-
کاربر سایت
روان شناسی اجتماعی
توجه به تاثیر اجتماع بر فرد و تعامل فرد و جامعه موضوعی نیست که بشر صرفا در قرن بیستم و با ظهور علم روان شناسی جدید به آن عنایت کرده باشد. بسیاری از فلاسفه و حکما از زمانهای بسیار دور موضوعات روان شناسی اجتماعی را به زبان خود و با روشهای مرسوم عصر خویش مورد بحث و بررسی قرار دادهاند. از نویسندگان غربی نزدیکترین آنان به عصر ما که در این راه کوشیدهاند، نام دانشمندان فرانسوی تارد و لوبون از همه بیشتر دیده میشود.
اینان تحت تاثیر روان شناسی عصر خود به ویژه روان شناسی شارکو ، رفتارهای اجتماعی را حاصل تقلید و تلقین دانسته و هر یک از دید خود کیفیت نفوذ اجتماع بر فرد را توضیح دادهاند. این کوششها بالاخره در دهه اول قرن حاضر به نوشتن اولین کتابهای روان شناسی اجتماعی توسط راس و مکدوگال از انگلیس و وونت از آلمان انجامید. از آن تاریخ این دانش اجتماعی به ویژه در امریکا ، آهنگ رشد پرشتابی به خود گرفت و از جهات مختلف دستخوش تحول و تکامل شد.
به مرور روشهای دقیق تجربی در تار و پود این علم رسوخ کرد و نیازهای اجتماعی مسیر آن را از بحثهای صرفا نظری به جانب حوزههای کاربردی مختلف هدایت کرد. موضوعات اصلی این شاخه در طی صد سالی که از عمر آن میگذرد، تفاوت عمده نکرده است و تغییرات مشاهده شده به منظور استوار سازی روشهای تحقیق و گسترش موضوعات قبلی بوده است.
روان شناسی اجتماعی در طول عمر خود گهگاه با بحرانهایی جدی مواجه شده است که حملات پیاپی منتقدان در دهه 70 نمونهای از آن است. در این دوره منتقدان درباره فایده و نیز علمی بودن آن سوالاتی بنیادین مطرح کردند، اما روان شناسی اجتماعی با درگیر شدن روز افزون در روند حل معضلات اجتماعی به تثبیت موقعیت خود در میان سایر علوم انسانی و اجتماعی پرداخته است.
ارتباط روان شناسی اجتماعی با سایر علوم
آنچه مشخص است میان روان شناسی اجتماعی با سایر رشتههای علوم اجتماعی مرز روشنی وجود ندارد. روان شناسی اجتماعی با علوم سیاسی و اقتصادی و انسان شناسی فرهنگی همپوشی دارد و در بسیاری از جنبهها از روان شناسی عمومی قابل تفکیک نیست، به همین ترتیب با جامعه شناسی نیز نزدیک است. ای. آ. راس نویسنده اولین کتابی که با نام روان شناسی اجتماعی منتشر شد، یک جامعه شناس بود.
این رشته به طبیعت اجتماعی افراد علاقمندی خاصی دارد. برخلاف آن علوم سیاسی ، جامعه شناسی و انسان شناسی فرهنگی در کار خود به نظامهای سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی حاکم بر محیطی که فرد در آن زندگی میکند، میپردازند. این رشتهها علاقمندند سیر جامعه را بدون آن که توجهی به فرد داشته باشند، پی بگیرند در حالیکه روان شناسی اجتماعی علاقمند است بداند چگونه هر یک از اعضای جامعه از محرکهای محیط اطراف تاثیر میپذیرد.
روانشناسی اجتماعی ارتباط مستقیمی هم با روانشناسی و هم با جامعه شناسی دارد. این رشته تاثیر متقابل فرد با گروه یا جامعه را بررسی میکند. بعبارت دیگر روانشناسی اجتماعی اثری را که جامعه یا گروه بر فرد باقی میگذارد مورد مطالعه قرار میدهد. گاه نیز در مورد بعضی از پدیدههای اجتماعی , مرز مشخصی میان روانشناسی اجتماعی و جامعه شناسی دیده نمیشوند ولی بطور خلاصه باید گفت که در ارتباط با گروه اجتماعی , جامعه شناسی اساساً و بالاخص به رفتار گروه توجه دارد و روانشناسی اجتماعی به رفتار فرد در وضعیت گروهی علاقه نشان میدهد.
از سوی دیگر روان شناسی اجتماعی شاخهای از روان شناسی عمومی است و هر دو بر یک نکته تاکید دارند؛ طبیعت بشر آن گونه که در شخص نهفته است. از این رو ، روان شناسی اجتماعی با روان شناسی عمومی همپوشی دارد، ولی با آن یکی نیست.
روش پژوهش در روان شناسی اجتماعی
در این رشته همچون سایر علوم از روشهای معتبر علمی برای بررسی موضوعات مورد نظر استفاده میشود. از آنجا که این شاخه ، از شاخههای علوم انسانی است و با روان شناسی و علوم اجتماعی پیوند دارد، از روشهای رایج در این دو حوزه استفاده میکند. مهمترین روشهای مورد استفاده برای جمعآوری دادهها ، بسته به نوع موضوع مورد پژوهش ، مشاهده ، مصاحبه و اجرای پرسشنامه را شامل میشود. روش گروه سنجشی و سنجشهای نگرش نیز مانند علوم اجتماعی کاربرد زیادی در این شاخه دارد.
در تحقیقات بعمل آمده مطالعه رفتارهای فردی را به روانشناسی , جامعه را به جامعه شناسی و بالاخره فرهنگ را به مردم شناسی (انسان شناسی فرهنگی), اختصاص دادهاند, اکنون رفته رفته به این حقیقت وقوف حاصل گردیده است که تداخل فرد و جامعه و فرهنگ و تاثیر متقابل آنها آنچنان دائمی و مستمر است که پژوهشگری که قصد مطالعه درباره یکی از آنها را دارد, بدون مراجعه به دو بحث دیگر نمیتواند تحقیق کاملی را ارائه نماید.<
موضوعات مورد مطالعه در روان شناسی اجتماعی
مسائلی مثل رقابت در گروه , ستیزه , همکاری , سبقت جویی , رهبری و بطور کلی کنشهای متقابل گروهی از اهم موضوعاتی است که در روانشناسی اجتماعی مورد بررسی واقع میگردد, بنابراین میتوان حیطه تحقیق در روانشناسی اجتماعی را در موارد زیر خلاصه نمود:
• اثر جامعه در فرد از طریق اجتماعی شدن
• اثر فرد بر جامعه از طریق پدیدههایی مانند رهبری
• روابط میان افراد و کنشهای متقابل آنها در پدیدههایی مثل ستیزه , رقابت , سازگاری و ... .
رفتار فرد در گروه ، مساله همرنگی ، بررسی نگرش و تغییرات آن ، تاثیر عوامل اجتماعی روی رفتار مثلا اثر تلویزیون بر خشونت و یا تاثیر جنگها بر روان افراد و ... ، توجیه خود ، مساله اسنادها و ارتباطات و ... عمدهترین مباحث مورد علاقه روان شناسان اجتماعی است. همچنین روان شناسی اجتماعی با پدیدههای رایج و جاری اجتماعی به صورت کاربردی درگیر است. به عنوان مثال مساله استرس و بررسی عوامل اجتماعی موثر در بروز آن در جوامع پیشرفته بسیار مورد توجه روان شناسان اجتماعی است که در تلاش برای رفع این عوامل مثلا عامل ازدحام در جوامع پرجمعیت میباشند. همچنین در دهههای اخیر شاهد خدمات مهم روان شناسان اجتماعی در زمینههای مهمی چون روابط پزشک و بیمار ، واکنش در برابر اطلاعات تشخیصی ، مهار بیماری و تجربه درد بر مبنای نظریه اسنادها بودهایم.
سرانجام باید به درگیری فزاینده روان شناسان اجتماعی در مطالعه مسائلی اشاره کرد که از دستگاههای قانونی و نظامهای دادرسی سرچشمه میگیرد. در این حیطه روان شناسان اجتماعی به فرایند محاکمه ، روانشناسی شهادت ، اعتراف و ... پرداختهاند. همچنین در فرایند طرح و اجرای مقررات اجتماعی مثلا مقررات راهنمایی رانندگی از یاختههای روان شناسی اجتماعی استفاده بهینهای به عمل آمده است.
-
کاربر سایت
روانشناسي اجتماعي در تمام طول تاريخ آدمي اشتياق وافري به جهنم و شناخت رفتار اجتماعي خويش را داشته است، با اين وجود كمتر از يك قرن است كه روش هاي علمي و تجربي در تجزيه و تحليل مناسبات بين اضداد و نظام هاي اجتماعي معمول و متداول گشته اند.بدين سان روانشناسي اجتماعي از جهت محتوا، بسيار كهن و سالمند و از لحاظ روش نسبتاً پويا و جوان است.
روانشانسي اجتماعي معاصر نه تنها بسياري از مباحث و موضوعات مربوط گذشته را به بوته آزمايش تجربي گذاشته و مزاياي تيره و مبهم آنها را روشن و آشكار كرده است،بلكه مسائل و مطالب متعدد و متنوع ديگر را هم ناشي از پيچيدگي زندگي اجتماعي كنوني است،با تلاش هاي مجدانه پويندگان اين راه ،مورد كاوش و پژوهش قرار داده است.افزون بر آن روانشناسان اجتماعي سعي بليغ مبذول داشته اند ، تا مشكلات اجتماعي را تجزيه و تحليل كرده و براي رفع آنها راه حل هاي مناسب بيابند. در نتيجه مجموعه بزرگ و ارزنده اي از دانش و معرفت در خصوص رفتار اجتماعي انسان فراهم آمده است.با جزئي استثنائات ،روانشانسان اجتماعي رشته خود را كوششي مي دانند ،براي فهم و تبيين اين مطلب كه افكار،احساسات يا رفتار افراد چگونه تحت تاثير حضور واقعي >تصوري يا تلويحي ديگران قرار مي گيرد.
به بيان ساده تر روانشناسي اجتماعي ،اثرات حضور ديگران را بر رفتار فرد يا رفتار خود را تحت تاثير گروه مورد بررسي و مطالعه قرار مي دهد.روشن است كه تاثير ديگران بر فرد مستلزم وجود روابط متقابل بين خود با ديگران است ،بنا بر اين به يك تعريف ديگر روان شناسي اجتماعي به عنوان علم مطالعه رفتار متقابل بين انسانها يا علم مطالعه تعامل انسانها شناخته مي شود .
روان شناسي ، خود علمي جوان است و روانشناسي اجتماعي از آن هم جوانتر و مدتها پس از آغاز روانشناسي علمي ،روانشناسي اجتماعي به عنوان بخشي از جامعه شناسي شناخته مي شد و هنوز هم در بعضي از دانشگاهها علم روانشناسي اجتماعي بصورت درسي در رديف درسهاي جامعه شناسي عرضه مي شود علاوه بر اين روانشناسي اجتماعي بصورت درسي در رديف درسهاي جامعه شناسي عرضه مي شود.علاوه بر اين روانشناسي اجتماعي آميختگيهايي با علوم ديگري چون مردم شناسي داشته است .در سالهاي اخير صاحبنظران كوشيده اند تا تمايزهاي آشكار و تكنيك هاي روشني بين روانشناسي اجتماعي با جامعه شناسي، مردم شناسي و روانشناسي عمومي قايل شده و آن را تا حد ممكن از اين آميختگيها رها سازند.گفته شده است كه جامعه شناسي اساساً به گروه ها نظر دارد و روانشاسي اجتماعي به افراد ميان گروهها توجه دارد .اما از آنجاييكه گروهها مركب از افراد هستند ،آميختگي اين دو حوزه تا حدود زيادي ،اجتناب ناپذير خواهد بود.با وجود اين همان گونه كه اشاره شد علم جامعه شناسي به عوامل اجتماعي رفتار گروهي معطوف است ،حال آنكه روانشناسي اجتماعي به اثرات گروه بر روي فرد توجه خاص دارد .
اگر به گفته ربد (1995) مردم شناسي را مطالعه نوع انسان تعريف كنيم ،كه باستانشناسي،زبانشناسي،روا نشناسي ،جامعه شناسي و مقدار كمي زيست شناسي ،كالبد شناسي و ژنتيك را شامل مي شود. در آن صورت جدا كردن روانشناسي اجتماعي از مردم شناسي ،بسيار دشوار مي شود،چراكه بخش عمده اي از شواهد و مدارك مربوط به اثر گروهها ،بر رفتار فردي از مردم شناسي اقتباس مي شود. روانشناسان اجتماعي براي تبيين و تحليل يك رفتار خاص به كرات از مدارك جمع آوري شده از قبايل ابتدايي و جوامع دورافتاده و سادة نقاط مختلف جهان استفاده مي كنند .شايد بتوان وجه تفاوت اين دو رشته دانش بشري را در آن دانست ،كه روانشناسي اجتماعي علمي تر از مردم شناسي است ،چراكه در آن از روش علمي و تحقيقات كنترل شده آزمايشگاهي ،بيشتر استفاده مي شود ،حال آنكه مردم شناسي بيشتر جنبه توصيفي دارد
کلمات کلیدی این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن