صدای ساز ویلن زن کور کوچه گرد بد آواز‌،
باز
از سوراخ پنجرۀ دوده گرفتۀ اتاق تنهایی من‌،
می‌جوید راه آشنا تا گوش زنگار گرفته‌،
که: یا مددی!

می‌دانم دختر پنج بهارۀ او‌،
که پیرهن آبی پر ستاره‌ای کرده به تن‌،
و دامن سبز راه راه به پا‌،
چشم به پنجره دوخته که کی شود باز،
آید دستی برون به لطف و پشیزی همراه،
و ندایی: بود آیا مرا به ترانه‌ای مهمان امشب؟

این بار نیز
دست کور می‌جوید شانه دخترکش در سکوت‌:
برویم!
نیست کسی پشت پنجره‌.