صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 30

موضوع: « خلافت ابوبکر » در ترازوی نقد !

  1. #21
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    نقد و بررسى دليل هشتم

    دليل هشتم آن ها حديثى از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله است كه فرمود:

    «لو كنت متّخذاً خليلاً دون ربّي لاتّخذت ابابكر».
    «اگر من غير از پروردگارم كسى را به عنوان دوست انتخاب مى كردم، البتّه ابوبكر را دوست خود قرار مى دادم».


    در جواب اين حديث كافى است بگوييم كه اگر اين حديث درباره ابوبكر آمده است و پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله او را

    دوست خود قرار داده است، پس درباره حديث عثمان چه بگوييم كه خود اهل سنّت روايت كرده اند كه رسول خدا

    صلى اللّه عليه وآله در حق عثمان نيز چنين فرموده است، و او را به عنوان دوست خود برگزيده است، در واقع در حديث

    مربوط به ابوبكر آمده است كه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله مى فرمايد: «اگر»، ولى در حقّ عثمان آمده است كه پيامبر

    صلى اللّه عليه وآله او را دوست خود قرار داده است و متن آن چنين است:

    «انّ لكلّ نبيّ خليلاً من اُمّته وإنّ خليلي عثمان بن عفّان».

    «هر پيامبرى از ميان امّتش يك نفر را به عنوان دوست خود قرار مى داد و همانا دوست من عثمان بن عفّان است».

    بنا بر اين طبق اين حديث، عثمان برتر از ابوبكر مى شود.

    آرى، اعتقاد نگارنده نيز بر اين است كه بر اساس مدارك اهل سنّت عثمان از ابوبكر و عمر برتر است، چون در كتاب هاى

    خودشان احاديثى در مناقب عثمان آورده اند كه گوياى اين مطلب است از جمله همين حديثى كه بيان شد، ولى تمام اين

    احاديث ـ مثل حديثى كه گذشت ـ باطل و بى اساس هستند(1).

  2. #22
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    دليل نهم

    نهمين دليل سخنى است كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در حضور ابوبكر ابراز كرده، آن جا كه فرمود:

    «وأين مثل أبي بكر كذّبني الناس وصدّقني وآمن بي وزوّجني ابنته وجهّزني بماله وَ واساني بنفسه وجاهد معي ساعة الخوف»(1).


    «كجاست همانند ابوبكر آن گاه كه مردم مرا تكذيب مى كردند، او مرا تصديق كرد، به من ايمان آورد، دخترش را به ازدواج من

    درآورد، با جان و مالش مرا يارى كرد و با من در ساعت تنهايى و ترس در جبهه جنگ جهاد كرد»

  3. #23
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    نقد و بررسى دليل نُهُم

    نُهمين دليل آن ها سخنان رسول خدا صلى اللّه عليه وآله درباره ابوبكر است كه فرمود:

    «وأين مثل ابى بكر كذّبني الناس وصدّقني وآمن بي و . . . و واسانى بنفسه وجاهد معي ساعة الخوف».

    «كجا همانند ابوبكر پيدا مى شود در زمانى كه مردم مرا تكذيب مى كردند او مرا تصديق كرد و به من ايمان آورد و . . . و با جان و مالش مرا يارى كرد و در ساعت تنهايى و ترس در جبهه جنگ در كنار من مى جنگيد».

    سيوطى در كتاب اللاّلى المصنوعه بالأحاديث الموضوعه(1) و حافظ ابن عرّاق نويسنده كتاب تنزيه الشريعه(2) در كتابشان اين حديث را از حديث هاى ساختگى و دروغين شمرده اند .

    اين حديث از جهت دلالت هم گوياى اين مطلب است كه ابوبكر از اموالش به رسول خدا صلى اللّه عليه وآله مى بخشيد و از

    اموال شخصى خود به پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله مى داد و رسول خدا صلى اللّه عليه وآله به مال ابوبكر و بخشش او نيازمند بود.

    بديهى است كه اين هم از قضاياى دروغين است به گونه اى كه ساختگى بودن آن به حدّى است

    كه افرادى همانند ابن تيميّه را وادار كرده است كه به دروغ بودن آن تصريح كند(3) و

    رسول خدا صلى اللّه عليه وآله نيازى به اموال ابوبكر نداشت .


    آرى، جعل كنندگان احاديث اين چنين فضايل و مناقب مى تراشند تا آن جا كه حاضر مى شوند به رسول خداصلى اللّه عليه
    وآله اهانت كنند.

    بنا بر آن چه بيان شد، دروغ بودن اين حديث از نظر سند و دلالت ثابت شد.

  4. #24
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    دليل دهم


    دهمين دليل گفتار على عليه السلام است، آن جا كه فرمود:


    «خير الناس بعد النبيّين أبوبكر ثمّ عمر ثمّ اللّه أعلم»(1).

    «بعد از پيامبران ابوبكر و پس از او عمر بهترين مردم هستند و پس از آن دو نفر، خدا داناتر است »(!!)(
    2).



    آن چه بيان شد، دلايلى بود كه اهل سنّت بر افضليّت و برترى ابوبكر آورده اند. اين دليل ها در مدارك معتبرى از جمله كتاب هاى فخر رازى، و كتاب هاى الصواعق المحرقه، شرح مواقف، شرح مقاصد آمده است.

    البتّه دليل هاى مذكور در بيشتر كتاب هاى علماى اهل سنّت چه در گذشته و چه در عصر حاضر وجود دارد. معتزله نيز در

    استدلال به اين دلايل، با اشاعره مشاركت دارند، مگر علماى معتزله اى كه در دوران اخير هستند كه آن ها معتقد به

    افضليّت و برترى ابوبكر نيستند، آنان على عليه السلام را از ديگر صحابه برتر مى دانند ولى مى گويند: مصلحت اقتضا میكرد

    كه در امر امامت، ابوبكر بر على مقدّم شود.

  5. #25
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    نقد و بررسى دليل دهم

    دليل دهم آن ها روايتى است كه از على عليه السلام در فضيلت ابوبكر و عمر نقل كرده اند. در آن روايت آمده است:

    «خير الناس بعد النبيين ابوبكر ثمّ عمر ثمّ اللّه أعلم».

    «بعد از پيامبران بهترين مردم ابوبكر و پس از او عمر هستند و بعد از آن دو، خداوند آگاه تر است».


    اين روايت تنها به اين متن نقل نشده است، بلكه آن ها اين روايت را به متن هاى ديگرى هم درباره ابوبكر و عمر نقل كرده اند.

    ما به اين روايت دو گونه پاسخ مى دهيم:

    1 ـ ابوبكر خود اعتراف مى كرد كه بهترين مردم نيست آيا او نمى گفت: من بر شما ولايت پيدا كردم، ولى بهتر از شما نيستم؟(1) يا چنين نمى گفت:
    «أقيلوني فلست بخيركم».

    «در امر خلافت از من صرف نظر كنيد، چون من بهترين شما نيستم».اين روايت نيز در منابع بسيارى نقل شده است(2).


    2 ـ نويسنده كتاب الإستيعاب، در شرح حال امير مؤمنان على سلام اللّه عليه، ابن حزم در كتاب الفصل فى الملل والنحل و افراد ديگرى از بزرگان حافظان اهل سنّت گفته اند:

    گروه بسيارى از اصحاب رسول خدا صلى اللّه عليه وآله على را بر ابوبكر فضيلت و برترى مى دادند(3).

    پس اگر خود امير مؤمنان على عليه السلام اعتراف مى كند كه ابوبكر و عمر از او برتر هستند پس چگونه اصحاب، على را بر آن دو برترى مى دادند؟


    آرى، آنان نام برخى از كسانى را ذكر كرده اند كه مى گفتند: على عليه السلام برتر است; ابوذر، سلمان، مقداد، عمّار و . . . از آن گروهند.

    با اين حال على عليه السلام اعتراف مى كند كه ابوبكر و عمر از او برترند (!!)

    اين ها رواياتى هستند كه به دروغ بر امير مؤمنان على عليه السلام نسبت داده شده است.


    بنا بر اين، ما از ميان استدلال هاى اهل سنّت دليلى كه از طعنه و اشكال خالى باشد و هيچ شبهه و ايرادى در آن نباشد،

    پيدا نكرديم. همه دليل هايى كه آورده اند ـ طبق منابع آن ها و بر اساس سخنان دانشمندانشان ـ يا از جهت سند ضعف دارد

    و يا از جهت دلالت، تمام و كامل نيست.



    از اين رو، اين احاديث از حديث هاى ساختگى و جعلى است كه به اعتراف خودشان اساس و بنيانى ندارند، به ويژه حديثى

    كه مى گويد: «بعد از من به ابوبكر و عمر اقتدا كنيد».



    كوتاه سخن اين كه مهم ترين دليل آن ها، قضيه نماز ابوبكر است كه مى گويند: نماز ابوبكر در حال حيات رسول خدا صلى اللّه عليه وآله بر امامت او دلالت مى كند;

    ولى بر اساس مطالبى كه گفته شد رسول خدا صلى اللّه عليه وآله او را از محراب كنار زد و خودش با مردم نماز خواند. صحت اين مطلب در صورتى قابل استناد است كه خبر فرستادن ابوبكر براى نماز نيز صحيح باشد.


    افزون بر اين كه درباره امامت ابوبكر و عمر بايد از ناحيه ديگرى نيز بحث شود و آن اين كه

    در امامت آن دو جريان هايى وجود دارد كه مانع امامت آن ها بر مسلمانان مى شود
    .

    اين جريان ها بسيارند و در كتاب هاى بسيارى ذكر شده اند، ولى روش ما چنين نيست كه متعرّض اين روايات شويم.

  6. #26
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    بخش چهارم

    نقد و بررسى دليل اجماع

    نقد و بررسى دليل اجماع بر خلافت ابوبكر


    تنها دليل اهل سنّت بر خلافت ابوبكر كه در اين كتاب تا كنون از ترازوى نقد و بررسى ايمن مانده است اجماع يعنى اتفاق اصحاب بر خلافت ابوبكر است.

    دانش پژوهان حق جو از چگونگى اين دليل نيز به خوبى آگاهند، كه اجماع بر خلافت ابوبكر چگونه اتفاقى بوده است، و

    مناسب نيست كه در اين بحث وارد شويم، چون به ناچار به بيان جريان هايى كشيده مى شود كه اين نوشتار گنجايش بيان آن

    ها را ندارد. ولى به مقدارى كه اين نوشتار اقتضا مى كند به بررسى و نقد آن مى پردازيم، و با اين پرسش آغاز مى كنيم:


    به راستى آن ها چه اجماع و اتّفاقى را بر امامت ابوبكر ادّعا مى كنند؟

    اينان مى گويند: قضايايى در سقيفه رخ داد كه گروهى در آن جا جمع شدند و با ابوبكر به عنوان خليفه بيعت كردند و او را روى كار آوردند(1).

    درباره اين دليل، سخن صاحب شرح المقاصد از بزرگان علم كلام كافى است كه مى گويد:

    ما وقتى كه مى گوييم بر امامت ابوبكر اجماع و اتّفاق داريم، ادّعاى اجماع حقيقى و واقعى نمى كنيم چرا كه مدّعى هستيم بر خلاف ابوبكر هم عدّه اى اتّفاق داشتند. و چنين نيست كه همه مردم راضى به امامت ابوبكر بودند، بلكه امامت او در حقيقت بعد از اختلاف بين مهاجرين و انصار و القاى كشمكش بين انصار اوس و خزرج، و تنها با بيعت عمر در سقيفه آغاز شد(2) .


    و اشاره به اين مطلب كافى است.

    ولى اهل سنّت با اين كه مى دانند گروه زيادى با خلافت ابوبكر موافق نبودند در مراجعه به كتاب هايشان مى گويند:

    بهتر است كه از سخن گفتن در چنين امورى پرهيز كنيم، چرا كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در مورد مسائلى كه بين اصحاب رخ خواهد داد به سكوت امر فرموده است لذا نيازى به مطرح كردن اين گونه امور نيست.


    در اين جا مناسب است كه متن كلام سعد تفتازانى را در كتاب شرح المقاصد نقل كنيم تا ببينيد كه چگونه به اضطراب افتاده اند و به كجا پناه برده اند.

    سعد تفتازانى چنين مى گويد:

    تمامى دانشمندان مسلمان بر امامت ابوبكر اتّفاق نظر دارند و با گمان نيكو به آنان، چنين استفاده مى شود كه اگر به اين امر با دليل هاى روشن معرفت پيدا نمى كردند، هرگز همه آن ها بر امامت ابوبكر اتّفاق نظر نداشتند(3).


    ما در پاسخ او چنين مى گوييم:


    اگر در امامت ابوبكر چنين بگوييم ناچار بايد به خاطر گمان نيكو به اصحاب رسول خدا صلى اللّه عليه وآله از ايشان

    تقليد كنيم و اگر بحث تقليد به ميان آيد، ديگر چه نيازى است كه خود را به زحمت انداخته و با بررسى

    آيات قرآن و روايات اين مسئله را مورد بحث و گفت و گو قرار دهيم، بلكه از همان ابتدا مى گوييم: در اين امر از اصحاب رسول

    خدا صلى اللّه عليه وآله تقليد مى كنيم، و آن ها چنين كردند ما هم به پيروى از آنان راه ايشان را ادامه میدهيم.


    تفتازانى در ادامه مى گويد:

    بايد احترام اصحاب رسول خدا صلى اللّه عليه وآله حفظ شود و از طعن و تنقيص آن ها خوددارى گردد و بايد حديث هايى كه

    به گونه اى نقصى را براى آنان ثابت مى كند توجيه كرد، و آن ها را به غير ظاهر تأويل نمود و آن حديث را در ويژه مواردى كه به

    مهاجران و انصار مربوط مى شود توجيه كنيم(4).
    (1)

    البته ما در اين مورد در پژوهشى به نام «نقش شورى در امامت» درباره شورى سخن گفته ايم

  7. #27
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    سخن تفتازانى درباره دلايل اماميه


    سعد تفتازانى در كتاب خود سخن اماميّه را نقل مى كند و مى گويد:

    آن ها مى گويند كه بعد از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله امامى جز على نيست، زيرا امام داراى شرايطى از قبيل معصوم

    بودن از گناه، سفارش رسول خدا صلى اللّه عليه وآله و برتر بودن نسبت به همگان است، و در هيچ كدام از اصحاب چنين

    شرايطى ديده نشده است
    .



    وى پس از نقل اين گفتار، به بزرگ اماميّه شيخ محقق خواجه نصيرالدين طوسى و دانشمندان ديگر اماميه هجوم برده و به ساحت آن ها بى ادبى و جسارت مى كند.

    اكنون عين عبارت او را نقل مى كنيم تا حقيقت جويان از ميزان فهم و درك و ادب آن ها آگاه شوند، و سپس اين كلام را با سخنان علماى شيعه مقايسه كنند.

    سعد تفتازانى چنين مى گويد:

    «احتجّت الشيعة بوجوه لهم في إثبات إمامة علي بعد النبي من العقل والنقل، والقدح فيما عداه من أصحاب رسول اللّه الّذين قاموا بالأمر. ويدّعون في كثير من الأخبار الواردة في هذا الباب التواتر، بناء على شهرته فيما بينهم، وكثرة دورانه على ألسنتهم، وجريانه في أنديتهم، وموافقته لطباعهم، ومقارعته لأسماعهم.
    ولا يتأمّلون كيف خفي على الكبار من الأنصار والمهاجرين، والثقات من الرواة والمحدّثين، ولم يحتجّ البعض على البعض، ولم يبرموا عليه الإبرام والنقض.
    ولم يظهر إلاّ بعد انقضاء دور الإمامة وطول العهد بأمر الرسالة، وظهور التعصّبات الباردة، والتعسّفات الفاسدة، وإفضاء أمر الدين إلى علماء السوء، والملك إلى أُمراء الجور، ومن العجائب أنّ بعض المتأخّرين من المتشغّبين، الّذين لم يروا أحداً من المحدّثين ولا رووا حديثاً في أمر الدين، ملؤوا كتبهم من أمثال هذه الأخبار والمطاعن في الصحابة الأخيار، وإن شئت فانظر في كتاب التجريد المنسوب إلى الحكيم نصير الدين الطوسي، كيف نصر الأباطيل وقرّر الأكاذيب . . .»(1).


    شيعه در اثبات امامت على با دليل هاى عقلى و روايى به چند وجه اقامه دليل كرده است و به تمام كسانى كه بعد از رسول

    خدا صلى اللّه عليه وآله امر اُمّت را به دست گرفتند طعنه وارد كرده و درباره آنان عيب ها و نقص هاى زيادى گرفته اند، حتّى

    در بسيارى از حديث هايى كه در اين زمينه وارد شده ادّعاى تواتر مى كنند.

    چرا كه اين احاديث در ميان آن ها شهرت پيدا كرده و در همه زمان ها اين روايات بر سر زبان هايشان بوده و با طبيعت درونى

    آن ها هماهنگى داشته و همواره اين طعن ها و ايرادها را مى شنيدند، ولى هرگز فكر نمى كردند كه چگونه اين عيب ها از

    بزرگان مهاجر و انصار و روايت كنندگانى كه مورد اطمينان همه بوده اند مخفى مانده، و هيچ كدام از آن ها بر ديگرى دليل

    نياورده و چيزى كه دلالت بر درست يا نادرست بودن آن روايات باشد را بيان نكرده اند.

    اين طعنه ها و عيب ها از زمانى آغاز شد كه دوران امامت آنان گذشت و سرسختى هاى بى ارزش و كج روى هاى باطل

    آشكار شد و امر دين به دانشمندان بدكردار، و رياست بر مردم به پادشاهان ستم كار كشيده شد.

    خيلى عجيب است كه يكى از دانشمندان آن ها ـ كه اهل فتنه و آشوب بوده و از كسانى است كه گويا هيچ يك از گويندگان

    حديث را نديده و هيچ حديثى در دين روايت نكرده است ـ كتاب هايش را از اين گونه روايت ها و خبرهايى كه به اصحاب خوب

    رسول خدا صلى اللّه عليه وآله طعنه و ايراد وارد كرده پر نموده است. حال اگر مى خواهى به كتاب التجريد ـ كه نوشته

    نصيرالدين طوسى است ـ نگاه كن ببين چگونه از اباطيلى حمايت كرده و دروغ هايى را مقرر نموده است

  8. #28
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    نقد سخن تفتازانى


    در پاسخ تفتازانى مى گوييم:

    ما از تفتازانى سپاسگزاريم كه به همين مقدار ناسزا و ناروا گفتن به خواجه نصيرالدين طوسى رحمه اللّه اكتفا كرد، چرا كه

    ابن تيميّه به خاطر اين كه آن دانشمند نامى در كتاب التجريد از كتاب هاى اهل سنّت بر امامت امير مؤمنان على عليه

    السلام دليل آورده، نسبت هايى به او داده است كه هيچ مسلمانى در حقّ پست ترين مردم آن گونه سخن نمى گويد، و

    گناهان بزرگى به او نسبت داده كه گفتنى نيست(1).

  9. #29
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    كلام آخر



    اصل اين موضوع از اين قرار است كه ما ـ در برخى از مجلدات سلسه پژوهش هاى اعتقادى ـ بر امامت على عليه السلام

    از كتاب هاى اهل سنّت دليل اقامه كرده ايم و از كتاب هاى خودشان صحيح بودن آن دليل ها را بيان نموده ايم و

    تمام استدلال خود را با كمال ادب و متانت مطرح كرده
    و به هيچ يك از دانشمندان

    اهل سنّت ناسزا و بى ادبى نكرده ايم.



    امامت امير مؤمنان على عليه السلام را با سفارش و حديث معتبر از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله و معصوم بودن ايشان، و برترى آن حضرت را نسبت به تمام اصحاب ثابت كرده ايم.

    تمام اين استدلال ها را از كتاب هاى خود اهل سنّت و نظريات دانشمندان آن ها و معروف ترين كتاب هاى ايشان بازگو كرديم و هرگز ناسزا و سرسختى بى جا و كج روى نداشتيم.

    آن گاه در كتاب حاضر دليل هاى خود اهل سنّت در امامت ابوبكر را مورد بررسى قرار داديم كه گفته بودند: سفارش و حديث جداگانه اى از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله در اين باره نداريم; درباره اجماع و اتّفاق هم ـ با سختى و ناچارى ـ اعتراف كردند كه چنين اتّفاقى واقع نشده است.


    مهم ترين دليل آن ها را نيز كه برتر بودن ابوبكر از همه اصحاب بود بررسى نموديم و از يكايك كتاب هاى خودشان ناتمام بودن آن را بيان كرديم.

    به راستى گناه ما چيست كه دليل آن ها بر امامت ابوبكر ناتمام، و دليل امامت امير مؤمنان على عليه السلام بر امامتش از كتاب هاى آن ها تمام است؟
    چرا آنان از حقيقت بحث نمى كنند؟

    چرا حقيقت و واقعيّت تلخ مى شود؟

    براى چه به ناسزاگويى پناه مى برند؟

    چرا علماى شيعه را مورد هجوم سخنان خود قرار مى دهند؟

    آيا دشنام ها و شماتت ها، كشتارها و زندانى كردن دانشمندان شيعه از آغاز تا كنون براى آن ها كافى نيست؟

    تا كى مى خواهند به اين گونه رفتار ادامه دهند؟

    چرا چنين رفتار مى كنند؟

    ما مى خواهيم از حقيقت بحث كنيم و بدانيم بعد از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله به چه كسى اقتدا كنيم تا او را در

    اعتقادات و مشكلات علمى و احكام و دستورات واسطه بين خود و خدا قرار دهيم.

    ما مى خواهيم واقعيّت امر را براى خود روشن كنيم تا به پروردگار خود چنين بگوييم:

    خدايا! ما در دليل ها دقّت كرديم و جوياى حقيقت شديم و به اين نتيجه رسيديم كه اين شخص امام و پيشواى ما بعد از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله است و به وسيله اين پيشواى معصوم مى توانيم به تو نزديك شويم و ارتباط برقرار كنيم. اميدواريم همين تحقيق ما عذر پذيرفته شده اى در پيشگاه خداوند سبحان باشد.

    بنا بر اين، آن چه نقد و بررسى شد براى دوستى و دشمنى نبود، هيچ غرضى از مطرح كردن اين سخنان نداريم و نيازى هم به ناسزا گفتن و دشنام دادن نمى بينيم.

    راستى با اين حال، تا كى حقيقت تلخ خواهد بود؟

    تا كى حق را نخواهند پذيرفت و از آن پيروى نخواهند كرد؟

    براى چه ناسزا مى گويند؟ آيا جز افراد پست و نادان، اين گونه سخن مى گويند؟

    از خداوند سبحان مى خواهيم به ما توفيق دهد تا خشنودى او را فراهم آوريم. از حضرت بارى تعالى مى خواهيم ما را

    هدايت كند تا حقيقت ها را درك كرده و به آن عمل كنيم و پيرو حق و حقيقت باشيم. از او مى خواهيم در روز ملاقات با او و

    به هنگام رو به رو شدن با رسول خدا صلى اللّه عليه وآله صورت هايمان را نورانى و سفيد گرداند.

    صلوات و درود خدا بر حضرت محمّد صلى اللّه عليه وآله و خاندان پاك آن حضرت باد.

  10. #30
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    كتاب نامه


    1. قرآن كريم.
    حرف «الف»
    2. الإستيعاب: ابن عبدالبرّ، دار الكتب علميّه، بيروت، لبنان، چاپ اول، سال 1415.
    3. أسنى المطالب في أحاديث مختلفة المراتب: ابن درويش حوت، مكتبه التجارية الكبرى، مصر، چاپ اول، سال 1355.
    حرف «ت»
    4. تاريخ بغداد: خطيب بغدادى، دار الكتب علميّه، بيروت، سال 1417.
    5. تاريخ الخلفاء: جلال الدين سيوطى، منشورات شريف رضى، قم، ايران، چاپ اول، سال 1411.
    6. تاريخ مدينة دمشق: ابن عساكر، دار الفكر، بيروت، سال 1415.
    7. تلخيص المستدرك: ذهبى، دار المعرفه، بيروت، لبنان.
    8. تهذيب التهذيب: ابن حجر عسقلانى، دار الكتب علميّه، بيروت، لبنان، چاپ اول، سال 1415.
    9. تنزيه الشريعة المرفوعة عن الأحاديث الشنيعة الموضوعه: ابن عرّاق كنانى، دار الكتب علميّه، بيروت، لبنان، چاپ دوم، سال 1401.
    حرف «س»
    10. سنن ترمِذى: ترمِذى، دار الفكر، بيروت، چاپ دوم، سال 1403.
    11. سيره ابن هشام: ابن هشام، دار احياء التراث العربى، بيروت، لبنان، چاپ اول، سال 1415.
    حرف «ش»
    12. شرح المقاصد: تفتازانى، منشورات شريف رضى، قم، ايران، چاپ اول، سال 1409 و دار المعارف نعمانيه، پاكستان، چاپ اول سال 1401.
    13. شرح المنهاج: (مخطوط) عبرى فرقانى.
    14. شرح المواقف: سيد شريف الجرجانى ويليه حاشية السيالكوتى والحلبى، منشورات شريف رضى، قم، ايران، چاپ اول، سال 1412.
    حرف «ص»
    15. صحيح بُخارى: بُخارى، دار الفكر، بيروت، سال 1401.
    16. صحيح مسلم: مسلم نيشابورى، دار الفكر، بيروت.
    حرف «ض»
    17. الضعفاء الكبير: عُقَيلى، دار الكتب علميّه، بيروت، لبنان.
    حرف «ط»
    18. الطبقات الكبرى: ابن سعد، دار الكتب علميّه، بيروت، لبنان، چاپ دوم، سال 1418.
    حرف «ف»
    19. فتح البارى: ابن حجر، دار الكتب علميّه، بيروت، لبنان، چاپ اول، سال 1410.
    20. الفصل فى الأهواء والملل والنحل: ابن حزم اندلسى، دار الكتب علميّه، بيروت، لبنان، چاپ اول، سال 1416.
    21. فيض القدير: مناوى، دار الكتب علميّه، بيروت، لبنان، چاپ اول، سال 1415.
    حرف «ك»
    22. الكامل: عبداللّه عدى، دار الفكر، بيروت، چاپ سوم، سال 1409.
    23. كنز العمّال: متقى هندى، دار الرساله، بيروت، سال 1409.
    حرف «ل»
    24. اللآلى المصنوعه في الأحاديث الموضوعه: جلال الدين سيوطى، دار الكتب علميّه، بيروت، لبنان، چاپ اول، سال 1417 هـ .
    25. لسان الميزان: ابن حجر عسقلانى، مؤسسه اعلمى بيروت، لبنان، چاپ دوم، سال 1390.
    حرف «م»
    26. مجمع الزوائد ومنبع الفوائد: هيثمى، دار الفكر، بيروت، لبنان، سال 1412.
    27. المستدرك: حاكم نيشابورى، دار الكتب علميّه، بيروت، لبنان، چاپ اول، سال 1411.
    28. مسند احمد بن حنبل: احمد بن حنبل، دار احياء التراث العربى و دار صادر، بيروت، لبنان، چاپ سوم، سال 1415.
    29. المصنّف: ابن ابى شيبه كوفى، دار الفكر، بيروت، چاپ اول، سال 1409.
    30. منهاج السنة النبوية: ابن تيميّة، مكتبه ابن تيميّه، قاهره، مصر، چاپ دوم، سال 1409.
    31. ميزان الإعتدال: ذهبى، دار الكتب علميّه، بيروت، لبنان، چاپ اول، سال 1416.
    32. الموضوعات: ابن الجوزى، دار الكتب علميّه، بيروت، لبنان، چاپ اول، سال 1415.

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •