نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: غروب غمگین ...

  1. #1
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/04/25
    محل سکونت
    آرامگاه عشق..
    سن
    38
    نوشته ها
    89
    سپاس ها
    98
    سپاس شده 98 در 45 پست

    Icon100 غروب غمگین ...

    من در اندیشه آن فصل بهار، در زمستانی سرد ، با دلی رفته ز دست
    زیر لب می گویم : کاش می شد به تو گفت : تو تنها نفس شعر منی ، تو تنها امید دل نا امید منی
    کاش می شد به تو گفت : تو بمان ، دور مشو از بر من ، تو بمان تا نمیرد دل من . حیف میدانم من،تو
    همان گونه که بود آمدنت در بهاری زیبا ، در غروبی غمگین ، در سکوتی سنگین ، دل مجنون مرا
    زیر پا می نهی و می گذری

  2. 2 کاربر از پست مفید cac سپاس کرده اند .


  3. #2
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2010/03/02
    محل سکونت
    اصفهان
    نوشته ها
    86
    سپاس ها
    49
    سپاس شده 166 در 95 پست

    پیش فرض

    بر که میخندد چشمش ای افسوی
    وز کدامین لب لبانش بوسه میجوید
    پنجه اش در حلقه موی که میلغزد
    با که در خلوت به مستی قصه میگوید
    تیرگی ها را به دنبال چه میکاوم
    پس چرا در انتظارش باز بیدارم
    در دل مردان کدامین مهر جاوید است
    نه دگر هرگز نمی آید به دیدارم

  4. 3 کاربر از پست مفید maral. سپاس کرده اند .


کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •