رد ، فرهنگ ، جامعه
تبادلی بر برقراری فضای کلان - رفتار

بلوغ اجتماعی ( Social Maturity ) ناظر بر فرآیند " برون ریزی " ( Ejection )

مرتبه ای از حیات جامعۀ انسانی است که طیّ آن مضمون فرهنگ در ساخت جامعه عاملیّت می یابد . این تحرّک ، ملازم جنبش " عضوگیری " از طرف جامعه و برای افرادش و متعاقباً پیدایش " شبکۀ عضویّت اجتماعی" می باشد . این شبکه ، بازآفرین جامعه درفرهنگ از رهیافت احیای مشارکت فردی درقوارۀ اجتماعی است .

نخستین مکانیسم این واقعه ( بلوغ اجتماعی ) - یعنی فرآیند هویّت بخشی مشترک نفوس متجمِّع در مکان جامعه - مکانیسم " تصوّر اجتماعی " ( Social Imagination ) است . در این مکانیسم ، مجموعه مؤلّفه های « ایده آل - رئال » فرهنگی مشتمل بر مقولات [مطلوب مانیفست) - موجود ( حیات )] ِ فرهنگ در قالب مجموعه صورت های پارامتریک ، محرّک های بیرونی اجتماعی را برای ترشّح غدد درون ریز اجتماعی ناظر بر جهش فرد به جامعه تعیّن می بخشد . پس " صورت " به عنوان نوعی واسطۀ سازوکاری فرهنگی به شکل متعیّن اجتماعی ، هویّت فردی ( Individual Identity ) را در معنای بلوغ به هویّت اجتماعی ( Social Identity ) بدل می سازد . [ تعیّن - تشکّل ] ِ صورت ، نوعی" واقعیّت اجتماعی " ( Social Fact ) را یادآور می شود و [ تفهّم - تخیّل ] ِ آن بازنمای نوعی" سازش فرهنگی " ( Cultural Conciliation ) است .

هویّت فردی به مثابه تک - پارامتر نهایی " فردیّت " در مواجهه با صورت ، مولّد نوعی درآمد پیشینی برای ورود به عرصۀ " اجتماعیّت " است . این درآمد پیشینی ،" پیشا صورت" را به شکل " هویّت ارگانیک - شخصیّتی " ( Organic / Personal Identity ) تحقّق می بخشد . این هویّت دوگانه که به تأخّر زمانی در مسیر رشد آدمی جایگزین می شود ، واجد اوّلین موقعیّت تجربی زیست اجتماعی درشکلی غیررسمی به عنوان ورودی مکانیسم تصوّر اجتماعی در معنای فرد - جامعه است. در مرتبۀ بعدی این پیشا صورت در وجه غیررسمی در صورتی خاص رسمیّت یافته و کانالیزه می شود . این وجه بیرونی ِ واقعیّت نمای فرهنگی شده همان " صورت " در معنای اختصاصاً جامعه است .
( Face of Social Fact or Facial Social Fact ) انعکاس هویّت فردی با پیشا صورت " هویّت ارگانیک - شخصیّتی " در " صورت " ِ متعیِّن اجتماعی با بار فرهنگی ، پسا صورت " هویّت جمعی " ( Collective Identity ) به عنوان اوّلین محصول اجتماعی شدۀ فردیّت درقالبی غیررسمی پس از گذراندن مرتبه ای رسمی شده وپیشاهنگ " هویّت اجتماعی " ( Social Identity ) می باشد . به عبارتی پیشا صورت « هویّت ارگانیک / شخصیّتی » شکل غیررسمی " فرد جامعه پذیر " و پسا صورت « هویّت جمعی » شکل غیررسمی " فرد جامعه شونده " است و این هر دو انتقال " فردیّت " (هویّت فردی) به " اجتماعیّت " ( هویّت اجتماعی ) را در بستر صورت پذیری رسمی اجتماعی متضمّن می شوند . " ارگانیسم " و " شخصیّت " به عنوان مؤلّفه های هویّت بخش ثانویّه ، هویّت انسانی مستقل ( فردیّت ) را از ساحت انتزاع به ساحت انضمام می رسانند . بدین صورت که فردیّت عامل در ارگانیسم / شخصیّت ، واجد " فرد جامعه پذیر" می شود . پس " فرد جامعه پذیر" صورت انضمامی " فردیّت نخستین " - در شکل و بستر انتزاعی - است و هر یک در زمانی از حیات فرد - جامعه به " این همانی " ( هویّت ) دست می یابند . این هویّت ، عنصر معرّف جایگاه فرد در حیات جامعه است .
هویّت انضمامی " ارگانیک / شخصیّتی " منسوب به " ارگانیسم / شخصیّت " سازندۀ وجه پیشا نمای تعیّن فرد درجامعه در مکانیسم « تصوّر اجتماعی » ِ فرآیند « برون ریزی » ِ " بلوغ اجتماعی " می باشد . این وجه ، پیشا صورت یا " صورتک نخستین " نامیده می شود. در این بخش به دلیل فقدان حیات مفرد اجتماعی ( رسمیّت ) ، این لایۀ هویّت انسانی شکلی غیررسمی می یابد . هر چند در بخش فردیّت ، نظام مند و قاعده یافته است و در عین حال مستعد و ذی وجود جامعه پذیر که به علائم اجتماعی کننده واکنش نشان می دهد . امّا تا مرحلۀ بلوغ ، شکلی خاص به معنای کلیّت واحدِ نهادینه نیافته است . به عبارتی در این مرحله ، وجود انسانی در " مجذوبیّت " به سرمی برد . امّا " صورت " به عنوان وجه مفردۀ اجتماعی، این تکثّر هویّتی فردی را به سامانی وحدت گرا در قالبی تجمّعی و متشکّل ( Collective ) می رساند . در این مرحله وجه پسا نمای تعیّن فرد در جامعه به صورتی جمعی و تشکّل یافته جلوه گر می شود . این وجه ، پسا صورت یا " صورتک دوّمین " نامیده می شود که موجد " هویّت جمعی " به عنوان هویّت انضمامی ثانویّه منسوب به " جمع " است . این هویّت هم بنا به تعریف شکلی بستر مکانیسم تصوّر اجتماعی ، ماهیّت و شکلی غیررسمی می یابد ؛ چرا که بیانگر وجوه غیرمعنایی صورت در شکل و بیانی توده وار می باشد . این " توده " اگرچه حامل ظرفیّت های معنایی صورت ( به مثابه شکل اجتماعی شدۀ فرهنگ ) است ؛ امّا به سبب واقعیّت مستقل توده ، پس ماندهای معنایی خود را در نوعی واپس زنی و فرافکنی ِ برون نگرانه به وجوه غیرمعنایی انتقال می بخشد . همین مسئله در این بخش ، وجه غیررسمی هویّت جمعی را علیرغم گذراندن صورت رسمی جلوه گر می شود .
" صورت " ، شکل اجتماعی شدۀ فرهنگ است که در طیّ بستر و زمان تاریخی در قالب نهادهای جامعه ، متعیِّن و سازه وار شده است که همان طور که از اسمش برمی آید وجه و نمای جامعه از دید بیرونی است . پس صورت ، واجد پایگاه مشخّص اجتماعی است که " رسمیّت " نامیده می شود . این پایگاه مشخّص ، تک معنی ساز و وحدت بخش است و صورتک ها ( پیشا صورت و پسا صورت ) در پهنۀ متقابل و آیینه وار ِ ورت از دو خاستگاه ، بازنمای تحرّک درونی « فرد - جامعه » ( کنش - ساخت ) در طیف :
[ انبساط ( ارگانیسم / شخصیّت ) - انقباض ( جمع ) ] می باشند . به همین دلیل موقعیّت و فضایی غیررسمی و نامتعیِّن می یابند . پارامتر بسط دهنده در قطب انبساط طیف و در قالب ارگانیسم / شخصیّت ، " نیاز" ( Need ) و پارامتر قبض دهنده در قطب انقباض طیف و در قالب جمع ، " هنجار" ( Norm ) است . این کشمکش به نوعی در " صورت " نیز وجود دارد که عناصر کشش - رانش آن در حالت کلّی ، ایده - مادّه است که البته انعطاف آن مدیون نقش فرهنگی صورت در وجه واقعیّت اجتماعی است . در اینجا به سبب هماهنگی بطنی مکانیسم تصوّراجتماعی در قالب تحلیلی ، مسامحتاً " صورت " به عنوان وجهی رسمی ناظربر رویکرد تک معنی ساز با توجّه به قطب های متزلزل معنایی جامعه در نظر گرفته شده است ولی این هرگز به معنای رکود و رخوت نهایی در موقعیّت های صورتی و عدم انعطاف مطلق آنها نیست . امّا شکل هایی ازآنها در قالب هایی معیّن ، با ثبات و وحدت بخش در طول تاریخ و در جوامع مختلف بشری تحت عناوین مشخّص ، واقعیّت هایی رسمی بوده اند که علیرغم تغییرات کیفی دارای کارکردهای معیّن شده اند . صورت به عنوان شکل رسمی بلوغ اجتماعی ، قطب تنظیم ، نظم دهی و ثبات جامعه وصورتک ها به عنوان شکل غیررسمی بلوغ اجتماعی ، قطب تداوم ، توسعه ، تغییردهی ، تغیّر و انعطاف جامعه محسوب می شوند . جالب اینجاست که قطب صورت علیرغم کارکرد تنظیمی خود ، به سبب پیدایش فضاهای غیررسمی ِ دوگانۀ متقابل آیینه وار در پیرامونش به شکل صورتک ، خود موجد کشمکش و تضادی درونی - بیرونی ( نیاز - هنجار) درسطح روبنا و « ایده - مادّه » در سطح زیربنا می باشد . به عبارتی این قطب به عنوان نقطۀ ثقل ترازوی فردیّت - اجتماعیّت در میان طیف صورتک ها ( به مثابه نمایندگان وجوه نهایی فردیّت - اجتماعیّت ) پیوند دهنده و توازن بخش بالانس موقعیّتی فرد در جامعه در بسترهای تضادآمیز و توسعه گراست . امّا وجود فرهنگ در صورت به شکل نهادینه و پایگاهی ، موقعیّت صورت و عناصرمتّصل به آن ( صورتک ها ) را صاحب نوعی پویایی ِ بالقوّه در مسیر" انتقال " ( Shifting ) جامعه می سازد و این نشان دهندۀ دیالکتیک پویایی - ایستایی در مضمون - ساخت است که در این مکانیسم ( تصوّر اجتماعی ) که یکی از مکانیسم های هویّت بخش « فرد - جامعه » در پارادایم بلوغ اجتماعی و به واسطۀ فرهنگ می باشد ، به شکلی بارز و فیزیکال خود را عیان می سازد . در تحلیل کلّی تر باید گفت صورت به مثابه قطب کشش و صورتک به مثابه قطب رانش تعیین کنندۀ کشمکش « فرد - جامعه » در فاز(وضعیّت برتر) ِ فرهنگ ( در بُعد کلان ) و در موقعیّت برتر " انتقال " می باشند .
مکانیسم ِ همزمان " تصوّراجتماعی " ، " تظاهر اجتماعی " ( Social Demonstration ) است که به موجب آن فرهنگ در وجه اخلاقی ( فرهنگ قاضی ) بر ساحت چرخش افقی مکانیسم تصوّر و پیرامون عمود برآن در محور پیشا ظاهر - پسا ظاهر کارآمد می شود . در مکانیسم افقی تصوّر ، فرهنگ در نقطۀ مرکزی ( صورت ) با دو بازوی صورتکی ( پیشا صورت / پسا صورت ) ، موازین و اصول حُکمی ِ دیالکتیک « فرد - جامعه » را در بستر" شکلی " در قالب " احکام اجتماعی " ( فرهنگ راوی ) تحقّق می بخشد و در مکانیسم عمودی " تظاهر " ، این بار فرهنگ به مثابه " اخلاق اجتماعی " ( فرهنگ قاضی ) در نقطۀ مرکزی ( ظاهر )( منطبق برمرکز تصوّر؛ صورت ) با دو بازوی پیشا ظاهر / پسا ظاهر بازگو کنندۀ اصول خُلقی ِ بروز « فرد - جامعه » در بستر " رنگی " می باشد . بدین صورت که پیشا ظاهر به عنوان قطب " همخوان " با رویکرد " فرا باطن " در جستجوی رنگ سازگارِ دوگانۀ « فرد - جامعه » ( همرنگی ) و پسا ظاهر به عنوان قطب " ناهمخوان " با رویکرد " فرو باطن " در جستجوی رنگ نا سازگارِ دوگانۀ « فرد - جامعه » ( ناهمرنگی ) می باشد که پدیدۀ قبض - بسط در راستای این طیف عمودی نیز متعیِّن می شود ، بدین شکل که این بار پسا ظاهر( ناهمخوانی ) عهده دار " بسط " و پیشا ظاهر ( همخوانی ) عهده دار "قبض" خواهد بود . و این هر دو ، اشکال غیررسمی ظاهر مرکزی ( به مثابه مبدأ پیش آمد جلوۀ صورت ) را در راستای ظاهر محوری و درهیأت مکانیسم تظاهر می سازند .
از برخورد این دو مکانیسم ِ همزمان ِ فرآیند برون ریزی ِ واقعۀ بلوغ اجتماعی ، مختصاتی دکارتی با چهار حوزۀ کلان - رفتار ناشی از موقعیّت فرد در جامعه به واسطۀ فرهنگ پدید می آید . این حوزه های چهارگانه عبارتند از :
دگرخواهی ، دگراندیشی ، هم اندیشی ، هم خواهی .
در حوزۀ " دگرخواهی " ، رفتار فرد به شکل هویّت جمعی و به رنگ ناهمخوان ، متقاضی " خواست دیگر " ، در حوزۀ " دگراندیشی " رفتار فرد به شکل هویّت ارگانیک / شخصیّتی و به رنگ ناهمخوان ، متقاضی " اندیشۀ دیگر " ، در حوزۀ " هم اندیشی " رفتارفرد به شکل هویّت رگانیک / شخصیّتی و به رنگ همخوان ، متقاضی " اندیشۀ همسان " و نهایتاً در حوزۀ " هم خواهی " رفتار فرد به شکل هویّت جمعی و به رنگ همخوان ، متقاضی "خواست همسان " است . در منطقۀ هویّت ارگانیک / شخصیّتی ، ایده آلیته و در منطقۀ هویّت جمعی ، ماتریالیته هرکدام بنا به رویکرد فرو باطن / فرا باطن ( ناهمخوان / همخوان ) دگرنوعی / هم نوعی را محک می زنند . به عبارتی احکام ارگانیسم / شخصیّت ، ایده محور و احکام جمع ، مادّه محور اند که هرکدام بنا به رویکرد اخلاقی ِ درونگر ( پسا ظاهر / فرو باطن/ ناهمخوانی ) / برونگر ( پیشا ظاهر / فرا باطن / همخوانی ) ، دیگرگرا( وا گرا ) / هم گرا خواهند شد . مبدأ [ پیشا / پسا ... صورت / ظاهر - فرا/ فرو... باطن - هم / ناهم ( دیگر) ... گرا ]، نتیجۀ انعکاس صورتی - ظاهری در اشکال نهایی موارد زیست موقعیّتی اجتماعی است . بدین معنی که واژه های نخست دلالت بر تقدّم ( پیشاهنگی ) و واژه های دوّم دلالت بر تأخّر( پساهنگی ) هرکدام نسبت به « فرد - جامعه » دارند ، حتّی ( ایده / مادّه ) یِ منعکس هم در بطن مرکزیّت فرهنگی ( صورت / ظاهر ) به تجلّی مانیفست / حیات و هم در کرانه های گسترۀ فرهنگ تصوّر/ تظاهر ( پیشا / پسا ... صورت / ظاهر ) به تجلّی [ ایده آلیته / ماتریالیته ... هم گرایی / وا گرایی ] در کشاکش « صورت ... ظاهر» ، همگان بر پایۀ همین نگرۀ مألوف ( تقدّم / تأخّر) شکل و حیات یافته اند ، حتّی فراتر از این می توان صور دوگانۀ فرهنگ ( احکام / راوی ... اخلاق / قاضی ) به مثابه ضامن پیدایش ، بقا و کنترل « تنظیم / تداوم » ِ جامعه از رهیافت « فرد - جامعه» و به حیات دو مکانیسم تصوّر- تظاهر را بر همین سنجش کاوید . پس برای کنترل معنایی " ایده - مادّه " می توان از مفهوم سازی اجتماعی بهره برده و آن را بدین گونه پردازش کرد :
اشکال " ماتقدّم " جامعه به مثابه پیش آمد ذهنی ( Subjective ) به عنوان ایده و اشکال " ماتأخّر" جامعه به مثابه پس آمد عینی ( bjective ) به عنوان مادّه . در ادامه باید نگریست اینکه هویّت ارگانیک / شخصیّتی بر " ایده آلیته " عاملیّت تنسیقی می یابد به جایگاه پیش نگرانۀ آن برمی گردد که این موقعیّت برای هویّت جمعی به دلیل جایگاه پس نگرانه اش به " ماتریالیته " منتقل می شود . همچنین " هم گرایی " / " دیگر گرایی " ( واگرایی ) در این پیکره بر مبنای فرهنگ قاضی ( اخلاق اجتماعی ) و نوع رویکرد دیالکتیک « همخوانی - ناهمخوانی » ضرورت انتخاب می یابد .
پس " اجتماعیّت " در مفهوم کلان در قالب " صورت / ظاهر " ، فرهنگ را درساحت دوگانۀ [ راوی / حُکمی ... قاضی / خُلقی ] به واسطۀ دو مکانیسم تصوّر / تظاهر بر عضوگیری اجتماعی ِ برون ریزانه دخالت داده و بلوغ اجتماعی را در اشکال نهایی چهارگانۀ کلان - رفتار جلوه گر می شود . وجود دیالکتیک اثربخش و دوگانه در شکل فنری کشش - رانش هم در عناصر قطبی و هم در مرکزیّت تقاطعی محورهای دوگانه گویای فهم انعطافی جریان بلوغ در درون - برون نگاه به جامعه است . این انعطاف از طرفی موقعیّت افراد در جامعه را با رویارویی ِ متقابل ، مستمر ، متصوّر و متظاهر، ملازم ساخته و از طرف دیگر وضعیّت عمومی جامعه را به سبب کشمکش قطبی ِ « ایده - مادّه » ی کلان ِ متعیِّن در« مانیفست / حیات » ِ کلان - فرهنگ در معرض انتقال ، تغییر و تکامل چند خطّی قرار می دهد . این همه به واسطۀ حضور پارامتریک عناصر ثابت در مدخلیّت « فرد - فرهنگ - جامعه » محقّق می شود ؛ عناصری که به گمانی فیزیک پایدار اجتماعی را متصوّر می شوند ، حال آنکه در معنای درون ، نوعی شیمی متغیّر اجتماعی را متظاهر می نمایند و این هردو پابه پای هم سازندۀ " جامعه " در وجه نهایی و « فرد - فرهنگ - جامعه » در وجه میانی خواهند بود . این وجه به عنوان موتور چرخش جامعه در سطح خُرد - کلان ، قابلیّت مطالعاتی وسیعی در قوالب پدیدارشناسانه و تاریخی دارد .