صفحه 5 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 60

موضوع: نگاهی به حدیث منزلت

  1. #41
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954
    سپاس ها
    922
    سپاس شده 423 در 307 پست

    پیش فرض

    ردّ ديدگاه ابن تيميّه
    اكنون به اختصار ديدگاه ابن تيميه را از چند محور بررسى مى كنيم:

    نخست : در احاديثى كه پيش تر نقل كرديم ـ و آن چه خواهد آمد ـ در اين زمينه تعبيرهاى گوناگونى آمده است.


    در نقلى آمده كه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله به امير مؤمنان على عليه السلام فرمود:


    إنّه لابدّ أن أقيم أو تقيم.

    حتماً يا من بايد در مدينه بمانم و يا تو.


    پيامبر در تعبيرى ديگر فرمود:

    فإنّ المدينة لا تصلح إلاّ بي أو بك.

    امور مدينه جز به وسيله من و يا تو سامان نمى يابد.

    در سخن ديگرى مى خوانيم كه حضرتش فرمود:

    إنّه لا ينبغي أن أذهب إلاّ وأنت خليفتي.
    به هيچ وجه سزاوار نيست كه من بروم مگر آن كه تو جانشين من باشى.
    از اين عبارات به خوبى استفاده مى شود كه هيچ كس نمى توانسته در آن موقعيت جانشين پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله در مدينه


    باشد، و تنها شخص پيامبر و يا امير مؤمنان على عليه السلام مى توانستند به كارهاى مدينه رسيدگى كرده و آن ها را سامان دهند.


    روشن است كه در آن زمان، شرايط خاصّى بر مدينه حكمفرما بوده و منافقان دسيسه هايى داشته و نقشه هايى در سر مى پروراندند


    كه هيچ يك از صحابه توان و صلاحيت مقابله و خنثى كردن آن ها را نداشتند و اين كار فقط از عهده دو نفر برمى آمده:


    يا شخص پيامبر صلى اللّه عليه وآله و يا امير مؤمنان على عليه السلام.


    به راستى اگر اين جانشينى براى على عليه السلام هيچ فضل و مقامى را اثبات نمى كند; بلكه از جانشينان پيشين پيامبر بى ارزش تر


    است; پس چرا عمر آرزو مى كرد كه اين مقام و جانشينى براى او باشد؟


    چرا سعد بن ابى وَقّاص آرزو داشت كه او به چنين مقامى مى رسيد؟

    دوم : ابن تيميّه گفت: «على در حالى كه اشك از ديدگانش جارى بود به نزد پيامبر آمد».

    اين سخن ابن تيميّه دروغ است. گريه امير مؤمنان على عليه السلام به اين جهت بود كه در آن نبرد حضور نداشته و هم چنين به جهت


    نكوهش هايى كه از منافقان مى شنيده است، نه به اين جهت كه پيامبر او را در ميان زنان و كودكان به جاى خود گمارده است.

    به سخن ديگر، امير مؤمنان على عليه السلام كه به پيامبر عرضه داشت:


    أتخلّفني في النساء والصبيان؟

    آيا مرا در ميان كودكان و زنان به جاى خود قرار مى دهى؟

    اين سخن پيش از خروج رسول خدا براى جنگ از مدينه بود; اما گريه كردن امير مؤمنان على عليه السلام و بيرون آمدن از مدينه و ملاقات


    با پيامبر پس از خروج پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله از مدينه بود و علّت گريه آن حضرت نيز تنها به خاطر سخنان و شايعات منافقان بود،


    نه اين كه چون اين جانشينى بى ارزش بوده آن حضرت مى گريسته است. از اين رو روشن شد كه سخن ابن تيميّه «هنگامى كه على ع


    ديد براى زنان و كودكان خليفه شده، از روى اعتراض گريست»، تهمت و ناروايى بزرگ در حق امير مؤمنان على عليه السلام است.


    سوم : ابن تيميّه حديثى را از پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله نقل كرده كه در آن حديث حضرتش ابوبكر را به ابراهيم عليه السلام و عمر


    را به نوح عليه السلام تشبيه نموده است. وى پس از نقل اين حديث چنين اظهار نظر نمود: «اين حديث در صحيح بُخارى و صحيح مسلم


    آمده است».

    روشن است كه چنين سخنى دروغى بيش نيست; چرا كه صحيح بُخارى و مسلم در دست رس شماست; ببينيد آيا چنين حديثى در آن


    دو كتاب موجود است؟!
    گواه اين مطلب، چاپ جديد منهاج السنّه است كه توسط دكتر محمد رشاد سالم تحقيق شده و در نُه جلد در عربستان سعودى به چاپ


    رسيده است. مى توانيد متن آن را ملاحظه كنيد و استشهاد ابن تيميّه به اين حديث و نسبت آن را به صحيحين مشاهده كنيد.


    محقق اين كتاب در ذيل سخن ابن تيميّه در پاورقى مى نويسد:
    به راستى اين حديث فقط در مسند احمد آمده است و محقق آن ـ يعنى شيخ احمد شاكر كه در چاپ جديد، مسند احمد را تحقيق كرده


    است ـ مى گويد: اين حديث ضعيف است.

    اين حديث در كتاب مناقب الصحابه احمد بن حنبل نيز آمده است. اين كتاب به تازگى در دو جلد در كشور عربستان سعودى چاپ شده


    است. محقق آن كتاب نيز پس از نقل اين حديث در پاورقى مى نويسد: سند اين حديث ضعيف است.


    در نتيجه اين حديث در دو كتاب صحيح بُخارى و مسلم نيامده تا بتواند در مقابل حديث منزلتى كه در هر دو كتاب صحيح آمده است معارضه


    كند. اين حديث در پاره اى از كتاب ها آمده و پژوهشگران آن كتاب ها نيز در پاورقى هايى كه بر اين كتاب نوشته اند، به ضعف اين حديث


    تصريح كرده اند.


    گويى ابن تيميّه گمان نمى كرده كه كسى كتابش را خواهد ديد و به صحيح بخارى و مسلم مراجعه خواهد كرد و دروغ پردازى و فريب


    كارى او را آشكار خواهد ساخت.


    ما در مورد طعنه هايى كه ابن تيميه در اين عبارت به امير مؤمنان على عليه السلام زد و ناروايى هاى كه به آن حضرت روا داشت،


    سكوت مى كنيم و ـ چنان چه گفتيم ـ پاسخش را به خداى بزرگ حواله مى دهيم كه او برترين حاكمان است.

  2. #42
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954
    سپاس ها
    922
    سپاس شده 423 در 307 پست

    پیش فرض

    ديدگاه اَعْوَر واسطى



    اعور واسطى نيز همگام با ابن تيميّه شده و سخنانى را در ردّ شيعه نوشته است. وى در ميان اهل تسنّن به نام يوسف اعور واسطى

    معروف است. اين ناصبى پليد در رساله اى كه در ردّ شيعه نگاشته است مى گويد:

    اگر بپذيريم كه از حديث منزلت مقام خلافت ثابت مى شود، جز فتنه و فساد چيزى در آن نخواهد بود; چرا كه در دوران خلافت هارون از

    موسى جز فتنه، فساد و ارتداد مؤمنان نبود و در آن زمان بنى اسرائيل گوساله پرست شدند. هم چنين در دوران خلافت على نيز جز

    فساد، فتنه و كشتار مسلمانان در جنگ جمل و صفّين اتفاق نيفتاد!

    به راستى آيا او نمى داند كه گوساله پرستى بنى اسرائيل در زمان خلافت هارون، هيچ ارتباطى با جانشينى او ندارد؟

    با فرض اين كلام آيا اين همه كفر، ظلم و آدم كشى كه در زمان پيامبرى پيامبران رخ مى داده نقصى در نبوّت آن هاست؟

    آيا صحيح است كه مصلحان، انبيا و خلفاى الهى، گناهِ متمرّدان، سركشان و مستكبران را بر دوش كشند؟

    آيا او نمى داند كه بناى خدا بر آزمايش كسانى است كه ادّعاى اسلام و ايمان مى كنند؟ «تا سيه روى شود هر كه در او غش باشد».

    آن جا كه مى فرمايد:

    (أَحَسِبَ النّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنّا وَهُمْ لا يُفْتَنُونَ)؟1

    آيا مردم گمان كرده اند كه تا به زبان گفتند ايمان آورديم رها شده و آزمايش نمى شوند؟

    بايد حضرت موسى عليه السلام به كوه طور برود و هارون خليفه شود تا معلوم گردد كه چه كسانى به واقع به موسى عليه السلام و

    خداى او ايمان داشته اند و چه كسانى فقط به زبان اظهار ايمان مى كرده اند; ولى در باطن عقيده اى نداشته اند.

    امّا آيا مى توان گفت كه كفر دورويان و ستم ستمگران، خلل و ضعفى در خلافت هارون پديد مى آورد؟
    ا
    ين سنّت الهى پس از پيامبر اسلام صلى اللّه عليه وآله نيز به گونه اى ديگر رقم خورد كه شرايط آزمون مردم فراهم آمد تا هر كه در باطن،

    اعتقادى به پيامبر و خداى او نداشته آن را آشكار نمايد، و آن كه در سر هواى رياست داشت و با خيال سلطنت، مسلمان شده بود،

    درونش هويدا شود و دست به مخالفت با خليفه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله بزند، و جنگ ها را به راه انداخته و خون هاى مسلمانان را

    بريزد.

    بديهى است كه در هيچ منطقى، ستمِ زورگويان و نافرمانىِ متمرّدان به پاى مصلحان گذاشته نمى شود; اما اعور واسطى با كمال بى

    شرمى به جهت ستم ستمگران، فتنه آشوبگران و نافرمانى اخلال گران، خلافت امير مؤمنان على عليه السلام را زير سؤال برده و تضعيف

    مى كند.

    افزون بر اين كه اگر جانشينى امير مؤمنان على عليه السلام در جريان تبوك ارزش و قيمتى نداشته و هيچ مقامى را براى او اثبات نمى

    كند، و حتى از جانشينى فردى مانند ابن ام مكتوم كم بهاتر است; پس چرا علما و دانشمندان شيعه و سنّى اين همه به اين حديث

    اهميّت داده اند; سندها و طرق گوناگونش را در زمان هاى مختلف نقل كرده، راويان آن را تحقيق كرده اند، و دلالت ها و معانى آن را

    بررسى كرده اند؟

    اگر اين موضوع بى ارزش و از همه جانشينى ها پست تر بود، به گونه اى كه شايسته بررسى نبود; پس چرا تا اين اندازه به اين حديث

    اهتمام ورزيده اند؟

    چرا عمر مى گويد: اگر يكى از اين خصوصيّات را داشتم، از آن چه كه خورشيد بر آن مى تابد براى من بهتر بود؟

    چرا سعد مى گويد: به خدا سوگند! اگر يكى از اين مقام ها را دارا بودم، براى من از آن چه خورشيد بر آن مى تابد دوست داشتنى تر

    بود؟


    چرا معاويه به هنگام بيان مقام و فضيلت امير مؤمنان على عليه السلام به اين حديث استشهاد مى كند؟

    و چرا اين همه سعى و تلاش شده كه اين حديث ردّ شود و ابطال گردد؟

    فضل بن روزبهان از افرادى است كه همواره مى خواهد استدلال هاى شيعيان به احاديث پيامبر صلى اللّه عليه وآله را رد كند. با وجود اين

    وى درباره حديث منزلت چنين مى گويد: «با اين حديث، برادرى، وزارتِ رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در تبليغِ رسالت و فضايل ديگرى براى

    امير مؤمنان على عليه السلام ثابت مى شود».

    با توجه به آن چه بيان شد، جايگاهى براى اشكال دوم نمى ماند.

  3. #43
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954
    سپاس ها
    922
    سپاس شده 423 در 307 پست

    پیش فرض

    پاسخ به اشكال سوم

    اشكال سوم اين بود كه حديث منزلت اختصاص به غزوه تبوك دارد.

    آرى، اگر اين حديث فقط در جنگ تبوك بيان شده باشد و ما اين شأن نزول را بپذيريم و اين شأن نزول سبب شود كه آن حديث به همان


    مورد اختصاص يابد ـ با فرض پذيرش اين دو مقدمه ـ جايگاهى براى اشكال سوم خواهد بود.

    ولى چنين نيست; چرا كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله حديث منزلت را ـ به سان حديث ثقلين و حديث غدير ـ در مكان ها و


    موقعيّت هاى بسيارى تكرار فرموده است. كتاب هاى اهل سنّت در دست رس است.


    پژوهشگر آزادانديش و منصف به راحتى اين روايات را مى تواند ملاحظه كند. ما در بخش بعدى به برخى از آن ها اشاره خواهيم كرد.

    نگاهی به حدیث منزلت

  4. #44
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954
    سپاس ها
    922
    سپاس شده 423 در 307 پست

    پیش فرض

    بخش ششم


    موارد بيان حديث منزلت



    پيامبر گرامى اسلام صلى اللّه عليه وآله در موارد بسيار و در موقعيّت هاى گوناگون، حديث منزلت را در شأن مولاى متّقيان امير مؤمنان


    على عليه السلام فرموده اند.


    اينك به اختصار به چند مورد آن اشاره مى كنيم.

    1 . پيمان برادرى بين اصحاب پيامبر

    نخستين مورد بيان حديث منزلت، در جريان پيمان برادرى بين اصحاب پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله است.

    ابن ابى اَوفى گويد:


    هنگامى كه پيامبر صلى اللّه عليه وآله بين اصحابش ـ از جمله ابوبكر و عمر ـ پيمان برادرى بست، على عليه السلام عرضه داشت:

    يا رسول اللّه! ذهب روحي وانقطع ظهري حين رأيتك فعلت ما فعلت بأصحابك غيري ،


    فإن كان هذا من سخط عَلَيّ فلك العتبى والكرامة.

    اى رسول خدا! قالب تهى كردم و كمرم شكست آن گاه كه ديدم شما بين اصحاب خود جز من پيمان برادرى بستى.


    پس اگر خشم شما از من باعث شده كه مورد توجه قرار نگيرم، شايسته سرزنشم و بزرگوارى از آنِ شماست.


    در اين هنگام پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:

    والّذي بعثني بالحقّ! ما أخّرتك إلاّ لنفسي، وأنت منّي بمنزلة هارون من موسى غير أنّه لا نبيّ بعدي،


    وأنت أخي ووارثي.


    به خدايى كه مرا به حق به پيامبرى مبعوث كرد! تو را فقط براى خود برگزيدم و تو براى من همانند هارون براى موسى


    هستى، جز اين كه پيامبرى پس از من نيست، و تو برادر و وارث من هستى.


    حضرت على عليه السلام عرضه داشت:

    ما أرث منك يا رسول اللّه؟

    چه چيزى از شما به ارث مى برم اى رسول خدا؟

    پيامبر صلى اللّه عليه وآله فرمود:

    ما ورّث الأنبياء من قبلي.

    هر آن چه پيامبران پيش از من به ارث گذاشته اند.

    حضرت على عليه السلام پرسيد:

    ما ورّث الأنبياء من قبلك؟

    پيامبران قبل از شما چه چيزى به ارث گذاشته اند؟

    فرمود:

    كتاب ربّهم وسنّة نبيّهم وأنت معي في قصري في الجنّة مع فاطمة ابنتي وأنت أخي ورفيقي.

    كتاب پروردگارشان و راه و روش پيامبرشان. و تو در قصر من در بهشت، همراه دخترم فاطمه با من خواهى بود،


    و تو برادر و رفيق من هستى.

    آن گاه پيامبر صلى اللّه عليه وآله اين آيه را تلاوت فرمود:

    (إِخْوانًا عَلى سُرُر مُتَقابِلينَ).1

    برادرانى كه بر تخت ها رو به روى هم نشسته اند.

    اين حديث را حافظ جلال الدين سيوطى در الدرّ المنثور در ذيل تفسير آيه شريفه نقل كرده است، آن جا كه خداوند متعال مى فرمايد:

    (اللّهُ يَصْطَفي مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً وَمِنَ النّاسِ إِنَّ اللّهَ سَميعٌ بَصيرٌ).2

    خداوند از فرشتگان رسولانى برمى گزيند و نيز از انسان ها كه خدا شنوا و بيناست.

    تناسب اين آيه شريفه با آن حديث در خور توجه است. وى اين حديث را از بغوى، باوردى، ابن قانع، طبرانى و ابن عساكر3 نقل نموده


    است. اين حديث در اين منابع نيز آمده است: مناقب على عليه السلام تأليف احمد بن حنبل،4 الرياض النضره فى مناقب العشرة


    المبشّره.5 متّقى هندى نيز در كنز العمّال اين حديث را از مناقب على عليه السلام ذكر كرده است.6

  5. #45
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954
    سپاس ها
    922
    سپاس شده 423 در 307 پست

    پیش فرض

    2 . به هنگام ولادت امام حسن و امام حسين عليهما السلام

    دومين مورد بيان اين حديث به هنگام ولادت امام حسن و امام حسين عليهما السلام است.

    ملا على قارى در سيره خود مى نويسد: جابر بن عبداللّه انصارى در ضمن حديثى گويد:


    به هنگام ولادت امام حسن عليه السلام جبرئيل به پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله فرود آمد و به امر خدا به پيامبر عرضه داشت:

    إنّ عليّاً منك بمنزلة هارون من موسى.1

    به راستى كه على براى تو همانند هارون براى موسى است.

  6. #46
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954
    سپاس ها
    922
    سپاس شده 423 در 307 پست

    پیش فرض

    3 . در خطبه غدير خم

    سومين جايگاه بيان اين حديث شريف، خطبه غدير خم است.


    گفتنى است كه ما اين حديث را در كتاب نگاهى به حديث غدير نقل كرده ايم.


    برای مطالعه متن کتاب نگاهی به حدیث غدیر کلیک کنید :

    ... نگاهى به حديث غدير ...

  7. #47
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954
    سپاس ها
    922
    سپاس شده 423 در 307 پست

    پیش فرض

    4 . در ماجراى بستن در خانه هاى اصحاب به مسجد

    چهارمين مورد بيان اين حديث در ماجراى بستن درهاست.


    ما در پژوهشى كه درباره اين ماجرا انجام داده ايم، به اين حديث اشاره كرده ايم.


    در روايت چنين آمده است كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:

    وإنّ علياً منّي بمنزلة هارون من موسى.

    و همانا على براى من، به منزله هارون است براى موسى.

    اين روايت را فقيه ابن مغازلى در مناقب امام على عليه السلام1 نقل كرده است.

  8. #48
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954
    سپاس ها
    922
    سپاس شده 423 در 307 پست

    پیش فرض

    5 . تقاضاى عمر بن خطّاب


    پنجمين مورد همان است كه عمر بن خطّاب گفت كه «كفّوا عن ذكر علي...»; (سخن گفتن از على را بس كنيد...).

    ما پيش تر اين جريان را از منابع بسيارى نقل كرديم.

  9. #49
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954
    سپاس ها
    922
    سپاس شده 423 در 307 پست

    پیش فرض

    6 . در ماجراى دختر حمزه سيدالشهداء

    ششمين مورد بيان حديث شريف منزلت در ماجراى دختر حضرت حمزه سيّدالشهداء است. ماجرا از اين قرار است:

    هنگامى كه دختر حضرت حمزه از مكّه به مدينه منوّره آمد، امير مؤمنان على عليه السلام، جعفر و زيد براى كفالت و سرپرستى او اختلاف


    نظر پيدا كردند و قصه را نزد پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله بردند تا آن حضرت داورى نمايد.


    پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله به على عليه السلام فرمود:

    أمّا أنت يا علي! فأنت منّي بمنزلة هارون من موسى إلاّ النبوّة.

    اما تو يا على! تو براى من به منزله هارون براى موسى هستى، مگر در مقام نبوّت.




    اين روايت را ابن عساكر در تاريخ مدينة دمشق1، احمد بن حنبل در مسند،2 بيهقى در السنن الكبرى3 و ديگران نيز نقل كرده اند.

  10. #50
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954
    سپاس ها
    922
    سپاس شده 423 در 307 پست

    پیش فرض

    7 . در حديثى از جابر

    هفتمين مورد، حديثى از جابر بن عبداللّه انصارى است.


    وى گويد: ما در مسجد خوابيده بوديم كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله آمد و چنين فرمود:

    أترقدون بالمسجد؟ إنّه لا يرقد فيه.

    آيا در مسجد مى خوابيد؟ مسجد جاى خوابيدن نيست.
    على عليه السلام نيز همراه آنان بود، پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله به آن حضرت رو كرد و فرمود:

    تعال يا علي! إنّه يحلّ لك في المسجد ما يحلّ لي. أما ترضى أن تكون منّي بمنزلة هارون من موسى إلاّ النبوّة؟!

    على جان! نزديك بيا، آن چه در مسجد براى من حلال است براى تو نيز روا است.


    آيا راضى نيستى كه براى من همانند هارون براى موسى باشى، مگر در مقام نبوّت؟!


    اين حديث نيز در تاريخ مدينة دمشق آمده است.1

صفحه 5 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •