صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 30

موضوع: « خلافت ابوبکر » در ترازوی نقد !

  1. #1
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954
    سپاس ها
    922
    سپاس شده 423 در 307 پست

    New 1 « خلافت ابوبکر » در ترازوی نقد !

    بسم اللّه الرّحمن الرّحيم


    سرآغاز

    . . . آخرين و كامل ترين دين الهى با بعثت خاتم الانبياء، حضرت محمّد مصطفى صلى اللّه عليه وآله

    به جهانيان عرضه شد و آئين و رسالت پيام رسانان الهى با نبوّت آن حضرت پايان پذيرفت.

    دين اسلام در شهر مكّه شكوفا شد و پس از بيست و سه سال زحمات طاقت فرساى رسول خدا صلى اللّه عليه وآله و جمعى از ياران باوفايش،

    تمامى جزيرة العرب را فرا گرفت.

    ادامه اين راه الهى در هجدهم ذى الحجّه، در غدير خم و به صورت علنى، از جانب خداى منّان به نخستين رادمرد عالم اسلام پس از

    پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله يعنى امير مؤمنان على عليه السلام سپرده شد.

    در اين روز، با اعلان ولايت و جانشينى حضرت على عليه السلام،

    نعمت الهى تمام و دين اسلام تكميل و سپس به عنوان تنها دينِ مورد پسند حضرت حق اعلام گرديد.

    اين چنين شد كه كفرورزان و مشركان از نابودى دين اسلام مأيوس گشتند.

    ديرى نپاييد كه برخى اطرافيان پيامبر صلى اللّه عليه وآله، ـ با توطئه هايى از پيش مهيّا شده ـ

    مسير هدايت و راهبرى را پس از رحلت پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله منحرف ساختند،

    دروازه مدينه علم را بستند و مسلمانان را در تحيّر و سردرگمى قرار دادند.

    آنان از همان آغازين روزهاى حكومتشان، با منع كتابت احاديث نبوى،

    جعل احاديث، القاى شبهات و تدليس و تلبيس هاى شيطانى،

    حقايق اسلام را ـ كه همچون آفتاب جهان تاب بود ـ پشت ابرهاى سياه شكّ و ترديد قرار دادند.

    بديهى است كه على رغم همه توطئه ها، حقايق اسلام و سخنان دُرَرْبار پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله، توسّط امير مؤمنان على عليه السلام،

    اوصياى آن بزرگوار عليهم السلام و جمعى از اصحاب و ياران باوفا، در طول تاريخ جارى شده و در هر برهه اى از زمان، به نوعى جلوه نموده است.

    آنان با بيان حقايق، دودلى ها، شبهه ها و پندارهاى واهى شياطين و دشمنان اسلام را پاسخ داده و حقيقت را براى همگان آشكار ساخته اند.

    در اين راستا، نام سپيده باورانى همچون شيخ مفيد، سيّد مرتضى، شيخ طوسى، خواجه نصير، علاّمه حلّى، قاضى نوراللّه، مير حامد حسين،

    سيّد شرف الدين، امينى و . . .
    همچون ستارگانى پرفروز مى درخشد;

    چرا كه اينان در مسير دفاع از حقايق اسلامى و تبيين واقعيّات مكتب اهل بيت عليهم السلام، با زبان و قلم، به بررسى و پاسخ گويى شبهات پرداخته اند . . .
    و در دوران ما، يكى از دانشمندان و انديشمندانى كه با قلمى شيوا و بيانى رَسا به تبيين حقايق تابناك دين مبين اسلام و دفاع عالمانه از حريم امامت و ولايت امير مؤمنان على عليه السلام پرداخته است، پژوهشگر والامقام حضرت آيت اللّه سيّد على حسينى ميلانى، مى باشد.

    مركز حقايق اسلامى، افتخار دارد كه احياء آثار پُربار و گران سنگ آن محقّق نستوه را در دستور كار خود قرار داده و با تحقيق، ترجمه و نشر آثار معظّمٌ له،

    آن ها را در اختيار دانش پژوهان، فرهيختگان و تشنگان حقايق اسلامى قرار دهد.

    كتابى كه در پيش رو داريد، ترجمه يكى از آثار معظّمٌ له است كه اينك "فارسى زبانان" را با حقايق اسلامى آشنا مى سازد.

    اميد است كه اين تلاش مورد خشنودى و پسند بقيّة اللّه الأعظم، حضرت ولىّ عصر، امام زمان عجل اللّه تعالى فرجه الشريف قرار گيرد.

    مركز حقايق اسلامى
    خلافت ابو بکر در ترازوی نقد تألیف: (آیت الله سید علی حسینی میلانی (مد ظله))

  2. #2
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954
    سپاس ها
    922
    سپاس شده 423 در 307 پست

    پیش فرض

    بسم اللّه الرحمن الرحيم

    الحمد للّه ربّ العالمين والصلاة والسلام على محمّد وآله الطّاهرين ولعنة اللّه على أعدائهم أجمعين من الأوّلين والآخرين.


    پيش گفتار

    با توجّه به سلسله پژوهش هايى كه ارائه شد، برگزيده دليل هاى امامت امير مؤمنان على عليه السلام را از

    ديدگاه قرآن كريم،سنّت پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله و عقل بيان كرديم.

    ما در تمام اين موارد از روش دانشمندان علم كلامِ اهل سنّت خارج نشديم و شرط هايى را كه آن ها درباره امامت معتبر و لازم مى دانند، رعايت كرديم.


    اهل سنّت امامت را به اختيار و انتخاب مردم مى دانند و بر همين اساس براى امام خصوصيات و شرط هايى را لازم مى دانند

    تا به سبب دارا بودن آن ها براى امامت صلاحيّت پيدا كند.

    ما اين نوشتار را طبق همان شروط معتبر و لازم و بر اساس گفتار بزرگان و علماى اهل سنّت تحقيق و بررسى كرده و امامت امير مؤمنان على عليه السلام را ثابت نموديم.


    اكنون براى تكميل آن مطالب، در مورد دلايل اهل سنّت بر امامت ابوبكر بحث مى كنيم،

    زيرا آن سان كه ما بر امامت امير مؤمنان عليه السلام دليل هاى متعدّدى داريم، اهل سنّت نيز به نظر خودشان براى امامت ابوبكر دلايلى دارند،

    لذا به بررسى آن ها مى پردازيم تا ارزش آن ها بر حسب معيارهاى علمى آشكار گردد.

    ما در اين نوشتار نيز به آداب و روش بحث و مناظره ملتزم خواهيم بود و بديهى است كه اساس مناظره اين گونه است كه يا دليل هاى ارائه شده بايستى مورد قبول هر دو طرف باشد،

    و يا دليل هر گروه مورد قبول طرف مقابل باشد، تا به اين وسيله بتواند با طرف مقابل مناظره نموده و او را به پذيرش وادارد.

    ما در اين موضوع بر اساس كتاب ها و گفتار دانشمندان اهل سنّت به بحث و مناظره مى نشينم و به آداب بحث و مناظره، متانت در كلام و عدم تعصّب ملتزم هستيم

    تا روشن شود كه دلايل ايشان در خلافت ابوبكر، طبق گفتار علماى آنان نيز تمام و كامل نيست.

    و اگر چنين باشد پس چگونه مى توانند ما را به پذيرش دليل هايى وادار كنند كه حتّى بزرگان خودشان آن ها را قبول نداشته و به آن استدلال نمى كنند؟!

    در اين بحث بر مهم ترين و مشهورترين كتاب هاى علم عقايد اهل سنّت استناد مى كنيم كه عبارتند از:

    كتاب مواقف در علم كلام، شرح مواقف و شرح مقاصد.

    اين كتاب ها در قرن هشتم و نهم هجرى تأليف شده و در حوزه هاى علميّه تدريس مى شده اند. اساتيد فنّ از اهل سنّت شرح ها و حاشيه هاى زيادى بر اين كتاب ها نوشته اند.

    اگر به كتاب كشف الظنون مراجعه كنيد خواهيد ديد كه صاحب كتاب درباره آن سه كتاب چه گفته است،

    و مى يابيد كه حاشيه ها و شرح هاى بسيارى بر اين كتاب ها نوشته شده است.

    از طرفى اين كتاب ها از لحاظ اعتبارى محوريت دارند و بقيّه كتاب ها بر اساس آن ها گرد آمده اند و همچنين مورد قبول همگان هستند و اهل سنّت به آن ها استناد و اعتماد مى كنند.

  3. #3
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954
    سپاس ها
    922
    سپاس شده 423 در 307 پست

    پیش فرض

    بخش يكم

    مهم ترين دليل هاى خلافت ابوبكر

    مهم ترين استدلال هاى اهل سنّت بر امامت ابوبكر

    اكنون مهم ترين دليل هايى را كه اهل سنّت بر امامت ابوبكر ارائه كرده اند بررسى مى كنيم. متن شرح مواقف اين گونه است:

    مقصد چهارم: در مورد امام به حق بعد از رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله(1) است.

    امامت طبق اعتقاد ما مخصوص ابوبكر است ولى به اعتقاد شيعه امام به حق پس از پيامبر صلى اللّه عليه وآله على است.

    ما در اين موضوع دو راه ارائه مى نماييم:

    1 ـ راه تعيين امام سخن صريح پيامبر است.

    2 ـ راه تعيين امام اجماع مردم است.

    اما درباره امامت بعد از پيامبر سخنى از خدا و رسولش ديده نشده است(2) « خلافت ابوبکر » در ترازوی نقد ! « خلافت ابوبکر » در ترازوی نقد !

    و اما اجماع نيز بر غير ابوبكر ـ كه امّت اتفاق كرده اند ـ نداريم. « خلافت ابوبکر » در ترازوی نقد !

    فقط بر حقانيّت امامت سه نفر اجماع تحقّق مى يابد: ابوبكر، على و عباس(3).
    سپس آن دو نفر { على و عباس} به جهت اين كه مخالفتى با ابوبكر نكردند; پس اگر ابوبكر بر حق نبود به طور حتم آن ها با او منازعه مى كردند.

    بنا بر اين دليل امامت ابوبكر از طريق اجماع، كامل و تمام مى شود(4). « خلافت ابوبکر » در ترازوی نقد ! « خلافت ابوبکر » در ترازوی نقد !

    در اين استدلال اعتراف شد كه كلام صريحى از پيامبر صلى اللّه عليه وآله در مورد امامت ابوبكر يافت نشده است.

    از اين رو نخستين دليل بر امامت ابوبكر، همان اجماع و نبودن سخن صريح از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله است.

    نويسنده شرح مقاصد در بحث سوم در راه هاى ثبوت امامت مى گويد:

    راه تعيين امام يا سخن صريح است، يا اختيار امّت(5). امّا سخن صريح در حق ابوبكر موجود نيست، ولى او با اتّفاق و اجماع مردم به امامت نصب شده است(6).

    پس آشكار شد كه درباره امامت ابوبكر كلام صريحى از پيامبر صلى اللّه عليه وآله نرسيده و تنها دليل بر امامت او همان اجماع و اتفاق امّت است.

    راه سومى كه اهل سنّت در اين زمينه مطرح مى كنند راه افضليّت است.

    لذا همان گونه كه ما از افضليّت بحث مى كنيم آن ها نيز بحث مى كنند، ولى در اين مورد آن ها اختلاف نظر دارند، بعضى افضليّت را براى دارنده مَسند امامت شرط مى دانند و بعضى هم منكر آن هستند.

    بنا بر اين كسى كه اعتبار افضليّت را در امام انكار مى كند، اصرارى بر افضل و برتر بودن ابوبكر ندارد، مثل فضل بن روزبهان;

    ولى كسى كه افضليّت را در امام معتبر مى داند ناگزير است كه بر افضليّت و برتر بودن ابوبكر اصرار ورزد، چرا كه چنين

    كسى به امامت ابوبكر معتقد است.

    از كسانى كه افضليّت را در امام معتبر مى داند ابن تيميّه است و به خاطر همين مطلب اصرار دارد

    كه ابوبكر از همه اصحاب برتر است و آن چه را كه اماميّه بر افضليّت و برترى على عليه السلام استدلال كرده اند تكذيب مى كند.

  4. #4
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954
    سپاس ها
    922
    سپاس شده 423 در 307 پست

    پیش فرض

    بخش دوم


    مهم ترين دليل هاى فضيلت و برترى ابوبكر


    دليل هاى اهل سنّت در برترى ابوبكر

    در كتاب مواقف و شرح مواقف چنين آمده است:

    ما و بيشتر علماى پيشين معتزله ابوبكر را برتر مى دانيم

    و به اعتقاد شيعه و بيشتر علماى متأخر معتزله، على برترين فرد پس از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله است(1).

    بنابر آن چه كه پيش تر گفتيم، روشن شد كه دلايل اهل سنّت بر امامت ابوبكر اجماع و افضليّت است،

    البتّه اگر افضليّت او را معتبر بدانند و هيچ حديث و سفارشى از پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله بر امامت ابوبكر نداشته باشند.

    ما در اثبات امامت امير مؤمنان على عليه الصلاة والسلام از هر سه طريق (نص صريح پيامبر صلى اللّه عليه وآله، اجماع و افضليت) مى توانيم به نتيجه برسيم اما اين جا از ذكر آن ها صرف نظر مى كنيم.

    آنان اعتراف مى كنند كه هيچ حديث و كلام صريحى از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله بر امامت ابوبكر وجود ندارد.

    بنابر اين بر امامت ابوبكر فقط دو طريق ادعاى افضليت و اجماع باقى مى ماند.

    اينك دليل هايى را كه در مورد افضليت ابوبكر ارائه كرده اند بررسى مى كنيم:

  5. #5
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954
    سپاس ها
    922
    سپاس شده 423 در 307 پست

    پیش فرض

    دليل اول

    اولين دليلى كه براى برترى ابوبكر استدلال شده آيه اى از قرآن است. آن جا كه خداوند متعال مى فرمايد:

    (وَسَيُجَنَّبُهَا الاَتْقَى * الَّذى يُؤتى مالَهُ يَتَزَكّى * وَما لاَِحَد عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَة تُجْزى)(1).

    «به زودى باتقواترين مردم از آن ]آتش سوزان[ دور داشته مى شود. همان كسى كه مال خود را مى بخشد تا پاك شود و

    هيچ كس را نزد او حق نعمتى نيست تا بخواهد او را جزا دهد».

    نويسنده شرح مواقف مى گويد:

    بيشتر مفسّران گفته اند ـ و دانشمندان نيز به اين سخن تكيه كرده اند ـ كه اين آيه در شأن ابوبكر نازل شده است. ) « خلافت ابوبکر » در ترازوی نقد !

    و باتقواترين مردم است « خلافت ابوبکر » در ترازوی نقد ! و كسى كه تقوايش از همه بيشتر باشد در نزد خدا گرامى تر است،

    زيرا خداوند عزّ وجلّ مى فرمايد:

    (اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ اَتْقاكُمْ)(2). «همانا گرامى ترين شما در نزد خداوند، باتقواترين شماست».

    از اين رو ابوبكر در پيشگاه خداوند سبحان بافضيلت ترين مردم است. « خلافت ابوبکر » در ترازوی نقد !

    از طرفى، شكّى نيست كسى كه در نزد خدا گرامى تر و بافضيلت تر است. چنين فردى بايد بعد از رسول

    خدا امام و پيشواى مردم باشد
    و اين مطلبى است كه اشكالى در آن نيست.

    پس ابوبكر از همه اصحاب برتر است « خلافت ابوبکر » در ترازوی نقد ! و كسى كه بر همه امّت فضيلت و برترى دارد، همان براى خلافت بعد از رسول خدا

    صلى اللّه عليه وآله معيّن شده است(3). « خلافت ابوبکر » در ترازوی نقد ! « خلافت ابوبکر » در ترازوی نقد ! « خلافت ابوبکر » در ترازوی نقد !

  6. #6
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954
    سپاس ها
    922
    سپاس شده 423 در 307 پست

    پیش فرض

    [B]نارسايى دليل هاى ارائه شده در برترى ابوبكر

    ناتمام بودن دليل هاى اهل سنّت بر افضليّت ابوبكر

    آن چه بيان شد دليل هاى اهل سنّت بر افضليّت ابوبكر بود، حال اگر كسى بپرسد كه از ميان دليل هاى ياد شده،

    مهم ترين دليل آن ها چيست، در پاسخ او مى گوييم: از ميان ده دليل ذكر شده، ماجراى نماز خواندن ابوبكر بر مردم، و

    حديث: «اقتدوا باللذين من بعدي أبي بكر وعمر». «بعد از من به ابوبكر و عمر اقتدا كنيد».

    از همه آن ها مهم ترند، ولى ما يكايك اين دليل ها را بر اساس روايات و نظريات دانشمندان اهل سنّت مورد بحث و بررسى

    قرار مى دهيم.

    نقد و بررسى دليل اول


    نخستين دليلى كه ارائه شد گفتار خداوند متعال بود، آن جا كه مى فرمايد:

    (وَسَيُجَنَّبُهَا الاَتْقَى * الَّذى يُؤتى مالَهُ يَتَزَكّى * وَما لاَِحَد عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَة تُجْزى)(1)

    «به زودى باتقواترين مردم از آن (آتش جهنّم) دور داشته مى شود، همان كسى كه مال خود را مى بخشد تا پاك شود و هيچ

    كس را نزد او حق نعمتى نيست تا بخواهد او را جزا دهد».

    اين يك آيه قرآنى است. ما در بحث هاى گذشته، درباره آياتى كه مربوط به امامت امير مؤمنان على عليه السلام بود

    اين گونه يادآور شديم: دلالت اين آيه بر امامت امير مؤمنان على عليه السلام به اين بستگى دارد كه با دليل معتبر ثابت

    كنيم كه اين آيه در شأن و منزلت على عليه السلام نازل شده است،

    وگرنه اين آيه نيز، آيه اى از آيات قرآنى است كه هيچ نامى از حضرت على عليه السلام و غير ايشان در آن برده نشده است.

    بنا بر اين، استدلال به اين آيه بستگى به مقدّماتى دارد تا بر امامت ابوبكر دلالت نمايد:

    الف ـ استدلال به اين آيه براى امامت ابوبكر منوط بر اين است كه تمام دليل هايى كه بر معصوم بودن امير مؤمنان على عليه السلام اقامه شده است از اعتبار ساقط شوند.

    زيرا شخص معصوم در نزد خداى سبحان گرامى تر از كسى است كه مالش را در راه خدا مى بخشد.

    بنا بر اين، اگر اين آيه درباره ابوبكر نازل شده باشد، استدلال به آن بستگى دارد بر باطل كردن ادلّه اى كه

    اماميه بر عصمت امير مؤمنان على عليه السلام اقامه كرده اند،


    وگرنه اگر يكى از آن ادلّه ثابت شود، مقام و منزلت على عليه السلام نزد خدا بالاتر و گرامى تر خواهد بود و

    استدلال به اين آيه براى امامت ابوبكر باطل خواهد شد.

    ب ـ استدلال به اين آيه بر گرامى تر بودن ابوبكر نزد خداوند، آن گاه تمام خواهد بود

    كه ادلّه اى كه بر افضليّت امير مؤمنان على عليه السلام اقامه شده است تمام نباشد،

    وگرنه آن ادلّه صحيح و تمام، با احاديثى كه در تفسير اين آيه و دلالت آن بر گرامى تر بودن ابوبكر وجود دارد،

    معارض خواهند بود و هر دو حجّت خواهند بود و پس از تعارض هر دو ساقط خواهند شد


    و لذا اين آيه دلالتى بر امامت ابوبكر نخواهد كرد. البته به شرط آن كه استدلال به اين دلايل صحيح باشد و احاديث مربوط به

    آيه حجيّت داشته باشد.

    از مواردى كه نياز به استدلال و دليل ندارد اين است كه:

    على عليه السلام هرگز بر هيچ بُتى سجده نكرده، ولى ابوبكر بر بُت سجده كرده است. و به همين دليل است كه

    اهل سنّت هنگامى كه نام على عليه السلام را ذكر مى كنند، مى گويند:

    «كرّم اللّه وجهه» يعنى خداوند روى او را گرامى دارد ؛ و همين اقتضا مى كند كه على عليه السلام

    در پيشگاه خداوند سبحان گرامى تر از ديگران باشد.

    ج ـ استدلال به اين آيه مباركه به اين بستگى دارد كه آيه قطعاً در شأن ابوبكر نازل شده باشد و حال آن

    كه مفسّران در تفسير آيه اختلاف نظر دارند و سه نظريّه درباره آن ذكر كرده اند:

    نظريه يكم: آيه براى عموم مؤمنان است و اختصاص به يك مؤمن ندارد.

    نظريه دوم: آيه درباره قصّه ابودحداح و مردى كه صاحب درخت خرما بود نازل شده است، كه در تفسير در المنثور آمده است و

    هيچ ارتباطى به امامت ابوبكر ندارد.

    نظريّه سوم: آيه در شأن ابوبكر نازل شده است.

    بنا بر اين، امكان نزول آيه درباره ابوبكر، يكى از نظريات سه گانه است، و همين نظريّه نيز بستگى دارد به اين

    كه
    سند اين روايت صحيح باشد، و اگر سند آن تمام نباشد، استدلال به اين آيه درباره ابوبكر باطل خواهد شد.

    حال شما را با سند اين روايت و تصريحى كه به ضعف آن شده است، آشنا مى سازيم:

    اين روايت را طبرانى نقل كرده است و حافظ هيثمى در مجمع الزوائد پس از نقل طبرانى مى گويد:

    در سند اين روايت، مصعب بن ثابت است و او از نظر نقل حديث ضعيف است(2).

    پس نظريّه سوم كه يكى از نظريّات سه گانه بود، به اين روايت استناد دارد و چون اين روايت ضعيف است
    آن نظريه نيز از درجه اعتبار ساقط مى شود.

    از طرفى مصعب و فرزندان زبير همان گونه كه در كتاب هاى مفصّل بيان شده است، از اهل بيت عليهم السلام منحرف بودند. يحيى بن مَعين، احمد بن حنبل و ابوحاتِم، مصعب را ضعيف شمرده اند.

    نَسايى در مورد او مى گويد: مصعب از نظر نقل حديث قوى نيست. البته ديگر دانشمندان نيز درباره او
    سخنانى گفته اند(3).

    حال چگونه مى توان براى گرامى تر بودن و افضليّت ابوبكر به آيه اى استدلال كرد كه

    در تفسير آن اولاً سه نظر مختلف وجود دارد،ثانياً نظرى كه مى گويد آيه در شأن
    ابوبكر است به روايتى ضعيف استدلال كرده است؟

    افزون بر اين، باز هم تكرار مى كنيم كه اقامه اين استدلال بستگى دارد به اين كه ادلّه اماميّه بر افضليّت و برترى امير
    مؤمنان على عليه السلام و امامت آن حضرت، تمام نباشد.

  7. #7
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954
    سپاس ها
    922
    سپاس شده 423 در 307 پست

    پیش فرض

    دليل دوم


    دومين دليل بر افضليّت و برترى ابوبكر سخن پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله است كه مى فرمايد:

    «إقتدوا باللّذين من بعدى ابوبكر وعمر»(1). «پس از من به دو نفر اقتدا كنيد: ابوبكر و عمر».

    واژه«اقتدوا» فعل امر است ازسويى تمام مسلمانان مورد خطاب پيامبرخدا صلى اللّه عليه وآله هستند

    و اين خطاب شامل على هم مى شود « خلافت ابوبکر » در ترازوی نقد !. پس او هم مأمور است كه به شيخين(ابوبكر و عمر) اقتدا كند. « خلافت ابوبکر » در ترازوی نقد ! « خلافت ابوبکر » در ترازوی نقد !

    بنابر این بر على واجب است كه بر آن دو اقتدا كند « خلافت ابوبکر » در ترازوی نقد ! « خلافت ابوبکر » در ترازوی نقد ! و كسى كه ديگران به او اقتدا مى كنند همان امام و پيشواست.


    اهل سنّت اين حديث نبوى را در كتاب هايشان روايت كرده اند. از اين رو، اين سخن پيامبر دليل بر امامت ابوبكر خواهد بود

    و خلافت عمر فرع خلافت ابوبكر است. اگر خلافت ابوبكر ثابت شود خلافت عمر نيز ثابت خواهد شد.

    گرچه اكنون درباره خلافت عمر نقد و بررسى نمى كنيم.

  8. #8
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954
    سپاس ها
    922
    سپاس شده 423 در 307 پست

    پیش فرض

    نقد و بررسى دليل دوم


    دومين دليل آن ها حديثى از پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله است آن جا كه مى فرمايد:

    «اقتدوا باللذين من بعدي أبي بكر وعمر». «بعد از من به ابوبكر و عمر اقتدا كنيد».

    اين حديث از بهترين دليل هايى است كه اهل سنّت براى امامت ابوبكر و عمر به آن استناد مى كنند و در كتاب هاى كلامى

    و اصولى به آن استدلال مى نمايند. آن ها با استناد به اين حديث اتّفاق نظر ابوبكر و عمر را در هر امرى حجّت مى دانند و با تكيه بر اين حديث، حجت بودن سيره و روش ابوبكر و عمر را ثابت مى كنند.

    بنا بر اين، حديث از اهميّت خاصى برخوردار است به خصوص كه احمد بن حنبل در مُسند، ترمِذى در صحيح و حاكم در

    مستدرك آن را نقل كرده اند(1). از اين رو، اين حديث در كتاب هاى معتبر و مشهور آمده است و آن ها در بحث هاى مختلف به آن استدلال مى كنند.

    يادآورى مى كنيم كه اگر پژوهشگرى منصف سندهاى اين حديث را بررسى كند و با دقّت و ژرف نگرى

    نظريات دانشمندان اهل سنّت را درباره حالات كسانى كه اين حديث را روايت كرده اند كاوش نمايد ملاحظه خواهد كرد كه

    تمام كسانى كه اين حديث را روايت كرده اند، افرادى ضعيف هستند; اين مطلب آن قدر آشكار است كه بزرگان

    علماى اهل سنّت نيز بسيارى از راويان اين حديث را ضعيف شمرده و با انواع جرح و تعديل هاى رجال شناسى كاستى

    هاى آن ها را بيان كرده اند.


    ما براى هموار كردن اين راه، و دسترسى آسان پژوهشگران به نظريات آنان خلاصه اى از سخنان دانشمندان اهل سنّت را درباره راويان اين حديث بيان مى كنيم.

    مَناوى در كتاب فيض القدير فى شرح الجامع الصغير(2) در شرح اين حديث مى گويد:

    ابوحاتِم اين حديث را نپذيرفته و آن را عليل شمرده و گفته است: بزّار همانند ابن حزم اين حديث را صحيح نمى داند(3).

    طبق اين نقل، سه تن از بزرگان اهل سنّت يعنى ابوحاتِم، ابوبكر بزّار و ابن حزم اندلسى اين حديث را رد كرده اند.

    از طرفى ترمِذى كه اين حديث را در كتابش به بهترين طريق آن نقل كرده است با صراحت راويان، آن را ضعيف مى شمارد(4).

    از سوى ديگر اگر به كتاب الضعفاء الكبير ابى جعفر عُقيلى مراجعه كنيد خواهيد ديد كه او اين گونه اظهار نظر كرده است:

    اين حديث انكار شده است و هيچ اصل و اساسى ندارد(5).

    نگارنده ميزان الاعتدال به نقل از ابوبكر نقّاش مى گويد: اين حديث بى ارزش است(6).

    دارقُطْنى كه در نقل احاديث لقب اميرالمؤمنين را در قرن چهاردهم هجرى به خود اختصاص داده است

    درباره اين حديث مى گويد: اين حديث ثابت نيست(7).

    علاّمه عبرى فرغانى ـ درگذشته سال 743 ـ در شرحى كه بر كتاب منهاج بيضاوى نگاشته است

    مى گويد: اين حديث، جعلى است(8).

    حافظ ذهبى در ميزان الاعتدال در موارد مختلفى اين حديث را نقل مى كند، آن گاه آن را

    تكذيب و باطل مى سازد(9).


    وقتى كه به تلخيص مستدرك مراجعه مى كنيم، ملاحظه مى نماييم كه حاكم پس

    از نقل اين حديث مى گويد: به طور جدّ سند اين حديث بى ارزش است

    هيثمى در مجمع الزوائد اين حديث را از طريق طبرانى نقل مى كند و مى نويسد: در سند اين حديث كسانى هستند كه آن

    ها را نمى شناسم(11).

    ابن حجر عسقلانى حافظ و شيخ الإسلام نيز در لسان الميزان در موارد متعدّدى

    اين حديث را ذكر كرده و در هر بار به سقوط آن حكم كرده است
    (12).

    همچنين علماى قرن دهم هجرى همانند شيخ الإسلام هروى در كتاب الدرالنضيد من مجموعة الحفيد

    كه در دسترس است ـ مى گويد: اين حديث، جعلى است(13).

    ابن درويش حوت نيز در كتاب أسنى المطالب فى احاديث مختلفة المراتب اين حديث را آورده است و

    نظرهايى را كه علما درباره ضعف و بطلان اين روايت ابراز داشته اند ذكر كرده است(14).

    جالب اين است كه حافظ ابن حزم اندلسى در استدلال به اين حديث سخن مهمّى را بيان مى كند، وى

    مى گويد: اگر تدليس و يا بيان امرى را كه اگر دشمنان ما به آن دست مى يافتند، از خوشحالى پرواز میکردند

    يا از ناراحتى ساكت و مبهوت مى شدند جايز مى دانستيم، به طور قطع به اين روايتى كه نقل شده است احتجاج میكرديم

    كه حضرتش فرموده باشد: «پس از من به آن دو ـ يعنى ابوبكر و عمر ـ اقتدا كنيد»; ولى اين حديث صحيح نيست و خداوند ما

    را از احتجاج و استدلال به آن چه صحيح نيست در امان دارد
    (15).

    بنا بر آن چه گفته شد، شايسته نيست براى مباحث امامت به اين حديث استدلال شود، خواه از جانب اماميّه باشد يا از اهل سنّت؛ حتّى اگر ما نيز بخواهيم براى امامت امير مؤمنان على عليه السلام به چنين احاديثى كه عموم دانشمندان آن را رد كرده و باطل مى دانند، استدلال كنيم هرگز نمى توانيم بر اهل سنّت احتجاج كرده و براى اثبات امامت دليل بياوريم و در هيچ مورد نمى توان به چنين حديثى استدلال كرد.

    برخى از اهل سنّت اگر چه مى دانند كه اين حديث از درجه اعتبار ساقط است و ارزشى ندارد اما وقتى

    آن را از لحاظ دلالت و معنا براى اثبات امامت ابوبكر مفيد مى بينند از روى ناچارى و به دروغ، آن را به شيخين و يا به دو كتاب

    صحيح مسلم و صحيح بُخارى نسبت مى دهند.


    به عنوان نمونه قارى در كتاب شرح الفقه الاكبر الى صحيحى البُخارى و المسلم این حديث را به كتاب

    صحيح مسلم و صحيح بُخارى نسبت مى دهد با اين كه اين حديث در آن دو كتاب موجود نيست و اگر چه آن ها اعتراف

    كرده اند كه اين حديث باطل است ولى اين گروه غافلند از اين كه روزى مردم به كتاب هاى آن ها مراجعه مى كنند و مطالب

    آن را تحقيق و بررسى خواهند كرد.

    از طرفى چگونه ممكن است كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله به مردم امر كند كه به ابوبكر و عمر اقتدا كنيد با

    اين كه آن دو نفر در بسيارى از موارد با هم اختلاف نظر داشتند.
    به راستى مسلمانان بايد به چه كسى اقتدا كنند؟

    چگونه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله امر مى كند كه به آن دو اقتدا كنيد با آن كه صحابه پيامبر صلى اللّه عليه وآله در بسيارى از گفته ها و عملكردهاى ابوبكر و عمر با آن ها مخالفت مى كردند؟


    آيا مى توانيم بگوييم همه كسانى كه با ابوبكر و عمر مخالفت كرده اند فاسق هستند؟ « خلافت ابوبکر » در ترازوی نقد !


  9. #9
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954
    سپاس ها
    922
    سپاس شده 423 در 307 پست

    پیش فرض

    دليل سوم

    سومين دليل براى برترى ابوبكر، حديثى است كه از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله نقل شده است كه حضرتش به
    ابى الدرداء فرمود:

    واللّه ما طلعت شمس ولا غربت بعد النبيين والمرسلين على رجل أفضل من أبي بكر».

    «به خدا سوگند! بعد از پيامبران، خورشيد بر مردى بهتر از ابوبكر طلوع و غروب نكرده است»(1). « خلافت ابوبکر » در ترازوی نقد ! « خلافت ابوبکر » در ترازوی نقد ! « خلافت ابوبکر » در ترازوی نقد !


    در حقيقت اين حديث صلاحيّت دارد كه بر امامت ابوبكر صراحت و تأكيد داشته باشد و با اين حديث،

    ابوبكر از على عليه السلام افضل و برتر خواهد بود « خلافت ابوبکر » در ترازوی نقد !و عقل نيز مقدم كردن انسان معمولى

    را بر صاحب فضيلت و يا مقدم كردن صاحب فضيلت را بر كسى كه فضيلتش بيشتر است قبيح مى داند.

    پس تنها كسى كه بايد بعد از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله به خلافت برسد ابوبكر است.

  10. #10
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954
    سپاس ها
    922
    سپاس شده 423 در 307 پست

    پیش فرض

    نقد و بررسى دليل سوم

    سومين دليل حديثى است كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله به ابى الدرداء فرمود: «آفتاب بعد از پيامبران و رسولان بر هيچ

    مردى بهتر از ابوبكر طلوع و غروب نكرده است».

    اين حديث نزد اهل سنّت به شدّت ضعيف است.

    طبرانى آن را در اوسط با سندى روايت كرده است كه هيثمى درباره آن مى گويد: در سند حديث، اسماعيل

    بن يحيى تيمى است و او مردى دروغگوست.
    « خلافت ابوبکر » در ترازوی نقد ! « خلافت ابوبکر » در ترازوی نقد ! « خلافت ابوبکر » در ترازوی نقد !

    هيثمى همين حديث را در مجمع الزوائد با سند ديگرى از طبرانى روايت كرده و مى گويد:

    يكى از راويان اين حديث بقيّة بن الوليد است و او مردى ضعيف و حيله گر است(1).

    از اين رو، اين حديث در نزد علماى علم رجال اعتبار و ارزشى ندارد.

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •