صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 17 , از مجموع 17

موضوع: تفكر سيستمي و سيستم هاي متفكر‌

  1. #11
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    New

    اينكه يك سيستم طيف رفتاري دردسترس اجزايش را افزايش يا كاهش مي دهد، به چگونگي سازماندهي و مديريت آن بستگي دارد. بنگاه اقتصادي اي كه به منزله يك ماشين تلقي شده است، به گونه اي سازماندهي و مديريت مي شود كه شديداً رفتار اجزايش را مقيد مي كند. اثربخشي يك ماشين برحسب توانايي آن براي وادار كردن اجزايش به تكرار مكرر وظايف يكسان، تعريف مي شود. در چنين سيستمي رفتار اجزا به صورت فيزيكي تعـريف شـده است و آنهــا هيچ انتخــابي نمي توانند داشته باشند. درست مانند رفتارهايي كه در نظامهاي بوروكراتيك كه درك مكانيكي از امور دارند، مشاهده مي شود. يك سيستم اجتماعي اگر به منزله يك سيستم ارگانيكي تلقي شود در مقايسه با يك سيستم مكانيكي، تنوع انتخابهاي دردسترس اجزايش را افزايش داده است. اما چنين تنوعي تنها به شكل انجام كار محدود مي شود و نه خودكار. براي مثال قلب افراد مختلف ممكن است با سرعتهاي متفاوتي بتپد اما به هرحال مي بايست خون را درون سيستم به گردش دربياورد. بنابراين، در بنگاه اقتصاديي كه به شكل سيستمي زنده اداره مي شود، به تمامي كارگران در هر سطحي كه باشند محصول يا مقصود خاصــي محول شده است (خود انتخاب نكرده اند) كه مي توانند به روشهاي مختلف آن را فراهم كنند. اما بنگاه اقتصاديي كه به شكل يك سيستم اجتماعي تلقي شود بايد مقاصد اجزا و سيستمي كه جزو آن است را برآورده كند. اين بنگاه بايد بــراي اجزا و سيستم هاي دربرگيرنده اش توانايي انجام كارهايي را، كه بدون وجود او قادر به انجامش نبودند، فراهم كند. بدين معني كه سيستم هاي اجتماعي بايد علاوه بر طيف ابزارها، طيف مقاصد دردسترس اجزا و سيستم هاي شامل تر را نيز افزايش دهند. در درون يك سازمان ارتباط نزديكي بين تمركزگرايي و كاهش طيف انتخاب و نيز عدم تمركزگرايي و افزايش طيف انتخاب وجود دارد. هرچه تصميم گيريها متمركز تر باشد به معني محدود شدن دامنه انتخاب دردسترس تصميم گيران رده هاي پايين تر است. مديريت تحليلي در مقابل مديريت تركيبي در فرهنگ ما، مديران مي آموزند تا باور كنند كه كارايي يك سيستم اجتماعي را مي توان با ارتقاي كارايي هريك از اجزاي آن به صورت مجزا، افزايش داد. يعني اگر هريك از اجزا به خوبي مديريت شود »كل« نيز همان طور خواهدشد. اين امر به ندرت اتفاق مي افتد. علت آن است كه اگر اجزا به صورت مجزا ديده شوند، با وجودي كه به نظر مي رسد خوب مديريت شده اند ولي به ندرت با همديگر سازگار خواهند شد. در بهترين وضعيت، مديران مي آموزند كه چگونه فعاليتهاي اجزاي يك سيستم اجتماعي را مديريت كنند. ولي مديران موثر، تعاملات بين اجزايي از سيستم كه مسئوليت آن را به عهده دارند و نيز تعاملات آن جزء با اجزاي ديگر داخل يا خارج ازسازمان (كــه تاثيــرگــذار است و ازطريق آنها تاثير مي پذيرد) را مديريت مي كنند.

  2. #12
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    New

    اين گرايش به تكه كردن اجزا و برخورد جداگانه با آنها از پيامدهاي تفكر تحليلي است. متاسفانه تحليل و تفكر تقريباً به صورت مترادف درنظر گرفته مي شوند ولي درواقع تحليل فقط يكي از روشهاي تفكر است و تركيب نيز يكي ديگر از آنهاست. تعداد كمي از مديران از انواع روشهاي تفكر آگاهند چه رسد به آنكه آن را به كار گيرند. در روش تحليل، ابتدا آنچه كه قرار است فهميده شود به اجزا تقسيم مي شود. سپس سعي مي شود تا رفتار هر جزء به صورت مجزا فهميده شود. سرانجام درك حاصل از اين اجزا يك كاسه مي شود. تا دركي از كل موضوع حاصل شود. روش تركيب دقيقاً در مقابل اين روش قرار مي گيرد. در قدم اول آنچه قرار است فهميده شود به صورت جزيي از يك كل بزرگتر درنظر گرفته مي شود (بنابراين با اجزاي ديگر يكجا درنظر گرفته مي شود و نه به صورت مجزا). در قدم بعدي دركي از سيستم شامل بزرگتر به دست مي آيد. سپس رفتار يا ويژگيهاي سيستم موردنظر از طريق روشن شدن نقش يا وظيفه آن سيستم در سيستم بزرگتـري كه آن را دربرمي گيرد توضيح داده مي شود.

  3. #13
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    New

    يك سيستم را نمي توان به روش تحليلي درك كرد. تحليل يك سيستم، ساختار و چگونگي كار آن را روشن مي سازد، بنابراين، دستاورد چنين روشي دانش (knowledge) است و نه فهم (understand) سيستم. گرچه اين روش نمي تواند الگوي ويژگيهاي اين كل را توضيح دهد، ولي مي تواند رفتار اجزاي آن را با روشن كردن نقش يا وظيفه آنها در آن كل بيان كند. البته براي تفسير آن كل نيز بايد از روش مشابهي استفاده كرد. يعني نقش يا وظيفه آن سيستم، در كل بزرگتري كه اين كل، جزيي از آن است، مشخص شــود. بـراي مثال به هيچ وجه نمي توان با تحليل خودروهاي آمريكايي و انگليسي توضيح داد كه چرا هريك از آنها از سمت مختلفي رانده مي شود. و نيز نمي توان با تحليل ماشين هاي آمريكايي توضيح داد كه چرا سالهاي سال است كه ظرفيت اكثر آنها 6 نفر است درصورتي كه در ابتدا 4 نفره ساختــه مـي شدند. سيستم يك »كل« است كه ويژگيهاي اصلي آن با خواص هيچ يك از اجزا مشترك نيست. براي مثال هيچ قسمتي از يك خودرو به خودي خود نمي تواند يك شخص را از مكاني به مكان ديگر حمل كند و نيز هيچ عضوي از بدن يك شخص زنده نمي تواند به تنهايي به زندگي ادامه دهد. بنابراين، هنگامي كه يك سيستم به اجزا تقسيم مي شود، به صورتي كه در روش تحليلي با آن برخورد مي شود، ويژگيهاي اصلي خود را از دست مي دهد. به همين ترتيب وقتي جزيي از سيستم ازكل جدا مي شود نيز ويژگيهاي اصلي خود را از دست مي دهد. مــوتــور يك خودرو هنگامي كه ازكل جدا مي شود حتي نمي تواند خود را حركت بدهد. هيچ عضــوي از بدن هنگامي كه از بقيه جدا مي گردد، نمي تواند به طور معمول عمل كند، همانطور كه يك دست جدا شده نمي تواند بنويسد و يك چشم جدا شده نمي تواند ببيند.

  4. #14
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    New

    هنگامي كه يك سيستم با روش تحليلي به اجزايش خرد مي شود، ويژگيهاي اصلي سيستم از دست مي روند و هنگامي كه اجزا نيز به صورت مجزا درنظر گرفته مي شوند از ويژگيهاي اصلي دور مي شوند. حال اگر اجزا به عنوان قسمتهايي از آن كل درنظر گرفته شوند (يعني عملكرد و نقشهاي آنها در آن كل بررسي شود) ويژگيهاي اصلي آنها قابل درك خواهدبود و مي توان رفتار آنها را توضيح داد. با تمام اين وجود اكثر مديران تحليل و تركيب را مترادف درنظر مي گيرند و بنابراين محصول آنها (دانش و درك) را نيز يكسان مي بينند.

  5. #15
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    New

    چهار روش بسيار متفاوت براي مواجهه با مسايل و كلافها دردنياي واقعي وجود دارد: 1 - چشم پــوشي كــردن از جواب مسئله: چشم پوشي كردن از مسئله (absolution) و اميد به آنكه مسئله به خودي خود حل شود. 2 - كم اثر كردن يا تحليل دادن مسئله: روش تحليل دادن مسئله (resolution) انجام كاري كه منجر به نتيجه نسبتاً خوبي شود به نحوي كه قانع كننده باشد. درواقع نوعي روش باليني (درمان) براي مواجهه با مسايل و كلافهاست. روشي كه بر تجارب گذشته، سعي و خطا، قضاوت كيفي و آنچه كه اصطلاحاً حس عمومي ناميده مي شـود تاكيــد زيادي مي كند. اين روش به جاي تاكيد بر عموميت مسئله، بر منحصر به فرد بودن آن تمركز دارد. 3 -حل كردن مسئله: انجام كاري كه بهترين يا نزديك ترين نتيجه ممكن به بهترين وضعيت را دربرداشته باشد كه درواقع نوعي بهينه سازي است. اساس روش حل كردن مسئله (solution) برمبناي نگرش تحقيقي به مسئله است. روشي كه بر تجربه و آزمون، تجزيه و تحليل كمي و حس غيرمعمول تكيه زيادي دارد. اين روش به جاي تاكيد بر منحصر به فرد بــودن مسئله به جنبه هاي عمومي آن تمركز مي كند. 4 - محو كردن مسئله: طراحي مجدد اجزا يا محيط مربوط به آن، كه مشكل را به وجود آورده است به صورتي كه مشكل يا كلاف ناپديد شود و به سيستم اجازه دهد كه در آينده بهتر از آنچه كه امروز مي توانست انجام دهد، عمل كند. به عبارت ديگر مي توان اين روش را ايده آل سازي ناميد. در اين روش به طور يكسان بر عموميت داشتن و منحصر به فرد بودن مسئله تاكيد مي شود و تمامي شيوه ها، ابزارها و روشها (علمي يا باليني) كه بتوانند در فرايند طراحي كمك كننده باشند، به كار گرفته مي شود. تفاوت بين حل مسئله و محو كردن آن توسط مثال زير نشان داده مي شود. نوشتن اين دستورالعمل كه »قبل از روشن كردن كبريت، پوشش روي كبريتها را ببنديد« بر روي جلد كبريتهاي كتابي قديمي، براي جلوگيري از پريدن جرقه كبريت در هنگام روشن كردن آنها، يك راه حل براي اين مسئله به حساب مي آيد. ولي درعوض، تغيير جاي ساينده كبريت از روي جلد به پشت آن، محو كردن خود مسئله است.

  6. #16
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    New

    نظامهاي مرتبط با مسايل يكي از بزرگترين زيانهاي نظام آموزش رسمي آن است كه دانش آموزان وادار مي شوند تا باور كنند كه هر مسئله اي مي تواند در يك طبقه بندي نظام يافته مانند فيزيك، شيمي، زيست شناسي، روانشناسي، جامعه شناسي، سياست و يا اخلاق جاي بگيرد. در مدارس مديريت، مسايل در قالب طبقه بنديهايي چون مالي، كارگزيني، روابط عمومي، توليد، بازاريابي، توزيع و خريد جاي مي گيرند. با تمام ايـن وجود چيزي به عنوان يك مسئله نظام يافته (طبقه بندي شده) وجود ندارد. جهاني كه در آن زندگي مي كنيم به روشي كه دانشگاهها، دانشكده ها و مدارس سازماندهي شده اند، نظم و ترتيب نيافته است. چنين تفكيكي، اطلاعاتي را درمورد ماهيت مسايل آشكار نمي كند، بلكه فقط ماهيت كساني كه آنها را در آنجا قرار داده اند را به ما مي دهد. در مثال بعدي اين مورد به روشني آمده است. تعدادي از استادان دانشگاه در برنامه خاصي كه در همسايگي آنها ترتيب داده شده بود، شركت كرده بودند. در ابتداي جلسه يكي از اعضا خبر ناگواري را اعلام كرد. خبر بدين قرار بود كه صبح همان روز پيرزن 83 ساله اي كه در همسايگي آنها زندگي مي كرد و از اعضاي فعال برنامه بود در گذشته است. آن روز صبح وي به تنها درمانگاه محل مراجعه كرده بود تا تحت معاينه معمول ماهانه قرار گيرد. پزشك به او گفته بود كه سلامت است و بنابراين به خانه بازگشته بود. وي در هنگام بالا رفتن از پله هاي طبقه سوم به سمت منزل خود كه در طبقه چهارم واقع شده بود، دچار حمله قلبي شده و فوت كرده است. فضـاي اتـاق ســاكت شـده بود. سكوت به تدريج توسط پزشك انجمن شكسته شد كه مي گفت »من به شما گفتم كه به پزشك بيشتري براي درمانگاه نياز داريم. اگر اينكار را كرده بوديد، پزشك مي توانست با تماس تلفني به منــزل بيمـار مراجعه كند و چنين اتفاقي نمي افتاد«. پس از مدتي سكوت استاد اقتصاد گفت »همگي مي دانيم كه پزشكهاي زيادي وجود دارند ولي آنها خصوصي اند و هزينه زيادي مي گيرند و آن خانم وسعش نمي رسيد كه از آنها استفاده كند. اگر منافع رفاهي يا درماني شهروندان ارشد وسيع تر بود، اين اتفاق نمي افتاد«. دراين هنگام استاد رشته معماري پرسيد كه چرا آسانسور در تمامي واحدهاي بيش از سه طبقه اجباري نشده است؟ سرانجام استاد امور اجتماعي اشاره كرد كه آن پيرزن پسري داشته كه وكيل موفقي بوده و در خانه ييلاقي وسيعي درحومه شهر با خانواده خود زندگي مي كرده است. اگر پيرزن و پسرش با هم سازگاري داشتند و با هم زندگي مي كردند، پله اي در آنجا وجود نداشت و اگر هم لازم بود، آنقدر پول دراختيار داشت كه بتواند پزشك خصوصي بگيرد. آيا اين مورد، يك مسئله پزشكي، اقتصادي، معماري و يا اجتماعي است؟ خير، هيچ يك از آنها نيست. اين مورد، فقط يك مسئله است. اين اوصاف فقط مي تواند به نقطه نظرات و ذهنيت شخص نظاره گر به مسئله اشاره داشته باشند و چيزي درمورد ماهيت آن روشن نمي كنند.

  7. #17
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    New

    طبقه بندي مسايل به رشته هاي مختلف، موجب مي شود كه افراد از زواياي مختلفي (رشته هاي مختلفي) به آن هجوم بياورند. براي مثال هنگامي كه يك مسئله به عنوان مسئله »بازاريابي« طبقه بندي مي شود، در همان بخش بازاريابي نگاه داشته مي شود. با وجود اين مهم است كه مديران بدانند، بهترين جاي برخورد با مسئله لزوماً جايي نيست كه آن مسئله به وجود آمده است. براي مثال مشكل برنامه توليد شركتي با تغيير انگيزه هاي كاركنان واحد فروش محو شد. نتيجه آن شد كه هزينه توليد تركيب محصول فروخته شده كاهش يافت و سود شركت را خيلي بيشتر از آنچه كه مي شد ازطريق دستكاري برنامه توليد تغيير داد، افزايش داد. در مطالعه ديگري، يك مسئله جدي توليد كه به علت فصلي بودن فروش كالاهاي اصلي شركت ايجاد شده بود، با افزودن يك محصول جديد به خط توليد كه از همان فناوري براي توليد و توزيع استفاده مي كرد ولي جهت افزايش و كاهش تقاضاي آن برخلاف محصول اصلي شركت بود، منتفي گشت. البته تمامي زواياي نگرش به يك مسئله اثربخشي يكساني ندارند ولي موثر ترين روش اغلب اوقات به سختي آشكار مي شود. بنابراين، براي حل مسايل ابتدا مي بايست آن را از زواياي مختلفي بررسي كرد. اغلب اوقات بهترين روش از تركيب نقطه نظرات گوناگون و يك ديدگاه فرارشته اي به دست خواهد آمد. متاسفانه دانشگاهها و دانشكده ها، تعامل بين رشته اي و بين بخشي را كمرنگ مي بينند و حتـي آنهايـي را كه تمايل به تعامل بين دانشكده اي و دانشگاهي دارند، مجازات هم مي كنند.

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •