ابعاد تربیتی کودک
خانواده نقشی اساسی در تربیت فرزندان یک جامعه دارد این تربیت از طریق انتقال ‏فرهنگ جامعه به آنان انجام می گیرد . به عبارت دیگر از طریق انتقال فرهنگ به کودک ‏و نوجوان می توان به رشد همه جانبه ی شخصیت او کمک کرد . درتعریف تربیت ‏می توان گفت : تربیت عبارت است از : برنامه ریزی در جهت رشد همه جانبه ی ‏شخصیت کودک و نوجوانی درابعاد بدنی ، شناختی ، عاطفی ، اجتماعی ، هنری و ‏اخلاقی در جهت وصول به اهداف متعالی اجتماعی . چنین تعریفی از تربیت مستلزم ‏توجه و تحلیل دو جزء مهم است :‏ ‏ 1- کودک 2- فرهنگ ‏
کودک موضوع تربیت است در اصل کودک با دارا بودن استعدادها و توانایی های ‏گوناگون آماده است که تحت تربیت قرار گیرد تربیت تلاش می کند استعدادها و ‏توانمندی های کودک را از قوه به فعل درآورد او را رشد دهد و درتمامی ابعاد مورد ‏نیاز به اهداف مورد نظر نایل گردد . ‏

به این ترتیب ، تربیت رشد دادن است ؛ بزرگ کردن است ؛ از قوه به فعل در آوردن ‏است . کودک از این منظر یک ضرف پذیرا و پویا است . یعنی از یک طرف ظرفیت ‏پذیرش داده های تربیتی را دارد و از سویی نیز قدرت مداخله ای فعال در این داده ها ‏را داراست کودک تنها یک انبار برای ریختن داده های تربیتی در درون آن نیست . بلکه ‏به اشکال گوناگون در آنها مداخله می کند . با توصیف بالا باید پرسید که مظروف این ‏ظرف چیست ؟ یعنی چه چیزی را باید درون این ظرف فعال ریخت تا از طریق آن ‏بتوان به رشد مورد نظر رسید ؟ در پاسخ به این سوال باید گفت که مظروف این ظرف ‏‏« فرهنگ » است تربیت انتقال فرهنگ است به موجود فعال و خلاقی به نام کودک . ‏فرهنگ نیز مجموعه ی سرمایه های شناختی ، عاطفی و عملی هر جامعه ای است که ‏دراصل در درون انسان ها جریان دارد . زیستگاه فرهنگ هر جامعه دنیای ‏روانشناختی انسان هاست . فرهنگ در درون ورفتار افراد هر جامعه جریان دارد . ‏فرهنگ یک جامعه را نمی توان در کتاب ها یا آثار بی جان آن جامعه جست و جو کرد ، ‏بلکه فرهنگ راباید در اندیشه ها ، روابط ، رفتارها و سنت های مردم هر جامعه یافت . ‏آثار مکتوب و مصنوع هر جامعه ممکن است حاوی فرهنگ های تاریخی یک جامعه ‏باشد هر چند که چنین آثاری قطعا شامل بخشی از اندیشه ها ، افکار و رفتارهای رایج ‏در هر جامعه نیز هست ؛ لیکن این گونه آثار نه منعکس کننده تمامی فرهنگ یک جامعه ‏است ، و نه نشانگر فرهنگ زنده و جاری آن جامعه می باشد به هر حال ، فرهنگ یک ‏جامعه ماده اصلی رشد دهنده ی ظرفیت ها و استعدادهای فرزندان آن جامعه است به ‏این ترتیب می توان تربیت را از منظری دیگر نیز تعریف کرد ، و آن ، تربیت به معنای ‏فرهنگ پذیر کردن فرزندان یک جامعه است از آن جا که انتقال فرهنگ به کودکان یک ‏جامعه ضرورتا به شکل ارادی و آگاهانه انجام نمی گردد ، از این رو باید تربیت را ‏فعالیتی تعریف کرد که هم آگاهانه و ارادی انجام می گیرد و هم نا آگاهانه و غیر ارادی ‏‏. بسیاری از عناصر فرهنگی ، در یک فرایند ناهشیار به فرزندان یک جامعه منتقل ‏می شود . ‏

گامی موثر در تربیت فرزندان ‏
از جمله کارکردهای بسیار مهم خانواده تربیت فرزندان است . اختلال در این کارکرد ‏زمانی پیش می آید که اولیاء نسبت به تربیت موثر و نیز ایجاد ارتباط سالم و سازنده ‏با فرزندان خود ، آگاهی کافی نداشته باشند ازسوی دیگر تربیت صحیح فرزندان منوط ‏به فراهم کردن شرایط ، امکانات و عوامل بی شماری است که شرح هر یک از این ‏امکانات و عوامل تربیتی نیازمند تألیف کتاب های فراوان است در مقاله ی حاضر از ‏بین صد ها عوامل موثر در تربیت ، فقط به یک عامل مهم اشاره شده است . ‏
یکی از راه هایی که منجر به تربیت تأثیرگذار والدین و مربیان می گردد این است که ‏والدین و مربیان قادر باشند الگوی اعتقادی عمیق و پایداری در مورد آن چه در زندگی ‏روزمره انجام می دهند ، به فرزندان خود ارائه دهند یعنی کودک از طریق حالات و ‏رفتارهای والدین به اطمینان آنان نسبت به درستی کارهایشان واقف شود . هر گونه ‏رفتار و عمل موثر والد ، خود نیازمند پشتیبانی فرهنگی است – یعنی اعتقاد داشته ‏باشد آن طریقی که امور را انجام می دهیم ، برای کودکان ما خوب است . اریکسون ‏‏(1950) می گوید : در نگاه نخست این امر گیج کننده است که اطمینان والد چه ربطی به ‏کودک دارد شاید در این جا اریکسون اندیشه هایی مشابه با روانپزشک معروف ، ‏سالیوان در ذهن داشته است سالیوان معتقد بود که در نخستین ماه های زندگی ، ‏کودک نوع ویژه ای از هم حسی بدنی با مادر یا جانشین او دارد ، به نحوی که کودک ‏به طور خودکار حالت تنش مادر را احساس می کند . اگر مادر احساس اضطراب کند ، ‏کودک نیز احساس اضطراب می کند و اگر مادر احساس آرامش کند ، کودک هم ‏احساس آرامش می نماید . این تعامل های اولیه به نحو خود نگرش های و دیدگاه های ‏بعدی را تحت تاثیر قرار می دهند از این قرار ، مهم است که والدین به صورتی منطقی ، ‏احساس اعتماد و اطمینان به خود داشته باشند تا اینکه کودک در مورد تماس های بین ‏فردی بیش از حد محتاط نشود. کودکان نیاز دارند احساس کنند که نزدیک بودن به ‏دیگران به طور احساسی خوب و اطمینان بخش است . ‏
تجربیات مشاوره ای در مرکز راهنمایی و مشاوره نشان می دهند که برای بسیاری از ‏والدین جامعه ما همیشه آسان نیست که به روش تربیت کودکان خود اطمینان درونی ‏داشته باشند این در حالی است که والدین نسل ما و نسل های گذشته حتی اگر شیوه ‏های تربیتی ناصحیح را هم در تربیت فرزندان به کار می برند با اطمینان و اعتماد کافی ‏شیوه های تربیتی خود را معتبر می دانستند و دچار تردید و دودلی نبودند والدین ‏امروزی نسبت به والدین نسل های قبل ، بسیاری از فنون و شیوه های تربیتی را بهتر ‏می دانند و به کار می گیرند ، اما تفاوت در این جاست که والدین امروزی با وجود ‏دانسته های تربیتی ، بیشتر دچار تردید و دودلی اند و به یقین فرزندان به مردد بودن ‏والدین خود آگاهی می یابند و این خود آسیب زاست . اسپاک در کتاب خود والدین را ‏تشویق می کند که به خود اعتماد کنند او به والدین می گوید بیش از آنچه می اندیشند ، ‏می دانند و آنان بهتر است برای پاسخگویی به نیازهای کودکان خویش از تصمیمات ‏اولیه خود پیروی کنند اسپاک به اهمیت اینکه والدین صاحب یک اطمینان درونی باشند ‏پی برده است از دیدگاه اریکسون والدین می توانند به وسیله دین و مذهب نوعی امنیت ‏درونی به دست آورند ایمان و اطمینان درونی والدین به کودک انتقال می یابد و به وی ‏یاری می دهد که احساس کند جهان مکانی است که ارزش و قابلیت اعتماد را دارد به ‏هر حال کودکان بیش از آنچه ما بزرگتر ها فکر می کنیم ، قدرت درک دارند . کودکان ‏به راحتی مکنونات درونی والدین خود را می فهمند . بنابراین به نظر می رسد وجود ‏اطمینان و امینت درونی والدین گامی موثر در تربیت صحیح فرزندان می باشد . ‏
کودک ، ظرفیت یا موضوع تربیت ‏
کودک موجودی است با توانمندی های گسترده ، پیچیده و حتی ناشناخته . موجودی با ‏این وضع ، آمادگی آن را دارد تا بی نهایت رشد کند ، ببالد و تا رسیدن سرمنزل لایزال ‏بپوید . در کودک در خانواده به دنیا می آید و رشد و تربیت او نیز در خانه آغاز ‏می شود حتی استمرار تربیت کودک در نهادهای مدنی ، چون مدرسه و دانشگاه نیز با ‏پشتیبانی و هدایت خانواده انجام می گیرد . به این ترتیب خانواده مهد تربیت کودک و ‏محل انتقال فرهنگ به اوست . انجام چنین رسالتی بدون شناخت کودک به درستی ‏امکانپذیر نیست . یکی از لوازم شناخت کودک ، شناخت ابعاد شخصیت اوست ، یعنی ‏تحلیل دنیای جسمانی و روانی او به عناصر قابل فهم و تربیت پذیر .‏
انسان موجودی است واحد. هرچند که به اعتباری مرکب است از جسم و جان و جسم ‏او نیز مرکب از اندام ها و دستگاه های گوناگونی است ، لیکن تمامی اینها حول محور ‏خود سازمان یافته و موجود وحدت یافته و یگانه را ایجاد کرده اند . علم روانشناسی ‏مفهوم خود را برای نشان دادن جنبش های گوناگونی از دنیای روانشناختی انسان به ‏کار گرفته است و از آن جمله برای بیان جنبه های وحدت یافته و یگانه ی شخصیت ‏آدمی ( پروین ، 1381) هر انسانی خود را با همین معنا و مفهوم یگانگی و وحدت ‏یافتگی درک می کند و می دانند که به رغم داشتن اندام های گوناگون و نیز داشتن ‏امتداد زمانی در گذشته ، حال و آینده و نیز با علم به این که در حیطه های مختلف ‏زندگی ، نقش های گوناگونی و گاه متضادی ایفا می کند ، لیکن فردی است یگانه این ‏احساس با وجود غیر عینی بودن و غیر قابل درک بودن بوسیله حواس ظاهری ، چنان ‏محکم و استوار است و چنان عمومیت دارد که حتی رفتار گرایان که به جنبه های ‏درونی انسان بی توجه بوده حتی گاه منکران آن اند ، مفهوم خودرا پذیرفته اند اسکینر ‏یکی از سردمداران رفتارگرایی ، مفهوم خود را می پذیرد و از آن تعاریفی هر چند ضد ‏و نقیض ارائه می دهد ، ( فیست ، 1990) . به رغم یگانگی وجود انسان و غیر قابل ‏تجزیه بودنش ، حتی به جسم و جان او عملا نشان می دهد که دارای ابعاد گوناگون ‏است ، وجود بعد برای یک شیء موجب تجزیه او نمی شود اشیای مادی به رغم ‏وحدت و یکی بودن دارای ابعادی از نوع طول ، عرض و ارتفاع اند اما این ابعاد وحدت ‏و یکپارچگی اشیاء را از بین نمی برند در دنیای روان انسان نیز به رغم وجود ‏یکپارچگی و وحدت ، ابعادی وجود دارد مهم ترین ابعادی که می توان برای زندگی ‏روانی انسان برشمرد ، عبارتند از : ‏






این ابعاد همان گونه که گفتیم نه تنها یکپارچگی روانی انسان را تهدید نمی کنند بلکه ‏مقّوم و مؤید آن نیز هستند . زیرا نشان می دهند که هر یک با حفظ حدود خود ، متأثر ‏از سایر ابعاد و وابسته به آنها نیز می باشند . بعد شناختی انسان یعنی جنبه های ‏گوناگون ادراکی او ، ضن اینکه مستقلا بعد مهمی از دنیای روانشناختی انسان را ‏می سازد ، لکن متأثر از ابعاد دیگری چون بعد عاطفی ، اجتماعی و حرکتی نیز هستند . ‏استقلال آن موجب برجستگی وجهی از وجوه انسان و وابستگی آن به سایر ابعاد ‏نشانگر وحدت یافتگی زیربنایی آن با سایر ابعاد در کنه وجود اوست . با این توصیف ‏هر چند که هدف تربیت انسان است لیکن برای تربیت صحیح باید همه ابعاد ‏روانشناختی او مورد توجه قرار گیرد . تربیتی درست است که انسان را با تمامی ‏ابعادش هدف قرار دهد نه در بعد یا ابعادی محدود . ‏
‏5- بعد اخلاقی ‏ ‏6- بعد هنری ‏

گذشته از حافظه ، روابط بين تصورات يا به عبارتي چگونگي شكل گيري تصديقات نيز ‏از زواياي گوناگون در علم روانشناسي مورد بررسي قرار گرفته است . انتزاع يا ‏جداسازي جنبه هاي مختلف يك شي ء از قبيل وزن ، حجم توده و مقايسه ي بين ‏اوزان ، احجام و اجرام ، همگي در طي تحول شناختي كودك به وجود مي آيند و ‏گسترش مي يابند . در تربيت بعد شناختي بايد تمامي اين وجوه مد نظر قرار گيرند . به ‏عبارت ديگر براي پرورش جنبه ي شناختي كودك نه تنها بايد تصور و تصديقاتي را ‏به عنوان مصالح اوليه ي تفكر در اختيار كودك قرار دهيم بلكه مهم تر از آن بايد به ‏نحوه ي پردازش داده هاي شناختي نيز توجه داشته باشيم . يعني نه تنها بايد افكار را ‏به كودك آموخت ، بلكه بايد روش فكر كردن را نيز به وي آموزش داد . ‏

در تربيت بعد شناختي به مسئله ي خلاقيت نيز بايد توجهي خاص داشت . انسان به ‏كمك خلاقيت خود توانسته است بسياري از قالب هاي فكري پيشينيان خود را بشكند و ‏طرح هاي نويي را به عالم انساني عرضه كند . تربيت بايد امكان گسترش خلاقيت را ‏براي كودكان و نوجوانان فراهم آورد . خلاصه آن كه تربيت شناختي بايد فرزند ‏انسان را در استفاده ي گسترده و همه جانبه از توانمندي هاي ذهني اش ، يعني ‏استفاده از حافظه و جنبه هاي گوناگون آن ، استفاده از استدلال و تفكر منطقي و نيز ‏گسترش خلاقيت ، ياري كند . تربيت ضمن توجه به ساير ابعاد شخصيت انسان بايد ‏بعد شناختي او را تا حد امكان پرورش دهد . ‏

بسياري از افرادي كه دروغ مي گويند با اذعان به نادرست بودن اين عمل مرتكب آن ‏مي شوند . براي اين گونه افراد ، انگيزه ي دروغ گفتن قوي تر از دانستن قبح دروغ ، ‏يعني داشتن جنبه ي شناختي ، عمل مي كند . از اين رو توجه به جنبه ي عاطفي انسان ‏يعني بعد انگيزشي و شكل دادن و پرورش انگيزه هاي مثبت و حذف انگيزه هاي منفي ، ‏از وظايف مهم تربيت است . پرورش انگيزه هايي چون تمايل به نيكي ، بندگي خداوند ، ‏مطالعه ، تفكر ، زيبايي دوستي ، كمال جويي ، علم دوستي و ... نيز تضعيف انگيزه ‏هايي چون پرخاشگري ، سود جويي ، خودپسندي ، خود بزرگ بيني ، و خود كوچك ‏بيني ، عصبيت و ... از جمله وظايف يك پرورش درست است . ‏

تربيت بعد عاطفي شخصيت انسان از انگيزه هاي اوليه يا انگيزه هاي بدني آغاز مي ‏شود . گرسنگي و تشنگي از اولين انگيزه هاي انساني اند . همين انگيزه هاي اوليه و ‏ساده بايد تحت تربيت قرار گيرند . كاري كه تا حدودي در تربيت غيررسمي و گاه ‏ناهشيار انجام مي گيرد . تنظيم اوقات غذا خوردن ، خوردن غذاهايي خاص و خوردن ‏غذا در شرايطي ويژه همگي حاصل تربيت انگيزه ي گرسنگي است . در تربيت هشيار و ‏رسمي نيز بايد تربيت چنين انگيزه هايي با تحليل مشكلات و مسائل موجود در تربيت ، ‏مورد بازنگري قرار گيرند . براي مثال در فرهنگ ايراني خوردن غذا تبديل به يك تفريح ‏و وسيله اي براي پركردن اوقات فراغت شده است . در اين فرهنگ خوردن غذا تا حد ‏زيادي از تحريك طبيعي مركز گرسنگي مجزا شده است و تحت تأثير شرايط محيطي ‏قرار گرفته است ايرانيان به محض اينكه دور هم جمع مي شوند ، شروع به خوردن ‏مي كنند ؛ مسافرت هاي خود را با خوردن انواع تنقلات در ماشين آغاز كرده ، به ‏محض پياده شدن در محلي براي استراحت يا تفريح ، بساط خوردن پهن مي كنند . ‏
تماشاي تلويزيون و فيلم در سينما اغلب با خوردن همراه است . اين رفتارها ، علاوه بر ‏اينكه نشانگر اين است كه فرهنگ ، تعيين كننده ي نوع عمل انگيزه هاست ، خود دال بر ‏آن است كه تربيت رسمي و هشيار جامعه نبايد از كنار چنين رفتارهايي به سادگي ‏عبور كنند تربيت بايد به تصحيح رفتارها و عادت هاي غلط نيز بپردازد . ‏
در تربيت عاطفي تنها نمي توان به انگيزه هاي اوليه اكتفا كرد انگيزه هاي انساني داراي ‏سلسله مراتبي اند كه از انگيزه هاي اوليه و بدني آغاز شده ، تا انگيزه هاي متعالي و ‏برآمده از قلب انساني پيش مي روند . تربيت عاطفي پس از توجه به تربيت انگيزه هاي ‏بدني ، بايد به انگيزه هاي اجتماعي بپردازد و پس از آن انگيزه هاي فردي يعني ‏استقلال طلبي و احترام به خود و آنگاه انگيزه هاي قلبي همچون عشق ، ايمان ، اطمينان ‏و زيبايي دوستي را مد نظر قرار دهند . ‏


نيازهاي عالي انسان نيز همزيستي با ديگران را اجتناب ناپذير مي كند . احتياج به افكار ‏و آثار ديگران ، تاثير پذيري از انفاس قدسي اوليا و ... همگي نياز انسان را براي زندگي ‏با ديگران نشان مي دهد . از اين روبايد آن دسته از رفتارهايي كه براي مشاركت با ‏ديگران به آن ها نيازمنديم ، به خوبي پرورش پيداكنند . همكاري ، ايفاي نقش رهبر و ‏پيرو در مقاطع مختلف زندگي ، همدلي ، همزيستي و ايفاي نقش هاي گوناگون در گروه ‏هاي اجتماعي از جمله مواردي است كه در تربيت اجتماعي كودك بايد مورد توجه قرار ‏گيرند . خلاصه آن كه در تربيت بعد اجتماعي شخصيت بايد توجه داشت كه هر يك از ‏ما ، در هر برهه از زمان ، بايد در يك بازي اجتماعي شركت داشته باشيم . بازي ، نه ‏از نوع لهوي آن ، بلكه از نوع قانونمند آن . يك بازي فوتبال ، مي تواند يك عمل لهو ‏نباشد ، بلكه يك بازي اجتماعي باشد كه بر آن قوانيني حاكم است . در اين بازي ، ‏كسي كه مي تواند به خوبي از عهده ي رعايت قوانين بر آيد ، مي تواند به خوبي ‏مشاركت داشته باشد . قانونمندي بر همه ي بازي هاي اجتماعي حاكم است : بازي ‏ميهماني ، بازي دوستي ، بازي مدرسه و حتي بازي زندگي . بر تمامي اين بازي ها ‏قانون حاكم است و كسي مي تواند در اين بازي ها به خوبي وارد شده ، نقش مثبت و ‏موثر ايفا كند كه اين قوانين را به خوبي بشناسد و رعايت كند . تربيت اجتماعي در ‏حقيقت آماده كردن افراد براي ورود به بازي هاي قانونمند اجتماعي است . ‏



الحان زيبا ، الوان زيبا ، مناظر و مراياي دلنشين ، بايد با ظرافتي خاص توسط كودك ‏مورد توجه قرار گيرد . او را بايد براي ايجاد صحنه ها و آثار زيبا تشويق كرد . ‏

با توجه به موارد فوق بايد توجه داشت كه انسان ماهيتي نامحدود و نا متعين دارد و ‏مي تواند به اشكال گوناگون و گاه متضاد در آيد . آدمي مي تواند فرشته اي الهي و ‏بلكه بالاتر از آن يا درنده اي بد خو و بد سيرت و بلكه پايين تراز آن باشد . براي اين ‏كه هر يك از ابعاد شخصيت انسان شكل مناسب خود را بگيرد ، لازم است آن ها را در ‏قالب فرهنگ آزموده شده و مقبول طبع انسان ها در آوريم . به عبارت ديگر اين ظرف ‏نامحدود نياز به مظروفي دارد كه آن فرهنگ است . اگر فرهنگي يافت شود كه ضمن ‏انسجام دروني از گستردگي و گشودگي كافي برخوردار باشد ، مي تواند تربيت كودك ‏انساني را در قالب آن به شكلي موثر به انجام رساند .‏


تربيت از منظره ي ديگر ، انتقال فرهنگ به كودك است . اين عمل در خانواده پايه ريزي ‏شده ، با پشتيباني هاي آن ، استمرار مي يابد . انتقال فرهنگ به كودك در جريان سه ‏نوع كاركرد خانواده ، يعني كاركرد وضعي ، كاركرد مستمر و كاركرد ماموريتي انجام ‏مي گيرد . انتقال فرهنگ بر اساس كاركرد وضعي خانواده ، بدون برنامه ريزي و در ‏فرايندي جاري و ساري به انجام مي رسد . كودك وقتي چشم به جهان مي گشايد ، در ‏ميان مجموعه اي از رفتارهاي والدين شروع به باليدن مي كند . او اين رفتارها را بدون ‏يك برنامه ريزي خاص تربيتي و بر اساس ظرفيت خود براي يادگيري ، به درون برده ‏، جزيي از خود مي كند . آموزش زبان مادري ، پذيرش دين آبا و اجدادي ، كسب عادت ‏ها ، رسوم و هنجارهاي متداول بين مردم جامعه ، همگي به اين شكل انجام مي گيرد . ‏اكثر قريب به اتفاق انسان ها فرايند آموختن زبان مادري خود را به خاطر نمي آورند ، ‏يا دست كم بخش اعظم و زير بنايي آن را نمي دانند كه چگونه كسب كرده اند . هم ‏چنين پذيرش آيين ، آداب و رسوم جامعه در چنين فرايندي صورت گرفته است . اين ‏فرايند را مي توانيم فرهنگ پذيري خود به خودي يا خود انگيخته بناميم . ‏
‏فرهنگ ، مظروف تربيت ‏
كاركرد وظيفه اي خانواده به كمك فرهنگ پذيري خود انگيخته آمده ، آن را تكميل ‏مي كند . وقتي خانواده براي انتقال فرهنگ جامعه به كودك و نوجوان ، برنامه ريزي ‏خاصي مي كند و در انتقال محتويات فرهنگي ، برنامه ي ويژه اي را به اجرا در ‏مي آورد ، دست به يك انتقال فرهنگي برنامه ريزي شده مي زند . اجراي برنامه هاي ‏آموزشي در خانه و نهادهاي آموزشي ، با برنامه ريزي قبلي انجام مي گيرد . به اين ‏گونه از انتقال فرهنگي مي توان فرهنگ آموزي برنامه ريزي شده گفت . توجه به ‏كاستي هاي فرهنگ سنتي و فرهنگ زدايي عناصر غلط و جايگزيني آن توسط عناصر ‏فرهنگي جديد ، در فرايند فرهنگ آموزي برنامه ريزي شده انجام مي گيرد . ‏
در شرايط بحراني ، به ويژه به هنگام تهديد فرهنگ يك جامعه و خطز ابتلاي نسل آتي ‏به پديده هايي از قبيل فرهنگ باختگي ، از خود بيگانگي ، آشفتگي هويت قومي و ملي ، ‏خانواده و جامعه در مقابل يك ماموريت جديد قرار مي گيرند ؛ و آن نجات نسل آتي از ‏اين آسيب هاست . در اين شرايط خانواده بايد براي غلبه بر مشكل و حل مسئله اقدام ‏كند . در اين شرايط ، همكاري بين نهادهاي مختلف فرهنگي جامعه ، با محوريت ‏خانواده ، ضرورتي مضاعف مي يابد . در شرايط بحران فرهنگي ، تضاد بين خانه و ‏مدرسه و دستگاه هاي ديگر فرهنگي ، يك فاجعه است . ‏