سکولاریسم به صورت عمومی به مفهوم ممانعت از دخالت دین در امور عمومی جامعه است. این تفکر به صورت کلی ریشه در عصر روشنگری در اروپا دارد. ارزشهایی مانند جدایی دین از سیاست ( جدایی کلیسا و حکومت) در آمریکا و لائیسیته در فرانسه بر سکولاریسم بنا شدهاست.
سکولاریسم اگرچه در ایران بیشتر بار سیاسی دارد و به جای دشنام سیاسی به کار میرود اما در پایه، معنایی معرفتشناسانه دارد. از این رو، در نوشتههای سختهتر از آن به عرفگرایی ترجمه و تعبیر میشد که اکنون واژه ی گیتیگرایی به جای اش نشسته که برابرنهاده ی درخوری است اگر به پارسی سره علاقهمند باشیم و معنای درست گیتی را-به ویژه آن گاه که رویاروی مینو مینشیند- بدانیم
از آن جا اصطلاح سکولاریسم در موارد مختلفی استفاده میشود معنی دقیق آن بر اساس نوع کاربرد متفاوت است. فلسفه ی سکولاریسم بر این پایه بنا شدهاست که زندگی با در نظر گرفتن ارزشها پسندیدهاست و دنیا را با استفاده از دلیل و منطق بدون استفاده از تعاریفی مانند خدا یا خدایان و یا هر نیروی ماورای طبیعی دیگری بهتر میتوان توضیح داد. سکولاریسم بدین مفهوم یکی از دستاوردهای جورج یاکوب هالیئوک است و یکی از پایههای اساسی سکولاریسم انسانی مدرن است.
در حکومت معنی سکولاریسم عدم دخالت باورهای مذهبی در امر حکومت و برتری دادن به اصول حقوق بشر بر سایر ارزشها متصور هر گروه و دستهای است.
در مفاهیم جامعهشناسی، سکولاریسم به هر موقعیتی که در آن جامعه مفاهیم مذهبی را در تصمیمگیریهای خود کمتر دخالت دهد و یا این مفاهیم کمتر موجب بروز اختلاف و یا درگیری گردد اطلاق میگردد.
سکولاریسم به عنوان یک ارزش
هالیئوک در سال ۱۸۹۶ در کتاب خود به نام «سکولاریسم انگلیسی»، سکولاریسم را به این گونه تعریف میکند:
«سکولاریسم شیوه و قانون زیستن است که بر اساس انسان خالص بنا نهاده شدهاست و به صورت کلی برای کسانی است که باورهای مذهبی و یا خرافی را ناکافی یا غیرقابل اطمینان و یا غیرقابل باور یافتهاند. اصول سه گانه آن عبارت است از
- بهبود وضعیت زندگی با توجه به مفاهیم مادی زندگی
- دانش تنها مشیت در دسترس انسان است
- کار نیک کردن نیک است. حقیقت این زندگی نیکو است و در جستجوی خوبی بودن فضیلت است.»
حکومت سکولار
اغلب دولتهای مهم جهان اهمیت سکولاریسم و دموکراسی را پذیرفتهاند تا حدی که اغلب مسیحیان معتقدند که باور سکولاریسم یک باور مذهبی است که ریشه در دین مسیحیت دارد و بدین منظور به انجیل لوقا فصل ۲۰ آیه ۲۵ اشاره میکنند. چندین کشور با جمعیت مسلمان نیز حکومتهای سکولار را به حکومت مذهبی یا متأثر از مذهب ترجیح دادهاند.
كشور های پروتستان - منطق سكولاریزاسیون
انگلستان
انگلستان چیزی به نام لائیسیتهنمی شناسد، زیرا كلیسای آنگلیكَن Anglican در این كشور «مستقر» شده است. «استقرار» Etablissement كلیسا بدین معنا ست كه این نهاد هم حقوق به رسمیت شناخته شده ای دارد و هم ملزم به انجام وظایفی می باشد.
پادشاه (یا ملكه) در راس كلیساقرارداردورسماً «پاسدار دیانت» است. در مجلس لُردها، اسقف های آنگلیكَن 26 نماینده دارند. كلیسای «مستقر»، برای هزینه ی نگهداری اماكن مذهبی، یارانه ای از دولت دریافت می كند، اما كشیشان پروتستان حقوق بگیر دولت نیستند.
كلیسا، در رابطه با امور كیش و انتصاب مقامات رهبری اش، تحت كنترل پارلمان قرار دارد. اما با این همه، كلیسای آنگلیكَنِ انگلیس یك «كلیسای دولتی» از نوع كلیسای پروتستان دانمارك نیست. در این كشور، همان طور كه خواهیم دید، كلیسا یكی از دوایر دولتی محسوب می شود. در رابطه با امكانات عملی، كلیسای آنگیكَن امتیازات بیشتری نسبت به دیگر ادیان مسیحی در انگلستان ندارد، از جمله در حوزه ی آموزش و پرورش.
وضعیت فوق اما، تنها شامل انگلیس می گردد. در كشور گال Galles (از 1920) و در ایرلند شمالی، كلیسای آنگلیكَن مستقل از دولت می باشد. در اسكاتلند نیز، كلیسای Presbytérien (كه انشقاقی از كالوینیسم calvinisme است) خودمختار است. در هر سه منطقه، نوعی «جدایی دولت از دین» وجود دارد.
اما فقدان لائیسیته درانگلیس به هیچ رو مانع آزادی های مذهبی كه برای همه به رسمیت شناخته شده اند، نگردیده است. كلیساهای غیر آنگلیكَن و به ویژه كلیسای كاتولیك از آزادی كاملی، بدون دخالت دولت، برخوردارند. در زندگی عملی، اعتقادات مذهبی محترم شمرده می شوند و به دلیل اعتقادات مذهبی می توان از خدمت سربازی امتناع ورزید.
بسیاری از مدارس انگلستان وابسته به دو كلیسای آنگلیكَن و كاتولیك هستند و از كمك دولتی برخوردارند. مدارس یهودی و مسلمان نیز وجود دارند كه اولی ها از دولت كمك می گیرند. بنابر قانون 1944 در باره ی آموزش در مدارس، تعلیم ادیان و دعای (عموماً مسیحی) صبح گاهی در همه ی مدارس اجباری ست. اما آموزش ادیان خصلت تعلیم اصول دین را ندارد بلكه آشنا نمودن محصلین با مذاهب بزرگ مسیحی و غیر مسیحی را هدفِ خود قرار داده است.
آزادی های مذهبی در انگلیس، همه محصول دگرگونی های ژرف در این كشور بنا بر منطق سكولاریزاسیون می باشند. كسب این آزادی ها و برابری حقوقی همه ی ادیان و مذاهب در انگلستان ممكن نگردید مگر، از جمله، از طریق مبارزه ی اقلیت های مذهبی و به ویژه مقاومت كلیساهای معروف به «آزاد» كه پروتستان بودند. تاریخ انگلیس تنها در پرتو نقش غیر محافظه كارانه ی اینان و به طور كلی تر در راستای نقش پلورالیسم مذهبی و مسیحی قابل فهم می باشد. بسط و توسعه ی برابری همه ی مذاهب، در عین حال به معنای «تهی كردن» évidement (یا «تو خالی كردن»، مفهوم و اصطلاحی است كه فرانسواز شامپیون به كار می بَرَد) موقعیت و نقش ویژه و ممتاز كلیسای آنگلیكَن می باشد. این «تو خالی شدن» هم چنین محصول نقشی است كه در سده بیستم نهاد های عمومی و خدمات عمومی دولتی services publics ایفا كردند.
در زیر، نقطه هایی از فرایندِ سكولاریزاسیون بهسبكانگلیسی را باز گو می كنیم:
- 1689، قانونی «در باره ی تساهل» (رواداری، tolérance) برای شاخه های اصلی پروتستانتیسم در انگلیس آزادی های محدودی را به رسمیت می شناسد.
- 1828، لغو قوانینی كه از شركت پروتستان های غیر محافظه كار در اداره ی شهرداری ها ممانعت به عمل می آوردند.
- 1829، كاتولیك ها از همه ی حقوق شهروندی برخوردار می گردند.
- 1858،لغو آخرین تبعیضات علیه یهودیان.
- 1870، قانون فورِستِرForester تسهیلاتی در ایجاد مدارس دولتی ابتدایی فراهم می كند، در عین حال كه به مدارس مذهبی نیز كماكان اجازه تاسیس می دهد.
- 1871، لغو الزام به آنگلیكَنیسم در رابطه با استخدام استادان دانشگاه اكسفرد و كامبریج.
امروزه، در زمینه ی مناسبات دولت و كلیسا و به طور كلی در رابطه با نقش و موقعیت كلیسای آنگلیكَن در انگلیس، هم در درون خودِ كلیسا و هم در جامعه ی سیاسی، اختلافات و تعارضات شاخصی بروز كرده است. از یك سو، «محافظه كاران» خواهان حفظ كلیسای كنونی به عنوان نماینده قاطبه ی ملت هستند و از سوی دیگر «مدرنیست ها» خواهان هر چه بیشتر انطباق دادن كلیسا با تحولات جامعه و استقلال آن از دولت می باشند. برخی نیز «استقرار زدایی» desetablissement كلیسا را توصیه می كنند. اما با این همه و نا امروز، مساله انگیزِ «كلیسای ملی» در انگلستان، نزد هیچ نیرویی، چه مذهبی و چه سیاسی یا لائیك،به «داو» یا چالشی مبارزاتی و واقعاً مهم تبدیل نشده است.
به عنوان جمع بندی: در انگلستان، فرایند سكولاریزاسیون به معنای تحول هم زمانی و توام با همِ دولت و كلیسا به سمت دنیوی شدن و خروج از «سیادت دین و كلیسا»، در راستای «تهی شدنِ» جایگاه ممتاز و ویژه ی آنگلیكَنیسم به سرانجام می رسد. كلیسای «مستقر» بیش از پیش نقش خود را به عنوان نگهبان مشروعیت سیاسی و نماینده ی تمامی ملت از دست می دهد. كلیسای آنگلیكَن بیش از پیش به یك نمادِ ساده و صرف تبدیل شده است: نمادِ هویت ملی كه با مسیحیت پیوند می خورَد و نمادِ دولت سیاسی كه میخواهد گونه ای ارجاع به مسیحیت برای مشروعیت بخشی به خود را هم چنان حفظ كند.