داداشه عزیزم فوت پدرت رو از صمیم قلب تسلیت میگم ... نمیدونم چی بنویسم که حداقل یکم از غمت کم بشه اما برای شما آرزوی سلامتی و صبر میکنم ....
دیگه نمیدونم چی بگم داداش شایان پیامش رو با شعر شروع کرد من با خاطره شنیدن این خبر تموم میکنم....
دوشنبه ساعت 4 اومدم توی روم داشتم طبق معمول شیطونی میکردم که مهسا اومد بعد از چند دقیقه یه کاره بدونه ملاحضه گفت که پدر یکی از بچه ها فوت شده اولش نفهمیدم (میدونی که همیشه هنگم) بعدش گفتم خوب از طرف من به دوستت تسلیت بگو ... مهسا جانم که قصد داشت منو سکته بده ... که داد ... گفت پدر شانس منم که 4 تا چشم داشتم ( میدونی که عینک میزنم) کلا چشمامو جمع زدم رو هم 7.8 تایی شد . خلاصه رفتم خصوصی با مهسا و........................ پایان
اینا رو گفتم شاید یکم بخندی ...
نمیدونم شایدم ناراحت بشی ....