قرآن کریم مردم را از نظر عاقبت به سه دسته تقسیم کرده است که مردم سه صنف خواهند بود (یا هستند و خواهند بود): دسته ای که قرآن آنها را اصحاب المیمنة یا اصحاب الیمین می نامد و دسته ای که آنها را اصحاب المشئمه یا اصحاب الشمال می نامد و دسته ای که آنها را سابقین می نامد. از این سه دسته، دو دسته اهل سعادتند؛ یعنی سابقین و اصحاب یمین با تفاوتی که میان این دو دسته وجود دارد. قرآن سابقین را مقربان می نامد ولی اصحاب یمین را مقربان نمی نامد. شاید بر آنها همان تعبیری صدق کند که در سوره مطففین آمده است که آنها را ابرار یعنی نیکان می نامد (مطففین/22)، اما آن ها را مقربین نمی نامد که تقریبا یعنی باریافتگان، نزدیک شدگان، آنهایی که به مقام الوهیت نزدیکند، خود را نزدیک کرده اند، به مقام قرب رسیده اند. این تعبیری که در قرآن آمده است به نام اصحاب الیمین یا اصحاب المیمنة از یک طرف و اصحاب الشمال یا اصحاب المشئمه از طرف دیگر، مسلم یک حقیقتی را بیان می کند. یعنی صرف نامگذاری نیست. اصحاب یمین یعنی یاران دست راست، یا یاران راست. اصحاب شمال یعنی یاران چپ. ولی سابقین مافوق اینها هستند، نه یاران راستند و نه یاران چپ. قرآن تعبیر نکرده که آنها یاران خط مستقیم هستند ولی به هر حال آنها را با کلمه سابقین ذکر کرده است که بالاتر از اصحاب راست است.

اصحاب شمال کسانی هستند که از آنها تعبیر به مکذبین و ضالین شده است. آنها افرادی هستند که مست عالم غرور شده و عمر خود را به استکبار و خودستائی گذرانیده و از معنویات و حقائق به کنار افتاده، اوقات خود را به تکذیب انبیاء و اولیای خدا و تکذیب مبدأ و معاد و سرسری پنداشتن جهان هستی گذرانیده اند. غذای آنان در قیامت فلز گداخته خواهد بود، «فَنُزُلٌ منْ حَمِیمٍ نُزُل» (واقعه/93) به معنای غذائی است که برای مهمان آماده می کنند، و حَمیم به معنای فلز ذوب شده است؛ و دیگر: ورود و پیوستن در آتش افروخته شده است. خداوند در سوره واقعه: آیات 1 تا 10 می فرماید: «إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ * لَیْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَةٌ * خافِضَةٌ رافِعَةٌ * إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا * وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا * فَكانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا * وَ كُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً * فَأَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ * وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ * وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ؛ هنگامى كه واقعه عظیم (قیامت) بر پا شود، هیچكس نمى تواند آن را انكار كند. گروهى را پائین مى آورد و گروهى را بالا مى برد. این در هنگامى است كه زمین به شدت به لرزه در مى آید. و كوه ها در هم كوبیده مى شود. و به صورت غبار پراكنده در مى آید. و شما به سه گروه تقسیم خواهید شد. نخست اصحاب میمنه هستند، چه اصحاب میمنه اى؟ گروه دیگر اصحاب شومند، چه اصحاب شومى؟ و سومین گروه پیشگامان پیشگام!».

و در ادامه در آیات 41 تا 50 به توصیف آنها پرداخته و می فرماید: « وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ * فِی سَمُومٍ وَ حَمِیمٍ * وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ * لا بارِدٍ وَ لا كَرِیمٍ * إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُتْرَفِینَ * وَ كانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِیمِ * وَ كانُوا یَقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ * أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ * قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ * لَمَجْمُوعُونَ إِلى مِیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ؛ و اصحاب شمال چه اصحاب شمالى؟ (كه نامه اعمالشان به نشانه جرمشان به دست چپ آنها داده مى شود). آنها در میان بادهاى كشیده و آب سوزان قرار دارند. و در سایه دودهاى متراكم و آتش زا! سایه اى كه نه خنك است و نه مفید. آنها پیش از این در عالم دنیا مست و مغرور نعمت بودند. و بر گناهان بزرگ اصرار داشتند. و مى گفتند: هنگامى كه ما مردیم و خاك و استخوان شدیم آیا برانگیخته خواهیم شد؟ یا نیاكان نخستین ما؟ بگو اولین و آخرین، همگى در موعد روز معینى جمع مى شوند.

کیفرهاى دردناك اصحاب شمال
در تعقیب مواهب عظیم گروه مقربان و گروه اصحاب الیمین به سراغ گروه سوم و عذابهاى دردناك و وحشتناك آن مى رود تا در یك مقایسه وضع حال سه گروه روشن گردد. مى فرماید: و اصحاب شمال، چه اصحاب شمالى. همانها كه نامه اعمالشان به دست چپشان داده مى شود كه رمزى است براى آن كه گنهكار و آلوده و ستمگرند و اهل دوزخ، و همانگونه كه در توصیف مقربان و اصحاب الیمین گفتیم این تعبیر براى بیان نهایت خوبى یا بدى حال كسى است، فى المثل مى گوئیم سعادتى به ما رو كرد، چه سعادتى؟ یا مصیبتى رو كرد، چه مصیبتى؟! سپس به سه قسمت از كیفرهاى آنها اشاره كرده مى گوید: آنها در میان بادهاى كشنده و آب سوزان قرار دارند (فِی سَمُومٍ وَ حَمِیمٍ). و در سایه دودى شدید و آتش زا (وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ). باد سوزان كشنده از یك سو، و آب جوشان مرگبار از سوى دیگر، و سایه دود داغ و خفه كننده از سوى سوم، آنها را چنان گرفتار مى سازد كه تاب و توان را از آنان مى گیرد، و اگر هیچ مصیبت دیگرى جز این سه مصیبت را نداشته باشند براى كیفر آنها كافى است. سموم از ماده سم به معنى باد سوزانى است كه در مسام (سوراخهاى ریز بدن انسان) داخل مى شود و او را هلاك مى كند (اصولا سم را به این جهت سم مى گویند كه در تمام ذرات بدن نفوذ مى كند). حمیم به معنى شى ء داغ، و در اینجا به معنى آب سوزان است كه در آیات دیگر قرآن نیز به آن اشاره شده است، مانند آیه 19 سوره حج: «یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِیمُ: بر سر آنها آب سوزان ریخته مى شود».

یحموم نیز از همین ماده است و در اینجا به تناسب ظل (سایه) به دود غلیظ و سیاه و داغ تفسیر شده است. سپس براى تاكید مى افزاید: سایه اى كه نه برودت دارد، و نه هیچ فایده (لا بارِدٍ وَ لا كَرِیمٍ). سایبان گاه انسان را از آفتاب حفظ مى كند، و گاه از باد و باران و یا منافع دیگرى در بردارد، ولى پیدا است این سایبان هیچ یك از این فوائد را ندارد. تعبیر كریم از ماده كرامت به معنى مفید فایده است، و لذا در میان عرب معمول است كه وقتى مى خواهند شخص یا چیزى را غیر مفید معرفى كنند مى گویند: لا كرامة فیه، مسلم است سایه اى كه از دود سیاه و خفه كننده است جز شر و زیان چیزى از آن انتظار نمى رود (لا كرامه). گرچه كیفرهاى دوزخیان انواع و اقسام مختلف و وحشتناكى دارد ولى ذكر همین سه قسمت كافى است كه انسان بقیه را از آن حدس بزند.

در آیات بعد دلائل گرفتارى اصحاب شمال را به این سرنوشت شوم و وحشتناك در سه جمله نخست خلاصه مى كند: نخست این كه آنها پیش از این در عالم دنیا مست و مغرور نعمت بودند (إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُتْرَفِینَ). مترف بطورى كه در لسان العرب آمده از ماده ترف (بر وزن سبب) به معنى تنعم است، و مترف به كسى مى گویند كه فزونى نعمت او را غافل و مغرور و مست كرده و به طغیان واداشته است. درست است كه همه اصحاب الشمال در زمره مترفین نیستند، ولى هدف قرآن سردمداران آنها است. همان گونه كه امروز هم مى بینیم فساد جامعه هاى بشرى از گروه متنعمین مست و مغرور است كه عامل گمراهى دیگران نیز مى باشند، سرنخ تمام جنگها و خونریزیها و انواع جنایات، و مراكز شهوات، و گرایشهاى انحرافى، به دست این گروه است، و به همین جهت قرآن قبل از هر چیز انگشت روى آنها مى گذارد. این احتمال نیز وجود دارد كه نعمت معنى گسترده اى دارد و منحصر به اموال نیست بلكه جوانى و سلامت و عمر نیز از نعمتهاى خدا است كه اگر باعث غرور و غفلت گردد سرچشمه اصلى گناهان است، و اصحاب شمال هر یك داراى نوعى از این نعمتها هستند.

سپس به دومین گناه آنها اشاره كرده، مى افزاید: آنها بر گناهان بزرگ اصرار داشتند (وَ كانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِیمِ). حنث در اصل به معنى هر گونه گناه است، ولى در بسیارى از مواقع این واژه به معنى پیمان شكنى و مخالفت سوگند آمده، به خاطر اینكه از مصداقهاى روشن گناه است. بنا براین ویژگى اصحاب شمال تنها انجام گناه نیست، بلكه اصرار بر گناهان عظیم است، چرا كه گناه ممكن است، احیانا از اصحاب یمین نیز سر زند ولى آنها هرگز بر آن اصرار نمى ورزند، هنگامى كه متذكر مى شوند فورا توبه مى كنند. جمعى حنث عظیم را در اینجا به معنى شرك تفسیر كرده اند، چرا كه گناهى از آن عظیمتر وجود ندارد، همان گونه كه قرآن مى گوید: «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَكَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ یَشاءُ» خداوند هیچگاه شرك را نمى بخشد و كمتر از آن را براى هر كس بخواهد مى بخشد (نساء آیه 48). بعضى نیز آن را به دروغ كه از اعظم گناهان، و كلید معاصى دیگر است تفسیر كرده اند، مخصوصا هنگامى كه توأم با تكذیب انبیاء و قیامت باشد. ولى ظاهر این است كه همه اینها مصداقهایى براى حنث عظیم محسوب مى شود. و سومین عمل خلاف آنها این بود كه مى گفتند: آیا هنگامى كه مردیم و خاك و استخوان شدیم، بار دیگر برانگیخته خواهیم شد؟ (وَ كانُوا یَقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ). بنا براین انكار قیامت كه خود سرچشمه بسیارى از گناهان است یكى دیگر از اوصاف اصحاب الشمال مى باشد، و تعبیر «و كانُوا یَقُولُونَ» نشان مى دهد كه در انكار قیامت نیز اصرار میورزیدند و پافشارى داشتند.

در اینجا دو مطلب قابل توجه است: نخست اینكه هنگامى كه سخن از اصحاب الیمین و مقربین در میان بود، شرح اعمال و كارهایى را كه سبب آن پاداشها مى شد نداد (جز اشاره كوتاهى كه در مورد مقربان بود) اما هنگامى كه نوبت به اصحاب الشمال مى رسد، در این باره شرح كافى مى دهد تا هم اتمام حجتى باشد و هم بیان این حقیقت كه آن مجازاتهاى دردناك با اصل عدالت كاملا سازگار است. دیگر این كه سه گناهى كه آیات سه گانه فوق به آن اشاره شده در حقیقت مى تواند اشاره به نفى اصول سه گانه دین از ناحیه اصحاب شمال باشد. در آخرین آیه تكذیب رستاخیز بود، و در آیه دوم انكار توحید، و در آیه نخست كه سخن از مترفین مى گفت اشاره اى به تكذیب انبیاء است، زیرا همانگونه كه در آیه 23 زخرف مى خوانیم: «وَ كَذلِكَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ»: این گونه ما در هیچ شهر و آبادى پیامبرى قبل از تو نفرستادیم مگر این كه مترفین آنها گفتند ما نیاكان خود را بر آئینى یافتیم و به آثار آنها پایبندیم».

تعبیر به ترابا و عظاما ممكن است اشاره به این باشد كه گوشتهاى ما تبدیل به خاك و استخوانهاى ما برهنه مى شود، با این حال آفرینش جدید چگونه ممكن است؟ و چون فاصله خاك از حیات نوین بیشتر است در آغاز ذكر شده است. و عجب اینكه آنها صحنه هاى معاد را با چشم خود در این جهان مى دیدند كه چگونه بسیارى از موجودات زنده مانند گیاهان مى پوسند و خاك مى شوند و بار دیگر لباس حیات در تن مى كنند، و اصولا كسى كه آفرینش نخستین را كرده است چگونه تكرار آن براى او مشكل است، با این حال آنها پیوسته روى انكار معاد اصرار داشتند. آنها به این هم قناعت نمى كردند و براى اظهار تعجب بیشتر مى گفتند: آیا نیاكان نخستین ما كه هیچ اثرى از آنها باقى نمانده دوباره زنده مى شوند؟! (أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ). همانها كه شاید هر ذره اى از خاكشان به گوشه اى افتاده است یا جزء بدن موجود دیگرى شده است؟ ولى چنان كه در پایان سوره یس مشروحا گفته شد در برابر دلائل محكمى كه بر مساله معاد دلالت مى كند اینها یك مشت بهانه هاى واهى است.

سپس قرآن به پیامبر اسلام ص دستور مى دهد كه در پاسخ آنها بگو: نه فقط شما و پدرانتان، بلكه تمام اولین و آخرین ... .همگى در موعد روز معین (روز رستاخیز) جمع مى شوند (لَمَجْمُوعُونَ إِلى مِیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ). میقات از ماده وقت به معنى زمانى است كه براى كار یا وعده اى تعیین شده، و منظور از میقات در اینجا همان وقت مقرر قیامت است، كه در آن روزها همه انسانها در محشر براى رسیدگى به حسابهایشان اجتماع مى كنند، گاهى نیز به صورت كنایه، براى مكانى كه براى انجام كارى مقرر شده است به كار مى رود، مانند میقاتهاى حج كه نام مكانهاى خاصى است كه از آنجا احرام مى بندند. ضمنا از تعبیرات مختلف این آیه تاكیدهاى متعددى در زمینه رستاخیز استفاده مى شود (ان- لام- مجموعون به صورت اسم مفعول- و توصیف یوم به معلوم بودن). از این آیه به خوبى استفاده مى شود كه معاد و رستاخیز همه انسانها در یك روز همراه هم انجام مى گیرد، و همین معنى در آیات دیگر قرآن نیز آمده است (هود آیه 102- مریم آیه 95). و از اینجا به خوبى روشن مى شود آنهایى كه قیامت را در زمانهاى متعدد نسبت به هر امتى جداگانه پنداشته اند از آیات قرآن كاملا بیگانه اند. البته منظور از معلوم بودن قیامت، معلوم بودن نزد پروردگار است و گرنه هیچكس حتى انبیاء مرسلین و ملائكه مقربین از وقت آن آگاه نیست.

سپس در ادامه می فرماید: «ثُمَّ إِنَّكُمْ أَیُّهَا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ * لَآكِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ * فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ * فَشارِبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْحَمِیمِ * فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهِیمِ * هذا نُزُلُهُمْ یَوْمَ الدِّینِ ؛ سپس شما اى گمراهان تكذیب كننده. قطعا از درخت زقوم مى خورید و شكمها را از آن پر مى كنید و روى آن از آب سوزان مى نوشید. و همچون شترانى كه مبتلا به بیمارى عطش شده اند از آن مى آشامید. این است وسیله پذیرایى از آنها در قیامت!» (واقعه/51 تا 56).

این آیات هم چنان ادامه بحثهاى مربوط به كیفرهاى اصحاب الشمال است، آنها را مخاطب ساخته چنین مى گوید: سپس شما اى گمراهان تكذیب كننده از درخت زقوم مى خورید (لَآكِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ) و شكمهاى خود را از آن پر مى كنید. در آیات گذشته تنها از محیط زندگى اصحاب الشمال دوزخ سخن به میان آمده بود. اما در اینجا سخن از ماكول و مشروب آنها است، كه درست از این نظر نیز نقطه مقابل مقربان و اصحاب الیمین مى باشند. قابل توجه اینكه مخاطب در این آیات گمراهان تكذیب كننده اند، آنهایى كه علاوه بر گمراهى و ضلال داراى روح عناد و لجاج در مقابل حقند و پیوسته به این كار ادامه مى دهند. زقوم گیاهى است تلخ و بد بو و بد طعم، و شیره اى دارد كه وقتى به بدن انسان مى رسد ورم مى كند، و گاه به هر نوع غذاى تنفر آمیز دوزخیان گفته شده است. تعبیر به «فَما لِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ» اشاره به این است كه آنها نخست گرفتار حالت گرسنگى شدید مى شوند به گونه اى كه حریصانه از این غذاى بسیار ناگوار مى خورند و شكمها را پرمى كنند. هنگامى كه از این غذاى ناگوار خوردند تشنه مى شوند، اما نوشابه آنها چیست؟ قرآن در آیه بعد مى گوید: شما روى آن غذاى ناگوار از آب سوزان مى نوشید!(فَشارِبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْحَمِیمِ) و چنان حریصانه مى نوشید همانند نوشیدن شترانى كه به بیمارى استسقا مبتلا شده اند (فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهِیمِ). شترى كه مبتلا به این بیمارى مى شود آن قدر تشنه مى گردد و پى در پى آب مى نوشد تا هلاك شود، آرى این است سرنوشت ضالون مكذبون در قیامت.حمیم به معنى آب فوق العاده داغ و سوزان است، لذا به دوستان گرم و پر محبت ولى حمیم مى گویند، حمام نیز از همین ماده مشتق شده است.

هیم (بر وزن میم) جمع هاؤم (و بعضى آن را جمع اهیم و هیماء مى دانند) در اصل از هیام (بر وزن فرات) به معنى بیمارى عطش است كه به شتر عارض مى شود، این تعبیر در مورد عشقهاى سوزان، و عاشقان بیقرار نیز به كار مى رود. بعضى از مفسران هیم را به معنى زمینهاى شنزار مى دانند كه هر قدر آب روى آن بریزند در آن فرو مى رود و گویى هرگز سیراب نمى شود! و در آخرین آیه مورد بحث بار دیگر اشاره به این طعام و نوشابه كرده، مى گوید: این است وسیله پذیرایى از آنها در روز قیامت! (هذا نُزُلُهُمْ یَوْمَ الدِّینِ). و این در حالى است كه اصحاب الیمین در سایه هاى بسیار لطیف و پر طراوت آرمیده اند، و از بهترین میوه ها و چشمه هاى آب گوارا، و شراب طهور، مى نوشند و سرمست از عشق خدا هستند، ببین تفاوت ره از كجاست تا به كجا؟! واژه نزل چنان كه قبلا گفته ایم به معنى وسیله اى است كه با آن از میهمان عزیزى پذیرایى مى كنند، و گاه به اولین طعام یا نوشیدنى كه براى میهمان مى آورند اطلاق مى شود، بدیهى است دوزخیان نه میهمانند و نه زقوم و حمیم وسیله پذیرایى محسوب مى شود، بلكه این یك نوع طعنه بر آنها است تا حساب كنند. وقتى پذیرایى آنها چنین باشد واى به حال مجازات و كیفر آنان!