اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم
سکوت را فراموش می کردی
تمامی ذرات وجودت عشق را فریاد می کرد
چشمهایم را می شستی
و اشکهایم را با دستان عاشقت به باد می دادی
نگاهت را تا ابد بر من می دوختی
تا من بر سکوت نگاه تو
رازهای یک عشق زمینی را با خود به عرش خداوند ببرم
ای کاش این را می دانستی
که شاید هرگز قلبی نمی شکستی
گر چه خانه ی شیطان شایسته ی ویرانی است
لحظه ای مرا نمی آزردی
که این غریبه ی تنها , جز نگاه معصومت پنجره ای
و جز عشقت بهانه ای برای زیستن ندارد
ای کاش می دانستی
که شاید همه چیز رها می کردی
همه آن چیز ها که در بندت کشیده
غرورت را ,قلبت را , حرفت را
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم
دوستم می داشتی
همچون عشق که عاشقانش را دوست می دارد
ای کاش می دانستی