرفعاليت‌ تجاري‌ است‌، ابعاد رقابتي‌ عنوان‌ شده‌اساس‌ روند تحقيق‌ بخصوص‌ در مرحله‌ تحليل‌SWOT و تدوين‌ برنامه‌ريزي‌ راهبردي‌ را تشكيل‌مي‌دهند.
    اين‌ مدل‌ با مدل‌ اصلي‌ در برخي‌ مواردتفاوتهايي‌ دارد كه‌ دلايل‌ اين‌ تفاوتها عبارت‌اند از:
    الف‌) اختصاص‌ داشتن‌ تحقيق‌ و در نهايت‌مدل‌ پيشنهادي‌ به‌ بخش‌ خاصي‌ از صنعت‌(قطعه‌سازي‌) كه‌ به‌ علت‌ دارابودن‌ ويژگيهاي‌خاص‌ باعث‌ مي‌شود مدل‌ اصلي‌ با يكسري‌تغييرات‌، متناسب‌ اين‌ زمينه‌ تحقيقي‌ شود.
    ب‌) در نظر گرفتن‌ سه‌ بعد رقابتي‌ اساسي‌ QSPو تدوين‌ مدل‌ بر اساس‌ آن‌ كه‌ باعث‌ ايجاداختلافاتي‌ در سطح‌ رقابتي‌ مدل‌ اصلي‌ مي‌شود.

    6. شناسايي‌ عوامل‌ دروني‌ مؤثر بر صنعت‌ قطعه‌سازي‌
    6 .1 تنظيم‌ پرسشنامه‌
    به‌ دليل‌ غير علمي‌ بودن‌ هر گونه‌ تجزيه‌ و تحليل‌ و برنامه‌ريزي‌، بدون‌ داشتن‌ آمار مناسب‌ و درست‌،تهيه‌ و جمع‌ آوري‌ اطلاعات‌ از وضعيت‌قطعه‌سازي‌ كاملا ضروري‌ بود و به‌ همين‌ دليل‌نظرسنجي‌ بر اساس‌ يك‌ پرسشنامه‌ از قطعه‌سازان‌به‌ عمل‌ آمد.

    6.2 تجزيه‌ و تحليل‌
    در يك‌ محيط عملياتي‌ اطلاعاتي‌، اولين‌ مرحله‌پردازش‌ اطلاعات‌ به‌ دست‌ آمده‌ است‌ كه‌ حلقه‌اتصال‌ آمار و اطلاعات‌ جامعه‌ قطعه‌سازان‌ ونتيجه‌گيري‌ از تحقيق‌ است‌. نحوه‌ پردازش‌ به‌ نوع‌،گستردگي‌ و دلايل‌ استفاده‌ از اطلاعات‌ بستگي‌دارد. در اين‌ تحقيق‌ به‌ دليل‌ تنوع‌ و گستردگي‌مضمون‌ جوابهاي‌ به‌ دست‌ آمده‌ از پرسشنامه‌ها،انجام‌ چندين‌ مرحله‌ پردازش‌ (تجزيه‌ و تحليل‌) برروي‌ آنها كاملا ضروري‌ بود.
    به‌ دليل‌ گستردگي‌ سؤالات‌ و پاسخها وپراكندگي‌ سؤالات‌ مربوط به‌ يك‌ طبقه‌ نياز به‌ چندمرحله‌ تجزيه‌ و تحليل‌ بود، كه‌ در جدول‌ زيرمرحله‌هاي‌ آن‌ عنوان‌ شده‌ است‌.

    • بيشترين‌ پراكندگي‌ در بين‌ امتيازهاي‌ 1ر3 تا1ر4 است‌، و مي‌توان‌ به‌طور تقريبي‌ ميانگين‌امتياز قطعه‌سازان‌ پاسخ‌ دهنده‌ را 9ر3 فرض‌كرد.
    • در صورت‌ توجه‌ تنها به‌ ميانگين‌ به‌دست‌ آمده‌مي‌توان‌ وضعيت‌ قطعه‌سازان‌ را در بعد رقابتي ‌كيفيت‌ متوسط به‌ بالا ارزيابي‌ كرد، اما درصورت‌ در نظر گرفتن‌ موارد زير مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ كيفيت‌ در قطعه‌سازي‌ ايران‌ وضعيت‌مناسبي‌ ندارند.
      الف‌) اكثر قطعه‌سازان‌ پاسخ‌ دهنده‌ ازشرايط عمومي‌ مناسبي‌ برخوردار بوده‌اند.
      ب‌) بجز 3 شركت‌ داراي‌ امتياز 5ر4، هيچ‌شركتي‌ از امتياز 1ر4 به‌ بعد نياورده‌ است‌.

    جدول‌ تقسيم‌ بندي‌ مراحل‌ تجزيه‌ و تحليل‌
    رديف‌ نام‌ توضيحات‌ زير مرحله‌ اول ‌تحليل‌ اوليه‌ جوابهاي‌ مربوط به‌ هر سؤال‌ به‌ صورت‌ تجمعي‌ پردازش‌ و بدين‌ ترتيب‌ مشخص‌ شد
    كه‌ مثلا چه‌ تعداد شركت‌ به‌ سؤالي‌ پاسخ‌ مثبت‌ داده‌اند.
    زير مرحله‌ دوم ‌امتيازدهي بر اساس‌ امتيازي‌ كه‌ قبلا براي‌ سؤالات‌ در نظر گرفته‌ شده‌بود جوابها امتيازدهي‌ و سپس‌ امتياز نهايي‌ هر شركت‌ در مورد كل‌ سؤالات‌ مربوط به‌ هر طبقه‌ مشخص‌ شد.‌مورد مهم‌ در اين‌ قسمت‌ امتياز سؤالات‌ است‌. اكثر سؤالات‌ 5 امتيازي‌ بودند، تنها
    در چند مورد استثناكه‌ سؤالات‌ 2 جوابي‌ (بله‌ و خير) بودند نحوه‌ امتيازدهي‌ بر اساس‌ فرمول‌ ارائه‌ شده‌ در پايين‌ جدول‌ انجام‌ شده‌ است‌.
    زير مرحله‌ سوم ‌استنتاج‌ نهايي‌ نتيجه‌گيري‌ منطقي‌ حاصل‌ از تحليل‌ اوليه‌ و اطلاعات‌ دريافتي‌ ديگر، بخصوص‌
    انجمن‌ سازندگان‌ قطعات‌ و مجموعه‌هاي‌ خودرو، انجام‌ شد.
    زير مرحله‌ چهارم ‌رسم‌ نمودار نمره‌اي‌ به‌ دست‌ آمده‌ روي‌ نمودار رسم‌ شدند
    - محور افقي‌ نشاندهنده‌ امتياز شركتها
    - محور عمودي‌ نشاندهنده‌ تعداد شركتهاي‌ دارنده‌ امتياز مشابه‌


    فرمول‌ مورد استفاده‌ براي‌ امتياز دهي‌ سؤالات‌ دو جوابي‌:
    X = 100 ‚ (تعداد كل‌ جوابها/تعداد جوابهاي‌ مثبت‌)
    درصد به‌ دست‌ آمده‌ X بر اساس‌ جدول‌ زير نمره‌ داده‌ مي‌شود.

    درصد 80-100% 60-80% 40-60% 20-40% 0-20% امتياز 5 4 3 2 1
    • پراكندگي‌ بين‌ امتيازهاي‌ 1ر3 تا 2ر4 بيشتراست‌.
    • ميانگين‌ تقريبي‌ با توجه‌ به‌ پراكندگي‌ و تعدادشركتها حدود 6ر3 است‌.
    • بدين‌ ترتيب‌ مي‌توان‌ با بررسي‌ نمودار حاصل‌به‌ اين‌ نتيجه‌ رسيد كه‌ موقعيت‌ 62 قطعه‌ساز پاسخ‌دهنده‌ در زمينه‌ بعد رقابتي‌ قيمت‌تمام‌شده‌ قطعات‌ توليدي‌ در حد متوسط رو به‌بالا قرار دارد.
    • وضعيت‌ متوسط به‌بالاي‌ شركتهاي‌ پاسخ‌دهنده‌در اين‌ زمينه‌ با توجه‌ به‌ موارد زير اميد بخش‌نيست‌.
      الف‌) قيمتها با توجه‌ به‌ سوبسيدهاي‌ فراوان‌انژري‌ و ساير موارد به‌ دست‌ آمده‌ است‌.
      ب‌) بسياري‌از قطعه‌سازان‌قيمت‌ تمام‌شده‌قطعات‌ خود را به‌ طور تقريبي‌ محاسبه‌مي‌كنند.
      ج‌) پاسخهاي‌ مورد استفاده‌ در نمودار متعلق‌به‌ قطعه‌سازان‌ سطح‌ بالا و معتبر ايران‌ است‌.
    • نمودار حاصل‌داراي‌پراكندگي‌يكن �اخت‌ نيست‌.
    • بيشترين‌ پراكندگي‌ در دامنه‌ 5ر2 تا 5ر4 امتيازاست‌، با وجود اين‌ به‌ دليل‌ پراكندگي‌غيريكنواخت‌ نمي‌توان‌ حد وسط آن‌ را به‌عنوان‌ ميانگين‌ ذكر كرد.

    7. جهت‌گيري‌ راهبردي‌
    فرصتها

    • ارزان‌ بودن‌ نسبي‌ هزينه‌ نيروي‌ كار و برخي‌ ازاقلام‌ هزينه‌هاي‌ توليد مانند انژري‌ (به‌ علت‌حذف‌ هزينه‌هاي‌ حمل‌ و نقل‌)
    • پديد آمدن‌ دنياي‌ وسيعتري‌ از نظر بازاريابي‌ دربرابر شركتها و در صورت‌ استفاده‌ از آن‌ وافزايش‌ توليد، امكان‌ صرفه‌ جويي‌ مقياس‌
    • امكان‌ تأمين‌ مواد اوليه‌ با كيفيت‌ و قيمت‌رقابتي‌ متناسب‌ از بازار جهاني‌
    • امكان‌ تأمين‌ سرمايه‌ از بازار سرمايه‌ بين‌المللي
    • ‌ امكان‌ استفاده‌ از تسهيلات‌ و كمكهاي‌ فني‌ ومشاوره‌اي‌
    • امكان‌ استفاده‌ از آخرين‌ دستاوردهاي‌ فناوري‌(نرم‌افزار و سخت‌افزار)

    تهديدها
    • افزايش‌ قيمت‌ تمام‌ شده‌ كالا به‌ خاطر
      حذف‌ سوبسيد.
      الف‌) انرژي‌
      ب‌) نيروي‌ كار (به‌ خاطر حذف‌ سوبسيدكالاهاي‌ اساسي‌ مانند آب‌، برق‌، نان‌ و غيره‌)
      ج‌) كالاهاي‌ معنوي‌ مانند نرم‌افزارهاي‌كامپيوتري‌ � دانش‌ فني‌، كتاب‌ ...
    • از دست‌ دادن‌ نيروي‌ كار متخصص‌ و كارآمد به‌دليل‌ گسترده‌ شدن‌ بازار كار
    • گسترده‌ شدن‌ حق‌ انتخاب‌ مشتري‌ به‌ خاطربازشدن‌ بازار و حضور رقباي‌ بين‌المللي‌(رضايت‌ مشتري‌ دشوارتر مي‌شود)
    • هزينه‌هاي‌ كوچك‌سازي‌ و خروج‌ از كسب‌ وكار براي‌ بالا بردن‌ بهره‌وري‌
    • بالا بودن‌ هزينه‌ مبادله‌
    • فروش‌ در بازار داخلي‌ مانند فروش‌ در بازارخارجي‌ خواهد بود (تقريبٹ با همان‌ مشكلات‌)

    قوتها
    • از آنجا كه‌ پيوستن‌ به‌ WTO يك‌ رشد تدريجي‌را به‌ دنبال‌ خواهد داشت‌، امكان‌ استفاده‌توليدكنندگان‌ از مزاياي‌ سوبسيدي‌ تا مرحله‌نهايي‌ از قبيل‌ ارزاني‌ انرژي‌ و منابع‌ انساني‌ براي‌دوره‌ رشد وجود خواهد داشت‌.
    • وجود پتانسيل‌ فني‌ نسبتٹمناسب‌ و امكانات‌وسيع‌ نيمه‌ خودكار توليدي‌ كه‌ در حال‌ حاضردر شركتهاي‌ قطعه‌ساز وجود دارد.
    • انعطاف‌پذيري‌ توليدي‌ كه‌ مي‌تواند سيستم‌توليد را به‌ سوي‌ توليد ديگري‌ هدايت‌ كند.
    • اتكا كم‌ قطعه‌سازان‌ به‌ سيستم‌ حمايتي‌ بانكها
    • برخورداري‌ از كيفيت‌ متوسط رو به‌ بالاي‌قطعات‌ و مجموعه‌هاي‌ خودرو
    • وجود درصد بالاي‌ مواد اوليه‌ خارجي‌ وعدم‌تكيه‌ بر ارزهاي‌ ترجيحي‌ و موادسهيمه‌بندي‌ شده‌.
    • وجود درصد زيادي‌ از كاركنان‌ بالاي‌ ديپلم‌ درشركتها.

    ضعفها
    • ضعف‌ اطلاعات‌ و آمار
    • ضعف‌ فناوري‌ و دانش‌ فني‌
    • ضعف‌ بهره‌ وري‌ (نيروي‌ كار،ماشين‌و...)
    • كمبود سرمايه‌گذاري‌ و نقدينگي‌
    • 74% شركتها متخصص‌ در قطعه‌سازي‌ نيستند
    • ضعف‌ كيفيت‌ و رعايت‌ استانداردها
    • ضعف‌ بازاريابي‌
    • ضعف‌ مديريت‌ و برنامه‌ريزي‌
    • ضعف‌ خدمات‌ پس‌ از فروش‌
    • ضعف‌ شناخت‌ فضاي‌ رقابت‌ بين‌المللي‌
    • ضعف‌ سرمايه‌گذاري‌ جهت‌ كسب‌ دانش‌ فني‌

    تدوين‌ جهت‌گيري‌ راهبردي‌
    تدوين‌ برنامه‌ راهبردي‌ بخش‌ صنعت‌ قطعه‌سازي‌،يكي‌ از دو نتيجه‌ نهايي‌ انجام‌ اين‌ تحقيق‌ است‌. به‌اين‌ منظور فرصتها و تهديدات‌ كليدي‌ خارجي‌ باضعفها و قوتهاي‌ داخلي‌ اين‌ صنعت‌ مقايسه‌ شده‌و تركيب‌ موقعيتهاي‌ داخلي‌ و خارجي‌ قطعه‌سازي‌به‌ دست‌ آمده‌ است‌. در واقع‌ مقصود اصلي‌،استفاده‌ از يك‌ موقعيت‌ قوي‌ يا غلبه‌ بر يك‌موقعيت‌ ضعيف‌ است‌. حداكثر كردن‌ قوتها، تبديل‌فرصتها به‌ قوتها، جلوگيري‌ از بالفعل‌ شدن‌تهديدات‌ و حداقل‌ كردن‌ نقاط ضعف‌، مواردي‌هستند كه‌ بايد در تدوين‌ راهبرد صنعت‌قطعه‌سازي‌ مورد توجه‌ قرار گيرند.
    همچنين‌ با وجود تنظيم‌ تحليل‌ SWOT براساس‌ مدل‌ رقابتي‌ QSP و تدوين‌ راهبرد بر اساس‌اين‌ تحليل‌، در مرحله‌ نهايي‌ كردن‌ برنامه‌ريزي‌راهبردي‌ ابعاد رقابتي‌ كيفيت‌، هزينه‌ و تحويل‌ به‌موقع‌ محصول‌ مورد توجه‌ قرار گرفت‌.

    جهت‌گيري‌ راهبردي‌ (برنامه‌ريزي‌ راهبرد)
    1.پيشنهاد مي‌شود شركتهاي‌ كوچك‌ براي‌پوشاندن‌ ضعفهاي‌ اطلاعاتي‌ از بازاربين‌المللي‌، فناوري‌ و دانش‌ فني‌، سرمايه‌،كيفيت‌ توليد و مديريت‌ همكاري‌ و مشاركت‌داشته‌ باشند تا بتوانند با سرمايه‌ بيشتر امكان‌جذب‌ مديران‌ شايسته‌تر، خريد دانش‌ فني‌ وفناوري‌ جديدتر، تشكيل‌ واحد R&D ،تشكيل‌ واحد بازاريابي‌ قويتر بر ضعفهاي‌ خودفائق‌ آيند و بتوانند خود را براي‌ بازار رقابتي‌آماده‌ سازند.
    2.پيشنهاد مي‌شود شركتها از تنوع‌ توليد به‌سمت‌ تخصصي‌شدن‌ توليد گام‌ بردارند تاقدرت‌ رقابتي‌ خود را افزايش‌ دهند.
    3.طي‌ دوره‌ تدريجي‌ انطباق‌ با WTO ، پيشنهادمي‌شود شركتها از فرصتهاي‌ بازار بسيار وسيع‌در پيش‌ رو، راهبرد "صرفه‌جويي‌ در مقياس‌" رادر پيش‌ بگيرند. پتانسيل‌ فني‌ نسبتٹ مناسب‌،امكان‌ تأمين‌ مواد اوليه‌ با كيفيت‌ بهتر، امكان‌تأمين‌ سرمايه‌ از بازارهاي‌ مالي‌ در پيش‌رو،امكان‌ استفاده‌ از مزاياي‌ سوبسيدي‌ كاهنده‌ ازقوتها و فرصتهاي‌ اين‌ دوره‌ است‌ كه‌ مي‌تواندشركت‌ را براي‌ بقا در دوره‌ رقابت‌ كاملا فشرده‌
    بعدي‌ آماده‌ سازد.
    4.در جهت‌ خريد امتياز (مارك‌ تجارتي‌) و ياسرمايه‌گذاري‌ مشترك‌1 با شركتهاي‌ معتبربين‌المللي‌ در اين‌ زمينه‌ بكوشند.
    1. joint venture


    منابع‌ و مراجع‌ فارسي‌
    1.ابراهيم‌زاده‌ پژوهي‌، محمد صادق‌، راهبردهاي‌ توسعه‌صادرات‌ صنعت‌ خودرو ايران‌، مجله‌ صنعت‌ خودرو.
    2.اثرات‌ عضويت‌ ايران‌ در سازمان‌ جهاني‌ تجارت‌(WTO) بر صنعت‌ خودرو، جلد اول‌ و دوم‌، سازمان‌مديريت‌ صنعتي‌، 1377.
    3.اثرات‌ عضويت‌ ايران‌ در سازمان‌ جهاني‌ تجارت‌ برصنعت‌، سازمان‌ مديريت‌ صنعتي‌، 1377.
    4.اديب‌، محمدحسين‌، ايران‌ و سازمان‌ تجارت‌ جهاني‌،اصفهان‌، 1379.
    5.از گات‌ تا سازمان‌ تجارت‌ جهاني‌، مجله‌ اقتصادايران‌، سال‌ دوم‌، سري‌ دوازدهم‌، دي‌ 1378.
    6.اسماعيل‌ پور، مجيد، اهميت‌ و ضرورت‌ بكارگيري‌مديريت‌ استراتژيك‌ در سازمانها، مجله‌ صنعت‌ وتوسعه‌، سال‌ پنجم‌، سري‌ 27 ام‌.
    7.ايران‌ و عضويت‌ در WTO، ماهنامه‌ آموزش‌هماهنگ‌، موسسه‌ مطالعات‌ بهره‌وري‌ و منابع‌ انساني‌،شماره‌ 115 ام‌.
    8.بدون‌ سرمايه‌گذاري‌ جديد در مجموعه‌سازي‌ وقطعه‌سازي‌ خودرو نمي‌توان‌ انتظار صادرات‌ داشت‌،مجله‌ صنعت‌ و توسعه‌، سال‌ پنجم‌، شماره‌ 27 ام‌.
    9.بررسي‌ وضعيت‌ صنعت‌ خودرو، تحقيق‌ شركت‌راهبران‌ انديشه‌ها (شيوا تقوي‌ نژاد، پروين‌ محمودي‌،نازي‌ محمدزاده‌اصل‌، سمن‌ الفتي‌)، بهار 1376.
    10.به‌ فرهنگ‌ كشور مقصد احترام‌ بگذاريم‌، مجله‌قطعه‌سازان‌ خودرو، سري‌ اول‌.
    11.پور كاشاني‌، سعيد حسين‌،آشنايي‌ با ديدگاه‌ پيشگامان‌صنعت‌ خودرو جهان‌، مجله‌ صنعت‌ خودرو.
    12.پور كاشاني‌، سعيد حسين‌، ديدگاههاي‌ متفاوت‌ درسومين‌ برنامه‌ توسعه‌ صنعت‌ خودروي‌ ايران‌، مجله‌صنعت‌ خودرو
    13.پور كاشاني‌، سعيد حسين‌، صنعت‌ خودرو ايران‌ درمسير توسعه‌، مجله‌ صنعت‌ خودرو.
    14.توسعه‌ منابع‌ انساني‌، پيش‌ نياز تكوين‌ جامعه‌اي‌سالم‌، مجله‌ صنعت‌ خودرو.
    15.جمهوري‌ خلق‌ چين‌ و نتايج‌ مثبت‌ عضويت‌ درWTO ، ماهنامه‌ آموزش‌ هماهنگ‌، مؤسسه‌ مطالعات‌بهره‌وري‌ و منابع‌ انساني‌، شماره‌ 115 ام‌.
    16.خليلي‌، سهراب‌ (ترجمه‌)، رابينسون‌ پيرس‌،برنامه‌ريزي‌ و مديريت‌ استراتژيك‌، انتشارات‌ يادواره‌كتاب‌، 1377.
    17.راهنماي‌ تجاري‌ دور اورگوئه‌ (گات‌) GATT، مركزتجارت‌ بين‌ الملل‌ و دبير خانه‌ مشترك‌ المنافع‌،موسسه‌ مطالعات‌ و پژوهشهاي‌ بازرگاني‌، آبان‌ 1375.
    18.روحاني‌ رانكوهي‌، سيد محمد تقي‌، شيوه‌ ارائه‌مطالب‌ (علمي‌، فني‌،...)، انتشارات‌ جلوه‌، پاييز1374.
    19.سليماني‌، علي‌ مدد، بورس‌ و صنعت‌ خودرو، مجله‌صنعت‌ خودرو.
    20.سليماني‌، علي‌ مدد، سرمايه‌گذاري‌ خارجي‌ بيم‌ها واميدها، مجله‌ صنعت‌ خودرو.
    21.سليماني‌، علي‌ مدد، واردات‌ خودرو تشويق‌ يا تهديدصنعت‌، مجله‌ صنعت‌ خودرو.
    22.عراق‌، مجتبي‌، فرآيند هدف‌گذاري‌، مجله‌ صنعت‌خودرو.
    23.عليمرادلو، بيوك‌، بينش‌ و آرمان‌ مشترك‌ در صنعت‌خودرو، مجله‌ صنعت‌ خودرو.
    24.غفاري‌ اباذر، بهزاد، افول‌ صنعت‌ خودرو در تايلند،مجله‌ صنعت‌ خودرو.
    25.فايل‌ اطلاعاتي‌ سازندگان‌ قطعات‌ و مجموعه‌هاي‌خودرو .
    26.قرباني‌، ساسان‌، مديريت‌ زنجيره‌ تأمين‌(SCM)،انجمن‌ سازندگان‌ قطعات‌ و مجموعه‌هاي‌ خودرو،شركت‌ آذين‌ خودرو، شركت‌ البرز قطعه‌، دهلي‌ نو،هند، ژانويه‌ سال‌ 2001 ميلادي‌.
    27.قطعه‌سازي‌ نگاهي‌ از درون‌، ماهنامه‌ پيام‌ ايران‌خودرو، بهار 1380 .
    28.كنسر سيوم‌ قطعه‌سازان‌، مجله‌ قطعه‌سازان‌ خودروسري‌ اول‌.
    29.كيفيت‌ در صنعت‌ خودروسازي‌، پيام‌ ايران‌ خودرو،پائيز 1379.
    30.گزارش‌ تشكيل‌ انجمن‌ سازندگان‌ قطعات‌ ومجموعه‌هاي‌ خودرو فعاليتهاي‌ انجام‌ شده‌ از بدوتاسيس‌ (1374) تاكنون‌، انجمن‌ توليد كنندگان‌قطعات‌ و مجموعه‌هاي‌ خودرو.
    31.ليست‌ شركتهاي‌ دارنده‌ استانداردهاي‌ كيفي‌، انجمن‌توليد كنندگان‌ قطعات‌ و مجموعه‌هاي‌ خودرو، 1379.
    32.ليست‌ صادرات‌ و واردات‌ شركتهاي‌ قطعه‌ساز،انجمن‌ توليد كنندگان‌ قطعات‌ و مجموعه‌هاي‌خودرو، 1379.
    33.مجموعه‌ مقالات‌ سمينار دورنماي‌ صنعت‌ خودروقطعه‌سازي‌ ايران‌، روابط عمومي‌ شركت‌ سازه‌ گسترسايپا، 7 تيرماه‌ 1375.
    34.محمودي‌، ن‌، بازارهاي‌ جهاني‌ و تحليلگران‌اقتصادي‌، مجله‌ صنعت‌ خودرو.
    35.منافع‌ بلند مدت‌ ايران‌، مجله‌ اقتصاد ايران‌، سال‌ دوم‌،سري‌ دوازدهم‌، دي‌ 1378.
    36.ناظمي‌، جمشيد، استراتژي‌ در صنعت‌ قطعه‌سازي‌خودرو يك‌ تجربه‌، مجله‌ صنعت‌ خودرو.
    37.ناظمي‌، جمشيد، سازمان‌ يادگيرنده‌، مجله‌ صنعت‌خودرو.
    38.ناظمي‌، جمشيد، كيفيت‌ و نظام‌ توليد به‌ هنگام‌، مجله‌صنعت‌ خودرو.
    39.نگاهي‌ شتابزده‌ به‌ صنعت‌ خودرو، انجمن‌خودروسازان‌ ايران‌، اسفند 1358.
    40.واردات‌ خودرو موافقيد يا مخالف‌، مجله‌ قطعه‌سازان‌خودرو، سري‌ اول‌.
    41.يزدان‌ پناه‌، احمد و صادقي‌ يارندي‌، سيف‌الله‌(ترجمه‌)، كشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌ و سازمان‌ جهاني‌تجارت‌ (گات‌) فرصتها و چالشها، موسسه‌ مطالعات‌و پژوهشهاي‌ بازرگاني‌، آبان‌ 1376.
    42.يزدي‌، فرشيد، برنامه‌ريزي‌ و فعاليتهاي‌ صادراتي‌،مجله‌ صنعت‌ خودرو.
    43.يزدي‌، فرشيد، تشويق‌ صادرات‌ نمونه‌هاي‌ عملي‌،مجله‌ صنعت‌ خودرو.
    44.يزدي‌، فرشيد، چين‌ خورسازي‌ و آينده‌، مجله‌ صنعت‌خودرو.
    45.يزدي‌، فرشيد، قطعه‌سازي‌ چشم‌ انداز آينده‌ وبازارهاي‌ هدف‌، مجله‌ صنعت‌ خودرو.


    منابع‌ و مراجع‌ انگليسي‌
    ACMA, Facts & Figures: 1999-2000, Indian46.Auto Parts.
    Aragh, Mojgtaba H., Supplying of Automotive47.parts, Co.(SAPCO), Iran.
    Rowena Bout, Alix, The philippine Furniture48.Industry Report (Supply Chain Management),Cebu, Philippine .
    Supply Chain Management: Problems &49.Challenges, IT division national productivitycouncil, India.
    Watanabe, rviochi, Senior consultant Supply50.chain MManigement: Concept & technology,SAP.
    http://204.202.137.141/sections/world/Dailynew/51.
    turkey 991115 gerstein.html
    http://autparts.cetra.org.tw/interview.asp52.
    http://strategis.ic.gc.ca/SSG/am00614e.html53.
    http://usembassy.state.gov/tokyo/wwwh2761.html54.
    http://www.china-laws-online.com/wto-china.htm55.
    http://www.dfait-maeci.gc.ca/english/news/newsletr/56.
    canex/000403ce.htm
    http://www.eastasianstudies.com/books/57.
    eastasianstudies/4667.html
    http://www.fairtradewatch.org/wtoprotests58.112299.htm
    http://www.globalpolicy.org/socecon/bwi-wto/59.
    china/reform.htm
    http://www.iraniantrade.org/update/news.asp?Id=130060.
    htpp://www.itds.treas.gov/autoparts2.html61.
    http://www.kt-i.com/may-jun-01/econo...coverstory.htm
    http://www.uschina.org/public/wto/63.
    WTO | The page cannot be found.

  2. #2
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    پیش فرض

    بررسي‌ آثار احتمالي‌ پذيرش‌ ايران‌ در سازمان‌ جهاني‌ تجارت‌(WTO) بر سيستم‌ بانكي‌ كشور و ارائه‌ پيشنهادات‌ كلي‌ جهت‌مذاكرات‌ آتي‌ ايران‌ در اين‌ سازمان‌

    منبع
    مه‌لقا اترك‌، علي‌ اميرطاهري‌، اسماعيل‌ حسن‌بيگي‌
    نويسنده: در اين‌ مقاله‌ تأثير احتمالي‌ پيوستن‌ ايران‌ به‌ سازمان‌ جهاني‌ تجارت‌ (WTO) بر سيستم‌ بانكي‌ كشور (بانكهاي‌تجاري‌) مورد بررسي‌ قرار گرفته‌ است‌. محققان‌ ضمن‌ شناسايي‌ اصول‌ و الزامات‌ سازمان‌ جهاني‌ تجارت‌ در بخش‌ مالي‌ وبانكي‌، تعهدات‌ پذيرفته‌ شده‌ كشورهاي‌ عضو سازمان‌ جهاني‌ تجارت‌ (تركيه‌، مالزي‌ و پاكستان‌) را در بخش‌ بانكي‌ بررسي‌كرده‌اند. همچنين‌ در اين‌ پژوهش‌ به‌ منظور دستيابي‌ به‌ نقاط قوت‌ و ضعف‌ سيستم‌ بانكي‌ كشور در صورت‌ پيوستن‌ به‌ سازمان‌جهاني‌ تجارت‌، وضعيت‌ خدمات‌ سيستم‌ بانكهاي‌ تجاري‌ از پنج‌ بعد رقابتي‌ با خدمات‌ بانكهاي‌ پيشرفته‌ دنيا از ديدگاه‌ خبرگان‌بانكي‌ بررسي‌ شده‌ است‌. در پايان‌ راهكارهايي‌ جهت‌ افزايش‌ توان‌ رقابتي‌ سيستم‌ بانكي‌ در مرحله‌ قبل‌ از پيوستن‌ به‌ سازمان‌جهاني‌ تجارت‌ به‌ سيستم‌ بانكي‌ و در مرحله‌ مذاكره‌ جهت‌ پيوستن‌ به‌ اين‌ سازمان‌ به‌ تيم‌ مذاكره‌ كننده‌ ارايه‌ شده‌ است‌.

    كليد واژه‌ها: توسعه‌ بازاريابي‌ بانكي‌، اصلاح‌ ساختار سازماني‌، افزايش‌ دانش‌ و مهارت‌، بومي‌ كردن‌ خدمات‌ پول‌، ارز وخدمات‌، استقرار سيستم‌ هوشمند، سازمان‌ جهاني‌ تجارت‌، سيستم‌ بانكي‌.
    چكيده: تعريف‌ مسئله‌ تحقيق‌
    چرخه‌ دگرگوني‌ و شتابان‌ امروز، بي‌ترديد، درگذشته‌ سابقه‌ نداشته‌ است‌. امروز دگرگوني‌،سريعتر، غير معمولتر و اساسيتر از هر زمان‌ديگري‌ در گذشته‌ است‌. برخوردهاي‌ فناوري‌ وخصوصا فناوري‌ اطلاعات‌ باعث‌ شده‌ است‌ كه‌كسب‌ و كار و تجارت‌ به‌ شيوه‌هايي‌ كاملا جديدمتحول‌ شود، به‌ طوري‌ كه‌ يك‌ بانك‌ مجازي‌ دريكي‌ از كشورها با صدها هزار مشتري‌ ديگر چيزي‌بيشتر از يك‌ علامت‌ تجاري‌ و تبليغاتي‌ نيست‌.
    اين‌ بانك‌ تنها داراي‌ يك‌ شبكه‌ كامپيوتري‌ و صدهاهزار مشتري‌ است‌. اين‌ شركتها و خدمات‌ مالي‌ديگر هستند كه‌ خدمات‌ و محصولات‌ را عرضه‌مي‌كنند. اكنون‌ ديگر از دفاتر مركزي‌، شعبه‌ها وساختمانهاي‌ بتني‌ و شيشه‌اي‌ خبري‌ نيست‌.
    به‌ عبارتي‌ تغييرات‌ فناوري‌ باعث‌ شده‌ است‌كه‌ نه‌ تنها چگونگي‌ انجام‌ كار تغيير يابد، بلكه‌مفهوم‌ اقتصاد، كسب‌ و كار، تجارت‌ و حاكميت‌ نيزمتحول‌ شود و دولتها به‌ شدت‌ درباره‌ نقش‌ خوددر عرصه‌ كسب‌ و كار و تجارت‌ بازنگري‌ كنند و درسطح‌ جهاني‌ نيز هر روز شاهد مقررات‌زدايي‌،خصوصي‌ساز �‌ و افزايش‌ تجارت‌ آزاد باشيم‌.تأسيس‌ سازمانهاي‌ جديدي‌ همچون‌ سازمان‌جهاني‌ تجارت‌، بانك‌ جهاني‌، سازمان‌ ملل‌و...قدمي‌ در جهت‌ تنظيم‌ و توسعه‌ مناسبات‌بين‌المللي‌ است‌. از ميان‌ رفتن‌ موانع‌ تجاري‌، به‌كشورها اين‌ اجازه‌ را مي‌دهد كه‌ وارد بازارهاي‌مختلف‌ بشوند و اساس‌ رقابت‌ را دگرگون‌ سازند.
    اين‌ تأثيرات‌ و تحولات‌ ناشي‌ از جهاني‌ شدن‌و نيز ضرورت‌ بسترسازي‌ و آمادگي‌ جهت‌رويارويي‌ سبب‌ مي‌شود تا بحث‌ بررسي‌ آثاراحتمالي‌ پيوستن‌ ايران‌ به‌ سازمان‌ جهاني‌ تجارت‌بر سيستم‌ بانكي‌ كشور، به‌ عنوان‌ موضوعي‌ قابل‌تحقيق‌ در نظر گرفته‌ شود.
    ضرورت‌ الحاق‌ يا عدم‌ الحاق‌ به‌ سازمان‌جهاني‌ هنوز يكي‌ از موضوعات‌ مورد بحث‌ وگفتگو در محافل‌ گوناگون‌ كارشناسي‌ كشور است‌ واين‌ در حالي‌ است‌ كه‌ درخواست‌ عضويت‌ ايران‌ درسازمان‌ جهاني‌ تجارت‌ در سال‌ 1375 به‌ دبيرخانه‌اين‌ سازمان‌ ارائه‌ و در اسفند ماه‌ سال‌ 1379 دردستور كار جلسات‌ اين‌ سازمان‌ قرار گرفته‌ است‌ وبه‌ دفعات‌ طرح‌ درخواست‌ ايران‌ در جلسات‌سازمان‌ به‌ علت‌ مخالفت‌ آمريكا به‌ بعد موكول‌شده‌ است‌.
    اهميت‌ موضوع‌ پيوستن‌ ايران‌ به‌ سازمان‌جهاني‌ تجارت‌ زماني‌ آشكار مي‌شود كه‌ به‌ تعداداعضا و عملكرد كشورهاي‌ عضو توجه‌ شود. بنا براطلاعات‌ و شواهد موجود در حال‌ حاضر 95%تجارت‌ جهاني‌ توسط كشورهاي‌ عضو سازمان‌جهاني‌ تجارت‌ انجام‌ مي‌شود و بيش‌ از 144 كشوربه‌ عضويت‌ اين‌ سازمان‌ درآمده‌ و تلاش‌ آنها نيز براين‌ است‌ كه‌ ضمن‌ تعيين‌ و تنظيم‌ رژيمهاي‌ تجاري‌خود از اصلاحات‌ اقتصادي‌ لازم‌ براي‌ تطبيق‌ وهماهنگي‌ با اهداف‌ سازمان‌ برخوردار شوند.
    براي‌ الحاق‌ به‌ سازمان‌ جهاني‌ تجارت‌، بايدتغييراتي‌ در نظام‌ اقتصادي‌ كشور متناسب‌ باحداقل‌ الزامات‌ در بخشهاي‌ مختلف‌ به‌ عمل‌ آيد.چون‌ لزوما براي‌ اجراي‌ تغييرات‌ در هر بخش‌خصوصا سيستم‌ بانكي‌ ابتدا بايد نقاط قوت‌ وضعف‌ آن‌ شناسايي‌ شود و سپس‌ با توجه‌ به‌محدوديتهاي‌ موجود راهكارهاي‌ مناسب‌ اتخاذ ومتعاقب‌ آن‌ تيم‌ مذاكره‌ كننده‌ در مذاكرات‌ شركت‌كند. طبيعي‌ است‌ كه‌ نتايج‌ چنين‌ تحقيقي‌ ضمن‌ارائه‌ تصويري‌ كلي‌ از وضعيت‌ سيستم‌ بانكي‌كشور، تيم‌ مذاكره‌ كننده‌ را ياري‌ خواهد داد تا باآگاهي‌ و شناخت‌ بيشتر در مذاكرات‌ مربوط به‌عضويت‌ ايران‌ در سازمان‌ جهاني‌ تجارت‌ شركت‌كند و با در نظر گرفتن‌ محدوديتها نسبت‌ به‌ مبادله‌امتيازات‌ با كشورهاي‌ عضو و پذيرش‌ هر گونه‌تعهد در اين‌ خصوص‌ اقدام‌ لازم‌ به‌ عمل‌ آورد. به‌علاوه‌ اين‌ تحقيق‌ برنامه‌ريزان‌ و سياستگذاران‌ راياري‌ خواهد داد تا با در نظر داشتن‌ واقعيتهاي‌ موجود و بر اساس‌ توافقهاي‌ حاصل‌ نسبت‌ به‌برنامه‌ريزي‌ اصلاحي‌ لازم‌ اقدام‌ كنند.

    اهداف‌ تحقيق‌
    هدف‌ كلي‌ تحقيق‌ بررسي‌ آثار احتمالي‌ پيوستن‌ايران‌ به‌ سازمان‌ جهاني‌ تجارت‌ بر سيستم‌ بانكي‌كشور و ارائه‌ پيشنهادات‌ كلي‌ جهت‌ مذاكرات‌ آتي‌ايران‌ در اين‌ سازمان‌ است‌. براي‌ اين‌ منظور بررسي‌وضعيت‌ سيستم‌ بانكي‌ با تأكيد خاص‌ بر بانكهاي‌تجاري‌ مد نظر است‌ و اهداف‌ زير به‌ عنوان‌ رئوس‌اصلي‌ اهداف‌ تحقيق‌ انتخاب‌ شده‌ است‌.

    • شناسايي‌ نقاط قوت‌ و ضعف‌ بانكهاي‌ تجاري‌كشور
    • شناسايي‌ حداقل‌ الزامات‌ بخش‌ پولي‌ (بانكي‌)در خصوص‌ الحاق‌ ايران‌ به‌ سازمان‌ جهاني‌تجارت‌
    • بررسي‌ آثار احتمالي‌ الحاق‌ ايران‌ به‌ سازمان‌جهاني‌ تجارت‌ بر روي‌ سيستم‌ بانكي‌
    • ارائه‌ فهرستي‌ از پيشنهادات‌ كلي‌ جهت‌ تيم‌مذاكره‌ كننده‌ با سازمان‌ مذكور

    روش‌شناسي‌ تحقيق‌
    تحقيق‌ حاضر در بخش‌ مباحث‌ نظري‌ از طريق‌مطالعات‌ كتابخانه‌اي‌ و با بهره‌گيري‌ از پايگاههاي‌اطلاعاتي‌ اينترنتي‌ و در بخش‌ عملي‌ از طريق‌ميداني‌ صورت‌ پذيرفته‌ است‌. همچنين‌ با توجه‌ به‌موضوع‌ و هدف‌ پژوهش‌ از دو ابزار بررسي‌ اسنادو مدارك‌ و پرسشنامه‌ استفاده‌ شده‌ است‌، به‌طوري‌ كه‌ در زمينه‌هايي‌ كه‌ اسناد و مدارك‌ كافي‌وجود داشت‌ از ابزار بررسي‌ اسناد و مدارك‌ و درمواردي‌ كه‌ دسترسي‌ به‌ اطلاعات‌ از طريق‌ مشاهده‌مستقيم‌ مقدور نبوده‌ است‌ از ابزار پرسشنامه‌استفاده‌ شده‌ است‌. به‌ علاوه‌ بنا بر موضوع‌ واهداف‌ تحقيق‌ كه‌ شناسايي‌ نقاط قوت‌ و ضعف‌سيستم‌ بانكي‌ از بعد رقابت‌ با بانكهاي‌ خارجي‌است‌، پرسشنامه‌هاي‌ تهيه‌ شده‌ بين‌ خبرگان‌منتخب‌ بانكهاي‌ تجاري‌ اعم‌ از مديران‌ وكارشناسان‌ ارشد آشنا به‌ سيستم‌ بانكي‌ توزيع‌ و ازروش‌ آماري‌ ميانگين‌ و نرم‌افزار Excelجهت‌طبقه‌بندي‌ و تحليل‌ داده‌هاي‌ حاصل‌ از پرسشنامه‌استفاده‌ شده‌ است‌.

    يافته‌هاي‌ تحقيق‌
    1.شناسايي‌ الزامات‌ عام‌ سازمان‌ جهاني‌ تجارت‌در بخش‌ خدمات‌
    2.شناسايي‌ الزامات‌ خاص‌ سازمان‌ جهاني‌تجارت‌ در بخش‌ خدمات‌
    3.شناسايي‌ الزامات‌ خاص‌ سازمان‌ جهاني‌تجارت‌ در بخش‌ بانكي‌
    4.ارائه‌ فهرستي‌ از انواع‌ خدمات‌ بانكي‌ پيش‌بيني‌شده‌ در جدول‌ تعهدات‌ كشورهاي‌ منتخب‌عضو سازمان‌ جهاني‌ تجارت‌ و موافقتنامه‌عمومي‌ تجارت‌ خدمات‌ در بخش‌ بانكي‌
    5.ارائه‌ فهرستي‌ از محدوديتهاي‌ اعمال‌ شده‌ برسيستم‌ بانكي‌ ايران‌ (بانكهاي‌ تجاري‌)
    6.مقايسه‌ وضعيت‌ خدمات‌ بانكي‌ ايران‌ درمقايسه‌ با خدمات‌ بانكهاي‌ پيشرفته‌ دنيا
    7.مقايسه‌ وضعيت‌ بانكهاي‌ تجاري‌ ايران‌ درمقايسه‌ با پنج‌ بانك‌ درجه‌ اول‌ دنيا
    همچنين‌ از ديدگاه‌ خبرگان‌ سيستم‌ بانكي‌ و براساس‌ تحليل‌ يافته‌هاي‌ حاصل‌ از پرسشنامه‌،سيستم‌ بانكي‌ كشور با پيوستن‌ ايران‌ به‌ سازمان‌جهاني‌ تجارت‌، به‌ طور كلي‌ با آثاري‌ به‌ شرح‌ زيرمواجه‌ مي‌شود.
    1.عدم‌ امكان‌ جذب‌ منابع‌ و كاهش‌ سهم‌ بازار ازلحاظ عدم‌ استفاده‌ از فناوري‌ نوين‌
    2.عدم‌ امكان‌ برابري‌ در نرخ‌ سود تسهيلات‌ به‌لحاظ بالا بودن‌ قيمت‌ تمام‌ شده‌ پول‌
    3.كاهش‌ تقاضا براي‌ تسهيلات‌ و سرانجام‌اثرگذاري‌ در كاهش‌ ميزان‌ جذب‌ منابع‌ از لحاظبالا بودن‌ هزينه‌هاي‌ عملياتي‌ جذب‌ منابع‌
    4.نداشتن‌ دانش‌ و تخصصهاي‌ لازم‌ در جهت‌ ارائه‌ابزار نوين‌ بانكي‌ در بخشهاي‌ تجارت‌ به‌حساب‌ خود يا مشتريان‌ و خدمات‌ مشاوره‌مالي‌
    5.عدم‌ امكان‌ تأمين‌ مالي‌ اعتبارات‌ اسنادي‌ به‌لحاظ پايين‌ بودن‌ اعتبار ملي‌ ناشي‌ از بالا بودن‌ريسك‌ ملي‌ و پايين‌ بودن‌ نسبت‌ كفايت‌ سرمايه‌بانكها
    در اين‌ پژوهش‌ سعي‌ شده‌ است‌ به‌ تفصيل‌ آثاراحتمالي‌ پيوستن‌ ايران‌ به‌ سازمان‌ جهاني‌
    تجارت‌ بر سيستم‌ بانكي‌ بر روي‌ هر يك‌ ازمحورهاي‌ شاخص‌ عمليات‌ بانكي‌ كه‌ مبناي‌مقايسه‌ خدمات‌ بانكهاي‌ داخلي‌ با خدمات‌بانكهاي‌ پيشرفته‌ دنيا بوده‌ است‌، به‌ شرح‌ زيربررسي‌ و ارزيابي‌ شود.
    خدمات‌ سپرده‌اي‌. در اين‌ بخش‌ با توجه‌ به‌امكانات‌ رقبا از لحاظ امكانات‌ ارتباطي‌ پيشرفته‌ ونوين‌، شرايط سهل‌ و آسان‌ دسترسي‌ به‌ اين‌ گونه‌خدمات‌ و همچنين‌ ارتباط به‌ هنگام‌، پيش‌بيني‌مي‌شود كه‌ در صورت‌ عدم‌ ايجاد تغييرات‌ اصولي‌از جمله‌ توسعه‌ بخش‌ ارتباطات‌، كاهش‌ هزينه‌هاي‌خدمات‌ و ...اين‌ بخش‌ دچار مشكلات‌ عديده‌اي‌از جمله‌ از دست‌ دادن‌ سهم‌ عمده‌اي‌ از بازارخصوصا در بخش‌ سپرده‌هاي‌ ديداري‌ و كوتاه‌مدت‌ بشود.
    خدمات‌ اعتباري‌. در اين‌ بخش‌ پيش‌بيني‌مي‌شود كه‌ سيستم‌ بانكي‌ ايران‌ از لحاظ شرايطپيچيده‌ دريافت‌ تسهيلات‌ بانكي‌، نرخ‌ بالاي‌تسهيلات‌، محدوديت‌ در اعطاي‌ تسهيلات‌ دربخشهاي‌ مختلف‌ اقتصادي‌ و عدم‌ انعطاف‌پذيري‌در برابر نياز و خواستهاي‌ مشتريان‌ در مقايسه‌ باشرايط كاملا متفاوت‌ بانكداري‌ در سطح‌ دنيا كه‌اعطاي‌ اعتبار با شفافيت‌ و شرايط بسيار روشن‌ ومنطبق‌ با نياز مشتريان‌ است‌، دچار مشكلات‌عديده‌اي‌ از جمله‌ از دست‌ دادن‌ بخش‌ عمده‌اي‌ ازوام‌ گيرندگان‌ بشود و نهايتا به‌ دليل‌ كاهش‌ سودعملياتي‌، بانكها چاره‌اي‌ جز كاهش‌ هزينه‌هاي‌عملياتي‌ (كاهش‌ نرخ‌ سود سپرده‌ها و اعمال‌تغييراتي‌ در جهت‌ كاهش‌ هزينه‌ حقوق‌ مستقيم‌)نخواهند داشت‌ كه‌ اين‌ امر نيز آنها را با محدوديت‌در جذب‌ منابع‌ موجود مواجه‌ خواهد كرد.
    ضمانت‌نامه‌ها و تعهدنامه‌ها. علي‌رغم‌محوري‌ بودن‌ اين‌ محصولات‌ در توسعه‌ اقتصادي‌از لحاظ حجم‌ بالاي‌ بخشهاي‌ عمراني‌ و ايجاداشتغال‌ اين‌ بخش‌ در حال‌ و آينده‌ فعاليتهاي‌اقتصادي‌ و زيربنايي‌، پيش‌بيني‌ مي‌شود كه‌ سيستم‌بانكي‌ بنا به‌ ملاحظاتي‌ از قبيل‌ عدم‌ امكان‌ تمايزبين‌ مشتريان‌ خوش‌ حساب‌ و شناخته‌ شده‌ باساير مشتريان‌، ذينفعان‌ و متقاضيان‌ به‌ دليل‌محدوديتهاي‌ قانوني‌ ابلاغي‌ و حاكم‌ بر سيستم‌بانكي‌ و همچنين‌ عدم‌ ريسك‌پذيري‌ مسئولان‌
    سيستم‌ بانكي‌ و اخذ وثيقه‌هاي‌ ملكي‌، در مقايسه‌با بانكداري‌ بين‌المللي‌ مشكل‌ ساختاري‌ دارد و به‌نظر مي‌رسد كه‌ سيستم‌ بانكي‌ در اين‌ زمينه‌ نتواندبا بانكهاي‌ معتبر رقابت‌ كند. ذينفعان‌ همواره‌علاقمندند كه‌ از بانكهاي‌ معتبر ضمانت‌نامه‌دريافت‌ كنند و اين‌ موضوع‌ نيز با توجه‌ به‌رتبه‌بندي‌ سيستم‌ بانكي‌ ظاهرا از عوامل‌ محدودكننده‌ است‌. در مجموع‌ علي‌ رغم‌ پايين‌ بودن‌ سطح‌ارائه‌ اين‌ نوع‌ خدمات‌ در حال‌ حاضر به‌ نظرمي‌رسد كه‌ سيستم‌ بانكي‌ از اين‌ بابت‌ دچارمشكلات‌ عديده‌اي‌ باشد و بخش‌ عمده‌اي‌ از سهم‌بازار خود را از دست‌ بدهد.
    خدمات‌ بيمه‌اي‌. نكته‌ قابل‌ توجه‌ در اين‌بخش‌ مستقل‌ بودن‌ عملكرد سيستم‌ بانكي‌ ازشركتهاي‌ بيمه‌ به‌ دليل‌ عدم‌ همپوشاني‌ و عدم‌امكان‌ ارائه‌ خدمات‌ مكمل‌ مشابه‌ بانكداري‌ درسطح‌ بين‌الملل‌ است‌. از اين‌ رو و به‌ همين‌ دليل‌پيش‌بيني‌ مي‌شود كه‌ سيستم‌ بانكي‌ با مشكل‌مواجه‌ شود، زيرا همواره‌ مشتريان‌ ترجيح‌ مي‌دهندكه‌ با مراجعه‌ به‌ بانك‌ بخش‌ قابل‌ توجهي‌ ازنيازهاي‌ پولي‌ و خدمات‌ مرتبط با آن‌ را در يك‌زمان‌ و مكان‌ انجام‌ دهند. بديهي‌ است‌ در صورت‌عدم‌ انتخاب‌ يك‌ راهبرد معين‌ در تكميل‌ خدمات‌بيمه‌اي‌ خدمات‌ بانكي‌ توسط شركتهاي‌ بيمه‌ و يابه‌ هم‌ پيوستن‌ اين‌ دو نهاد، سيستم‌ بانكي‌ توان‌رقابت‌ با بانكهاي‌ خارجي‌ را نخواهد داشت‌. گفتني‌است‌ كه‌ پوشش‌ بيمه‌اي‌ محصولات‌ بانكي‌ دردنياي‌ بانكداري‌ نوين‌ در حال‌ حاضر به‌ عنوان‌ يك‌اصل‌ پذيرفته‌ شده‌ است‌ و هزينه‌ بيمه‌ محصولات‌تابعي‌ از مبلغ‌، درجه‌ اعتباري‌ بانك‌ و مشتري‌
    است‌. در اين‌ بخش‌ تاكنون‌ فعاليت‌ مهمي‌ صورت‌نپذيرفته‌ است‌ و به‌ همين‌ دليل‌ ضرورت‌ داردمطالعات‌ كاملي‌ صورت‌ گيرد.
    پول‌، ارز و خدمات‌ دلالي‌. در اين‌ بخش‌سيستم‌ بانكي‌ در حال‌ حاضر به‌ دليل‌ انحصارتوليدشده‌ توسط بانك‌ مركزي‌ توان‌ ارائه‌ اين‌ بخش‌از خدمات‌ بانكي‌ را ندارد و قطعا در صورت‌پيوستن‌ به‌ سازمان‌ جهاني‌ و امكان‌ حضور رقباي‌مطرح‌ خارجي‌ احتمال‌ مي‌رود به‌ دلايلي‌ از جمله‌
    پايين‌ بودن‌ نسبت‌ كفايت‌ سرمايه‌، بالا بودن‌ نرخ‌ريسك‌ ملي‌ و پايين‌ بودن‌ اعتبار بين‌المللي‌، سطح‌گشايش‌ اعتبارات‌ اسنادي‌ مالي‌ و مهلت‌ پرداخت‌7و حتي‌ اعتبارات‌ اسنادي‌ ديداري‌ با محدوديت‌مواجه‌ شود، زيرا در حال‌ حاضر مؤسسات‌ معتبرمالي‌ با اخذ هزينه‌هاي‌ مضاعف‌ اعتبارات‌ اسنادي‌بانكهاي‌ ايراني‌ را پوشش‌ مالي‌ مي‌دهند و اين‌موضوع‌ به‌ دليل‌ تحميل‌ هزينه‌ به‌ مشتريان‌ عملاباعث‌ افزايش‌ قيمت‌ تمام‌ شده‌ كالاي‌ وارداتي‌براي‌ وارد كننده‌ مي‌شود و در صورت‌ امكان‌انتخاب‌ براي‌ متقاضيان‌ در فضاي‌ رقابتي‌، قطعامشتري‌ به‌ سمتي‌ گرايش‌ پيدا مي‌كند كه‌ ضمن‌كسب‌ اعتبار در سطح‌ مبادلات‌ بين‌المللي‌ بتواند باهزينه‌هاي‌ كمتري‌ گشايش‌ اعتبار كند.
    تجارت‌ به‌ حساب‌ خود يا مشتريان‌. اين‌بخش‌ از محصولات‌ در حال‌ حاضر بنا به‌ملاحظاتي‌ از جمله‌ ناآشنايي‌ سيستم‌ بانكي‌ باخدمات‌ فوق‌ و وجود موانع‌ قانوني‌ توسط سيستم‌بانكي‌ ارائه‌ نمي‌شود و اين‌ در حالي‌ است‌ كه‌ دردنياي‌ مدرن‌ و عملياتي‌ حاضر واحدهاي‌ اقتصادي‌
    همواره‌ به‌ دنبال‌ حداكثر كردن‌ منافع‌ خود درفواصل‌ زماني‌ كوتاه‌ حتي‌ استفاده‌ از اختلاف‌ شب‌و روز در نقاط مختلف‌ دنيا در زمان‌ مبادلات‌ پولي‌هستند. بنابراين‌ سيستم‌ بانكي‌ در صورت‌ پذيرفتن‌اصل‌ حضور رقبا ناشي‌ از الحاق‌ به‌ سازمان‌ جهاني‌تجارت‌ بايد با اتخاذ راهكارهاي‌ مناسب‌ بكوشداين‌ نقطه‌ ضعف‌ را برطرف‌ كند.
    گفتني‌ است‌ اين‌ بخش‌ از محصولات‌ در دوبعد داخل‌ و خارج‌ از كشور مطرح‌ است‌ و قطعا درراستاي‌ كسب‌ تجربه‌ و بومي‌ كردن‌ اين‌ بخش‌مي‌توان‌ با مشاركت‌ بانكهاي‌ معتبر دنيا به‌ رفع‌ اين‌نقيصه‌ پرداخت‌.
    خدمات‌ انتقال‌ پول‌. در بخش‌ خدمات‌ انتقال‌پول‌ در سطح‌ بين‌الملل‌ سيستم‌ بانكي‌ كشور ازلحاظ استفاده‌ و عضويت‌ در مراكزي‌ همچون‌سوئيفت‌، مستر كارت‌ و ويزا تا حد قابل‌ توجهي‌قابليتهاي‌ لازم‌ براي‌ رقابت‌ با دنياي‌ بانكداري‌بين‌المللي‌ را آموخته‌ است‌، اما در نقل‌ و انتقالات‌پول‌ در سطح‌ ملي‌ علي‌رغم‌ سطح‌ بالاي‌مكانيزاسيون‌ و استقرار سيستمهاي‌ خودپرداز (ATM)از لحاظ عدم‌ زيرساختار مناسب‌ارتباطي‌ موفقيت‌ نداشته‌ است‌ و قطعا سيستم‌بانكي‌ در صورت‌ پيوستن‌ به‌ سازمان‌ جهاني‌تجارت‌ و در صورت‌ حضور رقبا با مشكلاتي‌مواجه‌ مي‌شود و بخش‌ قابل‌ توجهي‌ از منابع‌ خودرا (به‌ دليل‌ ضريب‌ همبستگي‌ بالاي‌ اين‌ بخش‌ باحفظ منابع‌) از دست‌ مي‌دهد.
    خدمات‌ مشاوره‌اي‌ مالي‌. اين‌ بخش‌ نيزهمانند خدمات‌ بخش‌ تجارت‌ به‌ حساب‌ خود يا
    مشتريان‌ بنا به‌ دلايلي‌ از جمله‌ عدم‌ نياز به‌ ارائه‌ اين‌خدمات‌ و نبودن‌ تجربه‌ براي‌ ارائه‌ مشاوره‌ مؤثر ازنظر دولتي‌ بودن‌ سيستم‌ بانكي‌ و گاهي‌ موانع‌قانوني‌ موجود در اين‌ بخش‌ توسط سيستم‌ بانكي‌ارائه‌ نمي‌شود و اين‌ در حالي‌ است‌ كه‌ سيستم‌بانكي‌ در اين‌ بخش‌ با توجه‌ به‌ بانكهاي‌ اطلاعاتي‌موجود در زمينه‌ بانكي‌ و خدمات‌ مرتبط با آن‌حداقل‌ توان‌ ارائه‌ محصول‌ در داخل‌ كشور را دارد واين‌ موضوع‌ مي‌تواند مبنايي‌ براي‌ حركتهاي‌ آينده‌سيستم‌ بانكي‌ در بعد ارائه‌ خدمات‌ مشاوره‌اي‌ دربخش‌ خارجي‌ باشد. به‌ عنوان‌ مثال‌ ارائه‌ مشاوره‌به‌ متقاضيان‌ با استفاده‌ از اطلاعات‌ طرحهاي‌ اجراشده‌ با مشاركت‌ بانك‌ و يا ارائه‌ پيشنهاد براي‌سرمايه‌گذاري‌ در طرحها به‌ مشتريان‌ مي‌تواند درزمره‌ اولين‌ حركتهاي‌ مؤثر سيستم‌ بانكي‌ در اين‌بخش‌ باشد.
    البته‌ در سطح‌ بين‌المللي‌ ارائه‌ خدمات‌ فوق‌از لحاظ ضعف‌ اطلاعاتي‌ بين‌المللي‌ بانكهاي‌داخل‌، در بدو امر موفق‌ نخواهند بود.
    ساير خدمات‌. اين‌ بخش‌ شامل‌ مواردي‌همانند اجاره‌داري‌، مديريت‌ و تجارت‌ وثيقه‌ها،خدمات‌ شركتي‌ و ... است‌ كه‌ سيستم‌ بانكي‌ بنا به‌دلايل‌ اشاره‌ شده‌ در بند فوق‌ قادر به‌ ارائه‌ آن‌ نيست‌و اساسا جهت‌ رقابت‌ با رقبا چاره‌اي‌ جز آماده‌كردن‌ فضا، مكان‌ و نيروي‌ انساني‌ مناسب‌ ندارد.

    نتيجه‌گيري‌ و پيشنهادات‌
    همانگونه‌ كه‌ از يافته‌هاي‌ تحقيق‌ مي‌توان‌ نتيجه‌ گرفت‌ در مواردي‌ از جمله‌ ساختار دولتي‌ سيستم‌
    بانكي‌، عدم‌ امكان‌ حضور بخش‌ خصوصي‌،محدوديتهاي‌ قانوني‌ و ... ، نظام‌ بانكي‌ كشور دراكثر ابعاد رقابتي‌ توانايي‌ رقابت‌ در سطح‌ جهاني‌ راندارد. بنابراين‌ ضرورت‌ دارد بر اساس‌ يافته‌هاي‌تحقيق‌ و به‌ منظور فراهم‌ كردن‌ امكان‌ رقابت‌ وداشتن‌ حداقل‌ امكانات‌، تغييراتي‌ اساسي‌ قبل‌ ازپيوستن‌ به‌ سازمان‌ جهاني‌ تجارت‌ صورت‌ پذيرد.
    يافته‌هاي‌ تحقيق‌ خصوصا در بخش‌ سايرعوامل‌ حاكي‌ از عدم‌ رضايت‌ از وضعيت‌ عمومي‌شعبه‌ها، كاركنان‌، امكانات‌ و خصوصا توان‌مديريتي‌ مسئولان‌ شعبه‌هاست‌ كه‌ ضرورت‌ داردبه‌ منظور بسترسازي‌ براي‌ ايجاد فضايي‌ رقابتي‌اصل‌ مشتري‌ محوري‌ مقدم‌ بر هر موضوعي‌ درراهبرد سيستم‌ بانكي‌ مجددا تبيين‌ و بازنگري‌شود. در اين‌ خصوص‌ پيشنهاد مي‌شود از ابزارهاي‌مديريتي‌ نوين‌ از جمله‌ موارد زير استفاده‌ شود.
    1.ايجاد سيستم‌ مديريت‌ مشاركتي‌ از طريق‌استقرار نظام‌ پيشنهادات‌
    2.ايجاد واحدها (شعبه‌ها)ي‌ مستقل‌ با حدوداختيارات‌ كامل‌ با سيستم‌ مالي‌ جداگانه‌
    3.برگزاري‌ دوره‌هاي‌ آموزشي‌ تخصصي‌ بازاريابي‌بانكي‌ به‌ منظور ارتقاي‌ دانش‌ مديران‌ شعبه‌هابراي‌ شناسايي‌ خواسته‌هاي‌ مشتريان‌
    با توجه‌ به‌ مطالب‌ فوق‌ پيشنهادات‌ مشخص‌اين‌ بخش‌ با در نظر داشتن‌ چهار محور اساسي‌رقابت‌ شامل‌ تنوع‌، سرعت‌، امنيت‌ و سهولت‌ ونقطه‌ نظرهاي‌ خبرگان‌ سيستم‌ بانكي‌ در بخش‌سئوال‌ آزاد پرسشنامه‌، در قالب‌ سياستهاي‌ قابل‌اعمال‌ جهت‌ تحقيق‌ شرايط ايده‌آل‌ براي‌ رقابت‌ به‌شرح‌ زير در دو بخش‌ ارائه‌ شده‌ است‌.
    الف‌) پيشنهادات‌ به‌ سيستم‌ بانكي‌ در مرحله‌قبل‌ از الحاق‌ به‌ سازمان‌ جهاني‌ تجارت‌
    1.ايجاد تنوع‌ در ارائه‌ خدمات‌ بانكي‌: از طريق‌

    • توسعه‌ بازاريابي‌ بانكي‌ (تحقيقات‌ بازار)
    • استقرار سيستم‌ تحقيق‌ و توسعه‌ به‌ منظور مطالعه‌، تطبيق‌ و بومي‌ كردن‌ خدمات‌

    2.ايجاد سهولت‌ در ارائه‌ خدمات‌ بانكي‌: ازطريق‌
    • اصلاح‌ ساختار سازماني‌
    • اصلاح‌ و استانداردكردن‌ سيستمها و روشهاي‌ عملياتي‌
    • استقرار سيستمهاي‌ هوشمند و خودكار

    3.كاهش‌ زمان‌ ارائه‌ خدمات‌ بانكي‌: از طريق‌
    • افزايش‌ دانش‌ و مهارت‌ كاركنان‌ از طريق‌
    • ايجاد سازمانهاي‌ يادگيرنده‌
    • ارتقاي‌ سطح‌ فناوري‌ ارتباطي‌ (ارتباط به‌ هنگام‌ شعبه‌ها در ارائه‌ خدمات‌)
    • تخصصي‌ كردن‌ دامنه‌ فعاليتها

    4.حفظ و توسعه‌ امنيت‌ در ارائه‌ خدمات‌ بانكي‌:از طريق‌
    • استقرار سيستمهاي‌ نوين‌ اطلاعاتي‌

    ب‌) پيشنهادات‌ به‌ تيم‌ مذاكره‌ كننده‌ الحاق‌ به‌سازمان‌ جهاني‌ تجارت‌
    گروه‌ تحقيق‌ با در نظر گرفتن‌ الزامات‌ خاص‌سازمان‌ جهاني‌ تجارت‌ در بخش‌ خدمات‌ وزيربخشهاي‌ مربوط خصوصا بخش‌ بانكي‌پيشنهاد مي‌كند كه‌ تيم‌ مذاكره‌ كننده‌ الحاق‌ به‌منظور به‌ حداقل‌ رساندن‌ آسيبهاي‌ احتمالي‌ الحاق‌نسبت‌ به‌ اعمال‌ محدوديت‌ بر اساس‌ موارد زيراقدام‌ كند.
    1.محدوديت‌ بر كل‌ تعداد عمليات‌ خدماتي‌
    بخشهاي‌ محوري‌ اين‌ بحث‌ عبارت‌اند از

    • خدمات‌ پاياپاي‌ و تسويه‌ فقط بر اساس‌دستور عملي‌ كه‌ تحت‌ نظر بانك‌ مركزي‌جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌ اجرا مي‌شود انجام‌شود.
    • اعطاي‌ وام‌، ضمانت‌نامه‌ و تعهدنامه‌ صرفاتوسط بانكهاي‌ كه‌ مجوز مربوط را از بانك‌مركزي‌ جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌ دريافت‌كرده‌اند، امكان‌پذير باشد.
    • خدمات‌ مالي‌ مربوط به‌ اعطاي‌ وام‌ براي‌مقيمها با هر نوع‌ ارزي‌ بايد از طريق‌مشاركت‌ با بانكهاي‌ ثبت‌ شده‌ در ايران‌باشد.
    • سيستم‌ انتقال‌ الكترونيكي‌ وجوه‌ بايد ازبانك‌ مركزي‌ جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌ مجوزبگيرد.
    • صدور و خريد و فروش‌ چكهاي‌ مسافرتي‌بايد از بانك‌ مركزي‌ جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌مجوز بگيرد.
    • تجارت‌، داد و ستد اوراق‌ بهادار وقراردادهاي‌ مالي‌ آينده‌ محدود به‌ بانكهاي‌ثبت‌ شده‌ در ايران‌ است‌.

    2.محدوديت‌ بر كل‌ تعداد عرضه‌ كنندگان‌مجاز خدمات‌ براي‌ عمليات‌ در بازار
    بخشهاي‌ محوري‌ اين‌ بحث‌ عبارت‌اند از

    • حضور بانكهاي‌ خارجي‌ در قالب‌ مشاركت‌محلي‌ (J.V) و يا دفتر نمايندگي‌.
    • سهم‌ بانكهاي‌ خارجي‌ در مشاركت‌ محلي‌(J.V) در يك‌ بانك‌ تجاري‌ و يا بازرگاني‌نبايد از 30% حقوق‌ صاحبان‌ سهام‌ تجاوزكند.
    • مؤسسه‌اي‌ كه‌ در مالكيت‌ يا تحت‌ كنترل‌يك‌ دولت‌ خارجي‌ باشد، حق‌سرمايه‌گذاري‌ در يك‌ بانك‌ تجاري‌ و يابازرگاني‌ ندارد.
    • دفاتر نمايندگي‌ تنها در امور مربوط به‌تحقيق‌، تبادل‌ اطلاعات‌ و خدمات‌ ارتباطي‌مي‌توانند فعاليت‌ كنند و مجاز به‌ انجام‌ اموربانكداري‌ نيستند.

    3.محدوديت‌ در عرضه‌ منوط به‌ ارائه‌فناوري‌ مناسب‌ و آموزش‌ كارمندان‌ محلي‌
    4.محدوديت‌ بر كل‌ تعداد كاركنان‌ خدماتي‌كه‌ در بخش‌ خدمات‌ استخدام‌ مي‌شوند
    5.محدوديت‌ مربوط به‌ انتقالات‌ درون‌شركتي‌ مربوط به‌ كاركنان‌ اصلي‌ همانندمديران‌، كارمندان‌ فني‌ و متخصصان‌اجرايي‌
    6.محدوديت‌ تعداد اعضاي‌ هيئت‌ مديره‌ درحضور تجاري‌
    بخشهاي‌ محوري‌ اين‌ بحث‌ عبارت‌اند از

    • اكثريت‌ اعضاي‌ هيئت‌ مديره‌ يك‌ بانك‌ بايدمليت‌ ايراني‌ داشته‌ باشند.
    • براي‌ بانكها استخدام‌ و يا به‌ كارگيري‌يك‌ مدير ارشد خارجي‌ و نيز پذيرش‌متخصصان‌ خارجي‌ منوط به‌ ارائه‌ برنامه‌آموزشي‌ متناسب‌ و قابل‌ قبول‌ بلامانع‌ باشد.

    مرجعها
    1.وزارت‌ بازرگاني‌، مؤسسه‌ مطالعات‌ و پژوهشهاي‌بازرگاني‌، راهنماي‌ تجاري‌ دور اروگوئه‌، چاپ‌ اول‌1375.
    2.وزارت‌ بازرگاني‌، مؤسسه‌ مطالعات‌ و پژوهشهاي‌بازرگاني‌، سند نهايي‌ دور اروگوئه‌، وزارت‌ امورخارجه‌، چاپ‌ اول‌ 1373.
    3.شكيبائي‌، عليرضا و پروانه‌ كمالي‌ دهكردي‌،بررسي‌ تطبيقي‌ آزادسازي‌ تجارت‌ و تبعات‌ وپيامدهاي‌ آن‌ در چند كشور منتخب‌، مؤسسه‌مطالعات‌ و پژوهشهاي‌ بازرگاني‌، چاپ‌اول‌، 1372.
    4.ماجدي‌، علي‌، حسن‌ گلريز، پول‌ و بانك‌، بانك‌مركزي‌ ج‌.ا.ا، مؤسسه‌ بانكداري‌ ايران‌ چاپ‌ پنجم‌1372.
    5.زماني‌ فراهاني‌، مجتبي‌، پول‌، ارز و بانكداري‌، سازو كار، چاپ‌ چهارم‌، 1375.
    6.علي‌ حقي‌، محمد، سازمان‌ تجارت‌ جهاني‌،صنعت‌ و مطبوعات‌ 1375.
    7.فرجي‌، يوسف‌، پول‌، ارز و بانكداري‌، مؤسسه‌مطالعات‌ و پژوهشهاي‌ بازرگاني‌، چاپ‌ اول‌،1377.
    8.والي‌ نژاد، مرتضي‌، مجموعه‌ قوانين‌ و مقررات‌بانكي‌، بانك‌مركزي‌ ج‌.ا.ا، مركز آموزشي‌ بانكداري‌،چاپ‌ اول‌، 1368.
    9.بانك‌ مركزي‌ ج‌.ا.ا، قانون‌ عمليات‌ بانكي‌ بدون‌ ربا،1371.
    10.حجتي‌، اشرفي‌، غلامرضا، مجموعه‌ قوانين‌اساسي‌، مدني‌، كتابخانه‌ گنج‌ دانش‌، چاپ‌ هفتم‌ بااصلاحات‌ و الحاقات‌ 1368، چاپ‌ اول‌ 1360.
    11.بانك‌ مركزي‌ ج‌.ا.ا، مجموعه‌ اساسنامه‌ بانكها ومؤسسات‌ اعتباري‌.
    12.سازمان‌ فرهنگي‌ شهرداري‌، روزنامه‌ همشهري‌،نگاهي‌ به‌ فرآيند الحاق‌ به‌ سازمان‌ جهاني‌ تجارت‌،16 مهر ماه‌ 1379.
    13.سازمان‌ برنامه‌ و بودجه‌، قانون‌ برنامه‌ سوم‌ توسعه‌اقتصادي‌، اجتماعي‌ و فرهنگي‌ ج‌.ا.ا (1383 -1379) 1378.
    14.وزارت‌ بازرگاني‌ دبيرخانه‌ كميته‌ بررسي‌ عضويت‌ج‌.ا.ا در گات‌، بررسي‌ عضويت‌ جمهوري‌ اسلامي‌ايران‌ در گات‌، 1374.
    15.حكيميان‌، محمد حسين‌، بررسي‌ بخش‌ خدمات‌در اقتصادايران‌، سازمان‌مديريت‌ صنعتي‌، مديرساز،سال‌ سوم‌ شماره‌ 1 و 2.
    16.بانك‌ صادرات‌ ايران‌، مجموعه‌ دستورالعملهاي‌ريالي‌، 1368.
    17.كرمي‌ قهي‌، ولي‌ ا...، جايگاه‌ و نقش‌ مالي‌ دراقتصاد ايران‌، تازه‌هاي‌ اقتصاد شماره‌ 57.
    18.بازمحمدي‌، حسين‌، مختصات‌ بازارهاي‌ مالي‌رسمي‌ كشور در پرتو قانون‌ عمليات‌ بانكي‌ بدون‌ربا، بانك‌ مركزي‌ ج‌.ا.ا، فصلنامه‌ روند، 1379.
    19.صادقي‌ پايين‌ كولائي‌، علي‌ اكبر، به‌ كجا چنين‌شتابان‌، بانك‌ صادرات‌ ايران‌، فصلنامه‌ شماره‌ 14.
    20.رشيدي‌، علي‌، عضويت‌ ايران‌ در سازمان‌ تجارت‌جهاني‌، فصلنامه‌ سياسي‌ اقتصادي‌ شماره‌ 93-94.
    21.توماس‌ بالينو و آنژل‌ا، دنياي‌ جديد بانكداري‌،ترجمه‌ فريده‌ تذهيبي‌، 1379.
    22.مصفا، نسرين‌، راهنماي‌ سازمان‌ ملل‌ متحد،وزارت‌ امور خارجه‌ دفتر مطالعات‌ سياسي‌ وبين‌المللي‌، جلد دوم‌ 1374.
    23.بانك‌ صادرات‌ ايران‌، مديريت‌افزار مشاور، گزارش‌داخلي‌، جلد دوم‌، 1374.
    24.روزنامه‌ ابرار اقتصادي‌، پيوستن‌ و نپيوستن‌ ايران‌ به‌سازمان‌ جهاني‌ تجارت‌، 11 خرداد 1379.
    25.وارسته‌، فرهاد، آثار اقتصادي‌ پيوستن‌ ايران‌ به‌سازمان‌تجارت‌ جهاني‌ بر صنعت‌ كاشي‌ وسراميك‌، پايان‌نامه‌ كارشناسي‌ ارشد، سازمان‌مديريت‌ صنعتي‌، 1377
    26.كشتكار، مريم‌، ساختار بازار مالي‌ در كشورهاي‌توسعه‌ يافته‌ و در حال‌ توسعه‌، ماهنامه‌ بانك‌ واقتصاد، شماره‌ 8، 1379.
    27.مركز آمار ايران‌، سالنامه‌ آماري‌، 1378.
    28.سازمان‌ برنامه‌ و بودجه‌، قانون‌ برنامه‌ دوم‌ توسعه‌اقتصادي‌، اجتماعي‌ و فرهنگي‌ جمهوري‌ اسلامي‌ايران‌ (1374 - 1378)، چاپ‌ چهارم‌ 1375.
    29.سازمان‌ فرهنگي‌ شهرداري‌، روزنامه‌ همشهري‌،سخنراني‌ آقاي‌ نهاونديان‌ در خصوص‌ الحاق‌ ايران‌به‌ سازمان‌ جهاني‌ تجارت‌، 11 مرداد 1380.

    منابع‌ خارجي‌: سايتهاي‌ اينترنتي‌
    United Nations (UN)
    United Nations Conference on Trade and Development (UNCTAD)
    International Monetary Fund (IMF)
    World Bank
    Food and Agricultural Organization (FAO)
    World Intellectual Property Organization (WIPO)
    Organization for Economic Co-operation and Development (OECD

  3. #3
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    پیش فرض

    كثرت‌گرايي‌ (پلوراليسم‌) نوين‌

    منبع
    پيتر ف‌. دراكر
    نويسنده: M-R-asgari@Yahoo.Com
    پست الكترونيك: محمدرضا عسگري‌ مترجم: نويسنده‌ در اين‌ مقاله‌ ضمن‌ طرح‌ ضرورت‌ نياز جوامع‌ به‌ كثرت‌گرايي‌ (پلوراليسم‌) معتقد است‌ كه‌ رهبران‌ همه‌ نهادهابايد ياد بگيرند كه‌ رهبراني‌ آنسوي‌ ديوارهاي‌ نهاد خود باشند، آنها بايد ياد بگيرند كه‌ رهبران‌ جامعه‌ شوند. در اين‌ رابطه‌كثرت‌گرايي‌ نوين‌ به‌ دنبال‌ مسئوليت‌ مدني‌ آنها در قبال‌ جامعه‌ است‌. نويسنده‌ در ادامه‌ تاريخچه‌اي‌ از گذشته‌ كثرت‌گرايي‌ ارائه‌مي‌دهد و معتقد است‌ كه‌ اين‌ كثرت‌گرايي‌ مؤسساتي‌ با انواع‌ اندازه‌ها، ارزشها، رسالتها و ساختارهاي‌ مختلف‌ جامعه‌ رامي‌سازند. در كثرت‌گرايي‌ بايد رهبران‌ هر نهاد و هر بخش‌ قبول‌ كنند كه‌ دو مسئوليت‌ دارند; آنها مسئول‌ عملكرد نهاد خويش‌هستند و همچنين‌ مسئول‌ جامعه‌ هستند. اين‌ رهبران‌ نياز به‌ تعهد و سخت‌كوشي‌ فراوان‌ دارند. در كثرت‌گرايي‌ هر نهادي‌ مستقل‌(خودگردان‌) است‌ و بايد مانند اعضاي‌ يك‌ اركستر در كنار جمع‌ نقش‌ خود را ايفا كند.

    كليد واژه‌ها: كثرت‌گرايي‌، متمركز، مسئوليت‌ مدني‌، استقلال‌ (خودمختاري‌)
    چكيده: مقدمه‌
    جامعه‌ در همه‌ كشورهاي‌ توسعه‌ يافته‌ كثرت‌گراشده‌ است‌ و روز به‌ روز هم‌ كثرت‌گراتر مي‌شود.اين‌ جامعه‌ به‌ نهادهاي‌ مختلفي‌ تقسيم‌ مي‌شود كه‌هر كدام‌ كم‌ و بيش‌ خودمختارند، نيازمند، رهبري‌ ومديريت‌ خاص‌ خود هستند و هر كدام‌ وظيفه‌اي‌خاص‌ دارند.
    البته‌، اين‌ اولين‌ جامعه‌ كثرت‌گرا در تاريخ‌نيست‌. اما تمامي‌ جوامع‌ كثرت‌گراي‌ اوليه‌ از بين‌رفتند زيرا هيچ‌ كس‌ مصالح‌ عمومي‌ را پاس‌نداشت‌. آنها غرق‌ در جوامع‌ بودند اما نتوانستندآنها را حفظ كنند، تا چه‌ برسد به‌ اينكه‌ به‌ خلق‌جوامع‌ دست‌ بزنند. اگر جامعه‌ كثرت‌گراي‌ امروز مابخواهد به‌ همين‌ سرنوشت‌ دچار نشود رهبران‌ همه‌نهادها بايد ياد بگيرند كه‌ رهبراني‌ آن‌ سوي‌ ديوارهاباشند، بايد بدانند كه‌ هدايت‌ نهاد خود به‌ تنهايي‌كافي‌ نيست‌، اگرچه‌ اولين‌ اولويت‌ است‌. همچنين‌بايد ياد بگيرند كه‌ رهبري‌ جامعه‌ را بر عهده‌ بگيرند.در واقع‌ بايد ياد بگيرند كه‌ جامعه‌ را خلق‌ كنند. اين‌خيلي‌ فراتر از آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ ما به‌ عنوان‌مسئوليت‌ اجتماعي‌ از آن‌ ياد مي‌كنيم‌. معمولامسئوليت‌ اجتماعي‌ را به‌ صورت‌ زير تعريف‌مي‌كنند: در طلب‌ نفع‌ يا انجام‌ وظيفه‌ خود به‌ كسي‌آسيب‌ نرساندن‌. كثرت‌گرايي‌ نوين‌ مستلزم‌ يك‌مسئوليت‌ مدني‌ است‌ كه‌ در قبال‌ جستجوي‌ منافع‌يا انجام‌ وظيفه‌ خود به‌ جامعه‌ داده‌ مي‌شود.
    در تاريخ‌ سابقه‌ ندارد كه‌ رهبران‌ نهادها يك‌چنين‌ مسئوليت‌ مدني‌اي‌ داشته‌ باشند، اماخوشبختانه‌ نشانه‌هايي‌ وجود دارد كه‌ نشان‌مي‌دهند رهبران‌ نهادهاي‌ ما در همه‌ بخشها نسبت‌به‌ ضرورت‌ تبديل‌ شدن‌ به‌ رهبران‌ آن‌ سوي‌ديوارها آگاهي‌ پيدا مي‌كنند.

    نظري‌ كوتاه‌ به‌ گذشته‌
    آخرين‌ جامعه‌ كثرت‌گرا در غرب‌ در اوايل‌ قرون‌وسطي‌ به‌ وجود آمد. امپراتوري‌ روم‌ تلاش‌ كرددولت‌ واحدي‌ تشكيل‌ دهد كه‌ در آن‌، ضمن‌ حفظگونه‌گونيهاي‌ فرهنگي‌، قانون‌ رومي‌ و لژيونهاي‌رومي‌ يك‌ نوع‌ يكپارچگي‌ سياسي‌ در سرتاسرامپراطوري‌ برقرار كنند و در اين‌ كار موفق‌ شد. اماپس‌ از فروپاشي‌ امپراطوري‌ روم‌، اين‌ وحدت‌كاملا از بين‌ رفت‌ و به‌ جاي‌ آن‌ نهادهاي‌ خودمختارو نيمه‌ خودمختار بسياري‌ ظهور كرد: سياسي‌،مذهبي‌، اقتصادي‌، صنايع‌ دستي‌ و غيره‌. دانشگاه‌قرون‌ وسطايي‌ به‌ وجود آمد كه‌ خودمختار بود وقانون‌ خاص‌ خود را داشت‌. اما شهرهاي‌ آزادي‌ هم‌وجود داشت‌ كه‌ شهرهاي‌ چند مليتي‌ اقتصاد قرون‌وسطي‌ بودند. اتحاديه‌هاي‌ صنفي‌ صنعتگران‌وجود داشت‌ و از احكام‌ عمده‌ خودمختاري‌ كليساخبري‌ نبود.
    زمين‌داران‌ بسياري‌، از ملاك‌ كوچك‌ گرفته‌ تادوكهاي‌ بزرگ‌، وجود داشت‌ كه‌ همگي‌ وابسته‌بودند. بعد از آنها اسقفهاي‌ خودمختار بودند كه‌ به‌ظاهر از پاپ‌ در روم‌ و شاهزاده‌ محلي‌ حمايت‌مي‌كردند. كثرت‌گرايي‌ قرون‌ وسطي‌، در اوج‌ خود،در اروپاي‌ غربي‌ و شمالي‌، بايد شامل‌ هزاران‌ نهادخودمختار، از ملاك‌ كوچك‌ تا زمين‌داران‌ بزرگ‌، ازصنعتگران‌ كوچك‌ و دانشگاههاي‌ محلي‌ كوچك‌ تاطبقات‌ مذهبي‌ چند مليتي‌ بوده‌ باشد. هر كدام‌ ازاين‌ نهادهاي‌ كثرت‌گرا فقط به‌ رفاه‌ خود و مهمتر ازآن‌ به‌ كسب‌ قدرت‌ براي‌ خود مي‌انديشيد. هيچ‌كدام‌ كاري‌ به‌ جامعه‌ آن‌ سوي‌ ديوارهاي‌ ملك‌ خودنداشت‌.
    دولتمردان‌ و فيلسوفان‌ سياسي‌ در قرون‌وسطي‌ تلاش‌ كردند دوباره‌ جامعه‌ را بازآفريني‌كنند. اين‌ مسئله‌ در اوايل‌ قرن‌ سيزدهم‌ يكي‌ ازدلمشغوليهاي‌ اصلي‌ بزرگترين‌ فيلسوف‌ قرون‌وسطي‌ يعني‌ سنت‌ توماس‌ آكويناس‌ بود. دانته‌بزرگترين‌ شاعر قرون‌ وسطي‌ در اثر قرن‌ سيزدهم‌خود، زير عنوان‌ دو موناركيا، به‌ اين‌ موضوع‌پرداخته‌ است‌. اين‌ دو مطرح‌ مي‌كردند كه‌ بايد دوقلمرو مستقل‌ وجود داشته‌ باشد; قلمرو مادي‌تحت‌ حاكميت‌ امپراتور و قلمرو معنوي‌ تحت‌سلطه‌ پاپ‌. اما تا سال‌ 1300 ديگر براي‌ بازآفريني‌جامعه‌ خيلي‌ دير شده‌ بود و آشوب‌ و هرج‌ و مرج‌همه‌ جا را فراگرفت‌.
    از اوايل‌ قرن‌ چهاردهم‌ و به‌ مدت‌ پانصد سال‌گرايش‌ ضد كثرت‌گرايي‌ مسلط بود. اين‌ گرايش‌زمينه‌ساز همه‌ نظريه‌هاي‌ اجتماعي‌ و سياسي‌امروزين‌ است‌ كه‌ معتقدند فقط يك‌ قدرت‌، يعني‌يك‌ دولت‌ متمركز، مي‌تواند در جامعه‌ وجودداشته‌ باشد. طي‌ پانصد سال‌ دولت‌ نهادهاي‌خودمختار كثرت‌گرايي‌، مثل‌ شهرهاي‌ آزاد قرون‌وسطي‌ و صنعتگران‌ را يا يكي‌ بعد از ديگري‌سركوب‌ يا آنها را به‌ نهادهاي‌ دولتي‌ تبديل‌ كرد. اين‌فرض‌ قدرت‌ از اصطلاح‌ حاكميت‌15 (ساورنيتي‌)استنباط مي‌شود كه‌ در اواخر قرن‌ شانزدهم‌ ساخته‌شد و تا آن‌ زمان‌ در بيشتر اروپا دولت‌ قدرت‌ غالب‌بود، اگرچه‌ يگانه‌ قدرت‌ نبود. تا پايان‌ جنگهاي‌ناپلئوني‌، پس‌ از انقلاب‌ فرانسه‌ ديگر نهادخودمختاري‌ در قاره‌ اروپا وجود نداشت‌.روحانيون‌ همه‌ جا به‌ خادمان‌ جامعه‌ مدني‌ تبديل‌شده‌ بودند. دانشگاهها همه‌ جا به‌ عنوان‌ نهادهاي‌دولتي‌ فعاليت‌ مي‌كردند. تا اواسط 1800 ديگريك‌ قدرت‌ سازمان‌ يافته‌ يعني‌ دولت‌ و يك‌ جامعه‌متشكل‌ از واحدهاي‌ منفرد بدون‌ قدرت‌ سياسي‌ يااجتماعي‌ وجود داشت‌. اين‌ مسئله‌ هنوز هم‌ نظريه‌قابل‌ قبول‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ امروز است‌.
    تنها استثنا بر قدرت‌ متمركز جهاني‌ در جامعه‌امروزي‌ فقط در دنياي‌ انگليسي‌ زبان‌ و بخصوص‌آمريكا وجود داشت‌. تنوع‌ مذهبي‌، بخصوص‌ درآمريكا، كثرت‌گرايي‌ را حفظ كرد و از درون‌ آن‌دانشگاه‌ مستقل‌ آمريكا، بيمارستان‌ غير دولتي‌آمريكا و نظاير آن‌ سر برآورد. اما حتي‌ در آمريكانيز اين‌ گرايش‌ شديدا به‌ سمت‌ متمركزسازي‌ پيش‌مي‌رفت‌ كه‌ در آن‌ يك‌ نهاد سياسي‌، يعني‌ دولت‌قدرت‌ انحصاري‌ دارد و خود جامعه‌ از افراد مستقل‌يا شركتهاي‌ كوچك‌ بدون‌ قدرت‌ تشكيل‌ مي‌شودكه‌ هر كدام‌ آزادي‌ قابل‌ ملاحظه‌اي‌ دارند. در واقع‌نظريه‌ پيشرفته‌ اقتصادي‌، اعم‌ از نظريه‌ كينز يا پس‌از آن‌، منكر اين‌ مسئله‌ است‌ كه‌ اين‌ افراد حتي‌ داراي‌خودمختاري‌ اقتصادي‌ هستند. به‌ نظر مي‌آيد كه‌رفتار اقتصادي‌ آنها توسط سياستهاي‌ مالي‌، پولي‌ ومالياتي‌ دولت‌ تعيين‌ شده‌ باشد.
    چنانچه‌ قبلا گفته‌ شد آمريكا استثنا بود وهمه‌ شاهدان‌ خارجي‌ در مورد آن‌ اظهار نظر كردند:مثلا تاكويل‌ در سالهاي‌ اوليه‌ قرن‌ نوزدهم‌ و لردبرايس‌ در سالهاي‌ پاياني‌ آن‌. اما حتي‌ در آمريكااين‌ گرايش‌ بيشتر به‌ سمت‌ متمركزسازي‌ قدرت‌بود كه‌ با كندي‌ و جانسون‌ در سالهاي‌ دهه‌ 60 به‌اوج‌ خود رسيد. تا آن‌ زمان‌ ايدئولوژي‌ غالب‌ درآمريكا اين‌ بود كه‌ دولت‌ مي‌تواند و بايد عهده‌دارهر گونه‌ مشكل‌ و چالشي‌ در جامعه‌ باشد -نظريه‌اي‌ كه‌ ديگر كسي‌ بدان‌ اعتقاد ندارد اما چهل‌سال‌ پيش‌ در تمام‌ دنيا قابل‌ قبول‌ بود.
    گرايش‌ به‌ انحصار كامل‌ قدرت‌ توسط يك‌نهاد، يعني‌ دولت‌، هنوز هم‌ در نيمه‌ اول‌ قرن‌ بيستم‌حاكم‌ بود. رژيمهاي‌ خودكامه‌، اعم‌ از نازيسم‌ درآلمان‌ و استالينيسم‌ در اتحاد شوروي‌، به‌ عنوان‌آخرين‌ تلاش‌ براي‌ حفظ تمركز قدرت‌ در يك‌ نهادمركزي‌ و تركيب‌ همه‌ نهادها به‌ صورت‌ ساختاركنترل‌ مركزي‌ قدرت‌ مشاهده‌ مي‌شود. مائو در چين‌سعي‌ كرد دقيقا همين‌ كار را براي‌ تخريب‌ قدرت ‌خودمختار اوليه‌ در جامعه‌ چين‌ (خانواده‌ گسترده‌)انجام‌ دهد.
    تا اواسط قرن‌ نوزدهم‌ نظريه‌ سياسي‌ در اروپا(و در غرب‌) اين‌ بود كه‌ رسالتي‌ كه‌ 500 سال‌ پيش‌شروع‌ شده‌ به‌ انجام‌ رسيده‌ است‌. قدرت‌ دولت‌شديدا محدود شده‌ بود. اما هيچكس‌ ديگري‌ هم‌ به‌قدرت‌ نرسيد; همه‌ نهادهاي‌ داراي‌ قدرت‌ يا از بين‌رفته‌ و يا دولتي‌ شده‌ بودند. درست‌ در همين‌ زمان‌يك‌ كثرت‌گرايي‌ جديد سر برآورد.
    اولين‌ نهاد جديدي‌ كه‌ بخشي‌ از دولت‌ نبودشركتهاي‌ بزرگ‌ تجاري‌ بود كه‌ توسط دو فناوري‌جديد حمل‌ و نقل‌ و اطلاعات‌ در حوالي‌ سالهاي‌1860 تا 1870 به‌ منصه‌ ظهور رسيد. اين‌شركتهاي‌ بزرگ‌ تجاري‌ تحت‌ قيومت‌ دولت‌ نبودندو ناچار بود داراي‌ قدرت‌ و اختيار كافي‌ و عمده‌باشند. از آن‌ زمان‌ به‌ بعد جامعه‌ امروزي‌ دوباره‌كاملا كثرت‌گرا شده‌ است‌. حتي‌ نهادهايي‌ كه‌ از نظرقانوني‌ دولتي‌ هستند اكنون‌ بايد خودمختار،خودگردان‌ و داراي‌ قدرت‌ كافي‌ باشند. تنها 30سال‌ پيش‌ تحصيل‌ در فرانسه‌ كاملا توسط دولت‌كنترل‌ مي‌شد، به‌ گونه‌اي‌ كه‌ وزير آموزش‌ وپرورش‌ فرانسه‌ در هر لحظه‌ مي‌دانست‌ هر آموزگاردر هر مدرسه‌ فرانسوي‌ چه‌ چيزي‌ تدريس‌ مي‌كند.اكنون‌ حتي‌ مدرسه‌هاي‌ فرانسوي‌ نيز شديداتمركززدايي‌ شده‌اند. دانشگاههاي‌ اروپا با اينكه‌ ازنظر قانوني‌ دولتي‌ هستند اما از لحاظ كنترل‌ مسائل‌پژوهشي‌، هيئت‌ علمي‌ و نظم‌ و انضباط و مدارك‌خود كاملا خودكارند. همان‌ طور كه‌ در قرون‌وسطي‌ سعي‌ مي‌شد تا واقعيت‌ كثرت‌گرايي‌ را باتبليغ‌ وجود دو جنبه‌ متمايز مادي‌ و مذهبي‌ بيان‌كنند، در نظريه‌ اجتماعي‌ قرون‌ بيستم‌ سعي‌ شده‌است‌ تا نظريه‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ دولت‌ يگانه‌ باصحبت‌ از دو بخش‌ عمومي‌ دولت‌ و بخش‌خصوصي‌ كسب‌ و كار تحقق‌ يابد.
    اكنون‌ مي‌دانيم‌ كه‌ دولت‌ نمي‌تواند حلال‌مشكلات‌ اجتماع‌ باشد. مي‌دانيم‌ كه‌ تجارت‌ و بازارآزاد نيز نمي‌توانند اين‌ كار را انجام‌ دهند. اكنون‌پذيرفته‌ايم‌ كه‌ بخش‌ سومي‌ بايد وجود داشته‌باشد. بخش‌ اجتماعي‌ سازمانهاي‌ جامعه‌. اما ماهمچنين‌ مي‌دانيم‌ كه‌ همه‌ نهادها، بدون‌ توجه‌ به‌وضعيت‌ حقوقي‌ آنها، بايد به‌ طور خودگردان‌ اداره‌شوند و بايد وظايف‌ و رسالت‌ خود را در كانون‌توجه‌ قرار بدهند. به‌ عبارت‌ ديگر مي‌دانيم‌ اين‌ كه‌يك‌ دانشگاه‌ خصوصي‌ باشد يا از طريق‌ ماليات‌اداره‌ شود يا متعلق‌ به‌ ايالت‌ كاليفرنيا باشد چندان‌مهم‌ نيست‌. بودجه‌ آن‌ به‌ هر طريقي‌ تأمين‌ شودعملكردش‌ مانند دانشگاههاي‌ ديگر است‌. مي‌دانيم‌كه‌ فرقي‌ نمي‌كند بيمارستان‌ يك‌ نهاد غيرانتفاعي‌باشد يا تحت‌ مالكيت‌ يك‌ شركت‌ انتفاعي‌ اداره‌شود. در هر صورت‌ بايد مثل‌ يك‌ بيمارستان‌ اداره‌شود. بنابراين‌ واقعيتي‌ كه‌ در آن‌ جوامع‌ امروز اداره‌مي‌شوند خودكثرت‌گرايي‌ در حال‌ رشد است‌ كه‌ درآن‌ مؤسساتي‌ با انواع‌، اندازه‌ها، ارزشها، رسالتها وساختارهاي‌ مختلف‌ جامعه‌ را مي‌سازند. اماهمچنين‌ مي‌دانيم‌ كه‌ اين‌ بدان‌ معني‌ است‌ كه‌هيچكس‌ مراقب‌ جامعه‌ نيست‌. در واقع‌ همان‌تمايلات‌ مخربي‌ كه‌ منجر به‌ طغيان‌ عليه‌كثرت‌گرايي‌ در قرن‌ چهاردهم‌ شد امروزه‌ در جوامع‌ توسعه‌ يافته‌ عمل‌ مي‌كند. در هر كشور توسعه‌يافته‌ گروههاي‌ با منافع‌ مشترك‌ بر روند سياسي‌مسلطاند و ارزشها، قدرت‌ و سودجويي‌ خود را برخاص‌ و عام‌ تحميل‌ مي‌كنند. با اينهمه‌ ما به‌كثرت‌گرايي‌ نيازمنديم‌.

    چرا به‌ كثرت‌گرايي‌ نيازمنديم‌
    دليل‌ اينكه‌ چرا طي‌ 150 سال‌ گذشته‌ نهادهاي‌مختلف‌ يكي‌ پس‌ از ديگري‌ خودمختار شده‌اندساده‌ است‌. نهاد متكي‌ بر وظيفه‌ و خودگردان‌ تنهانهادي‌ است‌ كه‌ عمل‌ مي‌كند. عملكرد مستلزم‌تمركز دقيق‌ و شفاف‌ است‌. نهادهاي‌ چند منظوره‌داراي‌ عملكرد نيستند. پيشرفتهاي‌ 150 سال‌گذشته‌ در هر حوزه‌اي‌ حاصل‌ توجه‌ و تمركز دقيق‌و ارزشهاي‌ خود - محور است‌. همه‌ نهادهاي‌عمل‌ كننده‌ جامعه‌ امروز تخصصي‌ هستند. همه‌آنها فقط به‌ وظيفه‌ خود مي‌پردازند. بيمارستان‌براي‌ درمان‌ اشخاص‌ مريض‌ و آتش‌نشاني‌ براي‌جلوگيري‌ و خاموش‌ كردن‌ آتش‌ است‌. شركت‌بازرگاني‌ براي‌ رفع‌ نيازهاي‌ اقتصادي‌ است‌.پيشرفتهاي‌ عظيم‌ درباره‌ سلامت‌ عمومي‌ عمدتانتيجه‌ تلاش‌ سازمانهاي‌ مستقل‌ براي‌ تمركز برروي‌ يك‌ بيماري‌ يا بخشي‌ از بدن‌ انسان‌ و ناديده‌گرفتن‌ هر چيز ديگر است‌ (انجمن‌ سرطان‌ آمريكا،انجمن‌ قلب‌ آمريكا، جامعه‌ شش‌ آمريكا، جامعه‌سلامت‌ رواني‌ آمريكا و غيره‌)
    هر زمان‌ كه‌ نهادي‌ از گستره‌ تمركز دقيق‌ وتخصصي‌ خود فراتر رود عملكردش‌ متوقف‌مي‌شود. بيمارستانهايي‌ كه‌ سعي‌ كرده‌اند، به‌ غير ازمراقبت‌ از بيمار، به‌ آموزش‌ بهداشت‌ و پيشگيري‌از بيماري‌ نيز بپردازند با شكست‌ جدي‌ مواجه‌شده‌اند. دلايل‌ زيادي‌ وجوددارد كه‌ چرامدرسه‌هاي‌ دولتي‌ آمريكا مشكل‌ دارند. اما مطمئنايك‌ دليل‌ بارز آن‌ اين‌ است‌ كه‌ ما سعي‌ كرده‌ايم‌ ازمدرسه‌ يك‌ مركز اصلاح‌ اجتماعي‌ و نژادي‌بسازيم‌. در تمام‌ ديگر كشورها از جمله‌ كشورهايي‌كه‌ مشكلات‌ جدي‌ اجتماعي‌ خاص‌ خود دارند(مثل‌ فرانسه‌ كه‌ جمعيت‌ مهاجر زيادي‌ دارد)مدرسه‌ها تنها به‌ بچه‌ها ياد مي‌دهند كه‌ بخوانند وهنوز هم‌ در اين‌ تلاش‌ موفق‌ هستند. ممكن‌ است‌اين‌ بحث‌ مطرح‌ شود كه‌ تأكيد حاضر بر "ايجادارزش‌ سهامدار" به‌ عنوان‌ تنها رسالت‌ كسب‌ و كاردولتي‌ بسيار محدود است‌ و ممكن‌ است‌ در واقع‌به‌ شكست‌ خود بينجامد. اما اين‌ مسئله‌ منجر به‌بهبود عملكرد مالي‌ شركتها فراتر از محدوده‌اي‌شده‌ است‌ كه‌ نسل‌ قبلي‌ امكانپذير مي‌دانست‌، وبسيار فراتر از گستره‌اي‌ كه‌ همين‌ شركتها هنگام‌فعاليت‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ هدفهاي‌ گوناگون‌ به‌ آن‌دست‌ يافته‌اند، يعني‌ هنگامي‌ كه‌ هدف‌ از اداره‌شركتها رسيدن‌ به‌ منافع‌ همه‌ سهامداران‌ (مانندسهامدار، كارمند، مشتري‌، و غيره‌) به‌ يكسان‌ است‌(و من‌ خود متأسفانه‌ براي‌ سالها همين‌ هدف‌ راتبليغ‌ مي‌كردم‌.)
    يك‌ پديده‌ چشمگير اجتماعي‌ سي‌ سال‌ اخيردر آمريكا، يعني‌ رشد بي‌رويه‌ "بزرگ‌ كليساهاي‌"جديد (كه‌ اكنون‌ در اروپا نيز رواج‌ يافته‌اند) مبتني‌بر نهادهايي‌ است‌ كه‌ صرفا به‌ يك‌ هدف‌ مي‌پردازندو آن‌ تقويت‌ معنويت‌ در مريدان‌ كليساست‌.
    نقطه‌ قوت‌ سازمان‌ امروزين‌ كثرت‌گرا اين‌است‌ كه‌ نهادي‌ تك‌ هدفي‌ است‌. اين‌ نقطه‌ قوت‌
    بايد حفظ شود. اما در عين‌ حال‌ جامعه‌ هم‌ بايدحفظ شود - و در بسياري‌ موارد بايد بازسازي‌شود.
    سؤالي‌ كه‌ بايد پاسخ‌ داده‌ شود اين‌ است‌ كه‌چگونه‌ ميان‌ مصالح‌ عام‌ و هدف‌ ويژه‌ نهاد تعادل‌برقرار شود. اگر نتوانيم‌ به‌ چنين‌ تركيبي‌ دست‌ يابيم‌كثرت‌گرايي‌ جديد مطمئنا به‌ سرنوشت‌ همان‌كثرت‌گرايي‌ قديمي‌ پانصد سال‌ پيش‌ دچار خواهدشد. اين‌ كثرت‌گرايي‌ خود را نابود مي‌كند چون‌جامعه‌ را نابود خواهد كرد. اما اگر در عين‌ حال‌نهادها هدف‌ منفرد خود را ناديده‌ بگيرند يا حتي‌ آن‌را تضعيف‌ كنند، كثرت‌گرايي‌ جديد به‌ خاطر عدم‌عملكرد خود از بين‌ خواهد رفت‌.

    رهبري‌ در آنسوي‌ ديوارها
    مي‌دانيم‌ كه‌ اين‌ يكپارچگي‌ دست‌يافتني‌ است‌. درواقع‌ قبلا بسياري‌ در اين‌ راه‌ موفق‌ شده‌اند. آنچه‌رهبران‌ همه‌ نهادها نيازمند آن‌اند اين‌ است‌ كه‌مسئوليت‌ رهبري‌ را به‌ آنسوي‌ ديوارها بكشانند.آنها بايد نهادهاي‌ خود را هدايت‌ كنند تا به‌ عملكردآنها جامه‌ عمل‌ بپوشانند. اين‌ كار مستلزم‌ تمركزتك‌ ذهني‌ بر نهاد مورد نظر است‌. اما در عين‌ حال‌اعضاي‌ نهاد (و نه‌ فقط رهبران‌) مجبورند مسئوليت‌جامعه‌ را به‌ آنسوي‌ ديوارهاي‌ نهاد خود ببرند.
    اين‌ يكپارچگي‌ داراي‌ بعد مالي‌ است‌:حمايت‌ مالي‌ از سازمانهاي‌ خودمختار اجتماعي‌هم‌ توسط دولت‌ و هم‌ خودكسب‌ و كار.يكپارچگي‌ بعد عملكرد هم‌ دارد: سازمان‌ شركابراي‌ انجام‌ تكاليف‌ مشترك‌ در ميان‌ انواع‌ مختلف‌نهادها. بعد شخصي‌ آن‌ هم‌ چنين‌ است‌: كارداوطلبانه‌ در سازمانهاي‌ اجتماعي‌ توسط اعضاي‌نهادها; گسترش‌ مشاغل‌ دوم‌ توسط افراد موفقي‌ كه‌در ميانسالي‌ مثلا از مسئول‌ بخش‌ در يك‌ شركت‌بزرگ‌ به‌ مسئول‌ كنترل‌ در يك‌ بيمارستان‌غيرانتفاعي‌ منتقل‌ مي‌شوند; و گسترش‌ مشاغل‌موازي‌ توسط اشخاصي‌ كه‌ در نيمه‌ دوم‌ زندگي‌خود در حالي‌ كه‌ به‌ كار اصلي‌ خود ادامه‌ مي‌دهندمسئوليت‌ و وظيفه‌ مهمي‌ را هم‌ در خارج‌ از آن‌ كارقبول‌ مي‌كنند.
    اما سواي‌ همه‌ اينها ما نيازمند يك‌ بينش‌متفاوت‌ هستيم‌. بايد در هر نهاد و در هر بخش‌رهبراني‌ را بپذيريم‌ كه‌ دو مسئوليت‌ دارند. آنهامسئول‌ عملكرد نهاد خويش‌ هستند و اين‌ مستلزم‌آن‌ است‌ كه‌ خود و نهادشان‌ متمركز و محدودباشند. آنها مسئول‌ جامعه‌ به‌ عنوان‌ يك‌ كل‌ نيزهستند. اين‌ مسئوليت‌ مستلزم‌ احساس‌ تعهد است‌و مستلزم‌ اين‌ است‌ كه‌ بپذيريم‌ نهادهاي‌ ديگر هم‌ارزشهاي‌ متفاوتي‌ دارند. به‌ اين‌ ارزشها احترام‌بگذاريم‌ و آنها را ياد بگيريم‌. اين‌ كار نيازمندسخت‌كوشي‌ است‌. اما فراتر از همه‌ مستلزم‌احساس‌ تعهد، اعتقاد راسخ‌ و عشق‌ به‌ مصلحت‌عام‌ است‌. بلي‌، هر نهادي‌ خودمختار است‌ و بايدكار خود را انجام‌ دهد درست‌ مثل‌ اعضاي‌ يك‌اركستر كه‌ هر كدام‌ نقش‌ خود را ايفا مي‌كنند. اماگروه‌ و جامعه‌ هم‌ وجود دارد و فقط وقتي‌ هرنوازنده‌ با گروه‌ نوازندگان‌ همراه‌ باشد نواي‌موسيقي‌ به‌ گوش‌ مي‌رسد، در غير اين‌ صورت‌چيزي‌ جز سر و صدا توليد نخواهد شد و اين‌ مقاله‌درباره‌ گروه‌ است‌.

    مرجع‌
    drucker.org

  4. #4
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    پیش فرض

    طرحهاي‌ عمراني‌ پاشنه‌ آشيل‌ اقتصاد ايران

    منبع

    محمدحسين‌ حكيميان,‌ كارشناس‌ بخش‌ تحقيق‌ و مشاوره‌ سازمان‌ مديريت‌ صنعتي‌
    نويسنده: : طرحهاي‌ عمراني‌ در حكم‌ نبض‌ اقتصاد جامعه‌ هستند. به‌ اعتبار اين‌ طرحها، سرمايه‌گذاريهاي‌ دولتي‌ محقق‌ و به‌همراه‌ سرمايه‌گذاريهاي‌ بخش‌ خصوصي‌ رشد اقتصادي‌ را موجب‌ مي‌شوند. فعاليتهاي‌ مربوط به‌ طرحهاي‌ عمراني‌ كشور،عمدتا پس‌ از شكل‌گيري‌ برنامه‌هاي‌ توسعه‌ اقتصادي‌ ـ اجتماعي‌ دنبال‌ و از محل‌ درآمدهاي‌ عمومي‌ مربوط به‌ بودجه‌ دولت‌تأمين‌ شده‌ است‌. از اين‌ رو، موفقيت‌ طرحهاي‌ مزبور به‌ معيار برجسته‌اي‌ در سنجش‌ و قضاوت‌ در عملكرد دولتها تبديل‌مي‌شود و بازتابي‌ از كارايي‌ و اثربخشي‌ شيوه‌هاي‌ مديريت‌ در كشور به‌ شمار مي‌رود.
    اكثر طرح‌ (پروژه‌)هاي‌20 عمراني‌ در حال‌ حاضر با مشكل‌ طولاني‌ شدن‌ مدت‌ اجرا و چند برابر شدن‌ هزينه‌ اتمام‌ مواجه‌هستند. طولاني‌ شدن‌ مدت‌ اجراي‌ طرحها به‌ معناي‌ معطل‌ ماندن‌ منابع‌ مالي‌ و فيزيكي‌ كشور به‌ صورت‌ طرحهاي‌ نيمه‌ تمام‌ وافزايش‌ هزينه‌ تمام‌ شده‌ طرحها و نيز نشان‌ دهنده‌ آن‌ است‌ كه‌ متناسب‌ با اعتبارات‌ عمراني‌ مصرف‌ شده‌ ظرفيتهاي‌ جديد به‌وجود نمي‌آيد. چنانچه‌ هزينه‌ فرصت‌ (نبود سود) حاصل‌ از معطل‌ ماندن‌ منابع‌ نيز به‌ هزينه‌ تمام‌ شده‌ طرحها اضافه‌ شود عدم‌كارايي‌ نظام‌ اجرايي‌ طرحهاي‌ عمراني‌ كشور وضوح‌ بيشتري‌ پيدا مي‌كند.
    تسريع‌ در بهره‌ برداري‌ از اين‌ پروژه‌ها با توجه‌ به‌ ارزش‌ زماني‌ پول‌ صرف‌ شده‌ و همچنين‌ به‌ حداقل‌ رساندن‌ هزينه‌هاي‌اجراي‌ آنها و حفظ و بهبود كيفيت‌ اجرا، عوامل‌ موفقيت‌ پروژه‌هاي‌ عمراني‌ به‌ شمار مي‌رود.
    در اين‌ مقاله‌، پس‌ از مروري‌ گذرا به‌ مفاهيم‌ پروژه‌، مديريت‌ پروژه‌ و سيستمهاي‌ اجراي‌ آن‌، طرحهاي‌ عمراني‌ كشور وفرايند تصويب‌ و اجراي‌ آنها مورد بحث‌ و بررسي‌ قرار مي‌گيرد. پس‌ از بررسي‌ مسايل‌ و مشكلات‌ موجود در طرحهاي‌ عمراني‌و طبقه‌ بندي‌ آنها، در پايان‌ مقاله‌ پيشنهادهايي‌ ارايه‌ مي‌شود.

    كليد واژه‌ها: پروژه‌، مديريت‌ پروژه‌، سيستمهاي‌ اجرايي‌ پروژه‌، نظام‌ فني‌ و اجرايي‌ و طرح‌ عمراني‌
    چكيده:
    مقدمه‌
    پروژه‌ به‌ مجموعه‌اي‌ هماهنگ‌ از فعاليتها اتلاق‌مي‌شود كه‌ تنها براي‌ يك‌ بار انجام‌ مي‌شوند وطرحي‌ (ايده‌) را در يك‌ مدت‌ زمان‌ معين‌ و بااستفاده‌ از منابع‌ تعيين‌ شده‌ قبلي‌ و با رعايت‌مشخصات‌ و كيفيت‌ توافق‌ شده‌ عينيت‌ مي‌بخشدو اهداف‌ مشخصي‌ را دنبال‌ مي‌كند. ويژگيهاي‌پروژه‌ عبارت‌اند از
    1. هدفمند است‌
    2. دوره‌ حياتي‌ (آغاز و انجام‌) دارد
    3. تجزيه‌ و تحليل‌ و تأمين‌ منابع‌ را مي‌طلبد
    4. نيازمند برنامه‌ريزي‌ است‌
    5. نياز به‌ سازماني‌ براي‌ كنترل‌ و رهبري‌ دارد
    6. سازمان‌ پروژه‌ يك‌ ساختار موقت‌ است‌
    7. جهت‌ ايجاد تغيير و تحول‌ طراحي‌ شده‌ است‌
    موارد زير گامهاي‌ اصلي‌ در فرايند پروژه‌ را تشكيل‌مي‌دهند
    1. تشخيص‌ نياز (هدف‌)
    2. طرح‌ و برنامه‌ نيل‌ به‌ هدف‌
    3. تأمين‌ منابع‌ مالي‌
    4. مطالعه‌ و تحقيق‌
    5. طراحي‌
    6. تدارك‌
    7. اجرا
    8. راه‌اندازي‌
    9. بهره‌برداري‌
    عوامل‌ انجام‌دهنده‌ پروژه‌ در يك‌ تقسيم‌ بندي‌ كلي‌عبارت‌اند از
    1.صاحب‌ نياز كه‌ تشخيص‌ نياز و تعيين‌ اهداف‌پروژه‌ را بر عهده‌ دارد
    2.سرمايه‌ گذار كه‌ تأمين‌ منابع‌ مالي‌ بر عهده‌اوست‌
    3.طراح‌ كه‌ طرح‌ و برنامه‌ نيل‌ به‌ هدف‌ را پي‌ريزي‌مي‌كند.
    4.سازنده‌ كه‌ اجراي‌ طرح‌ و برنامه‌ را بر عهده‌ دارد
    در صورت‌ تأمين‌ منابع‌ مالي‌ پروژه‌ توسطصاحب‌ نياز عوامل‌ اصلي‌ پروژه‌ عبارت‌اند ازمالك‌ (كارفرما)، طراح‌ و سازنده‌ كه‌ بر حسب‌انجام‌ اقدامات‌ سه‌ گانه‌ مهم‌ تأمين‌ منابع‌ مالي‌،طراحي‌ وساخت‌ در درون‌ سازمان‌ كارفرما و ياتأمين‌ آنها از منابع‌ خارجي‌ و همچنين‌ چگونگي‌واگذاري‌ مسئوليتها اين‌ اقدامات‌ به‌ منابع‌ خارجي‌(در صورت‌ خريد خدمت‌ از منابع‌ خارجي‌،واگذاري‌ مسئوليتتها به‌ يك‌ منبع‌ واحد و يا تقسيم‌آن‌ به‌ منابع‌ متعدد). سيستمهاي‌ گوناگون‌ اجراي‌پروژه‌ به‌ شرح‌ زير متمايز مي‌شوند.
    1.سيستم‌ خود اجرا (تك‌ عاملي‌): در اين‌ سيستم‌كارفرما، علاوه‌ بر تأمين‌ منابع‌ مالي‌ پروژه‌،تمامي‌ خدمات‌ مرحله‌ اجراي‌ پروژه‌ شامل‌طراحي‌، ساخت‌ و مديريت‌ را در درون‌ سازمان‌خود تأمين‌ مي‌كند. اين‌ روش‌ در ايران‌ به‌ روش‌ اماني‌ موسوم‌ است‌.
    2.سيستم‌ طرح‌ و ساخت‌21 (دوعاملي‌): در اين‌سيستم‌ عوامل‌ طراح‌ و سازنده‌ در يك‌ سازمان‌واحد و طي‌ يك‌ قرارداد واحد با كارفرما انجام‌طراحي‌ و ساخت‌ پروژه‌ را بر عهده‌ مي‌گيرند.
    3.سيستم‌ متعارف‌22 (سه‌ عاملي‌): در اين‌ سيستم‌كارفرما ابتدا طراحي‌ پروژه‌ را از منبع‌ يا منابع‌خارجي‌ تأمين‌ و سپس‌ ساخت‌ را به‌ منبع‌ يامنابع‌ خارجي‌ ديگر واگذار مي‌كند.
    البته‌ سيستمهاي‌ اجرا به‌ موارد فوق‌ محدودنمي‌شوند و ساير روشهاي‌ اجراي‌ پروژه‌ اشكالي‌از سيستمهاي‌ مزبور هستند از قبيل‌ كليدگردان‌ كه‌در آن‌ فعاليتهاي‌ طراحي‌ (مشاور) و ساخت‌(پيمانكار) در هم‌ ادغام‌ مي‌شود و B.O.T كه‌ به‌ ساخت‌، بهره‌برداري‌ و انتقال‌23 موسوم‌ است‌، دراساس‌ همان‌ سيستم‌ طرح‌ و ساخت‌ است‌. بديهي‌است‌ كه‌ در هر يك‌ از سيستمهاي‌ اجرا، مرزهاي‌مسئوليت‌ و ريسك‌ عوامل‌ دست‌ اندركار متفاوت‌است‌.
    طرحهاي‌ عمراني‌ و فرايند تصويب‌ و اجراي‌ آنها درايران‌
    پروژه‌هاي‌ عمراني‌ در ايران‌ طبق‌ تعريف‌ عبارت‌اند از مجموعه‌ پروژه‌هايي‌ كه‌ بر مبناي‌مطالعات‌ جامع‌ توسعه‌ كلان‌ در برنامه‌هاي‌ توسعه‌اجتماعي‌ و اقتصادي‌ كشور منظور و برنامه‌اجرايي‌ و بودجه‌ آن‌ در بودجه‌هاي‌ سالانه‌ كشورتعيين‌ و تأمين‌ اعتبار مي‌شوند و با تخصيص‌اعتبار و نظارت‌ سازمان‌ مديريت‌ و برنامه‌ريزي‌ به‌مرحله‌ اجرا در مي‌آيند.
    همپاي‌ شكل‌گيري‌ نظام‌ برنامه‌ريزي‌ كشور،فعاليتهاي‌ مربوط به‌ طرحهاي‌ عمراني‌ در قالب‌اجراي‌ برنامه‌هاي‌ توسعه‌ اقتصادي‌ ـ اجتماعي‌ ودر چارچوب‌ تخصيص‌ اعتبارات‌ عمراني‌سازماندهي‌ شده‌ است‌. حجم‌ قابل‌ توجهي‌ ازمنابع‌ مالي‌ اين‌ پروژه‌ها كه‌ كارفرماي‌ آنها دولت‌است‌ صرف‌ تهيه‌ و ساخت‌ كالا و تجهيزات‌ وعمليات‌ ساختماني‌ و نصب‌ مي‌شود. شيوه‌ اجراي‌غالب‌ طرحهاي‌ عمراني‌ طي‌ اين‌ دوران‌ شيوه‌متعارف‌ (سنتي‌ يا سه‌ عاملي‌) بوده‌ كه‌ از برنامه‌سوم‌ توسعه‌ (1342-46) معمول‌ شده‌ است‌. اين‌حوزه‌ فعاليت‌ عمدتا در اوايل‌ برنامه‌هاي‌ اول‌ ودوم‌ توسعه‌ قبل‌ از انقلاب‌ در كنترل‌ شركتها و دفاتروابسته‌ به‌ سازمانهاي‌ بين‌المللي‌ و كشورهاي‌خارجي‌ مختلف‌ بود. به‌ تدريج‌ عوامل‌ اجرايي‌طرحهاي‌ عمراني‌ شامل‌ دفاتر مهندسان‌ مشاور وپيمانكاران‌ داخلي‌ شكل‌ گرفتند و هويت‌ مستقل‌يافتند. در سال‌ 1378 تعداد واحدهاي‌ خدمات‌مشاوره‌ تشخيص‌ صلاحيت‌ شده‌ 663 شركت‌ بودكه‌ 92% آنها خصوصي‌ و بقيه‌ دولتي‌ و مختلطبودند. در همين‌ سال‌ 125 شركت‌ خدمات‌مشاوره‌ در سطح‌ استانها فعاليت‌ مي‌كردند كه‌ 85درصد متعلق‌ به‌ بخش‌ خصوصي‌ و 10 درصدمتعلق‌ به‌ بخش‌ دولتي‌ بودند. تا پايان‌ سال‌ 1378تعداد واحدهاي‌ پيمانكاري‌ تشخيص‌ صلاحيت‌شده‌ بالغ‌ بر 1376 شركت‌ بود كه‌ 92 درصد آنهاخصوصي‌ و بقيه‌ دولتي‌ و عمومي‌ بودند.
    همچنين‌ در طول‌ پنجاه‌ سال‌ نظام‌برنامه‌ريزي‌ كشور برخي‌ قوانين‌ و مقررات‌ مهم‌ ازجمله‌ قانون‌ محاسبات‌ و آيين‌نامه‌ معاملات‌دولتي‌، آيين‌نامه‌ تشخيص‌ صلاحيت‌ و ارجاع‌ كاربه‌ مشاوران‌، دستور عملهاي‌ رتبه‌ بندي‌ مهندسان‌مشاور، شرايط عمومي‌ پيمان‌ و قانون‌ برنامه‌ وبودجه‌ تصويب‌ شد. طي‌ سالهاي‌ اخير (عمدتا ازسال‌ 1364) توسط سازمان‌ برنامه‌ و بودجه‌(سازمان‌ مديريت‌ و برنامه‌ريزي‌ فعلي‌ كشور) وزارتخانه‌ها (دستگاههاي‌ اجرايي‌) و نمايندگان‌تشكلهاي‌ صنفي‌ مهندسان‌ مشاور و پيمانكاران‌ به‌منظور تدوين‌ اصول‌ راهنماي‌ حاكم‌ بر نظام‌ فني‌ واجرايي‌ طرحهاي‌ عمراني‌ كشور (نمودار بالا)صورت‌ گرفته‌ است‌. نظام‌ فني‌ و اجرايي‌، طبق‌تعريف‌ مصوب‌ سال‌ 1352 هيئت‌ وزيران‌، به‌مجموعه‌اي‌ از ضوابط، معيارها، آيين‌نامه‌ها، وروشها و مانند آنها ... اتلاق‌ شده‌ است‌ كه‌ براي‌اجراي‌ طرحهاي‌ عمراني‌ مورد استفاده‌ قرارمي‌گيرند.
    براي‌ اينكه‌ تصويري‌ از وضعيت‌ پروژه‌هاي‌عمراني‌ ملي‌ در سطح‌ كشور ارايه‌ شود، بر اساس‌آخرين‌ گزارش‌ سازمان‌ مديريت‌ و برنامه‌ ريزي‌كشور، 9 هزار و 80 پروژه‌ نيمه‌ تمام‌ وجود دارد كه‌از اين‌ تعداد 2 هزار و 413 پروژه‌ تا پيش‌ از سال‌74، 4 هزار و 129 پروژه‌ در روزهاي‌ پاياني‌ اجراي‌برنامه‌ دوم‌ توسعه‌ و 2 هزار و 538 پروژه‌ نيز درسال‌ 79 عمليات‌ ساخت‌ آنها آغاز شده‌ و تا به‌حال‌ نيز به‌ پايان‌ نرسيده‌ است‌. براي‌ اتمام‌ اين‌پروژه‌ها ]كه‌ ميانگين‌ زمان‌ بهره‌ برداري‌ از آنها بنا به‌اظهارات‌ رييس‌ كميسيون‌ برنامه‌ و بودجه‌ مجلس‌بين‌ 9 تا 10 سال‌ ذكر شده‌ و برخي‌ بسته‌ به‌ بزرگي‌آنها حتي‌ 15 تا 20 سال‌ نيز به‌ طول‌ انجاميده‌است‌213 [ هزار ميليارد و 515 ميليون‌ ريال‌ بايدهزينه‌ شود كه‌ 95 هزار ميليارد و 926 ميليون‌ ريال‌از اين‌ مبلغ‌ از محل‌ درآمدهاي‌ عمومي‌ و 117هزار ميليارد و 589 ميليون‌ ريال‌ نيز از محل‌ سايرمنابع‌ مالي‌ كشور تأمين‌ خواهد شد.
    در ادامه‌ به‌ طور خلاصه‌ مراحل‌ متعددمربوط به‌ تصويب‌ و اجراي‌ طرحهاي‌ عمراني‌ ذكرمي‌شود.
    ابتدا اطلاعات‌ مورد نياز درباره‌ طرحهاي‌پيشنهادي‌ جمع‌آوري‌ و سپس‌ طرح‌ پيشنهادي‌توسط دستگاه‌ اجرايي‌ بررسي‌ و پس‌ از تأييد به‌مديريت‌ مربوط در سازمان‌ مديريت‌ وبرنامه‌ريزي‌ جهت‌ بررسي‌ ارسال‌ مي‌شود. درصورت‌ تصويب‌، سازمان‌ مديريت‌ و برنامه‌ريزي‌طرح‌ را جهت‌ بررسي‌ و تصويب‌ به‌ دولت‌مي‌فرستد. رياست‌ جمهوري‌ طرحهاي‌ مصوب‌ درهيئت‌ وزيران‌ را در قالب‌ لايحه‌ بودجه‌ به‌ مجلس‌شوراي‌ اسلامي‌ ارايه‌ مي‌كند. در كميسيون‌ برنامه‌ وبودجه‌ و ساير كميسيونهاي‌ مربوط و در نهايت‌ درجلسه‌ علني‌ مجلس‌ طرح‌ مورد بررسي‌ (درصورت‌ داشتن‌ شرايط لازم‌) تصويب‌ و پس‌ ازتأييد شوراي‌ نگهبان‌ طرحهاي‌ عمراني‌ در قالب‌قانون‌ بودجه‌ توسط رييس‌ مجلس‌ به‌ رياست‌جمهوري‌ جهت‌ اجرا ابلاغ‌ مي‌شود. رييس‌جمهور، قانون‌ بودجه‌ را به‌ رييس‌ سازمان‌مديريت‌ و برنامه‌ ريزي‌، جهت‌ ابلاغ‌ به‌دستگاههاي‌ اجرايي‌، ارسال‌ مي‌كند. سازمان‌مديريت‌ و برنامه‌ ريزي‌، طرحهاي‌ مربوط به‌ هردستگاه‌ اجرايي‌ را به‌ بالاترين‌ مسئول‌ دستگاه‌ ابلاغ‌مي‌كند و رديف‌ اعتباري‌ به‌ وجود آمده‌ را متذكرمي‌شود. پس‌ از ابلاغ‌ قانون‌ بودجه‌، وزارت‌ اموراقتصادي‌ و دارايي‌ نسبت‌ به‌ تعيين‌ بانك‌ عامل‌ وافتتاح‌ حساب‌ مخصوص‌ هر طرح‌ اقدام‌ و سپس‌هر دستگاه‌ اجرايي‌ مجري‌ طرح‌ خود را انتخاب‌مي‌كند. علاوه‌ بر آن‌، دستگاه‌ اجرايي‌ موظف‌ است‌پس‌ از تهيه‌ فهرست‌ مقادير و انجام‌ فعاليتهاي‌مختلف‌، موافقت‌نامه‌ طرح‌ را با سازمان‌ مديريت‌و برنامه‌ريزي‌ مبادله‌ كند. موافقت‌نامه‌، پس‌ ازتصويب‌ در دفتر تلفيق‌ سازمان‌ مديريت‌ وبرنامه‌ريزي‌، به‌ دستگاه‌ اجرايي‌ ارسال‌ و رونوشت‌به‌ اداره‌ نظارت‌ بر اجراي‌ بودجه‌ وزارت‌ اموراقتصادي‌ و دارايي‌ و همچنين‌ ذيحسابي‌ و ديوان‌محاسبات‌ فرستاده‌ مي‌شود. مجري‌ طرح‌ پس‌ ازدريافت‌ موافقت‌نامه‌ مصوب‌، جهت‌ اجراي‌ پروژه‌نياز به‌ مهندس‌ مشاور دارد. از اين‌ رو، به‌ مديريت‌امور مشاوران‌ سازمان‌ مديريت‌ و برنامه‌ريزي‌مراجعه‌ مي‌كند و پس‌ از طي‌ چند مرحله‌ مهندس‌مشاور براي‌ طرح‌ تعيين‌ مي‌شود. در اين‌ مرحله‌،قراردادي‌ با مهندس‌ مشاور طرح‌ به‌ امضا مي‌رسد.ذيحسابي‌ و ديوان‌ محاسبات‌ دو مرجعي‌ هستندكه‌ اسناد مربوط به‌ پرداختها را تنظيم‌، تأييد و به‌وزارت‌ امور اقتصادي‌ و دارايي‌ جهت‌ اعطاي‌اعتبار ارسال‌ مي‌كنند. از طرف‌ ديگر، مراحل‌اجراي‌ طرح‌ و مشخصات‌ فني‌ آن‌ با همكاري‌مهندس‌ مشاور و مجري‌ مشخص‌ مي‌شود.از اين‌مرحله‌، پيمانكار وارد فرايند طرح‌ عمراني‌مي‌شود. بدين‌ ترتيب‌ كه‌ مديريت‌ امور پيمانكاران‌و مشاوران‌ سازمان‌ مديريت‌ و برنامه‌ ريزي‌،تعدادي‌ پيمانكار واجد صلاحيت‌ را براي‌ اجراي‌كار به‌ مجري‌ طرح‌ معرفي‌ مي‌كند. در اين‌ مرحله‌،مجري‌ طرح‌، با برگزاري‌ مناقصه‌، با پيمانكارقرارداد منعقد مي‌كند. چنانچه‌ مناقصه‌ به‌ نتيجه‌نرسد، مجري‌ با رعايت‌ مفاد آيين‌نامه‌ها و دستورعملهاي‌ ذيربط موجود، از طريق‌ ترك‌ تشريفات‌مناقصه‌ اقدام‌ مي‌كند. پس‌ از عقد قراردادهاي‌مهندس‌ مشاور و پيمانكار با مجري‌ طرح‌،طرفهاي‌ قرارداد درخواست‌ دريافت‌ پيش‌ پرداخت‌مي‌كنند و مجري‌، از طريق‌ ذيحسابي‌، از اعتبارات‌مصوب‌ درخواست‌ تخصيص‌ مي‌كند. اين‌درخواست‌ به‌ مديريت‌ مربوط در سازمان‌ مديريت‌و برنامه‌ريزي‌ ارسال‌ و در صورت‌ لزوم‌، پس‌ ازانجام‌ تغييرات‌، به‌ دفتر تلفيق‌ فرستاده‌ مي‌شود.سپس‌ مبلغ‌ كاهش‌ يافته‌ اعتبار به‌ مجري‌ وذيحسابي‌ جهت‌ اخذ وجه‌ از اداره‌ كل‌ خزانه‌ ابلاغ‌مي‌شود. پس‌ از دريافت‌ دستور پرداخت‌ توسطذيحسابي‌ خزانه‌ و بررسي‌ و مطابقت‌ مبالغ‌پيشنهادي‌ با بودجه‌ مصوب‌، اسناد را تنظيم‌ و پس‌از تأييد نماينده‌ ديوان‌ محاسبات‌، از طريق‌ بانك‌ وحساب‌ مربوط، نسبت‌ به‌ واريز وجه‌ تخصيص‌اوليه‌ اقدام‌ مي‌كند. نخستين‌ اقدام‌ پيمانكار دراجراي‌ طرح‌ پس‌ از اولين‌ پرداخت‌ تجهيز كارگاه‌است‌.
    چنانچه‌ در حين‌ اجراي‌ طرح‌، شرايط عمومي‌پيمان‌ و مبالغ‌ تعيين‌ شده‌ براي‌ اتمام‌ كار تغيير كند،تهيه‌ اصلاحيه‌ براي‌ موافقت‌نامه‌ ضروري‌ است‌.مبلغ‌ اضافي‌ براي‌ اتمام‌ فيزيكي‌ كار توسط مجري‌طرح‌ تعيين‌ و به‌ مديريت‌ بخش‌ مربوط در سازمان‌مديريت‌ و برنامه‌ ريزي‌ ارسال‌ مي‌شود. در اين‌مرحله‌، بررسيهاي‌ سازمان‌ مديريت‌ و برنامه‌ريزي‌با تكميل‌ مدارك‌ لازم‌ به‌ دفتر تلفيق‌ اعلام‌ مي‌شود.اين‌ دفتر، پس‌ از بررسي‌ مجدد، مراتب‌ را از طريق‌رييس‌ سازمان‌ مديريت‌ و برنامه‌ريزي‌ به‌ دستگاه‌اجرايي‌ مي‌فرستد و رونوشت‌ آن‌ را به‌ ديوان‌محاسبات‌ و اداره‌ كل‌ نظارت‌ و بررسي‌ بودجه‌ دروزارت‌ امور اقتصادي‌ و دارايي‌ ارسال‌ مي‌كند. پس‌از انجام‌ پيشرفت‌ كار (حدود 97%) و قابل‌بهره‌برداري‌ بودن‌ طرح‌ و موافقت‌ پيمانكار ومهندس‌ مشاور، مراتب‌ به‌ مجري‌ اعلام‌ مي‌شود. ازكميسيون‌ تحويل‌ موقت‌ توسط مجري‌ دعوت‌ به‌عمل‌ مي‌آيد. بعد از بازديد كميسيون‌ تحويل‌موقت‌ و تأييد آن‌، پيمانكار نسبت‌ به‌ تكميل‌ طرح‌اقدام‌ مي‌كند. با تأييد مهندس‌ مشاور، جهت‌تسويه‌ حساب‌ قطعي‌ با پيمانكار مراحل‌ لازم‌انجام‌ مي‌شود. اگر در دوره‌ تضمين‌ شده‌ توسطپيمانكار، مشكلي‌ بروز كرد از وي‌ درخواست‌مي‌شود آن‌ را برطرف‌ كند. در غير اين‌ صورت‌، باانقضاي‌ مهلت‌ تضمين‌، پيمانكار تحويل‌ قطعي‌ راتقاضا مي‌كند و با موافقت‌ دستگاه‌ مجري‌ اين‌ امرصورت‌ عملي‌ به‌ خود مي‌گيرد.
    پس‌ از اتمام‌ عمليات‌ ساخت‌ و تحويل‌قطعي‌ طرح‌ عمراني‌، مرحله‌ بهره‌ برداري‌ آغازمي‌شود. دستگاه‌ بهره‌ برداري‌، دستگاهي‌ است‌ كه‌پس‌ از اجرا و تكميل‌ طرح‌ عمراني‌ طبق‌ قوانين‌ ومقررات‌ مربوط موظف‌ است‌ ضمن‌ بهره‌برداري‌ ازآن‌ نگه‌داري‌ كند. اين‌ دستگاه‌ ممكن‌ است‌ همان‌دستگاه‌ اجرا كننده‌ طرح‌ و يا دستگاه‌ ديگري‌ باشد.به‌ عنوان‌ مثال‌ در مورد طرحهاي‌ راهسازي‌، وزارت‌راه‌ هم‌ دستگاه‌ اجرايي‌ و هم‌ دستگاه‌ بهره‌ برداري‌كننده‌ است‌ و در مورد طرحهاي‌ مثلا بيمارستاني‌بايد وزارت‌ مسكن‌، دستگاه‌ اجرايي‌ و وزارت‌بهداشت‌، درمان‌ و آموزش‌ پزشكي‌ دستگاه‌ بهره‌برداري‌ كننده‌ باشد.
    مسايل‌ و مشكلات‌ طرحهاي‌ عمراني‌
    مسايل‌ و مشكلات‌ مربوط به‌ طرحهاي‌ عمراني‌زماني‌ برجسته‌ مي‌شود كه‌ بدانيم‌ اعتبارات‌ آنها ازمنابع‌ مالي‌ دولت‌ و از فروش‌ نفت‌ تأمين‌ مي‌شودو از اين‌ رو، تحت‌ تاثير نوسانات‌ ناشي‌ از درآمدنفت‌ خام‌ صادراتي‌ قرار مي‌گيرد. به‌ اين‌ معنا كه‌وقتي‌ درآمد نفت‌ خوب‌ است‌، پروژه‌هاي‌ زيادي‌تهيه‌ و اجرا مي‌شود. پس‌ از گذشت‌ مثلا يكسال‌ناگهان‌ بخش‌ نفت‌ دچار مشكل‌ مي‌شود و درآمدارزي‌ كاهش‌ مي‌يابد. در نتيجه‌ به‌ ناچار سرعت‌پيشرفت‌ بسياري‌ از اين‌ پروژه‌ها كند مي‌شود وتوجيه‌ اقتصادي‌ و اجرايي‌ آنها از بين‌ مي‌رود.پيامد اين‌ امر بي‌ثباتي‌ و ركود است‌ و بر اثر آن‌جامعه‌ به‌ شدت‌ زيان‌ مي‌بيند. از طرف‌ ديگر گاهي‌در حالتي‌ به‌ سر مي‌بريم‌ كه‌ درآمد نفت‌ كم‌ است‌ ودر تنظيم‌ برنامه‌ و بودجه‌ مجبور مي‌شويم‌ اقتصادرا در حداقل‌ شكوفايي‌ نگه‌ داريم‌. پس‌ از مدتي‌يكباره‌ درآمد نفت‌ بيشتر مي‌شود و ما هيچ‌ پروژه‌از پيش‌ طراحي‌ شده‌اي‌ نداريم‌ كه‌ اين‌ درآمدها را به‌آن‌ تخصيص‌ بدهيم‌، از اين‌ رو به‌ هزينه‌هاي‌ جاري‌و اتلاف‌ منابع‌ مي‌پردازيم‌
    جنبه‌ مهم‌ ديگر تأمين‌ اشتغال‌ است‌،بخصوص‌ وقتي‌ توجه‌ كنيم‌ كه‌ بخش‌ ساختمان‌ واجراي‌ طرحهاي‌ ساختماني‌ نيمي‌ از اشتغال‌ بخش‌صنعت‌ را به‌ خود اختصاص‌ مي‌دهد و با توجه‌ به‌ايجاد سالانه‌ 700000 شغل‌ جديد طي‌ برنامه‌پنجساله‌ سوم‌ توسعه‌ اقتصادي‌، اجتماعي‌ وفرهنگي‌، موضوع‌ رفع‌ مسايل‌ و مشكلات‌طرحهاي‌ عمراني‌ اهميت‌ صد چندان‌ مي‌يابد،بويژه‌ آنكه‌ قدرت‌ خريد درآمدهاي‌ نفتي‌ به‌ دليل‌كاهش‌ ارزش‌ دلار و تورم‌ جهاني‌ نسبت‌ به‌ 25 سال‌گذشته‌ كمتر (حدود نيم‌ برابر) است‌ و مشكل‌افزايش‌ جمعيت‌ كشور و عرضه‌ نيروي‌ كار طي‌سالهاي‌ آينده‌ همچنان‌ به‌ قوت‌ خود باقي‌ است‌.
    مطالعات‌ اندكي‌ كه‌ در خصوص‌ مسايل‌ ومشكلات‌ مربوط به‌ تهيه‌ و اجراي‌ طرحهاي‌عمراني‌ انجام‌ شده‌، جملگي‌ حاكي‌ از عملكردنامطلوب‌ آنهاست‌. بر اساس‌ يكي‌ از اين‌مطالعات‌، علت‌ اساسي‌ در افزايش‌ مدت‌ و هزينه‌اجراي‌ طرحها به‌ عدم‌ توازن‌ بين‌ بودجه‌ عمراني‌ وحجم‌ طرحهاي‌ عمراني‌ در دست‌ اجرا برمي‌گردد 26 و بر اساس‌ گزارشهاي‌ نظارتي‌پروژه‌هاي‌ عمراني‌ كه‌ هر سال‌ توسط معاونت‌ امورفني‌ سازمان‌ مديريت‌ و برنامه‌ريزي‌ منتشرمي‌شود علل‌ تاخير را مي‌توان‌ به‌ كمبودها ونارساييهاي‌ موجود در تأمين‌ اعتبار، طراحي‌،مطالعه‌، تهيه‌ زمين‌، تأمين‌ ماشين‌ آلات‌ وتجهيزات‌، دستگاه‌ اجرايي‌، پيمانكار، مهندس‌مشاور و نظارت‌ و غيره‌ تقسيم‌بندي‌ كرد.
    در مطالعه‌ ديگر، 24 طرح‌ از ميان‌ 42 طرح‌عمراني‌ مهم از لحاظ دو شاخص‌ مورد بررسي‌قرار گرفته‌ است‌. در نمودار صفحه‌ بعد روي‌ محورافقي‌ نسبت‌ هزينه‌ تمام‌ شده‌ طرح‌ به‌ برآورد اوليه‌و روي‌ محور عمودي‌ نسبت‌ مدت‌ تكميل‌ طرح‌ به‌برآورد اوليه‌ آمده‌ است‌. چنانچه‌ طرحي‌ از نسبت‌1/1 (نسبت‌ به‌ دو شاخص‌ مذكور) برخودار شوددر نقطه‌ مطلوب‌ است‌. مشاهده‌ مي‌شود كه‌طرحهاي‌ در ناحيه‌ نيمه‌ مطلوب‌ و نامطلوب‌اكثريت‌ طرحها را تشكيل‌ مي‌دهند.
    در يك‌ پژوهش‌ ديگر تلاش‌ شده‌ است‌ تاعوامل‌ مؤثر بر هزينه‌ ساخت‌ پروژه‌ها موردبررسي‌ قرار گيرد.
    در مقاله‌ حاضر تلاش‌ مي‌شود تا مسايل‌ ومشكلات‌ طرحهاي‌ عمراني‌ از ديدگاه‌ دست‌اندركاران‌ اين‌ طرحها يعني‌ دفاتر بخشي‌ و تلفيق‌سازمان‌ مديريت‌ و برنامه‌ريزي‌ كشور، مهندسان‌مشاور و پيمانكاران‌ (چه‌ در قالب‌ تشكلها و چه‌به‌صورت‌ انفرادي‌) مورد بررسي‌ قرار گيرد. اين‌بررسي‌ از طريق‌ مصاحبه‌ و پرسشنامه‌ طراحي‌شده‌ انجام‌ شده‌ است‌. انبوه‌ مسايل‌ و مشكلات‌عنوان‌ شده‌ به‌ صورت‌ زير طبقه‌بندي‌ شده‌ است‌ كه‌هر يك‌ شامل‌ مشكلات‌ اصلي‌ و عمده‌ وويژگيهاي‌ آنها است‌.
    1. ابتدا طرح‌ تصويب‌ و بعد اجرا مي‌شود،سپس‌ مورد مطالعه‌ قرار مي‌گيرد. پروژه‌هايي‌وجود دارند كه‌ اصلا تعريف‌ نشده‌ اما اجرا شده‌اند.نمايندگان‌ مجلس‌ تأكيد و پافشاري‌ زيادي‌ برتعريف‌ و اجراي‌ طرحها حتي‌ بدون‌ توجيه‌ لازم‌دارند. در تعريف‌ طرحها، عرضه‌ بدون‌ تقاضامطرح‌ مي‌شود. طرحهاي‌ عمراني‌ برنامه‌ اول‌ ودوم‌، بيشتر بازتاب‌ خواسته‌ها و تقاضاهاي‌مقامات‌ محلي‌، نمايندگان‌ مجلس‌ و مسئولان‌ رده‌بالاي‌ نظام‌ بود. در مورد اكثر طرحهاي‌ آغازين‌،تفكر احساسي‌ حاكم‌ بوده‌ است‌. هر سال‌ هزارهاطرح‌ به‌ دليل‌ مسايل‌ سياسي‌ مطرح‌ مي‌شود. تفكر سيستمي‌ وجود ندارد، به‌ جاي‌ آنكه‌ ملي‌ فكرشود، تفكر بخشي‌ حاكم‌ است‌. سازوكار تعريف‌پروژه‌ با مشكل‌ روبه‌رو است‌.
    2. دولت‌ ابزار و امكانات‌ كنترل‌ در اختيارندارد. سازمان‌ مديريت‌ و برنامه‌ريزي‌ كشورنتوانسته‌ است‌ تكليف‌ خود را با ساير سازمانهامشخص‌ كند. جايگاه‌ قانون‌ و سازمان‌ مديريت‌ وبرنامه‌ريزي‌ كشور زير سئوال‌ است‌. قانون‌ سازمان‌مديريت‌ و برنامه‌ريزي‌ كشور از سال‌ 1351تاكنون‌ هيچ‌ تغييري‌ نكرده‌ است‌. سازمان‌ مديريت‌و برنامه‌ريزي‌ كشور هنوز از لحاظ نظارت‌ برطرحهاي‌ عمراني‌ تعريف‌ روشني‌ ندارد و اينكه‌ آيانظارت‌ فقط برنامه‌اي‌ باشد يا جنبه‌هاي‌ فني‌ را دربربگيرد مشخص‌ نيست‌. سازمان‌ مديريت‌ وبرنامه‌ريزي‌ براي‌ كنترل‌ و ارزيابي‌ نظام‌ مشخصي‌ندارد.
    3. مطالعات‌ امكان‌سنجي‌ جنبه‌ فرمايشي‌دارد. مسئولان‌ سازمان‌ مديريت‌ و برنامه‌ريزي‌كشور مطالعات‌ امكان‌ سنجي‌ را به‌ دليل‌ عدم‌آشنايي‌ كامل‌ با كار جدي‌ نمي‌گيرند. معاونت‌ فني‌سازمان‌ مديريت‌ و برنامه‌ريزي‌ كشور تأكيد زيادي‌بر توجيه‌ فني‌ و اقتصادي‌ طرحها ندارد.
    4. قراردادها در ايران‌ جدي‌ گرفته‌ نمي‌شوند.شكايتي‌ از سوي‌ دولت‌ عليه‌ پيمانكار و مشاوروجود ندارد. شرايط عمومي‌ پيمان‌ عملا اجرانمي‌شود. شرايط عمومي‌ پيمان‌ به‌ نفع‌ كارفرما ويكجانبه‌ است‌. در قراردادها مهندس‌ مشاور حق‌فسخ‌ ندارد و نمي‌تواند عليه‌ كارفرما ادعايي‌ مطرح‌كند. كارفرماهاي‌ ايراني‌ كسر شأن‌ خود مي‌دانند كه‌خسارت‌ بپردازند. خط و مرزهاي‌ مسئوليت‌روشن‌ نيست‌.
    5. دستگاه‌ اجرايي‌ يك‌ برآورد مالي‌ از انجام‌كار ندارد و تأكيدش‌ تنها روي‌ تأمين‌ مالي‌ است‌.ضعف‌ فني‌ كارفرما مشهود است‌. يكي‌ از علل‌تاخير در اجراي‌ طرحهاي‌ عمراني‌، خدمات‌كارفرمايي‌ از جمله‌ مطالعات‌ زير سطحي‌،ژئوتكنيك‌ و آزمايش‌ نمونه‌هاي‌ اخذ شده‌ ازژئوتكنيك‌ است‌. مهندس‌ مشاور پس‌ از تعريف‌طرح‌ وارد صحنه‌ مي‌شود. در هيچيك‌ از طرحهاكادر بهره‌ بردار تربيت‌ نمي‌شود كه‌ طرح‌ را بشناسد.عامل‌ چهارم‌ بايد در خدمت‌ بهره‌بردار باشد.بر اساس‌ مطالعات‌ صرف‌، نمي‌توان‌ اعتبار تعيين‌كرد، اعداد وارقام‌ بايد صحيح‌ باشد. در مواردي‌،پيمانكاران‌ پس‌ از خلع‌ يد شدن‌ دوباره‌ به‌ كاردعوت‌ مي‌شوند.
    6. تأييد صلاحيت‌ پيمانكاران‌ و مهندسان‌مشاور شكل‌ صوري‌ دارد. تشخيص‌ صلاحيت‌بدون‌ توجه‌ واقعي‌ به‌ ارجاع‌ كار و انتخاب‌ پيمانكارمشكل‌ آفرين‌ است‌. تشخيص‌ صلاحيتهاي‌ سازمان‌مديريت‌ و برنامه‌ريزي‌ كشور روي‌ كاغذ درست‌است‌ و در مواردي‌ شركتها وجود خارجي‌ ندارند،به‌ اين‌ معنا كه‌ برخي‌ از اعضاي‌ آنها در خارج‌ ازكشور هستند.
    7. كارفرما پول‌ را دير مي‌دهد. در برخي‌طرحها، حق‌ نظارت‌ مشاور بيشتر از كل‌ اعتبارطرح‌ شده‌ است‌. هزينه‌ مهندسان‌ مشاور در خارج‌15-20 درصد قرارداد است‌ اما در ايران‌ 4 درصداست‌. جبران‌ خدمات‌ مهندسان‌ مشاور مناسب‌نيست‌. مهندسان‌ مشاور مشكل‌ حق‌ زحمت‌ دارند.تعهدات‌ مالي‌ از طرف‌ مجريان‌ به‌ طور مناسب‌ وبه‌ موقع‌ پرداخت‌ نمي‌شود. عدم‌ تأمين‌ به‌ موقع‌اعتبار طرحها و عدم‌ تخصيص‌ بهينه‌ اعتبارات‌ ازمشكلات‌ عمده‌ است‌. سيستم‌ بانكي‌ از طرحهاي‌عمراني‌ حمايت‌ نمي‌كند. اعطاي‌ وام‌ به‌ پيمانكاران‌بسيار مهم‌ است‌.
    8. طراحيها اقتصادي‌ نيست‌ و توجهي‌ به‌مسايل‌ فني‌ نمي‌شود. در مواردي‌ مهندسان‌ مشاورزائده‌ كارفرما هستند. در برخي‌ موارد تخمين‌مهندسان‌ مشاور از قيمتهاي‌ واقعي‌ و نقشه‌ها درزمان‌ مناقصه‌ كامل‌ نيست‌.
    9. مشخصات‌ فني‌ خوانده‌ نمي‌شود وكارفرما به‌ حداقل‌ قيمت‌ كار را واگذار مي‌كند.كارفرما هم‌ بايد بداند قيمت‌ مناسب‌ كدام‌ است‌.مشاور بايد قيمت‌ را در بياورد و كميسيون‌ مناقصه‌نمي‌تواند به‌ مناسبترين‌ قيمت‌ نظر دهد. برخوردغيرمنطقي‌ بعضي‌ پيمانكاران‌ با اسناد مناقصه‌ وآناليز قيمتها، منجر به‌ ارائه‌ پيشنهادهايي‌ مي‌شودكه‌ تازه‌ پس‌ از برنده‌ شدن‌ و در هنگام‌ كار اجرايي‌متوجه‌ اشتباه‌ خود و تفاوت‌ فاحش‌ ميان‌ هزينه‌ باآنچه‌ صورت‌ وضعيت‌ نشان‌ مي‌دهد مي‌شوند.
    10. تقسيم‌بندي‌ رشته‌هاي‌ تخصصي‌ درسازمان‌ مديريت‌ و برنامه‌ريزي‌ كشور اشكال‌ دارد.فهرست‌ بها مانع‌ پيشرفت‌ و خلاقيت‌ در كار است‌.خيلي‌ از كارها در فهرست‌ بها نيامده‌ است‌ يا آنقدرقيمت‌ آن‌ پايين‌ است‌ كه‌ كسي‌ انجام‌ نمي‌دهد.ضوابطي‌ براي‌ مدير پروژه‌ وجود ندارد. افرادكم‌تجربه‌ سر كار هستند. در آيين‌نامه‌ ارجاع‌ كار،انجمنها هيچ‌ نقشي‌ ندارند، ممكن‌ است‌ كارفرما4-5 شركت‌ را هميشه‌ انتخاب‌ كند. در مورد تغييرمقادير كار، اختيار به‌ كارفرما داده‌ شده‌ است‌ وضوابطي‌ وجود ندارد كه‌ نسبتهاي‌ كار تغيير نكند.در قوانين‌ سازمان‌ مديريت‌ و برنامه‌ريزي‌ كشور،هيچ‌ اشاره‌اي‌ به‌ كارهاي‌ صنعتي‌ نشده‌ است‌.قيمتهاي‌ پايه‌ اشكال‌ دارد: اولا مقادير قابل‌ تغييراست‌، ثانيا نقشه‌ها به‌ تدريج‌ به‌ پيمانكاران‌ داده‌مي‌شود و قابل‌ تغيير است‌ و ثالثا مقادير متغير باقيمتهاي‌ متوسط باعث‌ تخريب‌ كيفيت‌ كارمي‌شود. طبق‌ بخشنامه‌ اگر ضمن‌ انجام‌ كار كاري‌ابلاغ‌ شود كه‌ پيمانكار از آن‌ اطلاع‌ نداشته‌ باشد به‌او اجازه‌ داده‌ نمي‌شود قيمت‌ جديد بدهد، بايد باقيمتهاي‌ قديمي‌ كار كند. برخي‌ اقلام‌ فهرست‌ بها باقيمت‌ بازار خيلي‌ تورش‌ (اختلاف‌) دارد. در موردديركرد پرداخت‌ توسط كارفرما در شرايط عمومي‌پيمان‌ پيشنهاد شده‌ است‌ كه‌ زمان‌، اضافه‌ و تعديل‌پرداخت‌ شود در حالي‌ كه‌ تغيير در پرداخت‌ وزمان‌ قابل‌ تبديل‌ به‌ يكديگر نيستند. سازمان‌مديريت‌ كيفيت‌ از پيمانكار خواسته‌ نشده‌ است‌.در پيمانكاري‌ نظام‌ مهندسي‌ ايمن‌ وجود ندارد. درعوامل‌ پيمانكار كارت‌ مهارت‌ از آنها خواسته‌نمي‌شود.
    علاوه‌ بر موارد فوق‌ پيشنهادهايي‌ از طرف‌دست‌اندركاران‌ طرحهاي‌ عمراني‌ به‌ شرح‌ زير ارايه‌شده‌ است‌.
    1.گستره‌ نظام‌ فني‌ و اجرايي‌ كليه‌ پروژه‌هاي‌دولتي‌ و خصوصي‌ را در برگيرد و فقط به‌طرحهاي‌ عمراني‌ محدود نشود.
    2.برخي‌ پروژه‌ها بايد حذف‌ شود زيرا توجيهي‌براي‌ ادامه‌ آنها وجود ندارد. طرحهاي‌ نيمه‌تمام‌ بايد اولويت‌ بندي‌ شوند و اين‌اولويت‌بندي‌ بايد بر اين‌ اساس‌ باشد كه‌ آيامطالعات‌ امكان‌سنجي‌ و مرحله‌ طراحي‌صورت‌ گرفته‌ است‌ يا خير. مجلس‌ نيز بايدبپذيرد كه‌ اين‌ كار صحيح‌ است‌ و مسئولان‌ ونمايندگان‌ مجلس‌ طرحهاي‌ مورد نظر خود راكنار بگذارند. در انتخاب‌ طرحها به‌ انطباق‌ آنهابا برنامه‌ توجه‌ شود.
    3.ساير روشهاي‌ اجرايي‌ طرحهاي‌ عمراني‌ موردمطالعه‌ قرار گيرند و متناسب‌ با آنها به‌ كارگرفته‌ شوند.
    4.به‌ مهندسي‌ ارزش‌ در مراحل‌ مختلف‌ طرح‌(انتخاب‌، طراحي‌ و ساخت‌) بها داده‌ شود وعوامل‌ دست‌ اندركار طرح‌ بايد اين‌ كار را انجام‌دهند.
    5.توجيه‌ فني‌ ـ اقتصادي‌ و مطالعات‌ زيست‌محيطي‌ حتما در مورد طرحها انجام‌ شود واعتبار آن‌ نيز فراهم‌ شده‌ باشد.
    6.شرايط عمومي‌ پيمان‌ بر اساس‌ نظام‌ فني‌ واجرايي‌ اصلاح‌ شود. تمام‌ ضوابط بر اساس‌نظام‌ فني‌ و اجرايي‌ دقيقا اجرا شود. در شرايطعمومي‌ پيمان‌، حدود تغييرات‌ مقادير كار درحد معقول‌ نوشته‌ شود. براي‌ تغيير مقادير بايداز مهندس‌ مشاور جريمه‌ دريافت‌ كرد. سازمان‌مديريت‌ و برنامه‌ريزي‌ كشور از كارفرمابخواهد كه‌ در مقابل‌ تغييرات‌ نامعقول‌ مقاديركار پاسخگو باشد. نقشه‌هاي‌ پايه‌30 بايد
    مشخص‌ باشد و قيد شود كه‌ نقشه‌ها قابل‌
    تغيير نيستند.
    7.مهندسان‌ مشاور و پيمانكاران‌ بايد بر اساس‌عملكرد خود مورد ارزيابي‌ قرار گيرند.
    8.بخش‌ خصوصي‌، ضوابط و آيين‌نامه‌هاي‌صلاحيتهاي �� خاص‌ خود را تعيين‌ كند. درانگلستان‌ 1500 انجمن‌ مختلف‌ صنفي‌ ـحرفه‌اي‌ براي‌ كارهاي‌ ساخت‌ و ساز وجوددارد. سيستم‌ تشخيص‌ صلاحيت‌ بايد براساس‌گزينش‌ بر اساس‌ كيفيت‌31QBS باشد كه‌فدراسيون‌ بين‌المللي‌ مهندسان‌ مشاور(FIDIC) ارايه‌ كرده‌ است‌. ما فقط به‌ ظرفيت‌و قيمت‌ توجه‌ مي‌كنيم‌. در برخي‌ كشورهامشاوران‌ و پيمانكاران‌ توسط شركتهاي‌ بيمه‌حرفه‌اي‌ تشخيص‌ صلاحيت‌ مي‌شوند.
    9.نظام‌ پرداختها اصلاح‌ شود. مانند طرحهاي‌خارجي‌، براي‌ پرداختها، اعتبار اسنادي‌ (L/C)داخلي‌ افتتاح‌ شود.سيستم‌ بانكي‌ بايد ضامن‌پرداخت‌ دولت‌ باشد، هر مؤسسه‌اي‌ كه‌مناقصه‌ مي‌گذارد در يك‌ بانك‌ حساب‌ باز كندو بانك‌ تضمين‌ كند كه‌ آخر سال‌ به‌ اضافه‌ پول‌بهره‌ مي‌دهد و بابت‌ بدهي‌ بهره‌ مي‌گيرد.شركتهاي‌ بيمه‌ در مقابل‌ تضمين‌ به‌ موقع‌ كارپروژه‌ را بيمه‌ كنند.
    10.تقويت‌ بخش‌ خصوصي‌ بايد در دستور كارقرار گيرد. براي‌ حل‌ اختلاف‌ پيشنهاد مي‌شودكه‌ كميسيوني‌ مركب‌ از نماينده‌ كارفرما،نماينده‌ انجمن‌ مربوط و نماينده‌ سازمان‌مديريت‌ و برنامه‌ريزي‌ كشور به‌ هنگام‌ عقدقرارداد تشكيل‌ شود. در بازديدهاي‌ سازمان‌برنامه‌، از اعضاي‌ انجمن‌ و تشكلهاي‌پيمانكاري‌ نيز نماينده‌اي‌ وجود داشته‌ باشد و
    در صورت‌ عدم‌ قبول‌ كار پيمانكار انجمن‌مربوط نظر بدهد. نظارت‌ كننده‌ و نظارت‌شونده‌ حق‌ اظهار داشته‌ باشند و يك‌ جانبه‌نباشد. در كشورهاي‌ صنعتي‌ انجمنهاي‌ صنفي‌و حرفه‌اي‌ مهندسي‌، استانداردها را مشخص‌مي‌كنند. در مورد شركتهاي‌ خارجي‌، بخش‌خصوصي‌ طرف‌ قرارداد باشد و مسئوليت‌ نيزبر عهده‌ آن‌ باشد. براي‌ صدور خدمات‌ فني‌ ـمهندسي‌ بايد با خارجيها به‌ صورت‌ مشترك‌32امكان‌ همكاري‌ فراهم‌ شود.
    11.مواد و مصالح‌ استاندارد مشخص‌ و استفاده‌ ازآنها اجباري‌ شود. سازمان‌ مديريت‌ وبرنامه‌ريزي‌ كشور بايد واحدي‌ براي‌مطالعات‌ راجع‌ به‌ منابع‌ و مصالح‌ ساختماني‌داشته‌ باشد. پيمانكاران‌ بايد دفتر فني‌ داشته‌باشند، نظام‌ مديريت‌ كيفيت‌ داشته‌ و موظف‌به‌ استخدام‌ كارشناس‌ برنامه‌ريزي‌ و كنترل‌پروژه‌ باشند. سيستم‌ نگهداري‌ و تعميرات‌طرحهاي‌ عمراني‌ بايد تابع‌ ضوابط مشخصي‌باشد.
    شكي‌ نيست‌ كه‌ با افزايش‌ گستره‌ مطالعه‌ به‌طرحهاي‌ عمراني‌ نمونه‌، مسايل‌ و مشكلاتي‌ ازهمين‌ دست‌ تكرار مي‌شود. جهت‌ تأييد اين‌ مدعا،خلاصه‌اي‌ از مشكلات‌ دو طرح‌ عمراني‌ گزارش‌شده‌ توسط معاونت‌ فني‌ سازمان‌ مديريت‌ وبرنامه‌ريزي‌ كشور در زير آمده‌ است‌.
    1.شروع‌ عمليات‌ اجرايي‌ پروژه‌ بدون‌ رعايت‌فرايند تصميم‌گيري‌ منطقي‌ و عدم‌ انجام‌مطالعات‌ تفصيلي‌.
    2.عدم‌ اطلاع‌ دستگاه‌ اجرايي‌ از حجم‌ عمليات‌پروژه‌ كه‌ هزينه‌ اجراي‌ آن‌ يك‌ ششم‌ و مدت‌اجراي‌ آن‌ يكسال‌ برآورد شده‌ است‌.
    3.ريزشهاي‌ موضعي‌ در زمان‌ قالب‌ بندي‌ وبتن‌ريزي‌ باعث‌ ناهمگوني‌ و كيفيت‌ نامطلوب‌بتن‌ و غير قابل‌ اطمينان‌ شدن‌ پوشش‌ بتني‌غير مسلح‌ شده‌ است‌.
    4.شركت‌ مشاور از ارجاع‌ كار محروم‌ بوده‌ است‌.
    5.درگيريهاي‌ جدي‌ بين‌ مشاور و پيمانكاروجود داشته‌ كه‌ حتي‌ به‌ دخالت‌ نيروي‌انتظامي‌ منجر شده‌ است‌.
    6.مطالعات‌ ژئوتكنيك‌ با وجود گذشت‌ 6 سال‌از شروع‌ اجرا و بيش‌ از 5ر2 سال‌ از انعقادقرارداد همچنان‌ ناتمام‌ است‌.
    7.ضعف‌ پيمانكار در عدم‌ تكميل‌ تجهيز كارگاه‌و عدم‌ تأمين‌ نيروي‌ انساني‌ مناسب‌ در زمان‌بازديد مشهود بوده‌ است‌.
    8.دستگاه‌ اجرايي‌ بدون‌ توجه‌ به‌ مطالعات‌ طرح‌جامع‌، پيشنهاد احداث‌ سالن‌ آمفي‌ تاتر راكرده‌ است‌.
    9.مطالعات‌ تفصيلي‌، بعد از گذشت‌ حدود 7سال‌ از آغاز عمليات‌ اجرايي‌، تصويب‌ نشده‌است‌.
    10.مشاور در برآورد اوليه‌ عمليات‌ اجرايي‌ضعف‌ داشته‌ است‌.
    وجود مسايل‌ و مشكلات‌ فوق‌ به‌ همراه‌ديگر معضلات‌ موجود در ساير طرحهاي‌ عمراني‌كه‌ در اينجا ذكر نشده‌ تأييدي‌ است‌ بر صحت‌ كليه‌نكات‌ ذكر شده‌ توسط دست‌ اندركاران‌ طرحهاي‌عمراني‌ و اين‌ موضوع‌ دقيقا بازتاب‌ طبيعت‌ وماهيت‌ سيستمي‌ مسايل‌ و مشكلات‌ طرحهاي‌عمراني‌ است‌. وجود خاصيت‌ ارتباطات‌ متقابل‌بين‌ مسايل‌ و مشكلات‌ بر پيچيدگي‌ موضوع‌مي‌افزايد. ضمن‌ آنكه‌ اين‌ حكم‌ به‌ معناي‌ آن‌ نيست‌كه‌ كليه‌ مسايل‌ و مشكلات‌ هم‌ ارزند و وزن‌ ودرجه‌ اهميت‌ آنها يكسان‌ است‌.
    جمع‌بندي‌ و نتيجه‌گيري‌
    سه‌ بعد زمان‌، هزينه‌ و كيفيت‌ مؤلفه‌هاي‌ اساسي‌تضمين‌ موفقيت‌ انجام‌ يك‌ پروژه‌ هستند. به‌عبارت‌ ديگر، موفقيت‌ در پروژه‌ به‌ معناي‌ انجام‌ آن‌در زمان‌ معين‌ با هزينه‌ پيش‌بيني‌ شده‌ و كيفيت‌مقرر است‌ كه‌ بايد منطبق‌ با رعايت‌ ملاحظات‌زيست‌محيطي‌ به‌ انجام‌ برسد اگر كيفيت‌ به‌ مفهوم‌ تطابق‌ با نيازمنديها تعريف‌ شود، طرحهاي‌ عمراني‌ بايد از چنان‌كيفيتي‌ برخوردار باشند كه‌ نيازمنديهاي‌ تعيين‌ شده‌در تعريف‌ طرح‌ را برآورده‌ سازند كه‌ قطعا ناظر برتأمين‌ اهداف‌ مورد نظر آحاد جامعه‌ است‌. با اين‌تعبير مشاهده‌ مي‌شود كه‌ طيف‌ گسترده‌اي‌ ازعوامل‌ در كيفيت‌ طرحهاي‌ عمراني‌ تاثيرگذارهستند بويژه‌ اگر بدانيم‌ كه‌ تاخير در زمان‌ انجام‌طرح‌ و افزايش‌ هزينه‌ها، به‌ نوبه‌ خود، بر كيفيت‌طرح‌ اثر مي‌گذارند اهميت‌ موضوع‌ كيفيت‌ صدچندان‌ مي‌شود.
    با نگرش‌ سيستمي‌ به‌ طرحهاي‌ عمراني‌مشخص‌ مي‌شود كه‌ اين‌ طرحها در درون‌ محيطي‌عمل‌ مي‌كنند كه‌ برخي‌ عوامل‌ آن‌ (اقتصادي‌،سياسي‌، اجتماعي‌، فرهنگي‌ و حقوقي‌) مي‌توانندتحت‌ كنترل‌ نباشند. ضمنا در اين‌ محيط قوانين‌ ومقررات‌ حاكم‌ بر عملكرد طرحهاي‌ عمراني‌ وجوددارد كه‌ برخي‌ از آنها توسط سازمان‌ مديريت‌ وبرنامه‌ريزي‌ كشور تحت‌ عنوان‌ شرايط عمومي‌پيمان‌ و معيارها، استانداردها و ضوابط فني‌ وبعضي‌ توسط ساير وزارتخانه‌ها از جمله‌ وزارت‌امور اقتصادي‌ و اجرايي‌ (در زمينه‌ مالياتها) وآيين‌نامه‌ شركتهاي‌ دولتي‌ و قانون‌ محاسبات‌عمومي‌ (در زمينه‌ نحوه‌ برگزاري‌ مناقصه‌ و نحوه‌پرداختها) وضع‌ مي‌شود. براي‌ تأمين‌ كيفيت‌طرحهاي‌ عمراني‌ ضروري‌ است‌ كه‌ مسايل‌ ومشكلات‌ عمده‌ اين‌ طرحها در چارچوب‌ نظام‌ فني‌ و اجرايي‌ (كه‌ شامل‌ مراحل‌ مطالعات‌ بنيادي‌،تهيه‌ طرح‌، اجراي‌ طرح‌ و ارزشيابي‌ طرح‌ است‌) مورد بررسي‌ قرار گيرد كه‌ در ادامه‌ به‌ آن‌ اشاره‌مي‌شود:
    تعريف‌ طرح‌. انگيزه‌ تعريف‌ طرح‌ در سالهاي‌اخير عمدتا مسايل‌ سياسي‌ و ديدگاه‌ بخشي‌ حاكم‌بر مسئولان‌ و نمايندگان‌ مجلس‌ بوده‌ است‌ كه‌باعث‌ عدم‌ توازن‌ بين‌ اعتبارات‌ عمراني‌ و حجم‌قراردادهاي‌ منعقده‌ با پيمانكاران‌ و مشاوران‌مي‌شود.
    تهيه‌ طرح‌. طرحهاي‌ عمراني‌ بدون‌ مطالعات‌توجيهي‌ فني‌ ـ اقتصادي‌ و زيست‌ محيطي‌ شروع‌مي‌شوند. فقدان‌ اين‌ مطالعات‌ كه‌ قاعدتا بايد ناظربر اجرا يا عدم‌ اجراي‌ طرح‌، بررسي‌ گزينه‌هاي‌مناسبتر و نهايتا تعيين‌ مشخصات‌ نسبتا دقيق‌طرح‌ باشد موجب‌ مي‌شود كه‌ به‌ كيفيت‌ طرحهاي‌عمراني‌ لطمه‌هاي‌ فراواني‌ وارد شود. صرف‌ زمان‌كافي‌ براي‌ مطالعات‌ موسوم‌ به‌ فاز صفر و حصول‌اطمينان‌ از مطالعات‌ دقيق‌، صرفه‌ جويي‌ در زمان‌،هزينه‌ و كيفيت‌ انجام‌ طرحها به‌ دنبال‌ خواهدداشت‌.
    اجراي‌ طرح‌. عدم‌ وجود اعتبارات‌ لازم‌ براي‌شروع‌ طرح‌ منجر به‌ اين‌ مي‌شود كه‌ حجم‌ محدوداعتبارات‌ در تعداد كثيري‌ از طرحها به‌ طورنامتناسب‌ توزيع‌ شود.
    ساير مسايل‌ و مشكلات‌ طرحهاي‌ عمراني‌را مي‌توان‌ در كارا نبودن‌ نام‌ حقوقي‌ (عدم‌تأمين‌حقوق‌ افراد و وجود شفافيت‌ مرزهاي‌ اختيار
    و مسئوليت‌) نبود سياستهاي‌ روشن‌ كلان‌اقتصادي‌ (توجه‌ به‌ضرورت‌ اهميت‌ تقويت‌ بخش‌خصوصي‌، تاثير بارز كنترل‌ تورم‌ در عدم‌ تغييرفاحش‌ شرايط اقتصادي‌ قرارداد) عدم‌ تدوين‌معيارها، استانداردها و ضوابط مناسب‌ اجراي‌
    طرح‌، فقدان‌ نظام‌ انگيزشي‌ و ارزشيابي‌ مناسب‌خلاصه‌ كرد.
    پيشنهادها
    پيشنهادهاي‌ اساسي‌ كه‌ از بررسي‌ مسايل‌ ومشكلات‌ عمده‌ در اين‌ مقاله‌ استنتاج‌ مي‌شودهمان‌ مفاد مواد مندرج‌ در قانون‌ برنامه‌ سوم‌توسعه‌ اقتصادي‌، اجتماعي‌ و فرهنگي‌34 است‌ كه‌محصول‌ خرد جمعي‌ كارشناسان‌ و مسئولان‌دستگاه‌ برنامه‌ريزي‌ كشور (سازمان‌ مديريت‌ وبرنامه‌ريزي‌ كشور) است‌ و بايد به‌ آن‌ به‌ عنوان‌ميثاق‌ ملي‌ در كليه‌ سطوح‌ تصميم‌گيري‌ توجه‌جدي‌ شود.
    بديهي‌ است‌ اصول‌ زير بايد راهنماي‌ اجراي‌پيشنهادها باشد.
    1.استفاده‌ از نهادهاي‌ ذيصلاح‌ داخلي‌ و حتي‌مشاوران‌ خارجي‌ براي‌ مطالعات‌ بنيادي‌،انتخاب‌ طرحهاي‌ موجه‌ از درون‌ مطالعات‌جامع‌ بخشي‌ در ارتباط با نظام‌ برنامه‌ريزي‌ وهماهنگ‌ با منابع‌ مادي‌ و غير مادي‌ جامعه‌صورت‌ بگيرد.
    2.بررسي‌ روشهاي‌ مختلف‌ اجرا بر حسب‌شناخت‌ طبيعت‌ و پيچيدگي‌ پروژه‌ها.
    3.مشروط كردن‌ عقد قرارداد و اجراي‌ طرحها به‌تأمين‌ منابع‌، زمين‌، جواز، ساختمان‌، آب‌، برق‌و مانند آنها.
    4.پيش‌بيني‌ تضمينهاي‌ لازم‌ براي‌ انجام‌ تكاليف‌طرفين‌ قرارداد و در نظر گرفتن‌ خسارتهاي‌ناشي‌ از عدم‌ انجام‌ به‌ موقع‌ تكاليف‌.
    5.تضمين‌ پرداخت‌ صورت‌ وضعيتهاي‌ طرحهاي‌عمراني‌ توسط موسسات‌ مالي‌ اعتباري‌ وبيمه‌.البته‌ تحقق‌ چنين‌ امري‌ منوط به‌ توسعه‌كافي‌ بازارهاي‌ سرمايه‌ در كشور است‌.
    6.توجه‌ به‌ ضرورت‌ ارزشيابي‌ مستمر پروژه‌ها
    7.توجه‌ به‌ اهرمهاي‌ قانوني‌ تشويق‌ و تنبيه‌
    8 .ضرورت‌ مستندسازي‌ تجربه‌ غني‌ تهيه‌ واجراي‌ طرحهاي‌ عمراني‌ در كشور
    9.توجه‌ اساسي‌ به‌ تحولات‌ فناوري‌ حرفه‌ وبه‌هنگام‌سازي‌ اطلاعاتي‌ عوامل‌ دست‌ اندركارطرحهاي‌ عمراني‌.
    يادآوري‌ دو نكته‌ مهم‌ در اين‌ مورد حائزاهميت‌ فراوان‌ است‌. اول‌ اينكه‌ در شرايطي‌ كه‌ بارشد همه‌ جانبه‌ و فراگير سازمانهاي‌ غيردولتي‌(NGOs) در جهان‌ جهت‌ مشاركت‌ بيشتر درتصميم‌سازي‌ مواجه‌ هستيم‌، به‌ نقش‌ سازمانهاي‌حرفه‌اي‌ ـ تخصصي‌ مهندسان‌ مشاور و پيمانكاري‌در تدوين‌ مقررات‌ و قوانين‌ كشور و رفتار يكسان‌با بخش‌ دولتي‌ و خصوصي‌ در طرحهاي‌ عمراني‌بايد بها داده‌ شود. مصوباتي‌ از جمله‌ حذف‌ بند ب‌ تبصره‌ 24 قانون‌ بودجه‌ سال‌ 1379 كه‌ براساس‌ آن‌ شركتهاي‌ دولتي‌ موظف‌ بودند براي‌ عقدقرارداد، در مناقصه‌هاي‌ مربوط به‌ طرحهاي‌ ملي‌ واستاني‌ در شرايط رقابتي‌، رفتار يكساني‌ با بخش‌خصوصي‌ داشته‌ باشند، فضاي‌ همكاري‌ صميمانه‌و فعال‌ بخشهاي‌ دولتي‌ و خصوصي‌ را تيره‌ و مبهم‌مي‌سازد. دوم‌ به‌ مفاد اين‌ قانون‌ به‌ نوعي‌ در قانون‌
    برنامه‌ دوم‌ توسعه‌ نيز اشاره‌ شده‌ بود. اما در عمل‌با عدم‌ اجراي‌ آنها مواجه‌ شديم‌. آنچه‌ لازم‌ است‌ به‌عنوان‌ يك‌ اصل‌ به‌ آن‌ توجه‌ جدي‌ شود، التزام‌ به‌برنامه‌ و تدقيق‌ جايگاه‌ قانوني‌ سازمان‌ مديريت‌ وبرنامه‌ريزي‌ كشور به‌ عنوان‌ سازمان‌ حرفه‌اي‌ ـ
    تخصصي‌ در سطح‌ جامعه‌ است‌ كه‌ ضروري‌ است‌در جهت‌ ارتقاي‌ كيفي‌ و روشن‌ شدن‌ جايگاه‌قانوني‌ آن‌ گامهاي‌ اساسي‌ برداشته‌ شود.
    منابع‌ و ماخذ
    1.امام‌ جمعه‌زاده‌، محمد حامد سيستمهاي‌ مختلف‌اجراي‌ پروژه‌ و پيشنهاد نحوه‌ انتخاب‌ سيستم‌ بهينه‌براي‌ اجراي‌ طرحهاي‌ عمراني‌ كشور ، پروژه‌ پايان‌نامه‌كارشناسي‌ ارشد مديريت‌ اجرايي‌، سازمان‌ مديريت‌صنعتي‌، آبان‌ 1378.
    2.عظيمي‌، حسين‌ سلسله‌ مباحث‌ برنامه‌ سوم‌ توسعه‌،سازمان‌ مديريت‌ صنعتي‌، 1378.
    3.فرزانه‌، مسعود، ارزيابي‌ و تحليل‌ هزينه‌ و بهره‌ وري‌منابع‌ در سرمايه‌گذاريهاي‌ عمراني‌ ، مجله‌ برنامه‌ وبودجه‌، 1376.
    4.شفاعت‌، احمد، پژوهشي‌ پيرامون‌ ارزشيابي‌ طرحهاي‌عمراني‌ مهم‌ مركز آموزش‌ مديريت‌ دولتي‌ ، پايان‌نامه‌كارشناسي‌ ارشد، بهمن‌ 1373.
    5.سازمان‌ مديريت‌ و برنامه‌ريزي‌ كشور، دفتر اقتصادكلان‌، گزارش‌ اقتصادي‌ سالهاي‌ مختلف‌.
    6.مشايخي‌، علينقي‌، عملكرد نامطلوب‌ طرحهاي‌عمراني‌ و مسئوليت‌ دولت‌ و مجلس‌ شوراي‌ اسلامي‌ ،مؤسسه‌ عالي‌ پژوهش‌ در برنامه‌ريزي‌ و توسعه‌، مجله‌برنامه‌ و توسعه‌، دوره‌ 2، شماره‌ 3، پائيز 1371.
    7.اشراقي‌، بهمن‌، آشنايي‌ با روشهاي‌ نوين‌ اجرايي‌طرحهاي‌ عمراني‌ ، نشريه‌ مجلس‌ و پژوهش‌ مركزپژوهشهاي‌ مجلس‌ شوراي‌ اسلامي‌، شماره‌ 4، مهر وآبان‌ 1372.
    8.همشهري‌، دوشنبه‌ 13 خرداد 1381.

  5. #5
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    پیش فرض

    برنامه‌ريزي‌ توسعه‌ فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ شهر تهران‌

    منبع
    مريم‌ شريعت‌زاده‌,عضو هيئت‌ علمي‌ سازمان‌ مديريت‌ صنعتي‌ ايران‌
    نويسنده: انگيزه‌ ارايه‌ مقاله‌اي‌ تحت‌ عنوان‌ برنامه‌ريزي‌ توسعه‌ فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ شهر تهران‌ به‌ همايش‌ موازين‌ توسعه‌ وضد توسعه‌ فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ شهر تهران‌ در ارديبهشت‌ سال‌ 1380 پر كردن‌ خلئي‌ بود كه‌ در سر فصلها و موضوعات‌ فراخوان‌علي‌رغم‌ گستردگي‌ مباحث‌ مطرح‌ شده‌ وجود داشت‌. خلأ مبحثي‌ كه‌ بتواند فراتر از موضوعات‌ گوناگون‌ خرد مرتبط با توسعه‌ وضد توسعه‌ فرهنگي‌، مباحث‌ كلان‌ و مربوط به‌ برنامه‌ريزي‌ توسعه‌ فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ را در يك‌ مقاله‌ تبيين‌ كند و پس‌ ازتعريف‌ مفهوم‌ برنامه‌ريزي‌ و تكيه‌ بر نكات‌ كليدي‌ مفاهيم‌ توسعه‌، توسعه‌ پايدار، توسعه‌ فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ و شهر تهران‌ و نيزاشاره‌اي‌ مختصر به‌ سير تحول‌ برنامه‌ريزي‌ در قرن‌ بيستم‌، مدلي‌ براي‌ برنامه‌ريزي‌ توسعه‌ فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ شهر تهران‌ ارايه‌دهد; مدلي‌ كه‌ گوياي‌ روش‌شناسي‌ پيشنهادي‌ براي‌ نهادينه‌ كردن‌ نظام‌ برنامه‌ريزي‌ توسعه‌ فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ در شهر تهران‌ نيزباشد. اين‌ مدل‌ به‌ عنوان‌ مبنايي‌ براي‌ گفتگو و تعامل‌ در جهت‌ تعميق‌ و تدقيق‌ فرايند برنامه‌ريزي‌ توسعه‌ فرهنگي‌ اجتماعي‌شهر تهران‌ مطرح‌ مي‌شود. از نظر نگارنده‌ پذيرش‌ و به‌ كارگيري‌ اين‌ مدل‌ همراه‌ با تعميق‌ و تدقيق‌ بعدي‌ آن‌ ضامن‌ نظام‌ مندي‌ ونهادينه‌ شدن‌ برنامه‌ريزي‌ توسعه‌ فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ شهر تهران‌ خواهد شد.

    كليد واژه‌ها: توسعه‌ پايدار، مفاهيم‌ توسعه‌، توسعه‌ پايدار فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌، بودجه‌ريزي‌، برنامه‌ريزي‌ راهبردي‌، مديريت‌راهبردي‌
    چكيده:
    تعريف‌ مفهوم‌ برنامه‌ريزي‌ و بيان‌ برخي‌ ويژگيهاي‌اساسي‌ مفاهيم‌ توسعه‌، توسعه‌ پايدار، توسعه‌ پايدارفرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ و شهر تهران‌
    همان‌ طوري‌ كه‌ قبلا اشاره‌ شد عنوان‌ مقاله‌برنامه‌ريزي‌ توسعه‌ فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ شهر تهران‌است‌. اولين‌ بحثي‌ كه‌ در اين‌ رابطه‌ بايد با هم‌ داشته‌باشيم‌ تا بتوانيم‌ به‌ تفكري‌ مشترك‌ برسيم‌ و نقاطاشتراك‌ را تقويت‌ كنيم‌، تعريف‌ مفاهيم‌ وبرداشت‌هايمان‌ از مفاهيم‌ مختلف‌ است‌ تا از اين‌طريق‌ بتوانيم‌ محدوده‌ دريافت‌ مطالبمان‌ را بر هم‌منطبق‌ سازيم‌ و نتايج‌ يكساني‌ از مطالب‌ ارايه‌ شده‌بگيريم‌. بنابراين‌، ابتدا تعريف‌ و برداشتي‌ را كه‌ درذهن‌ ما از مفاهيم‌ مختلف‌ برنامه‌ريزي‌، توسعه‌،توسعه‌ پايدار، توسعه‌ فرهنگي‌ اجتماعي‌ و شهرتهران‌ به‌ عنوان‌ كليد واژه‌هاي‌ مربوط به‌ موضوع‌وجود دارد روشن‌ مي‌سازيم‌.
    البته‌ قصد ما در اينجا طرح‌ يك‌ بحث‌ نظري‌در مورد اين‌ مفاهيم‌ نيست‌ بلكه‌ طرح‌ اساسيترين‌ابعاد مفهومي‌ آنهاست‌ تا بتوانيم‌ با همفكري‌ به‌هم‌افزايي‌ دست‌ يابيم‌.
    مفهوم‌ برنامه‌ريزي‌
    پيش‌ از بيان‌ برخي‌ ويژگيهاي‌ اساسي‌ مفاهيم‌توسعه‌، توسعه‌ پايدار، توسعه‌ پايدار فرهنگي‌ ـاجتماعي‌ و شهر تهران‌ لازم‌ است‌ برداشت‌ دقيق‌ ومشخصي‌ از برنامه‌ريزي‌ ارايه‌ دهيم‌.
    برنامه‌ريزي‌ عملي‌ است‌ خردمندانه‌ و ارادي‌،در جهت‌ تعيين‌ سازماندهي‌ و زمان‌ بندي‌ مجموعه‌اقدامات‌ هماهنگ‌ و سازگاري‌ كه‌ مصمم‌ به‌ انجام‌آنها هستيم‌ با هدف‌ از پيش‌ تعيين‌ شده‌ در مدت‌
    زمان‌ مشخص‌، بر اساس‌ منابع‌ بالقوه‌ و بالفعل‌ درمحيطي‌ دروني‌ و تحت‌ تأثير محيط بيروني‌ بااستفاده‌ از ابزار و فنون‌ مناسب‌ و لازم‌ براي‌برنامه‌ريزي‌ با توجه‌ به‌ منابع‌ مالي‌ موجود و ياقابل‌ دستيابي‌.
    بر اساس‌ اين‌ تعريف‌ مباحث‌ زير بابرنامه‌ريزي‌ ارتباط پيدا مي‌كنند.
    1.تعيين‌ اهداف‌، راهبردها و سياستهاي‌ لازم‌جهت‌ تحقق‌ آن‌ اهداف‌
    2.سازمان‌ و سازماندهي‌
    3.زمان‌بندي‌، افقهاي‌ برنامه‌، زمان‌ بندي‌ كاري‌
    4.منابع‌، اعم‌ از منابع‌ مالي‌، انساني‌، فني‌ و مانندآنها، همچنين‌ ظرفيتها و محدوديتهاي‌ آنها
    5.شرايط محيطي‌، دروني‌ و بيروني‌
    6.ابزار و فنون‌ برنامه‌ريزي‌
    اين‌ مباحث‌ را در بخش‌ روش‌شناسي‌
    برنامه‌ريزي‌ توسعه‌ فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ شهر تهران‌در صورت‌ لزوم‌ به‌ طور مشخصتر بررسي‌ خواهيم‌كرد.
    ويژگيهاي‌ اساسي‌ مفاهيم‌ توسعه‌
    توجه‌ داشته‌ باشيد كه‌ مفهوم‌ توسعه‌ جنبه‌ كيفي‌دارد و با مفهوم‌ رشد كه‌ عمدتا كمي‌ است‌ متمايزاست‌.
    در واقع‌ توسعه‌ رشدي‌ است‌ كه‌ علاوه‌ برافزايشهاي‌ كمي‌ تغييرات‌ كيفي‌ را نيز به‌ همراه‌داشته‌ باشد و در نتيجه‌ در ذات‌ خود تغيير، تحول‌و ارتقاي‌ كيفي‌ را نيز شامل‌ مي‌شود. از اين‌رو،توسعه‌ فراتر از مفهوم‌ رشد است‌ و با واژه‌ ديگرپيوند تنگاتنگ‌ دارد.
    بنابراين‌، توسعه‌ نه‌ تنها از طريق‌ شاخصهاي‌ كمي‌بلكه‌ بايد با استفاده‌ از معيارهاي‌ كيفي‌ نيز سنجيده‌شود.
    توسعه‌ پايدار
    آنچه‌ در رابطه‌ با توسعه‌ پايدار، به‌ خصوص‌ توسطنيروهاي‌ اجتماعي‌ معروف‌ به‌ سبزها در كشورهاي‌پيشرفته‌ جا افتاده‌ است‌، بيشتر مربوط به‌ مسايل‌زيست‌محيطي‌ است‌. اما واقعيت‌ موجود در موردكشورهاي‌ عقب‌مانده‌ از قافله‌ توسعه‌، از جمله‌كشور ما، حكم‌ مي‌كند كه‌ به‌ مبحث‌ توسعه‌ پايداراز ديدگاه‌ عامتري‌ نگريسته‌ و برخورد شود.بنابراين‌، توسعه‌ پايدار را بايد به‌ مفهوم‌ توسعه‌ديرمان‌ در نظر بگيريم‌ به‌ طوري‌ كه‌ اين‌ مبحث‌،علاوه‌ بر توسعه‌ به‌ طور عام‌ و نيز علاوه‌ بر مباحث‌زيست‌محيطي‌ به‌ مفهوم‌ خاص‌، مباحث‌ توسعه‌انساني‌ و توسعه‌ براي‌ انسانها را نيز شامل‌ شود.
    در چنين‌ شرايطي‌ مفاهيم‌ توسعه‌ پايدار محدود
    به‌ حفظ محيطزيست‌ براي‌ نسلهاي‌ آينده‌نمي‌شود، بلكه‌ مفهومي‌ فراتر به‌ خود مي‌گيرد كه‌عبارت‌ خواهد بود از توسعه‌ به‌ مفهوم‌ رشدي‌تكاميل‌ كه‌ در جهت‌ شكوفايي‌ انسانها تحقق‌مي‌پذيرد و در نتيجه‌، شكوفايي‌ انسانها، علاوه‌ برضرورت‌ حفظ منابع‌ زيست‌ محيطي‌، بهبودزندگي‌ بشر و استمرار چرخه‌ حيات‌ را همراه‌ باارتقاي‌ دايم‌ آنها در بر مي‌گيرد.
    توسعه‌ پايدار فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌
    با توضيحاتي‌ كه‌ از توسعه‌ و توسعه‌ پايدار ارايه‌شد حال‌ بايد به‌ تعبير خود از فرهنگ‌ و اجتماع‌بپردازيم‌ و اجتماع‌ را با جامعه‌ مدني‌ پيوند بزنيم‌.
    فرهنگ‌، حاصل‌ عادات‌ و رفتارهاي‌ديرمان‌شده‌ و جاافتاده‌ طي‌ زندگي‌ نسلها در طول‌قرنها و هزاره‌ها در نظام‌ باورهاي‌ انسانهاست‌.
    فرهنگ‌ هر جامعه‌ هويت‌ وجودي‌ آن‌ جامعه‌ راتصوير و ترسيم‌ مي‌سازد.
    اصطلاح‌ فرهنگ‌ اساسا ديرماني‌ را در بطن‌خود دارد و بنابراين‌ با پايداري‌ بسيار سازگار
    است‌. آنچه‌ امروز در مورد فرهنگ‌ در جامعه‌
    ما رايج‌ است‌ بحث‌ توسعه‌ فرهنگي‌ و چگونگي‌تحقق‌ آن‌ در رابطه‌ با، از يك‌ طرف‌ جهاني‌ شدن‌
    و از بين‌ رفتن‌ مرزها، حصارها و حفاظهاست‌،
    و از طرف‌ ديگر باورها و به‌ خصوص‌ باورهاي‌مذهبي‌ است‌ كه‌ توسط برخي‌ از جريانها و اركان‌اجتماعي‌ ضرورت‌ عدم‌ تغيير و استمرار آنهامطرح‌ مي‌شود.
    در رابطه‌ با مقوله‌ اول‌ يعني‌ پديده‌جهاني‌شدن‌، گفتگوي‌ تمدنها تا به‌ امروزمناسبترين‌ پاسخ‌، به‌ خصوص‌ پاسخ‌ فرهنگي‌ ارايه‌شده‌ است‌ كه‌ از طرفي‌ ضرورت‌ حفظ فرهنگهاي‌
    گوناگون‌ را در خود دارد و از طرف‌ ديگر ضرورت‌گفتگوي‌ تمدنها را در جهت‌ هم‌افزايي‌ مطرح‌
    مي‌سازد.
    شايد دير زماني‌ نگذرد و چه‌ بسا اين‌ امر(گفتگوي‌ تمدنها) در حال‌ تحقق‌ باشد وشكل‌گيري‌ تمدن‌ جهاني‌ و فرهنگ‌ جهاني‌مشتركي‌ را فراهم‌ سازد كه‌، در عين‌ جامعيت‌ واشتراك‌، در هر گوشه‌اي‌ از كره‌ زمين‌ ويژگيهاي‌خاص‌ خود را داشته‌ باشد. ويژگيهايي‌ نشأت‌ گرفته‌از هر يك‌ از فرهنگهاي‌ بومي‌ و ابتدايي‌ ساكنان‌ آن‌.
    در مورد مقوله‌ دوم‌ يعني‌ باورهاي‌ مذهبي‌اعتقاد ما بر اين‌ است‌ كه‌ ظرفيتهاي‌ بي‌پايان‌ اسلام‌در جهت‌ تطبيق‌ با زمان‌ و مكان‌ و امكان‌ ارايه‌تفسيرهاي‌ متفاوت‌ از كتاب‌ آسماني‌، علي‌رغم‌پاره‌اي‌ نگرشهاي‌ بنياد گرايانه‌، در مقابل‌ پويايي‌زمان‌ و ضرورت‌ تغيير، با تحول‌ و تكامل‌ دوام‌خواهد يافت‌ و تكامل‌ باورها را با كمك‌ پوياييهاي‌موجود در تفكر اسلامي‌ و به‌ دور از جزم‌ گرايي‌برخي‌ جريانات‌ فكري‌ آن‌ تا دير زماني‌ تحقق‌پذيرخواهد كرد.
    اما تعبير ما از اجتماع‌: اجتماع‌ مجموعه‌اي‌ ازانسانهاست‌ كه‌ با باورهاي‌ عمدتا مشترك‌ وسازمان‌ مشترك‌ گرد هم‌ مي‌آيند و اجتماعي‌ راتشكيل‌ مي‌دهند.
    در عصر حاضر اجتماع‌ با جامعه‌ مدني‌ پيوندمي‌خورد. متأسفانه‌ شكل‌گيري‌ جامعه‌ مدني‌ درايران‌ هنوز در مراحل‌ بسيار ابتدايي‌ خود است‌ ومراحل‌ كودكي‌ خود را طي‌ مي‌كند. بنابراين‌، تلاش‌ما براي‌ برنامه‌ريزي‌ توسعه‌ فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌جدا از تلاش‌ ما در جهت‌ استقرار، تعميق‌ ونهادينه‌كردن‌ جامعه‌ مدني‌ نخواهد بود.
    شهر تهران‌
    اگر چه‌ از نظر شهرداري‌، تهران‌ به‌ 22 منطقه‌جغرافيايي‌ محدود مي‌شود، تأثيرپذيري‌ وتأثيردهي‌ تهران‌ به‌ عنوان‌ پايتخت‌ كشور درمحدوده‌ كل‌ مملكت‌ و به‌ عنوان‌ پايتخت‌جمهوري‌ اسلامي‌ فرا منطقه‌اي‌ نيز عمل‌ مي‌كند.
    به‌ طور كلي‌ تأثيرپذيري‌ تهران‌ از طريق‌مهاجرتهاي‌ عمدتا داخلي‌ ايران‌ از طرفي‌ و ازطرف‌ ديگر نشأت‌ گرفته‌ از ارتباطات‌ گسترده‌جهاني‌ تعريف‌ مي‌شود. مهاجرتهاي‌ داخلي‌، تهران‌را به‌ مأمن‌ تنوع‌ فرهنگي‌ كشورمان‌ تبديل‌ كرده‌است‌. ارتباطات‌ گسترده‌ جهاني‌ به‌ نوبه‌ خودمباحثي‌ چون‌ تهاجم‌ فرهنگي‌ را از جانبي‌ و ازجانب‌ ديگر گفتگوي‌ تمدنها را به‌ عنوان‌ تزمسالمت‌آميز نجات‌ فرهنگهاي‌ بومي‌ و محلي‌مطرح‌ مي‌سازد. توسعه‌ فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ باتوجه‌ به‌ اين‌ مباحث‌ بايد در رابطه‌ با ايران‌ تعريف‌و تبيين‌ و در جهت‌ فراهم‌ آوردن‌ برداشتي‌ عام‌ ازاين‌ مفهوم‌ (توسعه‌ فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌) به‌ ناچاربايد اقداماتي‌ انجام‌ شود.
    بايد مفهوم‌ مشترك‌ آن‌ را خلق‌ و تعريف‌ ودانش‌ آحاد جامعه‌ را به‌ آن‌ تجهيز كرد، تا در پرتوفهمي‌ مشترك‌، به‌ تعريف‌ ارزشها و اهداف‌ آن‌ وهمچنين‌ چشم‌ انداز توسعه‌ فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ آن‌بپردازيم‌. اينها مباحثي‌ است‌ كه‌ در قسمتهاي‌ بعدي‌به‌ آنها خواهيم‌ پرداخت‌. ولي‌ قبل‌ از پرداختن‌ به‌آنها اشاره‌اي‌ به‌ سير تحول‌ برنامه‌ريزي‌ در ايران‌ضروري‌ است‌.
    اشاره‌اي‌ به‌ سير تحول‌ برنامه‌ريزي‌ در قرن‌ بيستم‌
    به‌ طور كلي‌ برنامه‌ريزي‌ در قرن‌ بيستم‌ مراحل‌مختلفي‌ را پشت‌ سر گذاشته‌ است‌ كه‌ عبارت‌اند از:
    مرحله‌ اول‌: بودجه‌ ريزي‌
    در اين‌ مرحله‌ نظام‌ برنامه‌ريزي‌ مبتني‌ بربرنامه‌ريزي‌ كوتاه‌ مدت‌ بر اساس‌ بودجه‌هاي‌موجود براي‌ معمولا يك‌ سال‌ و با توجه‌ به‌هزينه‌هاي‌ انجام‌ شده‌ سالهاي‌ قبل‌ و اصلاحاتي‌جزيي‌ با توجه‌ به‌ تغييرات‌ قابل‌ پيش‌ بيني‌ و ياخواسته‌ شده‌ صورت‌ مي‌گرفت‌.
    مرحله‌ دوم‌: برنامه‌ريزي‌ دراز مدت‌
    ويژگيهاي‌ اين‌ مرحله‌ با احساس‌ ضرورت‌برنامه‌ريزي‌ بلند مدت‌ تعريف‌ مي‌شود.برنامه‌ريزي‌ بلند مدتي‌ كه‌ ضرورت‌ جامع‌ نگري‌ وفرايندي‌ديدن‌ را نيز احساس‌ كرده‌ و پذيرفته‌ است‌و اين‌ امر را عمدتا از طريق‌ فرافكني‌ گذشته‌ و حال‌به‌ آينده‌ انجام‌ مي‌دهد.
    مرحله‌ سوم‌: برنامه‌ريزي‌ راهبردي‌
    ويژگيهاي‌ برنامه‌ريزي‌ در اين‌ مرحله‌ توجه‌ به‌ بلندمدت‌ و ميان‌ مدت‌ و ضرورت‌ طرح‌ مسايل‌راهبردي‌ است‌. در اين‌ مرحله‌ برنامه‌ريزي‌ با تصويريك‌ چشم‌انداز مطلوب‌ و اهداف‌ دستيافتني‌ دربلندمدت‌ تحقق‌ مي‌پذيرد. برنامه‌ريزي‌ با توجه‌ به‌شرايط تأمين‌ منابع‌ مالي‌ در كوتاه‌ و تا حدودي‌ميان‌ مدت‌ صورت‌ مي‌گيرد.
    در اين‌ مرحله‌ از برنامه‌ريزي‌، علاوه‌ بر نگرش‌فرايندي‌، نگرش‌ سيستمي‌ نيز مورد توجه‌ قرارمي‌گيرد واستفاده‌ از روش‌ سناريونويسي‌ تحقق‌مي‌پذيرد.
    مرحله‌ چهارم‌: برنامه‌ريزي‌ و مديريت‌ راهبردي‌
    ويژگيهاي‌ برنامه‌ريزي‌ در اين‌ مرحله‌ برنامه‌ريزي‌راهبردي‌ بلند، كوتاه‌ و ميان‌مدت‌ با توجه‌ اساسي‌به‌ چگونگي‌ تأمين‌ و تخصيص‌ منابع‌ مالي‌ درافقهاي‌ مختلف‌ با نگرشي‌ فرايندي‌ و سيستمي‌است‌ كه‌ توجه‌ به‌ ضرورت‌ اعمال‌ دستاوردهاي‌مديريت‌ نوين‌ يعني‌ مشاركت‌ در فرايندبرنامه‌ريزي‌ و مديريت‌ راهبردي‌، توجه‌ به‌ضرورت‌ برنامه‌ريزي‌ منابع‌ و به‌ خصوص‌ منابع‌انساني‌ و پيوند آن‌ با آموزش‌ مطرح‌ مي‌شود. علاوه‌بر آن‌ بررسي‌ ساختارها و اصلاح‌ و يا تجديدساختارها صورت‌ مي‌گيرد و از روش‌ سناريوهاي‌خوش‌ بينانه‌، بدبينانه‌، محتمل‌ و مطلوب‌ استفاده‌مي‌شود و برنامه‌ها دايما بازنگري‌ و اصلاح‌
    مي‌شوند.
    جمع‌بندي‌ سير تحول‌ نظام‌ برنامه‌ريزي‌ در جهان‌ دررابطه‌ با ايران‌
    در حالي‌ كه‌ كشورهاي‌ پيشرفته‌ در مرحله‌ چهارم‌برنامه‌ريزي‌ يعني‌ برنامه‌ريزي‌ و مديريت‌ راهبردي‌قرار دارند در ايران‌ هنوز در اغلب‌ عرصه‌ها بين‌مرحله‌ دوم‌ و سوم‌ سير مي‌كنيم‌ و تنها برخي‌ ازمباحث‌ مرحله‌ چهارم‌ در نظر مطرح‌ مي‌شود، اماهنوز فاصله‌ زيادي‌ تا رايج‌ شدن‌ و نهادينه‌ شدن‌مرحله‌ چهارم‌ وجود دارد.
    براي‌ رايج‌ شدن‌ اين‌ مرحله‌ از برنامه‌ريزي‌،يعني‌ برنامه‌ريزي‌ و مديريت‌ راهبردي‌ در ايران‌توجه‌ اساسي‌ به‌ دست‌ آوردها، ويژگيها و الزامات‌اساسي‌ زير لازم‌ است‌.
    دستاوردها، ويژگيها و الزامات‌ اساسي‌ برنامه‌ريزي‌ ومديريت‌ نوين‌
    برنامه‌ريزي‌ و مديريت‌ نوين‌ در پايان‌ قرن‌ بيستم‌ وآغاز دوره‌ سوم‌ ميلادي‌ دست‌ آوردهاي‌ بسياري‌ رابه‌ ارمغان‌ آورده‌ است‌. دستاوردهايي‌ كه‌ امروز به‌عنوان‌ ويژگيها و الزامات‌ تحول‌ نظامهاي‌برنامه‌ريزي‌ و مديريت‌ عصر جديد مطرح‌مي‌شوند و اجتناب‌ از آنها يا چانه‌زني‌ و مقاومت‌در مقابل‌ آنها امروز ديگر نمي‌تواند جايز باشد. اين‌دستاورهاي‌ جهاني‌ ديروز، كه‌ به‌ صورت‌ الزامات‌امروز تحول‌ در برنامه‌ريزي‌ و مديريت‌ نوين‌مطرح‌ مي‌شوند، عبارت‌اند از:
    1.توسعه‌ انساني‌. توجه‌ به‌ منابع‌ انساني‌ و توسعه‌و شكوفايي‌ آنها امروز به‌ عنوان‌ يكي‌ ازمهمترين‌ اركان‌ نظام‌ نوين‌ برنامه‌ريزي‌ در آمده‌است‌ و در رابطه‌ با خود مباحث‌ ديگري‌ رامطرح‌ مي‌سازد.
    2.آموزش‌ نيروي‌ انساني‌ و فرهنگ‌ سازي‌ به‌عنوان‌ عامل‌ اساسي‌ در برقراري‌ ارتباط بين‌نظامهاي‌ برنامه‌ريزي‌ و مديريت‌ در جهت‌خلق‌ تفكر و عمل‌ مشترك‌.
    3.مشاركت‌ منابع‌ انساني‌ در عرصه‌هاي‌ مختلف‌تصميم‌ سازي‌ و تصميم‌گيري‌ در نظام‌برنامه‌ريزي‌ جهت‌ بهينه‌ سازي‌ و مقبول‌ساختن‌ نظام‌ برنامه‌ريزي‌ كه‌ خود مبحث‌ضرورت‌ ايجاد شفافيت‌ در عرصه‌هاي‌مختلف‌ را مطرح‌ مي‌سازد.
    4.شفافيت‌ در ارايه‌ اطلاعات‌
    5.توجه‌ به‌ چگونگي‌ تأمين‌ و تخصيص‌ منابع‌مالي‌ و جايگاه‌ واقعي‌ آنها در نظام‌ برنامه‌ريزي‌.ضرورت‌ مدون‌ بودن‌ عملكردهاي‌ مالي‌سازمانهاي‌ درگير در نظام‌ برنامه‌ريزي‌
    و همچنين‌ چگونگي‌ تأمين‌ منابع‌ مالي‌ موردنياز و تخصيص‌ آنها به‌ توسعه‌ فرهنگي‌ ـاجتماعي‌ كه‌ ضامن‌ اجراي‌ برنامه‌ها خواهدبود.
    6.مشخص‌ و مدون‌ بودن‌ شرح‌ وظايف‌سازمانهاي‌ درگير در نظام‌ برنامه‌ريزي‌ (تهيه‌برنامه‌، اجراي‌ برنامه‌، بازنگري‌ و اصلاح‌برنامه‌) از نظر عملكرد (وظايف‌ و فعاليتها وهمچنين‌ عملكرد مالي‌) و تفكيك‌ وظايف‌ آنهابه‌ منظور جلوگيري‌ از دوباره‌ كاريها در صورت‌لزوم‌ اصلاح‌ و يا تجديد ساختارهاي‌ موجودبراي‌ فراهم‌ كردن‌ شرايط برنامه‌ريزي‌ ومديريت‌ راهبردي‌
    7.آينده‌ پژوهي‌ به‌ عنوان‌ ضرورت‌ برنامه‌ريزي‌بلند مدت‌ و پديداري‌ امكان‌ بازنگري‌ وتصحيح‌ مستمر برنامه‌ براي‌ نزديكتر شدن‌ به‌سناريوي‌ مطلوب‌.
    8.فرايندي‌ ديدن‌ برنامه‌ به‌ طوري‌ كه‌ تهيه‌ برنامه‌،اجراي‌ برنامه‌، بازنگري‌ و اصلاح‌ برنامه‌،اعمال‌ منفك‌ از هم‌ و مرحله‌اي‌ نباشند ونگريستن‌ به‌ برنامه‌ريزي‌ به‌ عنوان‌ فرايندي‌ كه‌بايد در همه‌ عرصه‌ها نهادينه‌ شود و پذيرفتتن‌نظام‌ برنامه‌ريزي‌ در قالب‌ (كوتاه‌، ميان‌ وبلندمدت‌) كه‌ بايد ارتباط واقعي‌ و ارگانيك‌آنها با هم‌ تعريف‌ و تبيين‌ و جاري‌ شود.
    ويژگيهاي‌ اساسي‌ مباحث‌ فرهنگي‌ در جامعه‌ كنوني‌ايران‌
    هر جامعه‌اي‌ ويژگيهاي‌ فرهنگي‌ خاص‌ خود رادارد كه‌ بدون‌ توجه‌ به‌ آنها برنامه‌ريزي‌ به‌
    بيراهه‌ مي‌رود.
    جامعه‌ كنوني‌ ايران‌ نيز به‌ خصوص‌ در برهه‌كنوني‌ تاريخ‌ معاصر خود ويژگيهاي‌ خاص‌ خود رادارد كه‌ بدون‌ در نظر گرفتن‌ اين‌ واقعيات‌ ونيروهاي‌ حاكم‌ بر آنها قابل‌ فهم‌ و درك‌ نخواهد بود.
    در اسناد برنامه‌ سوم‌ توسعه‌ كه‌ در واقع‌ برنامه‌5 ساله‌ توسعه‌ اقتصادي‌، اجتماعي‌ فرهنگي‌جمهوري‌ اسلامي‌ براي‌ سالهاي‌ 1379 تا 1383است‌ اشاره‌هايي‌ به‌ اين‌ ويژگيها شده‌ است‌ كه‌ باتوجه‌ به‌ اهميت‌ آنها پاره‌اي‌ از آنها را در زيرمي‌آوريم‌:
    مشكلات‌ و تنگناها
    -مبهم‌ بودن‌ مباني‌ نظري‌، فقهي‌ و ارزشي‌ انواع‌آثار توليدي‌ در بخشهاي‌ فرهنگي‌ و شفاف‌نبودن‌ جايگاه‌ آنها در نظام‌ جمهوري‌ اسلامي‌ايران‌
    -نداشتن‌ نگرش‌ به‌ فعاليتهاي‌ فرهنگي‌ و هنري‌ ...
    -تبليغات‌ نادرست‌ و منفي‌ پيرامون‌ توليدات‌فرهنگي‌ و هنري‌ ...
    -ترس‌ بي‌مورد از فرو ريختن‌ ارزشهاي‌ ايماني‌ وفرهنگ‌ سنتي‌، ...
    -نداشتن‌ اطمينان‌ از مقررات‌ و واكنشهاي‌ رسمي‌و غير رسمي‌ ...
    -ضعف‌ جايگاه‌ ورزش‌ در نظام‌ آموزشي‌ كشور...
    -روشن‌ نبودن‌ الگوي‌ نظم‌ مطبوعاتي‌ مطلوب‌ ...
    -روشن‌ نبودن‌ تعريف‌ حقوق‌ جهانگردان‌ ...
    -عدم‌ تلقي‌ و استنباط صحيح‌ عمومي‌ نسبت‌ به‌موضوع‌ ميراث‌ فرهنگي‌ بيان‌ شده‌ است‌.
    اينها تنها چند نمونه‌ خلاصه‌ از 39 مورد مشكل‌ وتنگناي‌ ذكر شده‌ در اسناد برنامه‌ است‌.
    پاره‌اي‌ از چالشهاي‌ آينده‌ كه‌ در مقابل‌ توسعه‌فرهنگي‌ قرار دارند در اسناد برنامه‌ سوم‌ به‌ قرار زيرآمده‌ است‌.
    -افزايش‌ تحميلهاي‌ فرهنگي‌ در جامعه‌ با استفاده‌از رسانه‌هاي‌ ماهواره‌اي‌، اينترنت‌ و از اين‌
    قبيل‌ ...
    -ثابت‌ و غير قابل‌ تغيير فرض‌ كردن‌ اصول‌سياستهاي‌ فرهنگي‌ و ...
    -ايجاد فاصله‌ بين‌ خرده‌ فرهنگهاي‌ ايلي‌،روستايي‌ و شهري‌، ... ناتواني‌ در پاك‌ كردن‌جامعه‌ از آداب‌ و رسوم‌ منحرف‌، خرافات‌ و ...
    -ضعف‌ شناخت‌ ارزشهاي‌ غني‌ و عدم‌امكان‌انساني‌ كردن‌ باورهاي‌ ملي‌ و ديني‌، جلوگيري‌ ازگسترش‌ فرهنگ‌ شايسته‌سالاري‌، روحيه‌ميهن‌دوستي‌ و احساس‌ تعلق‌ به‌ كشور ودامن‌زدن‌ به‌ فرار مغزها ...
    -دخالت‌ غير ضروري‌ دولت‌ در تصدي‌ امور
    -گسترش‌ دستگاههاي‌ موازي‌ فرهنگي‌
    -فقدان‌ قوانين‌ مورد نياز در بخش‌
    -ناكار آمدي‌ و ناتواني‌ نظامهاي‌ نظارتي‌ در بخش‌فرهنگ‌ و هنر ...
    در اين‌ رابطه‌ بيشترين‌ نگرانيها در ناحيه‌ كاهش‌باورهاي‌ ديني‌ و بروز رفتار غير مذهبي‌ در ميان‌جوانان‌ است‌.
    -متنوع‌ شدن‌ تقاضاهاي‌ فرهنگي‌
    -توسعه‌ فناوري‌ ارتباطات‌ مانند ويدئوتكس‌،تله‌ ماتيك‌، كتاب‌ الكترونيك‌
    -تهاجم‌ فرهنگي‌... مجهز شدن‌ جهان‌ پيشرفته‌ به‌ابزارهاي‌ فرهنگي‌ و اطلاع‌ رساني‌ فوق‌ العاده‌پيشرفته‌ همچون‌ سيستمهاي‌ ماهواره‌اي‌ ...
    بيش‌ از پيش‌ موجبات‌ دين‌ ستيزي‌ و بروزرفتار غيرمذهبي‌ در جامعه‌، بويژه‌ توسطجوانان‌ را دامن‌ مي‌زند.
    -بحران‌ هويت‌ و مسئوليت‌ گريزي‌
    -عدم‌ امكان‌ تأمين‌ نيازهاي‌ ورزشي‌ با تكيه‌ برمنابع‌ دولتي‌
    -تبليغ‌ نادرست‌ درباره‌ ارزشهاي‌ ديني‌، مذهبي‌ وملي‌ ...
    -تنشهاي‌ سياسي‌ با برخي‌ كشورهاي‌ همسايه‌،كشورهاي‌ صنعتي‌، كشورهاي‌ عضو اتحاديه‌اروپا ...
    -تلقي‌نادرست‌ نسبت‌ به‌ارزش‌ ميراث‌ فرهنگي‌ ...
    -عدم‌ توجه‌ به‌ فرهنگ‌ و هنر روستانشينان‌ به‌ويژه‌ زنان‌ و جوانان‌ ... و عشاير ...
    اينها خلاصه‌اي‌ از چالشهاي‌ اصلي‌ فرا روي‌بخش‌ فرهنگي‌ كشور از نظر اسناد برنامه‌ است‌.
    با تكيه‌ بر اطلاعات‌ و نگرش‌ اسناد برنامه‌
    5 ساله‌ سوم‌ توسعه‌ اقتصادي‌ و اجتماعي‌ وفرهنگي‌ جمهوري‌ اسلامي‌ در برنامه‌ريزي‌
    فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ كشور و شهر تهران‌ بايد به‌موارد زير بپردازيم‌.
    1.تدقيق‌ مباني‌ نظري‌ مباحث‌ فرهنگي‌ در رابطه‌با مباني‌ فقهي‌ و ارزشي‌ جامعه‌ به‌ منظوردستيابي‌ به‌ برداشتي‌ مشترك‌. دراين‌ رابطه‌اهميت‌، نقش‌ و وزن‌ دو مقوله‌ تهاجم‌ فرهنگي‌و گفتگوي‌ فرهنگها بايد به‌ طور روشن‌شناسايي‌ و تبيين‌ شود.
    2.توجه‌ به‌ كليه‌ فعاليتهاي‌ فرهنگي‌ و اجتماعي‌در رابطه‌ با نظام‌ برنامه‌ريزي‌ كشور. فعاليتهاي‌فرهنگي‌ و اجتماعي‌ در اين‌ نظام‌ گستره‌ زير رادر بر مي‌گيرد.
    الف‌)فعاليتهاي‌ مذهبي‌ و ملي‌ (اعياد، جشنها،سوگواريها و مانند آنها)
    ب‌)فعاليتهاي‌ فرهنگي‌ و هنري‌ (تئاتر، سينما،اپرا و مانند آنها)
    ج‌)فعاليتهاي‌ ورزشي‌ (ورزش‌ قهرماني‌،ورزش‌ همگاني‌)
    د)فعاليتهاي‌ مرتبط با حفظ و معرفي‌ ميراث‌فرهنگي‌
    ه' )فعاليتهاي‌ جهانگردي‌ (جهانگري‌ تجاري‌،فرهنگي‌، ورزشي‌ و مانند آنها)
    و)فعاليتهاي‌ رسانه‌هاي‌ جمعي‌ (راديو،تلويزيون‌، مطبوعات‌ و مانند آنها ...)
    3.تعيين‌ مقررات‌ و قوانين‌ مرتبط با نظام‌فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ و حل‌ معضلهاي‌ موجودمجاز و غير مجاز در رابطه‌ با بيمها و اميدها(ترس‌ از فرو ريختن‌ ارزشهاي‌ ديني‌ و فرهنگ‌سنتي‌ در تهاجم‌ فرهنگي‌ نشأت‌ گرفته‌ از تعميم‌
    وسايل‌ ارتباطي‌، ماهواره‌، اينترنت‌، پست‌الكترونيكي‌ و مانند آنها)
    4.ارتقاي‌ سطح‌ فرهنگي‌ جامعه‌ از طريق‌ غنابخشيدن‌ به‌ فرهنگ‌ ملي‌ با حفظ و احياي‌فرهنگهاي‌ مختلف‌ قومي‌، خرده‌ فرهنگهاي‌ايلي‌ و روستايي‌ و فرهنگهاي‌ اقليتهاي‌ مذهبي‌و تشكيل‌ پهنه‌اي‌ از آشتي‌ فرهنگهاي‌ ملي‌ درمقابل‌ قدر قدرتي‌ و تحميلات‌ اعمال‌ شده‌توسط فرهنگهاي‌ حاكم‌ و مسلط جهاني‌ و ملي‌به‌ منظور جلوگيري‌ از فرار نيروي‌ انساني‌ ومغزهاي‌ جامعه‌، تقويت‌ روحيه‌ ميهن‌ دوستي‌و ترويج‌ پذيرش‌ تفاوتهاي‌ فرهنگي‌ و آشتي‌قومها، مليتها و مذاهب‌ گوناگون‌ پهنه‌ سرزمين‌در جهت‌ هم‌ افزايي‌ بيشتر.
    اعتماد پيدا كردن‌ به‌ قدرت‌ باورهاي‌ ديني‌ وپرهيز از تحميلهايي‌ كه‌ كارآيي‌ خود را از دست‌داده‌اند و تنها به‌ ايجاد افتراق‌ و فرار نيروي‌ انساني‌منجر مي‌شوند و حفظ سنتها از طريق‌ تبديل‌ آنهابه‌ آداب‌ و رسوم‌ قومي‌ و پاك‌ كردن‌ جامعه‌ ازخرافات‌.
    مقابله‌ با تهاجم‌ فرهنگي‌ از طريق‌ تقويت‌فرهنگ‌ جامعه‌ و ارزشهاي‌ پربار آن‌ نه‌ از طريق‌ايجاد محدوديتهايي‌ كه‌ تاب‌ مقاومت‌ در مقابل‌پيشرفت‌ زمانه‌ و فناوري‌ جهاني‌ را ندارند.
    جبران‌ بحران‌ هويت‌ از طريق‌ تقويت‌ و غنابخشيدن‌ به‌ فرهنگ‌ ملي‌ به‌ مفهوم‌ تعدد و آشتي‌فرهنگها.
    تنش‌زدايي‌ ملي‌ و جهاني‌ از طريق‌ ترويج‌آشتي‌ فرهنگها و پذيرش‌ تعدد فرهنگي‌ در مرز وبوم‌ ايران‌.
    سه‌ سؤال‌ اساسي‌ براي‌ برنامه‌ريزي‌ و مديريت‌راهبردي‌ توسعه‌ فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ شهر تهران‌
    به‌ طور كلي‌ براي‌ برنامه‌ريزي‌ و مديريت‌ راهبردي‌توسعه‌ فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ شهر تهران‌، ابتدا بايدسه‌ سؤال‌ اساسي‌ مطرح‌ كنيم‌.
    1.كجا هستيم‌؟ يعني‌ اكنون‌ از نظر فرهنگي‌اجتماعي‌ در شهر تهران‌ در چه‌ وضعيتي‌ قرارداريم‌؟
    2.به‌ كجا مي‌خواهيم‌ برويم‌؟ يعني‌ آينده‌ مطلوب‌فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ كه‌ براي‌ شهر تهران‌ تصويرمي‌كنيم‌ كدام‌ است‌
    3.چگونه‌ مي‌خواهيم‌ به‌ آنجا برسيم‌؟ يعني‌ چه‌راهبردهايي‌ (چه‌ راهي‌) را براي‌ رسيدن‌ ازوضعيت‌ فرهنگي‌ اجتماعي‌ كنوني‌ به‌ آينده‌مطلوب‌ مي‌خواهيم‌ بر مي‌گزينيم‌؟
    فرايند برنامه‌ريزي‌ و مديريت‌ راهبردي‌ توسعه‌فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ شهر تهران‌
    فرايند برنامه‌ريزي‌ و مديريت‌ راهبردي‌ توسعه‌فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ شهر تهران‌ مراحل‌ مختلفي‌ رادر بر مي‌گيرد كه‌ گاه‌ برخي‌ از اين‌ مراحل‌ هم‌ زمان‌صورت‌ مي‌گيرند و گاه‌ بايد حتما به‌ دنبال‌ هم‌تحقق‌ پذيرند.
    1. شفاف‌ گرداني‌ ارزشهاي‌ فرهنگي‌ اجتماعي‌ و تعيين‌چشم‌انداز و افق‌ مطلوب‌ توسعه‌ فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ شهرتهران‌
    الف‌)در اين‌ مرحله‌ ارزشهاي‌ فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌نظام‌ بايد به‌ طور شفاف‌ تعيين‌ شوند وچشم‌انداز و افق‌ مطلوب‌ توسعه‌ فرهنگي‌ ـاجتماعي‌ تصوير شود.
    براي‌ مثال‌ ارزشهاي‌ فرهنگي‌ مي‌توانندفرهنگ‌ پربار و غني‌ اسلامي‌، ملي‌، بسته‌ وخود محور، باز و مطمئن‌ به‌ خود، تك‌فرهنگي‌، چند فرهنگي‌ را در بر گيرد. يعني‌يك‌ ارزش‌ يا مجموعه‌اي‌ از اين‌ ارزشها راشامل‌ شود. مهم‌ است‌ بدانيم‌ به‌ كدام‌ يك‌ ازاين‌ ارزشها بهاي‌ بيشتري‌ مي‌دهيم‌ و براي‌كدام‌ اولويت‌ بيشتري‌ قايل‌ مي‌شويم‌.
    ب‌)تعيين‌ چشم‌ انداز و افق‌ مطلوب‌ توسعه‌فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ شهر تهران‌.
    يعني‌ ترسيم‌ چشم‌انداز و افق‌ مطلوب‌
    توسعه‌ فرهنگي‌ - اجتماعي‌ كه‌ در بلند مدت‌ براي‌شهر تهران‌ متصوريم‌، كه‌ اين‌ خود متناسب‌ باارزشهاي‌ برگزيده‌ و به‌ اشكال‌ زير مي‌تواند نمايان‌شود.
    شهري‌ تنها با مساجد بسيار و همچنين‌تكيه‌ها، حسينيه‌ها، مقبره‌ها و مانند آنها و تنهاهمين‌
    شهري‌ تنها با فرهنگسراها و خانه‌هاي‌ متعددفرهنگ‌ و خانه‌هاي‌ هنرمندان‌
    شهري‌ تنها با مجموعه‌هاي‌ ورزشي‌
    شهري‌ تنها با اماكن‌ تفريحي‌ و شهربازي‌ها
    شهري‌ تنها با تفريگاههاي‌ طبيعي‌
    شهري‌ تنها با مهمانسراها، هتلها و
    غذاخوريها
    شهري‌ تنها با سينماها و تئاترها و اپراها
    و يا شهري‌ با تمام‌ اين‌ فضاهاي‌ گوناگون‌فرهنگي‌ براي‌ افق‌ مطلوب‌ توسعه‌ فرهنگي‌ ـاجتماعي‌ شهر تهران‌
    2. تعيين‌ اهداف‌ كلان‌ توسعه‌ فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ دربلندمدت‌
    پس‌ از تعيين‌ ارزشهاي‌ فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ جامعه‌
    و تعيين‌ چشم‌ انداز و افق‌ مطلوبي‌ كه‌ از توسعه‌فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ شهر تهران‌ براي‌ خود ترسيم‌مي‌كنيم‌ به‌ تعيين‌ اهداف‌ كلان‌ توسعه‌ فرهنگي‌ واجتماعي‌ بلند مدت‌ براي‌ تحقق‌ آن‌ چشم‌ انداز وافق‌ و براي‌ دستيابي‌ به‌ ارزشهاي‌ فرهنگي‌ واجتماعي‌ مي‌رسيم‌ كه‌ با توجه‌ به‌ مباحث‌ قبلي‌مي‌توان‌ اهداف‌ زير را بيان‌ كرد.
    اهداف‌ كلان‌ توسعه‌ فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ شهرتهران‌ براي‌ بلند مدت‌ (افق‌ 1400) مي‌توانندعبارت‌ باشند از:
    الف‌)پديد آوردن‌ شهري‌ با فرهنگي‌ غني‌ و پربار،اسلامي‌، ملي‌، باز و مطمئن‌ به‌ خود، چندفرهنگي‌ و يا برعكس‌
    پيدايش‌ شهري‌ تك‌ فرهنگي‌ (اسلامي‌) كه‌ برديگر فرهنگها تسلط كامل‌ داشته‌ باشد.
    ب‌)پديد آوردن‌ شهري‌ كه‌ ميراثهاي‌ فرهنگي‌خود را حفظ و شكوفا مي‌سازد
    دو هدف‌ بالا از نظر كالبدي‌ به‌ صورت‌ زيرتبلور مي‌يابند.
    ج‌)پديد آوردن‌ شهري‌ با مساجد، فرهنگسراها،مجموعه‌هاي‌ ورزشي‌، اماكن‌ تفريحي‌،تفرجگاههاي‌ طبيعي‌، مهمانسراها، سينماهاو تئاترها و بناهاي‌ تاريخي‌ مخافظت‌شده‌
    و ...
    براي‌ تحقق‌ اهداف‌ بالا، هر يك‌ از اهداف‌كلان‌ بالا به‌ اهداف‌ خرد متعدد و اولويت‌بندي‌شده‌ديگري‌ تفكيك‌ مي‌شود. مي‌توان‌ اولويت‌ را بر
    دستيابي‌ تدريجي‌ و هم‌ زمان‌ به‌ اهداف‌ خرد و
    كلان‌ قرار داد و يا اولويت‌ را با مرحله‌بندي‌
    دستيابي‌ به‌ اهداف‌ خرد تعريف‌ كرد.
    توسعه‌ هماهنگ‌ مستلزم‌ انتخاب‌ گزينه‌ اول‌است‌.
    3. بررسيهاي‌ مقدماتي‌ وضع‌ موجود
    -شناسايي‌ موانع‌ و محدوديتهاي‌ توسعه‌ (-)
    -شناسايي‌ فرصتها و نقاط قوت‌ (+)
    انجام‌ اين‌ مرحله‌ كه‌ مي‌تواند هم‌ زمان‌ با دو مرحله‌قبل‌ صورت‌ گيرد در واقع‌ شناخت‌ اوليه‌ نكات‌منفي‌، يعني‌ موانع‌ و محدوديتهاي‌ توسعه‌فرهنگي‌ و اجتماعي‌ شهر تهران‌ و همچنين‌شناسايي‌ اوليه‌ نكات‌ مثبت‌ يعني‌ فرصتها و نقاطقوت‌ آن‌ را مدنظر دارد تا بتوان‌ در مرحله‌ بعد با اين‌شناخت‌ اوليه‌ به‌ تدوين‌ طرح‌ اوليه‌ جهت‌ تحقق‌توسعه‌ فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ شهر پرداخت‌ و ازطريق‌ شناسايي‌ فرصتها و تهديدها پيش‌ نيازهاي‌ميسر ساختن‌ برنامه‌ريزي‌ توسعه‌ فرهنگي‌ ـاجتماعي‌ را فراهم‌ آورد.
    براي‌ مثال‌ بايد مشخص‌ شود تا چه‌ حدتهاجم‌ فرهنگي‌ و ضرورت‌ مقابله‌ با آن‌ به‌ عنوان‌عامل‌ باز دارنده‌ توسعه‌ فرهنگي‌ جامعه‌ و شهرتهران‌ عمل‌ مي‌كند. آيا بايد با آن‌ مقابله‌ كرد؟ آياچاره‌اي‌ جز پذيرش‌ آن‌ وجود ندارد؟ آيا باغني‌سازي‌ فرهنگي‌ نمي‌توان‌ با تهاجم‌ فرهنگي‌مقابله‌ كرد؟ آيا با پديده‌ ماهواره‌ها مي‌توان‌ جنگيدو تا كي‌؟ آيا با برنامه‌هاي‌ موجود تلويزيونها وسينماها و ديگر امكانات‌ تفريحي‌ مي‌توان‌ مردم‌ رااز تمايل‌ به‌ سمت‌ نصب‌ ماهواره‌ بازداشت‌؟ و دراين‌ نگرش‌ محدود فرهنگي‌ به‌ جهان‌ خارجي‌ تاكي‌ تاب‌ تحمل‌ خواهيم‌ داشت‌؟
    آيا اين‌ امر را با ممنوعيت‌ ويدئو و نوارهاي‌ويدئويي‌ و پي‌ گرد دارندگان‌ آن‌ قبلا (اوايل‌انقلاب‌) تجربه‌ نكرده‌ايم‌؟
    آيا بايد با گروههاي‌ فشار برخورد قانوني‌كرد؟ و الي‌ آخر
    از موانع‌ ديگر توسعه‌ فرهنگي‌ نگرش‌ حاكم‌بر برخي‌ اقشار جامعه‌ است‌ كه‌ مروج‌ تك‌ فرهنگي‌مذهبي‌ و تحميل‌ آن‌ به‌ كل‌ جامعه‌ است‌ و مقابله‌ بافرهنگهاي‌ ديگر را در غالب‌ مبارزه‌ با تهاجم‌فرهنگي‌ پي‌ مي‌گيرد.
    4. تدوين‌ طرح‌ اوليه‌ جهت‌ تحقق‌ توسعه‌ فرهنگي‌ ـاجتماعي‌ شهر تهران‌ و ترسيم‌ پيش‌ نيازها جهت‌ برنامه‌ريزي‌آن‌
    همان‌ طوري‌ كه‌ قبلا اشاره‌ شد پس‌ از شفاف‌گرداني‌ ارزشهاي‌ فرهنگي‌ و اجتماعي‌، تعيين‌چشم‌انداز و افق‌ مطلوب‌ توسعه‌ فرهنگي‌ ـاجتماعي‌ شهر تهران‌ (مرحله‌ 1) و تعيين‌ اهداف‌كلان‌ آن‌ در بلندمدت‌ (مرحله‌ 2) و هم‌ زمان‌ با اين‌اقدامات‌ انجام‌ بررسيهاي‌ مقدماتي‌ وضع‌ موجوداز طريق‌ شناسايي‌ موانع‌ و محدوديتهاي‌ توسعه‌ ازطرفي‌ و از طرف‌ ديگر شناسايي‌ فرصتها و نقاطقوت‌ صورت‌ مي‌گيرد (مرحله‌ 3)، پس‌ از آن‌ بايدبه‌ تدوين‌ طرح‌ اوليه‌ جهت‌ تحقق‌ توسعه‌ فرهنگي‌ـ اجتماعي‌ شهر تهران‌ (مرحله‌ 4) بپردازيم‌.
    شناسايي‌ موانع‌ و محدوديتهاي‌ توسعه‌ ما رابه‌ شناسايي‌ و ترسيم‌ پيش‌ نيازها جهت‌برنامه‌ريزي‌ توسعه‌ فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ مي‌رساند.براي‌ مثال‌ همان‌ طوري‌ كه‌ قبلا اشاره‌ شد اگرجريان‌ تحت‌ عنوان‌ تسلط تك‌ فرهنگ‌ مذهبي‌ وتحميل‌ آن‌ به‌ كل‌ جامعه‌ و مقابله‌ با فرهنگهاي‌
    ديگر به‌ عنوان‌ مانعي‌ جهت‌ توسعه‌ فرهنگي‌پذيرفته‌ شد پيش‌ نياز آگاه‌ سازي‌ عامه‌ در موردراههاي‌ ديگري‌ كه‌ مي‌تواند مورد پذيرش‌ براي‌توسعه‌ فرهنگي‌ قرار گيرد و همچنين‌ مقابله‌ قانوني‌با گروههاي‌ فشار مربوط مهم‌ خواهد بود و يا اگرقوانين‌ ومقررات‌ كهنه‌ كه‌ امروز ديگر جوابگوي‌توسعه‌ فرهنگي‌ نيستند به‌ عنوان‌ عامل‌ باز دارنده‌مطرح‌ مي‌شوند فعاليت‌ در جهت‌ تغيير قوانين‌مربوط اجتناب‌ناپذير خواهد بود. به‌ عنوان‌ يك‌مثال‌ ديگر اگر تأمين‌ منابع‌ مالي‌ محدود باشد وجوابگوي‌ نيازهاي‌ توسعه‌ فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌شهر تهران‌ نباشد، چگونگي‌ كسب‌ منابع‌ درآمدي‌جديد بايد در اولويت‌ قرار گيرد. همچنين‌ اگرساختارهاي‌ موجود به‌ عنوان‌ عامل‌ فلج‌ كننده‌تحول‌ فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ شناخته‌ مي‌شوند بايددر جهت‌ تغيير و يا اصلاح‌ آنها ابتدا اذهان‌ را آماده‌و سپس‌ اقدام‌ كرد.
    5. تدقيق‌ اهداف‌ و اولويت‌ بندي‌ آنها و تعيين‌ اهداف‌مرحله‌اي‌
    در مرحله‌ بعد بايد به‌ تدقيق‌ اهداف‌ واولويت‌بندي‌ آنها از نظر اهميت‌ و از نظر تحقق‌مرحله‌اي‌ آنها مبادرت‌ ورزيد تا در هنگام‌برنامه‌ريزي‌ با شناخت‌ اولويتها بتوان‌ تصميم‌گيري‌سريع‌ انجام‌ داد.
    براي‌ مثال‌ در توسعه‌ فرهنگي‌، سالهاي‌ سال‌در ايران‌ اولويت‌ با هزينه‌ ساخت‌ مساجد،نمازخانه‌ها و هزينه‌ چاپ‌ كتب‌ ديني‌ بوده‌ است‌ آياهنوز اين‌ مسئله‌ كه‌ زماني‌ براي‌ جبران‌ عقب‌ماندگي‌توسعه‌ اين‌ فضاها و كمبود ابزار توسعه‌ يعني‌ كتاب‌صورت‌ گرفته‌ بود بايد همچنان‌ اولويت‌ تلقي‌ شودو يا اينكه‌ در شرايطي‌ كه‌ به‌ قولي‌ هنوز بسياري‌ ازمدارس‌ 2 و 3 نوبتي‌ هستند و اولويتها بايد تغييركنند در مورد بقيه‌ فضاها نيز بايد مشخص‌ شوداولويت‌ هر يك‌ از برنامه‌هاي‌ ميان‌ مدت‌ (برنامه‌ميان‌ مدت‌ اول‌) چه‌ بايد باشد. بناي‌ فرهنگ‌ سرا،تأسيسات‌ ورزشي‌، سينما، اپرا و يا ...
    پس‌ تعيين‌ اهداف‌ مرحله‌اي‌ براي‌ دست‌يافتن‌ به‌ برنامه‌هاي‌ اجرايي‌ ضروري‌ است‌.
    6. تدقيق‌ مطالعات‌ وضع‌ موجود از طريق‌ بررسيهاي‌محيطي‌
    تدقيق‌ مطالعات‌ وضع‌ موجود از طريق‌ بررسيهاي‌محيطي‌ مرحله‌ ديگري‌ است‌ كه‌ مي‌تواند هم‌ زمان‌با مرحله‌ قبل‌ صورت‌ گيرد.
    اين‌ مرحله‌ يكي‌ از مهمترين‌ مراحل‌ بررسي‌وضع‌ موجود از طريق‌ بررسي‌ محيط دروني‌ وشناسايي‌ نقاط قوت‌ و ضعف‌ آن‌ از طرفي‌ و ازطرف‌ ديگر محيط بيروني‌ و فرصتها و تهديدهاي‌آن‌ جهت‌ توسعه‌ فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ شهر تهران‌است‌ (SWOT/ANALYSIS).
    7. تكميل‌ طرح‌ اوليه‌ توسعه‌ فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ شهرتهران‌، تعيين‌ راهبردها و سياستهاي‌ ممكن‌ و انتخاب‌ راهبردو سياستهاي‌ بهينه‌
    در اين‌ مرحله‌ پيوسته‌ با كسب‌ اطلاعات‌ جديد وتكميل‌ آنها به‌ تدقيق‌ و تكميل‌ طرح‌ اوليه‌ توسعه‌فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ شهر تهران‌ مي‌پردازيم‌. كليه‌راهبردهاي‌ ممكن‌ و همچنين‌ سياستهاي‌ ممكن‌مطرح‌ و بررسي‌ مي‌شوند تا از ميان‌ آنها راهبردبهينه‌ و همچنين‌ سياست‌ بهينه‌ برگزيده‌ شود.
    براي‌ مثال‌ براي‌ تحقق‌ هدف‌ كلان‌ شهري‌ با
    فرهنگي‌ غني‌ و پربار، اسلامي‌، ملي‌، باز و
    مطمئن‌ به‌ خود، چند فرهنگي‌، راهبردهاي‌ مختلف‌تبليغ‌ فرهنگ‌ و باورهاي‌ اسلامي‌، راهبرد تبليغ‌فرهنگ‌ و باورهاي‌ ملي‌، راهبرد احترام‌ و تقويت‌فرهنگهاي‌ رسمي‌ كشور، راهبرد آشتي‌ و مهارفرهنگ‌ جهاني‌ را مي‌توان‌ برگزيد. در رابطه‌ با اين‌راهبردها مي‌توان‌ سياستهاي‌ تقويت‌ هر گونه‌ توليداسلامي‌ را با وضع‌ قوانين‌ و مقررات‌ و همچنين‌ باايجاد امكانات‌ و تشويق‌ اين‌ توليدات‌ با تخصيص‌بودجه‌ و مانند آن‌ فراهم‌ كرد. به‌ همين‌ صورت‌است‌ در مورد راهبرد تبليغ‌ فرهنگ‌ و باورهاي‌ ملي‌و يا راهبرد احترام‌ و تقويت‌ فرهنگهاي‌ بومي‌،محلي‌، عشايري‌، روستايي‌ و مانند آنها براي‌راهبرد آشتي‌ و مهار فرهنگ‌ جهاني‌ مي‌توان‌سياست‌ صدور مجوز استفاده‌ محدود از ماهواره‌هاو سياست‌ گشايش‌ مهار شده‌ برنامه‌هاي‌ تلويزيون‌و سينما را پي‌ گرفت‌ و قوانين‌ و مقررات‌ مرتبط بااين‌ سياستها وضع‌ كرد ...
    پس‌ از تعيين‌ راهبردهاي‌ گوناگون‌ ممكن‌ وسياستهاي‌ مربوط ممكن‌ نوبت‌ انتخاب‌ راهبرد وسياستهاي‌ بهينه‌ براي‌ مقطع‌ مربوط مطرح‌مي‌شود. در اين‌ مرحله‌ با ارايه‌ سناريوهاي‌ مختلف‌مي‌توان‌ مسيرهاي‌ توسعه‌ فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌گوناگون‌ را تصوير كرد و امكان‌ انتخاب‌ سناريومطلوب‌ را به‌ مقامات‌ ارايه‌ داد.
    8. تعريف‌ دقيق‌ راهبردهاي‌ كلان‌ بلندمدت‌، تعريف‌راهبرد ميان‌ مدت‌ منتخب‌، تعريف‌ سياستهاي‌ميان‌مدت‌ منتخب‌، تعريف‌ و تثبيت‌ اهداف‌ ميان‌ مدت‌كيفي‌ و كمي‌ شده‌
    اين‌ مرحله‌ در واقع‌ تعريف‌ تدقيق‌ شده‌،
    مرحله‌بندي‌ شده‌ و زمان‌دار مرحله‌هاي‌ قبل‌ است‌.
    9. بررسي‌ چگونگي‌ تأمين‌ منابع‌ مالي‌، بررسي‌قوانين‌ و مقررات‌، بررسي‌ ساختارها و پيشنهاداصلاحات‌ لازم‌ در نظامات‌ بالا
    در اين‌ مرحله‌ و قبل‌ از اجراي‌ مرحله‌ بعدي‌(مرحله‌ 10: برنامه‌ريزي‌ اجرايي‌) بايد به‌ بررسي‌دقيق‌ چگونگي‌ تأمين‌ منابع‌ مالي‌ پرداخت‌ تانيازهاي‌ مالي‌ جهت‌ اجراي‌ برنامه‌هاي‌ اجرايي‌سبب‌ متوقف‌ شدن‌ و يا خدشه‌دارشدن‌ برنامه‌هاي‌اجرايي‌ نشوند و بتوان‌ به‌ مرحله‌ برنامه‌ريزي‌ كوتاه‌مدت‌ اجرايي‌ گام‌ گذاشت‌.
    بررسي‌ قوانين‌ و مقررات‌ و بررسي‌ ساختارهاو پيشنهاد اصلاحات‌ لازم‌ در نظامات‌ فوق‌ ازالزامات‌ اين‌ مرحله‌ هستند.
    10. برنامه‌ريزي‌ اجرايي‌
    برنامه‌ريزي‌ اجرايي‌ در اين‌ مرحله‌ با تعيين‌ وتثبيت‌ اهداف‌ خرد، ميان‌ و كوتاه‌ مدت‌ وبودجه‌ريزي‌ و برنامه‌ريزي‌ عملياتي‌ تحقق‌مي‌پذيرد.
    11. نهادينه‌سازي‌ فرايند برنامه‌ريزي‌
    نهادينه‌سازي‌ فرايند برنامه‌ريزي‌ از يك‌ طرف‌ ازطريق‌ اطلاع‌رساني‌، آموزش‌ و فرهنگ‌سازي‌ و از
    طرف‌ ديگر كنترل‌ و بازبيني‌ با دريافت‌ بازخوردهاصورت‌ مي‌گيرد. هر دوي‌ اين‌ اقدامات‌تضمين‌كننده‌ نهادينه‌ سازي‌ فرايند برنامه‌ريزي‌هستند و كمان‌ بازگشت‌ به‌ مرحله‌ 1 در نمودار
    (صفحه‌ 68) ترسيم‌ شده‌ ضامن‌ دريافت‌بازخوردها و به‌ روزسازي‌ مستمر برنامه‌هاي‌پيشنهادي‌ و نشان‌ دهنده‌ اين‌ موضوع‌ است‌ كه‌برنامه‌ريزي‌ عملي‌ مقطعي‌ و پايان‌پذير نيست‌ بلكه‌امري‌ ادامه‌دار و فرايندي‌ است‌ كه‌ بايد در نظام‌توسعه‌ نهادينه‌ شود.
    اما سؤالي‌ كه‌ اكنون‌ مطرح‌ مي‌شود اين‌ است‌كه‌ در اين‌ فرايند برنامه‌ريزي‌ و مديريت‌ راهبردي‌توسعه‌ فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ شهر تهران‌ چه‌نيروهايي‌ درگير خواهند شد و نظام‌ برنامه‌ريزي‌ رابه‌ پيش‌ خواهند برد.
    نيروهاي‌ درگير در فرايند برنامه‌ريزي‌ و مديريت‌راهبردي‌ توسعه‌ فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ شهر تهران‌
    عبارت‌اند از:
    1.تيم‌ كارشناسي‌ متشكل‌ از كارشناسان‌ مديريت‌فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌، برنامه‌ريزي‌ راهبردي‌،محققان‌ منابع‌ مالي‌، قوانين‌ و مقررات‌ وهمچنين‌ متخصصان‌ ساختارهاي‌ مورد نيازتوسعه‌ فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌
    2.مديران‌ عالي‌ و مياني‌ سازمانهاي‌ درگير در امرتوسعه‌ فرهنگي‌ و اجتماعي‌
    3.كليه‌ رده‌هاي‌ سازماني‌ سازمانهاي‌ درگير در امرتوسعه‌ فرهنگي‌ و اجتماعي‌
    4.دست‌اندركاران‌ فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ بخش‌خصوصي‌
    5.نمايندگان‌ شاخه‌ها و بخشهاي‌ تخصصي‌مختلف‌ فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ جامعه‌ نيروهاي‌فوق‌ در مراحل‌ مختلف‌ فرايند برنامه‌ريزي‌ هريك‌ به‌ نوبه‌ خود درگير خواهند بود.
    -تيم‌ كارشناسي‌ عمدتا در بررسيها ومطالعات‌ و همچنين‌ جمع‌بنديها و ارائه‌طرحها درگير خواهد بود.
    -مديران‌ عالي‌ عمدتا در شفاف‌ گرداني‌ارزشها و تعيين‌ چشم‌ اندازها، تعيين‌اهداف‌ كلان‌ با كمك‌ تيم‌ كارشناسي‌ درگيرخواهند بود و امر تصويب‌ دست‌ آوردهاي‌نظام‌ برنامه‌ريزي‌ را به‌ عهده‌ خواهندداشت‌.
    -مديران‌ عالي‌ و مياني‌ عمدتا در تدقيق‌اهداف‌، اولويت‌بنديها، تعريف‌ راهبردها وسياستها و گزينش‌ راهبرد و سياستهاي‌بهينه‌ درگير خواهند بود.
    -كليه‌ رده‌هاي‌ سازماني‌ در امر برنامه‌ريزي‌اجرايي‌ و نهادينه‌سازي‌ فرايند برنامه‌ريزي‌از طريق‌ كنترل‌ و بازبيني‌ درگير خواهندشد.
    -دست‌ اندركاران‌ فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ بخش‌خصوصي‌ و همچنين‌ نمايندگان‌ شاخه‌هاو بخشهاي‌ تخصصي‌ مختلف‌ فرهنگي‌اجتماعي‌ در مراحل‌ تدقيق‌ و نهادينه‌سازي‌فرايند برنامه‌ريزي‌ عمل‌ خواهد كرد.
    به‌ نظر نگارنده‌ توسعه‌ فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌شهر تهران‌ بايد با تكيه‌ بر ضرورت‌ دستيابي‌ به‌فرهنگي‌ پربار و غني‌، اسلامي‌، ملي‌، باز و مطمئن‌به‌ خود و چند فرهنگي‌ تحقق‌ پذيرد. اهداف‌،
    راهبردها، سياستها و اقدامات‌ بايد بر پايه‌ چنين‌تفكري‌ هدايت‌، تعريف‌ و تدقيق‌ شوند. توسعه‌فرهنگي‌ را بايد در گستره‌ شاخه‌ها و بخشهاي‌
    تخصصي‌ مختلف‌ آن‌ يعني‌ از طرفي‌:
    بخشهاي‌ مذهبي‌، ملي‌، فرهنگي‌ و هنري‌،ورزشي‌،
    ميراث‌ فرهنگي‌، جهانگردي‌ و رسانه‌هاي‌جمعي‌
    و از طرف‌ ديگر شاخه‌هاي‌ مختلف‌ قومي‌،خرده‌ فرهنگهاي‌ ايلي‌، روستايي‌ و فرهنگهاي‌اقليتهاي‌ مذهبي‌ رسمي‌ كشور مطالعه‌ بررسي‌ وبرنامه‌ريزي‌ كرد.
    جمع‌بندي‌: اقداماتي‌ كه‌ شهرداري‌ تهران‌ براي‌توسعه‌ فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ شهر تهران‌ بايد انجام‌دهد
    1.انتخاب‌ تيم‌ كارشناسي‌ يا اعضا و سازمان‌مشاور براي‌ آغاز فرايند برنامه‌ريزي‌ ومديريت‌ راهبردي‌ كه‌ علاوه‌ بر بررسي‌ وتحقيق‌، قدرت‌ آموزش‌ دست‌ آوردهاي‌ تحقيق‌و توسعه‌ (R&D)را داشته‌ باشد و تحقيق‌ وبرنامه‌ريزي‌ براي‌ توسعه‌ را در عرصه‌هاي‌ زيرانجام‌ دهد:
    الف‌)تهيه‌ مقدمات‌ برنامه‌ريزي‌ راهبردي‌ توسعه‌فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ شهر تهران‌ با همكاري‌كليه‌ دست‌ اندركاران‌ ذينفع‌ در توسعه‌فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ شهر
    ب‌)بررسي‌ ساختارهاي‌ موجود و مورد نياز وپيشنهاد اصلاحات‌ آن‌
    ج‌)بررسي‌ تجهيزات‌ و تأسيسات‌ موجودمورد نياز
    د)بررسي‌ منابع‌ مالي‌ موجود و مورد نياز وارائه‌ پيشنهادات‌ اصلاحي‌
    2.فراهم‌ كردن‌ شرايط مشاركت‌ تدريجي‌ همه‌سطوح‌ اعم‌ از مديريت‌ ارشد، مديريت‌ مياني‌و بقيه‌ كاركنان‌ فرهنگي‌ شهرداريها در فرايندبرنامه‌ريزي‌ (تهيه‌ برنامه‌، اجراي‌ برنامه‌، كنترل‌و بازبيني‌ برنامه‌) به‌ كمك‌ تيم‌ كارشناسي‌
    منتخب‌
    3.فراهم‌ كردن‌ شرايط مشاركت‌ بخش‌ خصوصي‌نه‌ تنها در عرصه‌ اقتصادي‌ بلكه‌ در عرصه‌هاي‌تصميم‌گيري‌ و تصميم‌ سازي‌ توسعه‌فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ كه‌ ضامن‌ شكوفايي‌توسعه‌ فرهنگي‌ خواهد بود.
    4.برقراري‌ ارتباط و مشاركت‌ فعال‌ با سازمانهاي‌ديگر ذينفع‌ در امر توسعه‌ فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌شهر تهران‌ به‌ منظور ايجاد هم‌افزايي‌ هر چه‌بيشتر در زمينه‌ توسعه‌ فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌شهر تهران‌
    5.فعاليت‌ هر چه‌ گسترده‌تر در امر آموزش‌ به‌منظور نهادينه‌ كردن‌ فرايند برنامه‌ريزي‌ توسعه‌فرهنگي‌ ـ آموزشي‌ كشور و تقويت‌ آگاهي‌فرهنگي‌ اجتماعي‌ جامعه‌ و پديداري‌ وجدان‌جمعي‌ در رابطه‌ با ارزشها، افق‌ مطلوب‌ راهبردوسياستهاي‌ بهينه‌ جهت‌ تحقق‌ افق‌ مطلوب‌ ودستيابي‌ به‌ ارزشهاي‌ نظام‌ از نظر فرهنگي‌ واجتماعي‌.
    سؤالات‌ مطرح‌ در جامعه‌
    در پايان‌ براي‌ يادآوري‌ بار ديگر سؤالات‌ مطرح‌ درجامعه‌ را براي‌ توسعه‌ فرهنگي‌ اجتماعي‌ شهرتهران‌ يادآوري‌ مي‌كنيم‌:
    -آيا ارزشهاي‌ فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ شهر تهران‌مشخص‌ هستند و آيا اساسا چنين‌ ارزشهايي‌تعريف‌ شده‌اند و عموم‌ مردم‌ از آن‌ آگاهي‌دارند؟
    -آيا افق‌ مطلوب‌ توسعه‌ فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌شهر تهران‌ تصوير شده‌ است‌ و يك‌ شناخت‌ ووفاق‌ عمومي‌ براي‌ دستيابي‌ به‌ آن‌ در جامعه‌تهراني‌ وجود دارد؟
    -آيا اهداف‌ كلان‌، راهبرد و سياستهاي‌ بهينه‌ براي‌تحقق‌ افق‌ مطلوب‌ وجود دارند و يا تعيين‌ وتعريف‌ آنها ضروري‌ است‌؟
    -آيا يك‌ تفكر جمعي‌، وفاق‌ عمومي‌ و وجدان‌قوي‌ همراهي‌ و همكاري‌ جمعي‌ براي‌ توسعه‌فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌ شهر تهران‌ وجود دارد يااينكه‌ آموزش‌ و پديداري‌ شرايط مشاركت‌ به‌عنوان‌ ضامن‌ تفاهم‌ اجتماعي‌ ضروري‌ است‌؟
    منابع‌
    -سند برنامه‌، برنامه‌ سوم‌ توسعه‌ اقتصادي‌، اجتماعي‌ وفرهنگي‌ جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌ (1383-1379)پيوست‌ شماره‌ 2 لايحه‌ برنامه‌، جلد دوم‌، سازمان‌برنامه‌ و بودجه‌، شهريور 1378، انتشارات‌ سازمان‌برنامه‌.
    -تهران‌ 80، طرح‌ برنامه‌ريزي‌ استراتژيك‌، كتاب‌ برنامه‌،برنامه‌ اول‌ شهرداري‌ تهران‌، تهران‌ ـ 80 (1375-1380)شهرداري‌ تهران‌، معاونت‌ هماهنگي‌ و برنامه‌ريزي‌،انتشارات‌ مركز مطالعات‌ و برنامه‌ريزي‌، 1374.
    -مريم‌ شريعت‌زاده‌، بحران‌ شهرسازي‌ در ايران‌ مقاله‌ارايه‌ شده‌ به‌ دومين‌ كنگره‌ تاريخ‌ معماري‌ و شهرسازي‌ايران‌، ارك‌ بم‌، كرمان‌ 12 تا 16 اسفند 1377.
    -مريم‌ شريعت‌زاده‌، مشاركت‌ در شهرسازي‌ ياشهرسازي‌ مشاركتي‌، سازمان‌ مديريت‌ صنعتي‌، آذر ماه‌1375.
    -مريم‌ شريعت‌زاده‌، برنامه‌ريزي‌ شهري‌، جزوه‌ درسي‌برنامه‌ريزي‌ شهري‌ دوره‌ كارشناسي‌ ارشد مديريت‌شهري‌، سازمان‌ مديريت‌ صنعتي‌، 1379.
    -دكتر ناصر براتي‌، توسعه‌ فرهنگي‌ پايدار، در مجله‌برنامه‌ و بودجه‌ شماره‌ 24 سال‌ دوم‌ شماره‌ 12،فروردين‌ 1377، سازمان‌ برنامه‌ و بودجه‌، صفحات‌86-71.
    -ساموئل‌ پاول‌، ترجمه‌ علي‌اشرف‌ افخمي‌، مديريت‌استراتژيك‌ در برنامه‌هاي‌ توسعه‌، سازمان‌ مديريت‌صنعتي‌، 1374.
    -پاتريك‌. ج‌. بيلو، جورج‌ ال‌. موريسي‌، بتي‌. ال‌. آكامب‌،ترجمه‌ منصور شريفي‌ كلويي‌، راهنماي‌ اجرايي‌برنامه‌ريزي‌ استراتژيك‌، نشر آروين‌، تهران‌، 1376

  6. #6
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    پیش فرض

    جامع شناسی کارآفرینی

    کارآفرینی به عنوان سبک زندگی

    خوشبختانه چند سالی است که تب کارآفرينی همچون تب واقعی که علامت دفاع و واکنش طبيعی نسبت به ورود يک ميکروب خارجی است به عنوان علامت دفاع و درمان بيکاری و اشتغال زايی در چهره دولتمردان و دلسوزان نظام جمهوری اسلامی به خوبی و وضوح مشهود است . اگرچه فرصت طلبان و رانت خواران اقتصادی نيز خود را با تب مصنوعی به اين چهره نمايان ساخته اند و سيلی های زيادی به تب داران واقعی نظام و کارآفرينان اقتصادی و اجتماعی جامعه زده اند ، اما در مجموع طرح موضوع کارآفرينی در دولت و مجلس امری مبارک و خير است .
    در چنين شرايطی چنانچه صاحبنظران کارآفرينی کشور احساس مسئوليت نکنند و با يک همت گروهی ، جايگاه ، رسالت و مفهوم حقيقی کارآفرينی را تبيين و معرفی ننمايند و از آن حفاظت و صيانت نکنند ممکن است همچون بسياری از امور ضروری و مفيد ديگر به انحراف ، باد فراموشی و نهايتا به نابودی کشيده شود.
    کارآفرينی اگرچه يک شغل نيست و ترويج فرهنگ آن در جامعه ، ابتدا موجب افزايش بيکاری می شود ، اما موتور توسعه است و بيکاری های پنهان را نه تنها آشکار و درمان می کند ،بلکه باعث پيشگيری از آن نيز می شود .در اينجا اين سوال مطرح می گردد که اگر کارآفرينی يک شغل نيست و نتيجه کار او نيز ممکن است بيکاری را افزايش دهد ، پس کارآفرينی چيست و کارآفرين کيست ؟ چرا آنها را موتور توسعه اقتصادی ناميده اند ؟ آيا کارآفرينی انواع مختلفی دارد؟ آيا ويژگي های روان شناختی و جمعيت شناختی کارآفرينان اقتصادی ، سياسی ،اجتماعی با هم تفاوت دارند؟ و.....

    مفهوم کارآفرينی
    واژه کارآفرينی در زبان فارسی واژه ای است نو که معنای لغوی آن ، شنونده يا خواننده ناآشنا به مفهوم اصلی آن را ، که ترجمه انگليسی Entrepreneurship است به اشتباه می اندازد. اين واژه اغلب در اذهان ، مفهوم اشتغالزايی و ارتباط مستقيم و ذاتی با کار (آن هم از نوع فيزيکی آن ) را تداعی می کند، در حالی که کارآفرينی به معنی حقيقی خود تعاريف مختلف و متنوعی دارد. به طورکلی می توان گفت که اساس و جوهره اغلب تعاريف ارائه شده در فرهنگ غرب به مفهوم " فرآيند خلق ثروت" يا "تخريب خلاق" می باشد که طبيعتا چنان فرآيند و چنين تخريبی توام و همراه با ريسک است .
    متاسفانه عده ای در کشور ، کارآفرينی را به عنوان يک شغل معرفی می کنند و آنها را در کنار کارگر ، مدير، مهندس ،پزشک ،خلبان ،وکيل ،جوشکار و.... قرار می دهند و عده ای ديگر آن را شغل آفرينی می دانند، عده ای ديگر کارآفرين را کسی می دانند که فقط بتواند کارگاه يا کارخانه يا شرکتی را تاسيس ،راه اندازی و مديريت نمايد و ريسک آن را متقبل شود. عده ای ديگر فقط فقط صاحبان کسب و کارهای کوچک و نوآور را کارآفرين می دانند و عده ای شالوده کار را در عصر فرا صنعتی " کارآفرينی " و در عصر صنعت " استخدام " معرفی می کنند،عده ای ديگر کارآفرينی را مترادف با شغل آزاد و کارآفرين را به معنی کارفرما و سرمايه دار تلقی می کنند .علاوه بر برداشت های غلط فوق که در ايران رايج شده است در جهان نيز وجه مشترک و بستر تمام تعاريف ، تفاسير و ابعاد مختلف کارآفرينی منحصر به کار و اقتصاد می شود، به عبارت ديگر تاکنون کارآفرينی، در جهان فقط در حوزه کسب و کار و آن هم در بعد اقتصادی مطرح بوده است و آنجايی هم که از کارآفرينی اجتماعی ، سياسی و يا فرهنگی صحبت شده است عمدتا به معنی کشف ،جذب و بهره برداری از فرصت های سياسی ،فرهنگی و اجتماعی درآمدزا و سودآور بوده است نه صرف کارآفرينی اجتماعی ، سياسی و يا فرهنگی.
    به عبارت ديگر وقتی در غرب صحبت از کارآفرينی اجتماعی می شود عمدتا منظور اين است که از طريق کسب و کار، درآمدی برای امور اجتماعی و عام المنفعه حاصل نمايند و يا ساختار اجتماعی ، سياسی يا فرهنگی کشورشان را برای تسهيل و حمايت از کارآفرينی اقتصادی تغيير ، اصلاح يا تکميل نمايند.
    در فرهنگ غرب وقتی صحبت از کارآفرينی فرهنگی می شود، منظور اين است که کسب و کار تازه ای در عرصه فرهنگ ايجاد کنند و يا برای افزايش فروش محصولات فرهنگی استراتژی کارآفرينانه را به کار گيرند و .... به هر حال در آن فرهنگ ، هدف از کارآفرينی فرهنگی و اجتماعی و سياسی ، تخريب خلاق در اصالت ،رسالت ،روش ها ،مولفه ها و ساختار فرهنگ ، اجتماع يا سياست نيست و تقريبا هر آنچه که به اين نام مطرح می شود نهايتا به منظور تقويت کارآفرينی اقتصادی است . برای روشن تر شدن موضوع لازم است بدانيم که ادبيات کارآفرينی نشان می دهد کارآفرينی تاکنون از طريق مدل استقرايی تعريف و تبيين گرديده است ؛ يعنی همانطور که در شکل زير ديده می شود ابتدا شاخص ها و ويژگی های شخصيتی و رفتاری افراد موفق در کسب و کار مورد شناسايی قرار گرفته و سپس بر اساس آن مولفه ها، ابعاد، مفاهيم ، فرضيه ها و مدل هايی را برای کارآفرينی طراحی و ارائه نموده اند.بدين ترتيب و با اين رويکرد يا روش که مدل استقرايی ناميده می شود کارآفرينی فقط در بعد اقتصادی تعريف و تبيين شده است و لذا فقط رفتار کارآفرينانی مورد بررسی و شناخت قرار گرفته است که در حوزه کسب و کار فعال بوده اند.
    اما از آنجايی که حوزه فعاليت های کارآفرينانه محدود به امور کسب و کار نمانده و به مرور اين قلمرو گسترش يافته ،وقت آن رسيده است که از روش قياسی به موضوع کارآفرينی نگاه شود يعنی ابتدا گمانه زنی ، نظريه پردازی ،مدل سازی و فرضيه پردازی شود و سپس مفاهيم و ابعاد و مولفه های کارآفرينی شناسايی و تبيين گردد تا نهايتا به رفتار کارآفرينانه برسيم که تنها به حوزه کسب و کار محدود نمی باشد و می توانيد رفتار کارآفرينانه را در حوزه سياسی ،فرهنگی ،اجتماعی نيز به معنی حقيقی و محض آن يعنی بدون زمينه و فعاليت هاي اقتصادی و جدا از فرصت های درآمدزا شناسايی و تعريف نماييد. به عنوان مثال کارآفرينی فرهنگی با اين رويکرد يعنی خلاقيت و نوآوری يا تخريب خلاق در فرهنگ جامعه نه در محصولات فرهنگی يا به عبارت ديگر ايجاد چيزی ارزشمند در فرهنگ جامعه و کارآفرينی اجتماعی يعنی تخريب خلاق در سازو کارها، قوانين ،عرف و عادات و رسوم يا مناسبات و روابط اجتماعی و....... بدين ترتيب رفتار کارآفرينان فرهنگی ،سياسی ، اجتماعی و اقتصادی به طور جداگانه شناسايی ،تعريف و با يکديگر تطبيق داده خواهند شد.
    بر اساس رويکرد قياسی ، تعريف کارآفرينی عبارت است از ارزش کارآفرينی و کارآفرين کسی است که بتواند ارزشی را در جامعه خلق نمايد؛ چه ارزش مادی ، چه ارزش معنوی ، سياسی ، فرهنگی يا اجتماعی ، بنابراين کارآفرينان اجتماعی کسانی هستند که در صدد شناسايی و رفع نيازهای جامعه اند و در اين راه از اعتبار اجتماعی خود مايه می گذارند و برای رسيدن به هدف و ماموريت خود دست به ايثار و از خود گذشتگی می زنند ، همچنان که کارآفرينان سياسی در صدد شناسايی نيازها و خلاء های سياسی جامعه هستند و می کوشند تا موانع سياسی موجود را جهت رشد و توسعه جامعه و استقرار عدالت و دموکراسی شناسايی و از سر راه بردارند،البته از طريقی نو و کارآفرينانه و بالاخره کارآفرينان فرهنگی افرادی هستند که ارزش های فرهنگی را در جامعه خلق ، کشف و يا احيا می نمايند. در هر صورت هر يک از کارآفرينان اجتماعی ، سياسی و فرهنگی همچون کارآفرينان اقتصادی دائما در جست و جوی نيازها و فرصت ها هستند تا از طريق خلاقيت ،ريسک پذيری و رهبری ، ارزشی را در جامعه ايجاد و خلاء يا نقصی را دفع و اصلاح نمايند .بنابراين می توان گفت : کارآفرينی يک شغل نيست که فقط در بعد اقتصادی و آن هم در حوزه کسب و کار مطرح باشد بلکه فراتر از آن يعنی يک سبک زندگی يا يک فرهنگ است که همواره همراه کارآفرين است و بر تمام شئونات زندگی او تاثير می گذارد؛ از جهان بينی و ايدئولوژی و انتخاب دين وی گرفته تا انتخاب همسر ، شغل و حرفه و روش انجام کارهايش . لذا کسی که دارای ويژگی های کارآفرينانه است الزاما نبايد وارد حوزه کسب و کار و بعد اقتصادی کارآفرينی شود .همانطور که افراد زيادی در حوزه های فرهنگی ، اجتماعی و سياسی فعاليت می کنند و دارای ويژگی های کارآفرينانه است الزاما نبايد وارد حوزه کسب و کار و بعد اقتصادی کارآفرينی شود.همانطور که افراد زيادی در حوزه های فرهنگی ، اجتماعی و سياسی فعاليت می کنند و دارای ويژگی های کارآفرينانه هستند ولی صاحب کسب و کاری نيستند و يا بر عکس افراد زيادی هستند که در موقعيت های کارآفرينانه قرار دارند يعنی صاحب کسب و کاری هستند اما رفتار کارآفرينانه ندارند. لذا يک خانم خانه دار ، يک محصل ، يک نويسنده ، يک خبرنگار ، يک استاد دانشگاه ، يک سياستمدار ، يک کارخانه دار ، يک روحانی ، يک تاجر يا يک کارگر می تواند رفتار کارآفرينانه داشته باشد يا نداشته باشد. بطور کلی می توان گفت کارآفرينان به سبک خاصی زندگی می کنند، با عينک خاصی به جهان نگاه می کنند و به روش خاصی با مسائل و مشکلات و پديده ها برخورد می کنند .آنها يک زندگی کارآفرينانه دارند که ممکن است در اين زندگی کسب و کار کارآفرينانه ای داشته باشند يا نداشته باشند.مشخصات چنين زندگی ذيلا توضيح داده می شود.

    زندگی کارآفرينانه
    زندگی کارآفرينانه زندگی است که جستجوگری ،تکاپو و تلاش مستمر و بی وقفه برای رسيدن به کمال ،اساس آن است . زندگی ای که بايد دائما در جستجوی ميان برها باشی و خلاقيت جوهره آن است . زندگی ای که هيچ گاه به وضع موجود اکتفاء نمی شود و در حاليکه بايد با يک چشم به آينده بنگری با چشم ديگرت بايد به دنبال شکار ايده ها و فرصت ها از گذشته و حال باشی .زندگی که در آن شوق و صراحت و نشاط و صداقت و مثبت انديشی آذوقه راه و سفر است . سفری سخت و خطرناک و مهيج و پايان ناپذير .زندگی که در آن ارزش فرصت ها بسيار بيشتر از ارزش طلاست . زندگی که در آن امروزت با فردايت يکسان نيست و هر لحظه بايد تصميمی جدی و سرنوشت ساز بگيری . زندگی که بی توجهی به شرايط محيطی هر لحظه نقاط قوتت را تبديل به نقاط ضعف می کند.زندگی ای که در آن شکست مفهومی ديگر دارد و گاهی بايد عمدا راه اشتباه را طی کنی تا به جواب درست برسی .زندگی که ارزش ها و قوائد آنرا همواره بايد زير ذره بين قرار دهی و از نو ارزيابی و ارزش گذاری کنی .زندگی که اغلب توام با حيرت و ابهام است و گاهی با وجود آنکه هدف داری تا رسيدن به آن ،از آن بی خبری .زندگی که در آن تا آنجا بايد احساساتی شوی که منطقت اجازه می دهد .در اين زندگی بايد پازلی را حل کنی که تصوير نهايی آن را نديده ای ، با اين وجود اميدوار هستی و ندايی از درون همواره تو را به سمت چشم انداز هدايت می کند .زندگی که در آن عشق رسيدن به مقصد خواب را از چشمانت می گيرد و برای موفقيت حتما بايد اول طعم شکست را بچشی .زندگی که اگر برای آينده ات برنامه ای نداشته باشی ديگران برايت برنامه ريزی می کنند. زندگی ای که برای پول درآوردن اول بايد از پول چشم پوشی کنی تا بتوانی نانی به کف آری و به غفلت نخوری . زندگی که در آن موفقيت بذر شکست را با خود نمی پاشد، بلکه برعکس شکست ها بذر موفقيت با خود می پاشند، زندگی که در آن اساسا شکست به معنی واقعه ای است که هنوز فوائد آن تبديل به سود نشده است و معيارهای موفقيت با معيارهای رايج سنجيده نمی شود . زندگی که در آن شوخی و مزاح و بازی گاهی جدی تر از جدی است و امور بسيار جدی گاهی شوخی تر از شوخی می شوند. زندگی که در آن بيشتر فکر می کنی که چطور فکر کنی تا به اينکه به چيزی فکر کنی ، يک سوال خوب و به جا بهتر از هزارها پاسخ خوب و به جا ارزش دارد و بيشتر از آنکه به موضوع فکر کنی به انتخاب موضوع و تعريف صحيح آن فکر می کنی .زندگی که در آن با وجود اينکه می دانی رسيدن به کمال به کوشش نيست به جوشش است ولی تا می توانی می کوشی و در اين راه دو درصد گفته ، برايت چو نيم کردار ارزش ندارد.
    بلکه کارآفرينی يک سبک زندگی است ،زندگی که در آن خواستن چيزی ، هنگامی خواستن بحساب می آيد که آن را بخواهی و برای آن اقدامی بکنی و توانستن هنگامی اتفاق می افتد که نمی توانم را فراموش کرده باشی .زندگی که در آن بجز انديشه هيچ چيز کاملا در اختيار تو نيست و برای مسلمان ماندن بايد هر لحظه ايمانت را تازه گردانی .زندگی که برای بقا، در کسب و کار بايد حرف نويی برای گفتن داشته باشی و بدون خلاقيت محکوم به فنا خواهی بود .ضمن اينکه همواره نگران اين هستی که مبادا اختراع هايت وسيله ای تکامل يافته برای رسيدن به هدفی تکامل نيافته باشد.زندگی که در آن چيز تازه ای بدست نمی آيد مگر اينکه تازه ای برايت کهنه شود.
    در اين زندگی تصور و خيال برتر از دانش است، زندگی که در آن خلاقيت به معنويت می انجامد و معنویت به خلاقیت . زندگی که در آن خودشناسی يعنی خداشناسی و خودشناسی يعنی آگاهی از کارکرد سيستم فراشناختی ذهن و کنترل آن ،در اين زندگی است که افراد به فرا آگاهی می رسند و بادقت در فهم خود و رسيدن به خويشتن خويش يک ساعت تفکرشان بهتر از سال ها عبادت می شود.زندگی که در آن سازمان ها پاسخ های درست به سوال های غلط نمی دهند و هر کارمند و مديری ياد می گيرد که چطور ياد بگيرد و چطور فراموش کند، در اين زندگی سازمان ها می دانند که فراتر از کارکنانشان نمی توانند بروند و به خوبی ياد گرفته اند تا زمانی که به روش های قبلی تفکر می کنند نمی توانند بروند و به خوبی يادگرفته اند تا زمانی که به روش های قبلی تفکر می کنند نمی توانند سبک مديريت و سازمان خود را توسعه و بهبود بخشند،آنها می دانند که مسائل امروزشان با راه حل های ديروز حل نمی شود و حل مسائل امروز با راه حل های روز نيز برايشان کارساز نيست چون آنها بايد مسائل آتی خود را با راه حل های آتی اما امروز حل کنند.
    زندگی کارآفرينانه يعنی زندگی که تنها از سمت چپ مغز استفاده نمی شود ،بلکه سمت راست مغز بطور مستمر و فعال مورد استفاده قرار می گيرد و سبک های مختلف تفکر بطور آگاهانه انتخاب و در حل مسائل بکار می رود .زندگی ای که در آن عقل به اندازه ای رشد می يابد که دست خود را به عاقلتر از خود می دهد و بعضی اوقات دستش را به دل می دهد و می گويد از اين جا به بعد کار من نيست .زندگی ای که در آن کل نگری و جزءنگری ،محافظه کاری و ريسک پذيری ، واقعيت ها و آرمان ها ،نظم و نوآوری و بسياری از اين قبيل اضداد با هم جمع می شوند و کارآفرين کامل جمع اضداد ناميده می شود.در اين زندگی سازمان ها بر اساس شايسته سالاری کارکنان خود را انتخاب می کنند و از بوروکراسی اداری ، مقررات خشک و کنترل سخت گير و جزءنگر و همچنين روابط رسمی و از بالا به پايين و انحصار اطلاعات پرهيز می شود ، ضمن اينکه شکست های باور کارکنان و مديران مورد شناسايی و تشويق قرار می گيرد. در اين زندگی شناخت و توسعه قالب های ذهنی اهميت خاصی دارد و خردمند به کسی گفته می شود که انديشه خود را به اصرار صحيح نداند و به آنچه که نفسش (قالب های ذهنی اش ) برای او می آرايد اطمينان نکند، در اين زندگی به اشخاص گفته می شود که دارای اعتماد به نفس بالايی هستند که بتوانند:
    -با ديگران کار کنند،
    -حداقل برخی از کارها را بهتر از ديگران انجام دهند،
    خود را با موقعيت های تازه و افراد جديد انطباق دهند،
    -در کارهايی که ابتدا دشوار به نظر می رسد ، مهارت پيدا کنند ،
    -در شرايطی که اطلاعات کافی وجود ندارد تصميم گيری کنند،
    --به ديگران کمک کنند و از آنها حمايت نمايند،
    -اگر فعاليت های گذشته شان مطابق انتظارشان نباشد آنها به طور موثری اصلاح کنند.
    با اين اوصاف است که کارآفرينان می گويند خداوند جسم انسان را حکيمانه طراحی کرده است ، طوری که نه بتواند به خود تيپا بزند و نه دست تاييد به پشت خود بزند، بله زندگی کارآفرينانه زندگی ای است که کانون توجه افراد بيشتر به سمت فرصت ها هدايت می شود تا تهديد ها و با مهارت های خاصی تهديدها به فرصت تبديل می شوند و افراد به خوبی می دانند که فرصت ها دير به دست می آيند و زود از دست می روند .در اين زندگی همه کارها به نحو احسن انجام می شود حتی اگر آن کار ساختن سنگ لحد باشد و سازمان ها حقيقتا مشتريان خود را دوست دارند و در ارضای نيازهای آنها اکتفا به اظهارات آنها نمی کنند بلکه در جستجو و کشف نيازهای پنهان مشتريان خود هستند ، نيازهايی که مشتريان دارند ولی از آن بی خبرند.
    زندگی کارآفرينانه به معنی زندگی است که در آن ديدن يعنی تجربه تفسير نشده واقعيت و افراد می دانند که گاهی چشم ها به دارنده خود دروغ می گويند و خرد خيانت نمی کند کسی را که از او پند و اندرز بخواهد ، به عبارت ديگر افراد مراقب هستند تا فقط چيزهايی را نبينند که دلشان می خواهد ببينند يا آمادگی ديدن آن را دارند ،بلکه با چشمان خود بدون تعبير و تفسير ببينند.
    در اين زندگی مغز مزرعه آخرت است و دروغگو دشمن خدا ، ضمير ناخودآگاه منبع باارزشی است که ارتباط با آن و استفاده از اطلاعات نهفته در آن يک مهارت محسوب می شود ،البته مهارتی قابل آموزش . در اين زندگی افراد می دانند که نمی توانند باد را کنترل کنند اما می توانند بادبادنشان را تنظيم کنند و با پوست و گوشت و استخوان معنی اين جمله را درک کرده اند که در بند آنی که در پی آنی .
    کارآفرينان در اين زندگی گاهی تقليد را بدتر از اشتباه می دانند و برعکس ديگران اگر به حد کافی به مشکل نزديک شوند خود را قسمتی از مشکل نمی بينند،چون با ذهنی آگاه مسائل و مشکلات را شناسايی و تعريف کرده اند.
    در زندگی کارآفرينانه حتما حق با اکثريت نيست و وقتی همه بر ضد شما هستند شما يا کاملا برحق هستيد يا کاملا در اشتباه . در اين زندگی معيار موفقيت در کسب و کار با معيارهای رايج تفاوت دارد يعنی اگر پولی از کارتان بدست نياوريد تا زمانی که کاری را انجام می دهيد که آن را دوست داريد يک موفق حقيقی محسوب می شويد و گاهی در اين زندگی می توانيد بدون سخت کارکردن ، شرافتمندانه پولدار شويد.در اين زندگی انسان برای موفقيت آفريده شده است و اشتباهات و شکست ها موفقيت هايی برای آموختن محسوب می شوند و موفقيت به عنوان يک سفر تلقی می گردد نه يک مقصد.
    بله در زندگی کارآفرينانه ، حقيقت از اشتباه بهتر کشف می شود تا از سردرگمی و اغتشاش و 75 درصد موفقيت در چنين زندگی ای " به موقع حاضر شدن است " . در چنين زندگی ای انسان تا خود را شکست خورده نپندارد شکست نمی خورد و شکست ها بهای پيروزی ها محسوب می شوند.
    در اين زندگی همواره بايد در تلاش برای تشخيص و تفکيک واقعيت ها از واقعيت نماها بود و جايی که مدارا درشتی باشد ،درشتی بايد کرد و جايی که عقل به کار نايد ديوانگی . در زندگی کارآفرينانه کسی از ريسک های معقول و متوسط نمی ترسد چون همه برای بارش باران دعا کرده اند لذا از رعد و برق يکه نمی خورند ، آنها فقط وقتی جهت و مسيری موجود باشد حرکت نمی کنند بلکه خيلی اوقات صرفا حرکت می کنند تا يک جهت و مسيری را توليد کنند .آنها می گويند : تو پای در راه بنه هيچ مگوی خود راه گويدت چون بايد رفت . در اين زندگی توليد راه های جديد از انتخاب راه های موجود مهمتر است و علاوه بر درست بودن موضوعات ، به پرمايه گی آنها نيز توجه می شود لذا فقط به قسمت های "آه " " به موضوعات توجه نمی شود بلکه قسمت " وه " آنها نيز اهميت خاصی دارد.
    در زندگی کارآفرينانه هيچ کس به هيچ چيز بسنده نمی کند و کسی را پيدا نمی کنی که بجويد و بلاخره نيابد، اما به يافته ها نيز اکتفاء نمی شود .در چنين زندگی ترتيب امور مهم نيست بلکه نتيجه کار اهميت دارد و طبقه بندی ، علامت گذاری و تعاريف پديده ها ثبات و اهميت چندانی ندارد يا به عبارت ديگر برای پديده ها يک جامه برای هميشه دوخته نمی شود ، بلکه با تفکر خلاق مرتب جامه انها دريده می شود. در اين زندگی همه افراد فرآِيند خلاقيت را طی کرده اند و به خوبی می دانند که چه وقت و چطور از ضمير ناخودآگاه خود استفاده کنند .آنها می دانند که ضمير ناخودآگاه ،حقايق ،داده ها آثار و نشانه های زيادی را از محيط دريافت می کند که ضمير آگاه به دليل قالبهای ذهنی به انها بی توجه است و از اين منبع به نحو احسن استفاده می کنند ، در اين زندگی هيچ چيز مثل " هيچ چيز " سودمندترين و دردسترسترين منبع برای خلاقيت نيست و افراد به خوبی می دانند که خيلی چيز ها قبل از اينکه خواصشان شناخته شود ،چيزهای بی ارزشی بوده اند و لذا از چيزهايی که در حال حاضر بی ارزش تلقی می شوند بی تفاوت و به راحتی نمی گذرند و لذا قادرند چيزهای با ارزشی از هيچ ايجاد کنند ( منظور چيزهايی است که مردم ديگر آنها را هيچ می شمارند.)
    در زندگی کارآفرينانه افراد به خوبی معنی جمله زير و آثار آن را درک می کنند و لذا راه فرار از آن را ياد گرفته اند ، " شما آن چيزی که فکر می کنيد نيستيد بلکه شما چيزی هستيد که فکر می کنيد ديگران راجع به شما چنين فکر می کنند ".
    در اين زندگی خوش بينی و تفکر مثبت بيشتر از سبک های ديگر زندگی جريان دارد و همين امر باعث می شود که هر مشکلی را يک فرصت ببينيد ، کارها به تعويق نيافتد ، افراد طفره نروند، هيچ کس در جستجوی اشتباهات ديگران نباشد و از شکايت کردن و غرولند و ناله خبری نباشد . در اين زندگی کمتر ريشخند کردن ، طعنه زدن و چوبکاری کردن را می بينيد و از بی انصافی ، خودخواهی و احساس زرنگی کردن ديگران بيشتر درامانيد.
    يکی از نشانه های بارز اين زندگی نشاط است که موجب از بين رفتن افسردگی و بدبينی و غم و ترس می شود .در اين زندگی بخاطر تفکر مثبت از بدزبانی ،تهمت و بی حرمتی به مقدسات افراد پرهيز می شود و از عصبانيت و کينه توزی و به دنبال آزار رساندن و انتقام گرفتن خبری نيست .افراد مشغول ريز بينی و نکوهش و قضاوت ديگران نيستند.
    در سبک های زندگی ديگر ، افراد چيزهايی را می بينند و می گويند "چرا؟" اما در زندگی کارآفرينانه افراد ياد می گيرند که چيزهايی که هرگز وجود نداشته است ببينند و بگويند " چرا نه "،در زندگی کارآفرينانه بيشتر از تفکر واگرا استفاده می کنيد تا همگرا و بايد چراهای دوران کودکی را دوباره آغاز کنيد اما نه در مورد چيزهای ناشناخته بلکه در امور بديهی و دانسته های دوران بزرگی چون به قول وايتهد ؛ به عهده گرفتن تجزيه و اتحليل امور عادی ، واضح و بديهی احتياج به ذهنی غير عادی دارد و به قول کاسپر ، کشف ناشناخته ها ،عملی جسورانه است اما از آن جسورانه تر زير سوال بردن ناشناخته ها است . در اين زندگی مغز انسان به مثابه يک سيستم انبارداری که همواره اولين خروجی از آن ، اولين ورودی به آن است که کار نمی کند بلکه خروجی آن قابل تغيير و کنترل است در اين زندگی اولين نگاه به موضوعات و پديده ها به معنی درست ترين نگاه و بهترين موضع نيست بلکه هر نفس نو می شود دنيا و ما و همچنين دم به دم در تو در خزان است و بهار در اوج اين زندگی مصداق واقعی بيت زير خواهی شد :
    سبزه گردی ،تازه گردی در نويی
    گر تو خاک اسب جبريلی شوی
    در اين زندگی بازی و بازی گوشی فقط اختصاص به بچه ها ندارد و خيال پردازی به معنی وقت تلف کردن يا تنبلی و ديوانگی نيست و همچنان که جدی بودن يک ارزش است ، شوخی و تفريح و مزاح هم باارزش است . بله در زندگی کارآفرينانه هر مشکلی با پول و تفکر علمی حل نمی شود و همچنان که عقل و منطق و عملگرايی و عدد و رقم و محاسبه خوب است ، احساس و هيجان و بصيرت و کشف و شهود هم لازم است ، چون می دانی که :
    نو ز کجا می رسد کهنه کجا می رود
    گرنه ورای نظر عالم بی منتهاست
    در اين زندگی خلاقیت شرط انسانیت است و هر زمان از غيب نو نو می رسد و از جهان تن برون شو می رسد . در اين زندگی ندايی به تو می گويد :
    تازگی و جنبش طوبيست اين
    همچون جنبش های خلاقی است اين
    در زندگی کارآفرينانه سازمانها در جستجوی افراد خيلی باهوش نيستند آنها می دانند که هوش زياد لزوما خلاقيت بالا به همراه نمی آورد، بازار يابی اين گونه سازمان ها بازار يابی واکنشی نيست که در صدد رفع نيازهای اظهار شده مشتريان باشد به عبارت ديگر آنها شرکت های بازار محور نيستند بلکه شرکت های بازار ساز هستند که از طريق بازار يآبی خلاق در صدد شناسايی و رفع نيازهای واقعی و پنهان مشتريان هستند . در اين زندگی افراد فرآيند امکان سنجی ايده هايشان دچار وسوسه اقتصادی نمی شوند و قبل از اينکه مسائل فنی و امور مربوط به بازار طرح هايشان را بررسی کنند مسائل مالی و اقتصادی را مطرح نمی کنند آنها اگر پنج ساعت برای قطع درختی وقت داشته باشند 5/4 ساعت آن را صرف تيز کردن تبرشان می کنند.
    در زندگی کارآفرينانه اموری که افراد درباره آنها تعصب بخرج می دهند امور نيستند که بدون چون و چرا پذيرفته باشند و بخاطر حرف مردم بيهوده زنجير به گردن خود نمی اندازند:
    از برای آنکه گويندت زهی
    بسته ای بر گردن جانت زهی
    در اين زندگی مردم يک عمر بدبختی نمی کشند تا به ديگران ثابت کنند خوشبختند. در زندگی کارآفرينانه ريسک معقول و حساب شده جايگاه خاصی دارد و افراد می دانند که از يک دوره بزرگ با دو پرش کوتاه نیم توانند بگذرند و بازرگان ترسو از سود بی نصيب است .در زندگی کارآفرينانه افراد کارهايی را که ضرر ندارد انجام می دهند چون ممکن است سود داشته باشد و کارهايی را که سودی ندارند انجام نمی دهند چون ممکن است ضرر داشته باشد اما کارهايی که نه ضرر دارد و نه سود و يا هم ضرر دارد و هم سود در مورد آنها بررسی ، دقت ،مشورت و آزمايش می کنند. در اين زندگی افراد بيشتر از آنکه به قدرت (کنترل و تسلط بر ديگران ) داشته باشند نياز به موفقيت دارند و لذا می کوشند کارهايشان را به بهترين وجه انجام دهند، در اين راه به استاندارد ها و انتظارات و رضايت ديگران اکتفاء نمی کنند.زندگی کارآفاينانه زندگی ای است که افراد به هنگام مواجه شدن با مشکلات ، علت آن را ابتدا در خود جستجو می کنند نه در ديگران يا محيط و پيشقدم بودن در امور سخت و پيچيده از ويژگی های افراد تربيت شده در اين زندگی است ،افرادی که خود انگيخته بار می آيند و انگيزه کار را از خود کار می گيرند نه از محيط ، پول يا ديگران . در زندگی کارآفرينانه هر چه سن بيشتر می شود خلاقيت و کارآفرينی افزوده می شود چون با مهارت های فکری که افراد پيدا می کنند قادر می شوند تجربه هايشان را به امور ديگر تعميم ندهند.
    در اين زندگی افراد متوجه می شوند که اگر کارها را با يقين شروع کنند در پايان به شک می رسند ، اما اگر با شک شروع کنند به يقين خواهند رسيد و به خوبی فهميده اند که شک منزلگاه خوبی نيست بلکه سکوی پرش مناسبی است . در زندگی کارآفرينانه يادگيری و حل مسئله فرآيندی دائمی و مادام العمر است
    زندگی کارآفرينانه زندگی ای است که در آن مرز بين تعطيلات و ايام کاری و شب و روز از بين می رود و کار و تلاش و پايداری و پويايی اساس آن است . زندگی ای است که در آن 75 درصد موفقيت در گرو به موقع حاضر شدن است .بله زندگی کارآفرينانه مثل رانندگی با سرعت بالا در جاده يخبندان است ، زندگی ای که هر کس پا در آن بگذارد سنگ های زيادی به طرفش پرتاب می شود سنگ هايی از طرف علماء ،روحانيون ،مسوولين دولتی ،اقوام ،مردم کوچه و بازار ،همکاران ، زيردستان ، بالادستان ،دوستان و...از طرف همه کسانی که کليشه ای فکر می کنند . اما اگر کسی با اين سبک آشنا شده باشد و آن را پذيرفته باشد به مرور ياد می گيرد که چطور با اين سنگ خانه بسازد ،خانه ای که وقتی ستون های آن زده شد همه مخالفين برای نوشتن نام خود بر سر درآن به صف می شوند.
    در زندگی کارآفرينانه افراد منتظر نمی مانند که ايده طلايی به ذهنشان خطور کند يا جرقه ای سهمگين و پر تلالو در ذهنشان زده شود و بعد کار را شروع کنند بلکه کار را با ايده ای نسبتا کوچک که تنها بتواند آنها را در آغاز کار از خطر محفوظ دارد شروع می کنند تا بتوانند به تدريج بزرگ و بزرگ تر و کامل و کامل تر نمايند . در اين زندگی به لباس های کهنه وصله نو دوخته نمی شود . مديران سازمان ها در اين زندگی فقط يک چکش ندارند بلکه جعبه ابزار مجهزی در اختيار دارند ،که انواع مختلفی از ابزارها در آن وجود دارد .در اين سازمان ها انجام صحيح کارها به انجام کارهای صحيح تبديل می شود و داشتن تکه ای کوچک از کيکی بزرگ به تکه ای بزرگ از کيکی کوچک ارجحيت می يابد. در زندگی کارآفرينانه ساختار سازمان ها ساده می شود اما نقش افراد پيچيده تر و صراحت در سازمان به معنی گفتن مطلبی نيست که رئيس علاقه به شنيدن آن دارد همچنان که شايستگی به معنی اطاعت بی چون و چرا نيست ، در چنين زندگی ای آرمان سازمان ها را مديران ارشد تعيين نمی کنند بلکه همه کارکنان در تبيين آرمان مشترک سازمان نقش دارند و به همين دليل است که سازمان آنها تبديل به سازمان ما می شود.
    در زندگی کارآفرينانه علم ناقص خطرناک تر از نادانی است و همه می دانند که بزرگترين اشتباهات را بزرگترين دانشمندان مرتکب شده اند، لذا از اين خبر يکه نمی خورند که سيصد سال ، تمام دانشمندان عالم مساحت مثلث را اشتباه حساب می کردند.آنها می دانند که علم بشر ابطال پذير است چون همواره در حال تغيير، رشد ، اصلاح و يا تکميل است و لذا علم را برای خود بت نمی کنند و ضمن برخورداری از علم حضوری ، علم حصولی را جزء با ارزش ترين امور زندگی خود می دانند و همواره از خدای خود می خواهند که :
    قطره دانش که بخشيدی ز پيش
    متصل گردان به درياهای خويش

    کارآفرينی در اسلام
    در فرهنگ کارآفرينی تظاهر به کار مسخره ترين امور محسوب می شود و کارهای گروهی به معنای حقيقی آن در سازمان ها رايج است و لذا تفاوت کارگروهی با گروه های کاری بر همه روشن است .در زندگی کارآفرينانه افراد مشغول ارزش آفرينی به معنی عام آن می شوند به عبارت ديگر يا ارزش های مادی می آفرينند (کارآفرينان اقتصادی ) يا ارزش های معنوی (کارآفرينان اجتماعی ، سياسی و فرهنگی ) و لذا می توان گفت زندگی کارآفرينانه زندگی است که فرد حازم در اسلام دارد.برای روشن تر شدن موضوع معانی مختلف حزم و حازم ارائه می گردد:
    حزم : محکم کردن کار و اجتناب از فوت آن است .
    احتزام :کسی که کمرش را با ريسمان ببندد.
    حازم : آدم دور انديش کاردان .
    حازم : کسی که امروزش را اصلاح کند و برای فردايش چاره ای تدارک و مهيا کند.
    حزم : پشتکار توام با اعتماد به نفس
    حزم : حفظ آن چيزی است که به دشواری به دست آوردی و ترک چيزی است که به آن اکتفا نمودی .
    حازم :عاقلی است دارای قدرت شناخت (تميز دهنده ) و صاحب تجربه و سبک
    حزم : مثل سيل شديدی است که پستی و بلندی های زمين را در بر می گيرد.
    حزم : مثل سيل شديدی است که پستی و بلندی های زمين را در بر می گيرد.
    حزم : زمين سنگلاخ بلندی است که حيوانات و انسان ها نمی توانند از آن بالا روند مگر با تلاش و جهد بسيار
    حزم : نتيجه مديريت فکر و ذهن است .
    موفقيت به حزم است و حزم به مديريت فکر و ذهن و ذهن به راز داری است .
    رای و نظر زياد است ولی حزم کم است .
    حزم: يعنی شک (الحزم مساده الظن )
    حزم : دارايی است و سستی ،نابودی و ناداری است .
    حازم : من ( حضرت علی ) نزد مادرم حيدر ناميده شده ام و حيدر کسی است که حازم خيرانديش است .
    حزم : منتظر فرصت شدن و عجله هنگامی که وسائل آن مهيا می شود.
    حازم : کسی است که با روزگار خويش مدارا کند.
    حزم : نگاه به عاقبت کار و مشورت با صاحبان عقل است .
    حازم : کسی است که از امکانات موجودش خوب استفاده کند و کار امروز را به فردا وامگذارد.
    حازم : کسی است که تجربه ها را استوار سازد و سختی ها و گرفتاری ها او را صيقل دهد و پاک کند.
    حازم ترين افراد کمترين درخواست را از مردم می کند.
    کسی که حزمش کم باشد عزم و اراده اش ضعيف است .
    در اين زندگی است که هنر را در جملات زير می خوانی و در کربلا اوج آن را می بينی .
    Art is , having a vision to see the world differently and skill to portrate it.
    هنرمندی که دورنمای خود را با خون خودبه چه زيبايی بر پرده زمان و بوم دل های آزادگان عالم ترسيم کردو آن را با صدای هل من ينصرنی به گوش جان من و شما رساند.بله در اين زندگی خلاقيت به معنی شناسايی نيازهای سطح بالای انسان يعنی نياز خود شکوفايی که اولياء و انبياء بهتر از همه آنها را برای نوع بشر شناسايی ،معرفی و رفع نمودند.
    در اين زندگی است که پرده پندار دريده می شود و دنيا و آخرت ، عقل و دل ،علم ، و عمل ، ماده و معنا ، روح و جسم با هم تنيده شده و به يک زبان می گويند : سبحان الله و الحمدلله و لا اله الاالله و الله اکبر.
    آن وقت است که کارت عار نمی شود و زبانت مار ، حسادتت رقابت می شود و رقابتت بی رحم نمی شود.آن وقت است که تلاش می کنی تجارت بدون رضايت نکنی و رضايت بدون تجارت به دست نياوری ، آن وقت است که واقعا موتور توسعه می شوی و کار و عبادتت يکی می شود ، قدرت فرصت ها را می دانی و نمازت نمازمی شود و سوالت جواب .

    جامع شناسی کارآفرینی
    تقریباً تمامی مطالعات تجربی در مورد کار آفرینی در ارتباط با افرادی بوده است که در بازارهای رقابتی به فعالیت های سود آور مشغولند. علاقه ی این تحقیقات بیشتر متوجه کار آفرینان تجاری موفق می باشد.با اینحال فشار مبرم بر وسعت بخشیدن به مفهوم " کار آفرین "
    در ورای محدوده های تعریف شده ، مشکلاتی را در زمینه ی جامعه شناسی کار آفرینی ایجاد می نماید.حدود مفهوم "کارافرین" چنانکه توسط شومپیتر تعیین شده(1961) بی شک امروزه بسیار محدودتر است. هم به علت تغییرات تاریخی در کشورها ی پیشرفته ی سرمایه داری و هم به خاطر بروز علائق تحقیقاتی منطقی و توجیه پذیر در کشورهای توسعه نیافته ای که در اقتصاد خود دارای برنامه ریزی مرکزی می باشند، یعنی جایی که در آن شرکتها به شیوه ای کاملاً متفاوت از سرمایه داری تکامل یافته ی صنعتی شکل می گیرند. بعلاوه مفهوم جالب تری که 20 الی 30 سال پیش توسط آرتور کول 1965 و دیوید مک کلند 1969درباره ی کار آفرین ارائه شد باعث ضعیف شدن و رقیق شدن این مفهوم گردید.تعریفی که محققین در زمینه ی کار آفرینی به کا ر خواهند گرفت نباید چندان از مفهوم مورد استفاده ی مردم امروزین به دور باشد.( مثلاً آنچه که در مطبوعات تجاری از آن استفاده می شود) ونه از اساس تاریخی در شرکتهای سود آور.


    مشکل تعریف

    کار آفرینی چیست و کارآفرینان چه کسانی هستند؟ همواره سوالاتی وجود دارد که هیچگاه به پاسخ قطعی منجر نمی شود.احتمالاً به این علت که دانشمندان جامعه شناس از رقابتهای معنایی لذت می برند و یا بخاطر آنکه نیازهای تحقیقات علمی آنها را تحریک می کند تا همواره در شکار رابطه ای کامل میان تعریف پدیده و خود آن پدیده باشد . بنابراین در پاسخ به این سوال که " چه کسی کار آفرین می شود و چرا؟" شخصی کاملاً راغب است که چنین پاسخ گوید "اما آیا پیتر کیلبی (peter ******************by) تمام آنچه را که در مقاله خویش بنام " شکار هیفالومپHunting of Heffalump) )آورده است مورد توجه قرار نداده است ؟ "

    در حالیکه که کیلبی (1971) ممکن است هیفالومپ را مستقیماً مشخص نکرده باشد اما زمینه ی و زیست محیط طبیعی وی را یافته است.جائی ما بین دره و راهبردهای عرضه – تقاضا ی اقتصاد کلان ، مثال رودخانه ی تجربیات اجتماعی سازی ایام کودکی ، صحرای حاشیه نشینی اجتماعی ،دره ی فریبنده ی محدودیتهای سیاسی تحمیلی بر تصمیم گیریهای اقتصادی .با اینهمه مطلبی که درباره ی این موضوع نگاشته شده است ، ممکن است کسی به این نتیجه برسد که دانستن این مطلب که کار آفرین کیست و یا چیست واقعاً اهمیت چندانی ندارد بلکه باید زیست محیط طبیعی چنین موجودی را مورد بررسی قرار دهد. بگذار شکارچیان یعنی تعقیب بی حاصل این موجودات گریز پا را رها کنند! درعوض متغیرهای محیطی شکل دهنده به رفتار آنها را بشناسند و زمینه ی آنها را تعیین نمایند! این مطلب است که در حال حاضر درباره ی این موضوع مورد اجماع قرار دارد.با اینحال تعاریف همچنان اهمیت دارند چرا که باعث مدیریت پذیری تحقیقات می شوند. مفهومی که آنقدر وسیع باشد که فضای تنفس کافی برای تمامی پدیده های مجردی که هر کس ممکن است بخواهد در آن بگنجاند، داشته باشد،می تواند برای هر چیز توضیحات نامناسبی را ارائه نماید.بنابراین از یک طرف مفهوم "کارآفرین" می تواند به هر فردی که دارای کار مستقلی است اشاره نماید، البته هنگامی که بتوان نشان داد که آن شخص ریسکی را پذیرفته ،منابعی را فراهم آورده ،ابتکار عملی از خود نشان داده و یا رفتار مستقلی را بروز داده است . در اینصورت "کار آفرین " همیشه با "فردی که دارای شغل مستقل است هم معنی می باشد.اما اگر واقعاً چنین است چرا مدارس مدیریت بازرگانی بین مدیریت شاغل کوچک و مدیریت شرکتهای تازه تاسیس حد و مرزی قائل می شوند( تفاوت بین مدیریت و کار آفرینی) ، و چرا باید نویسندگان Wall street journal,Times, Forbes و سایر مجلات "کار آفرین " و "کار آفرینی " را بیشتر مناسب برخی از دارندگان مشاغل آزاد و افرادی که تعهد اتی را می پذیرند ، بدانند تا برای دیگران.

    درک پروفسور از مفهوم "رویداد کار آفرینی " از این هم آزادانه تر است چرا که قطع نظر از زمینه ی فرهنگی یا حرفه ای ، هر گونه نقشی را شامل می شود که می تواند با توان ریسک پذیری ،ابتکار عمل ، فراهم آوردن منابع ونیز خود گردانی در ارتباط باشد.با چنین مفهوم گسترده ای ، یک "شراکت " می تواند تقریباً انجام هر منظوری را شامل شود. تعریف پروفسور شاپرو به هر پرسه گرد ، ارتقا دهنده ،سازمان دهندگان نظام شهری و حتی سازمان دهنده ی حوادثی در کشورهای سوسیالیست این امکان را می دهد تا به بنای یادبود جوزف شومپیتر وارد گردد، جایی که عمده ی بارانهای اقتصادی صنعتی در صحنه ی میانی قرار دارند .( این نکته را باید خاطرنشان ساخت که تعریف شومپیتر هیچ گروهی از مردم را از نظر دور نمی داشت، اما مثالهایی که وی کراراً بدان ها اشاره می کند نشان می دهد مفهوم پذیری وی بیشتر در نوآوریهای صنعتی و تکنولوژیک ریشه داشت تا نوآوریهای مالی بازاریابی و هیچگونه اشاره ای به زمینه های غیرتجاری که مفهوم مورد نظر شاپرو آنرا مجاز می کرد نکرده بود.)

    در آمریکا همواره پیشرفت در موقعیت ورشد حرفهای مورد تاکید قرار داشته است. از آنجا که "کار آفرین"امروزه به شدت مورد نیاز می باشد جای تعجب نیست که تعداد فراوانی خواهان عنوانی برای خود باشند، چه این افراد اثر شومپیت بنام "تئوری اقتصادی"

    (Theory of Economic development) (1961) را خوانده باشد وچه پروژه ی هاروارد در تاریخ کار آفرینی را شنیده باشند . تنها کارآفرینان آکادمیک که ممکن است

    Federal craftsmanship،مشاوره ی شخصی احتمالاً کارمعاملات ملکی به عنوان یک کار دوم را با تدریس و نوشتن با هم ترکیب کنند ، ممکن است همچنان با ریسمان ها تیرهای فخر فروشی تکان دهنده از سوی همسانان حرفه ای خود مواجه گردند. و اخیرا نوع کاملاً جدیدی بنام "کارآفرینان ورقه ای " (paper entrepreneur) توسط رابرت ریش

    (Robert Reich) برنامه ریز سیاستهای کمیسیون تجارت فدرال به طبقه بندی در حال رشد ما افزوده شده است. این نوع کارافرینان را می توان پادتنی مخرب در جریان خون سرمایه داری پیشرفته دانست، چرا که ماموریت بسیاری از آنها عبارت است از ارتقای سطح مقررات نوآوری که کارآفرینان بخش خصوصی را تضعیف کرده ونا امید می نماید و چنان ایشان را درگیر تردستی های مالی و حقوقی می نماید که جریانات سازند ه را به سوی سرمایه منحرف می کند. آیا بهتر نیست این نوع را"ضد کارآفرینی"بنامیم.؟

    مدیران بازرگانی که در برگزیدن استراتژی متناسب برای پیشبرد محصولات جدید خطا می کنند، ریسکهایی را در زمینه ی کارشان می پذیرند، اساتیدی که برنامه های آموزشی کار آفرینی را در کالج های آزاد هنری با ظرفیتهای غیر تجاری آغاز می کنند ،خود را در معرض ریسک های بزرگی قرار می دهند. کارگزاران خدمات اجتماعی ممکن است بطور ناخواسته درگیر منازعاتی پارلمانی گردند که می تواند کار آنها را به مخاطره اندازد.

    اگر از طرف دیگر ریسک پذیری به سرمایه (دارائیها) محدود شود ، تعریف مفهوم "کار آفرین" مفهومی که عموم مردم از آن درک می کنند و نیز به واقعیت تشکیل شرکتها توسط بخش خصوصی نزدیکتر می شود. واقعیت این است که برخی از کارآفرینان ممکن است از سر مایه گذاری مالی (سهم الشرکه) شانه خالی کنند. این نکته را نیز باید خاطر نشان کرد که این مساله از نظر شوم پیتر یک معیار ضروری نمی باشد(1947) بلکه وی کارآفرینان را (افرادی که منابع را برای ترکیب های جدید سازماندهی می کنند) را سرمایه داران (تامین کنند گان سرمایه ی شرکتها) متمایز می داند.به هر حال معیار پذیرش ریسک در مورد سهم الشرکه یا داراییها می تواند کاندیداهای ارزشمند دیگری را از قلم بی اندازد که بر سر وقت،انرژی و حتی شاید آرامش کاری خانوادگی خود ریسک می نمایند تا شرکتی را تامین کنند.یک تعریف باید حداقل افرادی را شامل شود که در نتیجه فعالیتهای شراکت سهیم می باشند.نتایجی که بزرگی آنها از همان ابتدا معلوم نیست .یک دسته از سازمان دهندگان شرکت که در ازای سهمی از سهام مورد انتظار ویا کسب در آمدی به جزیک دریافتی یا حقوق ثابت ، زمان ،انرژی و مهارت خود را به مشارکت می گذارند به ما اجازه می دهند تا به طور مثال مدیر قسمتهای قبلی را نیز در تعریف خود بگنجانیم، یعنی شخصی که از طریق خرید ارزش افزوده ی بخشی از سهام سرمایه گذاری شده توسط دیگران ، جایگاهی فرعی و نا خواسته از شرکت مادر بدست می آورد. این مورد قطعاً به ما امکان می دهد تا تمامی افرادی را که بخشی از تیم کار آفرینی بوده و می توان آنها را در شرکتهای high-techو زمینه های سریع الرشد دید ، در این مفهوم جای دهیم ، حتی اگر این افراد بجای سرمایه ی نهاده شده تنها مهارت ویا تلاش خود را به مشارکت گذاشته باشند.

    این بازیکنان آنگونه که توسط مایکل مک کوبی ( (Michael Mac Coby)1976)توصیف شده اند تیمهایی تشکیل می دهند ، پروژه هایی را پیش می برند و با بخشی از سرمایه ی در گردش شرکت shoot craps ، و مدیران فعالیتها " که بخشهایی از شرکتهایی مانند 3Mو مونسانتو (MOMSANTO)را در شرکتهای جدید ایجاد کرده اند ، یا به خاطر آنکه طبق مد روز رفتار کرده باشند ویا از آنجا که برای نخستین روزهای ایجاد شرکت که هیچ چیز حالت عادی و روزمره را نداشته است دلتنگ شده بودند ، همچنین گرفتار بیماری مسری کار آفرینی شده اند . این افراد و افراد دیگری شبیه آنها باشند همگی دارای ویژگیها ویا استعداد ذاتی کار آفرینی بوده و به قول شاپرو ممکن است به درستی در رویدادهای کار آفرینی حضور داشته باشند ]کوپولسکی Copulas) ) ومک نالتی( (Mc Nasty(1974).

    اما آیا باید آنها را در زمره ی کار آفرینان نیز پنداشت؟اگر این افراد چیزی بیش از آنچه در شرط بندیها می بازد در عواید مالی شرکت مشارکت داشته باشند احتمالاً باید آنها را در زمره ی کار آفرینان پنداشت.اما اگر نتوانند، صرفاً "مدیرانی خلاق هستند ، " افرادی که بر روی آب راه می روند "، زنان مردانی در "fast-tarck" ، اما همه این دلایل صرفاً مدیر باقی می مانند.

    آنها که در شرکتهای بزرگ در جایگاه های بالا قرار می گیرند باید علاوه بر توانائیهای مشهود در تخصصهای فنی ، از مهارتهای بین فردی قابل توجهی برخوردار باشند. این مهارتها به ایشان امکان می دهد تا در قالب شبکه ها ی اجتماعی برای شرکت ایجاد دارایی نمایند ،پدیده ای روزا بت کانتر(Roabeth kanter) در مطالعه ای در اواسط دهه ی 1970خود درباره ی شرکتهای بزرگ تامین مواد صنعتی بدان اشاره نمود.کانتر خاطر نشان می کند که توانایی شخصی در ریسک پذیری و تشکیل شرکت تا حد بسیاری به شبکه های سازمان یافته ی حمایتی قابل دسترس مدیران بستگی دارد. در حقیقت ادوارد بان فیلد (Edward BonField) (1964)- اندیشمند سیاسی – معتقد است که موفق ترین سیاستمداران در یک سیستم سیاسی افرادی هستند مانند دالی شهردار سابق نیویورک (Mayor Daley) که می دانست چگونه مبالغ قابل توجهی از تعهدات علائق شخصی را جمع آورد. شرکتهای بزرگ از بسیاری جهات شبیه سیستمهای سیاسی عمل می کنند. کارآفرینان اغلب کارهایشان بهتر از راه اندازی شبکه های اجتماعی جهت تمامی مزایای بین فردی قابل تحمل توسط این ترافیک انجام می دهند. کاملاً طبیعی است که اینان محیطهای اداری بوروکراتیک را به هیچ وجه مطابق ذائقه ی خویش نمی یا بند. همچنانکه شاپرو و دیگران بدر ستی خاطر نشان کردند اغلب همین عوامل برآشوبنده ی حرکتهای سازمانی ، کاهش خود گردانی و دخالت های نا بجاست که باعث می شود گوسفند سیاه رمه را رها کرده وبه راه خویش رود.

    نوآوری به عنوان یکی از ویژگیهای ضروری در تعریف کار آفرینی ، مشکلاتی را ایجاد می نماید. از نظر پروفسور شاپرو رویداد کارآفرینی به معنای نوآوری است. در صورت وجود سایر معیارهایی که شاپرو لیست کرده است ،صرف آغاز یک کار خود یک کار آفرینی محسوب می شود. اما چرا باید تصمیم به برپا کردن یک دکه ی خیابانی ویا دست فروشی به عنوان نوآوری در نظر گرفته شود؟ در عین حال بدون وجود نوآوری و تازگی به عنوان بخشی از تعریف کار آفرینی ،توجیه اختلاف موجود میان سازماندهی شرکتهای جدید و مشاغل کوچک چندان کار ساده ای نخواهد بود.اما حتی اگر دانشگاهیان توجه چندانی به این مطلب نداشته باشند ولی نویسندگان نشریات بازرگانی بی تردید علاقه مند هستند که همچنان میان افرادی که به راه اندازی تاسیسات خشک شویی ،ساندویچ فروشی ،ایستگاه پمپ بنزین و آنان که به فروش فرش ،skis پلاستیکی ، hula hoops و میکرو پروسسوراشتغال دارند ،تمایز قائل شوند.

    از آنجائیکه خاصیت نوآوری در توالی بلا فصل چیزهای مختلف تفاوت می کند لذا کاربرد آن با مشکلاتی مواجه می باشد. هر یک از مشاغل جدید چیزی متفاوت در خود دارند .چه هنگام خاصیتی به اندازه ی کافی در چیزی وجود دارد تا بتوان آنرا "کارآفرینانه " خواند؟ بی شک تغییرات پیشگامانه ی ری کراک (Ray Kroc) در صنایع غذایی آماده با هر استانداردی ،نو آوری تلقی می گردد.

    همچنانکه تد لویت (Ted Levitt) در یکی از مقالات سا ل 1972 بررسی تجاری هاروارد

    (Harvard Business Review) خاطر نشان کرد ه است .کراک تکنیکهای خط مونتاژ را برای تولید همبرگر دونالد سرویس دادن به مشتری ها بکار گرفته است و انقلابی سازمان بافته در سرویس غذاهای آماده ایجاد نمود که بعدها توسط دیگران از آن کپی برداری شد.بر طبق تعریف شوم پیتر این یک نو آوری تکنولوژیک نبود بلکه صرفاً عبارت بود از "یک ترکیب جدید " که مشخصاً با مورد مغازه داری که صرفاً با خلق یک ساندویچ جدید حجم درونی یک ظرف غذا را افزایش می دهد تفاوت دارد. شما می توانید اگر بخواهید هر دو مورد را "رویداد کار آفرینی " بخوانید اما دوره های مربوط به راه اندازی شرکتهای جدید بر نمونه های کراک وسایر افرادی که زمینه های جدید ، حساس و قابل مشاهده ای را در صنایع خود بو جود می آورند ، تاکید می ورزند.

    به روز کردن شوم پیتر

    مفهومی که شوم پیتر درباره ی کار آفرینی تعریف کرده است مطمئنا به اندازه ی کافی انعطاف پذیر بوده است به مواردی که از حساسیت کمتری برخوردار بوده این امکان را داده است تا خرید کردن را به تجربه ای ارزشمند تبدیل کند. گرچه به نظر می رسد الگوی وی رجال و اعیان قرن نوزد همی بوده است تا دلالان غیر ملموس غذای خشک که نخستین سو پرهای بزرگ را با اجناس جالب ،پیشخوان های sarsaparilla و سیاست قیمت گذاری ثابت به منظور تبدیل کردن خرید به یک تجربه ی آرام و ارزشمند به وجود می آورند.شوم پیتر بر نوآوریهای حساسی تاکید داشت که باعث رشد بلند مدت و دائم اقتصاد می شوند.

    شوم پیتر همچنین به این مطلب اذعان داشت که کار آفرین در حالیکه در تلاش است تا شرکت جدیدی را سازماندهی نماید ، یک کار آفرین است اما آنگاه که کسب و کار وی براه افتاد ،دیگر یک مدیر- مالک می باشد. نوآوریهای جدید و تغییرات نوآوریهای اولیه می تواند مدیر-مالک را به نقش کار آفرینی قبلی خود بازگردند. بنابراین تعریف شوم پیتر نیز به مفهوم شاپرو یعنی رویداد کار آفرینی می رسد اما هنوز بسیار محدودتر است چراکه شوم پیتر بر نو آوری پافشاری می نماید(که چیزی بیش از صرف راه اندازی کاری را ایجاب می کند که قبلاً وجود خارجی نداشته است.) ونیز بر سودی غیر قابل محاسبه که حق یک کار آفرین موفق می باشد.

    همین مورد اخیر است که که محدود کننده بوده و ایجاب می کند که کار آفرینی در محدوده ی اقتصاد شرکتهای آزاد در بخش خصوصی باقی بماند. بی شک در جامعه ای همچون اتحاد جماهیر شوروی نیز " تسریع کنند گان " (expediters) بسیاری وجود دارند که به عنوان کار آفرین عمل می کنند و حکومت نیز وجود آنها را تحمل می کند ، چراکه ایشان در حضور آن خشونت بوروکراتیک منابع مختلف را گرد می آورند .البته این افراد هیچگونه سودی به معنای متداول آن بدست نمی آورند.،بلکه گاه هدایایی زیر میزی وپاداشهایی در یافت کرده و یا از حقوقی بهره مند می گردند که پایه گذار ویژگیهای آنها در قاموس کار آفرینی می باشد.

    هنگامی که ما از این مسئله که کار آفرین کیست و کار آفرینی چیست پیشتر رفته و به این سوال می رسیم که چرا برخی افراد تمایل بیشتری به استقلال ، ریسک پذیری ، ابتکار عمل و نوآوری دارند ،به سرعت متوجه می شویم که پاسخ به این گونه مسائل به شدت مفهومی که از کار آفرینی پذیرفته ایم بستگی دارد. اگر مفهوم مورد نظر بیش از حد وسیع باشد وهر موردی را در بر گیرد ، هر کسی دچار حیرت می شود که آیا جستجو برای عوامل سببی معانی مختلفی را در بر خواهد گرفت یا نه. بی شک در جامعه ای همانند جامعه ی ما تعداد فراوانی از مردم در مقاطع مختلف زندگیشان ،با رویدادهای کار آفرینی در گیر بوده اند. در ارتباط با افرادی که در مشاغل خصوصی مستقل فعالیت داشته اند. نکات مختلف مربوط به کار آفرینان از قبیل شخصیت ، مشاغل والدین و پیشینه های اجتماعی به طور وسیعی مورد مطالعه قرار گرفته اند. هر گاه مفهوم مورد نظر از کارآفرینان چنان باشد که افراد شاغل در بخش خدمات مدنی ، مدیران کارخانه های شوروی ویا سازمان دهندگان مدنی و شهری را نیز شامل شود،احتمالاً ارتباطات فوق الذکر بسیار ضعیف خواهد شد .
    فصلی که پروفسور شاپرو نگاشته است در هشدار دادن دانشجویان کار آفرینی نسبت به ماهیت بسیاری از تشکیل شرکتهای اتفاقی بسیار مفید بوده است. احتمالات غیر قابل پیش بینی میتواند بسیاری از افراد را به کار آفرینی هدایت نماید که ممکن بود درغیراین صورت حرفه های مطمئن تر و تثبیت شده تری را دنبال کنند. با وجود اینکه متون بسیاری بدین فرض تمایل دارند که تنها برخی از انواع شخصیتها هستند که ناگزیر به سوی نقشهای مستقل از جمله تشکیل شرکت رانده می شوند اما پروفسورشاپرو خاطرنشان می کند جنبه های منفی زندگی فردی نیز اگر مهمتر نباشند ، به همان اندازه دارای اهمیت می باشد. اخراج ناشی از ظلم استبداد سیاسی یا مذهبی ویا از دست دادن کار ممکن است به اندازه ی نیاز به استقلال درآمد بالا اهمیت داشته باشد. می توان چنین فرض کرد که کار آفرینان "اتفاقی " نقش خود را تا حد زیادی مدیون عواملی چون اخراج واز این قبیل می باشد در مقایسه با کار آفرینان "ناگزیر " که در سایر بخشهای متون مربوطه از آنها صحبت شده ، دامنه ی وسیعتری از فاکتورهای فردی را به نمایش می گذارند.


    کار آفرینان ساختگی متصنعی:

    جامعه شناسی کار آفرینی این واقعیت را نیز در نظر می گیرد که کار آفرینی در حال تخصصی شدن است. به خاطر وجود مراکز ،موسسات و برنامه های جدید آموزش فارغ التحصیلان ،نظام جدیدی از کار آفرینی در حال شکل گیری است.در حالیکه کارآفرینان متخصص در صد بسیاری پائینی از کارآفرینان آمریکائی را تشکیل می دهند ،واین نسبت طی دهه های آینده نیز به همین مقدار خواهد بود،اما ظهور چنین قشری در صحنه ی کار آفرینی تغییر وتبدیلاتی را در الگوهای توصیفی تثبیت شده ایجاب می نماید.دانشجویان MBA امروزه ممکن است به مفاهیمی دست یابند که درصورت فقدان برنامه های تخصصی دست یابی به آنها بعید می نمود. سمینارهای آموزشی فراوان فزاینده ای در زمینه ی کار آفرینی در دانشگاه ها و کالج ها برای دانشجویان ترتیب داده می شود.مطمئنا جامعه شناسی کار آفرینی برآن خواهد بود تا کار آفرینی را که آموزشهای تخصصی جدید را دیده اند مورد مطالعه قرار داده و آنها را با افرادی بدون هیچگونه تحصیلات رسمی در زمینه ی کار آفرینی به تاسیس شرکتها مبادرت کرده اند مقایسه نماید.آیا این دو گروه به یک اندازه موفق می باشند؟با در نظر گرفتن این حقیقت که بسیاری از دانشجویان این رشته خود آنرا برگزیده اند ،آیا برنامه های آموزش تخصصی در راه اندازی شرکتهای جدید براستی تفاوت چندانی ایجاد کرده است؟

    در حالیکه کار آفرین " اتفاقی " بخاطر احتمالات خارج کنترل خود به تاسیس شرکت روی آورده است ، یک کار آفرین آموزش دیده ممکن است خود آگاهانه تصمیم به اتخاذ چنین نقشی گرفته باشد،حتی قبل از آنکه کارش دقیقاً چه خواهد بود. این بیانگر دیگری از گونه های هیفالومپ می باشد : " کار آفرین تصنعی ".

    یک کار آفرین غیرواقعی تصنعی حتی قبل از آنکه موقعیت شرکت را در بازار به آزمون گذارد ،خود را آگاهانه به نقش خویش شناسائی می نماید.

    کارآفرینی در روابط عمومی
    کارگزار روابط عمومي ، زماني که شما تجارت خودتان را آغاز کرديد و آماده ايد تا به جهان يا همسايگان خود را نشان دهيد وقت آن است که روابط عمومي را به فهرست مهارت هاي کارآفريني خود بيفزاييد. درک نقش روابط عمومي و مسايل مربوط به آن از عوامل ضروري موفقيت است.
    روابط عمومي در واقع روابط بين انسان هاست و يک جنبه انتقادي در پيشرفت تجارت شما محسوب مي شود. اين در واقع تصوير هر روزه شماست که با هر کسي مواجه مي شويد. اين در رابطه با شما و شرکت شمااست که بر اساس نظم خاصي به نيرويي در انظار عمومي تبديل مي شود.
    روابط عمومي که بر عهده خود شماست مي تواند عامل اساسي در پيشرفت تجارت شما محسوب شود و کمک تان کند بدون متحمل شدن هزينه گزاف خود را به ديگران بشناسانيد.

    پيشرفت در رقابت و حرفه تان شامل 7 مرحله اساسي مي باشد:
    مرحله اول: شامل اين است که دريابيد شما چه کسي هستيد، چه کاري انجام مي دهيد و چگونه اين را به جالب ترين و کوتاه ترين روش ممکن بيان مي کنيد. ممکن است موقعيت هايي نظير شبکه سازي وجود داشته باشد جايي که شما فقط 30 ثانيه وقت داريد تا خودتان را معرفي کنيد. تا آن جايي که لازم است وقت صرف تمرين براي معرفي خود کنيد تا اين که از شيوه مثبت، قوي و مطمئن پيروي کنيد.
    اگر در رابطه با چيزي که بايد پيشنهاد دهيد اطمينان داشته باشيد اين اطمينان در دست دادن، طرز نگاه و تن صدايتان (حتي در ارتباط تلفني) ديده مي شود. به همين نسبت کيفيت و تصوير از هر مطلبي که شما به صورت اعلاميه، نامه و کارت تجارت ارايه مي کنيد مهم است چرا که به خاطر داشته باشيد که موفقيت مي آورد و اولين تاثيرات عمده آن اين است که در رابطه با شما و تجارت تان بسيار صحبت خواهد شد.
    اکنون که شما موثرترين پيام ممکن را اشاعه داده ايد، مرحله دوم اين است که فاکتور اوه اه (ooh- ahh) را تعيين کنيد. چيزي که در رابطه با شما، محصولات تان و يا شرکت تان است و سبب مي شود تا مردم به «اوه اه» - به من بيشتر بگو - رجوع کنند.
    اين مهم است که متوجه شويد که چرا شما از ديدگاه رسانه هاي گروهي خبرساز شده ايد؟ چگونه محصولات شما به مردم کمک مي کند و يا خدمت شما چه ارزش و سودي ارايه مي دهد؟ به محض اين که شما با فاکتور اوه اه (ooh- ahh) آشنا شويد مي توانيد شروع به خلق مطالبي کنيد که منجر شود تا موضوع شما در رسانه هاي گروهي خاصي که شما آرزوي جلب توجه آن را داشته باشيد چاپ شود و اين راهنمايي مي کند تا به مرحله سوم برسيم که براي مشخص کردن شنوندگان و بينندگان شما و به وجود آوردن فهرست رسانه هاي گروهي است. فهرست شما حتما بايد به وسيله نوع محصول و سرويس دهي تعيين شود. اين که آيا شما يک شرکت محلي، ملي يا بين المللي هستيد؟ و در چه بازارهايي براي رشد خود تاکيد مي ورزيد؟ اگر شما يک شرکت محلي باشيد سعي مي کنيد بر روي رسانه هاي محلي متمرکز شويد. از طرفي ديگر، اگر رشد ملي را دنبال مي کنيد شما بيشتر مايليد تا به بررسي روزنامه هاي مهم ديگري از قبيل روزنامه وال استريت ژورنال، انتشارات کارآفريني از قبيل فورچون، يا INC يا مجلات ويژه اي از قبيل خانه داري خوب يا سلامت بشر بپردازيد. مجلات مربوط به فروش و تجارت منبع خوب ديگري براي حرفه و تخصص تان مي باشد. همچنين منابعي نيز براي تهيه فهرست رسانه هاي گروهي از قبيل بيکن در شيکاگو و United way وجود دارد. اين مهم است تا با همه رسانه هاي گروهي که شما با آن ها در ارتباطيد آشنا شويد.
    در مرحله چهارم وقت آن مي رسد تا مطلب مطبوعاتي را به طور ساده در يک صفحه و در 3 تا 4 پاراگراف بياوريم که مطلب شما را به روشني بيان مي کند و اين مهم بايد خوب انجام پذيرد تا بتوانيم به سرعت توجه رسانه هاي گروهي را جلب کنيم. پاراگراف اول حاوي عناصر خبري مانند چه کسي، چه چيزي، کي، کجا، چرا و چگونه شروع شده و در پايان پاراگراف اول با عبارت «براي کسب اطلاعات بيشتر با ... تماس بگيريد» همراه است. تکنيک هاي جلب توجه شامل دادن آماري است که نشان مي دهد که شنوندگان و خوانندگان آن ها به اين اطلاعات نياز دارند که موجب ارتباط آن ها با حوادث اخير يا اخبار تجاري مي باشد.
    پاراگراف دوم ممکن است شامل اين باشد که زندگي نامه اي را به صورت سريعي بگويد و يا شامل اطلاعات اضافي باشد. پاراگراف سوم شامل نقل قولي از بهترين منبعي که مي توانيد پيدا کنيد مي باشد. هميشه بهتر است به منظور ستودن خود از گفته هاي شخص ديگري استفاده کنيد. بعضي اوقات نشريات فقط از پاراگراف اول استفاده مي کنند بنابراين بايد شامل تمام اطلاعات مناسب باشد.
    مطالب مطبوعاتي بايد در بالاي صفحه نوشته شود. در قسمت بالاي ستون سمت چپ بايد «براي منتشر کردن فوري» نوشته شود. در قسمت فوقاني سمت راست بايد اطلاعات در رابطه با تماس نگاشته شده باشد و نام و شماره تلفن روزنامه نگار شما «يا خود شما» در آن جا ذکر شود. قطعا مطمئن باشيد که صددرصد از لحاظ دستور زبان، ... ، تلفظ، هجي کردن و اسم ها صحيح ... است.
    مرحله 5 شامل خلق ابزار کار رسانه گروهي است که حاوي يک نسخه از مطالب مطبوعاتي علاوه بر اطلاعات ديگر مي باشد. اين به منظور به وجود آوردن علاقه براي مطبوعات به کار مي رود تا رسانه ها يک مطلب کامل بسازند و يا شما را در صحنه تلويزيون يا راديو نشان دهند. مهم است تا بدانيد که هر کدام از انواع رسانه هاي گروهي نيازها و خوانندگان و بينندگان ويژه خودش را دارد. واضح است که تهيه کنندگان تلويزيون از شگرد ابتکاري تصويري جهت جلب توجه مخاطبان استفاده کنند و بنابراين شما بايد از تصاوير واضح و تصاويري که به راحتي قابل توليد مي باشد استفاده کنيد.
    راديو بيشتر علاقه مند است تا با استفاده از شگرد ابتکاري لفظي به بيان مطالب شما بپردازد. همان طور که شما در آغاز رقابت روابط عمومي تان بر روي پيام کوتاه مدت خود کار کرده ايد حالا نيازمنديد تا بر روي بهره برداري بهينه از تصوير کار کنيد. چه طور مطالب خودتان رابه بهترين نحو ممکن بيان مي کنيد؟ تا هر بيننده اي بتواند خودش را جاي شما بگذارد و به وسيله آن شناخته شوند و آن را در زندگي شخصي خودشان به کار گيرند؟ اين امر همچنين بايد جالب باشد و براي خوانندگان و بينندگان سود و ارزشي فراهم آورد. همچنين بايد بروشوري از سابقه شرکت به...همه گزارش هاي که با قلم شما نوشته شده و هرگونه مطالب ديگري در رابطه با روابط عمومي باشد براي معرفي خود تهيه کنيد.
    جلب توجه امر ضروري است. اين مهم نيازمند انتخاب دقيق رنگ هاي جذاب براي پوشه علاوه بر محتواي آن مي باشد. کيفيت بسيار مهم بوده، بنابراين نبايد آن را دست کم گرفت. بايد توجه داشته باشيد که بايد داراي جلدي برجسته بوده و يا از برچسب آرم استفاده شود. يک پوشه با ضميمه بيزنس کارت انتخاب کنيد و متني واضح که به راحتي قابل خواندن باشد و همچنين کيفيت کاغذ را انتخاب کنيد.
    حالا که ابزار کار را جمع کرديد زمان آن است تا به مرحله ششم وارد شويد. از قرار معلوم شما فهرست رسانه هاي گروهي را تهيه کرده ايد. اکنون به بحراني ترين قسمت آمده ايد. آن را ... پيگيري کنيد، پيگيري کنيد، پيگيري کنيد. چرا که ممکن است تلفن زنگ نزند. اين بستگي به شما دارد که تماس بگيريد. با گفتن «سلام، اسم من...» آغاز کنيد و صحبت خودتان را در عرض 10 ثانيه شروع کنيد. شگرد ابتکاري خود را به خاطر داشته باشيد و آن را در 30 ثانيه و يا کمتر بيان کنيد چرا که شما خبرساز هستيد. قاعده عملي مناسب در تماس هاي follow up براي شرکت هاي ملي، مدت يک هفته و براي شرکت هاي محلي 3 تا 4 روز و يا يک يا دو روز براي ايميل زدن مي باشد. ممکن است شما بخواهيد يک خلاصه يک صفحه اي بنويسيد تاوقتي که تماس مي گيريد از آن به عنوان راهنما استفاده کنيد. اين نوشته بايد شامل اين باشد که شما که هستيد، چرا خبرساز شده ايد و چه طور محصول و خدمت شما به مردم سود و منفعت مي رساند؟ مرحله هفتم شامل هفت مورد تذکر زير مي باشد که به شما کمک مي کند تا در 365 روز سال تبليغ موثري بيافرينيد. اگر نکات زير را دنبال کنيد در جلب توجه رسانه هاي گروهي موفق عمل خواهيد کرد:
    • هر چند دفعه که ممکن است تماس هاي خصوصي برقرار کنيد.
    • همواره بيزنس کارت و اسناد و مطالب را به همراه خود داشته باشيد.
    • بدانيد که چه چيز خاصي در مورد شما وجود دارد که براي رسانه ها مهم است و شما از رسانه هاي گروهي چه استفاده اي مي کنيد.
    • آن رسانه اي که شما با آن صحبت مي کنيد را بشناسيد. هميشه قبل از اين که به اين کار بپردازيد برنامه اي را از سوي آن رسانه ببينيد يا بشنويد.
    • براي مصاحبه آماده باشيد. ممکن است قبل از اين که شما با آن ها تماس بگيريد آن ها با شما تماس بگيرند.
    • تصوير خودتان را ثابت نگه داريد و مطمئن باشيد که تمام مطلب شما منعکس کننده تصويري است که شما مي خواهيد به تصوير بکشيد.
    • در فعاليت هاي اجتماعي و شهري شرکت داشته باشيد و به ديگران کمک کنيد تا با استفاده از شبکه، تجارتي را آغاز کنند.


    منبع:: iranpr :
    سایت مدیران ایران
    روزنامه همشهری

  7. #7
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    پیش فرض

    تحصيل دانايي و مديريت دانايي

    منبع
    جان وَن بِويرن
    نويسنده: جهانشاه ميرزابيگي مترجم: در اين مقاله با استفاده از تعريفهاي داده، اطلاعات و دانايي مدلي از تحصيل دانش ارائه مي‏شود. بر اساس اين مدل، دانش نمي‏تواند خارج از مغز انسان وجود داشته باشد و براي اينكه به خارج از مغز منتقل شود بايد ابتدا به صورت اطلاعات دربيابد. اطلاعات نيز از طريق اندامهاي حسي به مغز مي‏رسد و در آنجا با دانش قبلي پردازش مي‏شود. دانش جديد فقط از طريق پردازش اطلاعات در مغز حاصل مي‏شود. از بحث اين مدل در متن ديدگاههاي متفاوت نتيجه‏ گرفته مي‏شود كه در آينده كانون توجه مديريت دانايي بايد بر راهبردهاي منابع انساني كه سرماية معنوي انسان را در داخل شركتها تقويت مي‏كنند متمركز باشد. از اين بحث همچنين اين نتيجه حاصل مي‏شود كه اشاعة اطلاعات و تقسيم آن، سطح خلاقيت و نوآوري را درميان كاركنان و در تكتك آنان افزايش مي‏دهد.

    كليد واژه ها: اطلا‏عات، مديريت مدل، سرماية معنوي، نوآوري
    چكيده:
    مديريت دانايي خيلي رايج شده است، مخصوصاً در اين دوره كه مـا در " عــصر اطــلاعات" و "عصر دانش " زندگي ميكنيم و به همين دليل مطالب بسيار زيادي در رشته هاي مختلف، از رشتةمديريت گرفته تا راهبرد، اقتصاد و علوم كامپيوتر در اين‏باره نوشته شده است. هركدام از اين رشته‏ها از ديدگاههاي متفاوت مديريت دانايي را مطرح كرده و رويكردهاي متفاوتي را براي آن در نظر گرفته‏اند، اگر چه همة آنها حول اين محور بحث مي‏كنند كه دانايي يك سرماية ارزشمند است كه بايد مديريت شود و جوهر مديريت دانايي اين است كه راهبردهايي براي انتقال دانش به افراد مناسب، در زمان مناسب و به صورت مناسب (ميلتون و ديگران،1999) فراهم كنند.
    اكثر مؤلفان مديريت دانايي را فرايندي تعريف كرده‏اند كه اطلاعات ارزشمند را پيدا و آن را به دانش لازم و ضروري براي تصميمگيري و عمل تبديل ميكند. لاتي و بيرلين (2000) مطرح ميكنند كه تنها مزيت رقابتي ماندگار براي هر شركت ارزشي است كه آن شركت براي مشتريانش ايجاد ميكند. منشأ اين ارزش ايجاد و انتقال اطلاعات مهم از كاركناني است كه با مشتريان در ارتباط مستقيم هستند به كاركناني كه توانايي خلق اطلاعات جديد و مهم را دارند و مجدداً از اين كاركنان به كاركنان گروه اول براي عمل است. غالباً اطلاعات جديد مستلزم نوآوري است و از اين رو مديريت نوآوري براي اكثر شركتها از اهميت زيادي برخوردار است. نوآوري يك فرايند در حال تكوين است كه در آن سازمانها مشكلات را ايجاد و تعريف ميكنند و آنگاه دانش جديدي براي حل آنها ميآفـرينند. تـوليد و تـركيب پـيوستة دانش جمعي سـازماني تـوانايي خاصي را بـه يـك شـركت مـيدهد تـا بـتواند در بـازار بـهتر ازديگران عمل كند (براون و داگير، 1998 ).
    بيشتر نويسندگان در حوزة مديريت دانايي پـيشنهاد كـردهاند كـه پـيشرفتهاي فـناوري اطلاعات ابزاريهاي لازم را براي اين مديريت فراهم خواهد كرد. بعضيها پا را از اين هم فراتر نهاده و مطرح كرده‏اند كه خلق نظامهاي مبتني بر دانش يا فناوري دانش از روشهاي مهندسي دانش، به مديريت دانايي بهتري منجر خواهد شد ( ميلتون و ديگران ،1999 )، كه در آن مهندسي دانش مستلزم تحصيل، انـباشت و كـاربرد دانـش از مـتخصصان در حوزه‏اي است كه بايد فناوري دانش براي آن توليد شود.
    هـدف ايـن مـقاله ارائـة ديـدگاه متفاوتي نسبت به اين رويكرد مديريت دانايي و نسبت به كساني است كه معتقدند دانايي را مي‏توان خارج از مغز انسان به دست آورد، ذخيره كرد و به كار برد. نويسندة اين مقاله معتقد است كه دانايي نميتواند خارج از مغز انسان وجود داشته باشد و فقط اطلاعات و داده‏ها هستند كه ميتوانند بيرون از مغز وجود داشته باشند. بنابراين اول داده، اطلاعات و دانايي تعريف و بحث خواهد شد، دوم بر اساس اين تعريفها مدلي معرفي خواهيم كرد كه نشان ميدهد چگونه دانايي در مغز انسان براي پردازش اطلاعات و خلق اطلاعات جديد به كار ميرود و چگونه اين اطلاعات جديد به خارج از مغز انسان منتقل ميشود. سوم، اين مدل براي بحث بيشتر دربارة كاركرد فناوري مديريت دانايي وكاركرد اطلاعات در خلق فرايندها و محصولات در داخل "شركتهاي مبتني بر دانايي" به كار خواهد رفت. شالودة نظرية تحصيل دانايي يك مجموعه مقدمات اوليه است كه مبنايي براي تحول منطقي قضاياي مربوط به خلق دانايي، حفظ دانايي و توزيع و كاربرد آن تشكيل مي‏دهد. وضع چنين نظريه‏اي حداقل مستلزم تعريف داده، اطلاعات و دانايي است. بنابراين لازم است به سه سؤال زير پاسخ داده شود :
    1. داده چيست؟
    2. اطلاعات چيست؟
    3. دانايي چيست؟
    تعاريف داده، اطلاعات و دانايي
    نمونه هايي از دادهها عبارت‏اند از عدد 9/101 يا صفت " داغ" يـا از عـلوم كـامپيوتر ميدانيم كه ذخيره‏سازي نويسه‏ها در كامپيوتر معمولاً بـا "صفر" و "يك" نـمايش داده ميشود كه اينها هم عدد هستند. در اين صورت اگر دادهها واقعيتهاي خام هستند، پس اطلاعات چيست؟ مثالدادهها را در نظر ميگيريم: عدد 9/101 در استرالياي عهد ويكتوريا؛ اين عدد مي‏تواند بسامد يك راديوي "فاكس اف. ام." يا قيمت يك ليتر بنزين بدون سرب در بعضي جايگاههاي بنزين در ژانوية 2001 باشد. ميبينيم كه معني عدد 9/101 به تنهايي اندك است يا اصلاً بيمعني است، اما در بافت معنا پيدا ميكند. همينطور اگر صفت "داغ" را در نظر بگيريم ميبينيم كـه ايـن واژه مـيتواند مربوط به پيشگويي هواي فردا يا توصيف هر چيز ديگري باشد. بنابراين اطلاعات صرفاً داده‏ها در بافت به صورت واقعيتهاي خامي هستند كه ميتوانند شكل بگيرند و اطلاعات خلق كنند. اكنون كه دادهها و اطلاعات را تعريف و توصيف كرديم بايد اين سؤال را مطرح كنيم كه دانايي چيست؟ اين پرسش ذهن فيلسوفان از افلاطون تا زمان حال را به خـود مشغول كـرده و هـنوز جـواب روشني بـراي آن پـيدا نـشده اسـت. بنابراين مثالها و پيشنهادهاي زير را نمي‏توان پاسخهاي قطعي براي اين پرسش دانست اما مي‏توان آنها را قضايايي براي ايجاد مدل در نظر گرفت. قيمت بنزين بدون سرب هر ليتر 9/101 سنت را در نظر بگيريد. اين اطلاع به تنهايي خيلي كارساز نيست. اما اگر اطلاعات بيشتري مانند قيمت بنزين در دوازده ماه پيش را اضافه كنيم مي‏توانيم استنباط كنيم كه قيمت فعلي بنزين نسبت به قبل افزايش يافته است يا كاهش. بعضيها معتقدند كه اين دو اطلاع، يعني قيمت بنزين و مقطع زماني مشخص ، دانايي هستند . اما مؤلف اين مقاله مايل است كه توجه خواننده را به اصطلاح "استنباط كردن" جلب كند. استنباط كردن توصيف فرايندي است كه در داخل مغز به وقوع ميپيوندد. يعني ارائة اطلاعات در يك گزارش يا حتي روي اين صفحة كاغذ مستلزم دانش و مهارت قبلي و شايد توانايي درك وتعبير آن است. توانايي استنباط از اطلاعات مستلزم داشتن مهارت و توانايي بيشتري نسبت به خواندن آن است، اما اگر از يك فرد بيسواد بخواهيد كه استنباط كند متوجه مي‏شويد كه حتي توانايي خواندن نيز مستلزم داشتن دانايي و مهارت كافي است. مثالهاي فراوان ديگري مانندنمودارهاي طرحوار مدارهاي‏الكترونيكي يا دستور آشپزي وجود دارند كه در آنها اطلاعات به مؤثرترين و كارآمدترين صورت كهـن ارائـه مـيشود. امـا كـساني كـه تجربة خـواندن نـدارند بـه سـختي مـيتوانند ايــن اطلاعات را تعبير كنند و گاهي حتي غيركهن است كه بتوانند از آن سردر بياورند، زيرا غالباً تعبير يك فرايند يا پديده مستلزم دانش قبلي است. بنابراين دانايي عبارت است از موجودي اطلاعات ، مهارتها، تجربه، باورها و خاطرات ، لذات (الكساندر و ديگران ، 1991) .
    از تعريف تا مدل
    مؤلف از اين تعريفها و مثالها سه قضية زير را ارائه ميكند:
    ق1. داده‏ها و اطلاعات صرفاً اشكالي هستند كه بايد خارج از مغز دريافت،منتقل يا ذخيره شوند.
    ق2. دانايي فقط در مغز فرد وجود دارد.
    ق3. اطلاعات از طـريق انـدامهاي حـسي دريافت و در مـغز پـردازش مـيشود و از پردازش آنها دانايي جديد شكل ميگيرد.
    شكل1. اين شكل مدل پيشنهادي را نشان ميدهد كه در آن اطلاعات از طريق اندامهاي حسي دريافت و در مغز با استفاده از دانش قبلي پردازش ميشود.كه در آن :
    دانايي عبارت است موجودي ابزارها و مقولههاي مفهومي كه توسط مغز براي خلق، جـمعآوري و تـقسيم اطـلاعات به كار مي‏روند ( لاودن و لاودن ، 1995، 5).
    در خلال‏ پردازش اطلاعات، دانايي جديد مي‏تواند به خاطر كاربرد در آينده كسب يا آفريده شود كه در آن اطلاعات بيشتر يا جديدي به دست ميآيد و پردازش ميشود.
    شكل2. نشان ميدهد كه چگونه دانايي در مغز به اطلاعات تبديل و اين اطلاعات از طريق زبان يا نمايش به خارج از مغز منتقل ميشود. زبان در اين مدل شامل تمامي‏اشكال ارتباط اعم از نوشته، شفاهي و زبان اندام ( حركات بدن ) است.
    در اين مدل، براي توليد اطلاعات دانايي قبلي موجود در مغز انسان ضروري است، درست همانطور كه آفرينش دانايي غالباً مستلزم ورود اطلاعات از طريق اندامهاي حسي به مغز است. شكلبندي اوليةدانايي قـبلي از ديـرباز مـوضوع بـحث و جـدلهاي فراواني توسط دو جهانبيني متضاد يعني تجربهگرايان و خردگرايان بوده است. تجربهگرايان معتقدند كه ذهن انسان هنگام تولد يـك لوح پاك است و تمامي دانايي مـا از طـريق انـدامهاي حــسي كـسب ميشود. جانلاك، فيلسوف انگليسي، يكي از مؤلفان معروف اين نظريه بود. بر اساس نظر خردـگرايان، كه نقطة مقابل تجربهگرايان هستند، بيشتر جنبههاي دانايي ما مبتني بر مشخصههاي ذاتياي است كه هنگام تولد در ذهن ما وجود دارد. افلاطون يكي از اولين فيلسوفاني بودكه اين نظريه را پذيرفت. بعدها امانوئل كانت، كه طرفدار خردگرايان بود، استدلال كردكه دانايي نميتواند فقط از طريق اندامهاي حسي كسب شود و بايد بعضي "مقولههاي" از پيش آماده وجود داشته باشد تا اين مادةحسي بر اساس آنها مرتب و سازماندهي شود. حمايت از هر كدام از اين دو ديدگاه هدف اين مقاله نيست. اما مدل ارائه شده در اين مقاله با هر دو سازگار است.
    مدل ارائه شده مقدمهاي بر بحث زير است كه در آن مؤلف ميخواهد عليه اين نظريه كه دانايي ميتواند در خارج از مغز انسان دريافت شود استدلال كند. مؤلف برآن نيستكه نظريههاي بحث شده را مورد ترديد قرار بدهد، زيرا همين نظريهها به مطالعة مديريت دانايي كمك فراواني كرده‏اند. با وجود اين ، اگر كسي مدل پيشنهادي در اين مقاله را بپذيرد ، آنگاه بحث زير ميتواند به پژوهش و بررسي مديريت دانايي درآينده كمك كند.
    فناوريها، ارتباطات و تقسيم دانايي
    غـالباً ايـن بـاور وجـود دارد كـ‏ دانـايي همانندكتاب در كتابخانهها يا مجموعة دستورـ عملها در برنامة كامپيوتري كه به دادههاي بـيمعنا شـكل مـيدهند نـگهداري مـيشود (لاودن و لاودن ، 1995) .
    اما، مدل مطرح شده در اين مقاله چنين نظريهاي را رد ميكند. مؤلف معتقد است كه تعريف و كاربرد وسيع اصطلاح " دانايي صريح" براي پژوهشگران دردسرساز شده است.اصول زيربنايي اصطلاح "دانايي صريح" به خودي خود مفيدند و در قانع كردن شركتها و مديريت براي در نظر گرفتن اطلاعات به نحوي متفاوت و مهم كمك فراواني كردهاند. با وجود اين "دانايي صريح" بر اساس مدل مطرح شده در اين مقاله چيزي جز اطلاعات نيست (كه البته اطلاعات هم مهم است) كه در ارزشآفريني و نوآوري شركتها خيلي مؤثر است.
    اصـطلاحهاي هـوش مـصنوعي1 (AI)، نظامهاي مبتني بر دانايي2 (KBS)، نظامهاي كارشناسي3 و نظامهاي مبتني بر تصميمگيري4 (DSS) همه به طور ضمني اين مفهوم را ميرسانند كه دانايي در اين نظامها دخالت دارد. در اكثر نوشتههايي كه در مورد اين نظامها بحث ميكنند دريافت و كاربرد دانايي صريح نيز آمده است. اما وقتي كسي فرايند تشكيل اين نظامها را بررسي يا آنها را تحليل ميكند متوجه ميشود كه به اصطلاح دانايي جمعآوري شده از خبرگان، يا برنامههاي به كار رفته، مجموعهاي قواعد و يا روال براي پردازش اطلاعات است. درواقع، اين قواعد و روالها صرفاً اطلاعات نيستند بلكه شايد شبه اطلاعات باشند؛ يعني، اطلاعاتي دربارة اين اطلاعاتاند كه چگونه اطلاعات پردازش ميشوند يا به چه بافتي تعلق دارند. فرايند "دريافت اين دانايي" بر اساس مدل ارائه شده در اين مقاله مستلزم اين است كه فردي دانايي را در مغز خود داشته باشد و آن را به اطلاعات تبديل كند تا بتواند اطلاعات را به فرد ديگر بدهد. فرد دوم ميتواند از اين اطلاعات براي ساختن نظام استفاده كند و اين اطلاعات مي‏تواند در نظام به كار برود.
    بعضيها ممكن است استدلال كنند كه اين قواعد و روالها دانايي هستند زيرا شامل استدلال و منطقي هستند كه شخص خبره براي پذيرش اطلاعات به كار ميبرد. اما آنهايي كه اين نظامها را ميسازند يا دربارة آنها مطلب مينويسند ميپذيرند كه اين روالها و قواعد وابسته به حوزة خاصي هستند، يـعني فـقط بـراي مـوقعيتهاي مـعين يـا مجموعههاي مشخصي از اطلاعات مفيدند. اطـلاعات يـا دادههـاي ارائـه شـده بـه هـوش مـصنوعي، نـظامهاي مـبتني بـر دانـش، نـظامهاي كـارشناسي يـا نــظامهاي مـبتني بـر تصميمگيري بايد به صورتي باشند كه اين نظامها آن را بپذيرند. اطلاعاتي كه قالب لازم را ندارند نميتوانند وارد اين نظامها بشوند. اين قواعد و روالـها فـهرستهاي پـيچيدهاي از دسـتور عملهايي هستند كه به كامپيوتر ميگويند اطلاعات جمعآوري شده چگونه پردازش شـود. احـتمالاً ايـن قـواعد بـراي اشـخاص تازهكار بيمعنا هستند، اما براي كسي كه دانايي قبلي درمورد رشتههاي هوش مصنوعي، نظامهاي مبتني بر دانايي، نظامهاي كارشناسي يا... نظامهاي مبتني بر تصميمگيري دارد اين قواعد ميتوانند، بدون اين كه نيازي به كامپيوتر باشد، براي پردازش اطلاعات به كار روند، اگر چه ممكن است زمان بيشتري صرف بشود. ممكن است آدم بپذيرد كه طرز تهية كيك يك مجموعه دستور عمل و ثبت اطلاعات در مورد چگونگي پختن كيك نيز همينطور است. در اين صورت يقيناُ دستور عملها در مورد چگونگي پردازش اطلاعات به خودي خود اطلاعات هستند با اين استثنا كه وروديها نه اجزاي سازنده بلكه اطلاعات يا دادهها در يك قالب معين هستند.
    فناوريهاي اطلاعات و ارتباطات روشهاي زيادي را براي اشاعة اطلاعات و وسايل ارتباطي براي همكاري به كاربردهاند. ايميل، لوتوس نوتز1، اينترانت، برنامههاي چَت، گروههاي بحث، گروههاي اخبار و صفحههاي وب يـك چـنين روشـهايي هـستند. ايـنها روشهاي ارتباطات هستند كه در آنها طرفين ميتوانند، تقريباً بدون تأخير محسوس، پيامها و اطلاعات خود را در مدت زماني كه براي آنها راحت و مناسب است با هم مبادله كنند.
    برابر گرفتن دانايي و اطلاعات و فرض اين كه تهية اطلاعات منجر به خلق دانايي ميشود يا مشكلات وابسته به خلق دانايي را ميتوان با فناوري اطلاعات برطرف كرد نادرست است. اما وقتي هيچ تلاش آگاهانهاي براي دريافت و تقسيم دانايي وجود ندارد، اطلاعات مهم و كليدي ممكن است از دست بروند يا ناديده گرفته شوند (ولچر، 1999). فناوريهاي اطلاعات، سرعت و دسترسي به فرايند مديريت دانايي را با استفاده از روشهاي سـريعتر و كـارآمدتر دسـترسي بـه اطـلاعات پراكنده بهبود بخشيدهاند.
    دانايي در فرايندها و محصولات
    نوناكا(1991) مطرح ميكند كه شركتهاي موفق شركتهايي هستند كه به طور پيوسته براي حل مسايل جديد و ناآشنا دانايي جديد خلق
    ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــ
    ميكنند، آن را به طور گسترده در سرتاسر سازمان پخش و به سرعت به فناوريها و محصولات جديد تبديل مي‏كنند. با وجود اين، همانطور كه ويك (1995) خاطر نشان ميكند، بيشتر مردم به صورتي انفعالي در جستجوي دانايي هستند زيرا هنگام انجام وظيفه هيچ نوع سازگاريي بين آنچه انتظار دارند و آنچه در عمل با آن برخورد ميكنند وجود ندارد و تعداد خيلي اندكي هم به صورت فعال دانايي را پيميگيرند. مؤلف اين مقاله معتقد است كه نبايد اين اظهارات را خيلي جدي گرفت و برعكس نياز به پخش اطلاعات بهصورتي گسترده را مطرح ميكند و همچنين معتقد است كه مردم اطلاعات با ارزش و جديد را براي خلق دانايي جديد در مغز خود و براي حل مسائل جديد و يا آشنا جستجو ميكنند.
    پيشنيازهاي مديريت دانايي
    گــسترش راحـت دانــايي بـازتاب مــوقعيت اجتماعي مناسب است نه فناوري مناسب (بروان و داگيد، 1998) مردم به انواع مختلف اطلاعات همانند ارزشها، برتريها و معيارها نيازمندند نه معمولاً به اطلاعات بيشتر. بيشتر كارهاي نابسامان سازمانها مستلزم تفكيك همين موقعيتهاي نامشخص است (دَفت و مكينتاش، 1981). نيازبه خلق فرهنگ سازماني مناسب و زيرساختي كه در آن دانايي بتواند خلق و منتشر بشود مهم است. فناوري با تهية روشهايي براي پردازش، تحويل و تقسيم اطلاعات با ارزش كه براي خلق دانايي در ميان افراد ضروري است يقيناً ميتواند در اين مورد مؤثر باشد. اگر ما بار ديگر به مدل آمده در شكل 1 نگاهي بيندازيم ميبينيم كه اطلاعات افراد منجر به خلق دانايي جديد ميشود و همين دانايي است كه به "دانايي قبلي" لازم براي پردازش اطلاعات جديد تبديل ميشود. بنابراين، نكتة مهم براي كساني كه دستاندر كار اجراي مديريت دانايي هستند تمركز بر تهية اطلاعات مناسب براي خلق دانايي قبلي است. اگر اين نظريه را قبول داشته باشيم آنگاه بايد بپذيريم كه مديريت دانايي نسبت به فناوري اطلاعات از اولويت بيشتري برخوردار است.
    دو راهبرد براي مديريت دانايي وجود دارد كه شركتهايي كه به منابع انساني توجه خاص دارند ميتوانند آنها را به كار ببرند (اسيكرم، 1998). اول كاربرد بهتر دانايي موجود در داخل شركت، مثلاً با استفادة مشترك از بهترين روالها. فناوري در داخل شركت را ميتوان براي تهية فهرست راهنمايي از كساني كه در بعضي فعاليتها تجربة قبلي و بنابراين دانايي قبلي مناسب دارند به كار برد و در صورت لزوم براي پردازش اطلاعات از آن استفاده كرد. اين راهبرد به شركتها كمك ميكند تا آنچه را كه مي‏دانند مديريت و دانايي موجود در مغز تكتك افراد خود را، برحسب مورد، شناسايي كنند. دوم، كه گاهي نوآوري دانايي ناميده ميشود، وقتي كاركنان دانايي كافي و جاافتادهاي از ارزشها، برتريها و معيارها شركت دارند كه بتوانند خلاقيت و نوآوري خود را به كار ببرند و ايدههاي خود را بهمحصولات وخدمات ارزشمند تبديل كنند.
    نتيجه
    ايـن مـقاله ‏مـدلي از دانـايي مبتني بر اين مقدمات
    اوليه را مطرح مي‏كند كه دانايي فقط در مغز افراد مي‏تواند آفريده و نگه‏داري شود يا به كار برود. ضمناً از اين مدل بحثي از رويكردهاي متفاوت كه بر اساس آنها دانايي مي‏تواند خارج از مغز انسان‏ وجود داشته باشد ارائه مي‏شود. پيشنهاد عمدة اين مقاله اين است كه براي مديريت مؤثر دانايي ، مديريت اطلاعات بايد به طور مؤثر و كارآمد اطلاعات را پخش و تقسيم كند. آنگاه اين اطلاعات كاركنان را تشويق يا به آنها كمك ميكند كه دانايي جديدي را در مغز خود بيافريند وآن را در داخل شركت به كار ببرند. بنابراين توجه اصلي به مديريت دانايي بايد بر سرماية معنوي انساني و راهبردهاي مربوط به مديريت منابع انساني باشد كه خلاقيت و نوآوري را در كاركنان و ميان افراد تشويق ميكند.
    این عکس کوچک شده است برای مشاهده ی سایز اصلی کلیک کنید
    شكل 1. مدل كسب اطلاعات و خلق دانايي در داخل مغز
    شكل 2. مدل انتقال دانايي به پردازشگر اطلاعات براي ارسال به بيرون از مغز


    مرجعها
    ation Systems: A Problem-Solving Approach, 3rd ed., Dryden Press, Orlando, FL.
    Milton, N., Shadbolt , N., Cottman, H., Hammersley, M., 1999, "Towards a knowledge technology for knowledge management", international Journal Human-Computer Studies, 51, 615-41.
    Nonaka, I.,1991, "The Knowledge - crea- ting company", Harvard Business Review.
    Skyrme, D.J., 1998, Developing a know-ledge strategy , Strategy.
    Wachter, R.M., 1999, "Technology support for knowledge management" , Mid-American Journal of Business, 14, 2, 13-20.
    Weick, K.E., 1995, Sensemaking in Organizations, Sage Publications, Thousand Oaks, CA.

  8. #8
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    پیش فرض

    شناسايي ترجيحات مشتريان آبميوه از طريق ساز وكار صداي مشتري
    این عکس کوچک شده است برای مشاهده ی سایز اصلی کلیک کنید
    منبع
    سيدرسول مرتضوي، ناصر صمدزاده
    نويسنده: اين مقاله خلاصه اي از يافته هاي پژوهش پايان نامة كارشناسي ارشد مديريت اجرايي است. موضوع پژوهش ، شناسايي ترجيحات مشتريان آبميوة صنعتي از طريق به كارگيري سازوكار صداي مشتري است . سازوكار صداي مشتري به كشف نيازهاي مصرف كنندگان از طريق مصاحبه هاي عميق ساختار يافته ميپردازد و آنها را در موقعيت تجربه و يافتن راه حلهايي براي مسايل مورد بررسي قرار ميدهد. همچنين نگاشت مفهومي ابزاري است كه در فرمول بندي يك طرح يا پروژه مورد استفاده قرار ميگيرد. اين ابزار ميتواند به افراد يا گروههاي درگير در يك پروژه ، جهت ارائة ايدهها يا نظراتشان به صورت يك شكل تصويري كمك كند و آن را به صورت يك چشم انداز تصويري قابل تفسير ارائه و چگونگي ارتباط ميان آنها را نشان دهد. مفاهيم طرح شده در مصاحبه هاي ساختاريافته توسط تيم پروژه پس از يك يا چند جلسةتوفان فكري سازماندهي ميشوند و سپس به عنوان داده هاي فرآيند نگاشت مفهومي مورداستفاده قرار ميگيرند و در نهايت ترجيحات و ايده هاي حاصل از ديدگاه مشتريان به صورت تصويري و مرتبط به يكديگر در يك نقشه نمايش داده ميشوند.

    چكيده:
    هدف اصل اين پژوهش پاسخ به اين پرسش است كه چگونه ميتوان براي حفظ منابع شركت مشتريان دايمي و ماندگار داشته باشيم. از اين رو شناسايي ترجيحات مشتريان و كلية عوامل تأثيرگذار بر ترجيح مشتريان سؤال اصلي اين تحقيق به شمار ميآيند. بديهي است كه به منظور شناسايي ترجيح مشتريان بايد آنها و عوامل مؤثر بر رفتار آنها را در جهت نيل به اين مقصود شناسايي كنيم.
    عوامل مؤثر بر رفتار مصرف كنندگان
    خصوصيات فردي مصرف كننده بر نحوةدرك و واكنش او نسبت به محركها تأثير دارد. خريدهاي مصــرف كنـندگان شـديداٌ تحـت تأثير خـصوصيات فـرهنگي، اجـتماعي، شـخصي و روانـي آنــان اســت.

    مصرف كنندگان همه روزه براي خريد تصميمات زيادي ميگيرند. همچنين مصرف كنندگان براي رسيدن به يك تصميم خريد معمولاٌ پنج مرحله را پشت سر ميگذارند كه عبارتاند از شناخت نياز، تحقيق براي جمعآوري اطلاعات، ارزيابي گزينه ها، تصميم گيري خريد و رفتار پس از خريد. بنابراين فرآيند خريد قبل از تحقق واقعي خود خريد شروع ميشود و بعد از خريد نيز همچنان ادامه مييابد. اين بدان معناست كه بايد با توجه به تصميم گيري خريد، فرآيند كامل آن مورد توجه قرار گيرد. از اين مطلب ميتوان چنين نتيجه گرفت كه مصرف كنندگان براي هر مورد خريد بايد از مراحل پنجگانة فوق عبور كنند. ولي بايد توجه داشت كه در اكثر خريدهاي جاري و روزمره، مصرفكنندگان بعضي از اين مراحل را ناديده ميگيرند و يا آنها را پس و پيش ميكنند.
    صداي مشتري
    صداي مشتري اصطلاحي است كه نيازهاي آشكار و پنهان مشتري را تشريح ميكند و به روشهاي مختلفي از قبيل مصاحبه هاي مستقيم، بررسي گروههاي متمركز ، بررسي خصوصيات مشتري، مشاهدة داده هاي مجاز، گزارشهاي ميداني كشف ميشود. دريافت صداي مشتري از طريق مصاحبه هاي مستقيم ، باز، عميق و ساختار يافته در جهت چگونگي برآورده شدن نيازهاي مشتريان و اينكه چرا آنها راهحلهاي خاصي را جهت برآورده شدن نيازهايشان انتخاب ميكنند مورد توجه قرار ميگيرند. زماني برنامةتوليد يك محصول تعيين ميشود كه بازار و مشتريان هدف تعيين شده باشند. گام بعدي برنامه ريزي چگونگي كسب نيازهاي مشتري براي توسعه است كه از طريق 1)نحوةتعيين مشتريان هدف 2) مشترياني كه به منظور به دست آوردن نيازهايشان بايد با آنها ارتباط برقرار شود 3) سازوكارهايي كه براي جمعآوري اين نيازها مورد استفاده قرار ميگيرند 4) برنامه ريزي و برآورد منابع دريافت صداي مشتري انجام ميشود. در اين مسير فرصتها مشخص ميشوند و تكنيكهاي مناسب براي دريافت و سازماندهي صداي مشتري مورد استفاده قرار ميگيرند. يكي از روشهاي مناسب براي اين كار ابزار نگاشت مفهومي است.
    فرآيند نگاشت مفهومي
    اين فرايند اساساٌ يك فرآيند ساختاريافته است كه بر يك موضوع يا مفهوم مهم تمركز ميكند و دادههاي به دست آمده از يك يا چند مشاركت كننده را به كار ميگيرد تا يك چشم انداز قابل تفسير از نظرات و مفاهيم آنها ايجاد كند و چگونگي ارتباط ميان آنها را نشان دهد. نگاشت مفهومي به افراد كمك ميكند تا در قالب يك گروه بدون از دست دادن فرديت خود به طور اثربخشي اظهارنظر كنند . همچنين به گروهها كمك ميكند تا پيچيدگي نظراتشان را بدون كوچك شمردن يا حذف جزئيات مديريت كنند. به طور كلي فرايند نگاشت مفهومي موارد زير را شامل ميشود.
    آماده سازي و تداركات
    در اين مرحله اعضاي تيم پروژه انتخاب ميشوند و مقدمات لازم جهت اجراي پروژه از قبيل مشخص كردن اولويتها ، مبناي ايده هاي دريافتي، نحوة دريافت ايده ها، تقسيم مسئوليتها و مانند آنها انجام ميگيرد.
    توليد ايده ها
    در اين مرحله ايده هاي مبنا كه از طريق مصاحبه هاي ساختاريافته با مشتريان و افراد ذيصلاح و ساير روشهاي ميداني به دست ميآيند و توسط تيم پروژه تنظيم و ساختاردهي ميشوند در يك جلسة توفان فكري با حضور افراد تيم پروژه مورد بحث و بررسي قرار ميگيرند و نتايج حاصل از جلسة توفان فكري به صورت عبارتهاي منفك تنظيم ميشود و نحوة ارتباط آنها مورد بررسي قرار ميگيرد.
    سازماندهي ايدهها
    در اين مرحله ايده ها مرتب، جور و درجه بندي ميشوند و ا طلاعات حاصل مرور تنظيم و تصحيح ميشوند.
    طراحي نقشه ارتباط ميان ايده ها

    در اين مرحله كه عمدتاٌ از نرم افزارهاي خاصي نظير نظام مفهومي1 استفاده ميشود، اطلاعات جمعآوري شده كه به صورت ماتريسهاي عددي هستند آماده سازي ميشوند و به عنوان دادههاي ورودي اين نرمافزارها مورد استفاده قرار ميگيرند. خروجي نرمافزارها به صورت نقشه و ارتباط ايدهها و تجزيه و تحليل گروه بنديهاي به وجود آمده از ايدهها و تجزيه و تحليل گروه بنديهاي به وجود آمده از ايده ها (خوشه ها) است.
    تفسير نقشة ايده ها و تجزيه و تحليل گروهبندي هاي ايجاد شده

    در اين مرحله نقشة به دست آمده از ايده ها مورد بحث و بررسي قرار ميگيرد و نقاط مهم نقشه شناسايي و تفسير ميشوند و به طور كلي گروهبندي به دست آمده ارتباط بين آنها و درجه اهميت آنها مورد بحث و بررسي قرار ميگيرند.
    به كارگيري و بهره برداري از نقشه و گروهبندي ها

    مقصود نهايي از به كارگيري روش نگاشت مفهومي به كارگيري نتايج آن در تطبيق الگوها و گرفتن خط مشيهاي جديد در رسيدن به هدف است كه در اين پروژه ، شناسايي ترجيحات مشتريان آبميوه و به كارگيري آنها در برنامه ريزيهاي آينده توليد، توزيع، تبليغات، كيفيت و برنامه هاي آتي شركت است.
    يافته هاي پژوهش
    براي شناسايي ترجيحات مشتريان آبميوة صنعتي (مورد محصولات شركت شهد ايران) يك تيم 25 نفري از افراد متخصص داخل شركت و شركتهاي مرتبط با آن و همچنين پژوهشگران اين پاياننامه تشكيل شد. اين تيم به طراحي سؤالات باز براي مصاحبه با صاحبنظران اقدام كرد وگروههايي از 1) مصرفكنندگان نهايي، 2) خرده فروشان، 3) عمده فروشان، 4)سهامداران، 5) مديريت و كاركنان شركت و 6) نمايندگان فروش براي مصاحبه انتخاب شدند و از آنها مصاحبه به عمل آمد. براي شناسايي ترجيحات مشتريان روي جواب سؤالات، توسط تيم پروژه يك جلسة توفان فكري برگزار شد و ترجيحات مشتريان به طور اعم مورد شناسايي قرار گرفت. در اين جلسه 166 ايده استخراج شد. به منظور كميسازي ايده هاي استخراج شده، هركدام از آنها در كارتهاي جداگانه تايپ شدند و در زير آنها سؤال مربوط به مقياس ليكرت نيز گنجانده شد (يعني 166 كارت جداگانه براي هريك از اعضاي تيم پروژه و در مجموع 4150 كارت براي تيم 25 نفري پروژه) و به منظور تعيين درجة اهميت ايده ها، با توجه به نزديكي ايدهها به هم، توسط اعضاي تيم در دسته هاي مختلف قرار گرفتند. نتايج كمي شدة اين دسته بندي براي هر عضو تيم پروژه به صورت يك ماتريس 166*166 به وجودآمد. سطر و ستون اين ماتريسها شمارة ايدهها و خانههاي اين ماتريسها نشانة ارتباط داشتن و يا ارتباط نداشتن ايدهها با هم هستند .(در خانةمتناظر ايدههاي مرتبط با هم عدد ا و در خانههاي متناظر ايدههاي غيرمرتبط عدد. قرار داده ميشود.) اين ماترسها وارد رايانه شدند و به عنوان ورودي نرم افزار نظام مفهومي مورد استفاده قرار گرفتند. بيست و پنج ماتريس متعلق به 25 عضو تيم پروژه باهم جمع جبري شدند و ماتريس حاصل كه يك ماتريس فاصله است نشانگر ارتباط ايدهها از ديدگاه كل تيم 25 نفري پروژه است. نرمافزار نظام مفهومي ايده هاي مرتبط با هم را در يك گروه قرار ميدهد و هر كدام از گروهها داراي درجةاهميت خاصي هستند. بدين ترتيب يك سري از ترجيحات مشتريان شناسايي، شكل دهي و درجه بندي شدند و نتايج حاصل در اختيار مديريت شركت شهد ايران قرار گرفت كه با توجه به اولويتهاي حاصل نسبت به برنامه ريزي جهت ارضاي ترجيحات و خواستههاي مشتريان اقدام شود. گفتني است برخي از محتملترين نتايج حاصل از اولويت بندي ترجيح مشتريان به مسايل توسعةفرهنگ مصرف، ايجاد تنوع در طعم و بسته بندي، تقويت كانالهاي توزيع مربوط ميشود.
    منابع و مرجعها
    1. شيبا، شوجي، رويكرد نوين مديريت كيفيت جامع در آمريكا ، ترجمة دكتر محمد اقدسي . تهران، دانشكار ،1380.
    2.كاتلر، فيليپ، بازاريابي و مديريت بازار، ترجمة دكتر پارساييان، تهران، جهان نو، 1380.
    3.دفت، ريچارد ال، تئوري و طراحي سازمان، ج1 و2 ترجمة دكتر محمد اعرابي و دكتر علي پارساييان ، تهران، دفتر پژوهشهاي بازرگاني
    4. Dutweiler, Michael W. "Concept mapping as a program planning tool, www."Joe.org.
    5. http:// trochim. cornell. edu/kb/ conmap. htm.
    6. Crow, kenneth. "voice of the customer" , www.npd-soultions.com.
    7. Mizuno, shigeru and yoji akao, ed (1994) "quality function employment:the customer drive approach to quality planning and deployment, Tokyo: asian productivity organization.
    8. Nayatani, yoshinobu, toru eiga , ryoji fuatami, and hiroyuki miagawa (1994) the seven new QC Tools: Practical Application for Mangers . Tokyo: 3A Corporation.
    9. Nelson, Dale (1993) the Customer Process Table: Hearing Customers "Voices Even if They're Not Talking."
    10. Mazur, Glenn (1993) QFD for Service industries: form voice of Customer to task Deployment. In Transaction from the fifth Symposium on Quality Function Deployment, Ann Arbor, M1 QFD institute.
    11. Muzur, Glenn And Richard Zultner , (1996) Voice of Customer Tutorial. In Tutorials of The English Symposium on QFD Ann Arbor, MI: QFD institute.
    12. Petra, Alina H,: How To Listen To the (2001), Voice of the Customer.
    13. Mazur , Glenn H (1997) Coprehensive Quality function Deployment.
    14. Ring , Cathy M.Barton, Brian W. Mazur Glenn H (1998) "Consumer Encounters: Improving Idea Demanded Quality."
    15. Bas, Sung Min. Chan Park, "Sang Proactive Analysis of Voice of Customers:" Mining Demanded Quality.
    16. Runhua, Tan. "Voice of Customers" Pushed By Directed Evolution. Hebei University of Technology.
    17. Hauser , John . Griffin, Abbie. "Thrine Foundation for Youth: Voice of The Customer Needs."

  9. #9
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    پیش فرض

    منابع تامین اعتباری کارآفرینان

    ارايه کننده: سحر ميرشاهي


    مهدی بیگدلو

    چكيده
    يکي از بزرگترين چالشهاي کارآفرينان و شايد مهمترين مانع آنها براي راه‌اندازي کسب‌وکارشان، کمبود منابع مالي براي تامين نيازهاي سرمايه‌اي است. اين مقاله با فهرست كردن روشهاي گوناگون تامين مالي تلاش دارد به معرفي جامعي از اين منابع پرداخته و توانمنديها و نارساييهاي هر روش را تا حد امکان به طور مشروح معرفي كند. شايان ذکر است که گرچه برخي از منابع تامين مالي که در اين مقاله معرفي خواهند شد، تاکنون در ايران رايج نبوده است، اما ذکر آنها مي‌تواند چشم‌انداز روشني را براي استفاده از اين ابزارها فراهم سازد و فعالان عرصه‌هاي مختلف را از ماهيت آنها آگاه سازد.



    1 2 3 4 5 Print Article | E-mail Article

    سحر ميرشاهي

    مدیر سایت / فارغ التحصیل مهندسی علوم و صنایع غذایی از دانشگاه شهید چمران اهواز


    View Profile >


    مقدمه
    به دست آوردن وجوه مورد نياز براي راه‌اندازي کسب‌وکارها، همواره به عنوان يک چالش براي کارآفرينان مطرح بوده است. فرايند به دست آوردن وجوه مورد نياز ممکن است ماهها به طول انجامد و کارآفرينان را از حرفه مديريت کسب‌وکارها منصرف كند. از سوي ديگر، بدون تامين مالي کافي، کسب‌وکارهاي نوپا هرگز به موفقيت نخواهند رسيد. کمبود سرمايه‌گذاري عاملي موثر در شکست بسياري از کسب‌وکارهاست، با اين حال به دليل نرخ بالاي مرگ و مير کسب‌وکارهاي کوچک جديد، موسسات مالي تمايل چنداني به قرض دادن وجوه يا سرمايه‌گذاري در آنها ندارند. فقدان سرمايه کافي، کسب‌وکار نوپا را با رها ساختن بر بنيان مالي ضعيف، مستعد شکست خواهد كرد.
    سرمايه‌اي که کارآفرينان براي راه‌اندازي کسب‌وکارهايشان نياز دارند، کاملا همراه با ريسک است، چرا که سرمايه‌گذاران در اين کسب‌وکارهاي نوپا در قبال امکان دستيابي به پاداشهاي چشمگير (سودسرمايه‌اي) بايد براي احتمال از دست دادن کل سرمايه تزريق شده خود آماده باشند.

    منابع تامين مالي کارآفرينان
    طيف گسترده‌اي از منابع تامين مالي (با امکان‌پذيري و هزينه‌هاي گوناگون)، در دسترس کارآفرينان قرار دارد و روشهاي متفاوتي براي طبقه‌بندي آنها پيشنهاد شده است.در يک طبقه‌بندي از اين منابع، ديکينز و فريل (2003) منابع مالي شرکتهاي کارآفريني را به دو دسته دروني و بروني بخش‌بندي كرده‌اند. [3] در گزارشي که توسط شرکت مالي «امکو» ارائه شده است، منابع مالي به سه دسته منابع سهام (حقوق صاحبان سهام)، منابع بدهي (استقراض) و ديگر منابع دسته‌بندي شده بودند.[8] در يک تقسيم‌بندي ديگر، کاردلو (1999) منابع مالي در دسترس کارآفرينان را به دو دسته تقسيم كرده است: منابع غيررسمي و منابع رسمي. [2] در اين مقاله با تلفيق تقسيم‌بنديهاي فوق، منابع به چهار دسته تقسيم شده است. اين چهار دسته عبارتند از:
    - منابع خصوصي تامين مالي؛
    - منابع تامين مالي از طريق بدهي (استقراض)؛
    - منابع تامين مالي از طريق سرمايه (حقوق صاحبان سهام)؛
    - منابع داخلي تامين مالي.
    در ادامه هر يک از اين منابع به گونه‌اي تفصيلي مورد بحث قرار خواهد گرفت.
    1- منابع خصوصي تامين مالي:
    اولين منبعي که کارآفرينان جهت تامين وجوه موردنياز براي راه‌اندازي کسب‌وکارهايشان، به آن رجوع مي‌کنند، منابع خصوصي است. براي اين گروه محاسبات ريسک و بازده، به مانند ديگر گروه‌هاداراي اولويت نخست نيست.
    - منابع شخصي (پس اندازهاي شخصي):
    نخستين جايي که يک کارآفرين در جستجوي پول به سراغ آن مي‌رود، منابع مالي شخصي اوست. اين منبع ارزانترين منبع مالي در دسترس است. ظاهرا کارآفرينان منافع خودکفايي را مشاهده نموده‌اند، به‌طوري‌که رايج‌ترين منبع تامين وجوه سرمايه‌اي که براي کسب‌وکارهاي کوچک به کار مي‌رود، از محل صندوق شخصي کارآفرينان تامين مي‌شود.
    - دوستان و بستگان:
    پس از صرف وجوه شخصي، کارآفرين به دوستان و بستگاني روي مي‌آورد که ممکن است تمايل داشته باشند تا در کسب‌وکار او سرمايه‌گذاري کنند. به دليل روابط آنها با کارآفرين، احتمال زيادي وجود دارد که اين افراد سرمايه‌گذاري كنند. آنها اغلب صبورتر از ديگر سرمايه‌گذاران هستند. با وجود اين انتظارات غيرواقع‌گرايانه يا ريسک‌هاي درست درک‌نشده، از خطرهاي اين سرمايه‌گذاريهاي خانوادگي است. براي پرهيز از چنين مسائلي کارآفرينان بايد صادقانه فرصت سرمايه‌گذاري و ريسک‌هاي آن را معرفي کنند تا در صورت شکست، دوستان و بستگان را با خود بيگانه نسازند. [10]
    2 - منابع تامين مالي از طريق بدهي (استقراض)
    تامين مالي از طريق بدهي شامل وجوهي است که مالکان کسب‌وکارهاي کوچک استقراض كرده‌اند و بايد به همراه بهره آن را بازپرداخت کنند. بسياري ازکارآفرينان به نوعي از سرمايه ناشي از بدهي (استقراض) براي راه‌اندازي شرکتهاي خود بهره مي‌برند. اگرچه وجوه قرض گرفته شده به کارآفرين اين اجازه را مي‌دهد که مالکيت کامل شرکت را در اختيار داشته باشد، با اين حال او بايد بدهي ايجاد شده در ترازنامه را تعهد كند و به همين ترتيب آن را به همراه بهره متعلق به آن، در آينده بازپرداخت كند. افزون بر اين، به دليل ريسک بيشتر کسب‌و‌کارهاي کوچک، آنها بايد نرخ بهره بيشتري را نيز پرداخت كنند. با وجود اين، هزينه‌هاي تامين مالي از طريق استقراض اغلب پايين‌تر از تامين مالي از طريق سهام بوده و برخلاف تامين مالي از طريق سهام متضمن رقيق شدن مالکيت کارآفرينان در شرکت نيست.
    کارآفرين که بر جستجوي تامين مالي از طريق استقراض است، به سرعت با دامنه گسترده‌اي از گزينه‌هاي اعتباري روبرو مي‌شود. در ادامه منابع تامين مالي از طريق بدهي (استقراض) مرور خواهد شد.
    - بانک‌هاي تجاري
    بانک‌هاي تجاري بيشترين تعداد و بيشترين تنوع وامهاي کسب‌وکارهاي کوچک را ارائه مي‌کنند. مالکان کسب‌و‌کارها، بانک‌ها را به عنوان اولين قرض‌دهندگان مدنظر قرار مي‌دهند. بانک‌ها غالبا در فعاليتهاي اعطاي وام خود محافظه‌کارانه عمل مي‌کنند و ترجيح مي‌دهند تا در هنگام تخصيص وامهاي خود به کسب‌و‌کارهاي کوچک، آنها را به شرکتهاي در‌حال فعاليت اعطا كنند تا به يک شرکت نوپاي با ‌ريسک بالا. چنانچه بانکي در اعطاي وام خود به يک شرکت دچار اشتباه شود، ترجيح مي‌دهد که جريان وجوه نقد کافي براي بازپرداخت وام موجود باشد. نخستين پرسشي که هنگام ارزيابي طرح کسب‌و‌کار کارآفرينان در ذهن بيشتر بانکداران نقش مي‌بندد اين است که «آيا اين کسب‌وکار قادر به ايجاد وجوه نقد کافي براي بازپرداخت وامي هست که دريافت كرده است ؟» گرچه بانک‌ها براي تضمين وامهايشان بر وثيقه متکي هستند ولي آنچه بازپرداخت وام را در موعد مقرر تضمين مي‌کند جريان نقد کافي شرکت است. از سوي ديگر، تهيه وثايق و راکد گذاردن آن نيز براي شرکتها هزينه‌هايي را در بردارد. [01]
    - وام هاي کوتاه‌مدت:
    وامهاي کوتاه‌مدت که براي کمتر از يکسال در نظر گرفته شده‌اند، رايج‌ترين نوع وامهاي تجاري اعطاء شده به بنگاه‌هاي کوچک است. اين وجوه نوعا براي پرکردن حساب سرمايه در گردش براي تامين مالي خريد موجودي بيشتر، بالا بردن برونداد (محصول)، تامين مالي فروش اعتباري و يا بهره‌گيري از تنزيل نقدي به کار مي‌رود. اين وام هنگامي بازپرداخت مي‌شود که موجودي به وجوه نقد تبديل شود.
    - وام‌هاي ميان‌مدت و بلند‌مدت:
    وامهاي ميان‌مدت و بلند‌مدت براي مدت يکسال يا بيشتر ارائه مي‌گردد و معمولا در افزايش سرمايه ثابت به کار مي‌رود. بانک‌ها اين وامها را براي راه‌اندازي و آغاز به‌کار يک کسب‌و‌کار، ساخت يک کارخانه، خريد املاک و تجهيزات و تامين وجوه براي ديگر سرمايه‌گذاريهاي بلندمدت اعطا مي‌کنند. بازپرداخت اين وام معمولا ماهيانه يا فصلي تعيين مي‌شود.
    - خط‌هاي اعتباري و اعتبارات اسنادي:
    يک خط اعتباري به منظور حفظ جريان نقدي مثبت، وجوه کوتاه‌مدتي را به شرکت ارائه مي‌کند، سپس هنگامي که در مراحل بعد شرکت توانست مبالغ مورد نظر را به دست آورد، اين وام بازپرداخت مي‌گردد. يک مزيت خط اعتباري اين است که تا زماني که وجوه، بازپس گرفته نشود بهره‌اي به آن تعلق نمي‌گيرد، در حالي که در زمان نياز جريان نقدي اين خط فورا در دسترس واقع مي‌گردد. [7] اعتبار اسنادي نيز مي‌تواند در هنگام معامله با يک توزيع‌کننده جديد که ممکن است از نظر اعتباري شرکت داراي تضمين کافي نباشد، به کار گرفته شود. در چنين زماني بانک مي‌تواند با ارائه يک اعتبار اسنادي، پرداخت به شرکت را ضمانت كند. [7]
    - وام‌دهندگان به پشتوانه دارايي (وام رهني):
    وام‌دهندگان به پشتوانه دارايي، اين امکان را براي کسب‌و‌کارهاي کوچک فراهم مي‌سازند تا وجوهي را از طريق وثيقه گذاردن داراييهاي بعضا بيکار خود (حسابهاي دريافتني، موجوديها، تجهيزات ثابت و...) قرض بگيرند. حتي شرکتهاي غيرسود‌ده که صورتهاي مالي آنها نمي‌تواند متصديان وام را براي پرداخت وامهاي رايج متقاعد کند، مي‌توانند وامهاي با پشتوانه دارايي را دريافت کنند. چنين شرکتهايي که جريان نقدي ضعيف دارند اما از لحاظ دارايي غني هستند از اين طريق مي‌توانند از داراييهاي نابهره‌ور خود براي تامين مالي توسعه شرکت و يا عبور از بحرانهاي مالي استفاده كنند.
    - اعتبار تجاري:
    فروشندگان و عرضه‌كنندگان معمولاً خريد مواد اوليه و قطعات شرکتها را به مدت 30 تا 90 روز يا بيشتر با نرخ بهره معين تامين مالي مي‌كنند.
    - عرضه‌كنندگان تجهيزات:
    بيشتر فروشندگان تجهيزات از طريق ارائه تسهيلات خريد، مالكان کسب‌و‌کارها را تشويق مي‌كنند تا تجهيزات مورد نياز خود را از آنان خريداري كنند. اين روش تامين مالي تا حدود زيادي مشابه اعتبار تجاري است. معمولاً فروشندگان تجهيزات، يك شرايط اعتباري منطقي با پرداخت منصفانه كه در طول عمر تجهيزات به طورمتعادل تقسيط شده باشد را پيشنهاد مي‌كنند.
    - شرکتهاي تامين مالي تجاري:
    شرکتهاي تامين مالي تجاري انواع مشابهي از وامهاي بانکي را در اختيار قرار مي‌گذارند و معمولاً ريسك بيشتري را نيز نسبت به رقيبان محافظه‌كارشان، در پرتفوي وامهايشان تقبل مي‌كنند. اين شرکتها معمولاَ گزينه‌هاي اعتباري بسياري را همانند بانک‌هاي تجاري پيشنهاد مي‌كنند، با وجود اين به دليل اينكه وامهاي آنها دربردارنده ريسك بيشتري است، شرکتهاي تامين مالي تجاري نرخ بهره بيشتري را نسبت به بانکهاي تجاري درخواست مي‌كنند.
    - مؤسسات وام و پس‌‌انداز:(S&Ls)
    تخصص موسسات وام و پس‌‌انداز در ارائه وامهايي براي داراييهاي واقعي است. علاوه بر نقش سنتي آنها در ارائه وامهاي رهني براي مسکن، اين موسسات منابع مالي را براي داراييهاي تجاري و صنعتي نيز ارائه مي‌كنند. در يك وام نوعي تجاري يا صنعتي، مؤسسات وام و پس‌‌انداز تا 80 درصد از ارزش دارايي را با برنامه‌ زماني بازپرداخت تا 30 ‌سال قرض خواهند داد.
    کارگزاري‌ها:
    در برخي کشورها کارگزاريها نيز در زمره شرکتهاي وام‌دهنده جاي مي‌گيرند و بسياري از آنها وامهايي را در نرخهاي کمتر از نرخ بهره بانکي به مشتريانشان ارائه مي‌دهند. اين وامهاي پوششي، نرخهاي بهره کمتري دارند، چراکه از پشتيباني وثيقه‌هايي - سهام و اوراق قرضه موجود در پرتفوليوي مشتري- برخوردارند که باکيفيت و باتوان نقدشوندگي بالا هستند. نرخ بهره تعيين شده بستگي به نرخي دارد که کارگزار خود براي وام گرفتن آن مبالغ پرداخته است.
    - شرکت‌هاي بيمه:
    در ديگر کشورها براي بسياري از كارآفرينان، شرکتهاي بيمه عمر مي‌توانند منبع مهم دستيابي به سرمايه کسب‌و‌کار تلقي شوند. شرکتهاي بيمه دو نوع اساسي وام را ارائه مي‌كنند. وامهاي بيمه‌نامه‌اي و وامهاي رهني. وامهاي بيمه‌نامه‌اي بر پايه مبالغي ايجاد شده است كه از طريق حق بيمه پرداخت مي‌شود. اين وامها توسط بهترين نوع وثيقه‌ها تضمين مي‌شوند (پول نقدي كه مالك کسب‌و‌کار قبلاً و از طريق حق بيمه پرداخته است). اساساً شركت بيمه پول شخص كارآفرين را به خود او قرض مي‌دهد و به دليل آنكه قاعدتا با هيچ ريسك نكولي مواجه نمي‌شود، اين وامها در نرخ بهره‌هاي مطلوب ارائه مي‌شوند. شرکت‌هاي بيمه همچنين وامهاي رهني بلندمدتي را براي خريد داراييهاي واقعي ارائه كرده‌‌اند. اين نوع وامها بر پايه ارزش دارايي واقعي خريداري شده، قرار گرفته‌‌اند. شرکتهاي بيمه تا 75 يا 80 درصد از ارزش املاك و مستغلات را پوشش مي‌دهند و به شركت اجازه مي‌دهند تا جدول زماني بازپرداخت بيش از 25 يا 30 سال را بر عهده گيرد.
    - اتحاديه‌هاي اعتباري :
    اتحاديه‌هاي اعتباري كه تحت مالكيت اعضاي خود قرار دارند، شناخته‌شده‌ترين مؤسسات براي ارائه وامهاي مصرفي و خودرو به شمار مي‌روند. با وجود اين اكنون بسياري از آنها خواهان آن هستند كه وجوهي را براي راه‌‌اندازي کسب‌و‌کارها به اعضاي خود قرض دهند. اتحاديه‌هاي اعتباري وام خود را به هر شخصي ارائه نمي‌دهند، بلكه جهت واجدالشرايط شدن براي دريافت وام، يك كارآفرين مي‌بايستي به عضويت يك اتحاديه اعتباري درآيد.
    - اوراق قرضه
    اوراق قرضه غالباً به عنوان منبع شناخته شده تامين مالي براي شرکتهاي بزرگ محسوب مي‌شوند. گرچه کسب‌و‌کارهاي كوچكتر كانديداي مناسبي براي صدور اوراق قرضه نيستند، با وجود اين برخي از شرکتهاي كوچك هنگامي كه با پاسخ منفي ديگر قرض‌دهندگان مواجه مي‌شوند، اوراق قرضه را منبعي مناسب براي تامين وجوه مورد نياز خود مي‌يابند.
    - عرضه‌هاي خصوصي:
    فرايندي است که طي آن شرکت براي استقراض و صدور اسناد تعهدآور تنها به معدودي از وام‌دهندگان ـ معمولاً شرکتهاي بيمه يا صندوقهاي بازنشستگي ـ روي مي‌آورد و استقراض از طريق انتشار عام اوراق انجام نمي‌گيرد. بدهي عرضه خصوصي پيوندي است ميان يك وام معمولي و اوراق قرضه، چرا که به صورت بالذات يك اوراق قرضه محسوب مي‌شود اما شرايط آن به مانند وام به نيازهاي فردي قرض گيرنده بستگي دارد. اوراق بهاداري که به عرضه خصوصي تبديل شده است، چندين مزيت را نسبت به وامهاي عادي بانكي داراست که از جمله آنها مي‌توان به نرخ بهره ثابت، سررسيد بلندمدت‌تر، محدوديتهاي كمتر و نهايتا ريسك‌پذيري بيشتر سرمايه‌گذاران خصوصي اشاره كرد. [10]
    - كمك‌هاي دولتي:
    در بسياري از كشور‌ها، دولتها براي كمك به كارآفرينان در راه‌‌اندازي کسب‌و‌کارهاي نوپا و يا در حال رشدشان، تسهيلاتي را با نرخ بهره پائين يا بازپرداخت بلندمدت اعطا مي‌كنند. بنا به مقتضيات مکاني، در اين بخش به سازمانها و نهادهاي گوناگوني که در ايران، گزينه‌هايي از اين نوع منابع مالي را در اختيار کارآفرينان مي‌گذارند، اشاره مي‌شود. [4]
    1 -صندوق حمايت از فرصتهاي شغلي؛
    2 -صندوق تعاون كشور؛
    3 -دفتر همكاريهاي رياست جمهوري؛
    4 -بانك كشاورزي؛
    5-سازمان همياري اشتغال جهاد دانشگاهي؛
    6 -سازمان صنايع كوچك؛
    7-سازمان گسترش و نوسازي صنايع ايران؛
    8 -شركت شهركهاي صنعتي ايران؛
    9 -سازمان ملي جوانان؛
    01- وزارت صنايع؛
    11- سازمان مديريت و برنامه ريزي.

    3 - منابع تامين مالي از طريق سرمايه (حقوق صاحبان سهام )
    اتکاء صرف بر بدهي و استقراض براي تامين مالي راه‌اندازي و يا رشد و توسعه شرکت، ممکن است مشکلات بي‌شماري را به وجود آورد. سرمايه به دست آمده از استقراض، سرمايه صبوري نيست. مدت زمان وامهاي آن به ندرت از 3 تا 5 سال فراتر مي‌رود. از سوي ديگر سرمايه ناشي از بدهي (استقراض)، سرمايه متعهدي نيست. بدهي بازپرداختهاي دوره‌اي بهره (فرع وام) و پرداخت نهايي اصل وام را ايجاب مي‌كند. اين عامل باعث مي‌شود که در هنگام افت فروش يا ديگر فشارهايي که بر روي سودآوري و به ويژه بر روي جريان نقدي وارد مي‌شود، شرکت در معرض تهديد قرار بگيرد. در چنين مواقعي که شرکت از بازپرداختهاي بدهي‌اش ناتوان مي‌شود، بانک‌ها ممکن است به عنوان آخرين راه‌چاره داراييها را به مالکيت خود درآورند و يا شرکت را مجبور به انحلال سازند. به همين دليل صاحب نظران توصيه مي‌کنند که براي شرکتها يا دست‌کم شرکت‌هاي با پتانسيل رشد بالا، سرمايه‌هاي ريسکي متعهد و صبور که بازدهي آن پس از موفقيت قريب‌الوقوع شرکت پرداخت مي‌گردد، مناسب‌ترين انتخاب خواهند بود. اين‌گونه منابع مالي براي کسب‌وکارهاي جديد مطلوب محسوب مي‌شوند، چراکه اين‌ منابع عمدتا بر چشم‌انداز آتي شرکت تمرکز مي‌کنند، در حالي که بانک‌ها اغلب عملکرد گذشته شرکت را به عنوان معيار اصلي مدنظر قرار مي‌دهند.
    در تامين مالي از طريق سرمايه (سهام)، سرمايه‌گذار مالک شرکت مي‌شود. در اين روش ضمن اينکه ريسک تقسيم مي‌‌شود، عايدات بالقوه آن نيز تقسيم مي‌گردد. برخي از منابع رايج تامين سرمايه از طريق سهام را در اين بخش مرور مي‌کنيم.
    - فرشتگان کسب‌وکار:
    اين اصطلاح براي توصيف سرمايه‌گذاراني به‌کار مي‌رود که سرمايه اوليه شرکتهاي پرريسک که در مرحله آغازين قرار دارند را فراهم مي‌سازند. فرشتگان کسب‌وکار، افراد ثروتمندي هستند که سرمايه‌گذاري مستقيمي را در شرکت‌هايي که در ابتداي راه هستند و هنوز قيمتي براي آنها تعيين نشده است، انجام مي‌دهند. اين در حالي است که هيچ‌گونه ارتباط خويشاوندي نيز با کارآفرين ندارند. در اغلب موارد فرشتگان کسب‌وکار در جستجوي فعاليتهايي هستند که درباره آن تاحدودي چيزهايي را بدانند و بيشتر انتظار دارند تا دانش، تجربه و انرژي‌شان را همانند پول‌شان، در يک شرکت سرمايه‌گذاري کنند. [10] فرشتگان کسب‌وکار شکاف تامين مالي موجود ميان سرمايه‌هاي به دست آمده از منابع خصوصي و مرحله‌اي که سرمايه‌گذاران مخاطره‌پذير نهادي تمايل به سرمايه‌گذاري خواهند داشت را پر مي‌کنند. [6]
    - شرکا:
    يک کارآفرين مي‌تواند براي گسترش سرمايه کسب‌وکار پيشنهادي، شريکي را انتخاب کند. دو نوع اصلي از شرکا وجود دارد: 1) شرکاي کلي (عمومي)1، که شخصا مسئول کل بدهي‌هاي کسب‌وکار هستند و 2) شرکاي محدود،که مسئوليت محدود آنها، داراييهايشان را از ادعاي اعتباردهندگان و بستانکاران شرکت محفوظ نگه مي‌دارد.
    - شرکت‌هاي سهامي بزرگ:
    بسياري از شرکتهاي بزرگ در سراسر دنيا (مانند Intel )، صندوقهاي سرمايه‌گذاري مخاطره‌پذير‌شان را براي تامين مالي پروژه‌هايي همراه با کسب‌وکارهاي کوچک ايجاد كرده‌اند. هدف از اين سرمايه‌گذاريها، بيشتر پيگيري اهداف استراتژيك شركت است (همانند دستيابي به فناوري نوين)، تا اينکه صرفا دستيابي به منافع مالي حاصل از آن مدنظر باشد. [01]
    - شرکت‌هاي سرمايه‌گذاري مخاطره‌پذير:
    شرکتهاي سرمايه‌گذاري مخاطره‌پذير، شرکتهاي خصوصي و سودطلبي هستند كه سرمايه خود را در فعاليتهاي پرريسک يا نوپا سرمايه‌گذاري مي‌كنند. سرمايه‌گذاري مخاطره‌پذير مي‌تواند سرمايه‌گذاري در شرکتهايي تعريف شود كه هنوز قيمتي براي آنها تعيين نشده است و داراي پتانسيل رشد چشمگيري هستند. [3] در تعريفي ديگر سرمايه‌گذاري مخاطره‌پذير نوعي سرمايه‌گذاري بلند‌مدت با ريسك ارزشگذاري نشده در سهام شرکتهاي جديد معرفي شده است كه پاداش آن عبارت است از سود سرمايه‌اي (افزايش قيمت سهام) محتمل به علاوه بازده نقدي حاصل از سود تقسيمي سهام [9] بازده ناشي از سودسرمايه آن با ريسک مازاد و غيرنقدينه بودن (توان نقدشوندگي پايين) سرمايه‌گذاري همراه است که نمي‌تواند در طول مدت تعهد به کسب‌و‌کار آزادانه مورد مبادله قرار گيرد. [3]
    بيش از يك سوم از سرمايه‌گذاريهاي سرمايه‌گذاران مخاطره‌پذير منتج به شكست و زيان مي‌شود. سرمايه‌گذاران مخاطره‌پذير غالباًدر شرکتهايي سرمايه‌گذاري مي‌كنند كه هنوز هيچ‌گونه درآمدي را ايجاد نكرده‌‌اند و محصولي را در جريان توليد ندارند و از يك تيم كامل مديريتي و با تجربه نيز بهره‌مند نيستند. [1]
    ميسون و هريسون (1999) معتقدند «هدف سرمايه‌گذاران مخاطره‌پذير به جاي آنكه معطوف به بهره و يا درآمد حاصل از سود تقسيمي باشد، به دست آوردن بازده بالاي سرمايه‌گذاري در قالب سودسرمايه‌اي است كه از طريق خروج از سرمايه‌گذاري حاصل مي‌شود و اين خروج عموماً از مسير عرضه عمومي اوليه (IPO) انجام مي‌گيرد.» [5]
    - عرضه عمومي سهام (عمومي شدن):
    در مراحل پسين تامين مالي، کارآفرينان مي‌توانند از طريق فروش سهام شرکتهايشان به عموم سرمايه‌گذاران، به يک شرکت عمومي (سهامي عام) تبديل شوند. اين روش يک روش کارا براي دستيابي به سرمايه موردنياز است، اما مستلزم فرايندي هزينه‌زا و زمانبر است. عمومي شدن براي هر کسب‌وکار کوچکي امکان‌پذير نيست، و در واقع تنها تعداد کمي از کارآفرينان قادرند تا شرکتهاي نوپاي خود را عمومي کنند. [01]
    - نام‌نويسي عرضه شرکت‌هاي کوچک : (SCOR)
    از آنجايي که در برخي از کشورها مقررات حاکم بر فروش اوراق بهادار شخصي تا حد زيادي محدود شده است، اين شيوه تامين مالي، ابزاري را براي فروش سهام عادي به عموم فراهم مي‌كند. شرکتها مي‌توانند به جاي آنکه با مشکلات عرضه عمومي اوليه (IPO) روبرو شوند، سهام عادي خود را در بازار خارج از بورس رسمي (OTC) مورد معامله قرار دهند. [7]

    4 - منابع داخلي تامين مالي
    يك کسب‌و‌کار به نوبه خود ظرفيت ايجاد سرمايه توسط خودش را داراست. اين نوع تامين مالي براي هر شرکت كوچكي در دسترس است.
    - عامليت حسابهاي دريافتني :
    به جاي نگهداري و ثبت فروش اعتباري در دفاتر شركت (كه برخي از اين حسابها هيچگاه وصول نمي‌شود)، يك کسب‌و‌کار كوچك مي‌تواند يكجا حسابهاي دريافتني خود را به يك عامل بفروشد. تحت دادوستدي كه به صورت «با رجوع» تنظيم شده باشد، مالك شركت مسئوليت مشترياني را كه از پرداخت حسابها خودداري كنند، خود بر عهده مي‌گيرد. در دادوستدي كه به صورت «بدون رجوع» تنظيم شده باشد، مالك از مسئوليت جمع‌آوري آنها فارغ خواهد شد و چنانچه برخي حسابها وصول نشود، عامل دچار زيان خواهد شد. عاملها معمولاً از 06 تا 95 درصد از ارزش اسمي حسابهاي دريافتني يك کسب‌و‌کار كوچك را پرداخت مي‌كنند كه اين دامنه به موارد مختلفي بستگي دارد.
    - اجاره به شرط تمليك يا اجاره (ليزينگ):
    امروزه کسب‌و‌کارها مي‌توانند ذاتاً هر نوع دارايي‌اي را ـ از فضاي اداري گرفته تا تلفن و رايانه و تجهيزات سنگين ـ اجاره كنند. از طريق اجاره داراييهاي گران‌قيمت، مالك کسب‌و‌کار كوچك قادر خواهد بود تا بدون راکد گذاردن سرمايه ارزشمند خود، براي يك دوره‌ زماني طولاني‌تر از آنها استفاده كند. به عبارت ديگر مدير مي‌تواند نيازمنديهاي سرمايه‌اي ثابت و بلندمدت کسب‌و‌کار را با اجاره تجهيزات و ماشين‌آلات كاهش دهد، تا حدي كه هيچ‌گونه سرمايه‌گذاري در داراييهاي مستهلك شونده انجام نپذيرد. همچنين شرکت مي‌تواند با اجاره به شرط تمليک داراييهايي همچون زمين نيازهاي سرمايه‌اي اوليه خود را کاهش دهد.
    - كارتهاي اعتباري:
    برخي كارآفرينان در صورتي كه از يافتن منابع مالي از محلهاي ديگر نااميد باشند، شرکتها‌يشان را با استفاده از بي‌دردسرترين منبع تهيه سرمايه راه‌‌اندازي مي‌كنند كه اين منبع همان كارت‌هاي اعتباري شخصي آنهاست. با قرار دادن هزينه‌هاي آغاز به كار و راه‌اندازي شركت بر روي کارتهاي اعتباري، کارآفرينان بايد بيش از هر منبع ديگري پرداخت بهره ساليانه را در نظر بگيرند كه اين منبع را گران و پرريسک مي‌كند، با وجود اين، برخي كارآفرينان گزينه ديگري را پيش‌رو نخواهند داشت.
    - سود انباشته:
    در مراحل پسين تامين مالي نظير مرحله جواني، رشد يا بلوغ، شرکتها مي‌توانند از منبع داخلي سود انباشته نيز براي تامين مالي نيازمندي‌هاي مالي خود استفاده كنند. اين منبع را مي‌توان يکي از کم‌هزينه‌ترين منابع تامين مالي دانست که براي تامين نيازهاي بلندمدت و توسعه‌اي شرکت به کار مي‌رود.
    افزون بر همه اين موارد، يك کسب‌و‌کار كوچك مي‌تواند نيازمنديهاي سرمايه‌اي خود را با صرفه‌جويي در هزينه‌هاي ممكن به کمترين حد برساند. كارآفرين بايستي شيوه‌هاي صرفه‌جويي در خرج پول را مورد توجه قرار دهد، مواردي نظير خريد تجهيزات استفاده شده (مستعمل) يا بازيابي شده، تبديل دارايي شخصي به داراييهاي تجاري، تبديل دارائيهاي غيربهره‌ور به دارائيهاي بهره‌ور و كاهش هزينه در هر جا كه ممكن است. [10]

    نتيجه‌گيري
    گرچه برخي از منابع مالي ذکر شده هم اکنون در کشور ما رايج نيستند، با وجود اين، با توسعه بازار مالي و ترويج ابزارهاي موجود در اين بازارها مي‌توان منابع مالي گوناگوني را براي کارآفرينان و مالکان کسب‌وکارهاي کوچک فراهم آورد. هر چه گستردگي منابع و حق انتخاب کارآفرينان افزايش يابد، آنان قادر خواهند بود راهکارهاي اجرايي بيشتري را براي رفع نيازهاي مالي و رويارويي با بحرانهاي مالي در اختيار داشته باشند. اين امر ضمن کاهش ريسک‌هاي مرتبط، امکان گزينش منبعي با کمترين هزينه را مهيا مي‌سازد. همان‌گونه که در اين نوشتار اشاره شد هر يک از اين منابع توانمنديها و نارساييهاي خاص خود را دارا هستند که کارآفرينان بايد با بررسي شرايط، هزينه‌ها و همچنين تحليل امکانپذيري هر يک از آنها، گزينه بهينه را انتخاب كنند. براي مثال، مشخص شد که گرچه تامين مالي ناشي از بدهي (استقراض) هزينه‌هاي کمتري را نسبت به تامين مالي از طريق سرمايه به شرکت تحميل مي‌کند، اما نمي‌تواند به عنوان منابع متعهد مورد توجه قرار گيرد. از سوي ديگر، اگرچه منابع مالي ناشي از سرمايه مستلزم پرداخت بهره نيست، ولي مي‌تواند با رقيق كردن مالکيت کارآفرين، توان کنترل وي را در فرايند تصميم‌گيريها کاهش دهد.
    در پايان يادآوري مي‌گردد که از يک سو منابع مذکور غالبا در چارچوب مراحل اوليه آماده‌سازي و رشد شرکتهاي نوپا قرار دارند و در مراحل بعدي و هنگامي که شرکت عمومي مي‌شود، ابزارهاي متنوع ديگري نيز همانند اختيارهاي خريد و فروش، قراردادهاي آتي، اوراق قرضه قابل تبديل به سهم، گواهي خريد و... به کار گرفته مي‌شود. از سوي ديگر، با روند رو به پيشرفت علم مديريت مالي و افزايش نوآوريها و گسترش روزافزون ابزارهاي مالي، بسياري از منابع و ابزارهاي مالي ديگر نيز در حال پيدايش است که اين امر گزينه‌هاي پيش روي کارآفرينان را بيش از پيش متنوع ساخته و راههاي بسياري را پيش روي آنها مي‌گشايد.
    منابع :
    1)Barry, C. (1994), “New directions in research on venture capital finance”, Financial Management. Vol.23, no.3
    2)Cardullo M.W. (1999), “Technological Entrepreneurship: Enterprise Formation, Financing and Growth”, Research Studies Press.
    3)Deakins, David and Freel, Mark (2003), “Entrepreneurship and small firm” McGraw-Hill Publications
    4)Job Iran website. Employments Supportive Loans. Accessed on 1 July 2004.
    http://www.jobiran.com/job_support/default.htm#6
    5)Mason, C. and Harrison, R. (1999) “Venture Capital: rationale, aims and scope”. editorial, Venture Capital, vol. 1, no. 1, pp. 1-46
    6)Mason, C. and Harrison, R. (2000), “The size of the informal venture capital market in the United Kingdom” Small Business Economics, vol.15, pp. 137-148
    7)Morebusiness.com. “Overview of financing options”. Accessed on 3 July 2004.http://www.morebusiness.com/running_...g/overview.brc
    8)Owens, Thomas. (1990), “Getting Financing in 1990,” EMCO Financial Ltd. Los Angeles; Small Business Report, June 1990, P. 71
    9)Wright, M. and Robbie, K. (1998) “Venture capital and private equity: a review and synthesis”, Journal of Business Finance & accounting. Oxford. Vol. 25 no. 5
    10)Zimmerer, Thomas W. and Scarborough, Norman M. (1996), “Entrepreneurship and the new venture formation”, Prentice Hall International edition
    11)بيگدلو، مهدي، (1383)، ”بررسي منابع گوناگون تامين مالي کارآفرينان”، تهران، مجموعه مقالات اولين همايش ملي صنعت سرمايه‌گذاري مخاطره‌پذير- دانشکده مديريت دانشگاه تهران، مردادماه 1383
    مهدي بيگدلو- كارشناس ارشد مديريت مالي از دانشگاه تهران

    به نقل از Tadbir 161-

  10. #10
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    پیش فرض

    دامهاي‌ پنهان‌ در تصميم‌گيري‌

    نوشته: جان.س.هاموند، هوارد.ري.فا و رالف.ل.كيني‌ منبع: 1998harvard business review september - october مترجم: عليرضا يعسوبي‌ يكي‌ از مهمترين‌ و دشوارترين‌ كار هر مدير تصميم‌گيري‌ است‌ كه‌ گاهي‌ اوقات‌ تصميم‌هاي‌ بد مي‌توانند صدمات‌ غيرقابل‌ جبراني‌ به‌ بخش‌ تجارت‌ وارد آورند.

    اينكه‌ چرا افراد نمي‌توانند خود را از تصميم‌هاي‌ گذشته‌ رها كنند به‌اين‌ علت‌ است‌ كه‌ تمايل‌ ندارند اشتباه‌ خود را بپذيرند.

    مديران‌ بايد تشخيص‌ دهند كه‌ در دنياي‌ نامطمئن‌ كنوني‌ گاهي‌ اوقات‌ تصميم‌هاي‌ خوب‌ مي‌توانند نتايج‌ بد داشته‌ باشد.

    تاكيد بيش‌ از حد بر صحت‌ نظرات‌ خود مي‌تواند باعث‌ خطا در قضاوت‌ و در نتيجه‌ تصميم‌گيري‌ نامطلوب‌ شود.

    در هر گام‌ از فرآيند تصميم‌گيري، ادراكهاي‌ نادرست، انحرافها و دامهاي‌ تفكر مي‌توانند انتخابهايي‌ را كه‌ انجام‌ مي‌دهيم، تحت‌ تاثير قرار دهند.

    مديران‌ مي‌توانند نظمي‌ را در فرآيند تصميم‌گيري‌ خود پديد آورند كه‌ بتواند خطاهاي‌ فكري‌ را پيش‌ از اينكه‌ به‌ اشتباه‌ در قضاوت‌ بدل‌ شوند، آشكار كند.

    ‌ ‌مهمترين‌ كار هر مدير تصميم‌گيري‌ است. اين‌ كار دشوارترين‌ و خطرناكترين‌ كار هر مدير نيز هست. گاهي‌ اوقات‌ تصميمهاي‌ بد مي‌توانند صدمات‌ غيرقابل‌ جبراني‌ به‌ يك‌ تجارت‌ وارد آورند. پس‌ تصميمهاي‌ بد از كجا مي‌آيند؟

    ‌ ‌در بسياري‌ از موارد مي‌توان‌ آنها را در فرايند تصميم‌گيري‌ رديابي‌ كرد- گزينه‌ها به‌روشني‌ تعريف‌ نشده‌اند، اطلاعات‌ صحيحي‌ جمع‌آوري‌ نشده‌ است، هزينه‌ها و مزايا به‌درستي‌ سنجيده‌ نشده‌اند. اما گاهي‌ اوقات‌ ريشه‌ اشتباه‌ نه‌ در فرايند تصميم‌گيري‌ بلكه‌ برعكس‌ در فكر تصميم‌گيرنده‌ است. شيوه‌ تفكر بشر مي‌تواند به‌ تصميم‌گيريها آسيب‌ برساند.

    ‌ ‌پژوهشگران‌ نيم‌ قرن‌ است‌ كه‌ عملكرد مغز ما را در تصميم‌گيري‌ مطالعه‌ مي‌كنند. اين‌ پژوهشها چه‌ آزمايشگاهي‌ و چه‌ ميداني‌ آشكار كرده‌اند كه‌ ما از رويه‌هاي‌ تكراري‌ يكنواخت‌ (routines) براي‌ غلبه‌ بر پيچيدگيهاي‌ ذاتي‌ بيشتر تصميم‌گيريها استفاده‌ مي‌كنيم. اين‌ رويه‌هاي‌ تكراري‌ يكنواخت‌ با نام‌ شيوه‌هاي‌ ابتكاري‌(heuristic) شناسايي‌ مي‌شوند و در بيشتر موقعيتها به‌خوبي‌ به‌ ما خدمت‌ مي‌كنند. براي‌ مثال، در تخمين‌ مسافت، فكر ما مكرراً‌ بر يك‌ شيوه‌ ابتكاري‌ تكيه‌ مي‌كند. اين‌ شيوه، شفافيت‌ را با فاصله‌ متعادل‌ مي‌گرداند. هرچه‌ يك‌ شئي‌ واضح‌تر به‌نظر برسد، ما مي‌پنداريم‌ كه‌ نزديكتر است‌ و هرچه‌ كدرتر به‌ نظر آيد فرض‌ مي‌كنيم‌ كه‌ بايد دورتر باشد. اين‌ ميانبر ساده‌ ذهني‌ به‌ ما كمك‌ مي‌كند تا جريان‌ پيوسته‌ تخمين‌ مسافت‌ لازم‌ براي‌ جهت‌يابي‌ در دنيا را انجام‌ دهيم.

    ‌ ‌بااين‌ حال، مثل‌ بيشتر شيوه‌هاي‌ ابتكاري، اين‌ قاعده‌ هم‌ مصون‌ از اشتباه‌ نيست. در روزهايي‌ كه‌ غبار آلوده‌تر از روزهاي‌ عادي‌ باشند چشم‌ ما به‌ فكر ما كلك‌ مي‌زند. به‌ شكلي‌ كه‌ تصور مي‌كنيم‌ اجسام‌ بسيار دورتر از واقع‌ قرار دارند. از آنجا كه‌ انحرافهاي‌ حاصله‌ مخاطرات‌ اندكي‌ دربر دارند مي‌توانيم‌ با ايمني‌ خاطر از آنها چشم‌پوشي‌ كنيم. اگرچه، براي‌ خلبانهاي‌ هواپيماها چنين‌ انحرافي‌ مي‌تواند مصيبت‌بار باشد. به‌اين‌ علت‌ است‌ كه‌ خلبانها براي‌ استفاده‌ از سنجش‌ ذهني‌ مسافت‌ علاوه‌ بر قدرت‌ ديد خودشان، آموزش‌ مي‌بينند.

    ‌ ‌پژوهشگران‌ مجموعه‌هايي‌ كلي‌ از اين‌ معايب‌ را در شيوه‌ تفكر ما به‌ هنگام‌ تصميم‌گيري‌ مشخص‌ كرده‌اند. برخي‌ از آنها مانند شيوه‌ ابتكاري‌ شفافيت‌ در معرض‌ سوء ادراكهاي‌ حسي‌ هستند. برخي‌ آنها حالت‌ يك‌ گرايش‌ را به‌خود مي‌گيرند. عده‌اي‌ ديگر از آنها به‌سادگي‌ به‌صورت‌ بي‌نظمي‌هاي‌ غيرمنطقي‌ در تفكر ما ظاهر مي‌شوند. آنچه‌ تمام‌ اين‌ دامها را خطرناكتر مي‌كند ناپيدابودن‌ آنهاست. زيرا آنها به‌صورت‌ سخت‌افزاري‌ در فرايند تفكر ما قرار گرفته‌اند و حتي‌ هنگامي‌ كه‌ دقيقاً‌ داخل‌ آنها گرفتار مي‌شويم، از تشخيص‌دادن‌ آنها ناتوان‌ هستيم.

    ‌ ‌براي‌ مديران‌ كه‌ موفقيت‌ آنها به‌خصوص‌ به‌ بسياري‌ از تصميم‌گيريهاي‌ روزمره‌ يا تصميمهايي‌ كه‌ بر آنها توافق‌ مي‌كنند بستگي‌ دارد، اين‌ دامهاي‌ روانشناختي‌ خطرناك‌ هستند. اين‌ دامها مي‌توانند موارد بسياري‌ مانند توسعه‌ محصولات‌ جديد، تملك‌ داراييها و خروج‌ از بازار براي‌ برنامه‌ريزيهاي‌ آينده‌ را تحليل‌ ببرند. در هر حال، هيچكس‌ نمي‌تواند فكرش‌ را از اين‌ نقايص‌ دروني‌ برهاند اما ما مي‌توانيم‌ سرمشق‌ خلبانها را دنبال‌ كنيم‌ و بياموزيم‌ كه‌ چگونه‌ اين‌ دامها را بشناسيم‌ و آنها را جبران‌ كنيم.

    ‌ ‌در اين‌ مقاله‌ تعدادي‌ از اين‌ دامها كه‌ از نظر روانشناختي‌ به‌خوبي‌ شناخته‌ شده‌اند و خصوصاً‌ بر تصميمهاي‌ تجاري‌ اثر منفي‌ مي‌گذارند را آزمون‌ مي‌كنيم. علاوه‌ بر مرور علل‌ و نمودهاي‌ اين‌ دامها، برخي‌ شيوه‌هاي‌ ويژه‌ را ارايه‌ مي‌كنيم‌ كه‌ مديران‌ مي‌توانند به‌وسيله‌ آنها از خود در برابر اين‌ دامها محافظت‌ كنند. بايد به‌خاطر داشته‌ باشيم‌ كه‌ هميشه‌ آگاهي‌ بهترين‌ دفاع‌ است. مديراني‌ كه‌ سعي‌ مي‌كنند خود را با اين‌ دامها آشنا كنند و حالتهاي‌ متنوعي‌ را كه‌ اين‌ دامها به‌خود مي‌گيرند، بشناسند، بهتر مي‌توانند به‌درستي‌ تصميمهايي‌ كه‌ مي‌گيرند اطمينان‌ داشته‌ باشند و مطمئن‌ باشند كه‌ توصيه‌هاي‌ ارايه‌ شده‌ به‌وسيله‌ زيردستان‌ يا همكاران‌ آنها قابل‌ اعتماد هستند.

    دام‌ لنگرشدن‌the anchoring trap) )

    ‌ ‌شما چگونه‌ به‌ اين‌ دو پرسش‌ پاسخ‌ مي‌دهيد؟o آيا جمعيت‌ تركيه‌ بيش‌ از 35 ميليون‌ نفر است؟o بهترين‌ تخمين‌ شما از جمعيت‌ تركيه‌ چيست؟

    ‌ ‌اگر مثل‌ بيشتر مردم‌ باشيد رقم‌ 35 ميليون‌ كه‌ در پرسش‌ نخست‌ بيان‌ شد (رقمي‌ كه‌ به‌صورت‌ دلخواه‌ انتخاب‌ گرديده‌ است) پاسخ‌ شما به‌ پرسش‌ دوم‌ را تحت‌تاثير قرار داده‌ است. طي‌ سالها ما بسياري‌ از چنين‌ پرسشهايي‌ را براي‌ افراد بسياري‌ مطرح‌ كرده‌ايم. در نيمي‌ از موارد در پرسش‌ نخست‌ از رقم‌ 35 ميليون‌ و در نيم‌ ديگر از موارد از رقم‌ 100 ميليون‌ استفاده‌ كرديم. بدون‌ هيچ‌ اشتباهي، وقتي‌ كه‌ از تخمين‌ بزرگتر در نخستين‌ پرسش‌ استفاده‌ شد، پاسخ‌ به‌ پرسش‌ دوم‌ چندين‌ ميليون‌ افزايش‌ يافت. اين‌ آزمون‌ ساده‌ يك‌ پديده‌ عام‌ و اغلب‌ مضر ذهني‌ را بيان‌ مي‌كند كه‌ با نام‌ لنگرشدن‌ يا قلاب‌ شدن‌ شناخته‌ مي‌شود. هنگام‌ تمركز بر يك‌ تصميم، فكر ما به‌ اطلاعات‌ اوليه‌اي‌ كه‌ دريافت‌ مي‌كند وزن‌ نامتناسبي‌ مي‌دهد. آثار ارزيابي‌هاي‌ اوليه‌ يا داده‌هاي‌ نخستين، افكار و قضاوتهاي‌ بعدي‌ ما را به‌ قلاب‌ مي‌اندازند.

    ‌ ‌لنگرهاي‌ فكري‌ شكلهاي‌ بسياري‌ به‌ خود مي‌گيرند. آنها مي‌توانند به‌ سادگي‌ و بدون‌ هيچ‌ منظوري‌ به‌شكل‌ نكاتي‌ كه‌ به‌وسيله‌ يك‌ همكار مطرح‌ مي‌گردد يا در گزارشهاي‌ آماري‌ موجود در روزنامه‌هاي‌ صبح، به‌كار مي‌روند ظاهر شوند. آنها مي‌توانند به‌صورت‌ كليشه‌ موذيانه‌اي‌ از رنگ‌ پوست، لهجه‌ يا لباس‌ يك‌ نفر باشند. در دنياي‌ تجارت‌ يكي‌ از رايج‌ترين‌ انواع‌ لنگرها، وقايع‌ گذشته‌ يا روندها هستند. بازاريابي‌ كه‌ مي‌كوشد فروش‌ محصول‌ را براي‌ سال‌ آينده‌ تخمين‌ بزند، اغلب‌ اين‌ كار را با توجه‌ به‌ حجم‌ فروش‌ سالهاي‌ قبل‌ انجام‌ مي‌دهد. بنابراين‌ اعداد قديمي‌ محوري‌ مي‌شوند كه‌ بازارياب‌ بر پايه‌ آنها ساير عوامل‌ را تعديل‌ مي‌كند. مادامي‌ كه‌ اين‌ نگرش‌ تخمينهاي‌ عقلايي‌ و صحيحي‌ را فراهم‌ آورد باعث‌ مي‌شود به‌ وقايع‌ گذشته‌ اهميت‌ بسيار زيادي‌ داده‌ شود و ساير عوامل‌ مورد توجه‌ قرار نگيرند. در سازمانهايي‌ كه‌ تغييرات‌ سريع‌ در محيط‌ بازار ويژگي‌ آنها به‌شمار مي‌رود، لنگرهاي‌ تاريخي‌ مي‌توانند به‌ برآوردهاي‌ ضعيف‌ و در نتيجه‌ انتخابهاي‌ نادرست‌ منجر شوند. از آنجا كه‌ لنگرها مي‌توانند شرايط‌ اخذ تصميم‌ را معين‌ كنند، مذاكره‌كنندگان‌ دانا از آنها به‌عنوان‌ تاكتيك‌ چانه‌زني‌ استفاده‌ مي‌كنند. به‌ تجربه‌ يك‌ شركت‌ مشاوره‌اي‌ توجه‌ كنيد، اين‌ شركت‌ در جستجوي‌ يك‌ دفتر جديد در سانفرانسيسكو بود. شركاي‌ شركت‌ همراه‌ با يك‌ دلال‌ املاك‌ تجاري، ساختماني‌ را انتخاب‌ كردند كه‌ تمامي‌ نيازهاي‌ آنها را برآورده‌ مي‌كرد. آنها با صاحبان‌ ساختمان‌ ملاقاتي‌ را ترتيب‌ دادند. صاحبان‌ ساختمان‌ جلسه‌ را با تبيين‌ قرارداد پيشنهادي‌ آغاز كردند. براساس‌ اين‌ قرارداد مبناي‌ هزينه‌ ماهيانه‌ 5،2 دلار براي‌ هر فوت‌ مربع‌ محاسبه‌ شد و قيمت‌ ساليانه‌ براساس‌ نرخ‌ تورم‌ افزايش‌ مي‌يافت. تمامي‌ هزينه‌ بهبود دكوراسيون‌ داخلي‌ به‌ عهده‌ مستاجر مي‌بود و براي‌ تمديد قرارداد به‌مدت‌ ده‌ سال‌ اضافه‌تر با همان‌ شرايط‌ براي‌ مستاجر حق‌ انتخاب‌ قايل‌ شدند. اگرچه‌ در اين‌ قرارداد قيمت‌ در بالاترين‌ حد نرخهاي‌ رايج‌ بازار بود، اما مشاوران‌ پيشنهاد ميانه‌اي‌ را ارايه‌ كردند. آنها قيمتي‌ در حد متوسط‌ بازار پيشنهاد و از مالك‌ تقاضا كردند كه‌ در هزينه‌هاي‌ بازسازي‌ شريك‌ شود، اما همه‌ شرايط‌ ديگر را پذيرفتند. اين‌ مشاوران‌ مي‌توانستند بسيار بيشتر در پيشنهاد متقابل‌ خود جسور و خلاق‌ باشند. مثلاً، قيمت‌ را به‌ حد پايين‌ بازار كاهش‌ دهند، افزايش‌ نرخها را به‌ جاي‌ يك‌سال، دوساله‌ كنند، نرخ‌ افزايش‌ هزينه‌ها را كنترل‌ كنند، شرايط‌ متفاوتي‌ را براي‌ اجاره‌ تعيين‌ كنند و مواردي‌ از اين‌ دست. اما تفكر آنها به‌وسيله‌ پيشنهاد اوليه‌ مالك‌ هدايت‌ مي‌شد. اين‌ مشاوران‌ در دام‌ لنگرشدگي‌ افتاده‌ بودند و در نتيجه‌ در پايان‌ رقم‌ خيلي‌ بيشتري‌ را براي‌ آن‌ فضا قبول‌ كردند.

    چه‌ مي‌توان‌ كرد؟

    ‌ ‌اثر لنگرها بر تصميم‌گيري‌ در هزاران‌ تجربه‌ ثبت‌ شده‌ است. اين‌ لنگرها نه‌تنها تصميمهاي‌ مديران‌ بلكه‌ تصميمهاي‌ حسابدارن، مهندسان، بانكداران، حقوقدانان، مشاوران‌ و تحليلگران‌ بورس‌ را نيز تحت‌ تاثير قرار مي‌دهند. هيچ‌كس‌ نمي‌تواند از نفوذ آنها جلوگيري‌ كند، اما مديراني‌ كه‌ از خطر لنگرها آگاه‌ هستند مي‌توانند اثر آنها را به‌وسيله‌ تكنيك‌هاي‌ زير كاهش‌ دهند:











    دام‌ وضعيت‌ موجودthe status-quo ) trap)

    ‌ ‌ما باور داريم‌ كه‌ تصميم‌گيريهايمان‌ را به‌صورت‌ عقلايي‌ و عيني‌ انجام‌ مي‌دهيم. اما حقيقت‌ اينست‌ كه‌ همه‌ ما انحرافهايي‌ داريم‌ و اين‌ انحرافها انتخابهاي‌ ما را تحت‌ تاثير قرار مي‌دهند. براي‌ نمونه، تصميم‌گيرندگان‌ انحرافي‌ قوي‌ را در جهت‌ شقوقي‌ نشان‌ مي‌دهند كه‌ وضعيت‌ موجود را پايدار مي‌كند. در مقياس‌ وسيع، مي‌توانيم‌ اين‌ تمايل‌ را هروقت‌ كه‌ محصولات‌ انقلابي‌ ارايه‌ مي‌شوند، ببينيم. نخستين‌ اتومبيل‌ها كه‌ بسيار شبيه‌ درشكه‌ به‌نظر مي‌آمدند و جايگزين‌ درشكه‌ شدند از روي‌ شباهت‌ «درشكه‌ بدون‌ اسب» ناميده‌ مي‌شدند. اولين‌ روزنامه‌ الكترونيكي‌ كه‌ بر روي‌ شبكه‌ وب‌ پديد آمد بسيار شبيه‌ انواع‌ چاپي‌ پيشين‌ خود بود.

    ‌ ‌در يك‌ مقياس‌ آشناتر، مي‌توان‌ گفت: ممكن‌ است‌ شما به‌علت‌ چنين‌ انحرافي‌ در تصميمهاي‌ مالي‌ مربوط‌ به‌ خودتان‌ شكست‌ خورده‌ باشيد. براي‌ نمونه، گاهي‌ افراد سهامي‌ را به‌ ارث‌ مي‌برند كه‌ خودشان‌ آنها را نخريده‌اند. اگرچه‌ اين‌ يك‌ نمونه‌ بسيار صريح‌ است، اما اگر پيشنهادي‌ ارزان‌ براي‌ فروش‌ اين‌ سهام‌ و صرف‌ پول‌ آنها براي‌ يك‌ سرمايه‌گذاري‌ متفاوت‌ شود، تعدادي‌ آنها را نمي‌فروشند. آنها وضعيت‌ موجود را رضايت‌بخش‌ يافته‌اند و از صحبت‌ كردن‌ در مورد اعمالي‌ كه‌ اين‌ وضعيت‌ را برهم‌ مي‌زند پرهيز مي‌كنند. آنها مي‌گويند ممكن‌ است‌ بعداً‌ در اين‌ مورد فكر كنم‌ اما بعداً‌ هميشه‌ به‌صورت‌ «هرگز» در مي‌آيد.

    ‌ ‌دام‌ وضعيت‌ موجود در عمق‌ وضعيت‌ رواني‌ ما ريشه‌ دارد يعني‌ در تمايل‌ ما براي‌ حفظ‌ خودمان‌ از صدمه، برهم‌ زدن‌ وضعيت‌ موجود به‌ معني‌ اقدام‌ به‌ عمل‌ است‌ و هنگامي‌ كه‌ عملي‌ انجام‌ مي‌دهيم‌ مسئوليت‌ مي‌پذيريم. بنابراين‌ راه‌ را براي‌ انتخاب‌ و پشيماني‌ مي‌گشاييم. غيرمنتظره‌ نيست‌ كه‌ ما به‌طور طبيعي‌ به‌دنبال‌ دلايلي‌ باشيم‌ تا كاري‌ انجام‌ ندهيم. در بيشتر موارد تكيه‌كردن‌ به‌ وضعيت‌ موجود حالت‌ ايمن‌تر است‌ چرا كه‌ اين‌ كار فشار رواني‌ كمتري‌ دربر دارد. آزمونهاي‌ بسيار كشش‌ آهنربايي‌ وضعيت‌ موجود را نشان‌ داده‌اند. در يكي‌ از اين‌ آزمايشها به‌ دو گروه‌ از افرادي‌ كه‌ به‌صورت‌ تصادفي‌ گزينش‌ شده‌ بودند دو هديه‌ باارزشي‌ نسبتاً‌ يكسان‌ داده‌ شد. نيمي‌ از آنها يك‌ نوشابه‌ خنك‌ و نيم‌ ديگر يك‌ شكلات‌ سوئيسي‌ دريافت‌ كردند. سپس‌ به‌ آنها گفته‌ شد كه‌ مي‌توانند هديه‌ خود را با هديه‌ فرد ديگري‌ تعويض‌ كنند. اگرچه‌ ممكن‌ است‌ شما انتظار داشته‌ باشيد تقريباً‌ نيمي‌ از افراد بخواهند هديه‌ خود را تعويض‌ نمايند اما نه‌تنها يك‌دهم‌ آنها عملاً‌ اين‌ كار را انجام‌ دادند. وضعيت‌ موجود حتي‌ اگر به‌صورت‌ اختياري‌ و تنها چنددقيقه‌ پيش‌ پابرجا شده‌ باشد باز هم‌ قدرت‌ خود را تحميل‌ مي‌كند.

    ‌ ‌ساير آزمايشها نشان‌ داده‌اند كه‌ هرچه‌ انتخابهاي‌ بيشتري‌ به‌ شما داده‌ شود وضعيت‌ موجود فشار بيشتري‌ دربر خواهد داشت. براي‌ مثال، وقتي‌ افراد به‌جاي‌ يك‌ انتخاب‌ دو انتخاب‌ داشته‌ باشند، يعني: دو گزينه‌a وb به‌جاي‌ تنها يك‌ گزينه‌a ، وضعيت‌ موجود را برمي‌گزينند. چرا؟ انتخاب‌ ميان‌a وb نيازمند تلاش‌ بيشتري‌ است. انتخاب‌ وضع‌ موجود اين‌ تلاش‌ را منتفي‌ مي‌كند.

    ‌ ‌در دنياي‌ تجارت‌ يعني‌ جايي‌ كه‌ گناه‌ انجام‌دادن‌ كاري‌ به‌شدت‌ بيش‌ از دست‌ روي‌ دست‌گذاشتن‌ باعث‌ پشيماني‌ مي‌شود، وضعيت‌ موجود كشش‌ بسيار قويتري‌ دارد. براي‌ نمونه، بسياري‌ از ادغامهاي‌ تجاري‌mergers متلاشي‌ مي‌شوند چرا كه‌ شركت‌ مالك‌ از دست‌زدن‌ به‌ اقدامات‌ سريع‌ براي‌ اعمال‌ ساختار مديريتي‌ مناسبتر و جديد در شركت‌ تملك‌شده‌ اجتناب‌ مي‌كند.

    ‌ ‌«بياييد وضعيت‌ را برهم‌ نزنيم»، «بياييد قايقها را سوراخ‌ نكنيم» اين‌ نوع‌ استدلالها پيش‌ مي‌برند. «بياييد تا وقتي‌ كه‌ شرايط‌ تثبيت‌ شود منتظر شويم» اما همين‌طور كه‌ زمان‌ مي‌گذرد، ساختار موجود بيشتر تثبيت‌ مي‌شود و تغييردادن‌ آن‌ مشكل‌تر مي‌گردد نه‌ آسانتر. با ناتواني‌ در استفاده‌ از موقعيت‌ در زماني‌ كه‌ امكان‌ تغييرات‌ وجود داشته‌ باشد، مديريت‌ خود را در وضعيت‌ موجود درمانده‌ مي‌بيند.

    چه‌ مي‌توان‌ كرد؟

    ‌ ‌پيش‌ از هر چيز در هر تصميمي‌ حفظ‌ وضعيت‌ موجود مي‌تواند در حقيقت‌ بهترين‌ گزينه‌ باشد. اما شما نمي‌خواهيد تنها به‌ اين‌ علت‌ كه‌ اين‌ گزينه‌ راحت‌تر است‌ آن‌را برگزينيد. بنابراين‌ با آگاه‌شدن‌ از دام‌ وضعيت‌ موجود مي‌توانيد از اين‌ تكنيك‌ها براي‌ كاهش‌ فشار آن‌ استفاده‌ كنيد:











    دام‌ هزينه‌هاي‌ غيرقابل‌ جبران‌


    ‌ ‌يكي‌ ديگر از انحرافهاي‌ ژرف‌ ما انتخاب‌ به‌شيوه‌اي‌ است‌ كه‌ انتخابهاي‌ گذشته‌ ما را توجيه‌ مي‌كند، حتي‌ وقتي‌ كه‌ انتخابهاي‌ گذشته‌ ديگر معتبر به‌نظر نمي‌آيند. بيشتر ما در اين‌ دام‌ افتاده‌ايم. براي‌ مثال‌ ممكن‌ است‌ كه‌ ما فروش‌ سهام‌ با سرمايه‌گذاري‌ مشترك‌ و با تحمل‌ ضرر به‌منظور انجام‌ يك‌ سرمايه‌گذاري‌ جالبتر را رد كرده‌ باشيم. ممكن‌ است‌ كه‌ براي‌ بهبود عملكرد يك‌ كارمند بي‌نهايت‌ تلاش‌ كنيم‌ در حالي‌ كه‌ مي‌دانيم‌ كه‌ نمي‌بايست‌ او را از اول‌ استخدام‌ مي‌كرديم. تصميمهاي‌ گذشته‌ ما به‌صورتي‌ در مي‌آيند كه‌ در اصطلاح‌ اقتصادي‌ «هزينه‌هاي‌ غيرقابل‌ جبران» ناميده‌ مي‌شوند. يعني‌ سرمايه‌گذاريهاي‌ قديمي‌ زماني‌ و پولي‌ كه‌ در حال‌ حاضر غير قابل‌ بازيابي‌ هستند. به‌طور منطقي‌ مي‌دانيم‌ كه‌ هزينه‌هاي‌ غيرقابل‌ جبران‌ به‌ تصميمهاي‌ موجود ارتباطي‌ ندارند اما به‌هرحال‌ آنها در فكر ما زمزمه‌ مي‌كنند و ما را به‌ گرفتن‌ تصميمهاي‌ نامناسب‌ رهنمون‌ مي‌شوند.

    ‌ ‌چرا افراد نمي‌توانند خود را از تصميمهاي‌ گذشته‌ رها كنند؟ در بسياري‌ از مواقع‌ اين‌ پديده‌ به‌ اين‌ علت‌ است‌ كه‌ افراد آگاهانه‌ نسبت‌ به‌ پذيرفتن‌ اشتباه‌ خود تمايل‌ ندارند. آگاه‌شدن‌ از يك‌ تصميم‌ ضعيف‌ در زندگي‌ شخصي‌ مي‌تواند يك‌ موضوع‌ كاملاً‌ خصوصي‌ باشد و تنها اعتماد به‌نفس‌ يك‌ نفر را در برمي‌گيرد. اما در دنياي‌ تجارت‌ يك‌ تصميم‌ بد اغلب‌ يك‌ موضوع‌ بسيار كلي‌ است‌ كه‌ باعث‌ بحثهاي‌ انتقادي‌ از سوي‌ همكاران‌ يا مديران‌ مي‌گردد. اگر شما كارمند ضعيفي‌ را كه‌ خود استخدام‌ كرده‌ايد اخراج‌ كنيد، قضاوت‌ عمومي‌ را مبني‌ بر ضعف‌ خود پذيرفته‌ايد. از نظر رواني‌ به‌نظر ايمن‌تر است‌ كه‌ به‌ او اجازه‌ دهيم‌ باقي‌ بماند اگرچه، اين‌ انتخاب‌ فقط‌ باعث‌ افزايش‌ اشتباهات‌ شود.

    ‌ ‌انحراف‌ هزينه‌هاي‌ غيرقابل‌ جبران‌ در بانكداري‌ يعني‌ جايي‌ كه‌ مي‌تواند بويژه‌ پيامدهاي‌ شومي‌ را داشته‌ باشد رواج‌ نگران‌كننده‌اي‌ داشته‌ است. وقتي‌ كه‌ يك‌ شركت‌ مقروض‌ با مشكل‌ روبرو مي‌شود يك‌ وام‌دهنده‌ اغلب‌ ذخاير مالي‌ اضافي‌ را به‌ اميد بهبود وضعيت‌ آن‌ شركت‌ عرضه‌ مي‌كند. اگر اين‌ شركت‌ شانس‌ خوبي‌ براي‌ بازگشت‌ داشته‌ باشد، اين‌ كار يك‌ سرمايه‌گذاري‌ عاقلانه‌ است. در غيراين‌ صورت، اين‌ كار ريختن‌ پول‌ خوب‌ به‌ پاي‌ جنس‌ بد است.

    ‌ ‌براي‌ نمونه، يكي‌ از ما براي‌ بهبود وضعيت‌ يك‌ بانك‌ مهم‌ آمريكايي‌ پس‌ از اينكه‌ آن‌ بانك‌ وامهاي‌ نامناسبي‌ به‌ تجار خارجي‌ پرداخت‌ كرد، كمك‌ كرد. ما دريافتيم‌ كه‌ مسئولين‌ بانكي‌ كه‌ پديدآورنده‌ مشكل‌ وام‌ اوليه‌ بودند علاقه‌ بسياري‌ به‌ گسترش‌ منابع‌ اضافي‌ داشتند. در بسياري‌ موارد پس‌ از رسيدگي‌ به‌ حساب‌ وام‌ اوليه، استراتژي‌ اوليه‌ بانكداران‌ و وام‌دهندگان‌ با شكست‌ به‌پايان‌ مي‌رسد. هراندازه‌ كه‌ آنها به‌ دام‌ تعهد به‌ وام‌ افتادند، آگاهانه‌ يا ناآگاهانه‌ تلاش‌ مي‌كردند تا از تصميمهاي‌ پيشين‌ و نقايص‌ خود پشتيباني‌ كنند. آنان‌ قرباني‌ انحراف‌ هزينه‌هاي‌ غيرقابل‌ جبران‌ شدند. سرانجام، بانك‌ مسئله‌ را با تعيين‌ سياستي‌ حل‌ كرد كه‌ مستلزم‌ تخصيص‌ فوري‌ وام‌ به‌ بانكدار ديگري‌ بود. بانكدار جديد مي‌توانست‌ نگاه‌ تازه‌ و غيرمنحرفي‌ به‌ شايستگي‌ وام‌گيرنده‌ براي‌ ارايه‌ وجوه‌ اضافي‌ داشته‌ باشد.

    ‌ ‌گاهي‌ اوقات‌ فرهنگ‌ يك‌ شركت‌ دام‌ هزينه‌هاي‌ غيرقابل‌ جبران‌ را تقويت‌ مي‌كند. اگر جريمه‌ تصميم‌گيريهايي‌ كه‌ منجر به‌ نتايج‌ نامطلوب‌ مي‌شوند خيلي‌ سنگين‌ باشد، مديران‌ را ترغيب‌ مي‌كند تا پروژه‌هاي‌ شكست‌ خورده‌ را تا بي‌نهايت‌ و بااين‌ اميد بيهوده‌ ادامه‌ دهند كه‌ بتوانند آنها را به‌ موفقيت‌ بدل‌ كنند. مديران‌ بايد تشخيص‌ دهند كه‌ در دنياي‌ نامطمئن، يعني‌ جايي‌ كه‌ وقايع‌ غيرقابل‌ پيش‌بيني‌ رايج‌ هستند گاهي‌ اوقات‌ تصميمهاي‌ خوب‌ مي‌توانند به‌ نتايج‌ بد بينجامند. مديران‌ با آگاهي‌ از اينكه‌ برخي‌ ايده‌هاي‌ خوب‌ با شكست‌ به‌پايان‌ مي‌رسند افراد را تشويق‌ مي‌كنند كه‌ با قطع‌كردن‌ ريشه‌ شكستهايشان‌ مانع‌ رشد آنها شوند.

    چه‌ بايد كرد؟

    ‌ ‌ما هميشه‌ و براي‌ همه‌ تصميمها نياز داريم‌ با تلاشي‌ آگاهانه، هرگونه‌ هزينه‌ غيرقابل‌ جبران، خواه‌ رواني‌ خواه‌ اقتصادي، كه‌ تفكر ما را در مورد انتخابهاي‌ موجود تيره‌ مي‌كند، كنار بگذاريم. تكنيكهاي‌ زير را آزمايش‌ كنيد:









    دام‌ شواهد تاييدكننده‌

    ‌ ‌تصور كنيد كه‌ شما مديرعامل‌ يك‌ شركت‌ موفق‌ توليدي‌ متوسط‌ آمريكايي‌ هستيد و تصميم‌ مي‌گيريد كه‌ برنامه‌ توسعه‌ كارخانه‌ را منتفي‌ كنيد يا خير. مدتي‌ است‌ كه‌ فكر مي‌كنيد شركت‌ شما قادر نيست‌ گامهاي‌ سريع‌ صادرات‌ خود را حفظ‌ كند. مي‌ترسيد كه‌ ارزش‌ پول‌ كشور در ماههاي‌ آينده‌ فزوني‌ يابد و محصولات‌ شما براي‌ مصرف‌كنندگان‌ آن‌سوي‌ آب‌ گرانتر تمام‌ شود و تقاضاي‌ آنها از ميان‌ برود. اما پيش‌ از متوقف‌ كردن‌ برنامه‌ گسترش‌ كارخانه‌ تصميم‌ مي‌گيريد كه‌ با يك‌ فرد آشنا تماس‌ بگيريد. اين‌ فرد مدير اجرايي‌ ارشد يك‌ شركت‌ مشابه‌ است‌ كه‌ اخيراً‌ يك‌ كارخانه‌ جديد را بازسازي‌ كرده‌ است. شما استدلال‌ او را براي‌ اين‌ كار خواستار مي‌شويد. او قوياً‌ مي‌گويد كه‌ ساير پولهاي‌ خارجي‌ در حال‌ ضعيف‌شدن‌ در مقابل‌ پول‌ ما هستند. شما چه‌كار مي‌كنيد؟

    ‌ ‌بهتر است‌ اجازه‌ ندهيد كه‌ اين‌ مكالمه‌ عزم‌ شما را جزم‌ كند. چرا كه‌ درست‌ قرباني‌ دام‌ «شواهد تاييدكننده»the confirming - ) evidence trap) مي‌شويد. اين‌ انحراف‌ باعث‌ مي‌شود در جستجوي‌ اطلاعاتي‌ باشيم‌ كه‌ انگيزه‌ يا ديدگاه‌ موجود ما را پشتيباني‌ مي‌كنند. اين‌ در حالي‌ است‌ كه‌ از اطلاعاتي‌ كه‌ ديدگاه‌ شما را نقض‌ مي‌كنند اجتناب‌ مي‌كنيد. افزون‌ بر آن، انتظار داريد اين‌ فرد آشنا چه‌ چيزي‌ به‌ شما بگويد؟ چيزي‌ غير از يك‌ بحث‌ قوي‌ در موافقت‌ با تصميمهاي‌ خودش. انحراف‌ شواهد تاييدكننده‌ نه‌تنها مكان‌ جستجوي‌ شواهد را تحت‌ تاثير قرار مي‌دهد بلكه‌ بر چگونگي‌ تفسير شواهدي‌ كه‌ دريافت‌ مي‌كنيم‌ نيز اثرگذار است. نتيجه‌ اينكه‌ ارزش‌ بسيار زيادي‌ براي‌ اطلاعات‌ پشتيباني‌كننده‌ و ارزش‌ خيلي‌ كمي‌ براي‌ اطلاعات‌ متعارض‌ قايل‌ مي‌شويم.

    ‌ ‌در يك‌ مطالعه‌ روانشناسي‌ در مورد اين‌ پديده، دو گروه‌ كه‌ يكي‌ موافق‌ و ديگري‌ مخالف‌ جريمه‌ نقدي‌ بودند، هركدام‌ گزارشي‌ تحقيقاتي‌ را در مورد اثربخشي‌ مجازات‌ مرگ‌ به‌عنوان‌ عامل‌ پيش‌گيرنده‌ از جرم، مطالعه‌ كردند. نتيجه‌ يكي‌ از گزارشها اثربخشي‌ مجازات‌ مرگ‌ بود و ديگري‌ مجازات‌ مرگ‌ را اثربخش‌ نمي‌دانست. با وجود اينكه‌ آنها در معرض‌ اطلاعات‌ محكم‌ علمي‌ بودند، اعضاي‌ هر دو گروه‌ پس‌ از خواندن‌ گزارشها، در مورد اعتبار ديدگاهشان‌ متقاعد گرديدند. آنها به‌صورت‌ خودكار اطلاعات‌ پشتيباني‌كننده‌ را پذيرفته‌ و اطلاعات‌ متعارض‌ را كنار گذاشته‌ بودند.

    ‌ ‌در اين‌ حالت‌ دو نيروي‌ روانشناختي‌ اساسي‌ عمل‌ مي‌كنند. نخستين‌ نيرو، تمايل‌ ما به‌ تصميم‌گيري‌ ناخودآگاه‌ نسبت‌ به‌ كاري‌ است‌ كه‌ مي‌خواهيم‌ انجام‌ دهيم، بدون‌ اينكه‌ تعيين‌ كنيم‌ چرا مي‌خواهيم‌ آن‌ كار را انجام‌ دهيم. دومين‌ نيرو، تمايل‌ بيشتر ما براي‌ انجام‌ اموري‌ است‌ كه‌ به‌ آنها علاقه‌ داريم، تمايلي‌ كه‌ بيشتر در كودكان‌ مشاهده‌ شده‌ است. طبيعتا ما را به‌سوي‌ اطلاعاتي‌ كه‌ آموخته‌هاي‌ ناخودآگاه‌ ما را پشتيباني‌ مي‌كنند، كشيده‌ مي‌شويم.

    اقدامهاي‌ عملي‌

    ‌ ‌اين‌طور نيست‌ كه‌ شما نبايد تصميمي‌ بگيريد كه‌ به‌صورت‌ ناخودآگاه‌ به‌ آن‌ رسيده‌ايد. موضوع‌ اين‌ است‌ كه‌ مي‌خواهيد مطمئن‌ شويد كه‌ اين‌ تصميم‌ يك‌ انتخاب‌ هوشمندانه‌ است. بنابراين‌ شما نياز داريد كه‌ آن‌را آزمايش‌ كنيد. چگونگي‌ آن‌ به‌شرح‌ ذيل‌ است:









    دام‌ چارچوب‌ سازي‌

    ‌ ‌گام‌ اول‌ در تصميم‌گيري‌ مشخص‌كردن‌ چارچوب‌ پرسش‌ است. همچنين‌ اين‌ گام‌ يكي‌ از خطرناكترين‌ مراحل‌ است. شيوه‌اي‌ كه‌ براي‌ چارچوب‌دهي‌ مسئله‌ استفاده‌ مي‌شود مي‌تواند به‌صورتي‌ ژرف‌ انتخابهاي‌ شما را تحت‌ تاثير قرار دهد. براي‌ نمونه، در مورد بيمه‌ اتومبيل، چارچوب‌سازي‌ يك‌ تفاوت‌ 200 ميليون‌ دلاري‌ ايجاد كرد. دو ايالت‌ همسايه‌ يعني‌ نيوجرسي‌ و پنسيلوانيا براي‌ كاهش‌ هزينه‌هاي‌ بيمه‌ در قوانين‌ خود تغييرات‌ مشابهي‌ را به‌وجود آوردند. هر دو ايالت‌ به‌ رانندگان‌ يك‌ انتخاب‌ جديد دادند: با پذيرفتن‌ حق‌ سو(sue) محدود آنها مي‌توانستند حق‌ بيمه‌ خود را پايين‌ آورند. اما دو ايالت‌ با شيوه‌اي‌ متفاوت‌ چارچوب‌ انتخاب‌ را تعيين‌ كردند: در نيوجرسي‌ شما به‌طور خودكار حق‌ سو محدود را پذيرفته‌ايد مگر اينكه‌ عكس‌ آن‌را مشخص‌ كرده‌ باشيد. در پنسيلوانيا شما حق‌ سو كامل‌ داريد مگر اينكه‌ عكس‌ آن‌را تعيين‌ كرده‌ باشيد. چارچوبهاي‌ متفاوت‌ وضعيتهاي‌ موجود گوناگوني‌ را باعث‌ شده‌اند وغير منتظره‌ نيست‌ كه‌ بيشتر مشتريان‌ مبنا را وضعيت‌ موجود قرار دادند. در نتيجه‌ در نيوجرسي‌ حدود 80% رانندگان‌ حق‌ سو محدود را انتخاب‌ كردند. اما در پنسيلوانيا تنها 25% رانندگان‌ آن‌را برگزيدند. به‌دليل‌ شيوه‌ چارچوب‌دهي‌ اين‌ انتخاب، پنسيلوانيا در كسب‌ حق‌ بيمه‌ مورد انتظار و صرفه‌جويي‌ حاصل‌ از اقامه‌ دعوي‌ ناتوان‌ گرديد.

    ‌ ‌دام‌ چارچوب‌دهي‌the framing ) trap) مي‌تواند شكلهاي‌ بسياري‌ به‌خود بگيرد و همان‌طور كه‌ مثال‌ بيمه‌ نشان‌ مي‌دهد اين‌ دام‌ به‌شدت‌ با ساير دامهاي‌ روانشناختي‌ ارتباط‌ دارد. يك‌ چارچوب‌ مي‌تواند وضعيت‌ موجود را پابرجا كند يا معرف‌ يك‌ لنگر باشد. اين‌ دام‌ مي‌تواند نشاندهنده‌ هزينه‌هاي‌ غيرقابل‌ جبران‌ باشد و يا منجر به‌ شواهد تاييدكننده‌ گردد. پژوهشگران‌ تصميم‌گيري‌ دو نوع‌ از چارچوبها را ثبت‌ كرده‌اند كه‌ به‌دفعات‌ باعث‌ انحراف‌ مي‌شوند:

    چارچوبها به‌ شكل‌ مزايا در مقابل‌ معايب‌

    ‌ ‌در مطالعه‌اي‌ كه‌ پس‌ از يك‌ آزمون‌ كلاسيك‌ به‌وسيله‌ پژوهشگران‌ دانيل‌ كاهن‌ من‌ و آموس‌ تورسكي‌ طراحي‌ شده‌ بود پرسش‌ زير براي‌ گروهي‌ از متخصصان‌ بيمه‌ مطرح‌ گرديد:

    ‌ ‌شما يك‌ تسويه‌كننده‌ داراييهاي‌ دريايي‌ هستيد و مي‌خواهيد زيان‌ حاصل‌ از غرق‌شدن‌ سه‌ قايق‌ باري‌ بيمه‌ شده‌ كه‌ ديروز در ساحل‌ آلاسكا غرق‌ شده‌اند را به‌ حداقل‌ برسانيد. هر قايق‌ محموله‌اي‌ به‌ارزش‌ 200 هزار دلار دارد كه‌ اگر تا 72 ساعت‌ از آب‌ گرفته‌ نشود از ميان‌ خواهد رفت. مالك‌ يك‌ شركت‌ محلي‌ مسئول‌ مراقبت‌ از محموله‌هاي‌ دريايي‌ دو راه‌حل‌ را پيشنهاد داده‌ است‌ و هردوي‌ آنها هزينه‌ يكساني‌ دارند:

    طرح‌ الف: اين‌ طرح‌ محموله‌ يكي‌ از سه‌ قايق‌ را كه‌ ارزش‌ آن‌ 200 هزار دلار است‌ نجات‌ مي‌دهد.

    طرح‌ ب: اين‌ طرح‌ با احتمال‌ 1 به‌ 3 هر سه‌ قايق‌ را نجات‌ مي‌دهد كه‌ 600 هزار دلار مي‌ارزند اما به‌احتمال‌ 2 به‌ 3 هيچ‌كدام‌ نجات‌ پيدا نمي‌كنند.

    چه‌ طرحي‌ انتخاب‌ خواهد شد؟

    ‌ ‌اگر شما مثل‌ 71% از پاسخ‌دهندگان‌ مورد مطالعه‌ باشيد، طرح‌ كم‌ خطر «الف» را انتخاب‌ مي‌كنيد كه‌ يك‌ محموله‌ را بااطمينان‌ سالم‌ از آب‌ مي‌گيرد. به‌هرحال، از گروه‌ مورد مطالعه‌ ديگري‌ خواسته‌ شد. از ميان‌ دو گزينه‌ «ج» و «د» يكي‌ را انتخاب‌ كنند.

    طرح‌ ج: اين‌ طرح‌ منجر به‌ از دست‌دادن‌ دو محموله‌ باارزش‌ 400 هزار دلار مي‌شود.

    طرح‌ د: اين‌ طرح‌ بااحتمال‌ 2 به‌ 3 منجر به‌ از دست‌دادن‌ سه‌ محموله‌ به‌ارزش‌ كلي‌ 600 هزار دلار مي‌شود اما 1 به‌ 3 احتمال‌ دارد كه‌ هيچ‌كدام‌ از محموله‌ها از ميان‌ نروند. در روبروشدن‌ با اين‌ انتخابها 80% اين‌ پاسخگويان‌ طرح‌ «د» را ترجيح‌ دادند.

    ‌ ‌البته‌ اين‌ انتخابها دقيقا دو به‌ دو برابر هستند. طرح‌ «الف» مثل‌ طرح‌ «ج» و طرح‌ «ب» مثل‌ طرح‌ «د» است. آنها تنها به‌ شيوه‌هاي‌ متفاوتي‌ چارچوب‌دهي‌ شده‌اند.

    ‌ ‌تفاوت‌ گمراه‌كننده‌ پاسخها نشاندهنده‌ آنستكه‌ افراد هنگام‌ طرح‌ يك‌ مسئله‌ در قالب‌ كسب‌ مزيت‌ (محموله‌هاي‌ بازيابي‌ شده) ريسك‌گريز هستند. اما وقتي‌ يك‌ مسئله‌ در قالب‌ اجتناب‌ از زيان‌ مطرح‌ مي‌شود (محموله‌هاي‌ از دست‌ رفته)، مردم‌ ريسك‌پذيرند. به‌علاوه، آنها تمايل‌ دارند تا خود را با مسئله‌ آن‌طور كه‌ به‌آنها عرضه‌ مي‌شود سازگار كنند تااينكه‌ مسئله‌ را به‌ شيوه‌ خودشان‌ مجدداً‌ تشريح‌ نمايند.

    چارچوب‌دهي‌ با نقطه‌ مرجع‌ متفاوت‌

    ‌ ‌هنگامي‌ كه‌ چارچوب‌ از نقاط‌ مرجع‌ متفاوتي‌ استفاده‌ كند، پرسشي‌ يكسان‌ مي‌تواند پاسخهاي‌ بسيار متفاوتي‌ را حاصل‌ آورد. بياييد فرض‌ كنيم‌ شما 2000 دلار در حساب‌ جاري‌ خود داريد و از شما پرسيده‌اند كه: آيا شانس‌ 50-50 براي‌ باخت‌ 300 دلار يا برد 500 دلار را مي‌پذيريد؟

    ‌ ‌اگر از شما بپرسند كه: آيا ترجيح‌ مي‌دهيد كه‌ مانده‌ 2000 دلار حساب‌ خود را حفظ‌ كنيد يا شانس‌ 50-50 را براي‌ داشتن‌ 1700 دلار يا 2500 دلار در حساب‌ خود را مي‌پذيريد چطور؟

    ‌ ‌بار ديگر دو پرسش‌ مسئله‌ يكساني‌ را مطرح‌ مي‌كنند. در حالي‌ كه‌ از نظر منطقي‌ مي‌بايست‌ پاسخهاي‌ شما به‌ هردو مسئله‌ يكسان‌ باشد. مطالعات‌ نشان‌ داده‌اند كه‌ بسياري‌ از افراد فرصت‌ 50-50 را در پرسش‌ نخست‌ رد مي‌كنند اما شانس‌ 50-50 در پرسش‌ دوم‌ را مي‌پذيرند. اين‌ واكنشهاي‌ گوناگون‌ از دو نقطه‌ مرجع‌ كه‌ در چارچوب‌ مسئله‌ ارايه‌ شده‌اند ناشي‌ مي‌شود. چارچوب‌ نخست‌ با نقطه‌ مرجع‌ صفر بر سود و زيان‌ افزاينده‌ يا كاهنده‌ تاكيد مي‌كند. اما انديشيدن‌ به‌ زيان‌ يك‌ پاسخ‌ محافظه‌كارانه‌ را در فكر بسياري‌ از افراد آزاد مي‌كند. چارچوب‌ دوم‌ با نقطه‌ مرجع‌ 2000 دلار، اثر واقعي‌ اين‌ تصميم‌ را در معرض‌ ديد قرار مي‌دهد.

    محدودكردن‌ اثرات‌ چارچوب‌ دهي‌

    ‌ ‌مسئله‌اي‌ كه‌ خوب‌ چارچوب‌دهي‌ نشده‌ است‌ مي‌تواند حتي‌ سنجيده‌ترين‌ تصميمها را نيز تحليل‌ ببرد. اما باانجام‌ پيش‌نگريهاي‌ زير مي‌توان‌ اثر نامطلوب‌ چارچوب‌دهي‌ را محدود كرد:









    دامهاي‌ برآورد و پيش‌بيني‌



    ‌ ‌بيشتر ما در تخمين‌ زمان، مسافت، وزن‌ و حجم‌ ماهر هستيم. علت‌ اين‌ است‌ كه‌ ما دايماً‌ در مورد اين‌ متغيرها قضاوتهايي‌ مي‌كنيم‌ و در مورد درستي‌ اين‌ قضاوتها پاسخهاي‌ سريع‌ مي‌گيريم. با حل‌ اين‌ تجربيات‌ روزمره، فكر ما به‌خوبي‌ قاعده‌مند شده‌ است.

    ‌ ‌در هرحال، برآوردكردن‌ يا پيش‌بيني‌ در مورد رخدادهاي‌ داراي‌ ابهام‌ موضوع‌ متفاوتي‌ است‌ و باوجودي‌ كه‌ مديران‌ دايماً‌ چنين‌ برآوردها و پيش‌بيني‌هايي‌ را انجام‌ مي‌دهند ولي‌ به‌ندرت‌ بازخور شفافي‌ از صحت‌ كارشان‌ دريافت‌ مي‌كنند. براي‌ نمونه، اگر شما پيش‌بيني‌ كنيد كه‌ قيمت‌ نفت‌ در سال‌ آينده‌ به‌ كمتر از 15 دلار براي‌ هر بشكه‌ سقوط‌ كند و احتمال‌ اين‌ سقوط‌ 40% باشد و در عمل‌ هم‌ قيمتها به‌ آن‌ سطح‌ سقوط‌ كنند، شما نمي‌توانيد بگوييد احتمالي‌ كه‌ برآورد كرده‌ايد صحت‌ داشته‌ يا اشتباه‌ بوده‌ است. تنها راه‌ براي‌ سنجش‌ صحت‌ برآورد شما، توجه‌ مداوم‌ به‌ بسياري‌ از پيش‌بيني‌هاي‌ مشابه‌ است‌ تا ببينيد كه‌ آيا پس‌ از اين‌ واقعه، رويدادي‌ كه‌ شما فكر مي‌كرديد 40% شانس‌ وقوع‌ دارد واقعاً‌ در 40% مواقع‌ رخ‌ مي‌دهد يا خير. اين‌ كار نيازمند رسيدگي‌ به‌ حجم‌ عظيمي‌ از داده‌ها در طول‌ يك‌ دوره‌ زماني‌ طولاني‌ است. اگرچه‌ پيش‌بيني‌كنندگان‌ و كساني‌ كه‌ حساب‌ و كتاب‌ شرطبندي‌ روي‌ اسب‌ را دارند فرصت‌ و انگيزه‌ نگهداري‌ چنين‌ سوابقي‌ را دارند اما بقيه‌ ما اين‌طور نيستيم، در نتيجه‌ فكر ما هرگز براي‌ برآوردكردن‌ وضعيتهاي‌ داراي‌ ابهام‌ ماهر نمي‌شود.

    ‌ ‌تمامي‌ دامهايي‌ را كه‌ تاكنون‌ در مورد آنها بحث‌ كرديم‌ شيوه‌ تصميم‌گيري‌ ما را در رويارويي‌ با وضعيتهاي‌ مبهم‌ تحت‌ تاثير قرار مي‌دادند. اما مجموعه‌ ديگري‌ از دامها وجود دارند كه‌ بويژه‌ اثر منحرف‌كننده‌اي‌ در موقعيتهاي‌ مبهم‌ دارند زيرا توانايي‌ ما را در ارزيابي‌ احتمالات‌ تيره‌ مي‌كنند. بياييد به‌ سه‌ مورد از رايج‌ترين‌ اين‌ دامهاي‌ مربوط‌ به‌ موقعيتهاي‌ داراي‌ ابهام‌ نگاه‌ كنيم:

    دام‌ اطمينان‌ بيش‌ از حد overconfidence trap))

    ‌ ‌اگرچه‌ بيشتر ما در برآوردكردن‌ يا پيش‌بيني‌ خيلي‌ خوب‌ عمل‌ نمي‌كنيم‌ اما عملاً‌ تمايل‌ داريم‌ تا در مورد صحت‌ نظر خودمان‌ بيش‌ از حد مطمئن‌ باشيم. اين‌ كار مي‌تواند باعث‌ خطا در قضاوت‌ و در نتيجه‌ تصميم‌گيري‌ نامطلوب‌ شود. در مجموعه‌اي‌ از آزمايشها، از عده‌اي‌ درخواست‌ شد تا ميانگين‌ نرخ‌ پايان‌ وقت‌ يك‌ هفته‌ بورس‌ صنعتي‌ داوجونز (يكي‌ از شاخص‌هاي‌ بازارهاي‌ بورس‌ مطرح‌ در ايالات‌ متحده‌ آمريكا) را برآورد كنند. براي‌ به‌حساب‌ آوردن‌ عدم‌ اطمينان‌ از آنها خواسته‌ شد تا دامنه‌ مربوط‌ به‌ ارزش‌ پايان‌ وقت‌ بورس‌ را تخمين‌ بزنند. در برآورد حدبالاي‌ دامنه‌ از آنها خواسته‌ شد تا حد بالا را طوري‌ برآورد كنند كه‌ تنها 1% شانس‌ آن‌ باشد كه‌ ارزش‌ پايان‌ وقت‌ از آن‌ بيشتر باشد. به‌همين‌ شكل‌ براي‌ حد پايين‌ از آنها خواسته‌ شد تا برآوردي‌ كنند كه‌ ارزش‌ پايان‌ وقت‌ بورس‌ تنها 1% شانس‌ آن‌ را داشته‌ باشد كه‌ پايين‌تر از آن‌ واقع‌ شود. شما انتظار داريد كه‌ در صورت‌ يك‌ پيش‌بيني‌ خوب، آنها فقط‌ 2% اوقات‌ در برآوردهايشان‌ خطا كنند. اما صدها آزمايش‌ نشان‌ داده‌ است‌ كه‌ ميانگين‌ ارزش‌ واقعي‌ داوجونز در 20 تا 30 درصد دفعات‌ خارج‌ از دامنه‌ پيش‌بيني‌ها واقع‌ مي‌شود. بيشتر مردم‌ به‌خاطر اطمينان‌ بيش‌ از حد نسبت‌ به‌ درستي‌ پيش‌بيني‌هايشان‌ دامنه‌ محدودي‌ را براي‌ اين‌ احتمالها تعيين‌ مي‌كنند.

    ‌ ‌در مورد اثر اين‌ مسئله‌ بر تصميمهاي‌ بازرگاني‌ توجه‌ كنيد كه‌ در اين‌ تصميمها ابتكارها و سرمايه‌گذاريهاي‌ عمده‌ اغلب‌ به‌ دامنه‌ برآوردها بستگي‌ دارند. اگر مديران‌ در مورد يك‌ متغير حياتي‌ حد بالا را كمتر يا حد پايين‌ را بالاتر برآورد كنند ممكن‌ است‌ به‌ علت‌ اين‌ خطا در تخمين، فرصتهاي‌ جذابي‌ را از دست‌ بدهند يا خود را در معرض‌ خطرهاي‌ بسيار بزرگتر از انتظار قرار دهند. پول‌ زيادي‌ در پروژه‌هاي‌ بدفرجام‌ مربوط‌ به‌ توسعه‌ محصولات‌ از ميان‌ رفته‌ است‌ زيرا مديران‌ عملاً‌ احتمال‌ شكست‌ در بازار را به‌طور دقيق‌ به‌حساب‌ نياورده‌ بودند.

    دام‌ احتياط‌ بيش‌از حدprudence trap) )

    ‌ ‌دام‌ ديگري‌ كه‌ پيش‌بيني‌كنندگان‌ در آن‌ گرفتار مي‌شوند به‌صورت‌ احتياط‌ بيش‌ از حد يا محافظه‌كاري‌ جلوه‌ مي‌كند. هنگام‌ رويارويي‌ با تصميمهاي‌ پرمخاطره‌ تمايل‌ داريم‌ تا برآورد يا پيش‌بيني‌ خود را براساس‌ قرارگرفتن‌ در «ايمن‌ترين‌ قسمت‌ كار» تعديل‌ كنيم. براي‌ نمونه، سالها پيش‌ يكي‌ از سه‌ توليدكننده‌ آمريكايي‌ اتومبيل‌ در مورد تعداد اتومبيلهاي‌ توليدي‌ براي‌ تامين‌ نياز شلوغ‌ترين‌ فصل‌ فروش‌ خود تصميم‌ مي‌گرفت‌ و اداره‌ برنامه‌ريزي‌ بازار كه‌ مسئول‌ اين‌ تصميم‌گيري‌ بود درخواست‌ كرد كه‌ ساير بخشها پيش‌بيني‌هايشان‌ را در مورد متغيرهاي‌ كليدي‌ مثل‌ فروش‌ تخميني، موجودي‌ دلالهاي‌ اتومبيل، اعمال‌ رقبا و هزينه‌ها ارايه‌ كنند. هر اداره‌ باتوجه‌ به‌ اين‌ ارزيابيها پيش‌بيني‌هايش‌ را با ضريب‌ انحرافي‌ به‌ نفع‌ توليد اتومبيلهاي‌ بيشتر انجام‌ داد. يعني‌ فقط‌ براي‌ اينكه‌ ايمن‌ بماند. اما برنامه‌ريزان‌ بازار اين‌ تعداد را ملاك‌ قرار دادند و سپس‌ تعديلهاي‌ خاص‌ خودشان‌ را نيز با فرض‌ ايمن‌ ماندن‌ اعمال‌ كردند. غيرمنتظره‌ نبود كه‌ تعداد اتومبيلهاي‌ توليدشده‌ بسيار فراتر از تقاضا شد و فروش‌ اين‌ مازاد شش‌ ماه‌ وقت‌ شركت‌ را گرفت‌ و در آخر به‌ فروش‌ با قيمتهاي‌ تشويقي‌ منتهي‌ گرديد.

    ‌ ‌سياستگذاران‌ در رويه‌هاي‌ رسمي‌ تصميم‌گيري‌ بسيار بيش‌ از حد احتياط‌ مي‌كنند. يك‌ نمونه‌ افراطي‌ اين‌ مسئله‌ روش‌شناسي‌ «تجزيه‌ و تحليل‌ بدترين‌ حالت» (worst case analysis) است. اين‌ رويه‌ زماني‌ در طراحي‌ سيستمهاي‌ تسليحاتي‌ رايج‌ بود و هنوز هم‌ در شيوه‌هاي‌ مهندسي‌ و قانونگذاري‌ معيني‌ استفاده‌ مي‌شود. بااستفاده‌ از اين‌ ديدگاه‌ مهندسان‌ سلاحهايي‌ را طراحي‌ مي‌كنند كه‌ تحت‌ بدترين‌ تركيب‌ شرايط‌ كار مي‌كنند. حتي‌ اگر تفاوت‌ اين‌ شرايط‌ باهم‌ بي‌نهايت‌ جزئي‌ باشد. تجزيه‌ و تحليل‌ بدترين‌ موقعيت، هزينه‌هاي‌ بي‌شماري‌ را اضافه‌ مي‌كند كه‌ عملاً‌ هيچ‌ مزيتي‌ ندارند (در حقيقت‌ اين‌ شيوه‌ اغلب‌ در مسابقه‌ تسليحاتي‌ نتيجه‌ عكس‌ داده‌ است) و ثابت‌ مي‌كند كه‌ محافظه‌كاري‌ بيش‌ از حد مي‌تواند گاهي‌ خطرناكتر از احتياط‌ نكردن‌ باشد.

    دام‌ واپس‌ روي‌recallability trap) )

    ‌ ‌حتي‌ هنگامي‌ كه‌ ما نه‌ بيش‌ از حد مطمئن‌ و نه‌ بي‌جهت‌ محافظه‌كار هستيم‌ باز هم‌ ممكن‌ است‌ در برآوردها يا پيش‌بيني‌هايمان‌ در يك‌ دام‌ گرفتار شويم. به‌علت‌ اينكه‌ ما مكرراً‌ در پيش‌بيني‌هايمان‌ در مورد وقايع‌ آينده، خاطره‌هايمان‌ از وقايع‌ گذشته‌ را مبنا قرار مي‌دهيم، ممكن‌ است‌ به‌شدت‌ تحت‌تاثير وقايع‌ غيرمنتظره‌ قرار بگيريم. يعني‌ وقايعي‌ كه‌ اثري‌ قوي‌ بر حافظه‌ ما باقي‌ مي‌گذارند. براي‌ مثال، همه‌ ما در احتمال‌ وقوع‌ رخدادهاي‌ نادر اما مصيبت‌بار همچون‌ سقوط‌ هواپيما اغراق‌ مي‌كنيم. چرا كه‌ اين‌ رخدادها به‌طور نامعقولي‌ در رسانه‌ها جلب‌ توجه‌ مي‌كنند. همچنين‌ يك‌ واقعه‌ دردناك‌ يا يك‌ تصادف‌ در زندگي‌ مي‌تواند تفكر شما را منحرف‌ كند. اگر شما در مسير رفتن‌ به‌ سر كار شاهد تصادف‌ بوده‌ باشيد، احتمال‌ بيشتري‌ را به‌ تصادفهاي‌ حمل‌ و نقل‌ اختصاص‌ مي‌دهيد. اگر يكي‌ از دوستان‌ نزديك‌ شما از سرطان‌ فوت‌ كرده‌ باشد، احتمال‌ بيشتري‌ مي‌دهيد كه‌ روزي‌ خودتان‌ به‌ سرطان‌ مبتلا شويد. در حقيقت‌ هر چيزي‌ كه‌ توانايي‌ شما را در به‌خاطر آوردن‌ وقايع‌ به‌شيوه‌ متعادل‌ منحرف‌ كند، ارزيابي‌ احتمال‌ شما را نامتعادل‌ خواهد كرد. در يك‌ آزمايش، فهرستهايي‌ از زنان‌ و مردان‌ مشهور براي‌ گروههايي‌ از افراد خوانده‌ شد. در هر فهرست‌ تعداد مساوي‌ از زنان‌ و مردان‌ وجود داشت‌ اما صرف‌نظر از علت‌ شهرت، در برخي‌ از فهرستها مردان‌ مشهورتر از زنان‌ بودند و در برخي‌ ديگر زناني‌ مشهورتر از مردان‌ وجود داشتند. پس‌ از خواندن‌ اين‌ نامها، از مشاركت‌كنندگان‌ خواسته‌ شد تا درصد مردان‌ و زنان‌ هر فهرست‌ را مشخص‌ كنند. كساني‌ كه‌ فهرست‌ نام‌ زنان‌ مشهورتر را شنيده‌ بودند فكر مي‌كردند كه‌ تعداد زنان‌ بيشتري‌ در فهرست‌ وجود داشته‌ است‌ و بالعكس.

    ‌ ‌وكلاي‌ شركتها در هنگام‌ دفاع‌ از دعاوي‌ بدهي‌ اغلب‌ در دام‌ واپس‌روي‌ گير مي‌افتند. تصميم‌گيري‌ آنان‌ در مورد اينكه‌ يك‌ دعوي‌ را تسويه‌ كنند يا آن‌را به‌ دادگاه‌ بفرستند معمولاً‌ در ارزيابي‌ آنها از پيامدهاي‌ احتمالي‌ يك‌ محاكمه‌ گير مي‌افتند. به‌علت‌ اينكه‌ رسانه‌ها تمايل‌ دارند به‌شكل‌ انبوه‌ احكام‌ مربوط‌ به‌ پرداخت‌ خسارتها را در بين‌ عامه‌ مردم‌ پخش‌ كنند و در عين‌ حال‌ از ساير نتايج‌ غيراجتماعي‌ محاكمه‌ چشم‌پوشي‌ كنند، ممكن‌ است‌ قضاوت‌ در مورد احتمال‌ صدور راي‌ جريمه‌ بالا براي‌ يك‌ سرقت‌ برنامه‌ريزي‌ شده‌ را بيش‌ از واقع‌ برآورد كنند. در نتيجه، آنان‌ قرارهاي‌ بزرگتر از آنچه‌ واقعاً‌ حكم‌ شده‌ است، صادر مي‌كنند.

    راههاي‌ پرهيز از دام‌ واپس‌روي‌

    ‌ ‌بهترين‌ شيوه‌ پرهيز از دامهاي‌ مربوط‌ به‌ برآورد و پيش‌بيني، استفاده‌ از يك‌ ديدگاه‌ بسيار منظم‌ در برآوردكردن‌ و پيش‌بيني‌ است. براي‌ هريك‌ از اين‌ سه‌ دام‌ ملاحظات‌ بيشتري‌ را مي‌توان‌ در نظر گرفت:







    از پيش‌ آگاه‌بودن، از پيش‌ آماده‌ بودن‌ است‌

    ‌ ‌وقتي‌ كه‌ تصميمهاي‌ بازرگاني‌ پيش‌ مي‌آيند بندرت‌ پديده‌اي‌ به‌عنوان‌ بي‌مغزي‌ وجود دارد. مغز ما هميشه‌ در حال‌ كاركردن‌ است‌ و گاهي‌ اوقات‌ متاسفانه‌ به‌جاي‌ اينكه‌ به‌ ما كمك‌ كند ما را گير مي‌اندازد.

    ‌ ‌در هر گام‌ از فرايند تصميم‌گيري‌ ادراكهاي‌ نادرست، انحرافها و ساير دامهاي‌ تفكر مي‌توانند انتخابهايي‌ كه‌ انجام‌ مي‌دهيم‌ را تحت‌تاثير قرار دهند. تصميمهايي‌ كه‌ بسيار پيچيده‌اند احتمال‌ انحراف‌ آنها بيشتر است. زيرا آنها تمايل‌ دارند تا فرضيات‌ هرچه‌ بيشتري‌ را در بر بگيرند و داده‌هاي‌ هرچه‌ زيادتري‌ را از افراد بيشتري‌ كسب‌ كنند. هرچه‌ رقابت‌ بيشتر باشد، خطر گيرافتادن‌ در يك‌ دام‌ روانشناختي‌ بيشتر خواهد بود.

    ‌ ‌دامهايي‌ را كه‌ مرور كرديم‌ همگي‌ مي‌توانند به‌شكل‌ مجزا عمل‌ كنند. اما خطرناكتر اين‌ است‌ كه‌ آنها مي‌توانند به‌صورت‌ يكپارچه‌ عمل‌ كنند و يكديگر را تقويت‌ نمايند. يك‌ اثر رواني‌ اوليه‌ قوي‌ ممكن‌ است‌ تفكر را محور كند و سپس‌ ممكن‌ است‌ ما به‌صورت‌ انتخابي‌ در جستجوي‌ شواهد تاييد كننده‌ باشيم‌ تا انحراف‌ اوليه‌ خود را توجيه‌ كنيم. سپس‌ يك‌ تصميم‌ شتابزده‌ مي‌گيريم‌ و آن‌ تصميم‌ وضعيت‌ موجود جديدي‌ را به‌وجود مي‌آورد. همين‌طور كه‌ هزينه‌هاي‌ غيرقابل‌ بازيابي‌ ما رشد مي‌كنند، از يافتن‌ فرصت‌ مناسب‌ براي‌ جستجوي‌ يك‌ موقعيت‌ جديد و احتمالاً‌ بهتر ناتوان‌ مي‌شويم. بنابراين، اشتباهها متراكم‌ مي‌شوند و انتخاب‌ عاقلانه‌ را مشكل‌ و مشكل‌تر مي‌كنند.

    ‌ ‌همان‌طور كه‌ در آغاز گفتيم‌ بهترين‌ محافظ‌ در برابر دامهاي‌ رواني‌ - به‌تنهايي‌ يا با يكديگر - آگاهي‌ است. از پيش‌ آگاه‌بودن، از پيش‌آماده‌ بودن‌ است‌(forwarned is forearmed) . حتي‌ اگر شما نمي‌توانيد انحرافها در شيوه‌ تفكر خود را ريشه‌كن‌ كنيد، مي‌توانيد آزمونها و نظمي‌ در فرايند تصميم‌گيري‌ خود پديد آوريد كه‌ بتواند خطاهاي‌ تفكر شما را پيش‌ از اينكه‌ به‌ اشتباه‌ در قضاوت‌ بدل‌ شوند، آشكار كند. اقدام‌ براي‌ درك‌ و جلوگيري‌ از دامهاي‌ روانشناختي‌ مي‌تواند به‌ افزايش‌ اطمينان‌ در انتخابهايي‌ كه‌ انجام‌ مي‌دهيد منجر شودo.
    o هميشه‌ به‌ يك‌ مسئله‌ از چندديدگاه‌ توجه‌ كنيد. تلاش‌ كنيد به‌جاي‌ اينكه‌ به‌ اولين‌ خط‌ فكري‌ كه‌ به‌نظرتان‌ رسيد اتكا كنيد، از نقاط‌ شروع‌ مختلف‌ و ديدگاههاي‌ متفاوت‌ استفاده‌ نماييد؛ o براي‌ پرهيز از لنگرشدن‌ به‌وسيله‌ ايده‌هاي‌ ديگران، پيش‌ از اينكه‌ با سايرين‌ مشورت‌ كنيد خودتان‌ راجع‌ به‌ موضوع‌ فكر كنيد؛ o فكر باز داشته‌ باشيد. براي‌ اطلاعات‌ بيشتر نظرات‌ افراد را جويا شويد تا چارچوب‌ مرجع‌ شما گسترش‌ يابد. فكر خود را به‌ جهتهاي‌ جديد معطوف‌ سازيد؛ o آگاه‌ باشيد كه‌ از لنگركردن‌ مشاوران‌ و سخنگويان‌ خود و ساير كساني‌ كه‌ شما از آنها درخواست‌ اطلاعات‌ و مشورت‌ مي‌كنيد اجتناب‌ نماييد. در مورد ايده‌ها، تخمينها و تصميمهاي‌ آزمايشي‌ خود هرچه‌ كمتر با آنها صحبت‌ كنيد. اگر ايده‌هاي‌ خود را بيش‌ از حد آشكار كنيد ممكن‌ است‌ كه‌ ايده‌هاي‌ شما به‌سادگي‌ به‌ خودتان‌ بازگردانده‌ شوند؛ o به‌ويژه‌ در مذاكرات‌ خود متوجه‌ لنگرها باشيد. پيش‌ از اينكه‌ هرگونه‌ مذاكره‌اي‌ آغاز شود در مورد موقعيت‌ خود كاملاً‌ فكر كنيد. تا از لنگرشدن‌ به‌وسيله‌ پيشنهادهاي‌ مقدماتي‌ ساير گروهها جلوگيري‌ كنيد. همزمان، در جستجوي‌ فرصتهايي‌ براي‌ استفاده‌ از لنگر به‌نفع‌ خود باشيد. براي‌ مثال، اگر شما فروشنده‌ هستيد يك‌ قيمت‌ بالا اما قابل‌ دفاع‌ براي‌ شروع‌ پيشنهاد كنيد. O هرگز به‌ وضعيت‌ موجود به‌عنوان‌ تنها گزينه‌ خود فكر نكنيد، انتخابهاي‌ ديگري‌ را به‌عنوان‌ نقاط‌ متقابل‌ تعيين‌ نماييد و بادقت‌ نقاط‌ قوت‌ و ضعف‌ آنها را ارزيابي‌ كنيد؛ o از خود بپرسيد در صورتي‌ كه‌ وضعيت‌ موجود وجود نداشت‌ آيا گزينه‌ وضعيت‌ فعلي‌ را برمي‌گزيديد؟ از اغراق‌كردن‌ در تلاش‌ و هزينه‌ لازم‌ براي‌ تغيير وضع‌ موجود اجتناب‌ كنيد؛ o به‌خاطر داشته‌ باشيد كه‌ مطلوبيت‌ وضع‌ موجود با گذشت‌ زمان‌ تغيير خواهد كرد. هنگام‌ مقايسه‌ گزينه‌ها هميشه‌ آنها را هم‌ از لحاظ‌ آينده‌ و هم‌ از ديد وضعيت‌ حاضر ارزيابي‌ كنيد؛ o اگر براي‌ شما چندين‌ انتخاب‌ بهتر از وضعيت‌ موجود ميسر باشد، اين‌ وضعيت‌ را تنها به‌اين‌ علت‌ كه‌ برگزيدن‌ بهترين‌ انتخاب‌ مشكل‌ است، مبنا قرار ندهيد و به‌ خود در گزينش‌ كردن‌ فشار بياوريد. O به‌دقت‌ در جستجوي‌ افرادي‌ باشيد كه‌ به‌ تصميمهاي‌ پيشين‌ وابستگي‌ ندارند و براين‌ اساس‌ احتمال‌ نمي‌رود كه‌ به‌ آن‌ تصميمها متعهد باشند، به‌نظرات‌ آنها توجه‌ كنيد؛ o بسنجيد چرا پذيرش‌ اشتباههاي‌ گذشته‌ شما را دچار تنش‌ مي‌كند. اگر مشكل‌ در اعتماد به‌نفس‌ زخم‌خورده‌ شما ريشه‌ دارد با آن‌ رو-در-رو برخورد كنيد. به‌خاطر آوريد حتي‌ انتخابهاي‌ هوشمندانه‌ مي‌توانند پيامدهاي‌ بدي‌ داشته‌ باشند. حتي‌ بهترين‌ و با تجربه‌ترين‌ مديران‌ نسبت‌ به‌ خطا در قضاوت‌ آسيب‌ناپذير نيستند. گفته‌هاي‌ عاقلانه‌ وارن‌ بافت‌ را به‌خاطر داشته‌ باشيد كه: «وقتي‌ درون‌ يك‌ چاله‌ مي‌افتيد بهترين‌ كاري‌ كه‌ مي‌توانيد انجام‌ دهيد اين‌ است‌ كه‌ از گودكردن‌ چاله‌ دست‌ برداريد». O در جستجوي‌ راههاي‌ تسلط‌ بر انحراف‌ هزينه‌هاي‌ غيرقابل‌ جبران‌ در تصميمها و توصيه‌هاي‌ زيردستان‌ خود باشيد. هنگامي‌ كه‌ لازم‌ باشد مسئوليتها را مجدداً‌ تخصيص‌ دهيد؛ o فرهنگ‌ ترس‌ از شكست‌ را كه‌ خود باعث‌ ارتكاب‌ اشتباه‌ مي‌شود، گسترش‌ ندهيد. در هنگام‌ پاداش‌دادن‌ به‌ افراد به‌ كيفيت‌ تصميم‌گيريهاي‌ آنها توجه‌ كنيد. آنچه‌ را كه‌ در هنگام‌ تصميم‌گيري‌ آنها شناخته‌ شده‌ بود به‌حساب‌ آوريد نه‌اينكه‌ تنها به‌ نتايج‌ تصميمهاي‌ آنان‌ توجه‌ كنيد. O فردي‌ را پيدا كنيد كه‌ نقش‌ مخالف‌ را بازي‌ كند تا در مورد تصميمي‌ كه‌ مدنظر داريد بحث‌ كند. اگرچه‌ بهتر اين‌ است‌ كه‌ خودتان‌ يك‌ استدلال‌ مخالف‌ را تهيه‌ كنيد. قويترين‌ دلايل‌ انجام‌ كاري‌ ديگر چيست؟ دلايلي‌ كه‌ در اولويت‌ دوم‌ هستند كدامند؟ اولويت‌ سوم‌ چطور؟ موقعيت‌ را با فكر باز مورد توجه‌ قرار دهيد؛ o در مورد انگيزه‌هايتان‌ با خود روراست‌ باشيد. آيا واقعاً‌ اطلاعاتي‌ كه‌ جمع‌آوري‌ كرده‌ايد براي‌ يك‌ انتخاب‌ هوشمندانه‌ به‌ شما كمك‌ مي‌كنند يا اينكه‌ تنها به‌دنبال‌ شواهد تاييدكننده‌ آنچه‌ دوست‌ داريد بوده‌ايد؟ o هنگامي‌ كه‌ در جستجوي‌ راهنمايي‌ از ديگران‌ هستيد سوالهايي‌ را كه‌ شواهد تاييدكننده‌ را مي‌طلبند نپرسيد. اگر دريافتيد كه‌ به‌نظر مي‌آيد يك‌ مشاور هميشه‌ از ديدگاه‌ شما پشتيباني‌ مي‌كند مشاور جديدي‌ پيدا كنيد. خود را در محاصره‌ افراد بله‌قربان‌گو قرار ندهيد. O كوشش‌ كنيد مسئله‌ را چندين‌ مرتبه‌ به‌صورت‌ طبيعي‌ مطرح‌ كنيد به‌طوري‌ كه‌ مزايا و معايب‌ تركيب‌ شوند يا نقاط‌ مرجع‌ گوناگون‌ در بر گرفته‌ شوند. براي‌ نمونه: آيا شما شانس‌ 50-50 براي‌ از دست‌دادن‌ 300 دلار را كه‌ منجر به‌ مانده‌ حساب‌ بانكي‌ 1700 دلار مي‌گردد مي‌پذيريد يا شانس‌ 50-50 براي‌ بردن‌ 500 دلار را كه‌ باعث‌ مانده‌ حساب‌ بانكي‌ 2500 دلار مي‌شود؟ o به‌دقت‌ در فرايند تصميم‌گيري‌ خودتان‌ در مورد چارچوب‌دهي‌ مسئله‌ فكر كنيد. در نقاطي‌ در طول‌ اين‌ فرايند به‌ويژه‌ در انتهاي‌ آن‌ از خود بپرسيد اگر چارچوب‌دهي‌ تغيير كند تفكر شما چگونه‌ تغيير خواهد كرد؟ o هنگامي‌ كه‌ ديگران‌ تصميمي‌ را به‌ شما پيشنهاد مي‌كنند، شيوه‌اي‌ كه‌ آنها مشكل‌ را سازماندهي‌ كرده‌اند، بسنجيد آنها را به‌وسيله‌ چارچوبهاي‌ گوناگون‌ ديگري‌ به‌ چالش‌ وا داريد. O براي‌ كاهش‌ آثار اطمينان‌ بيش‌ از حد در برآوردكردن، هميشه‌ باتوجه‌ به‌ دو حد نهايت، كار را آغاز كنيد يعني‌ باتوجه‌ به‌ حد بالا و حد پايين‌ دامنه‌ مقادير امكان‌پذير. اين‌ كار به‌ شما كمك‌ خواهد كرد تا به‌وسيله‌ ارزيابي‌ اوليه‌ محور نشويد. سپس‌ ارزيابي‌ خود را از نظر محدوده‌هاي‌ بالا و پايين‌ به‌ چالش‌ كشيد. تلاش‌ كنيد تا ببينيد اگر ارزيابي‌ واقعي‌ پايين‌تر از حد پايين‌ يا بالاتر از حد بالاي‌ شما واقع‌ شود چه‌ پيامدهايي‌ به‌دنبال‌ خواهد داشت. سپس‌ به‌شكل‌ متناسبي‌ دامنه‌ ارزيابي‌ خود را اصلاح‌ كنيد. ارزيابي‌هاي‌ زيردستان‌ و مشاوران‌ خود را به‌همين‌ شيوه‌ به‌ چالش‌ گيريد، زيرا آنها نيز نسبت‌ به‌ اطمينان‌ بيش‌ از حد وسوسه‌ مي‌شوند. O براي‌ پرهيز از دام‌ احتياط‌ بيش‌ از حد، هميشه‌ ارزيابي‌ خود را با صداقت‌ انجام‌ دهيد و براي‌ كسي‌ كه‌ از آنها استفاده‌ مي‌كند توضيح‌ دهيد كه‌ آن‌ ارزيابيها تنظيم‌ نشده‌اند. به‌ هركسي‌ كه‌ ارزيابيها را براي‌ شما تهيه‌ مي‌كند نياز به‌ درستي‌ داده‌ها را تاكيد كنيد. ارزيابيها را در يك‌ دامنه‌ منطقي‌ بسنجيد تا بتوانيد اثر آنها را تخمين‌ بزنيد. به‌ ارزيابيهاي‌ حساس‌تر توجهي‌ مضاعف‌ داشته‌ باشيد. O براي‌ حداقل‌كردن‌ اغتشاش‌ حاصل‌ از نوسان‌ در واپس‌روي‌ با دقت‌ تمام‌ فرضيات‌ خود را آزمون‌ كنيد تا مطمئن‌ شويد كه‌ آنها بي‌جهت‌ به‌وسيله‌ حافظه‌ شما تحت‌ تاثير قرار نگرفته‌ باشند. هرجا كه‌ امكان‌پذير باشد آمار واقعي‌ را به‌دست‌ آوريد. سعي‌ كنيد كه‌ حدس‌ و گمان‌ راهنماي‌ شما نشود. o هميشه‌ اهداف‌ خود را به‌ خود گوشزد كنيد، بسنجيد كه‌ چگونه‌ مي‌توان‌ با حفظ‌ وضعيت‌ موجود به‌ آن‌ اهداف‌ دست‌ يافت. ممكن‌ است‌ دريابيد كه‌ برخي‌ از عناصر وضعيت‌ موجود به‌عنوان‌ مانعي‌ در جهت‌ اهداف‌ شما عمل‌ مي‌كنند؛ the sunk-cost trap)) o هميشه‌ چك‌ كنيد تا ببينيد كه‌ تمامي‌ شواهد را بادقت‌ يكسان‌ آزمايش‌ مي‌كنيد. از تمايل‌ به‌ پذيرش‌ شواهد سازگار بدون‌ پرسش‌ پرهيز كنيد؛ o چارچوب‌ اوليه‌ را به‌صورت‌ خودكار نپذيريد خواه‌ به‌وسيله‌ خود شما و خواه‌ به‌وسيله‌ فرد ديگري‌ شكل‌ گرفته‌ باشد. هميشه‌ تلاش‌ كنيد مسئله‌ را به‌شيوه‌هاي‌ گوناگون‌ چارچوبدهي‌ مجدد كنيد. در جستجوي‌ انحرافهايي‌ باشيد كه‌ به‌وسيله‌ چارچوب‌ ايجاد شده‌اند؛ estimating and forcasting traps))

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •