صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 22

موضوع: تعیین حافظان اسلام پس از پیامبر اکرم (ص) توسط خداوند متعال

  1. #11
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    « مفهوم حقيقى اين روايات »



    اينك باز گرديم و به مجموعه روايات نظر كنيم و مفهوم حقيقى آنها را به دست آوريم تا بتوانيم به نادرستى تمام اين توجيهات كه

    هيچ‏كدام با يكديگر همسانى ندارند ، آشكارا پى‏ببريم . آنچه با نظر دقيق از اين احاديث مى‏توان استفاده كرد به قرار زير است :



    1 . « تعداد خلفاى پيامبر و پيشوايان اسلام از دوازده تن تجاوز نمى‏كند و همگى از قريشند » .


    دليل ما بر اين مدّعا الفاظ روشن و صريحى است كه در پاره‏اى از اين گونه احاديث وجود دارد .

    مثلاً :


    « وَيَكُونُ لِهذِه الأُمَّةِ اثْنا عَشَرَ قَيِّما كُلُّهم مِنْ قَرَيْش . » 68
    براى اين امّت دوازده سرپرست است كه همه از قريشند .


    « يَملِكُ هذه الامُّةَ اثْنا عَشَرَ خَليفَةً ...» .69
    براى اين امّت دوازده خليفه خواهد بود .


    « يَكُونُ بَعْدِى اثْنا عَشَرَ خَليفةً كُلُّهم مِنْ قُريش . »70
    بعد از من دوازده خليفه خواهند بود كه همه از قريش هستند .



    جملات « بعد از من دوازده خليفه مى‏باشد » و « براى اين امّت دوازده خليفه خواهد بود » و امثال آن ،

    دقيقا انحصارِ تعداد خلفا و سرپرستان امّت را در دوازده تن بيان مى‏كند .

  2. #12
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    .

    2 . « اين پيشوايان و خلفا به‏طور پيوسته تا روز قيامت در ميان امّت خواهند بود . »


    براى اثبات اين سخن نيز به روايات موجود مراجعه مى‏كنيم .

    مسلم در كتاب صحيح خود از پيامبر نقل مى‏كند :

      • « امر خلافت مادامى كه در جهان حتّى دو تن باقى مانده باشند ، در قريش خواهد بود » . (71)



    اين حديث كه در معتبرترين مصادر حديثى اهل سنّت آمده ، دقيقا پيوستگى خلفا را تا پايان جهان اعلام مى‏دارد .






    حال حديثى را كه در گذشته نقل كرديم ، تكرار مى‏نماييم :

    « پيوسته اين دين تا وقتى كه دوازده تن خليفه بر شما حكومت كنند ، تا قيامت باقى خواهد ماند . » (72)



    اين حديث به روشنى برپايى دين را تا قيامت نويد مى‏دهد و همدوش آن ، خلافت دوازده تن خليفه را اعلام مى‏دارد .

    به اين معنى كه پيامبر تصريح مى‏فرمايد كه دين من تا قيامت مى‏ماند ، و اين مدّت عصر خلافت دوازده تن خليفه است كه

    ناگزير بايد حدّاقل ، عمر يك تن از اين خلفا آنچنان دراز و طولانى باشد كه عصر خلافت او امكان همدوشى با اين زمان دراز را داشته باشد .

  3. #13
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    چگونه و چرا اين حديث از تحريف مصون مانده است ؟


    حال توجّه به اين نكته حسّاس نيز لازم است كه ببينيم چه طور اين گونه احاديث نقل شده ، و به عبارت ديگر از چنگال سانسور شديد

    و خفقان بى‏حساب دستگاه خلافت ـ به ويژه اموى‏ها ـ رها شده است .


    من تصوّر مى‏كنم آن وقت كه اوّلين بار صحابه پيامبر اين حديث را براى ديگران نقل مى‏كردند ، تعداد خلفا هنوز اندك بود ،

    و پر واضح است كه در آن زمان دستگاه حاكمه نمى‏توانست پيش‏بينى كند كه بعدها به چه مشكلى براى توجيه و تفسير آن دچار خواهد شد .

    اگر آن هنگام به چنين بن‏بستى درآينده پى برده بودند ، بدون شك اين حديث در معتبرترين متون مكتب خلفا به دست ما نمى‏رسيد ،

    و يا لااقل به شكلى دست‏كارى مى‏شد كه ديگر ايجاد مشكلى نكند و بى‏اثر شود . همان‏طور كه بسيارى از احاديث معتبر و روشنگر نبوى ،

    به واسطه تحريفات دانشمندان و روات مكتب خلفا دست‏كارى و خنثى شده است .



    بنا بر اين ، علّت انتشار حديث مزبور اين است كه در هنگام نقل ، عدد خلفا هنوز به دوازده تن نرسيده بود .

    به اين معنى كه نقل اين حديث در عصر حكومت معاويه يا يزيد بن معاويه بود ، و تا آن زمان خلفاى رسمى شش و يا هفت تن بيشتر نبوده‏اند .

    بنا بر اين ، دستگاه خلافت از نشر آن احساس خطر نمى‏كرده است . و زمانى كه عدد خلفا از دوازده تن گذشت ،

    ديگر امكان جلوگيرى از نشر اين احاديث و يا تغيير و تحريف آنها وجود نداشت .







    با توجّه به فرض‏هاى مختلف و دور از حقيقت كه در توجيه حديث مذكور گفته‏اند ، ديديم تنها طرح مكتب اهل بيت عليهم‏السلام ،

    يعنى دوازده امام معصوم است كه قابل تطبيق با حديث مزبور مى‏باشد .



    در خاتمه ياد آور مى‏شويم اهمّيت اين حديث ، بيشتر از آنجاست كه در تمام صحاح و سنن و مسانيد و مصنّفات حديثى مكتب خلفا وجود دارد ،

    و همگان صحّت و اعتبار آن را قبول دارند .

  4. #14
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    « تصريح روايات بر نام امام و خليفه پس از پيامبر »



    در احاديث ياد شده ، چنان كه ديديم از فرد فرد خلفا نام برده نشده است .

    اينك به احاديثى مى‏پردازيم كه به نام خليفه و زمامدار بعد از پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله تصريح دارد و با بررسى آنها دامنه سخن را جمع مى‏كنيم .



    جانشين آينده پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ) در اوّلين دعوت علنى

    اوّلين متن مورد استناد ما در اين زمينه ،« حديث انذار » يا « يوم‏الدّار » است كه مربوط به اوّلين تبليغ آشكار پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بوده است .

    اين حديث در بسيارى از مصادر و مدارك تاريخى و روايى معتبر مكتب خلفا ، چون تاريخ طبرى ، تاريخ ابن اثير و ابوالفداء ،

    مسند احمد ، كنزالعمّال ، تاريخ ابن الوردى ، دلائل النّبوة بيقهى و ...
    وجود دارد كه البته از نظر اجمال و تفصيل با هم اندك فرقى دارند .

    ما حادثه مزبور را از تاريخ طبرى نقل مى‏كنيم كه از قديمى‏ترين مصادر ما در اين زمينه ، و در شمار معتبرترين متون تاريخى مكتب خلفا مى‏باشد :


    امام اميرالمؤمنين عليه‏السلام مى‏گويد :

    آنگاه كه آيه كريمه « وَ أَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِين َ» (73) نازل شد ، رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مرا احضار كرده فرمود :

    اى على! خداوند به من فرمان داده است كه خويشان و عشيره نزديك خود را به سوى خداوند دعوت كنم ، و آنها را انذار نمايم .

    من توان اين كار را نداشتم و مى‏دانستم كه هرگاه آغاز آن نمايم ، با آنچه آن را ناخوش دارم (انكار و ستيزه نزديكان) روبرو مى‏گردم .

