صفحه 5 از 5 نخستنخست 12345
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 45 , از مجموع 45

موضوع: نگاهي به آيۀ « ولايت » ..

  1. #41
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    آيا حضرت على با ابوبكر بيعت كرد؟

    همان گونه كه اشاره شد، برخى مى گويند: امير مؤمنان على عليه السلام با ابوبكر بيعت كرد. ما اين ادعا را از چهار محور پاسخ مى دهيم:

    نخست آن كه اين ادّعا بايد نقد و بررسى شود.

    دوم آن كه بيان شد كه بيعت، يك نوع قرارداد و به اصطلاح يك امر انشايى است و حقيقت انشا ـ بنا بر مسلك تحقيق و آن چه كه نظر بزرگان، بدان منتهى مى شود ـ عبارت از اعتبار و ابراز است. اگر بپذيريم امير مؤمنان على عليه السلام دست در دست ابوبكر ابن ابى قحافه گذاشته باشند، ولى از كجا معلوم كه با اين دست در دست گذاشتن، خلافت و لزوم اطاعت او را هم اعتبار كرده باشند؟

    اگر كسى بگويد: ظاهر حال هر بيعت كننده اى اين است كه با اين كار، اعتبارى را كه روح بيعت به وجود آن است، اظهار و ابراز مى كند;

    مى گوييم: آرى، ظاهر حال همين گونه است و در جاى خود ثابت شده كه چنين ظواهرى حجّت هستند، ولى همه اين ها در صورتى است كه آن ظاهر به معارضى اقوى مبتلا نباشد، در صورتى كه در مورد ما خطبه شقشقيّه و نظير آن از امير مؤمنان على عليه السلام صادر شده است كه حضرت در آن چنين تصريح فرمودند:


    واللّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَها ابْنُ أبي قُحَافَةِ;1

    به خدا سوگند! ابوبكر بن ابى قحافه منصب خلافت و جانشينى را به خود بست و حال آن كه حقّ او نبود.

    سوم آن كه اگر بيعتى بين حضرت على عليه السلام و ابوبكر واقع شده، بنابر نقل مورّخان در شرايطى بوده كه هرگز نمى توان به آن حضرت نسبت رضايت به خلافت ابى بكر را داد، براى آگاهى بيشتر در اين زمينه كافى است به كتاب الامامة والسياسة تأليف ابن قتيبه دينورى رجوع شود تا چگونگى قضيّه تا حدودى روشن گردد.
    برخى از اهل سنّت براى فرار از پذيرش اين واقعيّت چاره اى نديدند جز اين كه انتساب اين كتاب را به ابن قتيبه منكر شوند; و اين راه نيز دردى را دوا نمى كند; زيرا به يقين اين كتاب از مؤلفات ابن قتيبه است، بزرگان اهل سنّت در قرون گذشته، مطالبى را از آن نقل كرده و به صراحت به ابن قتيبه نسبت داده اند.2

    چهارم آن كه اگر بيعتى بين حضرت على عليه السلام و ابوبكر واقع شده، بنابر نقل صحيح بخارى بعد از شهادت حضرت صدّيقه طاهره فاطمه زهرا عليها السلام بوده است.
    از طرفى بنا به نقل اهل سنّت شهادت حضرت زهرا عليها السلام شش ماه بعد از رحلت رسول خدا صلى اللّه عليه وآله بوده است، آن سان كه در صحيح بخارى آمده است. بنابراين، چرا حضرت على عليه السلام در اين مدت طولانى بيعت نكرده است؟

    چرا حضرت زهرا عليها السلام را به بيعت وادار نكرده اند؟

    با وجود چنين دلايلى اگر در ظاهر حضرت على عليه السلام با او بيعت كرد، كجا ظهورى براى آن بيعت منعقد مى شود كه نشان گر امضاى خلافت ابوبكر باشد و اطاعت او را بر امّت لازم بداند؟

    البتّه تمام اين موارد بر فرضى است كه امر خلافت و امامت با بيعت قابل اثبات باشد كه بطلان اين مطلب پيش تر بيان گرديد.

  2. #42
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    حضرت على و حضور در نماز جماعت خلفا

    برخى از اهل سنّت ادّعا كرده اند كه امير مؤمنان على عليه السلام در نماز خلفا شركت مى كرد. مى توان گفت كه اين ادّعا از مصاديق بارز «رُبَّ مَشْهُور لا أَصْلَ لَهُ» است كه چه بسيار مطالب و قضاياى مشهورى كه اصل و ريشه درستى ندارند.

    البته به رغم اين كه حتّى برخى از بزرگان، اين قضيّه را به عنوان امر مسلّمى اتّخاذ كرده اند، ولى ما تا كنون مدرك معتبر و قابل اعتنايى براى تثبيت اين مطلب نيافته ايم; چرا كه سند معتبر و غير قابل مناقشه اى در دست نيست كه آن حضرت همواره به نماز خلفا حاضر مى شده اند؟

    آن چه در اين باره موجود است مطلبى است كه ابو سعد سمعانى در كتاب انساب الأشراف آورده است كه در واقع مى توان آن را از معجزات امير مؤمنان على عليه السلام در ارتباط با رسوا كردن مخالفان به شمار آورد، در اين قضيّه نقشه قتل آن حضرت را پى ريزى كرده بودند. ما اين جريان را در بحث هاى خود نقل كرده ايم.1

    شايد اين واقعه حاكى از آن باشد كه هنوز اميرالمؤمنين عليه السلام با ابوبكر بيعت نكرده بودند و يا عدم رضايتشان بر همگان معلوم بوده، وگرنه وجهى براى اين نبود كه به قتل آن حضرت تصميم بگيرند.

  3. #43
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    آيا بين امير مؤمنان على و خلفا پيوند سببى بود؟

    بنابر تحقيق مسلّم و غير قابل انكار انتسابات و پيوندهايى كه بين بنى هاشم و امويان رخ داده «يكطرفى» بوده است، به اين معنا كه عمدتاً امويان و ديگر مخالفان بوده اند كه با بنى هاشم پيوند بسته و از بنى هاشم دختر گرفته اند، ولى در بنى هاشم، كسى نيست كه از مخالفان دخترى گرفته باشد. دست كم آن چه مسلّم و قطعى است اين كه مادر هيچ يك از ائمّه اطهار عليهم السلام از امويان نمى باشد.

    در اين زمينه دو مورد قابل بحث و تحقيق است:


    1 . دامادى امام محمد باقر عليه السلام با قاسم بن محمّد بن ابى بكر.

    قاسم از فقهاى مدينه و شخصى موجَّه و وزين بوده است كه حضرت امام باقر عليه السلام، امّ فروه دختر او را به همسرى گرفتند. اين مخدّره، مادر امام صادق عليه السلام است.

    2 . ازدواج امّ كلثوم دختر حضرت على عليه السلام با عمر بن خطّاب.

    اهل سنّت مى گويند: وقتى شما در خطاب به امامان خود مى گوييد:


    اَشْهَدُ أنَّكَ كُنْتَ نُوراً في الأصْلابِ الشّامِخَةِ والأَرْحَامِ المُطَهَّرَةِ;

    گواهى مى دهم كه شما به صورت نورى در پشت مردانى عالى درجه و رحم هاى پاك و دور از پليدى بوده ايد;


    پس ابوبكر كه پدر بزرگ مادرِ امام صادق عليه السلام است از «اصلاب شامخه» مى باشد و بايد به ايمان و پاكى او قائل بشويد.

    در پاسخ اين استدلال چنين مى گوييم:

    هر دو مقدّمه اين استدلال صحيح و بدون ترديد مورد تصديق شيعه است، به اين معنا كه ترديدى نيست كه امّ فروه دختر قاسم، همسر امام محمّد باقر و مادر ششمين امام شيعيان جعفر بن محمّد الصّادق عليهما السلام است و قاسم نواده ابوبكر مى باشد.

    از طرف ديگر نيز شكّى نيست كه مضمون عبارت ياد شده كه از فرازهاى زيارت وارث است از اعتقادات شيعيان به شمار مى رود; ولى نتيجه اى كه از اين دو مقدّمه گرفته شده، از مواردى است كه مادرِ جوان مرده بدان مى خندد; زيرا كه

    اوّلاً بر آشناى با استعمالات عرب پنهان نيست كه منظور از واژه «اَصْلاب» در زيارت شريفه، اجداد پدرى هستند1 و اجداد پدرى امامان شيعه عليهم السلام، تا حضرت آدم ابوالبشر معلوم بوده و روشن است كه هيچ ارتباطى با «ابوبكر» ندارند.

