اقتصادهای در حال رشد، آکنده از ایمان هستند!



  • میزس من را ببخش؛ این یک معجزه است!



لودویگ فن میزس به ارجاعاتی که به «معجزه» بازار یا «جادوی» تولید یا دیگر واژه‌هایی که حاکی از آن بودند که سیستم‌های اقتصادی به نیروهایی فراتر از ادراک بشر متکی هستند، علاقه‌ای نداشت. از دیدگاه وی، برای ما بهتر است به درکی عقلایی از دلیل این امر برسیم که بازارها موجب بروز سطوحی حیرت آور از بهره‌وری می‌شوند و می‌توانند از افزایش تصاعدی جمعیت و استاندارد‌های روبه رشد زندگی پشتیبانی کنند.
او می‌گفت: بعد از جنگ جهانی دوم هیچ معجزه‌ای در آلمان روی نداد و بهبود چشمگیر خرابی‌های حاصل از جنگ، نتیجه منطق اقتصادی بود که تاثیر خود را از طریق نیروهای بازار به جا می‌گذاشت. اگر رابطه میان حق مالکیت، قیمت‌های بازار، ساختار زمانی تولید و تقسیم کار را درک کنیم، آن گاه راز و رمزها از میان خواهند رفت و مشاهده خواهیم کرد که آگاهی نسبت به اعمال انسانی باعث می‌شود که اتفاقات بزرگی روی دهند.
وی درست می‌گوید که درک علم اقتصاد، نیازی به ایمان ندارد، اما اقداماتی توسط خود فعالان بازار صورت می‌پذیرد که به ایمان نیاز دارند (و میزس با این گفته مخالفتی نخواهد داشت). این ایمان، ایمان عظیمی است که کوه‌ها را به حرکت در می‌آورد و سبب رشد تمدن‌ها می‌گردد. اگر توصیف جالب سنت پل از ایمان («گواهی به اشیایی که دیده نمی‌شوند») را بپذیریم، آن گاه سرمایه‌گذاری کاپیتالیستی و کارآفرینانه را اقداماتی ناشی از ایمان خواهیم دانست.
هر کس که در حوزه کسب و کار فعال باشد، این گفته را درک می‌کند. برای حضور در کسب و کار باید روزی هزار بار آینده‌ای که دیده نمی‌شود را مشاهده کرد. واقعیت بازار این است که مردم مصرف کننده می‌توانند کسب و کار فرد حاضر در بازار را در اندک زمانی برچینند. تنها کاری که باید انجام دهند آن است که از آن فرد خرید نکنند.
این نکته برای تمامی بنگاه‌های کوچک و بزرگ صادق است. در هیچ فعالیتی در حوزه کسب و کار، هیچ گونه اطمینان و قطیعتی وجود ندارد. هیچ چیز قطعی نیست. هر کسب و کاری در اقتصاد بازار، تنها گامی کوچک با ورشکستگی فاصله دارد. هیچ فعالیتی در این حوزه از این قدرت برخوردار نیست که مردم را وادار کند تا آن چه را که نمی‌خواهند خریداری کنند. تمامی موفقیت‌ها به صورت بالقوه، زوگذر و ناپایدار هستند.
موفقیت قطعا به سود آوری می‌انجامد، اما این امر هیچ گونه آسایش و راحتی به همراه ندارد. می‌توان هر مقدار ناچیزی از سود را که افراد برای خود بردارند، در حالتی دیگر برای سرمایه‌گذاری جهت توسعه کسب و کار مورد استفاده قرار داد، اما این سرمایه‌گذاری نیز امری مطمئن نیست. آن چه امروز یک موفقیت چشمگیر است، می‌تواند فردا به یک شکست مبدل گردد. آن چه که سرمایه‌گذاری مطمئنی به نظر می‌رسد، می‌تواند جنونی کوتاه مدت از کار در آید. ممکن است بر اساس فروش گذشته چنین پیش‌بینی شود که در بخشی از بازار، میل بالقوه انبوهی وجود دارد، اما این بخش از بازار در عمل به سرعت اشباع گردد. امپراتورها می‌توانند از موفقیت‌های به‌دست آمده خرسند باشند، اما سرمایه‌گذارها هرگز نمی توانند به این‌ها اکتفا کنند.
سابقه فروش هیچ معنایی در بر ندارد به‌جز آنکه سبب می‌شود بتوانیم نگاهی به عقب بیندازیم. آینده را هیچ گاه نمی‌توان به وضوح دید، بلکه تنها می‌توان از پشت شیشه‌ای تاریک به آن نگریست. عملکرد بنگاه در گذشته هیچ تضمینی برای موفقیت در آینده به همراه ندارد و چیزی بیش از یک مجموعه داده‌های تاریخی که حرفی راجع به آینده ندارد نیست. اگر آینده شبیه گذشته شود، احتمال‌ها تغییری نمی‌کنند. تنها این احتمال که نتیجه پرتاب بعدی سکه خط باشد، افزایش می‌یابد، چرا که دفعات قبلی نتیجه ای یکسان روی داده است.
با وجود آن که سرمایه‌گذارهای کارآفرین، هیچ نقشه راهی در اختیار ندارند، اما باید طوری عمل کنند که گویی آینده روی نقشه آورده شده است. آنها باید کارمندانی را به استخدام در آورده و زمان درازی بیش از آن که تولیدات حاصل از کارشان به بازار آید و حتی زمانی درازتر و قبل از آن که این محصولات قابل عرضه به بازار، به فروش رسیده و سودی ایجاد کنند، دستمزد کارمندان را پرداخت نمایند. تجهیزات و ابزار آلات لازم باید خریداری شده، بهبود یافته، به آنها رسیدگی شده و تعویض گردند. این امر بدان معناست که کارآفرین باید به فکر هزینه‌های امروز و مخارج فردا و روزهای پس از آن باشد.
این هزینه‌ها به ویژه در حال حاضر می‌توانند حیرت انگیز باشند. یک خرده‌فروش باید مجموعه شگفت‌آوری از گزینه‌های مختلف مربوط به عرضه کننده‌ها و خدمات وب را مد نظر قرار دهد. باید نوعی وسیله وجود داشته باشد تا با استفاده از آن جهان را به تجربه شخصی تبدیل کرد. با وجود یک قرن تلاش برای به کار گیری روش‌های علمی جهت تعیین آن چه که اعتبار مشتری را سبب می‌شود، این تبلیغات است که به مهارتی مهم بدل گردیده است، نه علم مطلق، اما این مهارت نیز هزینه زیادی به همراه دارد. آیا دارید با تبلیغات پولتان را به چاه می‌ریزید یا واقعا دارید پیامی را به مخاطب می‌رسانید؟ پاسخ به این سوال را نمی‌توان به هیچ وجه از پیش دانست.
مشکلی که در اینجا نیز وجود دارد، آن است که هیچ دلیل آزمون پذیری برای موفقیت وجود ندارد، زیرا به هیچ روشی نمی‌توان تمامی عوامل مهم را به طور کامل کنترل نمود. بعضی اوقات حتی موفقترین کسب و کارها نمی‌دانند که دقیقا چه چیزی باعث شده است که فروش محصولاتشان در مقایسه با رقبای آنها بهتر باشد. آیا آن چه موفقیت آنها را در پی داشته است، قیمت، کیفیت، جایگاه اجتماعی، جغرافیا، تبلیغ یا ارتباطات روان شناختی که افراد با محصول بر قرار می‌کنند بوده است یا چیزی دیگر؟
به عنوان مثال کوکا کولا در دهه ۱۹۸۰ تصمیم گرفت که فرمولش را تغییر داده و محصول جدید خود را با نام New Coke تبلیغ کند، حتی اگر چه در آزمایش‌های مربوط به مزه نوشیدنی مشخص شد که مردم، محصول جدید را بیشتر از قبلی دوست دارند، اما نتیجه این تغیییر برای کوکا کولا یک فاجعه بود، زیرا مردم از محصول جدید گریزان بودند. اگر تفسیر داده‌های تاریخی این قدر سخت است، فکر کنید که پی بردن به پیامد‌های احتمالی در آینده چه قدر مشکل خواهد بود. می‌توان حسابدارها، بنگاه‌های بازاریابی، نوابغ مالی و طراح‌ها را به استخدام درآورد. این‌ها متخصص هستند، اما هیچ چیزی شبیه به این موارد وجود ندارد که بتوان از آن برای غلبه بر عدم اطمینان استفاده نمود. این حالت شبیه مردی در یک اتاق بسیار تیره است که افرادی را به استخدام در می‌آورد تا در راه رفتن به او کمک کنند. ممکن است گام‌هایی که او برمی‌دارد، محکم و مطمئن باشند، اما نه او و نه کسانی که به وی کمک می‌کنند، با اطمینان نمی‌دانند که چه چیزی در جلویش قرار دارد.
میزس می‌نویسد: «آن چه کار آفرین و سرمایه گذار موفق را از دیگران متمایز می‌سازد، دقیقا این نکته است که وی اجازه نمی دهد که آن چه در گذشته روی داده یا هم اکنون برقرار است راهنمای عملش باشد، بلکه کارهایش را بر پایه دیدگاهی که راجع به آینده دارد تنظیم می‌کند. او گذشته و حال را مثل دیگران می‌بیند، اما قضاوتی که راجع به آینده انجام می‌دهد متفاوت است».
به این دلیل است که عادات مربوط به کار آفرینی و سرمایه‌گذاری ذهن را نمی‌توان از طریق آموزش یا تربیت اشاعه داد. این عادات چیزی هستند که به افراد تعلق داشته و توسط آنها پرورش می‌یابند. هیچ گونه کمیته‌ای برای سرمایه‌گذاری وجود ندارد، چه رسد به آن که هیات‌هایی به برنامه‌ریزی در این رابطه بپردازند. ناتوانی دولت‌ها برای وارد شدن همراه با ایمان به فعالیت‌های کار آفرینانه، یکی از دلایل ناکارآمد بودن سوسیالیسم است. حتی اگر یک بوروکرات بتواند به تاریخ نگاه کند و ادعا نماید که بنگاه وی می‌توانسته اتومبیل، سنگ چین یا میکروچیپ تولید کند، همان فرد از تعیین این که ممکن است چه ابتکاراتی در آینده روی دهد، عاجز خواهد ماند. تنها چیزی که می‌تواند او را راهنمایی کند، تکنولوژی است. وی می‌تواند به تامل در این باره بپردازد که ممکن است چه چیزی بهتر از آن چه در حال حاضر موجود است عمل کند، اما این مساله اقتصادی نیست. بلکه مساله واقعی این است که با توجه به دیگر استفاده‌هایی که می‌توان از منابع به عمل آورد و نیازهای ضروری مصرف کننده‌ها را از میان بی‌نهایت خواسته ممکن آنها بر آورده نمود، بهترین شیوه استفاده از منابع کدام است.
پاسخ به این سوال برای دولت‌ها غیرممکن است.
هزاران دلیل وجود دارد که چرا سرمایه‌گذاری نباید انجام پذیرد، اما برای این که چرا این کار باید عملی شود، تنها یک دلیل خوب وجود دارد. این دلیل آن است که این افراد از قضاوت سوداگرانه بهتری برخوردارند و ایمان لازم برای آزمایش سوداگری خود در برابر واقعیتی به نام آینده نامطمئن را دارند. همچنین، این ایمان و باور است که استانداردهای زندگی ما را پیش برده و زندگی میلیون‌ها و میلیاردها نفر را بهبود می‌بخشد. باور و ایمان ما را احاطه کرده است. اقتصادهای در حال رشد آکنده از ایمان هستند.
میزس من را ببخش. این یک معجزه است.



لیولین راکول
لیولین راکول، موسس و رییس انستیتو لودویگ فن میزس در آوبرن آلاباماست. وی سردبیر LewRockwell.com است. آخرین کتاب او «چپ، راست، حکومت» نام دارد.
مترجم: محسن رنجبر
روزنامه دنیای اقتصاد