به شب خستگانیم وما،به روز آرمیدیم اگر
جهنم خریدیم و باز ،بهشت آفریدیم اگر

نه ناچاره دراین قفس،که بالی وپرداشتیم
به امید روزی سپید ، تو دیدی پریدیم اگر

چراغی اگردرشبی، چراغان کند روزنی
تو بینی که با جان ِخویش،برابرخریدیم اگر

تعجب ندارد سراب، چوآبی شود تشنه را
ولی تشنگی قصه ای،شد آنرا شنیدیم اگر

چواز راه دور آمدیم،همه جان وتن پر غبار
مسافر ندادند راه، به مجلس رسیدیم اگر

چو سازی به کوک آمده،بزن پرده را گوشه ای
که زخمه توان زد به آن،چو زخمی دریدیم اگر

طلوعی سپید آمده ، نیامد چرا مهر ما؟
که مارا نویدی کنون ، سراسر امیدیم اگر

غریبانه فریاد خود، چو حجت غزل خوانده بود
غزل را چو (سیمین)، بخوان غزالی ندیدیم اگر