    درنتيجه [هنوز ]اقدامى نكرده بودم . تا اينكه جبرئيل بر من نازل شد و گفت : اى محمّد! اگر آنچه را بدان فرمان داده شده‏اى

    عمل ننمايى [و باز هم به تأخير بيندازى ]پروردگارت تو را عقاب خواهد نمود . بنا بر اين ، [اى على! ديگر جاى درنگ نيست ، برخيز و]

    اندكى طعام آماده‏ساز ... و سپس فرزندان عبدالمطّلب (بنى‏هاشم) را گردآور تا من با آنان سخن گويم و آنچه را بدان مأمور شده‏ام ، ابلاغ نمايم . (74)

    امام على عليه‏السلام مى‏گويد :

    آنچه را حضرتش فرموده بود انجام دادم و سپس آنان را به ميهمانى فراخواندم . آنان در آن زمان چهل تن ـ يك تن بيشتر يا كمتر ـ بودند .

    هنگامى كه همگى نزد آن حضرت گرد آمدند ، ايشان طعامى را كه آماده ساخته بود ، طلبيد . چون آن را بياوردم و بر زمين نهادم ،

    رسول خدا قطعه‏اى از گوشت را برداشت و آن را با دندان خويش تكّه تكّه نمود و دراطراف ظرف غذا بيفكند . سپس فرمود :

    به نام خدا برداريد و شروع كنيد . حاضران بخوردند تا سير شدند ... قسم به خدايى كه جان على به دست اوست ، آنان چنان

    بودند كه يك نفرشان به تنهايى [بايد] تمامى آنچه را كه من براى همه آورده بودم ، مى‏خورد [تا سير گردد] .

    پس از آن پيامبر به من فرمود : ايشان را سيراب ساز . من نيز دوغى را كه آماده كرده بودم ، بهر آنان بياوردم و ايشان از آن بياشاميدند

    تا اينكه همگى سيراب شدند . قسم به خداوند كه [بايد] يك نفر از آنان همه آن دوغ را مى‏نوشيد [تا سيراب مى‏شد] .

    وقتى رسول خدا خواست با آنان سخن گويد ، ابولهب بر آن حضرت پيشدستى نمود و گفت : او سخت شما را سحر كرده است!

    وقتى ابولهب چنين گفت ، حاضران بدون اينكه رسول خدا با آنان سخن گفته باشد ، پراكنده شدند و رفتند .

    در اينجا پيامبر سكوت فرمود و چيزى نگفت . او مأمور به دعوت بود ، و بدين منظور نيز آنان را جمع كرده بود .

    ولى در مجلسى كه بر كار او نام «سحر» نهاده شد ، ديگر سخن گفتن صحيح نبود . (75)

    بنا بر اين ، مجلس پايان يافت و همه به خانه‏هايشان رفتند .



    روز ديگر نيز امام مأمور به دعوت شد ، و مجلس مهمانى با همان شرايط و افراد تكرار شد .

    البته اين بار پيامبر اجازه سخن به ابولهب نداد و جمع خويشانش را مخاطب قرار داده فرمود :

    «اى فرزندان عبدالمطّلب! سوگند به خداوند ، من جوانى را در عرب سراغ ندارم كه چيزى براى قوم خود آورده باشد ،

    بهتر از آنچه من براى شما به ارمغان آورده‏ام . من براى شما خير دنيا و آخرت را آورده‏ام . خداوند تعالى به من امر فرموده

    است كه شما را به سوى او دعوت كنم . اينك كدام يك از شما شريك رنج‏هاى من و كمك‏كار در اداى رسالت من مى‏شود

    تا او برادر و وصىّ و خليفه من در ميان شما باشد؟»


    امام مى‏فرمايد :

    همه افراد سكوت كردند و كسى نداى پيامبر را پاسخ مثبت نداد . امّا من كه كوچك‏ترينشان بودم ... گفتم :


    « أَنَا يا نبىَّ اللّه‏ِ أكُونُ وزيرَكَ عَلَيه. »

    من اى پيامبر خدا وزير و مددكار تو مى‏شوم در تحمّل بار رسالت . (76)


    پيامبر گردن مرا گرفت و فرمود :

    « إنّ هذا أخى وَوَصيّى وَخَليفَتى فيكُم . فَاسْمَعُوا لَهُ وَأَطيعُوا. »

    اين ، برادر و وصّى و خليفه من در ميان شماست . از او فرمان بريد و به گفته و دستورش گوش فرا دهيد.


    پيرمردان بنى‏هاشم و بزرگان قوم از جاى برخاستند ، و در حالى كه از سر تمسخر و استهزا مى‏خنديدند ، به ابوطالب گفتند :

    اين برادر زاده‏ات به تو امر مى‏كند كه از كودك خردسالت فرمان برى! (با اين كه تو شيخ و رئيس قريش هستى!)» . (77)



    اين اوّلين روزى است كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله على عليه‏السلام را به عنوان امامت بر امّت مشخّص مى‏كند .

    در اين روز كه نخستين روز دعوت رسمى و علنى اسلام و پيامبر مى‏باشد ، آن حضرت به سه چيز اساسى دعوت مى‏كند :

    1 . خداوندى حق تعالى

    2 . پيامبرى آن حضرت

    3 . وزارت و خلافت و وصايت علىّ بن ابى طالب ، كه اوّلين عنوان (وزارت) مربوط به دوران حيات آن حضرت است ،

    و دومين و سومين عنوان (وصايت و خلافت) مربوط به بعد از رحلت وى مى‏باشند .

  5. #15
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    « وزارت» ، همكارى على عليه‏السلام با پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در تحمّل مشقّت‏هاى تبليغ در عصر حيات او را مى‏فهماند .

    و «وصايت و خلافت» ، به مفهوم به تنهايى عهده‏دار شدن تحمّل اين بار گران بعد از رحلت آن حضرت مى‏باشد .


    اين حقيقت را گفته بوديم كه خليفه هر كس ، همان كارى را مى‏كند كه او كرده است .

    خليفه پيامبر كار پيامبر را به عهده دارد ؛ شريك پيامبر است در كار خاصّ او ، يعنى تبليغ ، و بعد از وى ادامه‏دهنده راه اوست ،

    نه اينكه حكومت كند .



    البته حكومت و رهبرى از شؤون جدايى‏ناپذير پيامبرى است (78) نه تمام آن . بنا بر اين ، حكومت هم از شؤون خليفه پيامبر است

    نه تمام شخصيّت خليفه .

    پيامبر بايد حاكم باشد و در عصر او حاكم بر حق وجود ندارد و حكومت ديگرى صحيح و مشروع نيست

    ولى پيامبر نيامده است كه حاكم باشد ، كه اگر حكومت نيافت ، به پيامبرى او لطمه و ضررى وارد گردد و نقض غرض شود .

    عيسى عليه‏السلامدر تمام دوران پيامبرى‏اش حكومت و قدرت مادّى نيافت ، امّا سراسر عمر خويش را به تبليغ رسالات الهى گذرانيد .

    آيا در پيامبرى او خللى وارد آمد؟!


    پيامبر خاتم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در مكّه به مدّت سيزده سال پيش از هجرت حاكم نبود و قدرت حكومتى نداشت ،

    امّا به پيامبرى وى كمترين نقص و خدشه و خللى وارد نيامده است .


    بنا بر اين ، على عليه‏السلام ، آن روز كه زعيم امّت و زمامدار و حاكم است ، و يا آن وقت كه نيست ، در خلافت او فرقى نمى‏كند

    و به اساس امامت او صدمه‏اى وارد نمى‏آيد .


    اينكه پيامبر در اينجا اميرالمؤمنين را به خلافت خويش معرّفى نمود ، چه معنايى در نظر داشت؟

    آيا مى‏خواست آن حضرت را به زمامدارى و زعامت جامعه اسلامى معرّفى كند ، و حكومت او را پس از خويش تثبيت نمايد؟

    خير ، او فقط حاكم تعيين نكرد ، بلكه بالاتر و برتر از حاكم را معيّن نمود .

    او وصىّ و وزير پيامبر و مبلّغ رسالت الهى پس از خود را معرّفى كرد .





    خلافت پيامبر با اين مفهوم ـ كه مقامى بس بلند را نشان مى‏دهد ـ هم شامل حفظ و نشر اسلام دست ناخورده و خالص است ،

    و هم شامل حكومت عدل اسلامى ، و هم شامل منصب بزرگ قضاوت ، و هم شامل امامت جمعه و جماعت .

    امّا مساوى با هيچ‏كدام به تنهايى و منهاى بقيّه نمى‏باشد .

  6. #16
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    ـ سرپرست بعد از پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏و‏آله)


    در يك روايت ديگر كه درگذشته بدان اشاره داشتيم ، ديديم كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله دو دسته سرباز به يمن فرستاد ؛

    يكى به سركردگى امام عليه‏السلام و ديگرى به فرماندهى خالد بن وليد .

    و فرمود كه اگر دو لشكر به هم رسيدند ، فرماندهى با على خواهد بود .

    خالد كه عادات و خصايل جاهلى را كامل داشت ، از اين سخن ناراحت شد . لذا پس از پايان مأموريّت ، چند نفر را نزد پيامبر فرستاد

    تا شكايت‏نامه‏اى از امام به نزد پيامبر برند .


    ــ بريده ، صحابى حامل نامه ، مى‏گويد :

    من نامه‏اى را كه به همراهم بود ، به محضر پيامبر تقديم داشتم . نامه را براى وى خواندند . آن حضرت چنان خشمگين شد كه

    من اثرات آن را در سيماى مباركش مشاهده كردم . در اينجا بود كه عرضه داشتم : يا رسول اللّه‏! من به تو پناه مى‏آورم .

    نامه را خالد فرستاده و به من دستور رسانيدن آن را به محضرتان داده است . من اطاعت او را كرده‏ام كه فرمانده من بوده است .

    پيامبر فرمود : از على بدگويى نكن! او از من است و من از اويم . او ولىّ و سرپرست و صاحب اختيار شماست پس از من . (79)



    در يكى از متون حديثى ، علاوه بر حديث بالا ، اضافه‏اى وجود دارد :

    بريده پس از اينكه رفتار پيامبر و خشم شديد او را مى‏بيند ، گويا در اسلام خويش شك مى‏كند . بنا بر اين ، عرض مى‏كند :

    يا رسول اللّه‏! شما را به حقوق هم‏صحبتى كه در ميان ماست ، سوگند مى‏دهم [كه چون من شما را به خشم آورده‏ام]

    دوباره شما دست مبارك را دراز كنيد تا من ديگر بار با شما بر اسلام بيعت كنم ، و گناهم آمرزيده شود . (80)



    براساس اين روايت ، امام على عليه‏السلام سرپرست و صاحب اختيار و ولىّ مسلمانان پس از پيامبر است .

    يعنى به طور دقيق جانشين آن حضرت مى‏باشد در مقام ولايتى كه بر جان و مال مردم دارد ،

    كه البته اين نيرو و اختيار را در همه جوانب به مصلحت دينى و دنيايى ايشان به كار مى‏برد .

  7. #17
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    در روايت ديگر از ابن عبّاس مى‏خوانيم كه پيامبر(ص) به امام اميرالمؤمنين(ع) فرمود :


    « أنتَ وَلىُّ مُؤمِنٍ بَعْدى . »

    تو ولىّ و سرپرست و صاحب اختيار هر مؤمن پس از من هستى . (81)





    ــ در روايتى ديگر مى‏بينيم كه چون راوى از امام به نزد پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله شكايت مى‏برد ، آن حضرت مى‏فرمايد :

    نه ، اين‏گونه در مورد على سخن نگو! او بعد از من ، از همه كس بر مردم ، ولايت و نفوذ حكم و اراده بيشترى دارد . (82)



    ــ براساس رواياتى كه تاكنون ديديم ، پيامبر مقدّماتى مانند خلافت و وزارت و وصايت خويش را درباره آن حضرت بيان و تصريح مى‏كند ،

    و او را بدان درجات و مراتب معرّفى مى‏نمايد . و نيز مى‏فرمايد :

    «على ولىّ همه مؤمنان پس از من است» .



    ــ در داستان انگشترى و بخشيدن آن به سائل در مسجد و نزول آيه شريفه

    «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُو وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَهُمْ رَ كِعُونَ» (83)

    نيز به ولايت عامّه امام تصريح شده ، و در روايات فراوان از كتب مكتب خلفا بدين مطلب اشاره گشته است .





    اينها همه رواياتى بود از مصادر معتبر مكتب خلفا ، و نشان مى‏داد چگونه پيامبر در زمان‏هاى گوناگون وصيّت كرده است .

    در گذشته ملاحظه كرديد كه در آخرين بيمارى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ، داستان وصيّت كردن آن حضرت به كجا منتهى شد .

    آن حضرت در آن لحظات خطير ، مى‏خواست آخرين سخنان خويش را كه در مورد خليفه و وصىّ و زعيم مردم بود ، بنويسد و بر آن شاهد بگيرد .

    هرگاه پيامبر مى‏خواست نامه‏اى بنويسد ، يكى از اصحاب بنا به فرمان آن حضرت نامه را مى‏نوشت و حضرتش آن را مهر مى‏كرد

    و بر آن شاهد مى‏گرفت . آنگاه براى قبايل عرب يا سران غيرعرب مى‏فرستاد .

    آن حضرت در آخرين ساعات عمرش نيز چنين قصدى داشت و مى‏خواست وصيّت‏نامه‏اى بنويسد كه مانع گمراهى مردم در آينده شود .

    امّا نگذاشتند ؛ و چنان با او سخن گفتند كه اساس پذيرش پيامبرى او را در جامعه در معرض خطر قرار گرفت .

    و در اينجا بود كه آن حضرت سكوت را ترجيح داد .




    آرى ، چنان كه مشاهده كرديم ، مسأله جانشينى ، تنها در چنين لحظه‏اى مطرح نشده بود ، بلكه در سراسر عمر آن حضرت

    و در تمام لحظات حسّاس ، جنگ‏ها ، صلح‏ها و ساعات خطير از حيات اسلام ، اين مسأله در تمام ابعادش اعلام گشته بود .

    تا آنجا كه با همه اختناق دوران بعد از وفات پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و با همه قتل و غارت‏هاى امويان و عبّاسيان ،

    و با همه جنايت‏ها و دست و پا بريدن‏ها ـ براى اينكه اين ميراث‏ها نقل نشود ـ باز هم مى‏بينيم امروز

    اين نصوص معتبر از مصادر درجه اوّل مكتب خلفا به دست ما رسيده است .

  8. #18
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    براى اينكه اين بحث « ختامه مسك » شود ، در اينجا دو حديث از مكتب خلفا درباره وصى و وصيّت پيامبر (ص) نقل مى‏نماييم :




    حديث اوّل

    ــ طبرانى و ديگر محدّثان بزرگ مكتب خلفا ، از سلمان ، صحابى بزرگوار پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ، روايت كرده‏اند كه گفت :

    به پيامبر عرض كردم : يا رسول اللّه‏! هر پيامبرى را وصىّ‏اى مى‏باشد . پس وصىّ شما كيست؟

    پيامبر در جواب من سكوت فرمود ؛ تا اينكه بعد از آن مرا ملاقات كرد و مرا خواند و فرمود :

    «اى سلمان!» من به سرعت به سوى او شتافتم و گفتم : لبّيك!

    فرمود : «مى‏دانى وصىّ موسى كه بود؟»

    گفتم : آرى ، يوشع بن نون بود .

    فرمود : «به چه سبب او ـ وصىّ موسى ـ بود؟»

    گفتم : براى آنكه در آن زمان او (يوشع) اعلم ايشان بود .

    پيامبر فرمود :

    «پس وصىّ من ، و محلّ اسرار من ، و بهترين كسى كه بعد از خود باقى مى‏گذارم،

    كسى كه وعده‏هاى مرا وفا مى‏كند ، و دين مرا ادا مى‏كند ، علىّ بن ابى طالب است».

  9. #19
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    ــ بررسى حديث


    سائل از پيامبر در اين حديث ، « سلمان » ، صحابى بزرگوار پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ، مى‏باشد .

    سلمان پيش از آنكه صحبت پيامبر را درك بنمايد ، نخست در «جى» اصفهان زندگى مى‏كرده و فرزند يك نفر از بزرگان مجوس بوده است .

    سپس طىّ برخورد با قافله‏اى از نصارا ، به دين نصرانيّت رغبت مى‏نمايد و از خانه پدر گريخته همراه با آن قافله از ايران خارج مى‏شود .

    پس از آن ، ساليان دراز در ديرهاى راهبان نصارا در شام و عراق درك صحبت بزرگان علماى نصارا نموده نزد ايشان كتب انبياى گذشته ـ

    مانند تورات و انجيل و زبور ـ و سيره و روش پيامبران و اوصيا و امم ايشان را مى‏آموزد ، و به راهنمايى ايشان رهسپار مدينه مى‏شود

    تا خدمت پيامبر خاتم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله برسد .

    پس از درك اين فيض عظيم ، و اسلام آوردن ، و قرار گرفتن در زمره نزديك‏ترين صحابه پيامبر ، از حضرتش چنين سؤال مى‏كند :

    «هر پيامبرى را وصىّ‏اى مى‏باشد ، وصىّ شما كيست؟»

    پيامبر جواب سؤال او را نمى‏دهد .



    آيا سكوت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در اينجا بدين سبب بوده است كه تعيين وصى بر جماعتى از اصحاب بسى گران بوده ،

    و پيامبر از ايشان نگرانى داشته است؟! و شايد سلمان در حضور ايشان سؤال نموده باشد؟!


    ما در سيره پيامبر مواردى از اين‏گونه نگرانى‏ها را ديده‏ايم . مانند داستان نكاح آن حضرت با زينب دختر جحش ، مطلّقه زيد

    (پسر خوانده پيامبر) كه خداوند در اين‏باره به ضرتش چنين مى‏فرمايد : «و در نفس خود پنهان مى‏دارى آنچه را كه خدا آشكار مى‏سازد ،

    و از مردم بيم دارى» . (85)

    سكوت پيامبر در جواب سلمان ، مى‏تواند مانند داستان نكاح زينب باشد .

    به هر حال پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله پس از آن ، سلمان را ملاقات نموده به او مى‏گويد : «مى‏دانى وصىّ موسى كه بود؟»

    سلمان مى‏گويد : گفتم : آرى ، يوشع بن نون .

    پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله دوباره از سلمان مى‏پرسد : «چرا يوشع وصىّ موسى بود؟»

    سلمان در جواب مى‏گويد : يوشع آن روز اعلم ايشان (بنى‏اسرائيل) بود .

    در اين هنگام پيامبر مى‏فرمايد :
    «پس وصىّ من ، و نگاهدارنده سرّ من ، و بهترين بازمانده بعد از من ، و آنكه وعده‏هاى

    مرا وفا مى‏نمايد و دين مرا ادا مى‏كند ، علىّ بن ابى طالب است» .




    در اين گونه جواب‏گويى پيامبر چند حكمت است :

    از سلمان ـ كه به فرموده اميرالمؤمنين : «علم اوّل و علم آخر را آموخته بود»

    یعنی (علم كتب گذشته و علم سيره و سنّت پيامبران گذشته را از علماى اهل كتاب آموخته بود

    و از پيامبر خاتم علم قرآن و سنّت را فراگرفته بود)
    ـ مى‏پرسد :

    «وصىّ موسى كه بود؟»

    پس از آنكه سلمان گفت : «يوشع» ، از او مى‏پرسد :

    «چرا يوشع وصىّ موسى بود؟»

    دوباره سلمان جواب مى‏گويد : به سبب آنكه او اعلم ايشان (امّت موسى) بود .


    پيامبر پس از يادآورى سلمان به سبب وصايت يوشع ، و اينكه چون او اعلم اهل زمانش بود وصىّ موسى گرديد ، فرمود :

    «پس على وصىّ من است» .


    يعنى بنابر آنچه گفتى ـ كه به سبب اعلم بودن يوشع ، او وصىّ موسى شد ـ على نيز بدين سبب وصىّ من مى‏باشد .


    در اين پرسش و پاسخ بين پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و سلمان ، مقصود اصلى آگاه كردن مسلمانان است كه :



    • ـ وصايت على از پيامبر نه به سبب آن بوده كه خويشاوند پيامبر و عموزاده‏اش بوده ؛ چه عبّاس نيز عموى او بوده است .
    • ـ و نه به سبب دامادى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بوده ؛ كه شايد در آن روز پيامبر داماد ديگرى نيز داشته است .
    • ـ و نه به سبب فداكارى‏هاى او در جنگ بامشركان بوده ؛ گرچه مانند او كسى در جنگ‏ها فداكارى مؤثّر نداشته است .
    • ـ و نه به سبب پيشى گرفتن او در اسلام آوردن بوده است .
    • ـ و نه به سبب اينكه او ـ برخلاف بقيّه صحابه ـ هرگز بت نپرسيده است ... .






    همه آنها و غير آنها كه در حضرتش بوده ، در حساب اسلام فضيلت است ، ولى وصىّ پيامبر در درجه اوّل مسؤول حفظ شريعت آن پيامبر است .

    پس بايد اعلم ايشان به شريعت پيامبر باشد ، و حضرت على عليه‏السلاماعلم صحابه به اسلام بوده است .

    در گفتار سلمان شهادت است بر آنكه پيامبران گذشته را نيز وصى بوده است ، و چنين شهادتى از سلمان براى بعضى از مسلمانان

    از قبيل «بَلَى وَلَـكِن لِّيَطْمَـلـءِنَّ قَلْبِى»مى‏باشد ، و براى بعضى از مسلمانان كه از منافقان بوده‏اند ، روشنگرتر از فرمايش شخص پيامبر است .

  10. #20
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    .


    حديث دوم


    صحابى ديگر پيامبر ، بريده (86) نيز چنين روايت مى‏كند و مى‏گويد :

    پيامبر فرمود :

    هر پيامبرى را وصىّ‏اى مى‏باشد ، و على وصىّ من و وارث من مى‏باشد. (87)






    اهميّت تعيين امام على (عليه‏السلام) به عنوان وصىّ بلافصل پيامبر( صلى‏الله‏عليه‏و‏آله)


    دانشمندان مكتب خلفا در طول قرن‏هاى گذشته ، كوشش‏هاى فراوانى داشته‏اند تا آنچه نص حديث از پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله درباره

    امامت حضرت على عليه‏السلامروايت شده است ـ مانند حديث غدير و حديث منزلت : «أَنتَ مِنّى بِمَنزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسى» ـ تأويل نموده

    در دلالت آن بر امامت حضرتش خدشه وارد آورند ، و اين نصوص را به معناى فضيلت آن حضرت تأويل نمايند .



    سپس در برابر اين احاديث ، درباره ديگر خلفا ، احاديثى بسيار برتر و بالاتر ، آن‏قدر ساخته و پرداخته و روايت كرده‏اند

    كه احاديث فضايل امام على در برابر آن ، بسيار ناچيز مى‏نمايد .


    از آنجا كه احاديث وصايت امام على عليه‏السلام و اخبار آن بر تعيين ايشان توسّط پيامبر به جانشينى پس از خود دلالت قاطع دارد ،

    و نيز دلالت همه احاديث ديگر را بر امامت آن حضرت مشخّص و آشكار مى‏سازد ، مكتب خلفا از زمان عايشه تا هفت صد سال بعد از او ،

    در تحريف و كتمان الفاظ احاديث وصايت امام على عليه‏السلام كوشش فراوانى داشته‏اند
    ، كه ده نوع از فعاليّت‏هاى ایشان را ،

    در بيش از هشتاد صفحه از جزء اوّل کتاب گران قدر« معالم المدرستين » تألیف علامه سید مرتضی عسکری (ره) بررسى شده است .



    در اينجا به بررسى چند نمونه از مهم‏ترين اقدامات آنان ، يعنى كتمان و حذف الفاظ احاديثى كه پيامبر در آنها صفت « وصى »

    را درباره اميرالمؤمنين عليه‏السلام به كار برده است ،
    اكتفا مى‏نماييم :

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •