صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 30

موضوع: « خلافت ابوبکر » در ترازوی نقد !

  1. #11
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    دليل چهارم

    چهارمين دليل روايتى است كه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله درباره ابوبكر و عمر بيان كرد، آن جا كه فرمود:

    «هما سيّدا كهول أهل الجنّة ما خلا النبيّين والمرسلين»(1).

    «ابوبكر و عمر غير از پيامبران و رسولان، آقاى پيرمردان اهل بهشت مى باشند».


    كسى كه آقا و بزرگ قومى شد، امام و پيشواى آن ها نيز خواهد بود يعنى ديگران بايد به او اقتدا كرده و از او پيروى كنند و

    على نيز چون از همان قوم بوده، بايد از ابوبكر و عمر تبعيّت كند ، چرا كه آنان آقاى پيرمردان اهل بهشت هستند.

  2. #12
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    نقد و بررسى دليل چهارم

    يكى ديگر از دليل هاى اهل سنّت بر برترى ابوبكر سخن پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله است كه فرمود:

    «ابوبكر و عمر آقاى پيرمردان اهل بهشت هستند».

    اين حديث را بزّار و طبرانى از ابى سعيد روايت كرده اند، و آن گاه كه هيثمى اين حديث را از آن دو در مجمع الزوائد روايت

    میكند، مى گويد: يكى از راويان اين حديث، على بن عابس است كه او در نقل حديث ضعيف است

    هيثمى در مورد ديگر اين حديث را از بزّاز از عبيداللّه بن عمر نقل كرده و درباره يكى از راويان آن به نام عبدالرحمان ملك

    میگويد: به قول او عمل نمى شود(1).

    ناگفته نماند كه براى اين حديث غير از اين دو سند، سند ديگرى نزد هيثمى وجود ندارد.

  3. #13
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    دليل پنجم

    پنجمين دليل سخن پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله است كه فرمود:

    «ما ينبغي لقوم فيهم ابوبكر أن يتقدّم عليه غيره»(1).

    «گروهى كه ابوبكر در ميان آن هاست، شايسته نيست كسى بر او مقدّم شود».


    بنا بر اين، جايز نيست كسى خود را بر ابوبكر مقدّم كند و اين شامل على نيز مى شود) .

    پس بر على جايز نيست كه بر ابوبكر مقدّم شود و هيچ كس حقّ ندارد ادّعا كند كه على بر ابوبكر مقدّم است

    زيرا اين كلام، مخالف با سخن رسول خدا صلى اللّه عليه وآله است.

  4. #14
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    اهل سنّت به عنوان پنجمين دليل به اين حديث استدلال كرده اند كه حضرتش فرموده است:

    «در اجتماعى كه ابوبكر در ميان آن هاست سزاوار نيست غير از او كسى بر ديگران مقدّم شود».

    در ردّ اين دليل بهره خوبى كه نصيب ما شده اين است كه حافظ ابن جوزى اين حديث را در كتاب الموضوعات آورده و بعد چنين گفته است:

    اين حديث از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله جعل شده است
    (1).

    از آن جا كه فتواهاى ابن جوزى براى كسانى مثل ابن تيميّه و امثال او معتبر است، بايستى اين گفتار او نيز درباره اين حديث

    حجّت و معتبر باشد.

  5. #15
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    دليل ششم

    ششمين دليل رفتارى است كه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله درباره ابوبكر انجام داد. آن حضرت در نماز جماعت ـ كه

    بهترين عبادت هاست ـ ابوبكر را مقدّم فرمود،
    از اين رو ابوبكر در زمان بيمارى پيامبر صلى اللّه عليه وآله در محراب آن

    حضرت بامردم نماز خواند و نمازى كه ابوبكر در آن شرايط خواند ـ بنا بر آن چه روايت كرده اند ـ به دستور پيامبر اكرم صلى اللّه

    عليه وآله بود.

    پس اگر كسى در جايگاه پيامبر صلى اللّه عليه وآله نماز بخواند و به امر ايشان امام جماعت مسلمانان شود، صلاحيّت دارد

    كه بعد از پيامبر صلى اللّه عليه وآله نيز امام و پيشواى مسلمانان باشد
    .

  6. #16
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    نقد و بررسى دليل ششم

    ششمين دليل اهل سنّت نماز ابوبكر است.
    اين دليل به دو جهت، مهمّ است:

    اول:
    روايت نماز ابوبكر در صحيح مسلم و صحيح بُخارى به سندهاى مختلف آمده است و در

    مسندها، سنن ها و بيشتر كتاب هاى معتبر و مشهور آنان ذكر شده است.


    دوم:
    نماز بافضيلت ترين عبادات است. حال اگر رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در حال بيمارى خويش و در

    واپسين لحظه هاى زندگيشان ابوبكر را براى اقامه نماز جماعت بفرستد، دليلى است كه آن حضرت مى خواست او را به


    عنوان نامزد خلافت پس از خود معرفى كند.


    بنا بر اين
    حديث مورد نظر درباره نماز ابوبكر در جايگاه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله از بهترين دليل هايى

    است كه مى توان بر امامت ابوبكر اقامه كرد. و اگر شما به كتاب هاى اهل سنّت مراجعه كنيد، خواهيد ديد كه آن ها براى


    اين حديث اهميّت بسيارى قائل هستند و
    نخستين و محكم ترين دليلى كه براى امامت ابوبكر استدلال مى كنند، همين

    حديث نماز ابوبكر است
    .

    آن ها اين حديث را از عدّه اى از اصحاب رسول خدا صلى اللّه عليه وآله روايت كرده اند،
    نخستين راوى آن

    عايشه دختر ابوبكر است
    ولى اگر شما در سندهايى كه آورده اند، تأمّل كنيد خواهيد ديد كه

    اين حديث را از اشخاصى مجهول و ناشناس روايت كرده اند، يا خبر را از عايشه شنيده اند و او واسطه نقل اين روايت است.


    بنا بر اين تمام سندهاى اين روايت به عايشه برمى گردد
    و او نيز در نقل اين روايت به دو سبب مورد اتّهام

    است
    :

    [align=center]1 ـ مخالفت او با على عليه السلام.

    2 ـ اين كه او دختر ابوبكر است.


    با چشم پوشى از مخالفت او با على عليه السلام، اگر به خصوصيّات اين واقعه و شواهدى كه در متن روايت وجود دارد، و

    همچنين شواهدى كه مربوط به اين قضيّه است با دقّت بنگريم،
    به خوبى خواهيم ديد كه فرستادن ابوبكر

    براى نماز، از طرف رسول خدا صلى اللّه عليه وآله نبوده،
    بلكه عايشه از طرف خود پدرش را براى نماز

    فرستاده است


    مهم ترين شاهد بر اين امر
    ـ كه تأثير به سزايى در فهم اين قضيّه دارد ـ

    فرمان رسول خدا صلى اللّه عليه وآله براى خروج اصحابش از مدينه به همراه اسامه است
    . پيامبر اكرم صلى

    اللّه عليه وآله تا لحظه پايانى زندگى خويش اصرار داشتند كه آن ها با سپاه اسامه از مدينه بيرون بروند.


    در مورد تأكيد پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله
    بر فرستادن اسامه تا لحظه آخر زندگانيشان هيچ اختلافى نيست و

    كسى در اين مورد مخالفت نكرده است و اين موضوع در كتاب هاى ما و كتاب هاى اهل سنّت بيان شده است.


    از طرفى درباره
    تأكيد پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله بر شركت بزرگان اصحاب مثل ابوبكر و عمر در لشكر در

    اسامه نيز اختلافى نيست
    و در كتاب هاى معتبرى كه اين روايت را نقل كرده اند ثابت است.

    حال چگونه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله تا پايان عمر شريفش به ابوبكر امر مى كند كه در لشكر اسامه

    حاضر شود و از مدينه بيرون برود و از طرف ديگر به او دستور مى دهد در مكان خودش نماز بخواند؟


    به همين جهت افرادى مثل
    ابن تيميّه ناگزير شده اند كه وجود ابوبكر را در لشكر اسامه انكار كنند و بگويند كه

    چنين امرى دروغ است،
    چون مى دانند كه وجود ابوبكر در لشكر اسامه به معناى دروغ بودن خبر

    فرستادن او براى نماز جماعت است.


    ولى از آن جايى كه مسئله نماز ابوبكر از مهم ترين دليل هاى آنان بر امامت اوست، براى همين ناچارند بودن او را در

    لشكر اسامه انكار كنند و حال آن كه وجود ابوبكر در لشكر اسامه انكارناپذير است.


    اكنون به عنوان نمونه فقط يك عبارت را در اين مورد نقل مى كنيم:


    حافظ ابن حجر عسقلانى در كتاب فتح البارى بشرح البُخارى مى گويد: روايت حضور ابوبكر در لشكر


    اسامه را واقدى، ابن سعد، ابن اسحاق، ابن جوزى، ابن عساكر و ديگران نقل كرده اند(1).


    پس زمانى كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله از دنيا رفتند اسامه در بيرون مدينه در لشكرگاه خود به سر مى برد و آن گاه كه


    ابوبكر بر اوضاع مسلّط شد، اسامه با او بيعت نكرد و گفت: من امير ابوبكر هستم چگونه با او بيعت كنم.


    بر همين اساس ابوبكر از اسامه اجازه گرفت كه عمر در مدينه بماند تا در تدبير اُمور به او كمك كند.


    شواهد داخلى و خارجى گوياى اين است كه خبر فرستادن ابوبكر براى نماز دروغ و خلاف واقع است.

    ولى ما به همين مقدار بسنده نمى كنيم،
    بلكه مى افزاييمكه على عليه السلام همچنين

    اهل بيت عليهم السلام اعتقاد داشتند كه آمدن ابوبكر براى نماز به امر رسول خدا صلى اللّه عليه وآله نيست، بلكه عايشه


    او را فرستاده است.


    ابن ابى الحديد معتزلى در اين مورد مى گويد: از استادم درباره اين واقعه سؤال كردم كه آيا شما میگوييد

    كه عايشه پدرش را براى نماز معيّن كرده و رسول خدا صلى اللّه عليه وآله او را تعيين نكرده است؟



    گفت: من چنين سخنى را نمى گويم ولى على اعتقادش چنين بود و تكليف او غير از تكليف من

    است چرا كه او در آن جا حاضر بود، ولى من حضور نداشتم.


    ما در اين بررسى به همين مقدار نيز بسنده نمى كنيم بلكه مى گوييم:


    اگر بپذيريم كسى كه به ابوبكر چنين دستور داده رسول خدا صلى اللّه عليه وآله بوده است، باز هم نمى تواند دليلى بر اين

    مدّعا باشد،
    چرا كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در طول عمر شريفش به بسيارى از اصحاب خود امر

    مى كرد كه در مسجد و محل عبادت ايشان با مردم نماز بخوانند و هيچ كس با نماز خواندن آن صحابى در محراب رسول خدا

    صلى اللّه عليه وآله ادّعاى امامت او را نكرده است
    .

    شايد كسى بگويد كه خواندن نماز در پايانى ترين لحظات زندگانى پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله با نمازهاى ديگر فرق

    مى كند،
    البتّه اهل سنّت نيز بين اين نمازها چنين فرقى را قائل شده اند و گفته اند كه اين نماز با اين خصوصيّت كه در

    پايان عمر شريف آن حضرت بوده است، نوعى اعلام به منصوب بودن ابوبكر براى امامت بعد از ايشان مى باشد.


    در پاسخ اين مطلب، واقع قضيّه را براى حق جويان بازگو مى كنيم و مى گوييم:


    اگر چنين باشد كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله به نماز امر كرده است،
    ما روايات زيادى

    داريم كه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله خود با آن حال بيمارى از منزل خارج شد و در حالى كه زير بغل هاى ايشان را گرفته

    بودند و پاهاى مباركش روى زمين كشيده مى شد، به محراب آمد و ابوبكر را كنار زد و خود با مردم نماز خواند.


    اهل سنّت در پاسخ مى گويند: ابوبكر مدّتى بود كه در مكان پيامبر صلى اللّه عليه وآله نماز مى خواند و رسول خدا صلى

    اللّه عليه وآله فقط يك مرتبه او را كنار زد و خود نماز خواند.


    ما اين موضوع را از دو جهت پاسخ مى دهيم و مى گوييم:


    1 ـ ابوبكر فقط يك مرتبه در محراب پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله قرار گرفت و آن هم در نماز صبح روز

    دوشنبه بود. پس همين يك نماز بيشتر نبوده است.


    [align=center]2 ـ بر فرض اين كه ابوبكر نمازهاى زيادى در مكان پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله خوانده باشد اين عمل

    رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در آخرين روز عمرش و بيرون آمدنش با چنين حالى كه پاهاى مباركش روى زمين كشيده مى

    شد، دليل محكمى است كه اگر در گذشته او را به امامت نصب كرده بود و اين امر صحّت داشت اكنون او را عزل و بركنار كرده

    است.


    بنا بر اين اگر بپذيريم كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله چنين دستورى داده است، پس

    رسول خدا صلى اللّه عليه وآله میدانست كه آن ها بعد از وفاتش به همين نماز استدلال خواهند كرد و آن را دليل محكمى

    براى خلافت و امامت ابوبكر خواهند دانست، لذا در حال بيمارى از خانه بيرون آمد تا اين توهّم را از ذهن هاى مردم پاك سازد.


    مطلب خروج رسول خدا صلى اللّه عليه وآله از بستر بيمارى و كنار زدن ابوبكر، در همه رواياتى كه ـ به پندار آن ها ـ ابوبكر به


    امر رسول خدا صلى اللّه عليه وآله براى نماز رفته است وجود دارد.

  7. #17
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    نكته هاى قابل توجّه در اين روايات

    در بررسى اين روايات نكته هاى قابل توجّهى وجود دارد كه اينك بيان مى نماييم:

    نكته اول: آن سان كه گفته شد راوى همه اين روايات عايشه است،

    طبق بيان آن ها رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در حالى از منزل بيرون آمد كه به دو تن تكيه كرده بود و پاهاى مباركش به

    زمين كشيده مى شد.

    حضرتش با اين حال وارد مسجد شد و ابوبكر را از محراب كنار زد و خود با مردم نماز خواند.

    خارج شدن رسول خدا صلى اللّه عليه وآله با حال بيمارى دليل محكمى است كه اگر در گذشته مقامى به

    ابوبكر داده بود، اينك او را از آن مقام بركنار نموده است.


    در اين روايات كه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله به كمك آن ها به مسجد آمدند، ذكر كرده است و از

    نفر دوم نامى به ميان نياورده است.

    بديهى است كه نفر دوم همان على عليه السلام بوده و همين انكار نشانگر اين است كه عايشه از بردن

    نام على و بيان فضيلت هاى او ناراحت بوده است.


    ابن عباس به راوى گفت: آيا عايشه نام نفر دوم را براى تو ذكر كرد؟ گفت: نه.

    ابن عبّاس گفت: آن شخص على بود، ولى عايشه دوست ندارد على را به خير و خوبى ياد كند.


    نكته دوم: وقتى برخى اهل سنّت متوجه شدند كه خارج شدن رسول خدا

    صلى اللّه عليه وآله در شرايط بيمارى و كسالت، و كنار زدن ابوبكر و نماز خواندن آن حضرت با مردم،

    اساس استدلال به امامت ابوبكر را مخدوش خواهد كرد، حديثى را جعل كردند كه پيامبر اكرم

    صلى اللّه عليه وآله ابوبكر را كنار نزد، بلكه آن حضرت با چنين حالى وارد مسجد شد و پشت سر ابوبكر به نماز ايستاد.

    آنان با اين حديث ساختگى قضيّه خلافت ابوبكر را ثابت و تقويت كردند،

    به عبارت ديگر: رسول خدا صلى اللّه عليه وآله همان گونه كه با زبان، ابوبكر را به نماز خواندن امر كرد، در مقام

    عمل نيز او را به عنوان امام بعد از خود نصب نمود،
    زيرا با آن حالت بيمارى به مسجد آمد و پشت سر ابوبكر نماز خواند.

    حال با اين حديث چه كسى مى تواند در امامت ابوبكر و خلافت او بعد از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله

    مناقشه كند كه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله به او اقتدا كرده است؟ آيا اين كافى نيست كه دليل محكمى بر امامت ابوبكر

    باشد؟


    آرى، آنان با جعل احاديث دروغين و ساختگى مى توانند بگويند كه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله در آخرين نمازش به ابوبكر

    اقتدا كرده است، ولى اين بخش از حديث در صحيح مسلم و صحيح بُخارى وجود ندارد و آن چه كه در اين دو كتاب آمده است

    اين است كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله ابوبكر را كنار زد ـ يا خود ابوبكر كنار رفت و پشت سر ايستاد ـ و شخص پيامبر

    گرامى صلى اللّه عليه وآله با مردم نماز خواند.


    اين حديث ساختگى در مسند احمد وجود دارد و به طور قطع دروغ است و بسيارى از بزرگان و حافظان اهل سنّت نيز آن را

    تكذيب كرده اند، تا جايى كه برخى از آن ها همچون حافظ ابى الفرج ابن جوزى در بطلان حديثِ اقتدا كردن پيامبر صلى اللّه

    عليه وآله به ابوبكر كتاب مستقلى نوشته اند(1).

    به راستى آيا عقل مى پذيرد كه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله به يكى از افراد امّتش اقتدا كند و او امام بر پيامبر صلى

    اللّه عليه وآله باشد؟!
    بديهى است كه عقل هرگز اين مطلب را نمى پذيرد.

    نكته سوم: رسول خدا صلى اللّه عليه وآله بعد از اين كه براى نماز از منزل خارج شد و ابوبكر

    را كنار زد و خود با مردم نماز خواند به اين مقدار اكتفا نكرد
    بلكه بعد از نماز بر فراز منبر قرار گرفت و خطبه

    اى براى مردم ايراد نمود
    و در اين خطبه قرآن و اهل بيت عليهم السلام را معرفى كرد و

    به مردم امر نمود كه از آن ها پيروى كنند و در كارهاى خود به آنان اقتدا نمايند.

    بنابراين آمدن رسول خدا صلى اللّه عليه وآله براى نماز و كنار زدن ابوبكر از محراب نماز براى اين بود كه در اين لحظات پايانى

    عمر خويش نيز با ايراد سخنرانى در مورد اهل بيت خود به مردم وصيت كند و مجدداً امام بعد از خود رامعرفى

    نمايد.


    حضرتش پس از پايان خطبه به همه مسلمانان امر فرمود كه همراه اسامه از مدينه بيرون روند و تأكيد زيادى داشت

    كه مردم به لشكر اسامه بپيوندند و در اين امر شتاب كنند.

    به راستى پس از اين دلايلى كه گفته شد باز هم راهى براى استدلال به حديث مقدّم شدنِ ابوبكر براى نماز باقى مى ماند.

    (1) حافظ ابوالفرج ابن جوزى حنبلى (درگذشته سال 597) در ردّ معاصر خود حافظ عبدالمغيث حنبلى رساله اى نگاشته و آن

    را به نام «آفة اصحاب الحديث في الردّ على عبدالمغيث» نام نهاده است. اين كتاب در

    حدود 20 سال پيش توسط نگارنده تحقيق و براى نخستين بار چاپ و منتشر شد.

    ادامه دارد...

  8. #18
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    دليل هفتم

    هفتمين دليل سخنى است كه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله در مورد شيخين بيان نمود، آن جا كه فرمود:

    «خير اُمّتي ابوبكر ثمّ عمر»(1).
    «بهترين امّت من، ابوبكر و پس از او عمر مى باشند»

  9. #19
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    نقد و بررسى دليل هفتم

    هفتمين دليل آن ها فرمايش رسول خدا صلى اللّه عليه وآله است كه: «بهترين امّت من ابوبكر و عمر هستند».

    اين حديث را با همين عبارت قاضى ايجى و شارح آن و ديگران روايت كرده اند، ولى اين حديث چنين نيست، بلكه ادامه اى

    دارد، ولى آن ها دنباله آن را ذكر نكرده اند تا بتوانند استدلالشان را تمام كنند.
    متن كامل حديث اين گونه است:

    «عن عائشة قلت: يا رسول اللّه! من خير الناس بعدك؟
    قال: ابوبكر.
    قلت: ثمّ من؟
    قال: عمر».
    «عايشه مى گويد: به رسول خدا صلى اللّه عليه وآله گفتم: اى رسول خدا! بعد از شما بهترين مردم چه كسى است؟
    فرمود: ابوبكر.
    گفتم: پس از او چه كسى بهترين اُمّت شماست؟
    فرمود: عمر».

    اين همان بخش از حديث است كه اهل سنّت به آن استدلال كرده اند، ولى در آن مجلس حضرت زهرا

    سلام اللّه عليها نيز حضور داشت
    و ايشان از پدر بزرگوارش سؤال كرد: اى رسول خدا! چرا درباره على چيزى

    نفرموديد؟

    پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:

    «يا فاطمة! علي نفسي، فمن رأيتيه يقول في نفسه شيئاً؟».

    «اى فاطمه! على به منزله جان من است، تو چه كسى را ديده اى كه درباره خودش سخنى بگويد» .


    پس اهل سنّت به بخش اول اين حديث به خاطر اين كه نام ابوبكر و عمر آمده است، استدلال مى كنند و آن را دليل بر امامت آن ها مى دانند، ولى دنباله حديث را

    ساقط كرده و گويا نمى دانستند كه روزى كسى به اين حديث نگاه خواهد كرد و تمام روايت را خواهد ديد و به منابع آن دسترسى خواهد يافت.

    با همه اين سخنان، اين حديث از جهت سند ضعيف است، براى آگاهى از اين موضوع مى توانيد به كتاب تنزيه الشريعة المرفوعة عن الاحاديث

    الشنيعة الموضوعة(1)
    مراجعه كنيد.

  10. #20
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    دليل هشتم

    هشتمين دليل سخنى است كه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله درباره دوستى با ابوبكر بيان كرده، آن جا كه فرمود:

    «لو كنت متّخذاً خليلاً دون ربّي لاتّخذت أبوبكر خليلاً»(1).

    «اگر بعد از پروردگارم دوستى براى خود برمى گزيدم، البتّه ابوبكر را به عنوان دوست برمى گزيدم».

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •