خدای را
مسجد من کجاست
ای ناخدای من؟
در کدامین جزیره آن آبگی ایمن است
که راهش
از هفت دریای بی زنهار
می گذرد؟
***
و کلام تو در جان من نشست
و من آ ن را
حرف
به حرف
باز گفتم.
کلماتی که عطر دهان تو را داشت.
و در آن دوزخ
- که آب گندیده
دود کنان
بر تابه های تفته ی سنگ
می سوخت ـ
رطوبت دهانت را
از هر یکان ِ حرف
چشیدم
.
***
مسجد من کجاست؟
با دستهای عاشقت
آن جا
مرا
مزاری بنا کن