صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 32

موضوع: مقالات انجمن مدیریت 7

  1. #21
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    New كارگزینی هتل

    كارگزینی هتل



    كارگزینی هر مؤسسه را باید یكی از پستها و مشاغل حسّاس و قابل توجه به شمار آورد و برای آن اهمیت خاصی قائل شد.
    مسئول كارگزینی هر تشكیلات، عضوی است كه با كلیه پرسنل، به شیوه های گوناگون ارتباط دارد و این ارتباط منحصر به استخدام افراد نیست بلكه مادام كه تشكیلات موسسه پابرجاست، كاركنان آن در تمام مدت خدمت با كارگزینی سر و كار خواهند داشت. روی همین اصل كارگزینی می تواند در سرنوشت شغلی و حقوقی كاركنان اثر مثبت یا منفی داشته باشد.
    چنانچه كارگزینی وظایف خود را به خوبی انجام دهد و مقررّات مربوط به امور استخدامی و حقوقی پرسنل را دقیقاً رعایت نماید، می توان امیدوار بود كه موجبات دلگرمی كاركنان فراهم خواهد شد و با نهایت علاقه و جدیت به كارخود ادامه خواهند داد و جریان كارها نظم و انسجام خود را حفظ خواهد كرد، ولی اگر كوتاهی و سهل انگاری درامور كارگزینی به هرحد و اندازه ای وجود داشته باشد یا مسئولان كارگزینی دروظایف خود نظرات شخصی و اغراض خصوصی را اعمال نمایند و حب و بغضی به خرج دهند، مسلّماً اثرات سوء آن دیر یا زود در پرسنل هتل مشهود خواهد شد و نتایج نا مطلوب آن در جریان گردش كار هتل اثر خود را خواهد بخشید.
    كارگزینی هتل در درجه اول باید به اهمیّت وظایف خود پی ببرد و از این كه سرنوشت و حقوق افراد كثیری را در دست دارد، آگاه باشد و بداند، هر قدمی كه در احیای حق قانونی كارمندی بردارد به سود هتل برداشته است و هر غفلتی در این باره به زیان هتل تمام خواهد شد.
    نیّات صادقانه و اعمال خوب كارگزینی هر تشكیلاتی به پرسنل دستگاه امید و اطمینان می بخشد كه حقوق حقه هركس محفوظ است. درنتیجه افرادنیزخودرا موظّف می دانندصادقانه كار كنند و حداكثر فعالیّت را درجهت حفظ منافع هتل معمول دارند.
    اكثرگله ها وشكایتها ونارضایتیهای كارمندان ازمسئولان كارگزینی درزمینه های تضییع حق،اعّم ازحقوق ومرخصی وپاداش وعیدی واضافه كارومزایای دیگریا تبعیض ناروا بین كاركنان وموارد استخدامی ومسائلی ازاین قبیل می باشد.
    چنانچه كارگزینی درمسائل یاد شده درحدود وظایف و امكانات و مقررات موضوعه ، درباره تمام پرسنل ،روش عادلانه وبی غرضانه ای در پیش بگیرد، قطعاً برای كسی جای نگرانی باقی نخواهد بود و با دلگرمی به انجام وظیفه مشغول خواهند شد.
    البته در تمام مؤسسات مهم یا هتلهای بزرگ ، برای رؤسا یا مسئولان كارگزینی وظایف و تكالیفی وضع گردیده است كه ملزم به اجرای آن هستند و هر هتلی نیز باید حدود وظایف كاركنان خود را با توجه به مقتضیات و اهمیت هتل مشخص و معیّن نماید.
    آنچه در این جا یادآور می شود، مواردی است كلی كه دارای اهمیت است و جزئیات كارهای مربوط به كارگزینی را مدیران هتلها تعیین می نمایند.
    مسئولان كارگزینی در جریان استخدام پرسنل و مصاحبه با آنان قرار دارند ، باید در بدو امر افرادی را انتخاب واستخدام نمایند كه شایستگی انجام امور هتل را داشته باشند و بتوانند از عهده وظایفی كه به آنان واگذارمی شود برآیند .از سلامت كامل برخوردار باشند و كاری كه برای آنان در نظر گرفته می شود با شوق و علاقه كامل بپذیرند.
    فرمها وبرگهای مربوط به درخواست كاروثبت مشخصات، مورد دقت قرارگیرد و از صحت مندرجات آن اطمینان حاصل شودوافرادی كه معرف استخدام داوطلب هستند از نظر هتل موجه و شناخته شده باشند.
    به حضور و غیاب و مرخصیها و اضافه كاریها باید دقیقا رسیدگی شود و درلیست های پرداخت حقوق منعكس گردد تا درنظر محاسبه اشتباهی رخ ندهد و حقی از كارمند یا هتل ضایع نگردد.
    مهمترازهمه شناخت كامل پرسنل از جهات مختلف است كه مسئولان كارگزینی باید برای این قسمت اهمیت خاصی قائل شوند، زیرا ممكن است مدیر هتل تغییر یابد و مدیریت جدید برای شناخت افراد شاغل ازنظرسوابق كار واخلاق ورفتار شخصیت وكارآیی و خصوصیات دیگر، نیاز به كسب اطلاعات كافی داشته باشد. در چنین مواقعی مسئول كارگزینی باید با نیّت پاك و عاری از هر نوع آلایشی آنچه را كه میداند دراختیار مدیریت جدید بگذارد.
    صلاحیت و خلوص نیّت و بینش اصیل مسئول كارگزینی باید تا آن حد محرز و قابل باور وپذیرش باشدكه درگزارش وبیانات او اثری از سوء نیت و نشانه ای از غرض ورزی وجود نداشته باشد. این بی نظری و بی ریایی، روح علاقه و درستكاری و عزّت نفس را در كلیه كاركنان هتل تجسّم می بخشد و آنان را وادار می كندكه با وجدانی بیدار وآگاه و راحت وآسوده تا حد فداكاری، دلسوزی نمایند و بر مشكلات غلبه كنند و ذهن خود را از هر نوع خیالات و تصورات واهی بزدایند.
    پرونده های مربوط به كاركنان هتل باید آنقدر صریح و دقیق و گویا باشد كه درصورت مراجعه مدیریت هتل، به عنوان روشنگر واقعیت و حقیقت تلقی شود وازتردیدو توهم مبرا باشد.كارت پرسنلی كه نمونه كه در این مقاله آمده است حاوی نكات ومندرجاتی است كه می تواند جایگزین خلاصه پرونده بسیار روشن و رسا و قابل استفاده باشد.
    در این تعرفه كلیه مشخصات، مرخصی ها، تعطیلات، حضور و غیات، غیبتها، وضع رفتار و اخلاق، انضباط، كارآیی ، تشویق و قدردانی و حتی چگونگی نظافت شخصی كارمند منعكس شود و نظریه سرپرست قسمت را نیز در بر دارد و وسایلی را هم كه در اختیار كارمند گذاشته می شود، نشان می دهد.
    هر موقع كه لازم باشد می توان اطلاعات مورد احتیاج را در عرض ماه و سال از این كارت به دست آورد.بدیهی است این كارت دور از دسترس پرسنل نگهداری می شود، ولی در موارد لزوم بخصوص مواقعی كه طرزكارورفتار و انضباط هر یك از افراد پرسنل مورد رضایت نباشد، باید تذكر داده شود تا درخود احساس مسئولیت كند و نسبت به اصلاح رویه و طرز كار خود مفید باشد.
    كارت ورود وخروج و ساعت زنی هر یك از افراد دارای همان شماره ای خواهد بودكه دركارت پرسنلی ذكر گردیده است.
    با این كه سرپرستان قسمتها ناظر بر اعمال و رفتار پرسنل زیر نظر خود هستند و اگر مشكلی پیش آید نسبت به حل آن اقدام می كنند. ولی مسئولان كارگزینی نیز موظف اند در موارد لزوم به خواسته ها و گله ها و شكایات پرسنل، دقیقاً رسیدگی نمایند و در رفع نیازمندیها و جلب رضایت آنان صمیمانه بكوشند و به درخواستهای آنان تا آنجا كه موازین و مقررات هتل اجازه می دهد توجه نمایند. زیرا دلسوزی و حمایت و دفاع از حقوق و مزایای حقه پرسنل از وظایف كارگزینی است و این مسأله به افراد پرسنل امید و دلگرمی فراوان می بخشد و صداقت و ایمان و نیروی كار آنان را بالا می برد.
    آموزش و تأثیر آن درکیفیت خدمات هتل

    پیش از بكارگماردن واستخدام افراد و پرسنل ، همواره بایدكه صفات و ویژگیهای اخلاق پسندیده و صلاحیت معنوی آنها را با دقت بررسی نمود وروحیه مسئولیت پذیری و همكاری صمیمانه آنها با مدیرو مسئول هتل را بنظرآورد.
    پس آنگاه كه دریافتیم خصلت های انسانی و ارزش های متمایز فردی و اجتماعی در متقاضیان، نمودی دارد، می بایست كه آنها را بردیگران برتری دهیم و به استخدام درآوریم. آشنایی با پیوند افراد با مالك هتل و یا دریافت توصیه و سفارش از این یاآن فرد خاص، نمی باید كه موجب آن شود تا كاری ناسنجیده انجام دهیم و كاری با چنان اهمیت رابه افرادی بی معیار و ناشناخته واگذار نماییم.
    توان و كاربری افراد از دیگر خصایلی است كه می باید در آنها ریشه بگیرد و انتخاب و شناخت چنین افرادی چندان به آسانی نخواهد بود كه بتوان پیش بینی كرد. بسیاری از مدیران هتل ، برای تأمین نیروهای انسانی خود، در جستجوی اشخاص با تجربه ای هستند كه مدتی را در این كار و در هتل های دیگر گذرانده اندو نامی یاشهرتی یا وجهه ای اندوخته از چند و چون كار ، اطلاع یافته باشند. ناگفته پیداست كه چنین افرادی، خود ارجمندند و ارزشهایی برای كار در هتلداری به حساب می آیند، لیك باید به همین كاركنان نیز،آموزشهای لازم و مستمر تعلیم گردد، بایددر نظر داشت كه تنها دارا بودن ذوق و سلیقه یا مختصری پیش آگاهی و ابتكار، مانع از آن نشود كه به همین كاركنان نیز ،آموزش های لازم ومستمر تعلیم گردد زیرا بدست آوردن موقعیت و كسب وجهه برای هتل در چنان صورتی به مراتب سریعتر وكاملتر ممكن خواهد گشت. مدیران كارآزموده و با تجربه ، آسان می توانند افراد مورد نیاز خود را پس از انجام یك گفتگوی مصاحبه وار ، و در مدتی كوتاه ، به میزان هوش و دریافت و میزان درك و ذكاوت و پایه كاردانی و تجربه و توانایی اخلاقی و میزان تحصیل و دانش و بینش در خواستاران كاردر هتل ، پی ببرند . با اندكی دقت در رفتار و بعضی واكنش های ناخود آگاه كه در آنها مشاهده می شود ، می توان تا حدودی بر توانایی شخصیت آنها نیز وقوف پیدا كرد . در اینجا است كه یك مدیر مجرب می تواند تصمیم درست خود را تعیین كند كه شخصی معین را درسیستم هتلداری جای بدهد و استخدام كند و یا از وی بگذرد .
    هر یك از هتل ها ، عضوی از خانواده گسترده و عظیم هتل های جهانی بشمار می رود و كاركنان هر یك از هتل ها نیز همچون اعضاء به هم پیوسته خانواده جهان گستر هتل های دیگر در پهنه گیتی به حساب می آیند . یك هتل ، خود ، همچون یك خانواده است كه كه رشته پیوستگی میان كاركنانش ، بصورت همان روابط صمیمانه شغلی و حرفه أی برقرار می گردد . هرچه استحكام شخصیت افراد پایدارتر و روحیه مسئولیت پذیری و احساس صمیمیت در میان اعضاء چنین خانواده ای قوی تر باشد ، محبوبیت و شهرت نیكو و موفقیت روز افزون آنها نیز بیشتر خواهد بود . سستی یا بی علاقگی و نبود احساس مسئولیت در هر یك ازاین اعضاء ، همچون بیماری واگیرداری است كه نباید بدان فرصت گسترش داد . استحكام درون و قدرت روحی و شخصیت فرد ، عامل تعیین كننده برای دستیابی به موفقیت فردی واجتماعی است .كاركنان یك هتل می بایست ازاین امتیازها بطورهرچه كاملتر بر خوردار باشند .
    تجربه داشتن و برخورداری از پیشینه نیكو و خوشنام بودن در جامعه هتلداران ، امتیازی ارزشمند است ، لیكن همچنان كه پیش از این یادآور شدیم ، روحیه پذیرش مسئولیت و شیوه اجرای آن و برخوردار بودن از منش و بینش فردی و اشتیاق درونی به كار هتلداری ، ودیعه ای است كه در نهاد هركس نمی توان سراغ آن را گرفت .
    انسان ها و نیروی بدنی آنها ، خواه كاركنان یك موسسه باشند یا كارمندان یك اداره یا یك شركت را تشكیل دهند،تفاوت چندانی بایكدیگر ندارد، هریك به انجام آنچه كه خود را بدان موظف می شنا سند ، اشتغال می ورزند واز این روی می توان آنها را همچون یك تن واحد درنظر آورد ، چرا كه این یك ، برآن دیگری مزیت نمی یابند و بر یكدیگر برتری ندارند . ولی عامل تعیین كننده ای كه در محدوده شغلی ودرچهار چوب مسئولیت و وظیفه یكی را بر دیگری امتیاز می بخشد ، شیوه تفكر،توانایی رهبری ، قدرت و صلابت ، هوش و ذكاوت ، اراده و تصمیم گیری بجا و بموقع است كه در یك عبارت ، آن را به شخصیت و روحیات فردی تعبیر می كنیم و همین معیار است كه یك مدیر با تجربه را در تشخیص صحیح كاركنان محیط خودیاری می رساند و تفاوت های موجود میان آنها را آشكار می كند .
    مدیران هتل ها بایدتوجه دقیق بدین نكات مبذول دارندودر پی آن باشند كه شناخت كافی از تما می كاركنان هتل بدست آورند ،توان و استعداد های شغلی هر یك از آنها را بسنجند و آنگاه به هر یك از كاركنان خود ،مسئولیتی در خور توان و شغلی متناسب با شایستگی های او به وی بسپارند.اكنون یك پرسش مطرح می گردد :كدام هتل ها بهتر می توانند در جذب و بكارگیری افراد مجرب و شایسته ، موفقیت داشته باشند ؟
    پاسخ بدین پرسش به عواملی چند بستگی دارد و همین عوامل هستند كه شكست و سرخوردگی و یا موفقیت و امیدواری و نیكنامی روز افزون را برای یك هتل . مدیرآن ، در گرو خود دارند. از جمله این عوامل می توان : چگونگی رفتار با یك یك افراد پرسنل ، آینده نگری مسئولین هتل ها ، محتوی برنامه هایی كه برای رشد و توسعه هتل و ثبات و رفاه كاركنان تنظیم كرده اند ،نحوه مدیریت هتل ، طرز برخورد مدیر با كاركنان و شیوه مدیریت او ، میزان حقوق و مزایای پرداختی به كاركنان با توجه به مشكلات آنها و دیگر مسائل رفاهی و معیشتی را یادآوری نمود .
    ولی سر آغاز این عوامل را باید علاقمندی مدیریت هتل به كارآموزش كاركنان و نیروهای انسانی هتل و بالا بردن سطح فرهنگ و دانش یك یك آنها دانست ، اجرای برنامه های صحیح آموزشی به یك مدیر دور اندیش و آینده نگر این نوید را خواهد داد كه چشم اندازی پر امید و درخشان به همراه نام نیك وآوازه بلند در انتظار اوست و این است آن موفقیتی كه یك مدیر واقعی باید درتحصیل آن بكوشد . به تأكید می گوئیم و تكرار می كنیم كه مدیران هتل باید به آموزش دادن و پرورش فرهنگی كاركنان خود به نهایت درجه اهمیت دهند و برای دستیابی بر این هدف ها ، از همكاری و مساعدت مدیران متخصص و با تجربه دیگر استفاده برگیرند و از آنها به منظور آموزش دادن به كاركنان خود ، دعوت نمایند . این شیوه می تواند بسیار موثر و كامل تراز آن باشد كه مدیر هتل ، خودبخواهد به كاركنانش آموزش دهد، چرا كه در اجتماعی از كاركنان كه با هدف آموزش برگزارگردیده وباید همچون كلاس درس ، تنها بهمسائل آموزشی لازم پرداخته شود ، ممكن است كه مشكلات و موضوع های فردی و خصوصی و یا دیگرمسائل غیر مربوط به برنامه آموزش در جمع شركت كنندگان مطرح گردد. این واقعیت را باید پذیرفت كه طرح اینگونه مسائل خود شیوه ای است كه می تواند به حل و رفع آنها بینجامد ، لیك در چنان صورتی نمی توان انتظار داشت كه مشكلات مربوط به آموزش صحیح كاركنان نیز به انجام برسد .اینست كه دعوت از دیگر مدیران كار آزموده بهتر می تواند به پیشبرد آموزش كاركنان ، یاری برساند و دستیابی بر هدف مطلوب را ممكن سازد .
    دراجرای برنامه آموزشی كاركنان هتل می بایست كه تا آنجا كه ممكن است از شیوه های آموختن مربوط به حافظه های مختلف كه درنهاد هركس وجود دارد ، بهره گیری نمود . حافظه شنوایی ، حافظه بینایی و شیوه آزمایش و خطا ، از مراكز مغزی و استعدادهای یادگیری افراد شمرده می شوند. نمایش فیلم ها و اسلاید های آموزشی ، توصیف و شرح مطالب و بازدید از دیگر هتل ها و آشنائی با طرزكارگردانندگان آنها ،بخصوص در صورتی كه به كسب موفقیت هایی دركارهای خود نیز ، شهرت یافته باشند ، می تواند تاثیرشگرفی درآموزش كاركنان هتل داشته باشد .
    نیروی انسانی و گردانندگان یك هتل ،نهایت اهمیت را دركار اداره هتل دارند و به همین دلیل است كه باید این نیرو را هرچه دقیق ترزیر نظرگرفت مدیران دلسوز و آینده نگر و خواستار پیشرفت باید بر این عقیده باشند كه نیروی انسانی بی نقص و ستوده و سلامت و كارآزموده، بزرگترین سرمایه برای هتل آنها بحساب می آید.
    آموزش صحیح به كاركنان هتل باید تمامی كاركنان و سرپرستان در بخش های مختلف را،شامل گردد وبرنامه های آموزشی باید چنان تنظیم شوندكه جنبه ها ی نگاهداری و حفظ آموزش ها و همچنین توسعه و پیشرفت مطالب آموزشی با توجه به مقتضیات روز، درمحتوی آنها رعایت گردد.
    از نكات مهمی كه باید به هنگام استخدام افراد، مورد توجه قرارگیرد، تعداد سالهای عمر و سنینی متقاضیان كاردر هتل است. افراد جوان، دارای انرژی های جسمانی و فكری و روحی قویتر و پایا هستند و از اینروی، استعداد فراگیری بیشتری دارند و آمادگی آنها برای پذیرشمسائل نوین و آموزشهای جدید، افزونترازافراد سالخورده است. همچنین باید در نظر داشت كه همین افراد جوان هستند كه درآینده خواهند توانست با اندوخته ارجداری از تجربه ها و كارهای چندین ساله خود در خدمت هتل باشند و آن هنگامی است كه پای به مرحله كهن سالی و پیری گذاشته باشند و تجربه های سالیان پیش آنها بیشتر از توان و انرژی وكارآیی شان برای هتل حائز اهمیت خواهد بود، به سخن دیگر:
    جوانی یك كارمند هتل با مصرف انرژی او در كار هتلداری می گذرد و در سنین پیری ، این تجربه اوست كه باید در خدمت هتل قراربگیرد. بهتر آنست كه مدیران هتل ها، معاونین خود را ازمیان افراد جوانتر كه به عنوان معاون یا سرپرست، مسئولیت بخشی از هتل را بر عهده خواهند داشت، انتخاب نمایند. این افراد نیز در جای خود به آموزش های روز و با توجه به دگرگونی های روزانه در سطح جهانی، احتیاج خواهند داشت. چنانچه یك مدیر دور اندیش برای آموزش پرسنل خود، سرمایه و وقت كافی معین نماید و آن رابكار بگیرد، نباید انتظار داشته باشد كه نتیجه اقدام خود را درفرصتی كوتاه بدست آورد. بلكه باید چنان بیندیشند كه صرف هزینه در این مورد، نوعی سرمایه گذاری دراز مدت است كه نتیجه وثمرش در زمانی طولانی عاید خواهد گردید. این اندیشه را نیز كه سرمایه گذاری در زمینه آموزش صحیح كاركنان هتل، اقدامی است كه زیان رسانی و خسارت در پی خواهد داشت، باید كنار گذاشته شود و به سر راه نیابد.
    در نظر آوریم كه مدیر یا هر یك از پرسنل یكی از بخشهای هنل، پس از انجام كار روزانه ، در اجتماع آموزشی و دوره آن شركت نماید و بطور صحیح مورد ارزیابی و سنجش قرار گیرد. اكنون میتوان نتیجه چنین اقدامی را در بلند مدت در نظر گرفت كه بسیار با ارزش و شگفت انگیز خواهد بود و هزینه های صرف شده در برابر آن ناچیز جلوه خواهد كرد. چنین سرمایه گذاری ها، خود دلیل بر مدیریت صحیح و علمی انجام شده از سوی مدیر هتل است كه در جهت تدارك آینده و برنامه ریزی های آموزشی و گسترش نیروی انسانی توانسته است گام های سازنده و مفید بردارد. علاقه و اشتیاق یك مدیر متخصص به آموزش كاركنان هتل خود، در واقع یك معیار مطمئن و یك كانال مؤثر برای ترفیع و پیشرفت افراد و پرسنل را تعیین می نماید . بطوریكه در هر موقعیت خاص كه به وجود یك فرد یا افرادی از بخش های مختلف نیازباشد، به آسانی میتواند آنها را برگزینند و از مهارت ها و قابلیت های آنها برای انجام مسئولیت جدید، اطمینان داشته باشد.
    یادآور شدیم كه نتایج آموزش افراد، در دراز مدت حاصل میشود. هتل دارانی كه به این امر چندان اهمیت ندهند و توجه ننمایند، آینده ای ناپایدار وآمیخته با هرج و مرج در انتظار آنها خواهد بود كه از پدیده های تأسف بار آن میتوان ارائه سرویس نامطلوب ، ضایعات و ریخت و پاش فراوان ، هدر رفتن نیروی انسانی و سرمایه های باارزش دیگر رامثال آورد.
    هتل های مشهور و بزرگ، بدین نكات بخوبی توجه دارند و اهمیت آن را به بهترین صورتی دریافته اند و این واقعیت را شعار خود قرار داده ند كه :"اگر پرسنل آموزش دیده و بافرهنگ وجود نداشته باشد، هتل نیز وجود نخواهد داشت. توسعه و افزایش نیروی انسانی و انجام برنامه های آموزشی آنها، شرط اساسی موفقیت و توسعه در هتلداری محسوب می گردد. آموزش هایی كه به هنگام كار و ارائه خدمت به كاركنان هتل داده میشود، این فرصت را برای مدیر اندیشمند فراهم می سازد تا هر چه دقیق تر ، به وجود نواقص احتمالی واقف گردد ودركوتاه ترین مدت در پی حلمسائل موجود برآید. آنچه كه در زمینه های آموزشی و در محیط های خارج ا ز محل كار به كاركنان آموخته میشود، با این هدف است كه آنرا به هنگام اجرای وظیفه بكار بندند و این امر زمانی ثمر بخش خواهد بود كه موجب ایجاد تحرك در نیروی آفرینش فكری و خلاقیت و ابتكار آنها گردد و باعث شود كه در جبران كمبودها و نواقص احتمالی خود، تلاش ورزند و خدمات شایسته و سرویس دلخواه و مطلوب و رضایتبخش به مراجعین ارائه نمایند. خویشتن را زیر سؤال ببرند و شخصی با فرهنگ و دانا و كارآمد و بی نقیصه از خود بسازند. از بروز حوادث ناگوار و ضایعات و اتلاف و ریخت و پاش ها جلوگیری نمایند و فعالیتهای روزانه خود را در هتل هر چه مفیدتر و سازنده تر انجام دهند كه این خود ، همچون یك روند شغلی همیشگی و اثربخش و سودمند ارزیابی می گردد.
    محتوی برنامه های آموزشی باید چنان باشد كه آموخته ها و مطالب آموزشی برای كاركنان ، بصورتی پیش برود كه آنها به نحوی پیگیر در افزایش مهارتها و بیدار ساختن نیروی درك و ابتكار خود كوشا گردند و در گسترش مهارتها و موقع شناسی ها و هوشمندی های خود، لحظه ای فروگذار ننمایند. تأثیر چنین برنامه های سازنده ای چنان مشهود و قابل لمس خواهد بود كه حیرت و شگفتی مدیر را برخواهد انگیخت. برای كنترل و اصلاح هریك از افراد و كاركنان هتل میتوان از سرپرست های هریك از بخشها یا مدیر مسئول كه خود واجد شرایط لازم باشند یاری جست و این مدیران و سرپرستان بخش های مختلف هستند كه مسئولیت نیروهای انسانی زیر نظر خود را بر عهده دارند و لازمست كه آنها ر ابه بهترین شكل ممكن توجیه نمایند و آموزش دهند. اینست كه میگوییم مدیران هر یك از بخش ها به سهم خود نقش عمده ای در آموزش دیگر افراد ایفا می كنند و بر عهده آنها است كه به نحوی پیگیرومستمر نیروهای انسانی زیركنترل خود ار از نظر كیفی و كمی هر چه بیشتر ، اصلاح نمایند.
    مدیریت هتل ، آنگاه كه می خواهد افرادی را برای اداره هتل به استخدام بگیرد، لازمست تا نهایت دقت را بكار بندد و هریك از افراد خود را در پست هایی فراخور و مناسب آنها بكار بگمارد و مسئولیت مناسبی را به وی محول سازد
    توسعه و افزایش نیروی انسانی هتل، هنگامی موفقیت آمیزخواهد بود كه محیط شغلی و فضای خدمت را طوری فراهم ساخته باشند كه پرسنل و كاركنان از سوی خود ، و با علاقه و رضایت باطنی به انجام وظیفه مشغول باشند و خدمات مفید و مثبت و سازنده ارائه نمایند و توانایی های خود را در زمینه لازم و سودمند، افزایش دهند.
    بهبودو اصلاح توانایی ها و استعدادهای فردی و جمعی نه تنها در مورد سرپرست های بخش ها بلكه در سطح تمامی كاركنان هتل باید به اجرا درآید. چنانچه دریك دوره زمانی معین، مدیریت هتل باید دریابدكه با یك كاهش دور از انتظار در زمینه رشد اقتصادی مواجه گردیده است، نخستین لازمه اش، انجام یك بررسی دقیق تر در باره مدیران بخش ها و نحوه كاركرد آنها خواهد بود تا بدین وسیله بتوان علت ركود اقتصادی یا افت ناگهانی درآمدهای هتل را جستجو كرد.
    مدیران هتلها با شناختی كه از كاركنان هتل بدست آورده اند، خود میتوانند بخوبی تشخیص دهند كه هر یك از كاركنان در چه پایه ای از ورزیدگی و تجربه به سر میبرد و هریك از آنها را دركدام بخش های هتل باید بكار بگمارد تا به بهترین صورتی از عهده انجام آن برآید.
    توجه به این نكته حائز اهمیت است كه كاركنان باتجربه ،ورزیده و آموزش یافته هتل، بزرگترین سرمایه برای هتل بشما می روند واین امر بدان معنی است كه درصنعت هتلداری باید مسئولیت های مختلف بطوركامل از یكدیگر تفكیك شوندو هر مسئولیتی به فراخورمیزان هوش و ذكاوت و استعداد و شایستگی هر یك از كاركنان بدانها سپرده شود و پس از انجام یك سنجش دقیق و حساب شده به هر یك از پرسنل، مسئولیت های كوچك یا بزرگ ازكوچكترین پست ها گرفته نا سرپرستی، بر حسب تناسب و شایستگی افراد بدانها واگذار گردد.
    نمونه ای از پرارج ترین معیارها، بررسی موقعیت های چشمگیر و كارهای برجسته ودر خور توجه است كه هر یك از كاركنان در طول زمانی اشتغال در هتل بدان دست یافته از خود نشان داده اند. در این موارد، با واگذار ساختن پست های مناسب و در خور استعداد آنها، این توانایی در آنها بوجود خواهدآمد كه هرچه بیشتر به خودبنگرندوخویشتن را بازهم پیراسته ترو اصلاح نمایند و استعدادهای خودرا همچنان پرورش دهند و بكار گیرند.
    چنین انتخاب هایی با تصمیم مدیریت هتل كه ازمیان كاركنان درستكارولایق انجام گردیده و سر پرستان ومسئولین بخش های مختلف را با توجه به استعدادها و صداقت و صمیمیت آنها برگزیده است، موجب میگرددكه دیگركاركنان نیز بیشتر از پیش به خود آیند و برای حصول پیشرفت در بخش مربوط به خود با دیگر قسمت ها تلاش نمایند.
    در صنعت هتلداری،این نكته حساس جای ویژه خود دارد كه : شهرت نیكو وبرخورداری از محبوبیت اجتماعی برای یك هتل، با طرزكار و نحوه رفتار كاركنان هتل، بستگی مستقیم دارد . آنها هستند كه میتوانند نتایج فعالیت ها و تلاش ها و هزینه های مدیر هتل را بی ثمر نمایند .لیكن برای پیشیگری از چنین رویدادی تلخ و فاجعه آمیز ، بهترین روش و سازنده ترین شیوه، همان آموزش دادن صحیح به كاركنان هتل و حفظ و نگاهداری آنها و ثبات وضع معیشت و موقعیت آنها است كه اگر چنین اقدامی به عمل آورده باشیم، تردیدی نباید داشت كه موفقیت واقعی را بدست آورده ایم. مدیرانی كه افراد و پرسنل هتل را هر چندگاه تعویض می نمایند و جای آنها را به افراد جدید می سپارند، به اقدامی اشتباه آمیز مبادرت می ورزندكه از یك سو، موجبات دلسردی و یأس كاركنان صدیق ودلسوز وپر سابقه و با تجربه را فراهم می سازند و از دیگر سوی، زمینه سردر خوردگی و شكست برنامه های اقتصادی و اجتماعی خود را تهیه می بینند. چنانچه كارمندی صدیق و خوش سابقه كه مدیر هتل و مسئولین برای آماده سازی او، سرمایه گذاری كرده و رنج برده اند، مرتكب اشتباهی گردد و رفتار ناروایی از وی مشاهده گردد باز هم بهتر است كه به وی فرصت دیگری داده شود و بر خطای او چشم پوشی گردد تا خویشتن را اصلاح نماید و خود به جبرانش بكوشد. اقدام به اخراج كارمند در چنین مواردی، صحیح نخواهد بود چرا كه اشتباه انجام شده از سوی كارمند همجون معلولی است كه برای مبارزه عاقلانه با آن می بایست كه ریشه و علت آن را یافت و سبب آن را بنحو شایسته و صبورانه از میان برداشت تا معلول نیز خودبخود اصلاح گردد.
    استخدام پرسنل

    همان گونه كه برای افتتاح و اداره یك هتل علاوه بر علاقه و تخصص، سرمایه مادی مورد نیاز است وبدون وجود سرمایه نمی توان دست به كار شد، همان گونه هم برای اداره یك هتل عوامل مختلف انسانی لازم است و بدون وجود این عوامل نمی توان هتل را اداره كرد.
    استفاده ازكارگران ورزیده و علاقمند موجب پیشرفت كار هتل و موفقیت در تأمین آسایش و رفاه مسافران می گردد وبالعكس درصورتی كه از وجودكارگران مجّرب و آزموده استفاده نشود سرمایه هتل نیز از بین می رودوكارها با شكست روبرو می شود. بنابراین درانتخاب كارمندان هتل باید نهایت دقت معمول گردد و هركسی را به صرف این كه بیكار است یا مزد كمی می گیرد به این كار نگمارند.
    انتخاب كارگر را برای هتل نباید سطحی و سرسری گرفت و آن را در ردیف اننخاب كارگر به طور مثال برای ساختمان قرارداد زیرا در صورتی كه یك كارگر ساختمان خوب كارنكند و در كار خود وارد نباشد اولاً تنها ضررش عدم پیشرفت كار است و ثانیاً می توان عذر او را خواست و روز بعد كارگر جدیدی گرفت. اما یك كارگر هتل اگر خوب انجام وظیفه نكند باعث شكست هتل می شود و تغییر دادن او نیز به آسانی انجام نمی گیرد، چرا كه هر روز تغییر دادن كارگران هتل كار درستی نیست، بنابراین لازم است از همان آغاز سعی شود كه كاركنان هتل واجد شرایط خاصی باشند.
    كسی كه كاركنان هتل را انتخاب می كند، اعم ازصاحب هتل یا مدیر هتل باید به اصطلاح قیافه شناس باشد و نكات زیر را مورد توجه كامل قرار دهد:




    معمولاً مسافر یا از وضع داخل هتل سؤال می كند یا اطلاعاتی راجع به شهر و استان و دیدنیهای آن می خواهد، مثلاً موزه چه ساعتی باز می شود؟ هواپیما چه ساعتی حركت می كند؟ ترن چه ساعتی وارد می شود؟ یا برای رفتن به موزه از كجا باید حركت كرد؟ و مثلاً آیا در آنجا وسیله ناهارهست یا خیر؟ كارمند هتل در جواب مسافر نمی تواند بگوید چون من گارسون هستم این چیزها را نمی دانم، حتی نباید بگوید صبركنید بروم بپرسم وبرگردم. به شما بگویم، بلكه باید به طور دقیق بتواند پاسخ هر یك از پرسشهای مسافررا بدهد، بنابراین اطلاعات عمومی در باره وضع شهر و مسائلی كه مربوط به نیازمندیهای مسافر می شود برای یك كارمند هتل ضروری است و باید موقع استخدام كارمند رعایت شود؛
    حتی مدیر باید موقع استخدام كارمند اطلاعاتی از موزه و گردشگاههای شهردراختیار هر كارمند قرار دهد تا در صورتی كه مورد سؤا ل قرارگرفت، بتواند پاسخ لازم را بدهد؛
    بدیهی است كه وقتی مسافر از كارمند هتل پاسخ مشروح و مكفی بشنود با خود فكر خواهد كرد عجب هتل منظم و خوبی است كه كارمندانش تا این حد مطلع و مجرب هستند.




    سرپرست مربوط شخصاً با داوطلب مزبور مصاحبه كند تا دریابد كه آیا مشخصاتی كه در فرم هست با خود او منطبق است یا نه و بعد نظر خود را در محل معین كه در فرم گنجانیده شده می نویسد و مدارك فوق را ضمیمه نموده و برای مدیر هتل می فرستد.
    مدیر هتل با ملاحظه فرم پرسشنامه و نظر متصدی قسمت مربوط و دیدن متقاضی، حقوق كارمند را تعیین می كند و پس از تعیین حقوق، فرم را امضا می كند و تحویل كارگزینی هتل می دهد و بدین ترتیب یك كارمند استخدام می شود و در هتل، خدمت خود را شروع می كند.











    در جای دیگر هم گفته ایم كه اگركارمند وقتی شروع به خدمت در هتل می كند آن خدمت و كار را متعلق به خودش بداند، همان گونه كه در خانه خودش برای جلب رضایت و آسایش میهمانان تلاش می كند در هتل نیز سعی خواهد كرد مسافران راضی باشند و آنجا را با تشكر و امتنان ترك كنند این گونه رفتار و خدمت برای یك هتل بزرگترین سرمایه خواهد بود .
    و اما این كه چگونه می توان یك كارمند را به خدمت علاقمند و دلگرم ساخت، مسلّم است با فشار و تذكر و تلقین نمی توان یك كارمند را به كار دلگرم و علاقمند نمود بلكه علاقه یك كارمند را با نشان دادن علاقه متقابل به وضع كار و زندگی و حل مشكلات او می توان جلب كرد.
    یك كارمند هتل وقتی ببیند مدیر هتل به سرنوشت او علاقه دارد و آسایش و رفاه او را طالب است ، اوهم متقابلًا به اطاعت ازدستورات مدیر هتل و انجام وظیفه به نحو احسن علاقه نشان می دهد و چون درك می كند كه برای كاركردن جایی بهتر از این پیدا نخواهد كرد كه هم مورد علاقه اش باشد و هم زندگیش را تأمین كند با دلگرمی و صداقت كارش را به انجام می رساند.
    اولین نكته أی كه برای دلگرم ساختن یك كارمند به خدمت و انجام وظیفه اهمیّت دارد، تأمین زندگی او از حیث مادی است ، بدین معنی كه در همان بدو استخدام ،هنگام پركردن پرسشنامه و مصاحبه ، وضع زندگی او و میزان مخارجش را در نظرگرفت و به او آنقدر حقوق پرداخت كه از این حیث نگران نباشد ، چون كارمندی كه در زندگیش كمبود مادّی دارد، طبعاً دست و دلش به كارنمی رود و در انجام وظیفه دچار اشتباه و انحراف می شود و دائم در این فكر است كه زندگیش را تأمین كند یا قروضش را بپردازد و اجاره خانه اش را به صاحبخانه ادا كند تا از او نخواهد اتاقش را تخلیه كند، حتی ممكن است دائم در این صدد باشد كه دركجا كاردیگری پیدا كند كه بتواند درآمد بیشتری برای تأمین مخارج روزانه اش داشته باشد، پس باید به كارمند در حدود تأمین مخارج روزانه اش مزد داد، در غیر اینصورت همیشه دلسرد و افسرده خواهد بود و كار را با طیب خاطر انجام نخواهد داد .
    برای جلب علاقه و دلگرمی كارمند به انجام وظیفه، می توان هنگام استخدام، دفترچه پس انداز به نام او در یكی از بانكها گشود، به این ترتیب كه مثلاً اگرقرار است ماهیانه دو میلیون ریال حقوق به او داده شود، می توان مبلغ یك میلیون و هفتصد هزار ریال به كارمند پرداخت و سیصد هزار ریال باقی مانده را به حساب پس انداز او منظور نمود. البته دفترچه در اختیار هتل خواهد بود و فقط هنگام ضروّرت، آن هم پس از مدتی كار، در اختیار او قرار داده می شود.
    مثلاً چنانچه روزی یكی از كارمندان و یا كارگران هتل احتیاجی به پول پس انداز شده در بانك پیدا كرد ، بتوان این پول را از حساب پس اندازش دراختیار اوگذارد ،بشرطی كه دراولین فرصت ،مجدداً پول دریافتی، به حساب پس انداز برگردانیده شود حتی بهتر است هتل، پول مورد احتیاج را در اختیار كارمند قرار دهد ، تا حتی الامكان از حساب پس انداز استفاده نشود و كارمند، در آینده این پول را به هتل برگرداند، وقتی كارمند متوجه شود مسؤلان هتل به فكرش هستند، او نیز در كارش دلسوزی نشان می دهد و به فكركاری كه به او محول شده است می باشد ، فرض می كنیم كارمندی بعد از چندسال كار، به مدیر هتل مراجعه می كند و مبلغی وام می خواهد تا برای یك كار ضروری به مصرف برساند، ولی مدیر هتل از دادن وام به او خود داری می كند چنین كارمندی با خود فكر می كند چند سال به این هتل خدمت كرده ام، ولی حالا از دادن وام به من مضایقه می كنند .این كار سبب می شود كه كارمند نسبت به كارش دلسرد شود .
    ولی اگر این كارمند از پول خودش مبلغی پس انداز داشته باشد و دفترچه او در اختیار هتل باشد، به سهولت می توان تقاضای او را انجام داد و مبلغی را كه به عنوان وام می خواهد از پول خودش به او پرداخت، دراین صورت هم خوشحال می شود و هم به كارش علاقه نشان می دهد و حتی حاضر می شود، مسؤلیت بیشتری قبول كند. از طرفی می داند هیچ جای دیگرتا این حد به فكر او نیستند ، به این فكر می افتد طوری كار كندكه شغلش را از دست ندهد و رضایت كامل مسئولان هتل را نسبت به خود جلب نماید.
    نكته دیگر یك كارمند باید احساس كند كه مدیریت هتل به كارمند توجه دارد مثلا مدیریت می تواند به گارگزینی هتل اعلان كندكه تاریخ تولد كاركنان هتل را درتابلو اعلانات از طرف مدیریت و كاركنان تبریك بگوید و موقع پایان ساعت كاری یك كیك از طرف مدیریت و كاركنان همراه با كارت هتل به كارمند هدیه كند تا به منزلش ببرد
    مراقبت در این قبیل موارد باعث می شود كه كارمندان یك هتل ، كاملًا دلسوز و علاقمند باشند و كارشان را با دلگرمی انجام دهند،لذا مجدداً یاد آور می شویم كه استخدام كارمند برای هتل اهمیّت فوق العاده ای دارد و نمی توان هر فردی را بدون در نظر گرفتن شخصیت و تواناییش در هتل به كار گماشت و هر روز عدّه ای را بیرون كرد و عدّه دیگری را كه نا وارد و بی تجربه هستند استخدام نمود.بدیهی است كه هرچند وقت یك مرتبه باید به كلیه پرسنل هتل آموزشهای لازم داده شود و برای این منظور می توان هر هفته یك بار سخنرانیهایی ترتیب داد و به خوبی در مورد رفتار و منش آنها دقّت نمود كه مثلاً به یكدیگر دروغ نگویند، زیرا حتی یك دروغ جزئی ممكن است باعث كدورت و اختلافهایی میان كارگران گردد.
    به آنها باید آموخت كه درحفظ نظم و اموال هتل نهایت دقت را به كار برند، كارمندان و كارگران هتل باید همیشه از آخرین تغییرات و اطلاعات مربوط به كارشان با خبر شوند.
    برای این منظور می توان تابلوی مخصوصی در اتاق رخت كن كاركنان نصب نمود و اطلاعات جدید و یا تغییرات جدید ویا هرگونه اعلامیه دیگری كه مربوط به كاركنان می شود، از این طریق به اطلاع آنان رسانید و حتی از طریق این تابلو، مرخصی یك یا چند تن از كارمندان و یا كارگران را به اطلاع بقیه رسانید.اقداماتی را كه لازم است شخص دیگری به جای شخص مزبور به عهده بگیرد به او اطلاع داد .
    اهمیت و چگونگی استخدام پرسنل

    پرسنل هتل، یعنی قوّه محرّكه و گردانندگان كار هتل و مجریان امر پذیرش و پذیرایی میهمانان و مسافرانی كه وارد هتل می شوند. به عبارت دیگر كلیه كاركنان از صدر تا آخر، مجموعاً نیروی انسانی هتل را تشكیل می دهند.
    با این بیان مجمل و مختصر، اهمیت اصلی پرسنل و تأثیر آن در سرنوشت هتل به خودی خود نمایان می شود و ما را از تعریف و توصیف بیشتر بی نیاز می سازد.
    نیروی انسانی به منزله جانی است كه به كالبد هتل دمیده می شود وآن را به گردش و حركت وا می دارد، حال دو سؤال پیش می آید:
    یكی این كه تعداد این نیروی انسانی برای سازماندهی و اداره كردن هتلها بالغ بر چند تن باید باشد؟
    دیگر آن كه این عده چگونه افرادی باید باشند، یا شرایط استخدام آنان چیست؟
    جواب سؤا ل اول را باید در خود هتل جستجو كرد، زیرا همه هتلها همسان نیستند و با نقشه واحدی ساخته نشده اند، بعضی تشكیلات مفصلتری دارند، بزرگتر و وسیعتر و دارای تجهیزات و تأسیسات و وسایل بیشتری هستند و بعضی دیگر كوچكتر و محدودتر و سازمانی نه چندان بزرگ را دارا می باشند.
    به علّت همین عدم تساوی و تشابه ساختمانها و نابرابری تعداد اتاقها و قسمتهای وابسته به آن، نمی توان معیار قطعی و استاندارد معین و مشخصی برای تعداد پرسنل قایل شد، ناچار باید عده افراد شاغل در هر هتل را برابر نیاز واقعی تشكیلات و سازمان آن هتل در نظر گرفت.
    برای رسیدن به این هدف، ابتدا باید سازمان هتل را باتوجه به تشكیلات ، بخشها و قسمتهای مختلف، تعداد اتاقها، انواع پستها و مشاغل مورد احتیاج، روی كاغذ پیاده كرد و سپس برمبنای معیارها و مقیاسها و ضرورتها و نیازها، مقدار پرسنل را به دست آورد.
    مقدم بر اشتغال كاركنان و كارگران درمشاغل مختلف، تعیین شاغلان پستهای اساسی یا پایه ای، یعنی انتخاب رؤسای بخشها و قسمتهاست. به جهت آن كه پرسنل مشاغل دیگر باید با نظر رؤسای قسمتها و بخشها انتخاب شوند. رعایت سلسله مراتب در ایفای وظایف و احساس مسؤولیتها، و اظهار نظر رئیس هر قسمتی در استخدام و نظارت او در ادامه خدمت افراد زیرمجموعه اش كاملاً موجه است.
    بدیهی است در خلال این برآورد، تعدادشیفت كار وحجم كار وتوانایی افراد پرسنل را نباید از نظر دور داشت. با توجه به خط مشی پرسنل، ضمن بررسی حجم كار براساس مقیاسهای لازم، ابتدا و انتهای ساعات كارهر شیفت با نهایت دقت مشخص شود. البته به احتمال قوی این امكان وجود دارد كه ضمن عمل معلوم شودكه كار یك شیفت از نظر كمیت با كار شیفت دیگر معادل و برابر نیست، این اختلاف حجم كاردو شیفت یعنی كمی كار دریك شیفت و زیادی كار در شیفت دیگر ا زلحاظ پرسنل مشكلاتی را به وجود می آورد.
    در اوقاتی كه حجم كاركم است قطعاً وقت پرسنل تضییع می شود، در عوض شیفت پركار، افراد شاغل با كمبود وقت و زیادی كار مواجه خواهند شد. یا ممكن است تعویض شیفت همزمان با زیادی و تراكم كار صورت گیرد. با توجه به این نكات درمورد تعیین اوقات كار شیفتها باید عمیقا بررسی شود تا تقسیم كار به شکل رضایت بخشی عملی گردد.
    باید دانست شیفت بندی دركار هتل نیز امر ساده ای نیست، حساب دقایق كار پرسنل و بازده كار آنان در اوقات مختلف شبانه روز باید طوری در نظر گرفته شود كه از صلاح و صرفه هتل بیرون نباشد و تحمیل خارج از انتظام هم به برخی از متصدیان امور هتل نشود، زیرا بیكار ماندن عده ای در یك شیفت و گرفتاری و اشتغال زیاده از حد پرسنل درشیفت دیگر نه منصفانه و قابل دوام است و نه با منافع و مقتضیات مالی هتل مطابقت دارد. هدر رفتن نیروی انسانی در قسمتی از اوقات و زیر فشار قرار دادن عده ای در قسمت دیگر با هیچ روش عادلانه ای منطبق نیست و جزئیات این نكات به تعمق و تأمل بصیرانه ای نیاز دارد.
    البته باید مسأله پرسنل ر اهم مورد مطالعه قرارداد و ساعات كار 2-كارمند نباید به بیماریهای مسری مبتلا باشد، رعایت این نكته از نظر حفظ بهداشت عمومی با توجه به این كه كارمندی هتل یك شغل عمومی است و با طبقات مختلف سروكار دارد كاملا ضروری است؛ 3-كارمند نباید به عرق كردن دائم دچار باشد؛ 4-یك كارمند هتل، در هر قسمتی كه كار می كند باید اطلاعات عمومی منطقه و شهری را كه در آن اقامت دارد به طوركامل داشته باشد. یك پیشخدمت، یك دربان، یك رسپشنیست، یك اتاقدار و حتی یك آشپز كه در هتل كار می كند در حین انجام وظیفه یا در قسمتی از هتل ، ممكن است مورد سؤال یك مسافر قرار گیرد؛ 5- پیشخدمت هتل باید از نحوه غذا و طرز پخت و نوع و مدّت طبخ آن اطلاع كامل داشته باشد و برای به دست آوردن این آگاهی باید مدتی در آشپزخانه كار كند. مثلاً باید بداند كه بیفتك در چه مدتی وبا چه گوشتی تهیه می شود وچه موادی داردتا اگر میهمان در این مورد از او سوال كرد بتواند جواب بدهد و همچنین بتواند هنگام آوردن غذا طوری وقت را رعایت كند كه بین غذای اول و دوم فاصله ایجاد نشود و مسافر منتظر نماند، همچنین پیشخدمت باید قیمت غذاها را بداند تا چنانچه مسافر خواست غذایی با قیمت معین بخورد و از او در این مورد سؤا ل كرد بتواند جواب بدهد؛ 6- دربان هتل باید از میان كسانی انتخاب شود كه علاوه براطلاعات عمومی كامل ، از وضع شهر و خیابانها و كوچه ها آگاهی داشته باشد، زیرا چه بسا كه یك مسافر هنگام خروج از هتل نشانی خیابان یا كوچه معینی را سؤال می كند و دربان باید طوری از نشانه ها مطلع باشد كه فوراً پاسخ مكفی بدهد؛ 7- مسأله رعایت نظافت درهتل بسیار مهّم است. كارمندی كه برای خدمت در هتل استخدام می شود باید شخصاً به نظافت علاقمند باشد وبه تمیز نگاهداشتن لباس وبدن خود خو گرفته باشد تا مثلا هنگامی كه با مسافر روبرو می شود یا برای او غذا می برد، پاها یا بدنش بوی عرق ندهد و همچنین باید كفش و جورابش تمیز باشد. هر روز قبل از شروع به كار دوش بگیرد، و روزی دوبار جورابهایش را عوض كند، برای كسانی كه بوی عرق پاهایشان زننده است، لازم است روزی یك بار پاها را با كمی آب كه درآن زاج یا فرمل حل شده بشویند و بهتر است شبها نیز مقداری فرمل در كفشهایشان بریزندتا خشك شود، چون وقتی چرم كفش از عرق خیس شد و بوگرفت، بعد به مجرد خیس شدن، بوی زننده ای می دهد، 8- بارعایت نكاتی كه گفته شد یك كارمند برای هتل استخدام می شود. بدین ترتیب كه فرم چاپ شد حاوی پرشهای مختلف در اختیار داوطلب خدمت درهتل قرار داده می شود (نمونه فرم) و پس از آنكه فرم را پر كرد با شناسنامه او مطابقت می شود و این ورقه به اضافه برگ عدم سوء پیشینه و كارت بهداشت و برگ پایان خدمت یا معافی نظام وظیفه، جوازكار از اداره اماكن عمومی، فتوكپی مدرك تحصیلی، ضمانت نامه بانكی یا ملكی برای كارمندان صندوق و احیاناً رضایت نامه از محل كار سابق و دو قطعه عكس كه یكی از آنها به فرم نمونه و دیگری به كارت استخدام الصاق می گردد. 9- به طور كلی شرایط جسمی، هنر و فضیلت، هوش و ذكاوت و آگاهی، سلامت كامل، رفتار و منش، تحصیلات و تخصص،حافظه قوی ، حوصله و بردباری، امانت و درستكاری و صفات اختصاصی از دیگر مواردی است كه در موقع استخدام باید مورد دقت و ملاحظه قرار گیرد؛ 10- موضوع حس شنوایی در كلیه كاركنان هتل بی نهایت اهمیت دارد و بی نیاز از توضیح است، روی این اصل، در هنگام استخدام باید در این مورد دقّت كامل نمود كه كاركنان هتل از حس شنوایی خوب و قوی برخوردار باشند و به هیچ وجه دارای ثقل سامعه نباشند؛ 11- دانش كارگری كه انتخاب می شود باید مورد سنجش قرار گیرد و این دانش شامل تحصیلات عمومی، اطلاعات عمومی، تجربه و مهارت می باشد. (از كاری كه قبلا انجام می داده ، می توان تجربه او را دریافت )؛ 12- كارگری كه انتخاب می شود از لحاظ هوش نیز باید متناسب با كار هتل كه یك كار ظریف و دقیق است باشد ، از حیث ذكاوت و خوب فكر كردن و خوب به حافظه سپردن باید مورد تحقیق و مطالعه قرار گیرد؛ 13- از ویژگیهای فردی و شخصی كارگر، باید اطلاع حاصل شود كه به طور مثال چه هنری دارد و چه كاری را بهتر می تواند انجام دهد؛ 14- باید دید كه ذوق و ابتكار كارگری كه انتخاب می شود چقدر است و چه بسا كه با شناختن ذوق و ابتكار ، بتوان كار بیشتر و بهتری از او به سود هتل گرفت؛ 15- توانایی قبول مسئولیت هر یك از كاركنان باید تعیین شود تا به هنگام ارجاع مسئولیت به آنها ، معلوم باشد كه تا چه حدی می توانند، قبول مسئولیت نمایند؛ 16- قدرت ریاست یا بهتر بگوییم لیاقت شخصی هر یك از كاركنان باید تعیین گردد، زیرا چه بسا كه یك نفرواقعاً ازاین حیث از قدرت ذاتی برخوردار باشد و بتوان در كارها از این قدرت او استفاده كرد؛ 17- باید اطمینان حاصل كرد كارمندی كه استخدام می شود بسیار امین و درستكار باشد؛ 18- مسأله ای دیگر كه به هنگام انتخاب كارگران مطرح می باشد این است كه باید از وضع زندگی شخصی و خانوادگی آنان اگاهی یافت كه مثلاً متأهل است یا مجرد، چند فرزند دارد و متكفّل مخارج چند نفراست و میزان هزینه زندگی او چقدر است؛ 19- نكته ای كه در خاتمه این قسمت اشاره به آن كاملاً ضروری است نحوه بكار گرفتن و استفاده از وجود یك كارمنداست واین امر بستگی مستقیم به طرزرفتار وابتكار مسئولان هتل دارد زیرا اگر بتوانند كارمند را دلگرم و علاقمند به كار سازند، بدون شك بهتروبیشتر از وجود او استفاده می كنند و اگركار با دلسردی توأم باشد، خواه ناخواه آن طور كه باید، از وجود كارمند استفاده نمی شود؛
    1-كارمندی كه استخدام می شود نباید نقص عضو داشته باشد باید كاملا از وضع جسمی و اندامی سالم و از نقص جسمی عاری باشد زیرا به طور مسلم چنین افرادی قادر نخواهند بود در هتل خدمت نمایند، وضع جسمی سالم ، قیافه و چهره و ظاهرو اندامش متناسب باشد و نیروی كافی برای انجام كاری كه به او سپرده می شودداشته باشد، لازمه خدمت در هتل است؛

    منبع : کلوب دات کام

  2. #22
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    New سيستمهاي توليد پيشرفته

    گزارش دوره ماموريت مطالعاتي سيستمهاي توليد پيشرفته

    (25 نوامبر-8 دسامبر 2007)
    توكيو- ژاپن

    برگزار كننده: APO - JPC









    تهيه و ترجمه :شيرين ملك صالحي
    كارشناس دفتر نظارت و ارزيا بي

    دي ماه 86





    پيشگفتار

    جزوه حاضر بر اساس دوره آموزشي "ماموريت مطالعاتي سيستم هاي توليد پيشرفته" كه از تاريخ 25 نوامبر تا 8 دسامبر در ژاپن شهر توكيو توسط سازمان بهره وري آسيايي (APO) ومركز بهره وري ژاپن(JPC) برگزارشد تهيه شده است.شركت كنندگان در اين دوره عمدتا" از مهندسين صنايع مكانيك وبرق كه در مراكز و بنگاههاي صنعتي كشورهاي عضو APOفعال هستند تشكيل شده بود. سعي بر اين شده كه خلاصه اي از مطالب ارائه شده كه بزبان انگليسي بود بازديدهاي انجام شده و نتايج حاصله را براي استفاده همكاران و ساير علاقمندان ارائه شود. اميد است بتواند در مسير كاهش هزينه هاي توليد و افزايش بهره وري صنايع كشور مفيد باشد.
    در صورت تمايل جهت مطالعه جزوات آموزشي گزارشات كشوري شركت كنندگان قبل از گذراندن دوره و گزارشات اصلاح شده پس از طي دوره و نتايج حاصله از كار گروهي شركت كنندگان در يكي از كارخانجات ژاپن كه به زبان انگليسي است مي توانيد به اينجانب مراجعه نماييد.
    شيرين ملك صالحي



    هدف نهايي مديران موسسات توليدي ويا خدماتي بقاء ورشد سازمان خود مي باشد. برآورده سازي سازمان ونيل به چنين هدفي امروزه بسيار مشكل است ونيازمند شناسايي ومديريت عوامل مختلف داخل وخارج سازمان مي باشد. از جمله عوامل اثر گذار بر استراتژي سودآوري بلند مدت كه در تمامي سازمانهاي توليدي وخدماتي مطرح مي باشند؛ عبارتند از:
    · رضايت مشتري
    · رقبا
    · تكنولوژي
    · نيروي انساني
    · سياستگذاري هاي كوتاه مدت وبلند مدت
    · هزينه
    · كيفيت
    · سود خالص
    · و...
    اين عوامل سبب شد اند كه سازمانهاي مختلف توليدي وخدماتي در سراسر جهان براي دستيابي سودآوري بلند مدت تكاپو كنند.
    از ميان عوامل فوق؛ رضايت مشتري مهمترين نگراني سازمان مي باشد. با جلب رضايت مشتريان است كه مي توان بررقبا غلبه نمود وسود سازمان را پيوسته افزايش داد. جيمز ورماك كه از نظر پردازان رويكرد ناب (Lean Approach)مي باشد سه ويژگي اصلي زير را لازمه تداوم رضايت مندي مشتري مي داند:
    1- توليد محصولات با كيفيت بالاو به صورت مداوم
    2- توليد محصولات با هزينه پايين وقابل رقابت
    3- تحويل محصول به مشتري درزمان مورد نياز ومناسب
    نياز به رويكرد توليد ناب
    فرديك تيلور مبدع تكنيك هايي بود كه تاثير بسيار عمده اي در صنايع توليدي عصر خود داشته است. هدف عمده اين ابزارهاي مهندسي افزايش بهره وري منابع انساني ونيز استفاده موثرتر از تجهيزات وماشين آلات توليدي بوده؛ بعدها هنري فورد بنيانگذار شركت خودسازي فورد، مفهوم حذف اتلافات را در شركت خود توسعه داد. فورد تصميم گرفت كه با حذف اتلافات توليدي كه تمركز اصلي آن بر حذف اتلافات منابع انساني واستفاده از شيوه هاي مدرن تر جهت ساخت خودرو بود، زمان توليد هر واحد محصول را كاهش داده وبدين ترتيب با ورود محصولات بيشتر در زمان كوتاهتر، سهم بيشتري از بازار را نصيب خود كند.
    اما شركت تويوتاي ژاپن ،با سيستم توليدي خود كه به سيستم توليدي تويوتا (Toyota Production System -TPS) معروف مي باشد؛ معادلات بازار خودروسازي جهان را دگرگون ساخت. در اوايل دهه 1950، شركت تويوتا با جمع آوري و پياده سازي مجموعه اي از تكنيك هاي توليدي مدرن وپيشرفته، منابع كمتري را براي توليد هر واحد اتومبيل در خط توليد خود استفاده نمود. بمرور همراه با گسترش سريع وتسخير بازار در نقاط مختلف دنيا توسط شركت هاي ژاپني وبخصوص تويوتا؛ نه تنها مديران شركت هاي رقيب بلكه بسياري از محققان وپژوهشگران در زمينه سيستم هاي توليدي را علاقمند نمود تا با سيستم هاي توليدي به موقع ((Just-in-Time JIT)) وكنترل كيفيت فراگير ((TQC) Total Quality Control) كه مديران تويوتا آنها را عامل اصلي موفقيت جهاني خود مي دانستند، آشنا نمود.
    در سال 1990 جيمز ورماك ، دانيل جونز ودانيل مدس رويكردي را در كتاب خود به نام ماشيني كه جهان را تغيير داد مطرح كردند كه آن را عامل موفقيت تويوتا در بازار رقابتي مي دانستند. آنها اين نگرش را رويكرد ناب ناميدند.
    انتشار اين كتاب اين موضوع رابه مديران صنايع غربي منتقل نمود كه براي دستيابي به موفقيت هاي جهاني در وضعيت دشوار بازار رقابتي نياز به يك رويكرد بلند مدت در تمام بخش هاي سازمان مي باشد.
    روبرت پانيزولو با تحقيقات گسترده اي كه در نقاط مختلف جهان انجام داد؛ علل شكست صنايع غربي در پياده سازي توليد ناب شبيه تويوتا را در سه عامل اصلي زير معرفي كرد
    الف) عدم وجود هماهنگي كامل بين بخش هاي مختلف سامان
    ب) عدم ارتباط پيوسته وهميشگي با افراد وموسساتي كه در خروج نهايي شركت نقش مهمي دارند.
    ج) تاثيرات شرايط اجتماعي وسياسي واقتصادي حاكم بر جامعه
    عمده تلاش ها براي دستيابي به توليد ناب را مي توان در كشور آمريكا وبخصوص در صنعت خودرو سازي مشاهده نمود. با پيدايش وظهور موفقيت آميز تويوتا در قاره آمريكا به عنوان بهترين بازار فروش خودرو براي خودروسازان آمريكايي؛ اين شركت ها مجبور شدند كه سرعت خود را براي پياده سازي رويكرد ناب افزايش دهند.
    با وجود موفقيت ها ونتايج مثبتي كه اجراي روش هاي توليد ناب در سازمان هاي كوچك ومتوسط (SME) به همراه داشته است سازمان هاي بزرگ نظير گازوصنايع شيميايي وپتروشيمي هنوز در مورد نتايج مثبت وتاثيرات توليد ناب در سازمان هاي خود دچار شك هستند. متخصصان به اينگونه شركت ها پيشنهاد مي كنند كه براي فراهم آوردن زمينه لازم جهت اجراي توليد ناب،روش هايي نظير 5S ،بازرسي چشمي واثربخشي تجهيزات رادرابتدا بكار ببرند.


    ساختار سلسه مراتبي رويكرد ناب
    بقا وماندگاري يك سازمان توليدي ويا خدماتي وابسته به توانايي اين سازمان براي حذف پيوسته اتلافات وايجاد ارزش افزوده به محصول از ديدگاه مشتري مي باشد.
    اصطلاح ناب،رويكردي توليدي است كه محصولات را با كيفيت بالا، هزينه پايين وبا سرعت وقت بالا توليد نمايد. در كنار اين واژه، اصلاحات ديگري نظير توليد به موقع(JIT) ، همزمان سازي (Synchronous) وپاسخ سريع Quick Response) ) نيز بكار برده مي شوند.
    توليد ناب يك تكنولوژي سري براي توليد محصولات نيست بلكه اين رويكرد توليدي را ميتوان براي صنايع توليدي مختلف شامل توليد انبوه ، كارگاهي ودسته اي پياده سازي نمود. كليد موفقيت توليد ناب يكپارچه سازي سيستم توليدي وايجاد يك سيستم مديريتي كامل است كه از طريق آن بتوان يك محيط هماهنگ ودوستانه بين منابع انساني ومديران رده بالا بوجود آورد. سيستم يكپارچه مديريتي سبب هماهنگي بيشتروبهبود كيفيت وكاهش هزينه ها مي شود.
    بهبود پيوسته در توليد ناب نيازمند ايجاد يكسري زيرسيستم هامي باشد. مهمترين زير سيستم هاي ناب عبارتند از نگهداري بهره ور فراگير (TPM)- مديريت كيفيت فراگير (TQM) – توليد به موقع (JIT).
    ساختار سلسه مراتبي توليد ناب داراي چهار سطح مي باشد.
    سطح اول: شامل سود آوري بلند مدت ونيز ويژگي هايي از محصول مي باشند كه مي توانند اين هدف بلند مدت را برآورده سازند. اين ويژگي ها كيفيت (Quality) هزينه (Cost) وتحويل به موقع (Delivery) مي باشند.
    هدف اساسي شركت هاي توليدي، سود دهي بلند مدت است كه بقا وماندگاري يك سازمان را تضمين مي نمايد. براي سوددهي بلند مدت، محصولات توليدي سازمان بايد داراي سه ويژگي ذيل بشاند:
    1- محصولات داراي كيفيت بالاومداوم بوده وبگونه اي كه در طبقه خود بهتررين باشند.
    2- هزينه توليد در مقايسه باساير سازمان ها قابل رقابت باشد.
    3- تحويل محصول سريع وبه موقع باشد.
    اگر در گذشته ؛مقدار سوددهي تعيين شده از سوي شركت، قيمت تمام شده هر محصول را محاسبه مي نمود:
    سود+ كل هزينه ها= قيمت فروش

    ولي اكنون به دليل وجود رقابت شديد براي سهم بيشتر بازار، قيمت توسط بازار رقابتي ومشتري مشخص وبا محاسبه هزينه هاي توليدي ، مقدار سود محاسبه مي شود.
    هزينه ها – قيمت فروش= سود
    بنابراين در بازار رقابتي، تنها راه سود آوري كاهش هزينه هاي توليدي مي باشد كه از عمده ترين اهداف توليد ناب است.
    سطح دوم : اصول ومفاهيم پايه اي به منظور دستيابي سه هدف عملياتي (QCD) مي باشند؛ سه اصل پايه اي شامل تعريف ارزش، شناسايي وحذف اتلافات وحمايت از منابع انساني مي باشند.
    تعريف ارزش:
    سعي وتلاش تمام شركت هاي توليدي اين است كه در خطوط توليدي خود، فعاليت هايي كه از ديدگاه مشتري هيچگونه ارزش افزوده اي در محصول ايجاد نمي كنند را حذف نمايند. قدم اول، شناسايي ارزش وبكار گيري آن در فرآيندهاي توليدي است. ارزش تنها بايد توسط ديدگاهها وملاحظات مشتري نهايي تعريف شود. وهرگز نبايد تحت تاثير سياستهاي شركت، تكنولوژي جديد وتامين كنندگان قرار گيرد.
    بعد از تعريف ارزش در يك سازمان ، جهت بهبود فرآيندهاي سازمان رسم دياگرام جريان ارزش ضروريست.
    شناسايي وحذف اتلافات
    اتلاف به هرفعاليتيكهمنابعينظيرزمان وياهزينه را جذب مي كندولي هيچ ارزش افزوده اي ايجاد نمي كند، اطلاق مي شود. براي حذف سيستماتيك اتلاف، بايد به تمام منابع انساني موجود در سازمان آموزش داده شود كه اتلاف چيست ودرصورت مشاهده چگونه آنرا حذف كنند.
    اتلاف آشكار (Obvious Waste) معمولاً به راحتي قابل شناسايي است. اتلاف پنهان ( Hidden Waste) درروش ها،تكنولوژي ياسياست هاي فعلي شركت ظاهر مي شوند.اتلافات به هشت دسته زيرتقسيم بندي مي شوند:
    1- اتلاف توليد بيش از اندازه
    2- اتلاف موجودي
    3- اتلاف اصلاح وتعميرات
    4- اتلاف حركت
    5- اتلاف حمل ونقل
    6- اتلاف انتظار
    7- اتلاف فرآيندهاي اضافي
    8- خلاقيت بلااستفاده منابع انساني
    مجموعه اين اتلافات هشت گانه در تويوتا مودا (Muda) يا فعاليت بدون ارزش افزوده ناميده مي شود.موداها فعاليتهاي زائدي هستند كه باعث افزايش زمان تاخير باركاري زياد ماشين آلات ومنابع انساني ايجاد موجودي زياد وافزايش زمان انتظار مي شوند. در تويوتا علاوه بر مودا دو اتلاف ديگر بنام هاي موري (Muri) ومورا (Mura) نيز معرفي شده است.
    موري به معني زياد باردادن منابع انساني وماشين آلات مي باشد كه نتيجه مستقيم مودا است وسبب مشكلات ايمني وكاهش انگيزه وتمركز در منابع انساني مي شود.
    مورا به معني عدم توازن بوده وسبب مي شود كه بين مقدار كار و رودي وتوان دستگاهها عدم توازن ايجاد شود.
    سطح سوم: استراتژي هاي توليد ناب
    دستيابي به اهداف وسياستهاي كلي رويكرد ناب توسط مجموعه اي از استرتژيهاي توليدي امكان پذير است. اين استراتژيها عبارتند از:
    · تحويل به موقع (JIT)
    · مديريت كيفيت فراگير (TQM)
    · نگهداري بهره ورفراگير (TPM)
    دررويكرد تويوتا از واژه هاي بنام چرخه ناب استفاده شده است كه هماهنگ كننده فعاليت هاي منابع انساني، مديران وتجهيزات توليدي در دستيابي به اهداف سياست كلي رويكرد ناب مي باشد.
    JIT اين اطمينان را بوجود مي آورد كه مواد وكالا در مقادير درست، در زمان مناسب وبا هزينه پايين بدون هيچ گونه اتلافي ساخته يا خريداري شوند.
    در مجموع با نگاهي به اصول JIT پي مي بريم كه:
    1- سيستم از طريق حذف اتلافات ونيز ارتباط متقابل با منابع انساني امكان توليد محصول در زمان مورد انتظار مشتري را داراست كه اين همان هدف تحويل به موقع در نگرش ناب مي باشد.
    2- سيستم از طريق كشف عيوب ومشكلات ونيز سعي در حذف آنها، امكان ايجاد محصولي با هزيه پايين رابه عنوان يكي ديگر از اهداف رويكرد ناب فراهم مي سازد.
    كنترل كيفيت تقريباً هر 20سال دچار تحول شده است؛ كنترل كيفيت اپراتوري در قبل 1900 بكار گرفته شد؛ درزمان جنگ جهاني كنترل كيفيت توسط سركارگر انجام مي شد واو در واقع مسئول كنترل كيفيت كارگران بود. بعدها كنترل كيفيت بازرسي وسپس از دهه پنجاه بحث كنترل كيفيت آماري جايگاه ويژه اي پيدا كرد. در دهه هفتاد كنترل كيفيت فراگير (TQC)مورد توجه قرار گرفت واز دهه 80 به بعد مفهوم مديريت كيفيت فراگير (TQM) به عنوان يك رويكرد فراگير در صنايع مطرح مي باشد.
    به دليل افزايش شركت هاي سازنده خودرو ورقابت شديد بين آنها، تنها تحويل به موقع نمي توانست عامل موفقيت در بازار باشد. بنابراين براي موفقيت هرچه بيشتر نياز به توليد محصولاتي با كيفيت بسيار بالاوهزينه پايين مي باشند. تويوتا اثبات نمودكه كيفيت بايد درخود فرآيند توليدي پياده شود.
    TQM در ساختار توليد ناب عبارتست از تضمين وبرآورده سازي كيفيت محصولات توليدي بگونه ايكه رضايت واطمينان مشتري را بهمراه داشته وازنظر اقتصادي خريد آن براي مشتري بصرفه باشد.
    TPM را ميتوان بعنوان وسيله اصلاح شركت از طريق اصلاح ماشين آلات، دستگاهها و كاركنان آن يا تغيير فرهنگ شركت توصيف نمود. هدف TPM بهبود وضعيت شركت از طريق بهبود ماشين آلات دستگاهها ومنابع انساني آن است. در بررسي جنبه پرسنلي كار بايد گفت كه متصديان تجهيزات بايد انگيزه كافي پيدا كنند تا بطور مستقل تجهيزات مورد استفاده خود را نگهداري وتعمير نمايد.تنها از طريق بهبود در رابطه منابع انساني وتجهيزات است كه مي توان به نتايج مورد نظر دست يافت ومحيط كاربهتري بوجود آورد.
    سطح چهارم: تكنيك هاي اجرايي توليد ناب
    هريك از استراتژيهاي توليد ناب توسط مجموعه اي از ابزارها وتكنيك هاي توليدي حمايت مي شوند. استرتژي JIT براي دستيابي به زمان تحويل كوتاه وهزينه رقابتي براي تمامي محصولات توليدي از ابزارهايي نظير سيستم توليد كششي، چيدمان سلولي، هموارسازي خط توليد، اندازه انباشته كوچك وانعطاف پذيري خط توليد استفاده مي كند.
    استراتژي TQM كه كيفيت بالا وهزينه رقابتي را در محصولات توليدي سازمان تضمين مي كند، همانند JIT نيازمند مجموعه اي از ابزارهاست. مهمترين ابزارهاي اجرايي آن 5S ،شش سيگما، بازرسي چشمي، گسترش عملكرد كيفي (QFD)،طراحي آزمايش (DOE) و تجزيه وتحليل حالات خطا وآثار آنها (FMEA) مي باشند.دو تكنيك اجرايي دردستيابي به خرابي صفرازطريق تجهيزات توليدي با پياده سازي TPM مورد استفاده قرار ميگيرند كه شامل كايزن (KAIZEN) ومحاسبه بهبود اثر بخشي كلي دستگاهها (Overall Effective Equipment- OEE)مي باشند.
    ساختار سلسه مراتبي توليد ناب به اختصار در شكل زير آورده شده است:
    سطح اول:اهداف وسياست هاي كلي سوددهي اهداف تجاري
    بلند مدت
    كيفيت هزينه وتحويل اهداف عملياتي
    به موقع(QCD)
    سطح دوم: اصول ومفاهيم پايه حمايتازمنابعانساني حذف اتلاف تعريف ارزش
    سطح سوم:استرتژي هاي توليد ناب TQM,JIT,TPM
    سطح چهارم:تكنيك هاي اجرايي كانبانQFD , ، بازرسي چشمي و .... .....


    هدف نهايي هر موسسه توليدي وياخدماتي، سودآوري بلند مدت مي باشد. دستيابي به اين هدف، نيازمند سه ويژگي عمده در خروجي هاي سازمان شامل توليد محصولات با كيفيت بالا بصورت مداوم، هزينه پايين وقابل رويت وتحويل به مشتري در زمان مناسب مي باشد.
    رويكردناب برآورده سازي اين اهداف راازطريقاجراي منظم وپيوسته يك ساختارسلسله مراتبي فراهم مي سازد، با تعريف اهداف وسياستهاي كلي توليدناب بعنوان سطح اول ازاين ساختار،درسطح دوم اصول پايهاي كه زمينه لازم براي اجراي نگرش ناب درسازمان راايجاد مي كنند،معرفي مي شوند.سپس بااجراي مجموعه اي ازاستراتژي هاي توليديشاملTPM,TQM,JITدركلسازما �،چرخهتوليدناب بحركتدرميآيد.درسطحچهارم نيزابزارها وتكنيكهاييكههريكازاستراتژ يهايتوليديمشخصشدهدرسطح سوم راپشتيباني مي كنند،بطور همزمان اجرا مي شوند.



















    اهداف دوره
    آموزش ازطريق آشنايي با شركتهاي توليدي ژاپني كه بر اساس نوع محصول توليديشان ؛ موفق به حفظ رقابت محصولات صنعتي ژاپني در بازار جهاني گرديده اندو همچنين بررسي بكار گيري اين تجارب در صنايع ديگر كشورهاي آسيايي.
    بدين منظور سرفصلهاي زير مورد مطالعه قرار گرفت:
    a) آشنايي باسابقه تاريخي بهبود صنعت در ژاپن پس از جنگ جهاني
    b)آشنايي با″ايده سيستم هاي توليدپيشرفته″ شامل نوآوري،رضايت مشتري، جهاني شدن و ملاحظاتمربوط به محيط زيست
    c) تشريح فناوري وتوليد بهينه در آسيا.
    d) آشنايي مقدماتي با سيستم هاي توليدي كه بر اساس ارزش افزوده پي ريزي شده اند.
    خلاصه متن سخنرانيهاي ارائه شده:
    الف) سخنران اول Mr. Yasuo Horiuchi رئيس شركت. Houriuchi Eng.
    · معرفي سيستم مديريتي ناب (Lean Management System ) براساس ايده Mottainai
    Wangari Moatai ،اولين زني بود كه موفق شد از دانشگاه Nairobi كنيا مدرك دكترا اخذ كند،67 ساله ،معاون وزارت محيط زيست كنيا، برنده جايزه صلح نوبل، مبدع اصطلاح Mottainai بود وپرهيز از توليدمحصولات معيوب، توليد بيش از اندازه ، مصرف مواد غذايي زياد وخنك كردن بيش از حد را در تئوري:
    3R=Reduce & Reuse & Reayde
    ترويج مي كرد. اين امر نهايتاً منجر به ذخيره سازي منابع طبيعي وانرژي خواهد شد.
    · آشنايي با مفاهيم مودا (Muda) ،موري (Muri) ومورا (Mura)با تكيه بر حذف اتلافات (Wastes) از هر نوع وتحويل به موقع (JIT)
    · الزامات سيستم مديريتي ناب (Lean) شامل:
    - اصلاحات تكنيكي.
    - فرهنگ مشاركتي.
    - JIT واتوماسيون ونقش آن در تقليل اتلافات.
    - رضايت مشتري.
    - سيستم اطلاعات مديريت.
    - ابزارهاي سيستمهاي مديريتي شامل انواع گزارشها وآمار مستخرجه از آنها.
    - سيستم پيشنهادات.
    - فرهنگ خانه داري (5S)وتبديل آن به 5S علمي( Scientific).
    - تقليل اتلافات ومفهوم KAIZEN.
    · همچنين توضيحي شامل موارد زير ارائه گرديد:
    - تغيير شاكله سيستم جهاني ونقش آن در سيستم ارزش.
    - تغييرات در صنايع ژاپن.
    - تضمين كيفيت در ژاپن.
    - سيستم حمايتي از شركتهاي كوچك ومتوسط در ژاپن.
    - سيستم توليد ناب در كارخانه TOYOTA.
    ب ) سخنران دوم
    آقاي William Lee از موسسه فناوري صنعتي سنگاپور با سمت مهندس تحقيقاتي توضيحات خود را پيرامون فرازهايي از سيستم هاي توليد پيشرفته در كشور سنگاپور ارائه دادند كه شامل موارد زير بود:
    - اقتصاد توليد.
    - توليد در سنگاپور.
    - سيستم هاي توليد پيشرفته.
    - مثالهايي از سنگاپور.
    ج ) سخنران سوم
    آقاي Ryuji Ban از مركز بهره وري ژاپن از دپارتمان مشاوره با سمت مشاور ارشد مديريت ؛آموزشهاي مشروحه زير را ارئه نمودند:
    - سيستمهاي توليدي اخير شامل ارزش آفريني، ويژگيهاي سيستم توليد تويوتا (TPS) ومتد PERT ويافتن مسير بحراني در برنامه ريزي توليد.
    - روابط بين برنامه ريزي توليد وبرنامه ريزي مواد، مفاهيم Line Balance ،مفوم مهندسي همزمان (Concurrent Engineering) و هم پوشاني مراحل مختلف از بدو خلق مشخصات وطراحي تا مونتاژ وچگونگي كاهش چرخه توليد محصول.
    - چگونگي ايجاد فرهنگ مشاركتي وبهبود مستمر وبكارگيري سيستم KAIZEN كه با تغييرات محيطي (از هر نوع) مي تواند تغيير يابد.
    - مفهوم زنجيره تامين
    - تفاوت بين فعاليت هايي كه ارزش مي آفرينند (Work) وحركتهايي كه در چرخه ايجاد ارزش قرار نمي گيرند (Movement) وبالطبع بايد حذف شوند.
    - مفهوم توليد سلولي (Cell Production) وآموزش كاهش چشمگير زمان تحويل بااستفاده از اين روش.
    - ملاحظات زيست محيطي وروش حسابداري زيست محيطي وارائه آن( جزءگزارشهاي مالي دركشور ژاپن) به مبادي ذيربط.
    - ملاحظات عمومي فعاليت هاي KAIZEN شامل بهبود بهره وري،كاهش زمان تحويل،كاهش قيمت تمام شده وروابط بين آنها.
    - اهداف KAIZEN شامل اصول چهارگانه كايزن (ECRS)
    (حذف-تجميع-تنظيم دوباره وساده سازي) مفاهيم (3 Mu)كه همان Muda,Mura,Muri مي باشد و همچنين اصول چهارگانه اقتصادي ساده وآسان كردن حركت مي باشد.
    - تكنيكهاي تقليل موداها- مفاهيم اصلي آناليز مسير ارزش.
    د )نتيجه گيري
    علاوه بر موارد مشروحه در بالا وبا توجه به موارد مشهود زير شامل:
    - افزايش روز افزون بهاء انرژي ونقش ان در قيمت تمام شده محصول.
    - تغييرات اكولوژيك وهمچنين سياسي واثرات آن.
    - وارد شدن چين بعنوان يك مليت با جمعيت كثير وتوانائيهاي مشهود آن در بهم زدن معادلات اقتصادي.
    لزوم تغييردر تفكر ونهايتاً سيستم هاي مديريتي شركت ها براي بقاء را ايجاب مي نمايد. تجربه Toyota وسيستم توليد آن (TPS) وموفقيت آن در ورود به بازار آمريكا بعنوان بزرگترين بازار خودرو وچگونگي بكار گيري تكنيكهاي مديريتي وابزارهاي مهندسي صنايع وبهبود مستمر آن بعنوان نمونه موفق از چنين تفكريست كه امروزه الگوي رشد براي همه كشورهاست.
    توجه به اين موضوع كه سيستم هاي توليد پيشرفته وابزارهاي شناخته شده آنها تنها راهنماست؛ مهم تر ازآن توانايي تطبيق والگو برداري درست مطابق با شرايط خاص موسسه اقتصادي (توليدي- خدماتي) ، نقش به سزايي در بقاء شركتهاداراست. ارزيابي درست از شرايط موجود،ايجاد وترويج فرهنگ مشاركتي،درك عميق تغيير ولزوم ايجاد تغيير وتبعات آن بعهده مديران است.
    لازم بتوضيح است كه لزوم كمك دولت ها (مادي ومعنوي) وحمايت روز افزون از چرخه توليد نقش بسزايي در تعالي ايجاد ارزش است. نمونه ژاپن نمونه بارز اين حمايت وپاسخ ارزشمند حمايت شونده (شركتهاي توليدي وخدماتي) به اين حمايت مي باشد.


    بازديدها
    1- (Gumma Plant)Fuji Heavy Industries Ltd.
    مجتمع صنعتي فوق شامل 5 كارخانه در مناطق مختلف مي باشد. در اين 5كارخانه محصولاتي شامل خودروسازي-هواپيما-موتورژنراتور برق- ژنراتورهاي برق بادي توليد مي گردد.
    كارخانه Gumma به توليد اتومبيل سواري با مارك معروف Subaru اختصاص داشت.
    نكته جالب توجه در اين كارخانه مقايسه زمين در اختيار كه حدود 3/1 مساحت كل ايران خودرو بود ولي حجم توليدآن كمي بيش از ايران خودرو در سال بود مي باشد.همچنين اين كارخانه مساله انرژي را با ايجاد كارخانه توليد برق اختصاصي در محل كارخانه حل وهزينه آنرا مي نيمم كرده بود.
    موضوعي كه در اولين دقايق ورود به چشم مي خورد تعداد زياد محصلين بازديد كننده در گروههاي مختلف كه بطور منظم وارد كارخانه مي شدند بود. ترويج و تبليغ توليد از همان ابتدادر نسل جديد بعنوان يك اصل مد نظر است. ديگر نكات برجسته ؛ اتوماسيون در كارگاههاي پرسكاري وجوشكاري اين شركت بود كه زمان توليد به حداقل ودقت وظرافت وكيفيت به بهترين شكل تامين مي گرديد.

    2 - Musashi co.Ltd
    كارخانه اي كوچك با40 نفرپرسنل مي باشد كه در زمينه خدمات ماشينكاري روي فلزات غير آهني فعاليت داشت. اين شركت از توليد انبوه وصادرات با تغيير روي محصولات وفروش به توليد قطعه اي (تك) روي آورده بود.
    بدين لحاظ با بهبود ماشين آلات وتجهيز به ماشين آلات تراش CNC 5 محدوده موفق شده بود كه حدود 40% سفارشات بيشتري نسبت به سال گذشته دريافت نمايد.
    تمام پرسنل كارخانه در مديريت شركت مي كنند وسود حاصله به كاركنان، شركاء وسرمايه گذران تعلق مي گيرد.
    از نكات جالب توجه دراين شركت؛ تحويل يكروزه محصول از زمان دريافت سفارش مي باشد. بمنظور كسب رضايت مشتري كارت مخصوص روي محصولات آماده به تحويل نصب مي كردو بمحض تحويل محصول اين كارت آزاد وبه جريان مي افتاد وهمان محصول دوباره توليد ميشد ودرواقع مزيت اين شركت در تحويل سريع وتكنولوژي بالاي آن بود.
    3 - US Engineering co.Ltd
    مدير شركت ( آقاي Sakamoto) از سال 1973 ميلادي شروع به فعاليت كارآفريني كرده است.محصولات اين شركت شامل قطعات ولوازم بسته بندي با استفاده از فناوري Vacuum Forming در بخش SK Plastic كه از سال 1989 تاسيس شده است بود.
    در همين مجموعه شركت. US Eng كه توليد انواع قالب هاي Die Cut وخم جهت كارتن بسته بندي را بعهده دارد؛ فعال است. اين شركت ميانگين حدود80 الي 100 دست قالب (ساده تا پيچيده) را در يك روز توليد وتحويل ميدهد. پروسه توليدو ساعات كار پرسنل در دواير مختلف بگونه اي تنظيم شده است كه سفارشات اخذ شده از ساعت 5بعدازظهر تا 8صبح رز بعد در روز بعد آماده تحويل مي گردند.
    بمنظور كاهش هزينه انرژي، از سلولهاي خورشيدي استفاده مي نمايد و بدون نياز به انرژي برق اضافي، برق مصرفي براي سالن توليد قالب را تامين مي نمايد.
    اين مجموعه با حدود يكصد نفر پرسنل در مرحله گذار از SME به شركت بزرگ Large قرار گرفته است. با اين وجود اين كارخانه توسط مركز ملي بهره وري ژاپن (JPC) حمايت مي شود.
    در ژاپن حدود 95% از كاغذ بازيافتي جهت بسته بندي محصولات استفاده مي گردد.
    در محل همين كارخانه امكان تمرين KAIZEN فراهم گرديد كه در قالب 4گروه شركت كنندگان؛ پيشنهادات خود را كه در پي آمده است ارائه وبه بحث گذاشتند.
    ج) دستاوردهاي بازديد
    با توجه به مطالب موردآموزش وبازديد هاي انجام گرفته از سه شركت كوچك ومتوسط وبزرگ مفاهيم ارزشي زير مشهود گرديد.
    الف) مشاهده نقش فرهنگ عميق كاري در كشور ژاپن وسعي وترويج روزمره آن بهروسيله ممكن بعنوان اساس رشدوتوسعه.
    ب) مشاهده نقش فرهنگ مديريتي با مشاركت كليه پرسنل؛ بعنوان رمز رشد وگسترش فعاليتهاي توليدي وهمچنين بهره مند شدن كليه پرسنلي كه در اين فعاليت هاي همكاري مي نمايند.
    ج) مشاهده سطح بالاي نوآوري در ژاپن بمعناي درك عميق تغييرات جهاني در تمامي زمينه ها. چه در محصول وچه در خدمات وچه در تكنولوژي.
    د) ارج نهادن به هرآنچيزيكه ارزش واقعي است؛ از قبيل منابع انساني؛ محيط زيست؛ ارزش افزوده از خدمات ويا توليد وبروز آن در تمامي زمينه هاي زندگي وهمچنين تشويق وترغيب جمعي در اين زمينه.
    ه) درك نقاط ضعف از طريق مقايسه واقعي وعملي با ژاپن بعنوان الگوي رشد وتكنولوژي ونهايتاً بهره مندي از تجارب ژاپن

    گزارش كشوري شركت كنندگان كه قبل از سفر به APO ارسال گرديده است و همچنين جمع بندي شركت كنندگان در پايان دوره كه متاثر از دريافت هاي آنها از دوره مي باشد بوضوح تاثير دستاورد در تغيير راه حل هاي قبل وبعد از سفر در آن ديده مي شود.
    ايجاد تحرك در سازمان مربوطه با جهت گيري وتشويق وتمرين روح فرهنگ كاري مي تواند در تعالي سازمان نقش ايجاد نمايد.واقعيت اينست كه مسائل دروني شركت هاي ژاپني؛ مشابه شركتهاي ايراني بود. اگر در ايران قيمت مواد اوليه بصورت سرسام آور در حال افزايش است در ژاپن نيز در قياس با مارجين سود كمتر، نيز همين امر وجود دارد.ولي مهارت، پيگيري وحمايت چيزيست كه در ايران كمتر ديده مي شود.
    تكنيك ومطالب همانهايي است كه امروزه بطور گسترده در ايران رواج مي يابد يا حداقل امكان فراگيري براي آن فراهم است.موضوع چگونگي بكارگيري اين روشهاست.

    راجع به دوره وميزباني
    · برنامه ريزي دوره واصرار برگزار كنندگان در ايجاد نظم بين شركت كنندگان آموزش وترغيب شركت كنندگان به رعايت موازين انضباطي از بدو ورود وطي دوره ازنكات برجسته وآموزنده است كه تاثير آن بسيار مشهود بود.
    · سخنرانيبه زبان ژاپني؛عليرغم ترجمه باكيفيت به زبان انگليسي باعث اتلاف وقت مي گشت كه مي توانست در همان زمان محتواي بيشتري در اختيار شركت كنندگان قرار گيرد.
    · بازديد هاي علمي و استفاده عملي از آموخته ها در يك واحد صنعتي نقش بسيار موثري از درك شركت كنندگان از مطالب ارائه شده داشت.

  3. #23
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    New خلاصه گزارش بررسی تحلیلی هزینه های نیروی کار در ایران و مقایسه آن با هزینه نیروی کار در چین

    این گزارش حاصل سفر جناب آقای دکتر مرسل صدیق به کشور چین در اسفند ماه 1382 به منطقه NINGBO در جنوب چین می باشد.
    در این گزارش ابتدا اطلاعاتی در رابطه با کشور و مردم چین ارائه شده است و سپس به مقایسه عوامل تشکیل دهنده قیمت تمام شده در کشورهای ایران و چین پرداخته است که بخش عمده گزارش مربوط به مقایسه هزینه های نیروی کار می باشد و در پایان پیشنهاداتی در این رابطه ارائه شده است .
    1- اطلاعات عمومی در رابطه با چین
    • یک میلیون کاردان فنی ( فوق دیپلم) و مهندس در سال 2001 در چین فارغ التحصیل شدند که این رقم در سال 2003 به 2 میلیون نفر جهش داشت .
    • مهاجرت داخلی موجب حفظ موفقیت بسیار رقابتی نرخهای دستمزد نیروی کار می شود.
    • عامل اصلی محدود کننده قابلیت رقابتی شرکتهای چینی ، مدیریت ضعیف آنهاست.
    • رشد سریع باز شدن فزاینده بازار مصرفی در حال گسترش و نیروی کار عظیم کم هزینه آموزش یافته چین که بطور مستمر آموزش و مهارت آن بیشتر می شود این کشور را به صورت یک کانون جهانی جذب سرمایه گذاری مستقیم خارجی در آورده است .
    • چنانچه دولت چین به تعهدش در قبال سازمان تجارت جهانی مبنی بر کاهش تعرفه ها از متوسط 6/24 درصد در سال 2002 به 4/9 درصد در طی سال 2005 وفا کند رقابت در داخل چین شدیدتر خواهد شد.
    • بین سالهای 1978 و 2002 تولید ناخالص داخلی این کشور به طور متوسط 3/9 درصد در سال افزایش یافته و درآمد سرانه آن با بیش از 4 برابر رشد از 231 دلار به 940 دلار رسید.
    • برخی از شرکتهای چینی به بازار داخلی محصول نمی دهند و فقط برای بازار صادراتی کار می کنند . یکی از دلائل موفقیت چین در صادرات این نگرش است .
    2 – ویژگی افراد چینی
    - رفتار روستائی
    - پایبندی به اخلاقیات
    - زبان تصویری
    - احتیاط فطری در مقابل خارجیان
    - چانه زنی برای کاستن از قیمت در مذاکرات
    - استفاده از سکوت به عنوان یک تاکتیک در مذاکره

    3- مقایسه هزینه نیروی انسانی در کشور ایران و چین

    نیروی انسانی در ایران 70% و در چین 90% راندمان دارد.

    4- هزینه یک پرسنل ایرانی با سنوات مختلف در سال 1383 ( با فرض راندمان 70% کاری)
    در یک واحد صنعتی


    5- مقایسه سایر پارامترهای حقوق و مزایا

    -سنوات و یک ماه مرخصی در سال در کشور چین وجود ندارد.
    -در چین 2 ماه پاداش پایان سال ندارند و فقط کارفرما مبلغی به صورت کمکی می دهد.
    -عوارض شهرداری و نظایر آن (3% تجمیع عوارض) در کشور چین وجود ندارد.
    -دولت چین در تعیین سقف حقوق و افزایش حقوق های سالیانه دخالت نمی کند. در برخی از بخشها طی چند سال گذشته حدود 5 درصد افزایش حقوق داشته اند.
    -افزایش دستمزدها درایران در سالهای مختلف طبق جدول زیر می باشد:

    -اداره بهداشت کار که خود یک اداره درون واحدهای تولیدی است و بسیار پرهزینه است در چین وجود ندارد.

    6 – مقایسه نرخ مالیات بر سود در کشورهای مختلف


    منبع:
    http://www.mim.gov.ir/report/rpt_830517.asp

    یکی از دوستان می گفت چین فقط تو صنایعی که نیروی انسانی سهم زیادی داره اختلاف قیمت تمام شده اش با دنیا خیلی زیاده ولی در بقیه صنایع مثل فولاد که نیروی انسانی سهمی آنچنانی نداره قیمتش از بقیه دنیا بالاتره.

  4. #24
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    پیش فرض

    خلاصه گزارش بررسی تحلیلی هزینه های نیروی کار در ایران و مقایسه آن با هزینه نیروی کار در چین این گزارش حاصل سفر جناب آقای دکتر مرسل صدیق به کشور چین در اسفند ماه 1382 به منطقه NINGBO در جنوب چین می باشد.
    در این گزارش ابتدا اطلاعاتی در رابطه با کشور و مردم چین ارائه شده است و سپس به مقایسه عوامل تشکیل دهنده قیمت تمام شده در کشورهای ایران و چین پرداخته است که بخش عمده گزارش مربوط به مقایسه هزینه های نیروی کار می باشد و در پایان پیشنهاداتی در این رابطه ارائه شده است .
    1- اطلاعات عمومی در رابطه با چین
    • یک میلیون کاردان فنی ( فوق دیپلم) و مهندس در سال 2001 در چین فارغ التحصیل شدند که این رقم در سال 2003 به 2 میلیون نفر جهش داشت .
    • مهاجرت داخلی موجب حفظ موفقیت بسیار رقابتی نرخهای دستمزد نیروی کار می شود.
    • عامل اصلی محدود کننده قابلیت رقابتی شرکتهای چینی ، مدیریت ضعیف آنهاست.
    • رشد سریع باز شدن فزاینده بازار مصرفی در حال گسترش و نیروی کار عظیم کم هزینه آموزش یافته چین که بطور مستمر آموزش و مهارت آن بیشتر می شود این کشور را به صورت یک کانون جهانی جذب سرمایه گذاری مستقیم خارجی در آورده است .
    • چنانچه دولت چین به تعهدش در قبال سازمان تجارت جهانی مبنی بر کاهش تعرفه ها از متوسط 6/24 درصد در سال 2002 به 4/9 درصد در طی سال 2005 وفا کند رقابت در داخل چین شدیدتر خواهد شد.
    • بین سالهای 1978 و 2002 تولید ناخالص داخلی این کشور به طور متوسط 3/9 درصد در سال افزایش یافته و درآمد سرانه آن با بیش از 4 برابر رشد از 231 دلار به 940 دلار رسید.
    • برخی از شرکتهای چینی به بازار داخلی محصول نمی دهند و فقط برای بازار صادراتی کار می کنند . یکی از دلائل موفقیت چین در صادرات این نگرش است .
    2 – ویژگی افراد چینی
    - رفتار روستائی
    - پایبندی به اخلاقیات
    - زبان تصویری
    - احتیاط فطری در مقابل خارجیان
    - چانه زنی برای کاستن از قیمت در مذاکرات
    - استفاده از سکوت به عنوان یک تاکتیک در مذاکره

    3- مقایسه هزینه نیروی انسانی در کشور ایران و چین

    نیروی انسانی در ایران 70% و در چین 90% راندمان دارد.

    4- هزینه یک پرسنل ایرانی با سنوات مختلف در سال 1383 ( با فرض راندمان 70% کاری)
    در یک واحد صنعتی


    5- مقایسه سایر پارامترهای حقوق و مزایا

    -سنوات و یک ماه مرخصی در سال در کشور چین وجود ندارد.
    -در چین 2 ماه پاداش پایان سال ندارند و فقط کارفرما مبلغی به صورت کمکی می دهد.
    -عوارض شهرداری و نظایر آن (3% تجمیع عوارض) در کشور چین وجود ندارد.
    -دولت چین در تعیین سقف حقوق و افزایش حقوق های سالیانه دخالت نمی کند. در برخی از بخشها طی چند سال گذشته حدود 5 درصد افزایش حقوق داشته اند.
    -افزایش دستمزدها درایران در سالهای مختلف طبق جدول زیر می باشد:

    -اداره بهداشت کار که خود یک اداره درون واحدهای تولیدی است و بسیار پرهزینه است در چین وجود ندارد.

    6 – مقایسه نرخ مالیات بر سود در کشورهای مختلف


    منبع:
    http://www.mim.gov.ir/report/rpt_830517.asp

    یکی از دوستان می گفت چین فقط تو صنایعی که نیروی انسانی سهم زیادی داره اختلاف قیمت تمام شده اش با دنیا خیلی زیاده ولی در بقیه صنایع مثل فولاد که نیروی انسانی سهمی آنچنانی نداره قیمتش از بقیه دنیا بالاتره.

  5. #25
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    پیش فرض

    توسعه اقتصادی چیست؟
    بخشاقتصادي- بين “رشد” و “توسعه” تمايز وجود دارد. رشد مفهومى کمى است ولزوما ناظر بر “توليد ناخالص ملي” است و افزايش رشد اقتصادى مفهوم افزايشتوليد ملى يا همان GNP را به ذهن متبادر مى‌نمايد. اما “توسعه” مفهومىکيفى است که “رشد” را نيز شامل مى‌شود و به علاوه شامل تغيير در ظرفيتهاىفيزيکي، انسانى و اجتماعى را شامل مى‌شود، درصد باسوادي، تيراژروزنامه‌ها، تعداد کتابخانه، نرخ رشد زاد و ولد، نرخ مرگ و مير کودکانو...بخشهايى از مفهوم توسعه را در بر مى‌گيرند. در مقاله حاضر که در نشريهبرنامه شماره 180 به چاپ رسيده به ابعاد مختلف اين موضوع پرداخته شده کهجهت استفاده خوانندگان در پى مى‌آيد:
    بايد بين دو مفهوم “رشداقتصادي” و “توسعه اقتصادي” تمايز قايل شد. رشد اقتصادي، مفهومى کمى استدر حالى که توسعه اقتصادي، مفهومى کيفى است. “رشد اقتصادي” به تعبير سادهعبارت است از افزايش توليد (کشور) در يک سال خاص در مقايسه با مقدار آن درسال پايه. در سطح کلان، افزايش توليد ناخالص ملى )GNP( يا توليد ناخالصداخلى )GDP( در سال مورد نياز به نسبت مقدار آن در يک سال پايه، رشداقتصادى محسوب مى‌شود که بايد براى دستيابى به عدد رشد واقعي، تغييرقيمتها (به خاطر تورم) و استهلاک تجهيزات و کالاهاى سرمايه‌‌اى را نيز ازآن کسر کرد.
    منابع مختلف رشد اقتصادى عبارتند از افزايش به کارگيرىنهاد‌ه‌ها (افزايش سرمايه يا نيروى کار)، افزايش کارآيى اقتصاد (افزايشبهره‌ورى عوامل توليد) و به کارگيرى ظرفيتهاى احتمالى خالى در اقتصاد.
    توسعهاقتصادي” عبارت است از رشد همراه با افزايش ظرفيتهاى توليدى اعم ازظرفيتهاى فيزيکي، انسانى و اجتماعي. در توسعه اقتصادي، رشد کمى توليد حاصلخواهد شد اما در کنار آن، نهادهاى اجتماعى نيز متحول خواهند شد، نگرشهاتغيير خواهد کرد، توان بهره‌بردارى از منابع موجود به صورت مستمر و پوياافزايش يافته و هر روز نوآورى جديدى انجام خواهد شد. به علاوه مى‌توان گفتترکيب توليد و سهم نسبى نهاده‌ها نيز در فرآيند توليد تغيير مى‌کند. توسعهامرى فراگير در جامعه است و نمى‌تواند تنها در يک بخش از آن اتفاق بيفتد. توسعه حد و مرز و سقف مشخصى ندارد بلکه به دليل وابستگى آن به انسان،پديده‌اى کيفى است (برخلاف رشد اقتصادى که به طور کامل کمى است) که هيچمحدوديتى ندارد.
    توسعه اقتصادى دو هدف اصلى دارد:‌اول، افزايش ثروت ورفاه مردم جامعه (و ريشه‌کنى فقر) و دوم، ايجاد اشتغال، که هر دوى ايناهداف در راستاى عدالت اجتماعى است. نگاه به توسعه اقتصادى در کشورهاىتوسعه يافته و کشورهاى توسعه نيافته متفاوت است. در کشورهاى توسعه يافته،هدف اصلى افزايش رفاه و امکانات مردم است در حالى که در کشورهاىعقب‌مانده، بيشتر ريشه‌کنى فقر و افزايش عدالت اجتماعى مد نظر است.
    شاخصهاى توسعه اقتصادياز جمله شاخصهاى توسعه اقتصادى يا سطح توسعه يافتگى مى‌توان اين موارد را بر شمرد:
    شاخصدرآمد سرانه: از تقسيم درآمد ملى يک کشور (توليد ناخالص داخلي) به جمعيتآن،‌درآمد سرانه به دست مى‌آيد. اين شاخص ساده و قابل ارزيابى در کشورهاىمختلف، معمولا با سطح درآمد سرانه کشورهاى پيشرفته مقايسه مى‌شود. زمانىدرآمد سرانه 5 هزار دلار در سال نشانگر توسعه يافتگى بوده و زمانى ديگرحداقل درآمد سرانه ده هزار دلار.
    شاخص برابرى قدرت خريد: از آنجا کهشاخص درآمد سرانه از قيمتهاى محلى کشورها محاسبه مى‌شود و معمولا سطح قيمتمحصولات و خدمات در کشورهاى مختلف جهان يکسان نيست، از شاخص برابرى قدرتخريد استفاده مى‌شود. در اين روش، مقدار توليد کالاهاى مختلف در هر کشور،در قيمتهاى جهانى آن کالاها ضرب شده و پس از انجام تعديلات لازم، توليدناخالص ملى و درآمد سرانه آنان محاسبه مى‌شود.
    شاخص درآمد پايدار: کوشش براى غلبه بر نارسايى‌هاى شاخص درآمد سرانه و توجه به “توسعه پايداربه جاى‌ “توسعه اقتصادي”، منجر به محاسبه شاخص درآمد پايدار شد. در اينروش، هزينه‌هاى زيست محيطى که درجريان توليد و رشد اقتصادى ايجاد مى‌شودنيز در حسابهاى ملى منظور شده (چه به عنوان خسارت و چه به عنوان بهبودمنابع و محيط زيست) و سپس ميزان رشد و توسعه به دست مى‌آيد.
    شاخصهاىترکيبى توسعه: از اوايل دهه 1980، برخى از اقتصاددانان به جاى تکيه بر يکشاخص انفرادى براى اندازه‌گيرى و مقايسه توسعه اقتصادى بين کشورها،استفاده از شاخصهاى ترکيبى را پيشنهاد کردند. به عنوان مثال مى‌توان بهشاخص ترکيبى موزنى که مک گراناهان (1973) بر مبناى 18 شاخص اصلى (73 زيرشاخص) محاسبه مى‌کرد، اشاره داشت (بعد، شاخص توسعه انسانى معرفى شد.)
    شاخصتوسعه انساني: اين شاخص در سال 1991 توسط سازمان ملل متحد معرفى شد که براساس اين شاخصها محاسبه مى‌شود: درآمد سرانه واقعى (بر اساس روش شاخصبرابرى خريد)، اميد به زندگى (در بدو تولد) و دسترسى به آموزش (که تابعىاز نرخ با‌سوادى بزرگسالان و ميانگين سالهاى به مدرسه رفتن افراد است.)
    راهبردهاى مختلف توسعه اقتصاديدرطول چند دهه اخير، کشورهاى مختلف جهان، متناسب با شرايط، فرصتها، ساختارحکومتى و فرهنگ اجتماعى خود راهبردهاى توسعه اقتصادى مختلفى را در پيشگرفتند. اين راهبردها به طور کامل قابل تفکيک نيستند بلکه طيفى را تشکيلمى‌دهند که راهبردهاى ذيل در آن قرار مى‌گيرند. به علاوه بايد گفت که بهتقريب هيچ کشورى به طور شفاف و مشخص هيچ يک از راهبردها را در پيشنمى‌گيرد (يا حداقل اعلام نمى‌دارد) بلکه اين تحليل کارشناسان و مطالعهسياستها و برنامه‌هاى دولتها است که مشخص مى‌کند هر کشور به تقريب کدامراهبرد را انتخاب کرده است.
    از جمله راهبردهاى توسعه اقتصادى به کارگرفته شده توسط کشورهاى در حال توسعه (از دهه 1960 تا پايان دهه 1980) مى‌توان به اين موارد اشاره کرد:
    راهبرد پولياين راهبرد، برارتقاى علايم بازار، به عنوان راهنمايى براى بهبود تخصيص منابع، متمرکزاست. در عمل، اين راهبرد اغلب در طول دوره‌اى بحرانى به کار گرفته مى‌شودکه تثبيت و تعديل اقتصادى عدم تعادلهاى شديد از اولويت بالايى برخوردارندو در نتيجه معمولا معيارهاى بهبود قيمتهاى نسبى همراه با معيارهاى کنترلنرخ افزايش سطح عمومى قيمتهاست. اين راهبرد داراى جهت‌گيرى اقتصادى خرداست، اما هدفهاى اقتصاد کلان را دنبال مى‌کند. وجه اصلى اين راهبرد، اعطاىفضاى گسترده‌اى به بخش خصوصى است تا در آن به فعاليت بپردازد.
    اينراهبرد در آن دسته از کشورهاى جهان سوم به کار مى‌آيد که از لحاظ اقتصادىپيشرفته‌تر هستند واتکاى خود را بر صنايع خصوصى قرار مى‌دهند(در عين حال،کشاورزى نيز به همان اندازه آزاد است تا رشد کند.) نکته مهم آن است که بخشخصوصى به عنوان محور توسعه در نظر گرفته مى‌شود و نقش “بخش پويا” را دراقتصاد به خود مى‌گيرد و مسئول ايجاد ارتباط بين بخشهاى عقب‌مانده وپيشرفته اقتصاد با ديگر بخشهاى اقتصاد مى‌شود.
    نقش دولت به حداقلکاهش مى‌يابد و در شرايط آرماني، محدود به فراهم آوردن محيط اقتصادىباثباتى مى‌شود که در آن بخش خصوصى بتواند رشد کند. دولت با استفاده ازسياست تثبيت مى‌کوشد نوسانات اقتصادى را تا آنجا که مقدور است کاهش دهد وبدين وسيله، بخش خصوصى را در انجام پيش‌بينى‌هاى قابل اتکا و اجراىبرنامه‌ريزى‌هاى دقيق يارى رساند. اساسا روح اين راهبرد غير مداخله‌گرانهاست و بر نوآورى و کارآفرينى (براى پيشبرد اقتصاد) استوار است. از جملهکشورهايى که چنين راهبردى را در اين دوره در پيش گرفتند مى‌توان به شيلى وآرژانتين اشاره کرد.
    راهبرد اقتصاد بازاين راهبرد نگاه به خارجدارد و در بعضى از وجوه همچون راهبرد پولى است اما نه در همه آنها. اينراهبرد نيز براى تخصيص منابع، متکى به نيروهاى بازار و بخش خصوصى است امابا تاکيد بر سياستهايى که مستقيما بخش تجارت خارجى را تحت تاثير قرارمى‌دهند مثل سياستهاى نرخ مبادله ارز، مقررات تعرفه‌اي، سهميه‌ها و موانعغير تعرفه‌اى بر تجارت و سياستهايى که سرمايه‌گذارى خارجى و بازگشت سوداين سرمايه‌گذاريها به خارج را تنظيم مى‌کنند که در اين زمينه‌ها، متفاوتبا راهبرد پولى است.
    تجارت خارجى که اغلب با سرمايه‌گذارى مستقيم بخشخصوصى خارجى تکميل مى‌شود، به عنوان بخش پيشتاز يا موتور رشد در نظر گرفتهمى‌شود. راهبردهايى که داراى جهت‌گيرى صادراتى‌اند به دنبال استفاده ازمزيت نسبى بين‌المللى کشور هستند و در همين راستا، به استفاده کارآ واثربخش منابع دست مى‌يابند. فشار رقابت بين‌المللى امرى حياتى براى اقتصادتلقى مى‌شود، چون انگيزه‌اى قوى در توليد کنندگان ايجاد مى‌کند (کاهشهزينه‌ها، افزايش بهره‌وري، نوآوري، بهبود استانداردهاى کيفيت.) راهبردتوسعه با جهت‌گيرى خارجي، بايد نه تنها سطح درآمد را ارتقا دهد بلکه بايدبتواند سطح پس‌انداز و احتمالا ميزان پس‌اندازها را نيز افزايش دهد. اينامر به نوبه خود، نرخ سريع‌تر انباشت سرمايه و در نتيجه رشد سريع‌تر راامکانپذير مى‌کند.
    اقتصاد باز نه تنها بر روى تجارت خارجى باز استبلکه بر روى حرکتها و جابه‌جايى‌هاى عوامل توليد (يعنى سرمايه و کار) نيزباز است. سرمايه‌گذارى مستقيم خارجي، وامهاى تجارى توسط بانکهاى خارجى وکمکهاى خارجى همگى داراى نقش تعيين کننده‌اى هستند. نه تنها انتقالبين‌المللى سرمايه، بلکه انتقال دانش، فن‌آورى و مهارتهاى مديريتى بهکشورهاى جهان سوم نيز به عنوان افزايش بهره‌ورى تلقى مى‌شود، چون از اينطريق مى‌توان به افزايش سطح توليد و رشد سريع‌تر درآمدها دست يافت. مهاجرتنيروى کار غيرماهر به عنوان کمکى در راستاى کاهش بيکارى (نه مهاجرت نيروىکار متخصص و ماهر، يعنى فرار مغزها) داراى تاثير مثبت درافزايش درآمدنيروهاى موجود است.
    منطقا بايد “عدم وجود تبعيض در مقابل صادرات” رااز “عدم وجود تبعيض در مقابل ورود سرمايه‌گذارى خارجي” جدا دانست، چون يکمحيط حفاظت شده در مقابل واردات، باعث جذب سرمايه‌هاى خارجى در بخشهاىنامناسب و کاهش مقدار آن در دراز مدت مى‌شود(به دليل کمتر بودن گزينه‌هاىپيش روى سرمايه‌گذاران.) به علاوه وجود يک نرخ مبادله ارز متعادل (يا بهطور کلى‌تر نبود سياستهاى حمايتى در مقابل صادرات) باعث تضمين هرچه بيشترجذب وامهاى خارجى به بخشهاى مولد و بارور خواهد شد. بر خلاف راهبرد پولي،يک راهبرد توسعه با سمت‌گيرى خارجي، حاکى از نقش فعال دولت است. از دولتانتظار مى‌رود که علاقه‌مند به دستيابى به قيمتهاى صحيح (واقعي)، به خصوصقيمتهاى کليدى نرخ مبادله ارز، نرخهاى بهره و نرخ دستمزد باشد(وجه مشترکبا راهبرد پولي.) در اقتصادى که نيروى کار فراوان دارد، راهبرد داراىجهت‌گيرى صادرات “کاربر” (متکى بر نيروى کار) خواهد بود و در نتيجه تاثيرىمثبت بر کاهش فقر و نابرابرى خواهد گذاشت. اگر ارتباطات بين بخش تجارتخارجى و ديگر بخشهاى اقتصادى کشور قوى باشد، يک بخش صادراتى رو به گسترشموجب ايجاد فعاليت در سراسر اقتصاد خواهد بود.
    راهبرد صنعتى شدندراين راهبرد نيز همچون راهبرد قبلي، تاکيد بر رشد است اما ابزار دستيابى بهرشد، گسترش سريع بخش صنعت است. بر خلاف راهبرد پولي، توجه بى‌واسطه معطوفبه کارآيى کوتاه مدت در تخصيص منابع نيست بلکه شتاب نرخ کلى رشد توليدناخالص داخلى مورد توجه است. اين امر از سه طريق حاصل مى‌شود:(1) توليدکالاهاى مصرفى صنعتى عمدتا براى بازارهاى داخلى (پشت ديوارهاى بلندتعرفه‌اي)، (2) تاکيدبر توسعه صنايع توليد کننده کالاهاى سرمايه‌اى (معمولا تحت اداره و هدايت دولت)، (3) سمت‌گيرى سنجيده بخش صنعت به سمتصادرات (ترکيبى از برنامه‌ريزى ارشادى و کمکهاى مستقيم و غير مستقيمدولتي.)
    راهبردهاى صنعتى کردن در عمل مايل به بالا بردن سطح تشکيلسرمايه، دستيابى به فن‌آوريهاى نوين (که اغلب سرمايه‌بر هم هستند) و بهدنبال آن، ترغيب رشد چند منطقه شهرى بزرگ هستند. گسترش شهرنشينى و در پيشگرفتن راهبرد صنعتى شدن به همراه هم روى مى‌دهند. دخالتهاى دولت در تعقيباهداف، اغلب زياد است اما شکل آن وابسته به انتخاب يکى از سه طريق فوقاست. در واقع از دخالت دولت حمايت مى‌شود با اين توجيه که موجب رشدسريع‌تر مى‌شود. اين دخالت با هدف بالا بردن سطح توليد طراحى مى‌شود، نهبه خاطر افزايش کارآيى تخصيص منابع يا تغيير توزيع درآمد و ثروت به نفعگروه‌هاى کم درآمد.
    فرضيه اساسى اين است که ميزان پس انداز تابعىصعودى از سطح درآمد خانوار است و از اين رو هرچه درجه نابرابرى بيشترباشد، سطح پس اندازهاى کل بيشتر خواهد بود، يعنى تحت اين راهبرد، به توزيعدرآمد به عنوان ابزارى نگريسته مى‌شود که هدف آن انتقال توزيع درآمد بهسوى گروههاى متمايل به پس‌انداز بالاست. اعتقاد نيز بر اين است که اين روشسرمايه‌گذاري، آسان‌تر، تامين مالى مى‌شود و رشد و شتاب خواهد گرفت و درنهايت فقرا از اين فرآيند بهره‌مند خواهند شد(زمانى که ثمرات رشد پخش و بهسمت فقرا بازگردد.)

    راهبرد انقلاب سبزکانون توجه اين راهبردرشد کشاورزى است. يکى از اهداف اين راهبرد، افزايش عرضه غذا(به ويژه غلاتو حبوبات) به عنوان مهمترين کالاهاى دستمزدى است. عرضه فراوان اينمحصولات‌ قيمت نسبى غذا را کاهش داده و در نتيجه باعث کاهش هزينه‌هاى پايهکار خواهد شد. هزينه‌هاى پايين‌تر هر واحد کار، باعث افزايش سطح عمومى سوددر فعاليتهاى غيرکشاورزى شده و اين امر باعث افزايش پس‌اندازها،سرمايه‌گذارى و نرخ بالاتر رشد همه جانبه خواهد شد.
    دومين هدف اينراهبرد، کمک مستقيم به صنعت است(به ويژه صنايعى که در مناطق روستايى قراردارند) که از طريق برانگيزاندن تقاضا براى نهاده‌هاى کشاورزي، کالاهاىسرمايه‌اى واسطه‌اى (کود، تلمبه آبيارى و مواد ساختماني) و به وسيله ايجاديک بازار بزرگ‌تر براى کالاهاى مصرفى ساده که در حومه شهرها مورد استفادهقرار مى‌گيرند (دوچرخه، راديو و ...) صورت مى‌گيرد. بسيارى از اين صنايع،کاربرتر” از صنايعى هستند که در راهبرد صنعتى شدن ترغيب و توصيه مى‌شوندو به همين خاطر، فرصتهاى اشتغال بيشترى را هم در مناطق روستايى و هم شهرىايجاد مى‌کنند.
    عامل کليدى شتاب دهنده به رشد کشاورزى در مناطقروستايي، رشد فنى (فن‌آورانه) است. تاکيدهاى به نسبت کمترى روى تغييراتنهادي، اصلاحات حق‌الاجاره‌ها، توزيع مجدد زمين يا مشارکت مستقيم و بسيججمعيت روستايى مى‌شود. در عوض، تاکيد بيشترى روى تنوع محصولهاى اصلاح شدهاستفاده بيشتر از کود شيميايى و ديگر نهاده‌هاى جديد، سرمايه‌گذارى درسيستمهاى آبياري، تحقيقات کشاورزى بيشتر و ارائه خدمات ترويجى و اعتبارىبهتر است. بنابراين اين روش داراى سمت‌گيرى فن سالارانه است.
    هدفعمده اين راهبرد، کاهش فقر توده مردم از راههاى مختلف است: اول اينکه تصورآن است فقرا مستقيما از فراوانى بيشتر غذا منتفع مى‌شوند. دوم اينکه بهخاطر افزايش توليدات کشاورزي، اشتغال بيشترى در کشاورزى به وجود خواهدآمد. سوم اينکه به خاطر کشش درآمدي، تقاضاى بيشترى براى اقلام مصرفىغيرغذايى ايجاد مى‌شود که باعث ايجاد مشاغل بيشترى در زمينه‌هاىغيرکشاورزى و صنايع شهرى خواهد شد. چهارم اينکه به خاطر کاربرى فوق‌العادهاين راهبرد، دستمزدهاى واقعى هم درشهرها و هم در مناطق غيرشهرى افزايشمى‌يابد که اين امر در نهايت منجر به توزيع برابرتر درآمد خواهد شد.
    راهبرد توزيع مجددمى‌توانگفت اين راهبرد از جايى آغاز مى شد که راهبرد انقلاب سبز خاتمه مى‌يابد،يعنى با هدف مستقيم بهبود توزيع مجدد درآمد و ثروت. اين راهبرد بااولويت‌دهى به ضوابطى که مستقيما گروههاى کم درآمد را منتفع مى‌سازد، براىبرخورد رودررو با مسئله فقر طراحى شده است. سه رويکرد در اين راهبرد وجوددارد: نخست، تاکيد بر ايجاد اشتغال بيشتر يا اشتغالزايى توليدى بيشتر براىطبقات فقير و زحمتکش؛ دوم، توزيع مجدد بخشى از درآمد اضافى حاصل از رشدکشور بين فقرا؛ و سوم اولويت‌دهى به تامين نيازهاى اساسى (غذا، لباس، مسکنو برنامه‌هاى بهداشتى و آموزش و پرورش ابتدايى و متوسطه توسط دولت) که بهطور ضمنى قدرت سياسى و اقتصادى بيشترى را در اختيار فقرا قرار مى‌دهد. تصور غالب اين است که اين راهبرد نيازمند توزيع مجدد داراييهاى مولد (بهويژه اصلاحات ارضي) است. به علاوه بايد مشارکت فقرا در اداره جامعه راافزايش داده و آنان را در قالب گروههاى اجتماعى و سياسى (فشار) سازماندهىکرد.
    اين راهبرد در واکنش نسبت به شکست راهبردهاى رشد محور در کاهشتعداد فقرا يا ارتقاى سطح زندگى آنان ظهور کرده است. هدف اصلى اين راهبردبهبود توزيع درآمد و ثروت از طريق مداخله مستقيم دولت است: اولويت‌دهى بهنياز فقرا و ايجاد جامعه‌اى عادلانه‌تر. اين راهبرد شامل پنج عنصر اصلىاست: الف) توزيع مجدد دارايى‌هاى اوليه (عمومي)، ب) ايجاد نهادهاى محلىبراى جلب مشارکت مردم در فرآيند توسعه، پ) سرمايه‌گذارى فراوان و سنگين درسرمايه انسانى کشور، ت) يک الگوى اشتغالزايى توسعه، ث) رشد سريع و پايداردرآمد سرانه کشور. به علاوه بايد گفت که بر خلاف راهبرد پولى و صنعتىکردن، فرض طرفداران راهبرد توزيع مجدد اين است که در صورت لزوم تضاد ياارتباطى بين سياستهاى توزيع عادلانه‌تر درآمد و ثروت در جامعه و سياستهاىشتاب‌بخشى به رشد وجود ندارد.
    راهبرد سيوسياليستى توسعهوجهتمايز اين راهبرد با ديگر راهبردها در کمرنگ‌بودن نقش مالکيت خصوصى توليداست. به تقريب تمام شرکتهاى بزرگ، دولتى هستند و شرکتهاى کوچک و متوسطمى‌توانند براساس اصول تعاونيها سازماندهى و به فعاليت بپردازند. مالکيتخصوصى تنها در کسب و کارهاى کوچک (خدماتى يا فروشگاهي) وجود دارد. درکشاورزى نيز، مزارع دولتي، اشتراکي، تعاونى وجمعى وجود دارند، هر چند دربعضى کشورها همچون چين، زمينى که مالکيت جمعى دارد به صورت انفرادى توسطخانوارهاى روستايى مورد کشت قرار مى‌گيرد.
    مالکيت دولتى و اشتراکىدارايى‌هاى مولد معمولا با برنامه‌ريزى متمرکز اغلب فعاليتهاى اقتصادىهمراه است. از بعد تاريخي، اکثر برنامه‌ريزى‌ها بر حسب کالاها و اجناسانجام مى‌شود (سهميه‌ها و کنترلهاى مقداري، ابزار سياستى اصلى هستند)، امابرخى تجربيات جديد نيز وجود داشته است که در آنها به جاى هدفهاى مقداري،از قيمتها براى هدايت اقتصاد استفاده شده است.
    کشورهاى سوسياليستى بايکديگر تفاوت دارند به طورى که مى‌توان چهار روش مختلف توسعه اقتصادى راکه از سوى حکومتهاى سوسياليستى در زمانهاى مختلف پذيرفته شده است، شناسايىکرد. اين چهار روش عبارتند از:
    الف) الگوى کلاسيک شوروى (يااستالينيست) که در آن منظور تامين مالى گسترش سريع صنايع مربوط به کالاهاىواسطه و سرمايه‌اي، کشاورزى تقويت مى‌شود.
    ب) الگوى خودگردانىکارگران يوگسلاوى که درجه بالايى از عدم تمرکز با خود دارد. پ) الگوى چينى (مائوئيست) که تاکيد عمده آن بر توسعه روستايى در قالب مزارع اشتراکى است. ت) الگوى کره شمالى که مبتنى بر خودکفايى (اتکا به خود) است.
    به رغمتنوع موجود، تمام اين راهبردهاى توسعه را مى‌توان با نرخهاى بالاىسرمايه‌گذارى شناخت. غيرمعمول نيست که شاهد رشد سرمايه‌گذارى در 30 درصديا حتى درصد بالاترى از توليد ناخالص داخلى در اين کشورها باشيم. البتهبعضى اوقات، کارآيى سرمايه‌گذاريها پايين است اما به هرحال، نرخهاى رشدبسيار سريع هستند. نرخ بالاى سرمايه‌گذاري، نشانگر نسبت پايين مصرف بهدرآمد ملى است که نتيجه آن به نفع مصارف عمومى (همچون بهداشت، آموزش، حملو نقل عمومي) و به بهاى کاهش مصرف بخش خصوصي، هزينه خواهد شد. نتيجه اينامر، کميابى خدمات شخصي، توزيع به نسبت يکنواخت کالاهاى مصرفى ميانخانوارها و توزيع به نسبت عادلانه منافع حاصل از رشد کشور.

    http://www.tafahomnews.com/Sections-...41-page-1.html

  6. #26
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    New جهاني شدن و شهرنشيني در توسعه نيافتگي

    جهاني شدن و شهرنشيني در توسعه نيافتگي

    Joao Sette Whintaker Ferreira
    استاد برنامه ريزي شهري دانشكده معماري وشهرسازي دانشگاه ايالتي سائوپائولو
    موسسه seade ژانويه2001 سائوپائولو مجله پرسپكتيو شماره4 اكتبر
    خلاصه.: مقاله حاضر سعي دارد رابطه ميان الگوي جديد اقتصاد جهاني شده و شهرنشيني سريع در كلانشهرهاي جهان توسعه نيافته را مورد مطالعه قرار داده ، با استناد به داده هاي موجود، فقر وسيع در كلان شهرهاي مذكوررا ريشه يابي نمايد. بلاخره با تحليل اهداف برنامه ريزي هاي جديد شهري به ميزان كار امدي انها در مقابله با فقرمورد بحث ، بپردازد .

    خان گسترده سوداگري تايلندي

    اين مقاله را با شرح سر گذشت يك كلان شهر كشور توسعه نيافته اغاز ميكنيم ؛ كلان شهري كه، مركز اصلي كشورش بوده ، بيش از 55 درصد ازثروت ملي آنرا درخود جاي داده است. كشور مورد نظر در اين دو دهه گذشته هدف يك حركت وسيع سرمايه گزا ري بين المللي قرار داشته است. روند سرمايه گزاري مذكور از اغاز دهه 90 به يمن ازاد سازي وسيع اقتصادي در اين كشور اغاز شد؛ در نتيجه درشهر محله هاي جديدي با بهترين تاسيسات شهري، امكانات جابجائي سريع همراه باوسيع ترين سهولت ها، بزرگراهاي متعد د، معابر مدرن ، افزون بر يكهزار برج رفيع كه اغلب با بيش از 50 طبقه ساخته شده ، احداث شدند. بلاخره ساختمانهاي فوق مدرن، برجهاي هوشمند ، كه بهترين زير ساختها وامكانات را براي استقراردفاتروشعب شركتهاي بين المللي، شركتهاي عرضه كننده خدمات معروف به «ثا لثيه پيشرفته» واحدهاي مسكوني بسيار لوكس ومرفه براي سكونت نمايندگان، مد يران ، صاحبان شركتهاي مذكور، ويا بيزنسمنهائي كه در سطح جهاني فعاليت ميكنند هم به بناهاي فوق ، اضافه شدند . به عبارت ديگر شهر مذكور به نمونه كامل ومصداق بارز شهرسازي پست مدرن ويا انچه امروزه برخي از’ اهل فن’ انرا برنامه ريزي ويا طرحريزي استراتژيك مينامند بد ل شد. بد ين ترتيب وبا اين وصف شهر مذكور خودر را وارد « شبكه شهر جهاني» ( Globalcity) ‌نمود.‌ شبكه شهرهاي جهاني يا اين مجمع الجزاير رقابت شهري بين المللي كه در ان « شهر بصورت ماشين توليد سود»، يا كالاي بلقوه اي كه ، هم جاذ ب سرمايه ست وهم از طريق ائتلاف بين مالكين وسرمايه گزاران ، نخبگان (اليت)، اواب جمعي حكومتي، د ست اندركاران و د للالان املاك و مستقلات از «امكانات»فضاي شهري بهره مند ميشوند ، در مي ايد ( Arantes ,Vanier 2000)
    اكنون با حد ث وگماني قريب به يقين ميتوانيم بگوئيم سرگذشت مذكور مربوط به شهر سائوپائولو است . ولي با وجود شباهت هاي بسيارشهر مورد نظر سائو پائو لو نيست ؛ بلكه اين كلان شهر با قريب به 5/8 مليون جمعيت (درمنطقه كلان شهري اش ) بانگ كوك پايتخت تايلند ميباشد. اين سر گذشت نه يك داستان خيالي است بلكه شرح ماجراي د ميدن در باد كنك سوداگراني است كه نهايتا” منجر به بحران مالي سال 1998، ويا آنجه به بحران اسيائي معروف شد ، گرديد.
    حال ببينيم چگونه بوده است ان حكايت ؟ واين ماجرا به چه صورتي بوقوع پيوست ؟ چرا اين وضعيت واتفاقات ياد اور يك الگوي شهرسازي جهاني در جرياني استكه، در حاشيه جهان سرمايه داري و يا در جهان توسعه نيافته ، كليشه وارهمواره حتي درسائوپا ئولوي خودمان ، درحال تكرار شدن است.؟!

    در سال 1985 تايلند به واسطه مجموعه اي از تسهيلات ا رزي وامكان بهره گيري از نيروئ كار ارزان، همراه با تثبيت نسبي سياسي ، پذ يراي سرمايه گزاري وسيع، عمد تا” ژاپوني، شد. سرمايه گزاريهائي كه كه براي تايلند تا اواخر دهه 90 فرصت رشد اقتصادي محسوسي را فرا هم نمود.1994 Eric Charms ا زاغاز دهه 90 با شروع جهت گيريهاي جديد در اقتصاد جهاني وعلاوه ان، تحت تاثير فشار زياد بين المللي، تايلند، (همانند برزيل وبرخي از كشورهاي توسعه نيافه ديگر) نسخه اقتصادي نو ليبرالي ‌جهت تشويق سرمايه گزاري ، ا ز طرق تغيير بعضي از قوانين، گشودن بازار جهت تشويق ورود سرمايه، بالا بردن نرخ بهره ، را باجرا گذاشت. درنتيجه حجم عظيمي از سرمايه هاي سرگردان بين المللي جذب گرديد.
    از نقطه نظر شهري عواقب پوياسازي اقتصادي به شيوه فوق در شهر بانگ كوك بسيار وسيع بود. به گفته پژوهشگر فرانسوي اريك شارمز 1998 ساخت ساليانه ي دفاتروفضاهاي تجاري در سال1994به بيش از يك مليون مترمربع، تعداد اپارتمانهاوواحد هاي مسكوني اغلب بسيار لوكس به بيش از 150000 واحد ، رسيد. ايجاد حجم وسيعي از واحد هاي لوكس وگرانقيمت مسكوني، فضاها ومحيطهاي مسكوني بسيار مدرن(نظير محله سائوپائولوئي Pananby در كنار رود Pinheiros ، محله اعيان نشين در سائو پائولو، م.) وهمچنين ساختمان مرتفع ترين برج با سازه بتوني در جهان كه در سال 1995 بنام Bayok Tawer در 90 طبقه وبا بيش از 320 متر ارتفاعساخته شده، به بناهاي فوق الذ كر ، افزوده گرديد.
    بد ين صورت ارزش مستقلات افزايش لجام گسيخته اي يافت. (بهاي كل واحد هاي مسكوني فروخته شده دركلان شهر بانگكوك در سال 1994به بيش از 5 ميليارد دلار رسيد) بهاي زمين هم چندين برابر شد . تاحدي كه بهاي زمين مسكوني در محلات مرغوبتر به بيش از 5000 دلار به متر مربع رسيد.
    بد ين ترتيب با چنين قيمتهائي براي زمين و ساختمان فقط واحدهاي گرانقيمت ،‌ كه براي متقاضيان توانمند ساخته ميشدند، احداث شان به صرفه وسود آور بود. بنا بر اين سرمايه گزاري براي احداث اينگونه ساختمانها هم منحصر به سرمايه گزاريهياي كلان ويا سرمايه هاي سوداگر جهاني، امثال غول فرانسوي Bouygues ومعدودي نظير ان ، محدود ميگرديد ‌؛ (انچه در برزيل هنوز بوقوع نپيوسته!) . علاوه براين سرمايه گزاري در اين گونه مستقلات عليرقم اين كه با ريسك زيادي همراه ميباشد براي سوداگران بسيار سود آور است.
    اماعليرقم همه ي اين تب وتاب هاي اقتصادي وسرمايه گزاري هاي وسيع تايلند ، هرگز ازجرگه كشورهاي توسعه نيافته خارج نشد؛ هرگز قادر نشد فقررا، انهم در اكثريت قريب باتفاق جامعه ، ا ز ميان بردارد.به نقل از شارمز 1998 در سال 1995 فقط 10 درصد از خانوادههاي شهر بانگكوك شرايط انرا دا شتند واحدهاي مسكوني گران تر از 48000 دلار ( يا بيش از 30 درصد عرضه واحد هاي مسكوني) را خريداري يا اجاره نمايند.
    با خوشبين ترين برا وردها در همين سال بيش از 275000 خانوار در كلان شهر بانگكوك الونك نشين بوده اند!؟
    بنا بر اين، د ست اندركاران ذ ينفع سريعا” دريافتند عرضه واحد هاي مسكوني وتجا ري ساخته شده چندين برابر تقاضاي ابتياع انهاست. مسئله ايكه موجب خالي ماندن بيش از 30 درصدواحدهاي عرضه شده گرديد.
    ركود فعاليتها از يكطرف ، ادامه واردات ومصرف رو به افزايش از طرف د يگر ، موجب كسري بودجه وبدهي زيادي، شد. در نتيجه دولت مجبور به اتخاذ سياستهاي انقباضي ومحدود كننده گرديد. عدم توفيق دولت در سر وسامان دادن به اوضاع اقتصادي ، شكوه روز افزون ا ز سيياست هاي انقباضي و محدود كننده ، سرانجام موجب سقوط دولت شد . دولت بعدي باقول ا ز ميان بردن ركود، تقويت وراه اندازي فعا ليتها ، بخصوص جهت تقويت فعاليتهاي ساختمان سازي وتامين اعتبارات وامكانات مالي براي سوداگران، بميدان امد. بارديگر روز از نو وروزي از نو .
    بالاخره با اتخاذ سياست هاي ليبراليزه تر اقتصادي باعث عميق ترشد ن بحران و تشديد ا ن گرديد . چون دولت جديد چاره را در سرمايه گزاري بيشتر در زيرساختهاي فيزيكي شهر، همچون شبكه باز هم وسيع تر بزرگراهها درهمان مناطق شهري كه دچار ركود شده بودند ، ميد يد. همراه با اين اقدامات و بعنوان اخرين اقدام در مقابله با بحران با حمايت هاي دولت 36 شركت مهم فعال دراين ساخت وسازها سرمايه وامكانات مالي خود را به بورس عرضه نمودند. در سال1996 بيش از61 درصد سرمايه اسمي بورس بانگكوك به سهام شركت ها، بنيادهاي مالي ساختماني ومستقلاتي ، تعلق داشت.
    بدين ترتيب با د يون وبدهي هائي كه اين شركتها با خود به بورس آورده بودند بسرعت بورس را به سقوط سهام سوق دادند. هنگامي كه در سال 1997 شركت Somprasong Land يكي ازبزرگترين شركت هاي ساختماني عدم توانائي در انجام تعهدات خود را اعلام نمود بسرعت موج وسيع فرار سرمايه بورس بانگكوك را فراگرفت.
    بحران مالي فوق بحدي شد يد بود كه حكومت رامجبور كرد ، جهت رفع يا تعد يل مشكل،از بانك جهاني طلب استمداد نمايد. اكنون بحران معروف به اسيائي اغاز شده بود؛ بحراني كه اثارش بسرعت بصورت اثر دومينو به بقيه نقاط جهان تسري يافت حتي به بازار ما(غرض امريكاي جنوبي است. م) هم سرايت نمود.

    شرح عواقب انچه تحت عنوان : گستردن خان سوداگري تايلندي ، بطور خلاصه، براساس مقاله روشنگرانه اريك شارمز 1998 مطرح گرديد؛ براي نشان دادن وضعيتي استكه امروزه بطور همزمان دراكثر نقاط نيمكره جنوبي در حال وقوع است. وضعيتي كه نتيجه طبيعي رابطه علت ومعلولي بين سياست هاي اقتصادي ايستكه، از نظر ساختاري با سياست هاي نوليبرال همخواني داشته، توسط اقتصادهاي وابسته باجرا درمي ايند؛ سياست هائي كه مطابق با الگوهاي تجويز شده توسط اژانسهاي چند جانبه اتخاذ شده درنتيجه موجب بقا وتداوم- البته تا هنگاميكه مخاطره انگيز نشده اند- وضعيت اسفناك اجتماعي اقتصادي ، اكثريت مردم اين كشورها ، گرديده است. در محدوده كلان شهرهاي بزرگ اين وضعيت بصورت رشد جمعيت درحاشيه قرارگرفته ايست كه، درشرايط فقرقريب به مطلق ، به زندگي ادامه ميدهند. به بياني ديگر انچه دربانگكوك بوقوع پيوست ؛ شبيه وهمانند ساير كشورهاي توسعه نيافته است: يعني تضاد مزمن ميان جهاني شدن «مدرنيزه كننده» بكار گرفته شده توسط نخبگان(اليت) حاكمي است كه ادامه اينراه، ازنظر ايد ئولوژيكي، بمثابه گذ رنامه ايست براي ورودشان به جمع جهان اولي ها وبنيانهاي اجتماعي عقب مانده وفلا كت بار بر جاي مانده از گذشته استعماري بصورتيكه ، مدرنيزاسيون مورد بحث، تا كنون درعمل به حفظ وضعيت فوق وتداوم ا ن انجاميده است.


    توسعه نا برابر و ترتيب داده شده.

    اين تضاد ها نو نيستند تا كنون بارها مفصلا” با شواهد بسيار توسط صاحبنظراني كه به بررسي وتحليل وضعيت برزيل، پرداخته اند ، مطرح شده است. صاحب نظراني همچون: Caio Prado Jr ,,lorestan FernandesF, Furtado Celso هرچند تحليل هاي انها غالبا” محد ود به كشورهاي امريكاي لاتين است؛ ولي بهر حال مبين ، منطقي مشترك براي جنبه هاي مختلف، وضعيت كشورهائي هستند كه تحت لواي سرمايه داري وابسته زند گي ميكنند. اين صاحب نظران همواره ضد يت بين امپرياليسم (منافع بسط جهاني- اقتصاد سرمايه داري ) وشكل گيري دولتهاي ملي كه قادر به كنترل سرنوشت خود باشند را بر جسته نموده اند. Sampaio Jr، معتقداست كه: درواقع ضديت مذكور عدم امكان سازگاري توسعه سرمايه داري جهاني را با مردم سالاري و اقتدار ملي نمايان ميگرداند.

    در برزيل اتحاد استراتژيك بورژوازي محلي باسرمايه بين المللي وبا قدرت هاي برتر (هژمونيك)اين فرصت را بوجود اورد كه، صنايع جايگزين واردات حاصل نهائي اش افزايش ميزان ازادي عمل نسبي كشور ، درون نظام جهاني سرميه داري ، باشد. 1999 Sampaio Jr در كشورهاي ديگر پيراموني فقدان يك صنعت ملي، حتي با اهميتي حد اقل، موجب گرد يد اليت ا ين كشورها بصورت د ستيارا ن ساده ي داخلي تجارت بين المللي، و يا بقول سمير امين 1991ماموران خريد، خريدار، (كمپرادورها) ، درايند .

    برخورد بسيار مخرب روند جهاني شدن با پارك صنعتي برزيل وبمخاطره انداختن ادامه فعاليت ان تغيير نقش بورژوازي مارا، تا حد بورژوازي كمپرادور، طلب مينمايد . اما انچه سعي در برجسته نمودن ان است روندي است كه در ان بورژوازي «مدرن» ما با تسلط بر اليت محافظ كار(«عقب مانده») وتضمين بقاي ان، درنتيجه حفظ وتداوم ساختارهاي اجتمائي متروك وعقب مانده مبتني بر مناسبات نابابر بر جاي مانده از دوران استعمار، ايجاد فرصت و امكان ورود سرمايه هاي بين المللي رافراهم آورده، درنتيجه از اين طريق وبا پيوند با ان ، برتري (هژموني) خود بر بازار داخلي را تضمين مي نمايد. اين ساختاري استكه اكثر صاحب نظران برزيلي بخصوص فلورستان فرناند س انرا توسعه نابرابرـ ودر رابطه ودرمقايسه با توسعه سرمايه داري( هژمونيك) دركشورهاي صنعتي، ترتيب داده شده ، يا وضعيتي كه در ان ساختارهاي جديد اقتصادي اجتماعي وارداتي برساختارهاي عقب مانده ونابرابر محلي استوار گشته، مينامند . 1999 Sampaio Jr برداشت صاحب نظران فوق الذكر اين استكه : تضاد بين توسعه نا برابر سرمايه داري درمقياس جهاني وروند فورماسيون برزيل هنوز به انتهاي راه خود نرسيده است. بعكس، (سامپايو ژونيور 1999 ) مدعي استكه « اين تضاد»بصورت انتاگونيسم اشكار يا وضعيتي درامده استكه امكان كنترل جامعه بر سرنوشت خودرا، با وجود رابطه اقتصاد – جهاني سرمايه داري ، غير ممكن ميگرداند. د و امكان انتخاب نا مطلوب تحميل شده بر چنين بن بستي و همچنين عواقبي كه هر كدام از دو شق با خود دارند؛ موجب شده بگويد : برزيل هم اكنون بين « ملت و بربريت » قرار دارد. بنابراين در سناريو انتاگونيسمي كه بحث جهاني شدن را شامل ميگردد بورژوازي « مدرن» ، درشرايط تاريخي جديد سرمايه داري مالي جهاني ، بمثابه كار امد ترين ابزار جهت تثبيت وبسط روند پيشرفت تكنيكي سرمايه داري هژمونيك عمل مينمايد. بلاخره دراذاي ايفاي چنين نقشي استكه هژموني اش را بر بازار داخلي تضمين مينمايد.

    شهرنشيني فقر.

    كلان شهرهاي بزرگ بزرگ جهان توسعه نيافته امروزه شاهد ومبين انتا گونيسم ونابرابري پيش گفته اند. نخست براي اينكه پديده شهر نشيني سريع، كه در اين چهل سال اخير در جريان بوده، همانطور كه بعدا” ملاحظه خواهد شد، عمد تا” به كشورهاي پيرامون نظام سرمايه داري مربوط ميشده است. دوم، انچه ملاحظه ميشود اين استكه دقيقا” شهرها هستند كه بصورت وسيله مطلوب بسط اقتصاد – جهان سرمايه داري ، كه ا مروزه به پديده جهاني شدن معروف شده، در ميايند. مقر شركتهاي بزرگ فراملييتي، نهادهاي مالي وسرمايه گزاري ، شبكه هاي اطلاعاتي ، تله پرت ها، سيستم هاي تلفن سلولار، ارتباطات كابلي ، كالاهاي مصرفي لوكس، فعاليت هاي خدماتي مدرن، همگي عناصر تجد د (مدرنيته) هستند كه ، با جهاني شدن در اميخته اند. همه ي اين عناصركلا” وضرورتا” عناصر شهري اند. تا حدي كه بر اساس وجود همين عناصر مفهومي همچون «شهر جهاني» ( Globalcity)، توسط نويسند گاني چون: 1996Saskia Sassen و Boja و Castells در 1997 ، مطرح ميگردد.
    پديده شهر نشيني ايكه دراكثركشورهاي توسعه نيافته مشاهده ميشود؛ حاصل تاخير درروند صنعتي شدن پيرامون سرمايه داري بوده است. جذابيت قطبهاي صنعتي براي توده مرد مي كه از روستاها د فع ميشدند ؛ (بويژه د كشورهائي كه پذ يراي شركتهاي چند مليتي بوده اند ؛ كشورهائي كه در مرحله تبد يل اقتصادهاي كشاورزي- صادراتي به اقتصاد هاي « نيمه صنعتي» قرار داشتند؛ همچون: برزيل و هند.) موجب گسترش وسيع قطب هاي شهري جهان سوم در دهه 60 ميلادي گرديد. مردميكه ا ز مسكن و زيرساختها وتاسيسات شهري ايكه حداقل شرايط زندگي را براي انها فراهم اورد بي بهره بوده اند. ضمن اينكه دراكثر حالات مقامات محلي هم اقدامات چنداني در رفع اين كمبودها انجام نداد ند . علاوه بران دراثركثرت نيروي كار(كه باعث كاهش توان وامكان مطرح نمودن خواسته هايشان ميشد. ) وهمچنين هدف اصلي اليت حاكم كه همواره در صد د پائين نگهداشتن سطح دستمزد انها بودند؛ وضعيتي را بوجود اورده كه انرا - « شهر نشيني ي نا برابر» ميناميم- كلان شهرهاي غول اساي صنعتي، فرد يست ، (اشاره به روشهائيست كه فورد وهمچنين تايلوربراي بهره گيري بيشتر ازنيروي كار در كار خانه هاي خود بكار مي گرفتند. م)، توسعه نيافته، با تمركز توليدات صنعتي وتوده نيروي كاري كه در تقسيم اجتماعي فضاي شهري متمايز ميگردند؛ آنچه (Lipietz 1999) انرا«تجمع پدر سالانه » ، نوعي ي «فرد يسم پيراموني» ، مينامد.
    « انفصال نا بخشودني روند صنعتي شدن از نيازهاي ضروري جامعه وضعيت مازا د
    ساختاري نيروي كار را بشدت بحراني نموده، به سبب بزرگي مطلق حجم اين مازاد
    وبالا بودن ميزان تمركزا ن در مراكز شهري ، عملا” روز بروز،امكان يگانگي ( انتگراسيون) انرا با توسعه سرمايه داري ، مشكل، مشقتبار تر وعملا”غيرممكن نموده ، بدين ترتيب بحران اجتماعي را بيش از پيش شدت مي بخشد.»( سامپايو جونيور 425 / 1999 )


    مهم اين استكه زياد بودن حجم شهرنشيني برجسته شود. شهر نشيني در امريكاي لاتين هم اكنون به بيش از 75 در صد كل جمعيت رسيده است . cepal مركز برنامه ريزي امريكاي لاتين سال 2000
    اين سطح شهرنشيني با شهرنشيني در كشورهاي اسيائي وافريقائي چندان قابل مقايسه نيست؛ دراين كشورها هنوز بخش مهمي از جمعيت روستائي اند . با همه ي اين تفاوت ها نميتوان منكر اين واقعيت شد كه شهر نشيني سريع هم اكنون ويژ گي همه ي كشورهاي جهان سوم است. هرچند در صد شهرنشيني انها كمتر از امريكاي لاتين است ولي در اسيا و افريقا هم شاهد ظهور، مداوم كلان شهرهاي با بيش از پنج مليون نفر وبا همان ويژگيهاي فورد يسم پيراموني، مي باشيم . همانطور كه ميدانيم درميان ده محدوده كلان شهري پرجمعيت ترجهان فقط سه محدوده ان (توكيو ، نيويورك ، اوزاكا) دركشورهاي شمالي ، وبقيه يعني هفت كلان شهر پر جمعيت تر جهان در كشورهاي جنوب، قرار دارند . (در اين ميان سه كلان شهر پر جمعيت تر متعلق به امريكاي لاتين ميباشد.)
    تجمع شهري وسيع درپيرامون جهان سرمايه داري ، دقيقا” بعلت نا برابر بود نش ، بصورت نا اميد كننده اي حاكي از تداوم وعدم تغيير وضعيت رقت بار كنوني است. اما درمقاله اي ديگر ودر همين مجله ، 2000 Ermina Maricato ، معتقد است : شهر نشيني جاري نتايج مثبتي نيز داشته موجب بهبود در بسياري از شاخصهاي اجتماعي، بويژه رشد جمعيت، شده است. در امريكاي لاتين خاصه برزيل امروزه شاهد افزايش متوسط عمر، كاهش مرگ ومير كودكان كه در نتيجه گسترش زيرساختهاي اوليه (اب لوله كشي،امكانات بهداشتيوغيره) بوده ، ميباشيم . داده هاي سپال نشان ميدهد : درامريكاي لاتين ،‌‌‌ بخاطربالا بودن در صد شهر نشيني ، فقر اقتصادي مردم (ناشي از پائين ماندن سطح دستمزدها) بيشتر از كمبود زير ساختهاي اساسي است. ا گر در سال 1980 كمبودهاي فيزيكي وزير ساختي، (ضرورتهاي اساسي كه هنوز بر اورده نشده اند) ، ازنظر درصد كمبود بيشتراز درصد فقر اقتصادي مردم بود ، (به ترتيب 54 و 35 درصد) درسال 1991 رابطه مذكور به عكس شده وهم اكنون به ترتيت 32 و 36 در صد ، ميباشد 2001 Arriagada
    ماريكاتو در مقابل همچنان نشان ميدهد كه شهر نشيني ي نا برابر موجب بد تر شدن شاخص هاي اجتماعي اقتصادي (درامد ، بيكاري، خشونت) وازنظر فضاي شهري وشهر سازي(گسترش شهري و الونك نشيني ) ، شده است. انچه در عمل مويد اين واقعيت استكه شهر نشيني در جريان در واقع تمركز دهنده فقر بوده است. تمركز فقر ويا بگفته آرياگادا 2000 : بيش از 60 درصد فقرا وتهيد ستان امريكاي لاتين درشهرها زندگي ميكنند ؛ موقعيتي كه قاره را به منطقه در حال توسعه ويا در واقع روند جهاني شهر نشيني فقر تبديل نموده است. آرياگادا 2000 ، درانتهاي سد ه 8 / 125مليون ازساكنين مناطق شهري دراين قاره فقير بوده اند؛( سازمان ملل فردي را فقير بحساب مياورد كه درامد سالانه اش كمتر 400 دلار باشد. به استناد امار سپال درسال 2000 درامريكاي لاتين بيش از 220 مليون نفر در فقر زندگي ‌ميكرده اند . انچه درواقع حدود 45 درصد جمعيت امريكاي لاتين ‌ ميباشد . درجهان رقم فوق ويا تعداد فقيرا ن حدود 3/1 ميليارد ويابيش از يك پنجم جمعيت ا ن است . جمعيتي كه بخش اعظم ان در كلان شهرهاي كشورهاي پيرامون سرمايه داري
    زندگي ميكنند.
    براساس امار سال 1997 شرايط زندگي جمعيت فقيرا ين كلان شهرها بصورتي بوده كه بخش اعظم انها در مكان هاي مسكوني ، زير- نرمال ويا محقر نشين زندگي ، ميكرده اند. درشرايط برزيل غرض ازشرايط زير- نرمال كلبه محقر ، الونك ، كپر ويا مكانهاي مسكوني ايستكه بصورت غير قانوني وبا حداقل امكانات ساخته شده اند. ناهنجاري شهري مبين نا مرغوبي فيزيكي ـ شيوه ساختمان مسكن، و/ يا وضعيت ژئومورفولوژيكي/ محيطي اطراف مكان مسكوني ـ ساختمان نامناسب ، زمينهاي توام باريسك،زمين هاي پست وسيل گير وامثالهم؛ بهرحال اينگونه مكانهاي مسكوني ، در فرهنگ وزبانهاي متفاوت به اسامي مختلفي ، ناميده ميشوند؛ ازانجمله:
    Bidonvilles ,Slums,Favela وغيره. 2000 Clichevski . بلاخره انچه در همه مشترك است وتغيير زيادي نميكند درجه محقر بودن ، رقت باري ، ونبود حداقل كيفيت زندگي در انهاست ؛ كه خود نشانه جهاني شدن (گلوباليزيشن) فقرو تهي دستي است.

    در كلان شهرهاي بزرگ برزيل حدود 50 درصد جمعيت شرايط مسكوني شان بصورتي است كه ميبايد انها را محقرنشين بحساب اورد. بصورتيكه : فقط در كلان شهر سا ئو پائولو جمعيت محقرنشين حدود شش مليون نفر است. الونك نشينان سائوپائولو هم حدود 20درصد كل جمعيت انرا تشكيل ميدهند. در پرت الگره ، بلوهريزنته، ريودژانيرو ودر رسيفي ، به نقل از 2000 ‏‏Clichensky ، بيش از 46 درصد جمعيت محقرنشين ويا آلونك نشين هستند . درشهر كردوبا درارژانتين 20درصد مردم الونك نشين، درمنطقه كلان شهري ليما مركز كشور پرو50 درصد جمعيت درشرايط زير نرمال سكو نت دارند . ازاين ثعداد 30 درصد در الونك ( Favela) و20درصد ما بقي در نوئي كپر ( Cortisa)،( ويا كلبه هائي كه از پهلوي هم قرار دادن پوست درختان جنگلي ساخته ميشود. م) ، زندگي ميكنند. اين تعداد باهمين نسبت در كيتو اكودور ،كاراكاس در ونزوئلا، شهر مكزيكو در مكزيك وبوگاتا در كلمبيا، به تا 59 درصد جمعيت اين كلان شهرها، ميرسند. وضعيت مذكور به شهرها وكلان شهرهاي امريكاي لاتين محدود نميگردد. با يك گشت سريع « دور د نيا» در خواهيم يافت « شهرنشيني فقر» بقدر كافي جهاني شده ؛ طوري كه دراين گشت دوردنيا باا رقام بالا تري هم موا جه خواهيم شد. برا ورد ميشود درسال 1996 بيش از 50 درصد جمعيت دهلي نو در هند درشرايط زير نرمال زندگي ميكرده اند . ا ز ا ين 50 درصد 25 درصد شان الونك نشين بوده اند. ( 2000 Bueno ) در بمبئي درهمين سال 150هزار نفر بي خانمان درخيابانهاي شهر شب را بروز مياوردند . در همين شهر درسال 1991 بيش از 45 درصد كل واحد هاي ساخته شده ، احداث شان غير قانوني بوده است . درسال 2000 دردومين شهر پرجميت بنگال دش كه جمعيت ان 5/2 مليون نفر بوده ، يك مليون نفر آ لونك نشين، بوده اند . در فيليپين در شهر مانيل درسال 1996 بيش 40 درصد جمعيت شهر در شرايط زير نرمال زندگي ميكرده ا ند ؛ نزديك به همين در صد ويا 4 4 در صد ا ز جمعيت كراچي در پاكستان هم شرايط مشابه اي داشته اند.(بوئنوس 2000) در آندونزي درسال 1994اين رقم به 70 در صد كل جمعيت شهري ميرسيده است. در قاهره كلان شهر ديگر جهان توسعه نيافته كه درا ين اواخر هدف «مدرنيزاسيون غربي» نيز بوده است نصف جمعيت درسال 1996 درشرا يط زير نرمال زندگي ميكرده اند. مسلما” اين ارقام ودرصدها درافريقاكه به نهايت درحاشيه اقتصاد جهاني قرار گرفته ، وفراموش شده، بسيار بيشتر از در صد هاي پيش خواهد بود. درلواندا در انگولا 70درصد، دراديس ابابا در اتيوپي 85 درصد، مردم درشرايط زير نمال زندگي ، ميكرده اند. (بوئنوس 2000) ويژگي ديگر شهرنشيني نابرابر اهنگ رشد سريع حاشيه فقير نشين اين شهرها درمقايسه با بخشهاي مركزي ، توسعه يافته تر ان ، است. فرضا” در حالي كه درصد توسعه فيزيكي شهر سائو پائو لو سالانه 93/1 درصد بوده؛ حاشيه ان 3/4 گسترش داشته است. (ماريكاتو طرح اسكان 2000) و يا اينكه دردهلي نو هنگاميكه شهر دهلي بين سالهاي 81 و91 حدود 8/3درصد رشد داشته روستاهاي فقير نشين حول شهر تا 6/9 درصد گسترش ساليانه داشته اند. همين طور در بوگاتا در كلمبيا از سال 1973 تا1985 درحاليكه در محله هاي مركزي تر رشد منفي بوده؛ اطراف فقير نشين شهر در همين سالها رشد شان به 5/7 تا 5/12 درصد رسيده بود.

  7. #27
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    پیش فرض

    رهبران کاریزما



    سيدوحيد كماليان - حميدرضا اسماعيلي

    در دنياي سازماني نوين، يكي از مهم‌ترين شاخص‌هاي تأثيرگذار بر جوامع، عنصر مديريت است كه شكل مطلوب آن مديريت همراه با رهبري تلقي مي‌شود.
    رهبري يكي از مفاهيم بنيادين اداره جامعه بوده و با تحولات اجتماعي همراه است، زيرا بنيان نظم و اداره هر جامعه و سازمان، بر مبناي آن بنا نهاده شده است. بدون رهبري، پيش بردن اهداف اجتماعي و رسيدن به مطلوب‌ها، يا امكان‌پذير نبوده يا بسيار دشوار خواهد شد.
    رهبري، واژه‌اي چند بعدي است كه درباره تعريف آن توافق نظر مشتركي وجود ندارد.
    «تعريف‌هايي كه از رهبري ارائه شده است را از نظر تعداد مي توان برابر با تعداد كساني دانست كه در صدد ارائه تعريفي از آن بر آمده‌اند».

    انواع نظريه‌هاي رهبري

    اغلب تعاريفي كه از رهبري ارائه مي‌شود، مبتني‌بر محور تأثير و نفوذ است. از اين‌رو، رهبري شامل فرايند تأثيرگذاري است كه از طريق آن، رهبر نفوذ دلخواه خود را بر پيروان اعمال مي‌كند. به‌طور كلي، مطالعات صورت گرفته طي 70 سال اخير در زمينه نظريه‌هاي رهبري را مي‌توان در شش مكتب اصلي دسته‌بندي كرد:
    1.مكتب ويژگي‌هاي رهبري
    2.مكتب رفتاري يا سبك رهبري
    3.مكتب اقتضايي
    4.مكتب شايستگي رهبري
    5.مكتب هوش عاطفي
    6.مكتب رهبري كاريزماتيك يا الهامي
    در مكتب ويژگي‌هاي رهبري، رهبران، ابرمرداني فرض مي‌شدند كه به دليل برخورداري از ويژگي‌هاي كه موهبت الهي هستند، شايسته رهبري، شده‌اند. در نگاه اين مكتب، رهبري استعدادي ذاتي و خدادادي است لذا رهبران، رهبر به دنيا مي‌آيند نه اينكه ساخته شوند.
    محققان، مكتب رفتاري در پي تعيين رفتارهاي رهبران يا سبك رهبري آنان برآمدند. در نگاه اين مكتب، رهبران مي‌توانند ساخته شوند، زيرا فقط بايد رفتار و سبك‌هاي آنان شناسايي و تقليد شوند.
    در مكتب اقتضايي، براساس شرايط و به اقتضاي موقعيت‌ها شيوه مناسب و مطلوب رهبري تعيين مي‌شود. به بياني ديگر، سبك رهبري مطلوب جهان‌شمول در اين مكتب، رد شده و سبك رهبري با توجه به موقعيت، مشخص مي‌شود.
    در مكتب شايستگي‌ها، بر شايستگي‌ها و صلاحيت‌هاي رهبري تأكيد مي‌شود. شايستگي عبارت است از هر گونه دانش، مهارت، توانايي و خصوصيت فردي كه منجر به عملكرد برتر و برجسته مي‌شود.
    در مكتب هوش عاطفي، بر توانايي رهبر در زمينه درك احساسات و عواطف پيروان و نوع واكنش مناسب با آنها، تأكيد مي‌شود. مكتب هوش عاطفي در مقابل مكتب هوش ذهني (IQ) شكل گرفته و بر توانايي درك متقابل تأكيد مي‌كند.
    در مكتب رهبري كاريزماتيك، ويژگي‌هايي براي رهبران در نظر گرفته مي‌شود كه آنها را قادر مي‌سازد براي پيروان خود الهام‌بخش بوده و به شكل الگو و مدل مرجع درآيند، به‌طوري كه پيروان، با رهبر خود تعيين هويت مي‌شوند.
    براساس مطالعاتي ديگر كه در سال‌هاي اخير صورت گرفته است، رهبران به دو دسته تقسيم شده‌اند:
    1.رهبران مبادله‌اي
    2.رهبران تحول‌آفرين
    از 6 مكتب قبلي، مكاتب: ويژگي‌هاي رهبري، رفتاري، اقتضايي و شايستگي رهبري به رهبران مبادله‌اي توجه دارند.
    اين نوع رهبران، پيروان خود را هدايت يا تحريك مي‌كنند و موجب تأمين هدف‌هاي سازمان مي‌شوند. مكاتب هوش عاطفي و رهبري كاريزماتيك، بر رهبران تحول‌آفرين تمركز دارند. اين نوع رهبران، الهام‌بخش و روحيه دهنده پيروان خود بوده و آنها را در مسيري هدايت مي‌كنند كه منافع سازمان را تأمين مي‌كند.
    گفتني است كه در سال‌هاي اخير عده‌اي از محققان، رهبري تحولگرا را نوع پيشرفته رهبري كاريزماتيك دانسته و آن را «نئوكاريزماتيك» نيز ناميده‌اند. «آووليو» و «يامارينو» از اين دسته افراد هستند.

    رهبري كاريزماتيك

    گرچه، "ماكس وبر" به عنوان مبدع و نشردهنده نظريه رهبري كاريزماتيك شناخته شده است، اما تقريباً تمام كساني كه پس از رنسانس صاحب‌نظر در مسائل فلسفي و انساني بوده‌اند، به نوعي به اين مطلب اشاره كرده‌اند.
    در دوران پس از رنسانس نظريات مختلفي در شناخت طبيعت و سرشت انسان ارائه شده است. گروهي از صاحب‌نظران معتقد بودند كه انسان داراي بعد منطقي، عقلايي و استدلالي است. در مقابل آنها، گروهي اعتقاد داشتند كه انسان‌ها از مجموعه‌اي از احساسات، عواطف و هيجانات برخوردارند كه موجب بروز رفتار مي‌شود. تا زمان ماكس وبر نظر دقيقي وجود نداشت كه كدام بعد از وجود انسان باعث ايجاد رفتار شده و يا آن را تحت‌الشعاع قرار مي‌دهد.
    كار مهم ماكس وبر اين بود كه در بعد عقلايي، مفهوم ديوان‌سالاري و در بعد عاطفي، مفهوم كاريزماتيك را ارائه كرد و تمايز بين اين دو مفهوم را كاملاً مشخص ساخت. امروزه، مفهوم ديوان‌سالاري به عنوان زير بناي نظريه‌هاي مديريت شناخته مي‌شود، اما مفهوم كاريزماتيك در ابتدا با برخوردهايي تخطئه‌آميز روبه‌رو شد.
    با گذشت زمان، اين مفهوم سرانجام توانست در فرهنگ نظري رسوخ كند. البته شرح و بسط‌هاي فراواني نيز بر نظريات ماكس وبر شده است كه از بيان آنها خودداري مي‌شود.
    كاريزما، در لغت يعني فرهمند يا فرمندي و يا به عبارتي ديگر جاذبه استثنايي. كاريزماتيك كلمه‌اي يوناني به معناي موهبت است. كلمه كاريزما در كتاب مقدس مسيحيان به كار رفته است تا روح مقدس را توصيف كند. وحي، حكم، تعليم، كشيش، عقل و شفا دادن، نمونه‌اي از موهبت‌هاي پرجذبه‌اند كه در كتاب مقدس مسيحيان توصيف شده‌اند.
    كاريزما، در اصطلاح به خصوصيت كسي گفته مي‌شود كه بشخصه و يا به عقيده ديگران، داراي قدرت رهبري فوق‌العاده است.
    اين اصطلاح اغلب در علوم سياسي و جامعه‌شناسي به كار برده مي‌شود تا زيرمجموعه‌اي از رهبراني را كه با استفاده از نيروي توانايي شخصي خود مي‌توانند تأثيراتي عميق و استثنايي در پيروان خود داشته باشند، توصيف كنند. وبر، كاريزما را چنين توصيف مي‌كند: «ويژگي خاصي از يك شخصيت پديده».
    رهبري كاريزماتيك يا رهبري مبتني‌بر جاذبه استثنايي، به‌گونه‌اي از رهبري گفته مي‌شود كه داراي قدرت و توانايي الهام‌بخشي به پيروان باشد و اين در حالي است كه توانايي‌ها صرفاً از نيروي شخصيت و تعهد فرد سرچشمه گرفته باشد. در اين نوع رهبري، رابطه‌اي بدون استفاده از پاداش‌هاي مالي و اعمال زور برقرار مي‌شود.

    عوامل ظهور رهبري كاريزماتيك

    به طور كلي، دو ديدگاه در مورد عوامل ظهور رهبري كاريزماتيك وجود دارد:
    الف- شرايط اجتماعي و تاريخي: بعضي محققان علم مديريت گفته‌اند شرايط اجتماعي و تاريخي عوامل اصلي بحراني در ظهور رهبران كاريزماتيك هستند (كانگر و كانانگو، 1987:).
    وبر، رهبري كاريزماتيك را پديده‌اي مي‌داند كه اغلب در شرايط و وضعيت‌هاي منحصر بفرد و نادر ظهور مي‌كند (حداقل از نظر آماري اين چنين است).
    آقاي آبربچ براساس تحليل‌هايي كه در زمينه بسياري از رهبران كاريزماتيك صورت گرفته است، مي‌گويد: «رهبران كاريزماتيك، پيش از بحران‌هايي كه آنها را به قدرت مي‌رساند، اغلب نالايق، معمولي و كم‌جاذبه به نظر مي‌رسند».
    وي معتقد است پيوند عميق احساسي پيروان با رهبران كاريزماتيك، احتمالاً از موقعيت‌ها و وضعيت‌هايي خاص در سازمان سرچشمه مي‌گيرد. روچ معتقد است زمان اوج شكوفايي رهبران كاريزماتيك اغلب در خلال زمان‌هايي است كه ناآرامي و نارضايتي اجتماعي، بويژه داخل شركت وجود دارد.
    در چنين مواقعي، بي‌تجربگي و ارزش‌هاي ضدانساني سازمان‌ها باعث مي‌شود تا پيروان، از رهبران اطاعت كنند و واكنش‌هاي رواني تازه‌اي از خود نشان دهند. از نظر آنها، وجود بحران، عامل اصلي رفتارهايي است كه به شخصيت رهبر كاريزما (به عنوان هسته مركزي) پيوند مي‌خورد.

    ب- پويايي‌هاي بين رهبر و پيرو: سه نوع رابطه عاطفي و احساسي بين رهبران و پيروان وجود دارد. اين روابط در نهايت منجر به شكل‌گيري رهبران كاريزماتيك در سازمان‌ها و حتي جوامع مي‌شوند. اين سه نوع رابطه عبارتند از:

    1.انعكاسي
    2.نمادين (سمبليك)
    3.توسعه‌اي

    1. روابط انعكاسي:

    اين نوع روابط ريشه در مكانيسم روان‌شناسي فرافكنانه دارد. خصيصه اصلي فرافكني، در اين حقيقت خلاصه مي‌شود كه فرايندهاي ناخودآگاه رخ داده در روابط متعدد را نشان مي‌دهد. ليند هولم (1988) روابط رهبري را همانند افتادن در دام عشق مي‌داند. در چارچوب اين نظريه، طرح‌هايي مشابه انسان عاشق براي پيروان وجود دارد، نظير رفتارهاي عاشقانه، بزرگنمايي معشوق و يا چشم‌پوشي و كوچك ديدن اشتباهات او.
    فرويد، به روابط با رهبران در قالب اظهار فرافكني يك پدر مي‌نگرد. «قاطعيت و قدرت اراده و فعاليت پرانرژي (خصيصه‌هاي مرتبط با رهبران) بخشي از تصوير يك پدر است. به بياني ديگر، مطابق با اين توصيف، رهبر لزوماً «شخص واقع» نيست بلكه نتيجه اشتياق ناخودآگاه پيروان است.
    البته اين كه چرا هزاران نفر به سمت شخصي همسو مي‌شوند در نوع خاصي از فرافكني است كه فرافكني خودشيفتگي ناميده مي‌شود. كساني كه از خودشيفتگي محرومند، ممكن است بعدها در زندگي براي جبران آن، سراغ جهاتي ديگر بروند؛ مثلاً به سراغ كساني بروند كه رهبر ناميده مي‌شوند».

    2. روابط نمادين:

    برخلاف روابط انعكاسي رهبران با پيروان كه معمولاً بر مبناي فرايندهاي روان‌شناسي ناخودآگاه بود، روابط نمادين بر مبناي مفاهيم، پيام‌ها، ايدئولوژي‌ها و ارزش‌هاي مفهوم محور يا مضمون محوري رشد مي‌كند كه از رهبر انتظار ارائه يا تأكيد بر آنها مي‌رود.
    مثلاً، ستايش ماندلا (رهبر افريقاي جنوبي) پيش از آزادي از زندان و پس از آن ستايش يك شخص نبود. او «تجسمي از شخصيت آينده» بود. او همان طوري كه هم خودش و هم دوستانش تصريح كرده‌اند، يك «تمثال» و نمادي از آزادي، استقلال و هويت نوين ملي بود.
    در روابط نمادين، رهبران بر خود ادراكي پيروان تأثير گذاشته و انگيزه آنها را براي خود ابرازي برمي‌انگيزانند. از آنجا كه مكان‌ها، مردم، موضوعات و موجودات خاص، مضامين عاطفي گويايي دارند، رهبران خاص هم ممكن است مقاصدي روشن در ارتباط با هويت پيروان خود داشته باشند. بنابراين آنها ابزاري رواني براي ارتقاي ارزش پيروان خود هستند.
    اين حقيقت كه پيروان، خود را به رهبري خاص پيوند مي‌دهند، آنها را به بخشي از جوهره رهبر تبديل مي‌كند. افزون بر اين، چون ارزش‌ها و هويت، پايه‌اي اجتماعي دارند، رهبري كه الگوي اين ارزش‌هاست، در واقع نقش اتصال‌دهنده بين ادراك‌هاي فردي پيروان و ارزش‌ها و هويت مشترك اجتماع بزرگ‌تر را برعهده دارد.
    مسينتير در 1981 نظر جالبي در همين مورد ارائه كرد. از نظر او، رهبر قصد و حكايتي را بيان مي‌كند و هنگامي كه مردم خودشان را به رهبر پيوند مي‌دهند، در حقيقت خود را به داستاني پيوند مي‌دهند كه همگي به‌طور مشترك خويشتن را در آن مي‌بينند.
    در كل، عنصر عاطفي در روابط نمادين، از طريق طبيعت ايدئولوژيك چشم‌اندازي كه رهبر ارائه مي‌كند و نيز تأكيد رهبر بر هويت اجتماعي، شكل مي‌گيرد. مثلاً از طريق ارتباط با تاريخ مشترك جمعي و نمادهاي مشترك كه آن را از ديگر مجموعه‌ها متمايز مي‌سازد.

    3. روابط توسعه‌اي:

    تبيين‌هاي انعكاسي و نمادين در روابط رهبر و پيرو، بيشتر در مورد رهبران سياسي و اجتماعي رخ مي‌دهد و معمولاً در وضعيت‌هايي فعال است كه با تغييرات زياد همراهند. مطلب مهم اين است كه كاريزما به ويژگي عادي تبديل مي‌شود كه فقط مربوط به رهبران سياسي و اجتماعي نيست بلكه مربوط به سطوح يكنواخت رهبران در سازمان‌ها، مربي‌ها، مسئولان شهري، رهبران تيم‌هاي ورزشي و به بياني ديگر، هر كسي كه بر روي احساسات ديگران تأثير مي‌گذارد نيز باشد.
    رابطه توسعه‌اي، اين گونه توصيف مي‌شود: «تأثيري عاطفي كه باعث مي‌شود افراد روابط خود را با رهبر افزايش داده، رفتار افراد اخلاقي‌تر شده و كارهايي انجام دهند كه اين كارها، ماوراي هنجارهاي پذيرفته شده در محيط هستند، مثل اختراعات و ابداعات».
    رهبراني كه احساس امنيت را براي پيروان فراهم مي‌كنند، باعث مي‌شوند مجموعه‌اي از انرژي‌هاي بالقوه محسوس رها شود كه اين انرژي‌ها به كاركردهاي توسعه‌اي بشري منجر مي‌شود، مثل پيشرفت‌هاي شخصي و پاسخ به درخواست‌هاي عقلاني جامعه.

    ويژگي‌ها و مؤلفه‌هاي رهبر كاريزماتيك

    پيروان، رهبران كاريزماتيك را براساس كنش‌هاي متقابل مي‌شناسند و به آنها هويت مي‌دهند. به كاريزما بايد به عنوان صف و ويژگي ساخته شده توسط پيروان، يعني كساني كه مجموعه‌اي از رفتارهاي معيني را در وضعيت‌ها و شرايط سازماني، از رهبر مشاهده مي‌كنند نگاه كرد.
    رفتار مشاهده شده رهبر در سازمان را مي‌توان با بيان ويژگي‌هاي كاريزماتيك پيروان او تفسير كرد و چنين صفات غير وضعيتي، از رفتارهاي مطالعه شده رهبري نتيجه گرفته شده است. كاريزما بودن، صفتي فردي كه حاصل جايگاه فرد در سازمان باشد، نيست بلكه ويژگي خاصي است كه از رفتارهاي رهبر منتج مي‌شود.
    شايد بتوان گفت كه در اين زمينه يكي از عميق‌ترين تحقيقات، دسته‌بندي "كانگر و كانانگو" است. اين دو محقق، اشاره دارند كه اگر خصلت كاريزما به رفتارهاي مشاهده شده از افراد بستگي دارد، پس يك‌سري مولفه‌هاي رفتاري وجود دارد كه مسئول اين صفات هستند.
    آنها، به بررسي اين مؤلفه‌ها پرداخته و ويژگي‌ها و صفات رهبري را در قالب اين دسته‌بندي ارائه كردند. جدول صفحات بعد، فهرستي از مؤلفه‌هاي رفتاري قابل تميز از رهبري كاريزماتيك را به نمايش گذاشته است.
    اين مؤلفه‌ها به هم پيوسته بوده و وجود يا عدم و نيز شدت آنها در رهبران، متفاوت است. نتايج مؤلفه‌هاي رفتاري تحقيقات نشان مي‌دهند كه:
    -مؤلفه‌هاي رفتاري رهبري كاريزماتيك با يكديگر رابطه داشته و يك گروه را با يكديگر تشكيل مي‌دهند.
    -رهبران، وقتي كاريزماتيك هستند كه چشم‌اندازهاي آنان بسيار متضاد با وضعيت كنوني باشد، ولي در عين حال بايد براي پيروان آزادي عمل وجود داشته باشد كه آن را بپذيرند يا نه.
    -رهبران كاريزماتيك، ممكن است ريسك‌هاي شخصي بالا را بپذيرند و هزينه‌‌هاي بالايي را متحمل شوند و از خود گذشتگي كنند تا به اهداف مشترك برسند.
    -رهبران كاريزماتيك، مهارت خود را در فراتر رفتن از نظام موجود از طريق به كار بردن ابزارهاي نامتعارف و استثنايي به اثبات مي‌رسانند.
    -رهبران كاريزماتيك، رفتارهايي را كه بديع و غير عادي‌اند به كار مي‌برند و ريسك‌هاي شخصي‌اي را انجام مي‌دهند كه به احتمال زياد به منافع شخصي آنها ضرر مي‌زند.
    -رهبران كاريزماتيك، ارزيابي دقيقي از منابع محيطي خود دارند و درك مي‌كنند كه محدوديت‌ها در تعيين يا فهم آنها از چشم‌اندازها تأثير مي‌گذارند. وقتي محدوديت‌ها و فشار منابع محيطي براي رهبران كاريزماتيك مثبت است، آنها راهبردهاي ابتكاري خود را به كار مي‌گيرند.
    -رهبر كاريزماتيك، وضعيت حاضر را به عنوان وضعيتي منفي و طاقت‌فرسا و اهداف آينده را به عنوان جايگزيني جذاب‌تر و قابل حصول توصيف مي‌كند.
    -رهبران كاريزماتيك، انگيزه‌هاي خود را به روشني بيان مي‌كنند تا بتوانند از طريق رفتار جسورانه و اظهار اعتماد به نفس، تخصص، نامتعارف بودن و نگراني در مورد نيازهاي پيروان، رهبري كنند.

    نتيجه‌گيري

    با توجه به مطالبي كه ارائه شد، مي‌توان نتيجه‌گيري كرد كه رهبري كاريزماتيك، خصوصيتي نيست كه به صورت ذاتي در تمامي افراد وجود داشته باشد و يا به بياني ديگر، تمامي انسان‌ها واجد اين قابليت باشند.
    خصوصيت كاريزماتيك، هميشه همراه فرد نيست و همگان نمي‌توانند فردي را به عنوان رهبر كاريزماتيك بپذيرند. در مرحله اول، عواملي وجود دارند كه باعث ايجاد و ظهور كاريزما مي‌شوند. در مرحله بعد، عواملي وجود دارند كه در ثبات، شدت و ضعف صفت كاريزما در رهبر مؤثر هستند.
    نكته مهم اين است كه كاريزماتيك بودن، خصوصيتي است كه در واقع از سوي پيروان به رهبران اعطا مي‌شود. كاريزما بودن خصيصه‌اي است كه به رفتارهاي مشاهده شده از رهبر بستگي دارد.
    مجموعه‌اي از مؤلفه‌هاي رفتاري در رهبر وجود دارد كه علت ظهور صفات كاريزماتيك در وي مي‌شوند. با توجه به اين نتيجه‌گيري، مي‌توان اين صفات را شناسايي كرده و حتي آنها را در افرادي ديگر كه از قابليتي ذاتي برخوردارند، پرورش داد .

  8. #28
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    New تعريف و علل پيشرفت و عقب ماندگى

    تعريف و علل پيشرفت و عقب ماندگى

    امـروزه جـهـان بـابـحـرانـى شديد رو به روست , بحرانى كه امنيت و صلح جهانى را به مخاطرهانـداخـتـه , مـشـكل را به جايى رسانده است كه مى توان ادعا كرد, در هيچعصرى ازتاريخ بشريت روابط انسانها تا اين حد كينه توزانه نبوده است .
    پـيـشرفتچشمگير در اختراعات و دريانوردى بعداز قرون وسطى و وقوع انقلاب صنعتى , زمينه دسـت انـدازى اروپـاييان به خارج از اروپا را به وجود آورد. بدينترتيب ,استعمارگران اروپايى در مـسـيـر غـارت خـود, بـه نقاط مختلف جهاندست يافته , بعداز گذشت دويست سال از چپاول , كـشـورهـاى جـهان به دو دستهكشورهاى (غنى و رشديافته ) و كشورهاى (فقير و رشد نيافته ) تقسيم شدند.
    درحال حاضر ملل (توسعه يافته و پيشرفته ) و ملل ( جهان سوم و كم رشد) درمقابل همديگر قرار دارنـد و معلوم نيست كه اين تضاد چه زمانى بر طرف مىشود. بطور حتم اگرملتهاى جهان سوم دسـت بـه دسـت هم ندهند و براى توسعهكشورهاى خود,كارى جدى انجام ندهند, به تدريج در مقابل كشورهاى پيشرفته بهضعف و خوارى بيشتر كشيده خواهندشد. پس براى برنامه ريزى بهتر در راه بهدست آوردن توسعه و رشد اقتصادى ـ اجتماعى احتياج به يك برداشت صحيح ازمفهوم (رشـد و تـوسـعـه ) و (كم رشدى و توسعه نيافتگى )داريم تا با علل كمرشدى و عقب ماندگى و ويـژگـيـهاى كشورهاى پيشرفته و عقب مانده , آشنا شويمو براى دستيابى به توسعه اقتصادى ـ اجتماعى تلاش كنيم . توسعه نيافتگى



    تـوسـعـه نـيافتگى عبارت است از وضعيتى كه در آن , توليد اقتصادى و نيزآداب و سنن و روابطاجـتـمـاعـى كشور عقب مانده به جاى آنكه براى تحصيل رشداقتصادى و اجتماعى كشور به كار گرفته شود, براى رفع نياز كشورهاى توسعهيافته مصرف گردد.
    به كار بردن عباراتى از قبيل (كشورهاى توسعه نيافته ), (كشورهاى درحال رشد) و (كشورهاى در حال توسعه ) توسط تئورى پردازانقدرتهاى استعمارى , هدفى جز منحرف كردن اذهان از واقعيات و پنهان كردنريشه هاى عقب ماندگى ندارد, زيرا با به كار بردن اين عبارات در ادبياتاقتصادى در واقـع , پذيرفته ايم كه علت كم رشدى كشورهاى عقب مانده , پايينبودن سطح توليد آنهاست , در حـالـى كه با مطالعه روند سلطه گرى كشورهاىصنعتى , در مى يابيم كه كم رشدى ناشى از مـوانعى است كه كشورهاى صنعتى غرب , در راه رشد ممالك عقب مانده ايجاد كرده اند. به همين دليل , (ش . تبلهايم )به جاى واژه (كشورهاى كم رشد) واژه هاى (كشورهاى زيرفشار), (كشورهاى استعمارزده )و (كشورهاى فاقد اقتصاد سالم ) را به كار برده است .




    رشد و توسعه


    رشد اقتصادى عبارت است از: افزايش در آمد ملى يك جامعه طى يك دوره معين . رشد اقتصادىيـك پـديده كمى و به معناى توليد محصول بيشتر است , در حالى كهتوسعه اقتصادى , بيشتر يك پـديـده كـيـفـى است و فرآيندى است كه در آنيكسرى تغيير و تحولات اساسى در ساختار هاى سياسى , فرهنگى , اجتماعى , اقتصادى جامعه صورت مى پذيرد.
    از تـعريف فوق نتيجه گرفته مى شود كهتوسعه اقتصادى مربوط به سطح تكنولوژى است و رشد اقـتـصـادى مـربوط بهمحصول ملى . بنابراين , به كارگيرى هر يك از اين دو واژه به جاى ديگرىدرسـت نـيـسـت , بـراى مثال نمى توان كشورهايى مانند عربستان سعودى و كويترا كه در پرتو فـروش نـفـت , از درآمـد بـالايـى بـرخـوردارندو داراى رشداقتصادى خوبى مى باشند, در رديف كشورهاى توسعه يافته قلمداد كرد. در آمـدسرشار اين كشورها, نه حكايت از توسعه اقتصادى آنها مى كند و نه از وجودتوزيع عادلانه ثـروت , بـلـكـه بـيـگـانگان با به غارت بردن منابع ومحصولات اين كشورها,وابستگى اقتصادى , تكنولوژيكى و سياسى آنان را آمادهيا تشديد مى كنند. كـشـورهـاى عقب نگهداشته شده , حدود 23 جمعيت دنيا راتشكيل مى دهند, درحالى كه ازنظر برخوردارى از امكانات زيستى و رفاهى درسطح بسيار پايين ترى از 13 باقيمانده قرار دارند. دليل اين امر آن است كهسياست دولتهاى استعمارگر باعث عدم تعادل در توليد, توزيع و مصرف شده است .




    علل عقب ماندگى


    از آنـجـا كـه بـراى درمـان هر دردى , اولين قدم , شناسايى درد است , دراين قسمت به پاره اى ازمـهـمـتـرين علل عقب ماندگى كشورهاى ضعيف كه توسطصاحب نظران اقتصادتوسعه مطرح شـده , اشـاره مـى كـنـيم . بطور قهرى , ازاين رهگذر, علل و عوامل توسعه و پيشرفت (كشورهاى توسعه يافته ) نيز روشنخواهد شد.
    الف ـ عامل جغرافيايى (شرايط اقليمى ):
    گـفته مى شود كهتمام كشورهاى توسعه يافته در مناطق معتدل و بيشتر كشورهاى عقب مانده درمـناطق گرمسير و بدآب و هوا قرار دارند. هواى گرم و نامناسب باعث كاهشبارورى زمين و به وجود آمدن بسيارى از بيماريها و خيلى از مشكلات ديگر مىشود.
    اين عامل نمى تواند به عنوان عامل اساسى براى عقب ماندگى بهشمار آيد و در حقيقت , خود نيز مـعـلـول عـقـب ماندگى است , زيرا باتكنولوژى پيشرفته مى توان بسيارى از اين زمينها را بارور, بيماريها راريشهكن و مشكلات را برطرف كرد.
    عـلاوه بـر ايـن , اگر عامل جغرافيايى را بهعنوان عامل اساسى بپذيريم , بايد كشورهاى اروپايى از نـظـر تـاريخى هموارهپيشرفته بوده باشند, در حالى كه در طول هزاران سال ,خاورميانه و هندو چينازنظر فنى , علمى ,فرهنگى و اقتصادى بر اروپا برترى داشته است . در اينباره , پل بروك مى نويسد:
    (
    در آغاز قرن شانزدهم , تمدنهاى اصلى آسيا بهسطحى از رشد فنى و اقتصادى رسيده بودند كه از اروپا از هر لحاظ بالاتر ويشرفته تر بودند.)
    ب ـ عامل نژادى :
    عـده اى عـلـت پـيـشرفتكشورهاى توسعه يافته را سفيد پوست بودن جمعيت آنها و علت عقب مـانـدگـىكـشورهاى ضعيف را رنگين پوست بودن جمعيت آنها مى دانند. آنان معتقدند كهنژاد سـفيد داراى خصايص ذاتى چالاكى , ثبات قدم , نيرومندى و شجاعت است ونژادهاى ديگر داراى نقصانهايى هستند. اين نظريه نيز كاملا مردود است ,زيرا:
    1
    ـ بسيارى از كشورهاى جهان سوم مانند امريكاى لاتين , اطراف مديترانه , 8خاورميانه و ... از نژاد سفيدند و در عين حال تكنولوژى پيشرفته اى همندارند.
    2
    ـ ژاپن يك كشور پيشرفته است , در حالى كه از نژاد زرد مى باشد.
    3
    ـ از نـظر تاريخى , اروپاييان , نه تنها ازكشورهاى چين , هند و ...برترنبوده اند, بلكه بمراتب عقب مانده ترازآنان بوده اند. در اين مورد مى توانبه تحقيقات (پالمرز)استنادكردكه مى نويسد:
    (
    بـه هـيـچ وجـه اروپاييانرا نمى توان پرچمدار تمدن بشر محسوب داشت . قبل از آنكه اروپاييان خواندنو نوشتن فراگرفته باشند, نيمى از تاريخ بشرى سپرى گرديده بود.
    كـاهنانمصر در خلال سنوات چهار هزار و سه هزار سال قبل از ميلاد مسيح شروع به جمعآورى اسناد و نوشته ها كردند, در حالى كه حتى بيشتر از دو هزار سال پسازآن اشعار هومر در شهرهاى يـونان هنوز به صورت دهان به دهان نقل مى شد. اندكى بعداز سه هزار سال قبل از ميلاد در حالى كه فراعنه , نخستين اهرامرا بنا مى كردند, اروپاييان قدرت ساختن چيزى جز تلهاى عظيم زباله رانداشتند.)
    ج ـ فقر منابع معدنى :
    عـده اى از نـظـريـه پـردازان , فـقـر مـنـابـع مـعـدنى را علت عقب ماندگى كشورهاى ضعيف مى دانند.
    اولآنـكـه , اين اظهار نظر با توجه به حقايق موجود, كاملا باطل است , زيرابيشتر كشورهاى عقب نگهداشته شده جزو كشورهايى هستند كه منابع بسيار غنىدارند, منابعى كه كشورهاى قدرتمند سـالـهـاست از آنها بهره مى برند, درحالى كه كشورهاى توسعه يافته از قبيل كشورهاى اروپايى و ژاپن يا فاقدمنابع معدنى هستند و يا از منابع معدنى محدودى بر خوردارند.
    دوم آنكهفقر منابع معدنى نمى تواند, به عنوان عامل اساسى براى عقب ماندگى به شمارآيد, زيرا در سايه پيشرفت تكنولوژى مى توان ضعف منابع را جبران كرد.
    د ـ فقدان كارفرمايان خلاق :
    يـكىديگر از عوامل عقب ماندگى , فقدان استعداد كارفرمايى ذكر شده است .گفته مىشود كه چون كشورهاى ضعيف از وجود كارفرمايانى كه در ريسك كردن , جسور بودن ,نوآورى و خلاقيت , پـيـشـرفـت و تـرقـى داراى اراده قـوى بـاشند, بى بهرهاند, در نتيجه به پيشرفتهاى اقتصادى و اجتماعى دست نيافته اند.
    اسـتعدادو خلاقيت چيزى نيست كه به صورت مادرزادى همراه مردم كشورهاى پيشرفته باشدو كـشـورهاى ضعيف فاقد آن باشند, بلكه اگرزمينه هاى مساعدى جهت بهره گيرىازاستعداد و خـلاقيت مردم اين كشورها نيز فراهم شود, به يقين افقهاى روشنىاز رشد و كاميابى به روى آنها گشوده خواهد شد. نمونه عينى و محسوس اينمساءله ملت از بند رسته ايران اسلامى است كه با وجود تمامى موانع و مشكلات , شاهد شكوفايى استعدادها و پيدايش روح تحرك و پويايى و انديشهترقى خواهى در آنان مى باشيم .
    ه ـ كمبود نيروهاى متخصص :
    صـاحبنظران غربى از مقايسه آمار و ارقام نيروهاى متخصص در كشورهاى توسعه يافتهو توسعه نـيـافـتـه نـتيجه گيرى مى كنند كه علت عقب ماندگى كشورهاى جهانسوم كمبود نيروهاى مـتـخـصـص است . در واقع , كشورهاى عقب مانده كمبودنيروى متخصص ندارند, بلكه ما شاهد خـروج نـيـروهـاى مـتـخـصص از كشورهاىعقب مانده به كشورهاى توسعه يافته هستيم كه در اصـطـلاح بـه آن ( فـرارمـغـزها) مى گويند. در نتيجه , هم منابع ثروت اين كشورها دچار آسيب مى شودو هم كيفيت نيروهاى انسانى اين كشورها پايين مى آيد. آمار نشان مى دهد كهكشورهاى امـريـكـا, كـانادا و انگلستان تا به حال پنجاه ميليارد دلار ازبازده مادى مغزهاى مهاجر در كشور خودسودبرده اند.
    و ـ كمبود سرمايه :
    عـدهاى از صـاحـب نـظران , كمبود سرمايه را علت (عقب ماندگى ) كشورهاى فقير مىدانند و مـنـظـور آنها از كمبود سرمايه , سرمايه بالفعل اين كشورهاست , ولى تحولات دهه هاى اخير نشان مى دهد كه هر چند سرمايه , شرط لازم رشداقتصادى است , ولى شرط كافى نيست و در عمل نيز سـرمـايـه هـاى اعطايى بهكشورهاى جهان سوم , باعث توسعه اقتصادى نشده است . پس سرمايه گذارى بايدبا ساير تغييرات اجتماعى , اقتصادى نيز همراه باشد.
    ز ـ زيادى جمعيت : بـا تـوجـه به آمار ارائه شده , كشورهاى عقب مانده داراى جمعيت اضافى بوده , از نرخ رشد بالاىجمعيتبرخوردارند. حال اين رشد سريع جمعيت اگر با رشد هماهنگ ومناسب اقتصادىهمراه بـود, مـى تـوانـست عامل قدرت و پيشرفت اجتماعى و اقتصادى هم باشد, ولى متاءسفانه اين دو عـامل نه تنها تناسب ندارند, بلكه در عمل , برنامههاى توسعه اقتصادى اجتماعى , اين كشورهارا با مشكل روبه رو كرده است .


    [IMG]file:///C:/DOCUME%7E1/ALINAM%7E1/LOCALS%7E1/Temp/msohtml1/01/clip_image003.gif[/IMG] نقش استعمار درعقب ماندگى

    عواملىكه تا اينجا برشمرديم , در حقيقت , شاخصه ها و پارامترهايى است كه وجهتمايز كشورهاىعقب افتاده و پيشرفته است , نه عوامل اساسى عقب ماندگى . يكىاز عوامل اساسى و مهم در عقب ماندگى كشورهاى فقير, استعمار است . آمارنشان مى دهد كه در آغاز گسترش استعمار, اختلاف در آمـد سـرانـه كـشـورهـاىاستعمارگر و مستعمرات بسيار اندك بود. همزمان با شروع انقلاب صنعتى وبخصوص در قرن اخير, اين شكاف صدها بار بيشتر شده است و اين شكاف محصول ورودفرهنگغرب به كشورهاى جهان سوم بود, ورود فرهنگ غرب در كشورهاى جهان سوم باعثشد, فـرهنگ كه نگهدارنده و انسجام دهنده ارزشهاى اجتماعى آن كشورها بود, مغلوب فرهنگ غرب گردد و افرادطورى عمل كنند كه كشورهاى استعمارگر غربىبراى آنها در نظر گرفته اند. پـس از جـنگ جهانى دوم و استقلال كشورها اميدمى رفت كه وضع از آن چه هست بهتر گردد, ولـى ايـن بـار اسـتعمار با شكلىنو كه به (استعمار نو ) مشهور شد, به ميدان آمد واين بار باورود سرمايه بهكشورهاى عقب مانده سعى كردند كه اختاپوس وار بر همه مقدراءت كشور استعمارشده سـايه بيفكنند, بطورى كه امروزه , شكاف ميان اين دو گروه ازكشورها, آنقدر عميق شده است كـه يـكـى از كـارشـنـاسـان امـور اقـتصادى با ذكرآمارهاى اساسى , ثابت مى كند كه (كمك ) به كـشورهاى فقير دچار بن بست شدهاست . كمكهاى بين المللى نه تنها بارى از دوش آنها برنداشته است بلكهمشكلات آنها را مضاعف كرده و به كم رشدى آنها كمك كرده است . براى مثال , جمع ديون معوقه كشورهاى توسعه نيافته از 22 ميليارد دلار در سال 1962 بهشصت ميليارد دلار در سـال 1970 رسـيـده است . هم اكنون بازپرداخت وام وپرداخت همين ديون معوقه يكى ازاقلام عمده مصرف درآمدهاى ارزى كشورهاى عقبمانده به شمار مى رود.
    ويژگيهاى اقتصادى ـ اجتماعى كشورهاى عقب ماندهبراى دستيابى به توسعه در كشورهاى عقب نگهداشته شده , نياز به شناختويژگيهاى اقتصادىـ اجـتـماعى اين كشورها داريم . اين ويژگيها در هر يك ازممالك , شكل خاص وپيچيده اى دارد,
    ولى بيشتر اين كشورها از مشخصه هاى مشتركى برخوردارند كه مهمترين آنها عبارت است از:




    وابستگى فرهنگى (خود باختگى فرهنگى )


    وابـسـتـگـى و خـود بـاختگى فرهنگى يعنى نگريستن و انديشيدن به خود و جهاناطراف خود ومـوضـعـگـيـرى در قبال آنها با نظام ارزشى بيگانه . رشد اينپديده در نيمه دوم قرن هيجدهم به واسطه دگرگونيهاى تكنولوژيكى غرب , سرعتبى سابقه اى گرفت , زيرا غرب مى خواست با اين حـركت , كالاهاى خود را دربازار كشورهاى عقب مانده به فروش برساند. براى اين كار لازم بود تا آناحساس بيگانگى كه مردم كشورهاى عقب مانده نسبت به كالاهاى آنها داشتند, ازبين برود. از اين پس زدودن فرهنگ سنتى مردم جهان سوم آغاز شد.
    وابستگى فرهنگى در كشورهاى فقير, منجر به نابودى خلاقيت , ابتكار و اعتمادبه نفس آنان شده , فـقـر, محروميت و عقب ماندگى رابه ارمغان آورد.البتهپذيرش فرهنگ غرب از ناحيه كشورهاى عقب مانده , علل فراوانى دارد كه پايينبودن سطح آگاهى و آموزش يكى از آنهاست .
    طـبق گزارشهاىسازمان ملل متحد, تعداد بى سوادان موجود در كشورهاى عقب مانده , نسبت بـهكشورهاى پيشرفته , بيشتر از حد تصور است . اين تعداد را مى توان از لابلاىارقامى كه از سوى (يونسكو) منتشر مى شود, فهميد:
    (
    در سـوئدصـفـر درصـد, در ايـالات متحده آمريكا و بلژيك سه درصد, چكوسلواكى پنجدرصد, اسـرايـيل شش درصد, آرژانتين چهارده درصد, يوگسلاوى بيست و پنجدرصد, مكزيك چهل و سه درصد, پرتغال چهل و چهاردرصد, برزيل پنجاه و دودرصد, اوگاندا هفتاد درصد, هندوستان و پاكستان هشتاد و شش درصد از كلجمعيت , خواندن و نوشتن نمى دانند.)
    آمار موجود در سال 1970نشان مى دهد كه در سظح بين المللى 62 ميليارد دلار صرف تحقيق و تـوسـعهشده كه از اين رقم فقط 3/2 درصد سهم كشورهاى توسعه نيافته بوده است . دردهه بعد يـعـنـى در سـال 1980 نـيز شكاف همچنان عميق بوده , بطورى كه دراين سال سهم كشورهاى تـوسـعـه نيافته بيشتر از شش درصد افزايش پيدا نكرد. بنابر اين ضعف علمى و پايين بودن هزينه تحقيق نيز رابطه مستقيمى با توسعهدارد.
    يـكى از مسائل آموزشى كشورهاى جهان سوم مساءله عدمكارآيى نظام آموزشى اين كشورهاست . حـقوق پايين معلمان فقدان انگيزه يافرصت كافى و مفيد در جهت تعليم وتربيت و ضعف مديران آمـوزشـى از مـشـكلاتكشورهاى جهان سوم به شمار مى آيد. آموزش ابتدايى در برخى مواقع , بانيازهاى توسعه ملى , ناسازگارى دارد. مدارس ابتدايى روستايى , نمونه بارزآن هستند, زيرا پيش از هـشتاد درصد دانش آموزان اين مدارس زندگى خود راصرف كسب در آمد براى خانواده خودمـى كنند. بنابراين مسؤولين مدارسابتدايى نمى توانند, وقت مناسبى صرف كودكان كنند, تا آنها دانش , مهارت وانديشه هايى كه براى انجام كار مؤثر در محيط روستايى ضرورى است بياموزند. در آمـوزش عـالـى كـشـورهـاى جهان سوم نيز نارساييهاى زيادى به چشم مىخورد. يكى از اين نارساييها تقليد از نظام دانشگاهى كشورهاى پيشرفته , درزمينه هاى مختلف آموزش ,سازماندهى و تـحـقـيـقـات اسـت , زيـرا ايـن نوعسازماندهى علمى با شرايط و مسائل كشورهاى عقب ماندهسازگارى ندارد و ناهنجاريهاى آشكار و پنهانى را به وجود آورده است .




    وابستگى سياسى


    در ميان ممالك عقب مانده , كمتر كشورى را مى توان يافت كه از جنبه سياسىدر چنگال استعماركشورهاى قدرتمند گرفتار نباشد. اين كشورها قادر نيستندبطور كامل ومستقل , روابط سياسى خود را با كشورهاى ديگر تنظيم كنند.
    كشو رهاى استكبارى در شكل استعمار نو, قادرند سران و هياء ت حاكمه كشورهاىعقب مانده را تحت فرمان خود درآورند. البته عارضه (نو استعمارى ) موجبايستايى كامل كشورهاى عقب مانده نـمى شود, بلكه توسعه اقتصادى ـ اجتماعىكشور را به شكل تحميلى و غير طبيعى , طرح و اجرا مى كند.
    مـشـخـص نبودن اهداف و منافع ملى و تغيير دائمى اهداف و وجود فرهنگهاىمختلف در جهان سوم و نبودن نظام احزاب كه مسائل سياسى جامعه را حل كند, بهاضافه نبودن اصل پاسخگويى كه مـسـؤولـيـن را مـجبور كند كه در مقابل تصميمگيريهاى خود جوابگو باشند, مزيد بر وابستگى سـيـاسـى شـده و بـاعـثگـرديـده اسـت كـه ايـن كـشـورهـا هـمـچـنـان توسعه نيافته باقى بـمانند. وابستگى سياسى به استعمار از يك طرف و مشكلات سياسى داخلى از طرف ديگربـاعـث بـه وجود آمدن وابستگى اقتصادى و نظامى به خارج ودر نتيجه عقبماندگى سياسى و اجتماعى اين كشورها شده است .




    وابستگى نظامى


    موضوع (تشنج زدايى ) يكى از ادعاهاى واهى كشورهاى قدرتمند بوده و هست . واقعيت , خلاف اين مسئله را ثابت كرده و ما هر روز شاهد توليدات انبوهوسائل نظامى ازجانب آنها هستيم ,بطورى كه در طول دهه 1970 ميزان توليد وصدور جنگ افزار غير هسته اى بزرگ به هشت برابر ميزان دهه 1950 رسـيـد وامروزه تجارت اسلحه به يكى ازپرسودترين تجارتها تبديل شده است . مهمتراينكه 23 از معاملات تسليحاتى جهان در كشورهاى جهان سوم صورت مى پذيرد.
    يـكـى از چيزهايى كه كشورهاى استعمارگر, از زمانهاى دور تاكنون بدان توجهكامل داشته اند, مـسـاءلـه ايـجـاد مرزهاى تحميلى بين كشورهاى عقب ماندهاست , در حالى كه خودكشورهاى صنعتى چندان اعتقادى به مرز نداشته و درصددبرداشتن مرزهاى خود هستند.
    اخـتـلافـات مـرزى بـين كشورهاىتوسعه نيافته باعث شده است كه اين كشورها براى مبارزه با دشـمـن در صـددتهيه سلاح برآيند و در نتيجه همه ساله مبالغ هنگفتى از درآمدكشور از مسيرتـوسعه ملى و سرمايه گذارى اساسى منحرف شده , بر خريد تسليحات كهنه و ازرده خارج شده قدرتهاى بزرگ اختصاص يابد. بيشتر اين خريدهاى نظامى ,وابستگىنظامى را نيز به دنبال دارد. ايـجـاد مرزهاى تحميلى توسط استعمارگران , باعث اختلافات عميق بين كشورهاى همسايه در جهان سوم و حتى ادعاى ارضى نسبتبه سرزمينهاى يكديگر شده است , براى نمونه تركيه و عراق , ايـران و عـراق , عراق و كويت , ايران و امارات , هند و پاكستان , آذربايجان و ارمنستان و ... اختلاف مـرزى دارنـد. ايـن اخـتلافات در موارد بسيار زيادى به جنگ , آن هم جنگهاى شديد و منطقه اى كـشـيده شده و تلفات بسيار بر جاى گذاشتهاست , مثل جنگ عراق عليه ايران و عراق و كويت .
    بدين ترتيب , اين كشورهاى قدرتمندهستند كه از اين درگيريها بيشترين سود را مى برند, چراكه هـم سـلاحهاى خود را آزمايش مى كنند و از فروش آن بهره كلان مى برند وهم پس از جنگ بازار خوبى براى فروش كالاها و تكنولوژى خود ايجاد مى كنند.




    مشخصه هاى اقتصادى


    الف ـ وابستگى مالىكـشـورهـاى اسـتكبارى با سرمايه گذاريهاى كلان در كشورهاى عقب مانده , اقتصاد داخلى اين كـشـورهـا را در اختيار خود مى گيرند. سرمايه گذارانخارجى ترجيح مى دهند كه سرمايه هاى خـود را در بـخـشـهـايـى كه بيشترينمنافع را براى آنها داشته باشد به كار گيرند. رشد سرمايه گـذارى خارجى سببمى شود كه صنايع بومى كشورهاى جهان سوم به خطر افتاده , از نظر مالى تحتنفوذ قدرتهاى بيگانه قرار گيرند.
    يـكـى ديـگـر از راهـهـاىوابستگى مالى , اعطاى وامهاى خارجى , آن هم با بهره هاى سنگين بهكـشـورهـاى ضـعيف است . آنان با اين كار, علاوه بركسب سودهاى كلان , بدهىآن كشورها را بالا بـرده , از آن بـه عنوان اهرم فشار و كنترل سياسى عليهآن كشورها استفاده مى كنند. براى مثال , بدهى كشورهاى جهان سوم كه در سال 1971 صد ميليارد دلاربوده در آغاز سال 1984 به هشتصد مـيـليارد دلار رسيدهو تخمين زده مى شود كه امروزه بيش از هزار ميليارد دلار باشد. درعـمـل بـسـيـارى از كـشورهاى توسعه نيافته , قادر به پرداخت بهره وامدريافتى هم نيستند و در نـتـيـجـه , وابستگى مالى آنها روز به روز بيشترمى گردد. اين وابستگى مالى باعث خروج ارزش اضافى و افزايش نياز به ارزخارجى وهمچنين كسرى تراز پرداختها مى شود.
    شرايط سياسى , فرهنگى , اقتصادى , اجتماعى حاكم بر كشورهاى جهان سوم نيز بگونه اى است كهمـعـمـولا اين وامها بيشتر در راه خدمات مصرف مى شوندتا سرمايه گذارى ,سرانجام اين جريان , وابـسـتـگـى كامل و در اختيار گذاشتن بى قيد و شرطاقتصاد داخلى به سرمايه ها و انحصارات خارجى است .
    ب ـ وابستگى بازرگانىبـعـداز جنگ جهانى دوم كه بيشتر مستعمرات به استقلال رسيدند, استعمار نيزشكلى نو به خود گـرفت , بدين معنى كه (استعمار كهن ) به (استعمارنو) تبديلشد. ارمغان استعمار نو براى جهان سـوم تـقسيم كار بين المللى بود كه نتيجهاش توليد يك نوع كالا براى اين كشورها بود. آمار نشان مـى دهـد كـه درصدمهمى از صادرات اين كشورها كه بعضى مواقع بيش از نيمى از كل صادرات كشوررا تشكيل مى دهد, از يك نوع كالا آن هم مواد اوليه است . اين كار كه به آن (تك محصولى ) گـفـتـه مى شود, باعث شده كه كشورنتواند قيمتى براى كالاىخودش در نظر بگيرد. به همين جـهـت , قـيـمت اين كالاها روز ه روز در حالكاهش مى باشد, بطورى كه در مقايسه با كالاهاى كشورهاى صنعتى درسال 1960تقريبابه 15 رسيده است .
    بين سالهاى 1984 ـ 1980 كشورهاى جهانسوم به علت تقليل قيمت كالاى صادراتى خود پنجاه ميليارد دلار ضرر كرده اندو اين روند ضرر و زيان همچنان ادامه دارد.
    آمـارنـشـان مى دهد كه سهم كشورهاى جهان سوم تا قبل از سال 1950 در تجارت بينالملل 30درصـد بـوده است . اين رقم در سال 1986 به 23 درصد تنزل يافته , در حالى كه كشورهاى توسعه نيافته , در مجموع 133 كشور جهان را تشكيل مىدهند.
    بـديهى است در چنين شرايطى , حيات اقتصادى اين كشورها دردست عوامل خارجى قرار دارد, بـديـن مـعـنا كه آنها مشخص مى كنند كشورهاىجهان سوم چه كالايى , آن هم چه مقدار و با چه قيمتى توليد كنند.
    ج ـ وابستگى تكنولوژيكى و فنىبـى شـك , يـكى از عوامل تعيين كننده در فرآيند رشد و توسعه اقتصادى عاملتكنولوژى و فنون بـرتـر مى باشد كه از ابتداى تمدن بشرى به عنوان اساستوليد مطرح بوده و دربستر زمان تكامل پيدا كرده و بتدريج پيچيده شده است .
    در اقـتـصاد سياسى امروز تكنولوژى كه مربوط به جهان صنعتى مى باشد, ازتحرك فوق العاده اى بـرخـوردار اسـت , در عوض نيروى كار كه مربوط به جهانسوم است , همچنان غير متحرك باقى مانده است . در مقابل , به خاطر ارتباطاتو آگاهى از جهان خارج , انتظارات مردم جهان سوم نيز چندين برابر شده است . براى پاسخ به اين انتظارات , دولتهادر صدد كسب وام و اعتبارات خارجى بـرآمـدند كه در نتيجه , بدهى جهان سوم در سال 1990 به 1200 ميليارد دلاررسيد. اين بدهى بهخاطر ورود تكنولوژى از جهان صنعتى مى باشد.
    تـكـنـولـوژى مـورد اسـتـفاده كشورهاى عقب نگه داشته شده , در اصل براىكشورهاى صنعتى طراحى گشته و همگى سرمايه برهستند, نه كاربر , از اين رو, استفاده از آن موجب بيكارى بيشتر مـى گـردد. الـبته صادر كنندگانتكنولوژى , هرگز دانش فنى [دانش تكنولوژى ] را به كـشـورهـاى جـهان سومنخواهند داد و به همين خاطر است كه ما هر روزشاهد وابستگى بيشتر كشورهاىعقب مانده به كشورهاى صنعتى هستيم .
    وابـسـتـگـى تكنولوژى به يككشور معمولا وابستگى فرهنگى را نيز به دنبال خواهد داشت , زيرا خـصـوصـيـتتكنولوژى معاصر اين است كه فرهنگ خاصى را نيز با خود به همراه مى آورد. اغلب مشاهده مى شود كه استفاده كنندگان از تكنولوژى يك كشور با گذشت زمان , پشتوانه فكرى و اخلاقى آن كشور را نيز مى پذيرند.
    د ـ پايين بودن سطح زندگىمسئله پايين بودن سطح زندگى , يكى از خصوصيات كشورهاى در حال توسعه است . اين مطلب نه تنها در مقايسه با سطح زندگى مردم كشورهاى ثروتمند, بلكه درمقايسه باگروههاى كوچك مـمـتـاز در داخل خود جوامع در حال توسعه نيز صادقاست . اين ويژگى به اشكالمختلف نمود پـيـدا مـى كند, از جمله درآمدهاىپايين , كافى نبودن مسكن ,فقر بهداشتى , محدوديت يا فقدان آموزش و پرورش , نرخ بالاى مرگ و مير كودكان , گرسنگى و ...
    آمـار كـلـى نـشـانمى دهد كه سطح درآمد سرانه در جهان سوم بسيار اندك است . در سال 1980مـجـموع كل توليد جهان 7900 ميليارد دلار بوده كه سهم توليد جهان سومكمتر از1400ميليارد دلار يـعـنـى چيزى در حدود 17 درصد توليد را به خوداختصاص داده است . اين آمار گوياى آن اسـت كه اين كشورها دو تا چهار هزارسال وقت لازم دارند تا اين شكاف عميق را پر كنند. نابرابرى در توليد, نابرابرى در توزيع در كشورهاى جهان سوم را نيز به دنبال دارد. اگر اختلافدرآمد بين افـراد ثـروتـمـنـد و فـقـيـر را در هـمـيـن كـشـورهـا درنظربگيريم , شكاف شديدتر و عميقتر مى گردد.
    الـبـتـه بايد به اين مطلبتوجه داشت كه قبل از ورود تكنولوژى به كشورهاى جهان سوم تفاوت درآمـدهـاىمـردم بـسيار اندك بود. اكثريت مردم در روستا زندگى مى كردند و هرچندفقيرانه زنـدگـى مى كردند, ولى هيچ گونه استقراض خارجى در بين نبود, اماباورود تكنولوژى شهرها بزرگ شدند, بيكاريهاى آشكار وپنهان به وجود آمد وشكاف درآمدها صد چندان شد. بدين ترتيب ,
    در بـيـشـتر كشورهاىجهان سوم , قشر بسيار كوچكى از جامعه , اكثريت در آمد جامعه را به خوداختصاص داده اند در صورتى كه قبل ازشهرنشينى اين اختلاف درآمد فاحش وجودنداشت .
    ه ـ سطح پايين بهره ورى كاريكى از مسائلى كهكشورهاى عقب نگه داشته شده در آن مشترك مى باشند (آهنگ رشد صنعتى ) و (كـشـاورزى بـا بـازده كـم ) مـى باشد. كارگر صنعتى كشورهاى كم رشددرمقايسه با كارگر صـنـعـتـى كشورهاى پيشرفته هم از نظر (تعداد) و هم ازنظر (كارايى ) در سطح پايين ترى قرار دارد, بـيـش از پـنجاه درصد جمعيتكشورهاى عقب نگه داشته شده در بخش كشاورزى به كار اشـتغال دارند, اين نسبتدر كشورهاى توسعه يافته حدود چهارتاپانزده درصد مى باشد, در عين حـالمـيـزان محصولات توليد شده در اين گونه كشورها به مراتب بيشتر از كشورهاىعقب نگه داشته شده مى باشد.
    بـه عـنـوان نـمـونـه در سال 1979 تقربيا 635 ميليون كشاورز در آسيا و آفريقا 166 ميليون دلار محصولات كشاورزىتوليد كرده اند, در حالى كه چهار و نيم ميليون امريكايى ,چهل و پنج ميليوندلار.
    ايـن ضـعـف و نـارسـايـى , معلول عوامل مختلفى است كه عمدهترين آنها عبارت است از : وجود مـشـكـلاتـى در مورد تسطيح زمين , ايجادنهرهاى آبرسانى و سدهاى ذخيره سازى آب , نداشتن وسائل فنى , كمبود سرمايهنوع مالكيت اراضى و ... .
    و ـ ديگر ويژگيهاكـشـورهـاى عقب نگهداشته شده , ويژگيهاى مشترك ديگرى نيز دارند كه به لحاظ گنجايش نـداشـتـندرس تـنـها به ذكر آنها بسنده مى كنيم . اين ويژگيها عبارت است از: نرخبالاى رشد جـمـعـيـت و بار تكفل , اشتغال ناقص و بيكارى مزمن نيروى انسانى , فاصله عظيم طبقاتى , رشد سرطانى بخش خدمات , مهاجرت بى رويه روستاييانبه شهر و عدم بهره بردارى صحيح از منابع .

    منبع:پژوهشكده تحقيقات اسلامي

    نويسنده: ف.تيموري

  9. #29
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    New جهانى سازى، فناورى اطلاعات و تضاد بين كشورهاى جهان

    جهانى سازى، فناورى اطلاعات و تضاد بين كشورهاى جهان


    بابكسيف - توضيح: مقاله حاضر، برداشتى آزاد، از تحقيقات معتبر انجام گرفته توسط«اى. جى. ويلسون» تحت عنوان «جهانى سازى، فناورى اطلاعات و تضاد بين كشورهاى جهان هاى دوم وسوم» است كه بنا به يافته هاى نويسنده اين سطرها، در آن تغييراتى داده شده است.
    كليه منابعى كه داخل كروشه به آن ها ارجاع داده شده درپايان بخش دوم مقاله در سايت روزنامه خواهد آمد.
    •••
    مقدمه

    ازآنجا كه هر فعاليتى در حوزه فناورى اطلاعات متاثر از روند هاى جهانى و نيز شرايطحاكم است بنابراين نمى توان بدون داشتن يك تصوير «جهانى» فعاليت ثمربخشىرا پى گرفت. روند هاى متعددى را مى توان در سطح بين المللى يافت كه تاثيرات بسيار زيادى درزندگى بشر امروز دارند.
    اخبار روزانه كه در جهان منعكس مى شود حاكى از تضاد هاىاجتماعى در كشورهاى در حال توسعه آسيايى، آفريقايى و يا كشور هاى از بند كمونيسمرها شده است. اينتضادها در بسيارى از كشورها نظير اسرائيل، بوروندى و يا ليبريا تبديل به حركت هاى قهرآميزشده است. از ديگر روندها، فرآيند جهانى شدن است. جهانى سازى در اقتصاد، توليد و حتى فرهنگ درقالب اين مقوله قرار مى گيرند. در حدود يك تريليون دلار در روز در سراسر جهان جابه جا مى شود و اتومبيلى كه يك فرد در عراقسوار مى شود، مى تواند در برزيل مونتاژ شده باشد كه در ساخت آن حدود ۵كشور ديگر دخيل باشند. بعضى بيكارى هاى محلى مى توانند منشاء جهانى داشته باشند وبعضى اعتراضات سياسى مثلاً در ايران مىتواند داراى اهميت بسيارى براى سران كشور هاى بزرگ باشد.
    روند ديگرى كه چهره جهان را تحت تاثير خود قرار دادهاست، «انقلاب اطلاعاتى» است. اين انقلاب اطلاعاتى ديگر چنان شناخته شده است كه نياز به شرح فراوان در مورد ابعاد آننيست.
    سه «كلان روند» انقلاب اطلاعاتى، تضاد هاى سياسى قومى وجهانى شدن هر يكمى توانند بر آينده جهان تاثير بسيار زيادى باقى گذارند. تصميم گيرىبراى آينده،كاملاً متكى بر اين سه كلان روند خواهد بود. تعامل اين سه روند، مبحث اصلى اين نوشته را بهخود اختصاص مى دهد.
    تحقيقات نشان مى دهند كه بر خلاف ادعاى بعضى ازهواخواهان فناورى اطلاعات، اين فناورى بر روى جوامع با توسعه كمتر تاثيرگذارىكمترى دارد.[۱] در مطالعه ادبيات موضوع فناورى اطلاعات، در بسيارى اززبان هاى غيرانگليسى به عباراتى نظير «خواهد شد»، «ممكن است»، و«بايد»، برمى خوريم. به عبارت ديگر، مطالعات، بيشتر حولآنچه كه قرار است بشود است، تا آنچه كه شده است. نكته ديگر كه به دست آمده آنكه، جامعهبر فناورى اطلاعات مسلط است و برعكس آن صحت ندارد. فناورى اطلاعات يك نيروى مجزا و برتراز جامعه نيست بلكه ابزارى تحت تسلط گروهى است كه در دسترس بودن و تمايل به آن وسيله توزيع قدرت و ثروت در يك جامعه معينمى شود.
    نكته حائز اهميت آنكه، دو مقوله «فناورى اطلاعات بهعنوان رسانه» و«فناورى اطلاعات به عنوان عامل عجين شده با توليد» بايكديگر متفاوتند. مطالعات نشان مى دهند كه دومى تاثيرات بسيار بيشترى بر روى جامعه مى گذارد. به عنوان مثال، توليد تراشه هاىبا سرعت بالاتر تاثيرات عميق ترى برروى شغل و وضعيت اقتصادى افراد نسبت به تلويزيون و فيلم هاىهاليوودى دارند.
    جنبه مهمتر آنكه، جهان گرايى در فناورى اطلاعات، پايههاى حكومتى را هرچهبيشتر از گذشته سست و ناپايدار خواهد كرد و اين به دليل دسترسى مردمبه اطلاعاتى استكه در گذشته تنها مخصوص دولت ها و حكومت ها بوده است. اكنون بررسى اثر فناورى اطلاعات بر زندگى بشر، از بحثسلامت گرفته تا حمل ونقل، از حوزه دفاع گرفته تا آموزش چندان ناشناخته نيست.
    اگر بخواهيم تعريفى از جهانى شدن به دست دهيم مى توانگفت: «جهانى شدن بسطو گسترش كمى و كيفى جريان هاى فعال و نيز عقايد و ايده ها درفرامرزها است
    اين پديده مى تواند شامل جريان هاى اقتصادى و يا فرهنگىباشد. البته استدلال هايى نيز وجود دارند كه جهانى شدن را يك مرحله بعد از «بين المللى شدن» در نظر مى گيرند. بعضىديگر تفاوتى بين «بين المللى سازى» و جهانى شدن قائل نيستند.
    در اين بررسى «جهانى شدن فناورى اطلاعات» براى انتقال دوبعد از موضوع بهكار مى رود: جريان بين مرزى از مضامين اطلاعات نظير فيلم، ديسك هاىفشرده، پخشراديويى، نوار هاى ويدئويى و نظاير آن و ديگرى توزيع گسترده سخت افزارى كه به صورت ملى ومنطقه اى توليد، توزيع و مصرف اطلاعات را بر عهده دارد. بنابراين منظور از جهانى سازى در حوزه فناورىاطلاعات به دو بخش مضامين و سخت افزار اشاره دارد.
    يك مفهوم ديگر كه در اين نوشته به آن اشاره خواهد شد آناست كه در بسيارىاز نوشته ها سه منظر مشخص و جدا از فناورى اطلاعات معمولاً بايكديگر يكسان درنظر گرفته مى شوند. اين سه منظر عبارتند از : «فناورى اطلاعات به عنوان رسانه»، «فناورىاطلاعات به عنوان عامل عجين شده با توليد» و در نهايت «فناورى اطلاعات به عنوان محرك تغييراتساختارى».
    استفاده از «فناورى اطلاعات به عنوان رسانه» به اين معنااست كه فناورىاطلاعات را به عنوان يك مضمون در نظر گرفته ايم. تحليلگران سعى مىكنند خبر هاىآشكار و صريح را ارائه كرده و خبر هاى تلويحى را تفسير كنند و آن را از طريق سيستم هاى اطلاعرسانى به مخاطب برسانند. ممكن است براىبسيارى، چنين فعاليت هايى به عنوان اثر فناورى اطلاعات كافى باشداما بسيارى ازكارشناسان تاثير اين اطلاعات بر تصميم گيرى و رفتار مخاطب را به عنوان اثر فناورى اطلاعات درنظر مى گيرند. بررسى اين رفتارها باعث مى شود كه بتوان تعاملات، همكارى ها و يا تشكل هايى كهايجاد مى شوند را ارزيابى كرد.
    «
    فناورى اطلاعات به عنوان عامل عجين شده با توليد»، اينفناورى را به عنوان يك منبع، همانند سرزمين، نيروى كار و نظاير آن در نظر مى گيرد كه در كنار عوامل ديگر موجب رشد درتوليد و نيز اقتصاد مى شود. فناورى اطلاعات مى تواند در «بازساخت» منابع و نيز دسترسى و توزيعآنها موثر باشد. توسعه سيستم هاى ارتباطى در كشور هاى در حال توسعه يكى از مصداق هاى اين تعريف است.
    منظر سوم، «فناورى اطلاعات به عنوان محرك تغييراتساختارى» است كهنمايانگر ارتباط درونى و بيرونى سلسله مراتب مختلف از سازمان هاىعمومى، خصوصى،دولتى و يا غيردولتى است. اين روابط سبب بازتعريف سازمان ها خواهد شد.
    نكته مهم آنكه، استفاده از مفاهيم مختلف نبايد باعث شودكه اين منظرها ازفناورى اطلاعات با يكديگر اشتباه شوند و بايد توجه داشت كه هر يك ازاين رويكردهامكانيسم هاى مخصوص به خود را به كار مى گيرند.

    بعضى تلقى هاى مشترك در فناورى اطلاعات
    برخلاف تفسير هاى متنوع در مورد فناورى اطلاعات سئوالات مشتركى وجود دارد كههريك از تفسيرها بايد به آن پاسخ دهند. به عنوان مثال بين «فناورى اطلاعات» و «جامعه» آيا مىتوان اولويت بندى كرد؟ در رشد يك جامعه،«فناورى اطلاعات» بيشتر تاثيرگذار است و يا مشخصه هاىاجتماعى آن؟عده اى كه اولويت را به فناورى اطلاعات مى دهند معتقدندكه اين فناورى يكمتغير مستقل است كه كنش ها، نحوه رفتار، فرآيند ها و ساختار هاىبعدى جامعه راشكل مى بخشد. با توسل به اين عقيده، فناورى رايانه ها در يك كشور و يا سازمان، سلسله مراتباجتماعى و روابط سياسى را تغيير مى دهد.
    در طرف روبه رو عد ه اى با شدت مخالف اين عقيده هستند. آنها بيان مى كنندكه ساختارها و فرآيند هاى اجتماعى است كه اثربخشى فناورى را شدت وضعف مى بخشد.
    دسته سومى نيز وجود دارند كه هرچند اثرات اجتماعى وفناورى اطلاعات رامتقابل در نظر مى گيرند اما بر اين عقيده هستند كه تاثيرات فناورىاطلاعات عميق ترو گسترده تر است. («الوين تافلر» در بين اين دسته قرار مى گيرد.)
    سئوال ديگرى كه مطرح است آنكه، اثرات فناورى اطلاعاتمثبت يا منفى است؟بيشتر مولفان و نويسندگان خوشبين نظير « جورج گايلدر» تاثيراتفناورى اطلاعاترا تقريبا در همه جا مثبت ارزيابى مى كنند. اما ديگرانى هم نظير «استال» نسبت به«مهره مارسيليكون» به خوانندگان خود هشدار مى دهند.[۲] البته رويكرد هاى مختلف كه در ادبيات موضع مطرح هستندنمى توانند يك شرحيكسان از فناورى اطلاعات ارائه دهند.
    يكى از تفسير هاى خلاصه و روشنگر، به وسيله «امانوئلمستنه»، رئيس گروهفناورى دانشگاه هاروارد در سال ۱۹۶۰ ارائهشده است. وى سه وجه فناورى را معرفى كرد كه اولى عبارت بود از آنكه فناورى يكنعمت ناخالص براى بشر و اجتماع است و موتور هرگونه پيشرفت و توسعه جوامع براى عبور از مشكلات محسوب مى شود و نيز كمك مىكند كه اشخاص از محدوديت هاى موجود در يك جامعه با ساختار پيچيده رها يابند. در واقع فناورى منبعكامياب هاى هميشگى درنظر گرفته مى شود.[۳] دومين تفسير، با توجه به عبارت «نعمتناخالص» چنداناميدوارانه نيست. وى معتقد است كه فناورى مى تواند همچنين خطرى براىزندگى خصوصى وحتى حقوق اساسى انسان امروزى باشد. اين پديده همچنين مى تواند به صورت غيرقابل كنترلى ارزش هاىمادى را حاكم برسرنوشت بشر كرده در گشايش يك جامع ديوانسالارانه و فن سالارانه عقايد و دينافراد را مورد تهاجم قرار دهد. نكته سومى كه «مستنه» بيان مى كند آنكه هر چند فناورى اطلاعات نهايتاً يك فناورى است اماتاثيرات اجتماعى آن مى تواند فراتر از فناورىهاى ديگر باشد. در نهايت وى نتيجه گيرى مى كند كهاين سه منظر (يا تفسير) از فناورى اطلاعات ما را با فهم عميق ترى از رابطه فناورىاطلاعات، تضادهاو دموكراسىدر كشور هاى روبه رشد رهنمون مى شود. يك فناورى نو فرصتى را براى جوامع به وجود مى آورد اما در همان موقعمسائلى را نيز پيش روى جوامع نمايان مى كند. اين دو جنبه از فناورى ملازم و همراه يكديگرند.
    چنين تفاسير خوش بينانه و در عين حال شكاكانه اى نسبت بهفناورى اطلاعات توسط «باربر» و يا «بارستين و كلاين» نيز ارائه شده است.

    فناورى اطلاعات و جوامع در حال توسعه: يك نظرگاه
    يكتحقيق توسط «كاهين» و «نسان» بيان مى كند كه انقلاب اطلاعاتى بيش از هر پديدهديگرى تاكنون اثر اثربخشى در زندگى داشته است. اين اثربخشى خود داراى كيفيتى منحصر به فرد همبوده است. البته هنوز توافق كمى بر اثرجهانى شدن فناورى اطلاعات در كشور هاى در حال توسعه وجود دارد. دركشور هاى بسيارپيشرفته نظير آمريكا نيز چنين علامت سئوال هايى كاملاً از بين نرفته است. به عنوان مثال باهمه تحقيقاتى كه سال هاى متوالى انجام شدهاست و برخلاف به ظاهر انبوهى از شواهد، يك اجماع دراينكه آيا خشونت هاى به نمايش در آمده در تلويزيون بر رفتار هاى تهاجمى اطفال در آمريكا تاثير داشته است يا خير وجودندارد.[۴]
    بنابراين نبايد چندان تعجب كرد كه جنبه هاى مختلف فناورىاطلاعات بر روابطحاكم بر ملت ها و يا بين ملت ها چندان مشخص نيست هرچند در اين موردسعى و تلاش هاىمتعددى به صورت سازماندهى شده براى اندازه گيرى اثرات فناورى اطلاعات انجام گرفته است.[۵] _ [۶]
    فناورى اطلاعات و توازن بين تمركز و يا توزيع قدرتآيا فناورى اطلاعات مى تواند توزيع قدرت را افزايش و ياكاهش دهد؟ نويسندگانى نظير تافلر در كتاب«موج سوم» عقيده دارند كه اين فناورى مى تواند يك رابطه مثبت بينشهروندان و حكومت ايجاد كند.[۷] در يك مقاله خوش بينانه، «جان كتز» بيان مى كند كه جريان اطلاعات مى تواند بسيارى از تابوها، هزينه ها و محدوده را بشكند و شنوندگانشهروندان بيشتر شده، كه اين خود به خود منجر به دموكراسى مى شود.[۸]
    بعضى ديگر از نويسندگان از جمله «اسنايدر» بيشتر به جنبههاى مستقيم فناورى اطلاعات بر ساختار اجتماعى از جمله «همايش هاى اجتماعى الكترونيكى» توجه نشان دادهاند.[۹] حتى«اسلاتون» با استفاده از مفهوم «راى گيرى الكترونيكى» راهى براى دخالت بيشتر شهروندان در حكومت ارائه داده است.[۱۰] البته در دهه ۱۹۵۰ اثرمثبت رسانه هاى مكتوب و ديدارى - شنيدارى بر فرآيند دموكراسى بررسى شده است.[۱۱]
    فناورى اطلاعات و گسترش شبكه هاى ارتباطى، به جوامع اينفرصت را مى دهد كهدر فرآيند هاى سياستگزارى و تصميم گيرى مشاركت بيشترى داشته باشند. دسترسى بيشتر بهاين فناورى جوامع را مطلع تر از منازعه قدرت در سطح حكومت مى كند.[۱۲] بعضى شكاكانمعتقدند كه: به نظر مى رسد در مقدار اين تاثيرگذارى تا حدى مبالغه شده باشد.[۱۳] آنها معتقدند كه حكومت ها از فرصتى كه اين فناورى در اختيار آنها گذاشته استمى توانند براى تحكيم خود بهره برند.[۱۴]
    مولفان بدبين و نيز افراطى فناورى اطلاعات بر اين عقيدهاند كه اين فناورىمى تواند تاثير خوب يا بد در حكومت هاى مردم سالار يا اقتدارگرا رابه يكسان داشتهباشد.
    البته دموكراسى مى تواند تحت تاثير اطلاعاتى قرار گيردكه در درون يك كشوردر جريان است. سوق پيدا كردن اين جريان اطلاعات به خارج از مرزها،مى تواند بهتوليد نيرويى براى كنترل حكومت از خارج منجر شود.[۱۵] فناورى اطلاعات مىتواند بر تمركز و يا توزيع قدرت تاثيرگذارد كه اين قانون را مى توان به شكل وسيعى به جوامعتعميم داد.
    «
    باربر» نشان داده است جهانى شدن فناورى مى تواند روىديگرى داشته باشد. وى بيان مى كند كه فناورى ارتباطات، توانايى تقويت جوامع متمدنرا دارد اما علاوه بر آن ظرفيتى بى نظير براى نظارت و ممانعت از دسترسى به اطلاعات در اختيار قرار مى دهد.[۱۴] البته نويسندگانى نظير «بل» [۱۶]، «تافلر»[۱۷]، «نورا» و «مينك»[۱۸] و «روسنا»[۱۹] ادعا مى كنندكه فناورىباعث توزيع قدرت و اختيار بيشتر شهروندان شده است. اين اجماع در بين آنها وجود دارد كه فناورى هاى نوفرصت مغتنمى را براى سازماندهى داخلى سازمان هاى غيردولتى ايجاد كرده است،[۲۰] به طورى كه بين خودشان و نيز با حكومت، مى توانند ارتباط سودمندترىبرقرار كنند. «گيلدر» نيز از دسته نويسندگانى است كه اعتقاد به اثر مثبت فناورى اطلاعات برتمركززدايى قدرت دارد.[۲۱]
    «
    كدزى» تاثيرات متقابل فناورى اطلاعات و ارتباطات ودموكراسى را در يكمقاله به عنوان «موج سوم» بررسى كرده است. او از آثار تافلر و «هانتينگتون» كهقبل از او اين عبارت را استفاده كرده اند با اطلاع بوده است.[۲۲]، [۷] وى متذكر مى شود كه هر چند عنوان هاى استفاده شده در نوشته هاى «هانتينگتون» و «تافلر» با يكديگر فرق دارند، اما مفاهيم آنها به طور مثبت با يكديگر همبسته هستند. «كدزى» در نامه اى به «اسكولنيكوف» ازدانشگاه ام اى تى بيان مى كند كه: «فناورى اطلاعات محدوديت هاىزيادى را براىتمركز قدرت سياسى ايجاد مى كند.» بيل كلينتون (رئيس جمهور سابق آمريكا) نيز ادعايى شبيه بهاين دارد كه: «انقلاب اطلاعاتى- ارتباطى، فناورى و توليد، چيز هايى هستند كه دموكراسى راامكان پذيرتر مى كنند.»[۲۲]
    «
    كدزى» سپس براى بررسى و محك اين فرضيه، تاثير توسعهاينترنت را در فرآينددموكراسى مطالعه مى كند. وى به طور واضح درستى نظريات «تافلر» و «هانتينگتون» رااثبات مى كند و نشان مى دهد كه هرگونه «اتصال ارتباطى»، يك پشتيبانقدرتمند براى دموكراسى است. به عنوان يك متغير مستقل اين ارتباط، همبستگى بسيار زيادى از هر متغير ديگر بادموكراسى دارد.[۲۳] بنابراين به نظر مى رسد، فناورى اطلاعات بر دموكراسى و مظاهر سياسى (پايين به بالا) ازراه هاى مختلف تاثير مى گذارد. به طور خلاصه:
    *
    تعداد كانال هايى كه افراد مى توانند وجود خود را ابرازكنند توسط فناورى اطلاعات متنوع مى شوند.
    *
    فناورى اطلاعات باعث گريز از كنترل هاى حكومتى مى شود.
    *
    فناورى اطلاعات موجب رشد رقابت بين كانال هاى مختلف خواهدشد.
    *
    اين فناورى باعث تشويق در توليد مضامين و مفاهيم توليدشده توسط گروه هاىمختلف شده، به طورى كه با هزينه هاى ساده تر توليد و با قيمتى ارزانتر توزيع شود.
    اين فناورى به گروه هايى كه داراى ايده آل ها، اهداف وعلايق سياسى مشتركهستند اما داراى فاصله جغرافيايى هستند، مجال تعامل و تفكر مى دهد.
    نتيجه اين روندها نيز توسط اسكولنيكوف پيشنهاد شده استكه فناورى اطلاعات فرصت هاى دموكراسى را گسترش مى دهد.

    فناورى اطلاعات و توسعه اقتصادى
    بسيارىاز دلايل تضادها در جوامع كمترتوسعه يافته، مرتبط با ساختار اقتصادى آنها است. داشتن اقتصادبر مبناى كشاورزى و يا صنعتى پيشرفته، بر مبناى منابع زيرزمينى و يا مبتنى بر خدمات، بادرآمد سرانه بالا و يا پايين، بر الگوى تضادها و نيز الگوى سياسى تاثير زيادى دارند.
    طبيعت تضاد هاى سياسى در كشور هاى با اقتصاد صنعتىپيشرفته، اتحاديه هاىبا سازماندهى مناسب، منابع توليد متنوع و بخش خدمات معتبر، با اكثركشور هاى بااقتصاد كشاورزى متفاوت است. بنابراين فناورى اطلاعات كه مى تواند بر شكل ساختار اقتصادى تاثيرگذارد، اين تاثيرات را نيز بر تضاد هاىاجتماعى از اين طريق اعمال مى كند.
    البته روابط بين اوضاع اقتصادى، فناورى اطلاعات و همچنينمشخصات اجتماعىچندان ساده نيست. اما «نلسن» در سال ۱۹۹۸ نشانداده است كه نوع رشد از نوع كشاورزى و يا صنعتى است كه مى تواند تاثيرات فناورىاطلاعات را جهت دهد. چندان تعجب آور نخواهد بود اگر متوجه شويم كه كانون توجه، در كشورهاى جهان سوم به تدريج به سوى فناورى اطلاعات و اثرات اقتصادى، سياسى و اجتماعى آن معطوف شده است. توسعه روزافزون و نيز تجارت رو به گسترش، سرمايه گذارى در بخش فناورى اطلاعات در كشور هاى درحال توسعه را شتاببخشيده است. بعضى از مراجع نظير بانك جهانى مدعى هستند كه فناورى اطلاعات مهمترين عامل توسعه است. اينموضوع نه تنها باعث توسعه بهره ورى اقتصاد محلى شده بلكه باعث مى شود كه توان رقابت كشور هاىكمترتوسعه يافته در بازار جهانى ارتقا پيدا كند. «شوير»[۲۴]، « موسا وشوير»[۲۵]، «هانا»[۲۶] و «پول»[۲۷] بر اين عقيده هستند كه فناورى اطلاعات يك عامل اساسى براى رشد و توسعهاقتصادى است.

    -----------------------------
    نكته

    هانتينگتونبه شدت نسبت به ظرفيت هاى فناورى اطلاعات وارداتى از طرف غرب براى تاثير بر رفتار و آراىافراد در ديگر تمدن ها مشكوك است. همچنين بيان مى كند كه دلايل قانع كننده اى براى اثبات اينفرضيه كه سيستم هاى ارتباطى باعث همگرايى آرا و نظرات و عقايد هستند در دست نيست. مايكل ولاهوس نيز بر اين عقيده استكه «سرگرمى ها» باعث تبديل و تغيير در فرهنگ نمى شود. هانتينگتون بيان مى كند كه مردم از طريقارزش هاى خود در مورد آنچه كه در صفحات بزرگ يا كوچك (سينمايى يا تلويزيونى) مى بينند ابراز نظر مى كنند. به عنوان مثالبمباران بغداد داراى انعكاس هاى مختلف در تمدن هاى غربى و اسلامى بوده است.
    برمبناى عقايد «تالرو» اگر «زيربناى اطلاعاتى ملى» يا NII،متشكل از دو بخش شبكه هاى ارتباطى و سيستم هاى اطلاعات راهبردى باشد، در اين صورت اين زيربنا ارزش و اهميت فوقالعاده اى را به توسعه ملى خواهد داد. NII ابزارى جديد است كه با استفاده ازآن كشورها با مشكلاتى كه در پيش روى دارند دست و پنجه نرم مى كنند. از اين منظر، NII بسيار اساسى تر از مثلاً ايجاد امكانات با پهناى باند زياددر منازل جهت بالابردن درآمد اقتصادىآنها است.[۲۸]
    «
    تالرو» به عنوان يك متخصص پيشرو در زمينه فناورىاطلاعات و توسعه، سپس به بعضى از چالش هايى كه فناورى اطلاعات در كشور هاىفقير مورد هدف قرار مى دهد اشاره مى كند كه موارد قابل اشاره عبارتند از: جنگ فقير و غنى، كاهش انزوا در محيط هاى روستايى،آموزش بيشتر مردم و حمايت از دوره هاى يادگيرى در طول زندگى، بالابردن كارآمدى حكومت از طريق قابلبررسى و شفاف كردن آن و افزايش اثربخشى در اصلاحات اقتصادى، حفاظت و «ديدبانى» محيط، رشد شركت ها و سازمان هاى كوچك و متوسطو مشاركت در تجارت جهانى.[۲۸]
    به نحو ديگر «هانا، گاى و آرنولد» نشان داده اند كه دربين همه فناورى هاىرو به رشد، بدون شك فناورى اطلاعات بزرگترين تجلى را در اقتصادجهانى داشته ووسيله آن فرآيندها و انتقال اطلاعات با هزينه كم و بهره ورى افزوده، با كيفيت بالاتر در همه بخش هاى صنعت وخدمات نمايان مى شوند. اين انقلاب تنها به بخش اطلاعات ختم نمى شود بلكه به نحو آشكارى در همه بخش ها، موجب انقلاب شده است.[۳۳]
    تمامى فعاليت هاى اقتصادى (نظير كشاورزى، منابعزيرزمينى، بانكدارى، تجارت و حمل و نقل) با سرعت بيشتر و انعطاف ناشى از تمركزبر اطلاعات به جريان افتاده اند كه اين خود سبب تغيير در توليد، توزيع دانش و انديشه در همه حوزه ها و تضعيف مهارت هاىموجود شده و ساختار سلسله مراتبى را با چالش روبه رو خواهد كرد.[۲۹]
    انقلاب فناورى اطلاعات بسيارى از سطوح خرد و كلان را تحتتاثير قرار مىدهد. در سطح خرد، يك شركت و يا يك مزرعه، بسيارى از سلسله مراتب هاكاهش يافته (مخصوصاً شغل هاى ميانى) و فرصت هاى جديد ايجاد مى شوند. همچنين در روابط بين دو شركت و ياسازمان و يا روابط بين شركت و مشتريانش سبب تحول مى شود. روش هاى تجارت الكترونيكى و يا تعاملالكترونيكى داده ها به نحو چشمگيرى حجم هزينه ها را كاهش مى دهند و حتى ممكن است باعث حذف بعضى شغل ها در يك شركت و افزايشموقعيت شغلى در شركت ديگر شوند.
    فناورى اطلاعات سبب صرفه جويى در زمان و غلبه بر موقعيتو فاصله مكانى شدهو باعث مى شود كه تجارت از راه هاى دورتر موقعيت اقتصادى تر بيابد.[۳۰]
    اين فناورى اطلاعات سبب حركت بيشتر شده[۳۱] و همچنين باعث تنوع تعاملات بين اشخاص مى گردد[۳۲] كه هردو اين مشخصات سبب توسعه اقتصادى مى شوند.
    با اين حال بايد به هشدارها در مورد اين فناورى و نيزتوسعه توجه كرد. گاهگسترش اين فناورى براى بعضى از سازمان ها و شركت ها قابل تحمل نيست،زيرا اين گسترشسبب مى شود كه بعضى تغيير ساختار هاى اساسى به سازمان ها تحميل شود، كه بالاخص در كشور هاىكمترتوسعه يافته چندان مورد استقبال قرار نمى گيرد. تنها با قراردادن چند كامپيوتر در يك ساختارقديمى نمى توان سبب بهبود كارايى شد.[۲۶]، [۳۳]، [۳۴]، [۳۵]
    از طرف ديگر هيچ ضمانتى براى تاثيرگذارى يكنواخت فناورىاطلاعات در سازمانها و كشورها وجود ندارد. بنابراين براى غلبه بر اين ناهماهنگى ها و بالابردن كارايى فناورى اطلاعاتنياز به آن است كه آن به نحو مطلوب وهوشيارانه مورد استفاده قرار گيرد. با استفاده از اين ذهنيت پويااست كه كميسيونتوسعه علم و فناورى سازمان ملل(UNCSTD) توصيه مى كند كه تاكيداتسياستگزارى در كشور هاى كمترتوسعهيافته، بايد بر استفاده از اطلاعات وتغييرات سازمانى جهت ايجاد فرصت هاى يادگيرى و مهارتى بوده به طورىكه يك رابطهمنطقى و اثربخش بين كاربرد هاى فناورى اطلاعات و ارتباطات و اولويت هاى توسعه ايجاد شود.
    يكى از مولفه هاى اصلاحات اقتصادى، آزادسازى اقتصاد است. مخصوصاً آزاد سازى ارتباطات از عوامل مهم اين آزاد سازى و اصلاحات خواهد بود. عقايدى وجود دارند كه كشور هاى درحال توسعه بايد سرمايه گذاران را براى خصوصى سازى صنعت فناورى اطلاعات تحت فشار قرار دهند.[۳۶)، [۳۷]
    اما ديگرانى نيز بر اين عقيده هستند كه مدرنيزاسيون باسرمايه گذارى و خدمات بهتر براى كشور هاى كمترتوسعه يافته بهتر است.[۳۸]

    فناورى اطلاعات و فرهنگ
    يكىاز داغ ترين مباحث سياسى در تاثيرات فناورى اطلاعات بر جامعه، ايجادارتباطات فرهنگى از طريق اين فناورى است. سئوال اينجاست كه آيا چنين ارتباطاتى وجود دارد؟ در صورتوجود، اين ارتباط قوى يا ضعيف است، اينارتباطات سودمند است يا مضر؟ پاسخ به اين سئوالات در اينجا مورد نظرنيست اما برآنيمكه بعضى از خطوط كلى آن را شفاف كنيم.
    به دليل آنكه فرهنگ براى بيشتر شهروندان و خصوصاًرهبران، مقوله اى مهماست بنابراين حفاظت از آن بسيار اهميت داشته و حتى داراى جنبه هاى سياسى است. شايد اولين بحثى كه بهنظر مى رسد به طور جهانى همه گير شده است حقوق و ظرفيت دولت ها براى حفاظت از فرهنگ و ارزش هاىبومى در مقابل آنچه آنها همسان سازى فناورى اطلاعات با جامعه مصرفى مى نامند است. بسيارى از نقطه نظرات حاكى از آن هستند كهفرهنگ هاى بومى مورد تهاجم وجه جهانى فناورى اطلاعات قرار گرفته اند. نظرات مخالف نيز اذعان مىدارند، به رسميت شناختن حق مردم در انتخاب، مى تواند اثرات مثبتى را بر توليدات فرهنگى نظير سينما داشته باشد. اثرات فرهنگى بهيك سرى از منطق ها و فرضيات مرتبط است. فناورى اطلاعات مفاهيم فرهنگى را درمعرض مفاهيم متعددى قرار مى دهد و تغيير در ارزش ها سبب تغييرات در رفتار خواهد شد كهچنين تغييراتى احتمالاًدر تضاد با فرهنگ و سلامت جامعه بومى خواهد بود. «ونگ» در مطالعات بر كشور هاى آسيايى نشان داده است هنگامىكه شنوندگان (يا مخاطبان) فرصت انتخاب بين برنامه هاى ملى يا خارجى داشته باشند، آنها به نحو چشمگيرى مضامين ملى رابرمى گزينند.[۳۹] البته وى بيان كرده است كه چنين ترجيحى در بين كشور هاىمختلف داراى سطوح متفاوتى است.
    از جنبه سياسى نيز اين موضوع در كشور هاى كمتر توسعهيافته بسته به آن استكه حكومت ها چگونه با چالش ها روبه رو مى شوند. بعضى از آنها به شدتدر مقابل مضامينوارداتى محدوديت ايجاد مى كنند و بعضى ديگر نيز براى تشويق به رجوع به فرهنگ محلى سعى در توليد متنوع محصولاتفرهنگى بر مبناى فرهنگ سنتى و با كمك فناورى اطلاعات دارند.
    افراد مشهورى نظير «ساموئل هانتينگتون» و «بنجامينباربر» در اين موردانديشه هاى خود را منتشر كرده اند. هانتينگتون در كتاب معروف خود باعنوان «برخورد تمدن ها و تفسير نظم جهانى» اعتقاد دارد كه شكاف بين يكدولت _ ملت با دولت و ملت ديگر در دوره مدرن در حال از بين رفتن است.[۴۰] زيرا چنين مدل هايى مخصوص زمان جنگ سرد بود. با از بين رفتن بلوك هاى كمونيستى، شكافى كه در صحنه سياست بينالملل رخ نمود، بيشتر در لايه بين تمدن ها وجود داشت. از نظر «هانتينگتون» تمدن هاى اسلامى،هند، بودايى و ارتدوكس از جمله تمدن هاى مبتنى بر دين هستند. وى ديگر تمدن ها را مبتنى بر نوعى رابطه جغرافيايى به صورت تمدنغربى، آمريكاى لاتين، آفريقايى، چينى وژاپنى تقسيم بندى كرد. در جهان هانتينگتون گروه بندى نه گانه تمدنها قديمى تريننوع تقسيم بندى است. امروز (علاوه بر چنين هويت هاى قديمى) بيشتر از فناورىاطلاعات، پول و ايدئولوژى ها، سرنوشت جهان را تحت تاثير قرار داده است. بر طبق نظر وىفناورى اطلاعات بزرگترين حلال مشكلات تمدن ها نيست. با همه اهميت فناورى اطلاعات، آن را تنهاابزارى در دست تمدن ها در نظر مى گيرد و نه سازنده و يا نابودكننده آن.
    وى به شدت نسبت به ظرفيت هاى فناورى اطلاعات وارداتى ازطرف غرب براى تاثير بر رفتار و آراى افراد در ديگر تمدن ها مشكوك است. همچنين بيان مى كند كه دلايل قانع كننده اىبراى اثبات اين فرضيه كه سيستم هاى ارتباطى باعث همگرايى آرا و نظرات و عقايد هستند در دستنيست. «مايكل ولاهوس» نيز بر اين عقيده است كه «سرگرمى ها» باعث تبديل و تغيير در فرهنگ نمى شود.[۴۰] هانتينگتون بيان مى كند كه مردم از طريق ارزش هاى خود در مورد آنچه كه درصفحات بزرگ يا كوچك (سينمايى يا تلويزيونى) مى بينند ابراز نظر مى كنند. به عنوان مثالبمباران بغداد داراى انعكاس هاى مختلف در تمدن هاى غربى و اسلامى بوده است.
    برخلاف چنين عقايدى امور حوزه فناورى اطلاعات مى تواندتوسط نخبگان دستكارى مى شود. زيرا كه اين حوزه يكى از كليد هاى تمدن هاى غربى است كه باعث شود كه در كشور هاىغيرغربى به تقبيح فرهنگ (امپرياليستى) غربى ها پرداخته و افراد به پاى فشارى بر فرهنگ سنتى خودتشويق شوند. به عبارت ديگر، فناورى اطلاعات منبع اصلى خشم و دشمنى مردم غيرغربى برعليه كشور هاى غربى در نظر گرفته شده است.[۴۰]
    يك رويكرد ديگر توسط «بنجامين باربر» در اثر معروفش بهنام «جهاد در مقابلمك جهان» ارائه شده است. همانند «هانتينگتون» وى نيز مبانى مشاهداتخود را بر تعاملو رقابت جوامع و فناورى ها قرار داده است. وى چندان به اثرات چنين شكاف هايى در زندگى بشر خوش بين نيست. دستاوردهاى فناورى، اقتصادى و حتى زيست محيطى باعث شده است كه مردم در بسيارى از نقاط جهان به سمت يك تجمع و يا يكسان سازى در بعضىرفتارها مانند گرايش به «آهنگ تند»، كامپيوترهاىسريع و «غذا هاى آماده» (با سه نماد «ام تى وى»، «مكينتاش» ومك دونالد) تحت فشار قرار گيرند.[۱۴]
    البته حجم درآمد سرانه افراد و اين كه كشورها چقدر تواناقتصادى براى توليد و انتشار اطلاعات بر مبناى فرهنگ ملى دارند مى تواند بر حفظ و تاثيرگذارى اين فرهنگ هابسيار موثر باشد.

    فناورى اطلاعات: جنگ ها و امنيت ملى
    شكىنيست كه نمى توان از جنبه هايى از فناورى اطلاعات كه بر امنيت ملى كشورهاتاثيرگذار است به راحتى عبور كرد. البته در بسيارى از كشور هاى كمتر توسعه يافته يك رابطهمنسجم و معقول بين اين فناورى و امنيت ملى برقرار نيست.
    در دهه اخير كلماتى مانند «جنگ اطلاعات» و نيز «جنگ ازراه دور» در مقالاتو كتاب ها بسيار ديده مى شوند. چنين ادبياتى نشانگر چند موضوع است. مهمترين موضوع آنكه،فناورى اطلاعات به نحو بسيار مشهودى بر ظرفيت ها و توانمندى هاى جنگى كشورها مىافزايد. اما از طرف ديگر به عنوان يك شمشير دو لبه باعث مى شود كه آشوبگران و نيز تروريست هاابزارى در اختيار گيرند كه تاكنون در دسترس آنها نبوده است. به ديگر سخن علاوه بر ايجاد روابط مستمر بين گروه هاى تروريستى،آنها مى توانند از طريق شبكه هاى اطلاعاتى و ارتباطى به بسيارى از شبكه هاى امنيتى و حتىاقتصادى حمله ور شده و ضايعات گسترده ايجاد كنند.
    در حوزه راهبردهاى كلان، در اين مورد در «كانون هاىتفكر» نظير «بنگاهرند» توجه ويژه اى به اثرات فناورى اطلاعات در امنيت ملى نشان دادهشده است.[۴۱] در كتاب «انقلاب اطلاعات و امنيت ملى» كه توسط «استوارت شوارتزستين» تدوين شده، به ويژه كشور هاى در حال توسعه مورد بررسى قرار گرفته است. وى در كتاب خود «تروريسم سايبر» گروه هاو يا حكومت هاى كشور هاى در حال توسعه را يكى از خطر هاى مهم بر عليه كشور هاى غربى به طور اعم و آمريكا به صورت اخص برشمردهاست. وى در اين مطالعه كشور هاى چين وخاورميانه را با عمق بيشترى بررسى كرده است.
    «
    آونز» و «ناى» بزرگترين قدرت آمريكا را در قالب «قدرتنرم» و فراتر از «جنگ از راه دور» مدل كرده اند و بر اين عقيده اند كه اين برترىموجب مى شود بسيارى از كشورها و گروه ها خواهان آنچه كه آمريكا مى خواهد، هستند.[۴۲]
    البته مطالب منتشره در مورد اثرات فناورى اطلاعات برظرفيت سازى امنيت ملىچندان متعدد نيستند، اما به نقل از بعضى سخنگويان كشور هاى كمترتوسعه يافته،نگرانى زيادى در آزادسازى بازار بين المللى ارتباطات در جهت تضعيف حاكميت دولت ها در داخل مرزهاى ملى وجود دارد. بسيارى از چنين نگرانى هايى ناشى از قوانين تجارت جهانى است.[۳۸] البته نبايد از نظر دور داشت كه حدود ۹۰درصد ثبت اختراعات توسط تنها ده كشور ثبت و كنترل مى شود، كه بسيارى، آن را مديون توسعه فناورىاطلاعات و نيز تجارى سازى آن مى دانند.

    فناورى اطلاعات و استقلال
    ازديگر ريشه هاى تضادها و فرهنگ ها، تابع استقلال ملت ها در عصر اطلاعاتاست. البته حجم وسيعى از مطالب منتشره بر اين مطلب تاكيد دارند كه انقلاب اطلاعاتى باعث ضعفاستقلال دولت هاى تقريباً همه جوامع به ويژه در جوامع در حال توسعه شده است.
    استقلال دولت در اين متون به مفهوم آن است كه اعتبار،اقتدار و اثربخشىقدرت حاكمه بر شهروندان و نيز بازيگران قدرتمند بين المللى باعثاقتدار آنان درعرصه بين المللى است.
    جهانى شدن و تهديد آن عليه استقلال از طريق نيرو هاىپايين به بالا و بالابه پايين كه توسط فناورى اطلاعات و ارتباطات ايجاد شده است اعمال مىشود. فناورى اطلاعات زمينه تضعيف دولت ها را از طريق ارتباطات فرامرزى كه شهروندان مىتوانند برقرار كنند ايجاد مى كند كه اين نمونه اى از حمله «بالا به پايين» است.
    به عنوان مثال، كشور هايى نظير مالزى و يا مكزيك دراواسط دهه ۹۰ ميلادى با متصل شدن به شبكه جهانى اقتصاد، متحمل زيان هايىشدند كه كنترلى بر آن نداشتند.
    در جهانى شدن از «پايين به بالا»، فناورى اطلاعات داراىنقش موثرى است. بازيگران غيرحكومتى نظير «سازمان هاى غيردولتى»، كسب و كار هاىكوچك و افراد، به نحو فزاينده اى اين فناورى را به كار مى گيرند. چون اين فناورى روز به روز ارزان تر مى شود،راحت تر در دسترس قرار مى گيرد. بنابراين براى انتقال «پيام» خود با هزينه كمترى روبه روهستند و اين يعنى داشتن شانس بسيار بيشتر در برقرارى ارتباط با ديگران و نيز ايجاد و دريافت خدماتآسان تر و بهتر) است كه در نهايت سبب افزايش قدرت افراد در تعامل با دولت است.
    اين نظريه با مصاحبه هايى كه «ارنست ويلسون» با بسيارىاز سازمان هاىغيردولتى در غرب آفريقا انجام داده است تاييد شده است.[۱] پايين رفتنهزينه و افزايش حجم توليد در بخش فناورى اطلاعات، سازمان هاىغيردولتى را قدرتمندكرده و حركت هاى اجتماعى، در جهت تضعيف دولت ها با سهولت بيشترى انجام مى گيرد، و جلوگيرى ازانتقال پيام و يا تندكردن قدرت مانور از سوى دولت ها با هزينه زياد صورت خواهد گرفت.[۴۳]، [۱۵]
    چنين تسهيلاتى داراى اثرات متعددى است، زيرا سازمان هاىغيردولتى و ياحركت هاى اجتماعى داراى اهداف متفاوتى هستند. بعضى از بخش هاىغيردولتى به دنبالمثلاً پايين آوردن بودجه دفاعى و بعضى ديگر به دنبال افزايش آن و يا بعضى به دنبال كنترل مواليد وبعضى ديگر مخالف آن هستند. از طرف ديگرارتباطات با سرعت بالاتر تغييرات سياسى را شتاب مى بخشد. به ويژهزمانى كه عكسالعمل و پاسخ صريح دولت در كوتاه ترين زمان مورد نياز باشد. اين موضوع سياستگزاران را وادار بهتصميم گيرى سريع تر و حسابگرى دقيق تر مى كند. اگر واكنش دولت به موقع نباشد در اينصورت مردم از آن نااميد شده و ممكن است واكنش هاى نامشخصى از خود نشان دهند و از طرفديگر اگر اين پاسخ دولت با سرعت ولى بدون فكر باشد سبب پايين آمدن كارآمدى و بالارفتن ريسك سياسى مى شود. نشان داده شده است كهپايدارى دولت ها با توان پاسخگويى مناسب رابطه دارد.[۴۴]
    فراتر از تهديد هايى كه استقلال دولت ها با آن مواجهند،فشار هاى ديگرى برحكومت ها از ناحيه بحران بودجه و «چند صدايى» بودن جامعه وجود دارندكه از طريق گسترشخصوصى سازى و تجارى سازى به ويژه در فعاليت هاى ارتباطى تحميل مى شوند. به طور كلى گسترشخصوصى سازى باعث محدوديت براى دولت ها مى شود.[۴۵] لذا با گسترشفناورى اطلاعات در شركت هاى خصوصى و سازمان هاى غيردولتى، دولت ها مجبور بهتاثيرپذيرى سياست هاى خود از تصميمات و فعاليت هاى آنها هستند. اين مشكل هنگامى بيشتر نمايان مىشود كه سازمان ها و شركت هاى فرامرزى نيز در اين فشار براى تغيير دخالت كنند. (

    نتيجه گيرى
    دراين مقال، جنبه هاى مختلف كلان اثرات فناورى اطلاعات بر جوامع بررسى شد. نكتهحائز اهميت آنكه بسيارى از مولفين «فناورى اطلاعات به عنوان رسانه» را با « فناورى اطلاعات به عنوان عاملى عجينشده با توليد» يكسان فرض مى كنند. در حالى كه در اين نوشته نشان داده شد كه اين دو بخش داراى جنبه هاى متفاوتى هستند. همچنين متوجه شديم كه پاسخ به سئوالاتى نظير تاثيرات مثبت يا منفى فناورى اطلاعات بر جوامعچندان واضح و در دسترسنيستند.
    به عنوان مثال مقدار تاثيرات جهانى شدن فناورى اطلاعاتبر جوامع تا چه حدىاست؟ پاسخ آن است كه تاثير آن در كشور هاى مختلف در سطوح متفاوتقرار دارند. دركشور هاى در حال توسعه و يا كمتر توسعه يافته اين اثراتكمتر از كشور هاى توسعه يافته است.
    حال پاسخ به سئوال بعدى اندكى ساده تر مى شود كه از بينفناورى اطلاعات ومشخصات اجتماعى كداميك تاثيرگذارى بيشترى بر ديگرى دارد؟ يافته هانشان مى دهند كهمشخصه هاى اجتماعى داراى اثربخشى بيشترى است.
    حال بايد اين سئوال را مطرح كرد كه اثرات فناورى اطلاعاتمثبت است و يامنفى؟ پاسخ كوتاه و صريح مثبت است. پاسخ عميق تر آنكه چنين پديده اىدر بعضى از حوزهها مثبت و در بعضى ديگر منفى است. به عنوان مثال ممكن است در بعضى از مناطق سبب توليد شغل شده، موجب آزادى هاىاجتماعى و سياسى شده و يا سطح آموزش را ارتقا دهد، اما از طرف ديگر ممكن است سبب تضاد هاى اجتماعى شده و يا سبب تغييراتكنترل نشده فرهنگى شود. البته نبايد اين نكته را از نظر دور داشت كه ارزش گذارى مثبت و يامنفى بر مبناى ارزش هاىحاكم بر هر جامعه اى تغيير مى كند.
    از نكات ديگر كه توسط « ريچ» و بعضى ديگر مطرح شده استآنكه، در جهانى شدنفناورى اطلاعات كارمندان و كارگرانى كه آموزش سطح بالاترى دارندكارايى بيشترىپيدا مى كنند و اين در حالى است كه كارگرانى كه متكى بر نيروى بدنى هستند چندان تحت تاثير اينفناورى داراى عملكرد بهترى نخواهند شد. از طرف ديگر فناورى اطلاعات قدرت مانور مردم را براى عكسالعمل، رد و يا قبول پديده ها افزايش مى دهد. اين مورد در كشور هاى توسعه يافته داراى جلوهبيشترى است. البته با افزايشحجم مضامين غربى در سطح سيستم هاى اطلاع رسانى، بدبينى و عكس العمل منفى همراه با عصبانيترا در كشور هاى غيرغربى بر عليه مادى گرايى، فردگرايى غربى و نظاير آن موجب شده است. به طور خلاصه فناورى اطلاعات بسيار فراتراز يك فناورى معمولى بر زندگى امروز تاثير گذاشته است كه بدون هرگونه پيشداورى بايد اثراتمثبت و منفى آن را بر سرنوشت ايران به دقت پيگيرى كرد. چنين فناورى اى موجب تاثيرگذارى بر ديگرروندها است و بنابراين چالشها و فرصت هايى كه اين فناورى در پيش روى قرار مى دهد چندبعدى است.


    مراجع۱. E. J. Wilson III, …Globalization, information technology, and conflict in the
    ۱. E. J. Wilson III, …Globalization, information technology, and conflict in the second and third worl A critical review of the literature,” Project on World Security, Rockefeller brothers fund, 1998.
    ۲. C.Stoll, Silicon Snake Oil: Second Thoughts on the Information Highway, New York: Doubleday, 1995.
    ۳. E.G. Mesthene, …Technology: the opiate of the intellectuals,” in Technology and the Future, 7th ed., ed. A. H. Teich, New York: St. Martin’s Press, 1996.
    ۴. S. Lowery and M. L. DeFleur, …Milestone in mass communications research: Media effects,” White plains,3rd ed., New York: Longman Publisher, 1995.
    ۵. E. J. Wilson III, …Mapping the global information infrastructure,” Commissioned by COLCIANCIAS as a background paper for the UNCSTD working group on IT and Development, 1996.
    ۶. E. J. Wilson III, …Managing change in the information technology sector: scenarios and strategies for the future,” Commissioned by COLCIANCIAS as a background paper for the UNCSTD working group on IT and Development, 1996.
    ۷. Toffler, The Third Wave, William Morrow and Co., New York, 1980.
    ۸. Katz, …The Netizen: birth of digital nation,” Wired, 5.۰۴, 1990.
    ۹. J. Snider, …Democracy on-line: tomorrow’s electronic electorate,” The Futurist, vol.25, no.5, 1994.
    ۱۰. C. Slaton, Televote: Expanding Citizen Participation in the Quantum age, New York: Prager, 1992.
    ۱۱. Lerner, The Passing of Traditional Society, The Free Press, Glencoe: 1958.
    ۱۲. M. J. O’Neill, The Roar of the Crow How Television and People power are Changing the World, Times Book, New York: 1993.
    ۱۳. J. L. Neuman, Lights, Camera, War: Is media technology driving international politics?, St. Martins press, New York : 1996.
    ۱۴. B. R. Barber, Jihad vs. MacWorl How Globalism and Tribalism are reshaping the World, Bullantine, New York: 1996.
    ۱۵. R. Livernash etal. ed., …Policies and Institutions: Nongovernmental organizations: A driving force in the developing world,” Word resources 1992-۹۳, World Resource Institute, Washington, D.C: 1993.
    ۱۶. D. Bell, …The third technological revolution,” Dissent, vol.36, no.2, 1989.
    ۱۷. Toffler, Power Shift: Knowledge, Wealth and Violence at the Edge of the 21st Century, Bantam, New York: 1991.
    ۱۸. S. Nora and A. Minc, The Computerization of Society, MIT Press, Cambridge, Mass: 1980.
    ۱۹. J. N. Rosenau, Turbulence in World Politics: A Theory of Change and Continuity, Princeton University, Princeton, N.J.: 1990.
    ۲۰. S. Weyker, …Kayapo spin doctors and truth commission computer programs: Information technology and Latin American social movements,” Occasion Paper, Harisson Program for the future of the global agenda,” University of Maryland, 1995.
    ۲۱. G. Gailder, Microcosm: The Quantum Revolution in Economic and Technology, Simon and Schuster, New York: 1989.
    ۲۲. S. P. Huntington, The Third wave: Democratization in the Late-Twentieth Century, University of Oklahama Press, Norman: 1991.
    ۲۳. C. R. Kedzie, …The third waves,” in Borders in Cyberspace Information Policy and the Global Information Infrastructure, ed. Kahin and Nesson, Cambridge, MIT Press, Mass: 1997.
    ۲۴. R. Schware, …Software industry entry strategies for developing countries: A walking on to legs’ proposition,” Word Development, vol.20, no. 2, pp.143-۱۶۴, 1992.
    ۲۵. Moussa and R. Schware, …Information in Africa: Lessons from world bank experiences,” World Development, vol.20, no.12, pp1737-۱۷۵۲,1992.
    ۲۶. N. Hanna, …The information technology revolution and economic development,” World Bank discussion paper (120), World Bank, Washington, D.C., 1991.
    ۲۷. de S. Pool, The Social Impact of the Telephone, MIT Press, Cambridge, Mass: 1977.
    ۲۸. Talero, …National Information Infrastructure in developing economics,” in National Information Infrastructures Initiatives: Vision and Policy Design, ed. B. Kahin and E. J. Wilson III, MIT Press, Cambridge, Mass: 1997.
    ۲۹. N. K. Hanna, K. Guy and E. Arnold, Information Technology Diffusion Policies in OECD Countries, Technical Dept., World Bank, Washington, D.C: 1994.
    ۳۰. N. Robinson, …Bring the internet to zambia,” in Bridge Builders: African Experiences with Information and Communication Technology, ed,, Office of International Affairs National Research council, National Academy Press, Washington, D.C. 1996.
    ۳۱. Cherry, …The telephone systems: Creator of mobility and social change,” in The Social Impact of the telephone, ed., I. Pool, MIT Press, Cambridge, Mass: 1977.
    ۳۲. B. Wellenius, …Estimating telephone necessities in developing nations,” IEEE Trans. on Communication Technology, vol.19, pp.333-۳۳۹.۱۹۷۱.
    ۳۳. Hanna, N., and S. Boyson, Information Technology in World Bank Lending: Increasing the development impact, Asia Technical Department (Private Sector/Public Sector and Technology Development Division), World Bank, Washington, D.C.: 1991.
    ۳۴. H. Sazanami and J. S. Edralin, …Information technology initiatives for development,” Media Asia , vol.19, no. 4,1992.
    ۳۵. R. Adkins, …Organizational implications of information technology in third world countries,” public administration and Development, vol. 8, pp.373-۳۸۹, 1988.
    ۳۶. J. Hills, …The telecommunications rich and poor,” Third World Quarterly, vol.12, no.2, 1990.
    ۳۷. N. C. Quebral, … The application of information and communication technology to development,” Media Asia, no.4, pp.143-۱۶۹, 1992.
    ۳۸. B. A. Petrazzini, The Political Economy of Telecommunications Reform in Developing Countries: Privatization and Liberalization in Comparative Perspective, Praeger, Westport, Conn: 1995.
    ۳۹. Wang, …Beyond Media Globalization: A Look at Cultural Integrity From a Policy Perspective,” Paper presented at the seminar on Telecommunications Policies in Western Europe and Southeast Asia: Cultural and Historical Perspectives, 29 August, Bruges, Belgium, 1996.
    ۴۰. S. P. Huntington, The Clash of civilizations and Ranking of World Order, Simon and Schuster, New York: 1996.
    ۴۱. J. Arquilla and D. Ronfeldt, …Information power and Grand strategy: in Athen’s camp.” paper presented at Cantingy Cconference, pp.20-۲۱, Chicago, IL: 1995.
    ۴۲. W. A. Owens and J. S. Nye, …American information edge,” Foreign Affairs, vol.10, no.2. ۱۹۹۶.
    ۴۳. B. Taylor etal., …Grass roots resistance: The emergence of popular environmental movements in less affluent countries,” in Environmental Politics in the International Arena, ed. S. Kamieniecki, Suny Press, Albany, NewYork: 1993.
    ۴۴. B. Sterling, …High Technology Crime Investigation Association Speech,” available on the: http://www.gopler.well.sf.ca.us,1994.
    ۴۵. B. Kahin and E. J. Wilson III, eds., National Information Infrastructure Initiatives: Vision and Policy Design, MIT Press, Cambridge, Mass: 1997.
    *
    پژوهشگر پژوهشكده فناورى اطلاعات دانشگاه تربيت مدرسمنبع: شرق

  10. #30
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    New جودو ورزش ماندن مقابل رقبای بزرگ

    چكيده
    شرکتها براي دستيابي به موقعيت بهتر در ابعاد جهاني و محلي، با توجه به شرايط پيراموني و وضعيت همتايان خود و مهمتر از همه قابليتها و ظرفيتهاي خود در بازار بايد با ديدي عميقتر به فعاليت بپردازند . در اين زمينه ورزش جودو و تکنيک‌هايش چند سالي است که نظر محققان و کارشناسان بازاريابي را به خود جلب كرده است . در اين مقاله سعي شده تا به کاربرد اين ورزش در صنايع و بازار پرداخته شود.

    مقدمه
    ورزش «جودو» يکي از ورزشهاي قديمي در کشور ژاپن و بنيانگذار آن استاد «کانو» است. واژه «جودو» از ترکيب دو کلمه "جو" به معناي ملايمت ، و واژه "دو" به معني اصل و يا روش است .لغت"جو" از ورزش «جوجيتسو» مشتق شده که توسط سامورائي ها مورد استفاده قرار مي گرفت . پس جودو را تحت عنوان "روش ملايمت" ترجمه کرده‌اند. استاد کانو، جودو را آميزه اي ا ز قدرت و هنر توصيف کرد که در آن به شما مي آموزد، چگونه از قدرت رقبا عليه خود آنها استفاده كنيد و جودوکار ياد مي‌گيرد چگونه درصدد اجراي حمله به‌موقع در طول مدت مسابقه باشد . جودوکار در حين مسابقه مي آموزد به‌دنبال نقاط ضعف حريف بوده و آماده باشد که با تمام قوا به اوحمله کند. البته نکته اصلي در طول مسابقه، به‌کارگيري مقدار صحيح قدرت مورد نياز است.در اين ورزش يک آدم ضعيف و سبک وزن با استفاده از فنون جودو مي‌تواند يک هرکول قدرتمند را بر زمين بزند و بر او غلبه کند يعني يک فرد کوچک اندام با استفاده از اصول "ياوارا" مي‌تواند مرد قوي هيکلي را پرتاب کند ويا به نحو موثري از قدرتش براي خنثي کردن قدرت يک مرد قوي هيکل استفاده کند . اين اصول و تاکتيک‌ها باعث شد که محققان بازاريابي از جودو به عنوان يک پديده ورزشي در بازار استفاده کنند و به شرکتهاي کوچکتر رمز بقا و غلبه بر حريفان قدرتمند را بياموزند، به گونه‌اي که در مقابل آنان زانو نزده، و به جنگ تن به تن با آنها بپردازند .

    پيشينه موضوع
    چندين سال پيش زماني که يوفي و مري كواك (Yoffie & Mary Kwak) استادان دانشگاه هاروارد به کشور ژاپن رفتند، آقاي Yoffie درآنجا به سختي به تب مخملک مبتلا شد و در رختخواب افتاد و در طول مدت بيماري، بدون اينکه بتواند کاري انجام دهد به تماشاي تلويزيون پرداخت. همزمان در يکي ا ز شبکه‌هاي تلويزيون مسابقاتي پخش مي‌شد که در آن مرداني که به ورزش جودو و کشتيsumo مي‌پرداختند، کيسه هاي سنگين 300 پوندي را بر روي شانه هاي خود گذاشته، و به هم تنه مي زدند، و هر کدام که قويتر بود تعادل خود را حفظ مي کرد و به زمين نمي خورد. اين اتفاق ذهن پروفسور را به تکاپو انداخت و شروع به مطالعه جدي و عميق، درباره ورزشهاي رزمي در کشور ژاپن پرداخت و تصميم گرفت که از اين ورزشها به عنوان يک استعاره در تجارت استفاده کند به‌نحوي که در آن نيرو و قدرت رقيب به عنوان يک مزيت براي ما محسوب مي‌شود.
    جودو بر حرکات ساده و ابتدائي متمرکز است، ولي داراي يک فلسفه قوي و قدرتمند است که براي شکست رقبا، از قدرت و اندازه رقيب، براي غلبه بر او استفاده مي کند. محققان و انديشمندان معاصر، براي نشان دادن اينکه چگونه يک مديرمي‌تواند اصول و قوانين شرکت را با تمرکز بر روي مهارت، براي موفقيت شرکت گسترش دهد، از شرکتهاي بزرگ و کوچک استفاده کرده اند. جودو مي تواند جعبه ابزار مفيدي را از نظر چگونگي و زمان استفاده از تکنيک‌هاي مربوطه براي مديران فراهم سازد. هدف از کاربرد جودو در تجارت فقط به‌دست آوردن بخش کوچکي از بازار نيست، بلکه هدف اصلي آن رشد مستمر و دائمي شرکت است.


    اصول جودو
    در جودو 2 نوع مهارت کلي وجود دارد :
    1- فنون تکنيکي : مجموعه حرکات دقيق که براي غلبه برحريف در پي هم مي آيند.
    2- فنون تاکتيکي : خلق شرايطي که مي توان تحت آن شرايط، فنون تکنيکي را به خوبي به‌کار برد. فنون مذکور بر اساس 3 اصل مهم قرار دارد که به شرح هرکدام از آنها مي پردازيم :
    اولين اصل، اصل حرکت: در جودو مهمترين نکته برهم زدن آرامش فکري حريف و سپس قراردادن خود در بهترين موقعيت براي حمله است و لازمه اين امر حرکت دادن حريف به‌روي تاتامي (تشك مخصوص جودو) و ايجاد موقعيت دلخواه خود است. زيرا بي ثباتي و از بين بردن مرکز ثقل و ايجاد تزلزل در حريف کليد رمز پيروزي در اجراي يک تکنيک صحيح و قوي است. بدن حريف را بايد در يکي از جهات اصلي و يا فرعي از تعادل خارج کرد. حريف را به‌وسيله حرکت دادن بدن خود بکشيد و يا هل دهيد، اگر حريف مقاومت کرد، مقاومت نکنيد وبا او حرکت کنيد. در دنياي کسب وکار تجارت از اين مطلب اين گونه استفاده مي شود: حرکت به سمت رقبا، براي از بين بردن مزيتهاي ابتدائي آنها . نمونه آن شرکت سوني - اريكسون است که براي اجراي اين اصل از رويه هاي زير استفاده کرد.
    ! حرکت سريع به زمينه هاي غير رقابتي و دوري جستن از تعارضا تي که به سرشاخ شدن با رقبا منجر مي شود، و براي اين منظور شرکت به سمت محصولات جديدي حرکت کرد که درفضاي رقابتي شرکت تعريف شده بود؛
    ! حرکت به سمت مدل‌هاي قيمت گذاري جديد که رقبا قادر به تقليد نبودند؛
    ! نوآوري در سيستم توزيع که با رقبا متفاوت بود.
    همچنين اين شرکت در سال 1999 به محض ورود به بازار چين اجراي برنامه هاي استراتژيک خود را بااستفاده از تاکتيک‌هاي جودو دنبال كرد که عبارت بودند از:
    *خلق و افزايش تقاضاي محلي؛
    *بومي کردن محصولات؛
    *توليد محصولاتي با قيمت کم و متوسط تا اکثر افراد توانائي خريد داشته باشند؛
    *تمايز نام تجاري شرکت به‌طور واضح از ساير رقبا، و تاکيد بر ويژگيهاي منحصربه‌فرد تمامي کالاها و ايجاد يک کانال فشرده فروش و خلق بازار هدف براي هر نام تجاري.
    دومين اصل، اصل انعطاف پذيري و يا تعادل: به مثابه درختي است که در طبيعت با وزش بادي قوي از ريشه کنده نمي‌شود، بلکه با جريان باد هماهنگ مي شود. فرض کنيد مردي با قدرت جسماني عدد 10 در مقابل شما ايستاده است و قدرت شما نيز 7 است. اگر او شما را به‌شدت هل دهد، مطمئنا به عقب مي رويد و به‌زمين مي خوريد، اما اگر به‌جاي مخالفت با قدرت حريف، تا حدي در مقابل هل دادن او مقاومت نکرده و خود را به عقب بکشيد، مي توانيد تا اندازه‌اي تعادل خود را حفظ کنيد. در اين حالت مسلما تعادل او به هم خواهد خورد. حريف که بر اثر عمل ناشيانه خود تعادلش به هم خورده است، ديگر قادر به استفاده از قدرت خود نبوده و قدرتش به 7 کاهش مي يابد. از آنجا که شما تعادل خود را حفظ کرده ايد، قدرت شما در عدد 7 باقي مي ماند واکنون قوي تر از حريف هستيد. حفظ تعادل خود و ندادن فرصت به حريف با حرکات ظريف و تغيير محل دادن به موقع در روي تاتامي و حمله کردن به‌طور منظم و پيگير از نکات اصلي در اين مرحله است. شرکت مي تواند ضمن حرکت و درگيرشدن با رقبا، تعادل و موقعيتش را حفظ نمايد پس بايد به اين نکات توجه داشته باشد :
    *از تکنيک هاي جودو زماني استفاده شود که رقبا قويتر و بزرگتر از شما هستند؛
    *حرکات زيرکانه ي رقيب را به دقت دنبال کنيد؛
    *انعطاف پذيري را همه جا داشته باشيد و تعديل تاکتيکي را با يک استراتژي بلند مدت ترکيب کنيد.
    سومين اصل، استفاده از قدرت اهرمي : اين اصل بلافاصله پس از برهم خوردن تعادل حريف با استفاده از نيروي خود او و با به‌کاربردن فني که شگرد شماست انجام مي شود زيرا هنگامي که حريف تعادل خود را از دست داد، قادر نخواهد بود از نيروي خود استفاده کند و تحت کنترل قرار مي گيرد. استفاده همزمان از اين سه اصل به مدير کمک مي کند که بدون توجه به اندازه شرکتهاي رقيب، به نبرد و مقابله با آنها بپردازد. پس در اين مورد مي توان به نکات زير اشاره کرد :
    *از تعهد و التزام استراتژيک رقبا به نفع خود استفاده کنيد؛
    *با شرکتهايي که مورد تهديد رهبران و چالشگران بازار قرار گرفته‌اند و کالاهايي نظير شما توليد مي‌کنند همکاري نزديکي داشته باشيد.
    به‌عنوان مثال شرکت فولکس واگن براي تحقق اين امر در سال 1985 وارد بازار چين شد و با شرکت صنعتي خودرو‌سازي شانگهاي تشکيل يک تيم را داده و با هم متحد شدند. قدم بعدي براي شرکت سرمايه گذاري حدود 2/3 ميليون دلار در بازار چين بود که توانست در حدود 40درصد بازار را به‌دست آورد. تاکتيک بعدي شرکت اين بود که خود را آماده کرد تا به محض ملحق شدن به سازمان تجارت جهاني با رقباي جديد به مبارزه بپردازد و براي اين منظور واحد تحقيق و توسعه خود را در شانگهاي گسترش داد و در کنار آن سيستم توزيع بسيار وسيعي ايجاد کرد و خدمات را در حد بسيار بالايي گسترش داد.
    در اينجا جودو مي تواند 4 نکته قابل توجه براي مديران فراهم مي کند :
    -1 تمرکزي عميق و دقيق بر روي هسته تجاري خود داشته باشيد.
    -2 روحيه تهاجمي داشته باشيد ولي از حمله مستقيم اجتناب ورزيد.
    -3 داراي برنامه بوده و در جهت حرکت روي محور اصلي و اساسي، آمادگي داشته باشيد.
    -4 به‌دنبال استفاده از قدرت اهرمي در نقاط قوت باشيد.
    استعاره ها در تجارت بسيار فراگير هستند چرا که به يک جرقه ذهني آني منجر مي شوند. در نگاه اول، جودو شبيه ديگر استعاره ها و پديدهاي دنياست که مي تواند در نظريه هاي تجاري و تجزيه وتحليل و استراتژي هاي شرکت به‌کار گرفته شده و براي شرکتهاي کوچکي که به‌دنبال راهي براي غلبه بر رقباي قدرتمند هستند، درسهاي مفيد و آموزنده اي را اشکار مي کند . به عنوان مثال در سال 1994 شرکت «نت اسكيپ» با هدف ايجاد و خلق ارتباط جهاني بر روي شبکه هاي اينترنتي تاسيس شد. موسسان شرکت با استفاده از فنون جودو سعي در بودن و ماندن در بازار و حتي تهديد و تنه زدن به شرکت مايكروسافت كردند. در استفاده از اولين اصل جودو، يعني "حرکت سريع به سمت محصولات و بازارها"، جنگ شرکت نت اسكيپ با رقبا زماني گرمتر شد که شرکت محصولاتي، متفاوت از رقبا به بازار روانه کرد وحتي شرکت از طريق تلفن، شروع به توزيع کالا به مشتريان و حتي خرده‌فروشان کرد . استراتژي و قدم بعدي شرکت اين بود که جنگ را به سمت موضوعهاي غيررقابتي ببرد.
    هدف ورزش جودو اين است که باعث چرخش نيروهاي رقبا به سمت ايجاد يک مزيت نسبي براي شرکت باشد و به مديران کمک مي کند که ياد بگيرند چگونه مي توانند به صورت کاراتر با رقباي بزرگتر و قويتر به رقابت بپردازند. اين موضوع براي شرکتهاي مطرحي که توجهي به اندازه و چرخه عمر سازمان ندارند، يک چالش بزرگ است.
    پيام اصلي ورزش جودو براي شرکتهايي که رقبايي قوي و جدي دارند، اين است که از درگيريها و نزاعهايي که به اصطلاح جودوکارها به سرشاخ شدن با آنها منجر مي شود پرهيز کنند، چرا که اين امر باعث کاهش قدرت سازمان و از‌بين رفتن منابع مادي و انساني آن مي شود. و به جاي آن بايد با ايجاد سرعت در کار پرسنل و ايجاد يک فکر خلاق و استراتژيک در بين آنها، رقابتي پويا را شکل داد که از روبه‌رو شدن با رقباي بزرگ و اصلي دوري جويد.
    در ورزش جودو سعي مي شود از قدرت حريف عليه خود او استفاده شود. در عرصه سياست ولاديمير پوتين رئيس جمهور روسيه شايد بهترين مثال عيني اين موضوع باشد ، اوکه تربيت شده کا.گ .ب، بود به خوبي با جودو آشنا بود و تکنيک‌هاي جودو را هنگام انتخابات رياست جمهوري براي شکست رقبا استفاده کرد و پيروز ميدان شد. جودوکار ماهر مي تواند برتريها و نقاط قوت رقيب را در ثانيه هاي اول مسابقه درک وتحليل کرده واز آن اشتباهات به نفع خود استفاده كند. همانطور که در ابتدا گفته شد جودو وتکنيک‌هاي آن در بازار نيز مي‌تواند به‌کار گرفته شود، با بررسي تمامي جوانب و اصول و تکنيک‌هاي شرح داده شده مي توان موارد ذيل را مورد توجه قرار داد :
    الف - هرگز شما آغازگرحمله نباشيد؛ جودوکاران مبتدي که تجربه زيادي در مسابقات ندارند، امکان دارد با ديدن سالن مسابقه و يا سرو صداي طرفداران به وجد آمده و بي محابا و بدون فکر به حريف حمله کنند، اين لحظه طلائي يک موقعيت مناسب براي حريف مقابل و با تجربه است، تا او را به حمله بدون فکر تشويق کند و از اين موقعيت سود ببرد. جودوکار کم تجربه و ضعيفتر بايد با سياست و با برنامه حمله را آغاز کند .در دنياي تجارت مي توان گفت که اگرشما نسبت به رقبا از موضع ضعيف‌تري برخوردار هستيد بايد با زيرکي خاصي از تحريک‌کردن رقباي بزرگ و جدي پرهيز کنيد، چرا که در غير اين‌صورت به گوشمالي شما ا زطرف آنها منجر مي‌شود. به عنوان مثال، اگر شما توان ارائه کالا با قيمت پايين و تحمل ضرر کوتاه‌مدت را به‌خاطر نداشتن توان مالي قوي را نداريد بي‌دليل با رقباي اصلي به جنگ قيمت نپردازيد.
    ب - چارچوب و فضاي رقابتي خود را معلوم کنيد؛ اگر شرکت بتواند به تعريف و تعيين چارچوب و فضاي رقابتي خود بپردازد، ديگر داشتن سهم و اندازه کم از بازار، به‌عنوان يک عيب براي شرکت مطرح نيست. آنها يک بخش کوچک را که براي رهبران و يا چالشگران بازار چندان مفيد فايده نيست انتخاب کرده و در آن به فعاليت مي پردازند و شرکت ‌مي‌تواند از اين مزيت نسبي خود، نسبت به ديگر رقبا با مانوردادن وحرکت کردن به سمت رقابت در مسيري که براي ديگررقبا دشوار است استفاده كند و پيشگام معرکه باشد. به‌عنوان مثال گاهي اوقات شرکتي مي تواند کالاهاي خود را به‌دليل دسترسي به کانالهاي ارتباطي قوي ، و يا نفوذ در مراکز تصميم‌گيري کلان و ملي، و يا رانت اطلاعاتي، فناوري خاص و يا نيروي کار ارزان، کالاهايي با قيمت تمام شده کمتري به نسبت رقبا توليد كند که اين يک مزيت براي او مي‌تواند عامل رقابت در بازار باشد.
    ج - به سرعت انجام کار را دنبال کنيد؛ جودو ورزش ثانيه هاست ودر آن لحظه ها، تعيين کننده پيروزي و يا شکست است. با تعريف و مشخص‌کردن قلمرو رقابتي، شما مي توانيد براي شرکت يک چتر امنيتي فراهم کنيد. شرکت نوکيا تلاش مي‌کند که مدل‌هاي مختلفي از موبايل را به‌سرعت روانه بازار کند تا بتواند سهم خود را حفظ كند. بعضي از شرکتها نيز با استفاده از سيستم‌هايless paper less& pen تلاش مي کنند تا کليه کارها اداري مربوط به مذاکرات وفروش از ابتدا تا انتها درحداقل زمان و با سرعت زياد صورت دهند.
    د - به رقيب خود بچسبيد؛ يک جودو کار مسلط در طول مسابقه با چسبيدن به حريف، مانع از اجراي تکنيک توسط حريف شده و به‌دنبال يک موقعيت خوب مي گردد تا بااجراي فنون اصلي و شگرد خود، به‌روي حريف مقابل به برتري دست يابد .هدف از چسبيدن به رقبا بايد اين باشد که از موقعيت شرکت دفاع، و آن را تقويت كنيد. شراکت با رقبا، اين امکان را فراهم مي کند که با نيرويي بسيار قوي از موضع شرکت دفاع کرده وگاهي اوقات زودتر ازآنها اقدام کنيد و فرصت پيروزي را افزايش دهيد .نمونه آن شرکتهاي نفتي هستند که تشکيل يک کارتل نفتي را مي دهند. يعني باايجاد يک وحدت رويه سعي مي کنند که يک همدلي بين خود ايجاد کنند. همه شرکتها همچنان که به منافع ملي و سازماني خود توجه مي‌كنند، نيم نگاهي نيز به وضعيت بازارو مقدار تقاضا دارند و گاهي اوقات يکي از آنها براي کسب منافع بيشتر اتحاد کارتل را مي‌شکند وديگران را رها مي سازد. پس بهتر است که شما فضا را براي رقابت محدود کنيد، ولي توجه داشته باشيد که با نزديک شدن به رقبا شما بايد از محدوده شخصي شرکت نيز دفاع کنيد.
    نمونه آن شر کت كداك بود که بعد از ورود به بازارچين به‌دنبال به‌دست‌آوردن اهداف زير بود :
    ابتدا به شناسايي همه استوديوهاي فيلمبرداري بزرگ و اصلي چين و ارزيابي سهم آنها پرداخت و با بزرگترين آنها يک شرکت مشترک به‌وجود آورد .بدين ترتيب موفق شد:
    *در 6 ماهه اول سال 1999 با محصولات خود (فيلم‌هاي رنگي) 70 درصد بازار را تسخير کند؛
    *حدود يک ميليون دوربين عکاسي و فيلمبرداري در بازار چين بفروشد؛
    *حدود 5000 استوديو در 120 شهر تا سال 2002 ايجاد کند و تا سال 2004 هدف آينده اش را تاسيس 10هزار استوديو در چين قرارداد؛
    *هزينه بالايي براي افزايش کارايي در سيستم کانال توزيع، هزينه کرد.
    ه ‌- از مقابله به مثل کردن دوري بجوئيد؛ در مواردي شما مي‌توانيد به راحتي بر رقبا غلبه کرده و خود يکه‌تاز ميدان باشيد مشروط برآنكه وارد يک مبارزه تلافي‌جويانه و فرسايشي نشويد. نمونه آن آغاز جنگ سرد بين روسيه و امريکا بود. که فکر سياستمداران روس مستقر در کاخ کرملين را صرف ساختن تسليحات نظامي کرد و از ديگرحرکات رقيب غافل ماند. گاهي اوقات در تجارت بايد از مبارزات تلافي‌جويانه و يا جنگهايي که باعث از بين‌رفتن منابع مادي و معنوي شرکت مي شود دوري کرد. يعني به‌جاي اينکه درگير نزاعهاي فرسايشي گرديد، حالت حمله و تهاجمي داشته باشيد و نسبت به جايگاه خود در بازار واکنش نشان دهيد.
    و – هنگامي که توسط حريف کشيده مي شويد ، حريف را هل دهيد؛ جودوکاران هنگام اجراي فنون در مسابقه سعي مي‌کنند که هريک ديگري را به سمت خود کشيده، تعادل اورا بر هم زده و اورا به سمت خود بکشد، واز نيروي رقيب به‌نفع خود استفاده کند. چرا که اگر حريف مقابل به سمت شما بيايد، اجراي تکنيک بسيار راحت وساده است. در اين مورد بايد گفت که در دنياي تجارت شرکت مي تواند با افزودن انتخابهاي جديد به محصولات و خدمات، خود نظاره‌گر شکست رقبا و يا تغيير استراتژي آنها باشد. به عنوان مثال يک شرکت توليدي لوازم نوزاد در آمريکا توانست با ارايه محصولاتي با قيمت پايين‌تر و کيفيت بالاتر، با رقباي اصلي خود به رقابت بپردازد. در حقيقت او به ارائه اين محصولات قسمتي از سهم بازاررقبا را به‌دست آورد.

    نتيجه گيري
    از ويژگيهاي جهان امروز مي توان به جهاني شدن اقتصاد ،رقابت برمبناي زمان و افزايش دانش و اطلاعات نزد پرسنل سازمانها وشرکتها اشاره کرد. و همه اينها بيانگر يکپارچگي بازارهاي جهاني و پويائي محيط سازمانهاست .درچنين فضائي بايد از خود پرسيد که شرکتهاي کوچکتر چگونه مي توانند در دنياي پر از رقابت زنده و ماندگار باشند. امروزه رشد روزافزون شرکتهاي داخلي وخارجي و رقابت تنگاتنگ آنان براي داشتن سهم بيشتري از بازار باعث ايجاد فضاي رقابتي بسيار سنگيني شده است. جودو به‌خاطر استفاده از نيروي رقيب بسيار موثر است و از شرکتهاي بسيار کوچک تا شرکتهاي غول‌آسا همگي در جست وجوي بسط اين سبک به آن سوي مرزهاي شرکت خود هستند. جودو نياز به نظم، خلاقيت و انعطاف‌پذيري دارد.

    منابع و ماخذ
    -1 تدبير، 1384، شماره 155
    -2 کيهان، محمد، (1380) "آموزش جودو"، تهران چاپ اول
    3 - Yoffie & Mary Kwak. 2001.JUDO STRATEGY WRITTEN BY HARVARD UNIVERSITY.

    حميدرضا سعيدنيا : عضو هيئت علمي دانشگاه آزاد اسلامي – واحد تهران شمال
    مهدی بني اسدي : دانشجوي کارشناسي ارشد مديريت بازرگاني دانشگاه آزاد اسلامي - واحد علوم و تحقيقات

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •