بعد از تو در سایه هیچ درختی نخواهم مانددر ابهام سبز جنگل و در سرخی گل سرخکنار رودی از خطوط لوقاچیزی در من تمام خواهد شدو تشویش افتادن چشمی با مخمل یا دریاچهها با من خواهد ماندکیست در بالین که با تلخی میگرید؟و باران هم بند نمیآیدهر روز این لحظه را دارمکه از پوستم تو دور میشوی.!