غزلیات وحشی



آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ

اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ


شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد


گرهمان بر سرخونریزی مایی ، بازآ



کرده‌ای عهد که بازآیی و ما را بکشی


وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ



رفتی و باز نمی‌آیی و من بی تو به جان


جان من اینهمه بی رحم چرایی، بازآ



وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی


گرچه مستوجب صد گونه جفایی، بازآ