تمدن غذایی محکم‌ترین حربه برای حفظ فرهنگ انسان در طی تکامل تاریخی‌اش در چند مرحله مسیر خود را از جریان طبیعی تغییر داده به تدریج زاویه خود را با طبیعت بیشتر کرده است. اولین قدم برای ایجاد فاصله میان بشر و طبیعت انقلاب کشاورزی است که در حدود 10 هزار سال پیش با کشف قواعد حاکم بر رویش گیاهان صورت گرفت، انقلاب‌های بعدی مانند انقلاب صنعتی ... ادامه مطلب ... انسان در طی تکامل تاریخی‌اش در چند مرحله مسیر خود را از جریان طبیعی تغییر داده به تدریج زاویه خود را با طبیعت بیشتر کرده است. اولین قدم برای ایجاد فاصله میان بشر و طبیعت انقلاب کشاورزی است که در حدود 10 هزار سال پیش با کشف قواعد حاکم بر رویش گیاهان صورت گرفت، انقلاب‌های بعدی مانند انقلاب صنعتی و انقلاب شیمیایی، انقلاب انفورماتیک و انقلاب بیولوژی هرکدام به سهم خود در ایجاد فاصله میان انسان و طبیعت موثر بوده‌اند. در تمام این جریانات بر عقلانیت انسان تاکید می‌شود، چراکه علمی که از انقلاب صنعتی شکل گرفت و مبنایش علم ریاضی و فیزیک و مکانیستی بود با این پیش‌فرض شروع می‌کرد که انسان عاقل است و با ترازوی عقل خوب و بد را از هم تمیز می‌دهد، راز طبیعت را می‌شکافد و روابط میان اجزا را یافته و از این روابط استفاده می‌کند. این نوع نگرش که در واقع یک جریان خردگرا بود با آزمایش تجربه و تکرار و کمی کردن پدیده‌ها، طبیعت را درنوردید و از آن به‌نفع بشر استفاده کرد و دستاوردهای بسیاری را در پی داشت: استفاده از انرژی‌های متعدد یک میلیون برابر شد، قدرت کشندگی انسان هزار برابر و قدرت غلبه بر مشکلات 100برابر شد. علم در کنار این دستاوردهای ملموس دستاوردهای پنهان و در واقع ضددستاورد نیز با خود داشته است. این علمی که انسان را در بهره‌برداری از منابع کارآمد کرد از طرفی ناکارآمدی خود را برای حفظ منابع نشان داد، در جوامع انسانی غنی‌ها را غنی‌تر و فقرا را فقیرتر کرد، فرهنگ‌ها را دگرگون کرد یا از بین برد، زبان‌ها را یکی کرد، جامعه جهانی را به وجود آورد، در استفاده از تکنولوژی الگوهای فرهنگی را نادیده گرفت و یک تکنولوژی واحد را برای فرهنگ‌های متفاوت به‌کار برد. تکنولوژی‌ها با خود هجوم فرهنگی به همراه آوردند؛ هجوم فرهنگی شاید اصطلاح خوبی نباشد بهتر است بگوییم تهاجم‌پذیری فرهنگی چون این‌طرف آنقدر گود بود که جریان اطلاعات و تکنولوژی خیلی سریع می‌آمد و نباید تنها آن‌طرف را مقصر بدانیم اگر ما بستر را صاف بکنیم این سیل عبور می‌کند و می‌رود و ما تنها از تشعشعات آن استفاده می‌کنیم لازم نیست سیل بیاید و ما را ببرد. الگوهای فرهنگی‌ای که در طی هزاران سال شکل گرفته بود با ورود تکنولوژی محو شدند. آنهایی که توانستند تکنولوژی را فرهنگی کنند مانند جوامع ژاپنی و چینی کمتر آسیب دیدند و هنوز آثار فرهنگ بومی در لابلای رفتارشان دیده می‌شود و در واقع جوامعی که متکی به اصول سنتی خود بودند خیلی مورد تهاجم واقع نشدند چون خلا فرهنگی نداشتند. در آغاز قرن بیست‌ویکم بشر به این نتیجه رسیده که فرهنگ بخش زنده طبیعت است فرهنگ زایش دارد پویاست؛ باید بتواند تغذیه کند و دگرگون شود و از نو بزاید، در سال‌های اخیر تنوع زبان و فرهنگ به شدت کاهش پیدا کرده و احتمالا روزی می‌رسد که تنها یک مذهب در دنیا خواهد ماند و یک حکومت نیز و این همان چیزی است که می‌شود نامش را پدیده ضدطبیعت گذاشت، چراکه پویایی و پایایی طبیعت همیشه نتیجه تنوع بوده است. به عبارتی هیچ چیز بیشتر از تنوع نتوانسته عامل تحرک و ماندگاری طبیعت باشد. به‌عنوان نمونه در کشاورزی علت آسیب‌پذیری ما انسان‌ها کم شدن تنوع غذایی‌مان است، انسان روزگاری پنج هزار گیاه را با آن الگوهای فرهنگی بسیار قوی در تمام دنیا مورد استفاده قرار می‌داد، سفره‌ها محل تجمع فرهنگی بود، تمام تمدن‌هایی که در دنیا ماندگار بودند تمدن غذایی داشتند و این تمدن غذایی محکم‌ترین حربه برای حفظ فرهنگ است، امروز تعداد گیاهان مورد استفاده برای تغذیه انسان به 80 عدد رسیده که از میان آنها 12 گونه مهم‌تر از بقیه است و از این 12 گونه نیز برنج و گندم و ذرت 65 درصد غذای مردم جهان را تامین می‌کند. همچنین 90 درصد تخم مرغ در دنیا ز دو نژاد است، 85 درصد گوشت مصرفی از یک نژاد و 70 درصد سیب‌زمینی از شش واریته است، این وضعیت نشان‌دهنده شدت آسیب‌پذیری ما انسان‌هاست. بشر با تقلید از طبیعت سعی کرده چاره مشکلات را بیابد اما نه‌تنها نتوانسته خوب ادای طبیعت را دربیاورد بلکه زیان‌های زیادی هم به خود و هم به طبیعت وارد آورده است؛ ما از طریق به‌نژادی و از طریق الگوهای دیگر تنوع به وجود آوردیم منتها این تنوع تنها در سطح ژن است ، درحالی‌که تنوع طبیعت در سطح اسلامحیستم و گونه می‌باشد، ما واریته‌های زیادی به وجود آوردیم که به‌علت ناهماهنگی با طبیعت از رده خارج می‌شوند و تنها یک بیماری جدید کافی است که آنها را از بین ببرد. به کمک علم در دهه 1960 انقلاب سبز به وجود آمد که سه تغییر عمده در شیوه‌های تامین غذای بشر به وجود آورد: کود شیمیایی، بذر اصلاح‌شده و آبیاری، کارخانه‌های اسلحه‌سازی جنگ جهانی دوم که دیگر کاربردی نداشتند تبدیل به کارخانه‌های ساخت کودهای شیمیایی شد که در آنها دو عنصر کربن و ازت را که در تمام اشکال خود در طبیعت در کنار هم وجود دارند از هم جدا کردند و همه کودها را از ازت ساختند و این کود را به کشورهای جهان سوم بردند و آنها را از نظر غذایی خودکفا کردند. تغییر دوم اصلاح نژاد و واریته‌ها بود، بذر به‌عنوان هدیه طبیعت و مادر زایش از مهم ترین اجزای گیاهی است و در جوامع کشاورزی دنیا فرهنگی بسیار غنی دارد؛ زارعین قدیمی بذر را به هیچ عنوان نمی‌فروختند، فقط به هم تقدیم می‌کردند و یا با هم تعویض می‌کردند. همراه این تعویض مبادله فرهنگی، اخوت و برادری و تکنولوژی مبادله می‌شد و بذر مانند پلی میان فرهنگ‌ها عمل می‌کرده است. اما در حال حاضر تکنولوژی‌های بسیار پیشرفته‌ای حاصل شده و قرار است تولید بذر انحصاری شود یعنی جریان اقتصاد جهانی و قدرت‌های بین‌المللی در حال انحصاری‌کردن تولید بذر هستند. دانشمندان روی تولید بذرهایی کار می‌کنند که خودشان خودکشی می‌کنند، سوییسایدال هستند یعنی دوباره نمی‌توان آن را تولید کرد و انحصار تولیدشان به دست چند کشور ثروتمند دنیا افتاده است. کسانی که امروزه تحت عنوان راهزنان بیولوژیکی منابع به‌ویژه جهان سوم را غارت می‌کنند بذرگیران پایدار هستند. تحول سومی که با انقلاب سبز به وجود آمد آبیاری بود: ما برای تولید یک تن گندم هزار تن آب نیاز داریم و این یک تن گندم را 200 - 300 دلار می‌فروشیم، همین هزار تن آب در صنعت نزدیک به دو سه هزار دلار سودآوری دارد. بیشتر از 80 درصد آب دنیا صرف کشاورزی می‌شود، چقدر فرسایش، چقدر شوری، چقدر مشکلات مربوط به آب داریم. این سه جریانی که انقلاب سبز به وجود آورد و همه با شکست مواجه شد، برای ما مشکلات زیست محیطی مهمی را به وجود آورد که یکی از مهم‌ترین آنها تغییرات اقلیمی است و می‌توان گفت علت 50 درصد آن فعالیت‌های کشاورزی می‌باشد. این بشر خیلی بیش از حقش دارد از طبیعت استفاده می‌کند این نسل 100 ساله به اندازه هزار نسل از منابع برداشت کرده است. پایداری عبارتست از این‌که از سرمایه نخوریم یعنی هر چه تولید می‌شود استفاده کنیم و سرمایه را مصرف نکنیم. اما به‌عنوان نمونه در مورد نفت درست یک میلیون برابر آنچه تولید می‌شود برداشت می‌کنیم، در مملکت خود ما بر اساس یک برآورد 68 درصد در همه منابع ناپایداری داریم. آنچه تحت عنوان توسعه پایدار مطرح است در حقیقت نوعی پارادایم در مقابل توسعه رایج است، توسعه رایج نتوانست نیازهای انسان را برطرف کند؛ در طی یک قرن همه منابعی که روی زمین موجود بود، گرفتیم و بردیم و خوردیم و بر باد دادیم، برای آیندگان نگذاشتیم، مبنای اقتصادمان این بود که هرچه می‌توانی بیشتر استفاده کن، اما دیدند نمی‌شود با این روش همه چیز ازبین رفت، بنابراین الگوهایی تحت عنوان الگوهای پایدار به وجود آوردند. این الگوهای پایدار نمی‌تواند پایدار باشند مگر این‌که اول مسايل اجتماعی و اقتصادی مربوط به آن حل شود، تا زمانی که تعداد اندکی در این دنیا پول و منابع دستشان باشد نمی‌شود درباره پایداری صحبت کرد. توسعه پایدار را توسعه‌ای تعریف کرده‌اند که منافع نسل فعلی را تامین کند و ضرری به منافع آیندگان نزند. توسعه‌ای که از نظر سیاسی قابل قبول و از نظر اقتصادی توجیه‌پذیر و از نظر محیطی مطلوب باشد. در این قالب اگر به کشاورزی نگاه کنیم در صورتی پایدار خواهد بود که بستر اجتماعی و اقتصادی آن فراهم باشد و از الگوهای اکولوژیکی که در طی هزاران هزار سال تکامل پیدا کرده استفاده شود و این الگوها چیزی نیست جز کارکرد چندتایی یا مولتی فانکشنال، یعنی اگر توانستیم کشاورزی را از حالت تک‌محوری به چندمحوری دربیاوریم به حالت پایدار نزدیک شده‌ایم، کشاورزی پایدار یعنی تنوع فعالیت‌های کشاورزی، یعنی همان چیزی که عشایر ما داشتند همان چیزی که در سیستم‌های تعاونی کشاورزی در دوران دور داشتیم، همان چیزی که در آبیاری به وسیله قنات داشتیم همان قاعده کلی عشایر ما یعنی نصف داشت نصف برداشت و همان قانون نانوشته کشاورزان ما که می‌گفت شما از هر سیستمی هر چه گرفتید باید 50 درصدش را بدهید کاه و کلش را به هیچ عنوان نمی‌بردند. برج کبوتر به‌عنوان الگویی از کشاورزی پایدار در ایران قدیم است، چراکه فضله کبوترهایی که در طول شب در این برج جمع می‌شدند به‌عنوان یکی از بهترین کودها مورد استفاده قرار می‌گرفته و نیز یکی از بهترین استراکچرها برای جابه‌جایی هواست به‌طوری‌که یکباره دو هزار کبوتر به پرواز درمی‌آمدند و به اندازه یک جت نیرو وارد می‌کرده‌اند. مساحت ردپای اکولوژیکی برای انسان 30 سال پیش دو هکتار بوده که در حال حاضر به چهار هکتار رسیده است و میزان آن در بنگلادش نیم هکتار و در آمریکا 4/9 است، تا 20 سال پیش جمعیت جهان بر اساس ردپای اکولوژیکی با سطح کره زمین متعادل بود، چون سهم هر انسان روی کره زمین دایره‌ایست به قطر 128 متر، اما امروزه میزان استفاده ما از کره زمین رسیده به 2/1، یعنی به اندازه 2/0 بیشتر از کره زمین داریم استفاده می‌کنیم. پدران ما زمین را طی ده‌ها هزار سال نگه داشتند اما ما به بهانه دستیابی به رفاه چه‌ها که بر سر طبیعت نیاوردیم، بهره‌برداری‌های بی‌رویه باعث شد که طبیعت با ما سر ستیز پیدا کند، ما شروع کردیم به جنگ و حالا مغلوب طبیعت شده‌ایم، ما نخواهیم توانست با جریان طبیعت مقابله کنیم، همین قدر بس که در ابتدای قرن بیستم رسیده‌ایم به جایی که سووال مهم پیش روی بشر این است که چقدر قرار است از این منابع استفاده کنیم؟ بر اساس برآوردی که از ارزش کل طبیعت برحسب خدماتی که برای انسان در طول سال انجام می‌دهد یعنی جابه‌جایی آب، تصفیه هوا و...، رقم به‌دست‌آمده 33 تریلیون دلار در سال شد. این رقم به‌عنوان نمونه برای یک مزرعه کشاورزی 56 دلار و یک باتلاق 11 هزار دلار است در حالی که کل تولید ناخالص جهان نصف ارزش خدماتی طبیعت یعنی 16 تریلیون می‌باشد و امروزه در جهان با تغییر قواعد اقتصادی، خدمات طبیعت را نیز لحاظ می‌کنند و در آینده تولید ناخالص ملی نه بر اساس مجموع تولیدات و خدمات سالانه یک کشور که بر اساس جنگل‌ها و مراتع و خاک به‌علاوه تولیدات داخلی محاسبه خواهد شد، این روند در بعضی کشورها شروع شده، اگر مشخص شود که در تولید قالی‌های بافت کشور ما به‌عنوان نمونه، کودکان استثمار می‌شوند قالی را از ما نمی‌خرند، اگر برای ساخت صنایع دستی حیوانات را به‌طور بی‌رویه شکار کنید آن دست‌ساخته‌ها را نخواهند خرید، به همین صورت محصولات کشاورزی که در کشت آنها بیش از اندازه سم مصرف شده باشد خریداری در سطح جهان نخواهد داشت. ارتباطات اجتماعی و اقتصادی جهان به سمتی می‌رود که دارد سرعت تخریب را کم می‌کند. در مورد کشاورزی پایدار سعی نکنیم فقط به‌دنبال تکنولوژی‌هایش باشیم تکنولوژی خودش می‌آید، صحبت از یک مکتب و بینش است که اگر جابیفتد جای امیدواری دارد. مثلا در همین کشور خودمان 10 سال است که از وزرات علوم رشته‌ای با عنوان کشاورزی پایدار درخواست می‌کنیم و تصویبش نمی‌کنند برای خودشان دلایلی هم دارند. دنیا دارد تغییر می‌کند و البته رسیدن به کشاورزی پایدار هم یک شبه نیست، اول باید کارایی وضع موجود را بالا ببریم. مرحله بعد دستکاری در سیستم است و آخرین مرحله رسیدن به طرح جدید است و همه اینها احتمالا 100 سال طول خواهد کشید. من در مورد سرعت این جریان خوشبین هستم. در اروپا 10 تا 30 درصد زمین‌ها زیرکشت اکولوژیک می‌رود و این موضوع به‌عنوان مساله روز مردم جهان در حال جاافتادن است.