در نبرد اهریمنان وخدایان گاهی برخی از اهریمنان چنان که پیش از این اشاره شد با ریاضت کشی قدرت می‌یابند و خدایان را شکست می‌دهند،اما پس از چندی به سبب بی پروائی و غرور بسیار شکست می‌یابند و نابود می‌شوند.مهم ترین دوره به اوج رسیدن قدرت اهریمنان در پایان هر عصر و زمانی است که جهان رو به ویرانی می‌رود.در اسطوره‌ئی این نیروی ویرانگر در آتش نمادین پاتالا و در اعماق اقیانوس پدیدار می‌گردد.آوروه فرزانه عارف در این اسطوره مسئول بقای اقیانوس و جائی است که اهریمنان در آن ماوا دارند.وقتی پدر سارگه (اقیانوس) می‌میرد مادر سارگه که سارگه را بطن خود دارد و هنوز او را نزائیده است بر آن است که با افکندن خویش در آتش مراسم مرده سوزان خود را نابود کند،وآوروه که مسئول سالم زده شدن سارگه است چندان از این کار خمگین می‌شود که از ران او آتشی زبانه می‌کشد که سه جهان را به نابودی تهدید می‌کند.پس برهما به نجات آفریده های خویش بر می‌خیزد و آوروه را از برافروختن آتش بیش تر و نابودی جهان باز می‌دارد وبدو وعده می‌دهد پسر او در پایان هر عصر یاور برهما در برافروختن آتشی باشد که جهان را نابود میکند.برهما در پایان هر عصر خود در اقیانوس مسکن میگزیند و همه جهان و خدایان نیز در آتش نابود می‌شوند.
جر تباه کنندگان قربانی اسوراهای دیگری نیزوجود دارند.دایتیاها و دانوه‌ ها فرزندان کاشیاپه،از دایتی و دانوه ها،در شمار اهریمنان اقیانوس واهریمنانی هستند که توسط ایندرا به اعماق اقیانوس تبعید شدند وفرمانروای آنان رقیب پیشین ایندرا یعنی وارونا بود.هی رانیا کشیپو و هی رانیا کشه که از دایتیاهای مشهور وموجب دو تجلی ویشنو بر زمین اند.دایتیاها و دانوه ها غول هائی هستند که زنان شان گوهرهائی به بزرگی یک سنگ بر خود می‌آویزند.
از دیگر ساکنان پاتالا اهریمنان اژدرمار موسوم با ناگا هستند که آنان نیز فرزند کاشیاپه و ما در آنان کردو است.برخی از این ناگاها چنان که پیش از این گفته شد به عنوان خدا نیایش می‌شود،اما اکثر آنان در شمار اهریمنان اند و در عصر وِدائی از جمله اهریمنان خشکسالی چون اَهی یا وریتره هستند که با ایندرا به جنگ بر می‌خیزند.تن این اهریمنان از کمر به بالا همانند انسان و از کنربه پائین چون مار است.از اینگونه است مار کبرابی موسوم به کالیا ساکن پیشین رود جَمنا که چوپانان را به وحشت می‌افکند و به دست کریشنا کشته شد.ناگاهای ماده گاو در هیات حوریان دریائی نمایان می‌شوند و در برخی از افسانه ها انسان ها را عاشق خویش می‌سازند.
گونه‌ئی دیگر از اهریمنان آدمخوارند.از این شمار است باکَه که در افسانه‌ئی از مردمان شهرهای نزدیک ماوای خویش باج میگرفت تا همه مردمان را نخورد.باج این موجود افسانه ئی هر روز گاری هائی پر از سبزیجات و میوه،برنج و یک انسان بود.بهیما پسر وایو که به دله بودن نیز شهرت دارد (از مخالفان اسوراها) خود را به جای یکی از قربانیان باکه قرا داد و مردم او را با هدایای دیگر نزد باکه فرستادند.بهیما در نبرد تن به تن با باکه دندان او را شکست و به ضربه گرزی او را از پا درآورد و کار بهیما موجب شد که از آن پس اسوراها معترض انسان ها نشوند.
اسوراها به هیات هایمختلف ودلخواه نمایان می‌شوند؛ در نبرد با کریشنا آنان را می‌بینیم که به فرماندهی کانسه اهریمن شهریار تغییر شکل می‌دهند.اهریمن- اسب کسین نیز از این شمار و از مخالفان ایندرا بود.کسین در نبرد با خدایان از گرزی عظیم علیه ایندرا استفاده می‌کند وبعد صخره ئی را به جانب او پرتاب می‌کند اما ایندرا حمله های او را دفع و اسوراها را منهزم می‌سازد.
برخی از دایتیاها از قدرتی خاص برخوردارند ومی‌توانند مسکن خود را بدلخواه جا به جا کنند.شهرآنان هی رانیاپورا گاهی در اعماق اقیانوس و در موقعیتی دیگر به هنگام نبرد با ایندرا زمانی در زیرزمین و زمانی دیگر به پرواز در می‌آید.
کتو و راهو از تن اهریمنی پدید می‌آیند که درگذشته سواربهانو نام داشته است.ماجرا چنین است که پس از کره گیری اقیانوس شیر و زمانی که موهینی از برابر صف خدایان می‌گذرد و به هر یک ازآنان جرعه‌ئی اَمریت می‌دهد دایتیائی دارای چهار دست و یکدم خود را بین سوریا و چاندره (چندره) جای می‌دهد و جامی‌اَمریتمی‌نوشد.سوریا و چندره ویشنو را از این ماجرا آگاه می‌سازند وویشنو بی درنگ سر سوار بهانو را از تن او جدا می‌سازد.اما از آنجا که این اهریمن با نوشیدن اَمریت در شمار نامیریان درآمده است نمی‌میرد و از سر ا.راهو و از تن او کتو هستی می‌یابد و درشمار ستارگان آسمانی در می‌آیند.کتو در این هیات دارای دُمی‌چون دُم اژدها و بر گردونه ئی که آن را هشت اسب بادپا می‌کشند آسمان را در می‌نوردد و راهو بر گردونه ئی که هشت اسب سیاه آن را می‌کشند در آسمان می‌گردد و سری چون سر اژدها دارد.راهو هنوز نفرت خود را از سوریا و چاندره از یاد نبرده و همیشه با دهان گشوده در پی خورشید و ماه روان است و هرگاه مجالی بیاید آنان را در کام می‌کشد و در چنین موقعیتی است که خسوف وکسوف پدید می‌آید.