    ثانياً منظور از واژه «ارحام» بانوانى هستند كه نور امام عليه السلام از پشتِ پدر به رحم آن بانو منتقل شده است، كه در نتيجه در خود امامان شيعه، همسر هر امامى كه مادرِ امام بعدى به شمار مى رفته بدون شكّ، طاهره و مطهّره بوده و اين معيار در جانب مادران ائمّه عليهم السلام تا حضرت حوّاء همين گونه است.

    براى مثال «سَلمى» همسر حضرت هاشم عليه السلام بانويى طاهره و مطهّره بوده است، كه اين بانو، مادر حضرت عبدالمطّلب به شمار مى رود.

    هم چنين همسر حضرت عبدالمطّلب عليه السلام كه مادر حضرت ابوطالب عليه السلام است نيز بانويى پاكدامن، طاهره و مطهّره بوده است.

    با عنايت به آن چه بيان شد به طور كامل روشن گشت كه «ابوبكر ابن ابى قحافه» نه در شمار «اصلاب» قرار مى گيرد و نه در عداد «ارحام» و اساساً، اين دو كلمه، هيچ گونه ارتباطى با ابوبكر ندارند، تا اين كه شيعه، ملزَم به تكريم جناب ايشان(!!) باشد.

  4. #44
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    چگونگى ازدواج امّ كلثوم با عمر

    مورد دوم ازدواج امّ كلثوم عليها السلام دختر حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام با عمر بن خطّاب بود كه مى خواهند بدين وسيله فضيلتى را براى عمر اثبات و آن چه را كه بعد از رحلت رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله بوده، انكار كنند. اين مورد نيز به بررسى و نقد نياز دارد.

    اين قضيّه از دو جهت بايد به دقّت بررسى شود:


    1 . از جهت روايات شيعه.

    2 . از جهت روايات مخالفان.


    از نظر روايات معتبر شيعه، جريان چنين است:

    عمر بن خطّاب از امير مؤمنان على عليه السلام، دختر كوچكترشان حضرت امّ كلثوم را خواستگارى نمود، حضرت على عليه السلام از اين كه دخترشان كم سنّ و سال است و آمادگى براى ازدواج ندارد به او پاسخ ردّ دادند.


    پس از زمانى عمر، عبّاس عموى رسول خدا صلى اللّه عليه وآله را ملاقات نمود و از او پرسيد: آيا عيب و عارى در من سراغ دارى؟!!

    عبّاس گفت: مگر چه اتّفاقى افتاده؟ منظورت از اين سؤال چيست؟

    عمر گفت: از فرزند برادرت ـ يعنى اميرالمؤمنين عليه السلام ـ دخترش را خواستگارى نمودم، ولى به من جواب ردّ داد.

    آن گاه عمر، عبّاس (بلكه اميرالمؤمنين عليه السلام و بنى هاشم) را تهديد كرد و افزود: به خدا سوگند! چاه زمزم را پر مى كنم، آثار جلالت و عظمت بنى هاشم را (در مكّه و مدينه) از بين مى برم و دو نفر شاهد عليه على بر دزدى او اقامه مى نمايم و حدّ سارق بر او جارى مى كنم.

    عبّاس نزد امير مؤمنان على عليه السلام آمد و آن چه بين او و عمر گذشته بود به عرض آن حضرت رساند و از آن بزرگوار خواست كه تصميم گيرى درباره اين ازدواج را به او واگذار نمايد.


    امير مؤمنان على عليه السلام نيز به تقاضاى عمويشان به اين خواستگارى پاسخ مثبت دادند. آن گاه عبّاس، امّ كلثوم را به عقد عمر درآورد.

    پس از آن كه عمر كشته شد، اميرالمؤمنين عليه السلام آن مخدّره را به خانه خودشان انتقال دادند.

    و آن گاه كه از امام صادق عليه السلام درباره اين ازدواج سؤال شد.

    حضرت فرمودند:


    إنّ ذلك فرج غصباه;1

    اين ناموسى است كه از ما غصب شده است.

    گفتنى است كه عدّه اى از قدماى بزرگ شيعه مانند شيخ مفيد رحمه اللّه و سيّد مرتضى رحمه اللّه اصل واقعه تزويج و حتّى مجرّد اجراى عقد را نفى كرده اند و عدّه بسيارى از بزرگان شيعه با ادلّه عقلى و نقلى اصل ازدواج را تكذيب نموده اند.

    از روايات شيعه ـ كه از نظر سند قابل مناقشه نيستند ـ چيزى بيش از اين كه بيان گرديد، برنمى آيد و چنين ازدواجى اگر واقع شده باشد بر چيزى كه مطلوب آن هاست، دلالت ندارد.

  5. #45
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    بررسى ديدگاه اهل سنّت

    پيش از آن كه روايات مخالفان را بررسى نماييم تذكّر اين نكته ضرورى است كه قضيّه تزويج امّ كلثوم آن چنان كه ادّعا مى شود و با آب و تاب نقل مى كنند در صحيح بخارى، صحيح مسلم و ديگر صحاح ششگانه نيامده است، هم چنين در اكثر قريب به اتّفاق مسانيد و معاجم مشهور و معتبر عامّه، اثرى از كيفيّت اين واقعه يافت نمى شود.

    اين موضوع جدّاً جاى دقّت و توجّه است كه واقعه اى كه اين گونه براى اهل سنّت مؤثّر است، چگونه از روايت تفصيل آن غفلت كرده اند و اساساً آيا غفلت يا تغافل در نقل چنين امرى با اين همه اهميّت، جا دارد؟

    نه; بلكه معلوم مى شود كه اصل واقعه پايه و اساسى ندارد، وگرنه به اين آسانى از آن نمى گذرند، گرچه در نظر ما شيعيان، اثبات امر امامت و خلافت با آن رفعت و جلالتى كه دارد، با چنين امورى حتّى اگر وقوعش مسلّم باشد (تا چه رسد به اين كه اصل وقوع، هنوز مورد ابهام است) آب در هاون كوفتن و خطّ بر آب نقش كردن است.

    پس از تذكّر اين نكته، به بررسى رواياتى كه در كتاب هاى اهل سنّت آمده است مى پردازيم:

    آنان اين واقعه را از دو طريق نقل كرده اند:


    1 . طريق اهل بيت.1
    2 . طريق غير اهل بيت.2

    بزرگان اهل جرح و تعديل از محققان اهل سنّت روايات هر دو طريق را تضعيف كرده اند و هيچ يك را قابل اعتنا ندانسته اند.

    افزون بر اين، متن اين روايات مضطرب و آشفته است كه همين اضطراب متن از نظر محققان، از اسباب تضعيف حديث است.


    نتيجه اين كه:

    اوّلاً: در ميان كتاب هاى اهل سنّت، كتاب هاى معتبرى مانند صحاح و اكثر قريب به اتّفاق مسانيد و معاجم نام و نشانى از وقوع اين تزويج با ميل يا رضايت حضرت امير عليه السلام يافت نمى شود.

    ثانياً: اين واقعه در ديگر كتاب هاى اهل سنّت از دو طريق نقل شده، حديثى كه خودشان بر صحّت سند آن اتفاق نظر داشته باشند، موجود نيست.

    ثالثاً: متن روايات موجود (با چشم پوشى از مشكل سندى) از اضطرابى عجيب در ذكر جوانب مختلف واقعه برخوردار است،3 و محقّقان حديث شناس، رواياتى را كه داراى اضطراب متن باشند معتبر ندانسته و تضعيف مى نمايند.

    بنابر آن چه گذشت با توجه به روايات شيعه ـ در صورتى كه اصل واقعه را انكار نكنيم و روايات وارده را نيز از ظاهرش كه دلالت بر وقوع واقعه مى نمايد منصرف ننماييم، كه البته خود اين دو مطلب نيز جاى بحث و تحقيق عميقى دارد ـ نهايت چيزى كه امكان دارد به آن ملتزم شويم اين است كه امير مؤمنان على عليه السلام با مراجعات مكرّر و پافشارى و اصرار بسيار زياد عمر بن خطّاب (كه در روايات مخالفان نيز كاملاً مشهود است) و پس از ردّ و انكارها و اعتذارهاى مختلف از جانب آن حضرت و سرانجام تهديدهاى گوناگون از ناحيه عمر و واسطه قرار دادن عمر، عقيل و عبّاس را، (كه مدارك عامّه، با صراحت حاكى از تمام اين امور است) در شرايطى ناهنجار و بدون رضايت قلبى، امر تزويج ام كلثوم را به عمويشان عبّاس واگذار فرمودند.


    عبّاس نيز پس از اجراى عقد، حضرت امّ كلثوم را به خانه عمر بردند و بعد از مدّتى كوتاه، خليفه به قتل رسيد و اميرالمؤمنين عليه السلام، دخترشان را به منزل خودشان برگرداندند.
    به راستى كدام عاقل باانصاف، چنين واقعه اى را دليل بر وجود ارتباطات به اصطلاح حسنه بين اميرالمؤمنين عليه السلام و عمر بن خطّاب مى داند؟

    از سوى ديگر در متون روايات اهل سنّت مطالب واهى آمده كه اميرالمؤمنين عليه السلام آن بانو را براى عمر با آرايش و زينت فرستاده و خليفه او را برانداز كرده(!!) و در اين ازدواج آميزشى رخ داده، اين بانو فرزندانى براى عمر آورده و ديگر مطالب بى اساس، همه اين ها كذب و افترا و جعل و وضع بوده و هيچ ارزشى ندارند.

    نوشته اند كه عمر بالاى منبر علّت اصرار زياد خود را بر اين وصلت فرمايش رسول خدا صلى اللّه عليه وآله قرار داده كه آن حضرت فرمود:


    كلّ حسب ونسب منقطع يوم القيامة إلاّ حسبي ونسبي;4

    هر پيوند حسبى و نسبى در روز رستاخيز گسستنى است جز پيوند حسبى و نسبى من.

    عمر بنا به ادّعاى خودش مى خواهد با انتساب به فاطمه زهرا عليها السلام، به رسول خدا صلى اللّه عليه وآله انتساب پيدا كند و تا روز قيامت از اين انتساب نفع ببرد.

    اكنون قضيّه اى كه نقل مى شود، وجود غرضى ديگر را در اصرار انجام اين ازدواج تقويت مى كند.

    محمّد بن ادريس شافعى مى گويد: هنگامى كه حجّاج بن يوسف ثقفى، دختر عبداللّه بن جعفر را به ازدواج خود درآورد، خالد بن يزيد بن معاويه به عبدالملك مروان گفت: آيا در امر اين ازدواج، حجّاج را به حال خود واگذاشتى؟

    عبدالملك در جواب خالد گفت: آرى، مگر مشكلى در ميان است؟

    خالد گفت: به خدا سوگند! اين كار، منشأ بزرگ ترين مشكلات است.


    عبدالملك گفت: چگونه و به چه سببى؟

    خالد گفت: به خدا سوگند! اى خليفه! از زمانى كه رَمْله دختر زبير را به ازدواج درآورده ام، تمام كينه ها و عداوت هايى كه نسبت به زبير داشتم، از دلم بيرون رفته است.

    با اين سخن گويى عبدالملك خواب بود و بيدار گشت و فورى به حجّاج نوشت: دختر عبداللّه را طلاق بده.

    حجّاج از فرمان خليفه وقت اطاعت نمود.5

    البتّه طبع پيوند ازدواج و ايجاد فاميلى همين است كه منشأ از بين بردن عداوت ها و كدورت هاى گذشته خواهد شد و يا دست كم آن ها را تعديل خواهد كرد. اين مطلب با اغراض سوء امويان منافات داشت كه درصدد بودند به هر وسيله ممكنى بغض بنى هاشم را در دل ها به خصوص در دل هاى عمّالشان بپرورانند.

    از اين رو عمر بن خطّاب با اين هدف به اين ازدواج پافشارى مى كرد كه شايد از طريق اين فاميلى با بنى هاشم و به خصوص بيت اميرالمؤمنين عليه السلام، بتواند مسير فكرى جامعه مسلمانان را نسبت به قضاياى سقيفه و آن چه كه از طرف او و هوادارانش بر سر فاطمه زهرا عليها السلام آمده بود، منحرف سازد.

صفحه 5 از 5 نخستنخست 12345

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •