آخرین پسر عبدالملک بن مروان که بر تخت نشست هشام بود. هشامی که دورۀ نسبتاً طولانی و پرحادثه ای را در تاریخ خلفای اموی پشت سر گذاشت. هشام بارگاه و دربار خودش را در شهر الرصّافه، در شمال شام بنا کرد. الرصّافه به مرزهای امپراتوری روم نزدیکتر بود. هشام فتوحات اسلامی را درسمت روم از سر گرفت و به خوبی در سرزمین آناتولی پیش رفت اما سرانجام سپاه اسلام شکست سختی، در نبرد با روم خورد و بدون دست آورد خاصی عقب نشست .
در سمت مغرب، در زمان هشام فتوحات در سمت مغرب در شمال فرانسه متوقف شد. و دیگر هیچ وقت از آن پیشتر نرفت. مسلمین در جنگ تورس یا همان جنگ بلاط الشهدا شکست سختی از مسیحیان فرانسه خوردند(732میلادی). شکست های هشام همین جا پایان نیافت و در سمت شرق هم در مطیع کردن تخارستان به مرکزیت بلخ و ماوراء النهر(فرا رود) به مرکزیت سمرقند شکست خورد.
در همین حین شورش دیگری از سغدیان در شرق رخ داد. حاکم خراسان قول داد که هرکس مسلمان شود از او خراج نگیرد اما بعد با کمبود منابع مالی مواجه شد و حرف خودش را پس گرفت. سغدیان شورش کردند و حتی بلخ را تصرف کردند.
این شورش ها که از مسلمانان غیر عرب سر می زد؛ بعداً به بزرگترین چالش برای امپراتوری اموی تبدیل شد.
بعد از هشام با ولید بن یزید بیعت شد. ولید بن یزید بیشتر به تفریح و خوشگذرانی علاقه نشان می داد تا خلافت.
در سال 744 میلادی یزید سوم در دمشق اعلام خلافت کرد و ارتش او ولید ثانی را کشتند. یزید سوم به تقوا شهرت داشت و 6 ماه پس از آغاز خلافت مرد.
یزید سوم برادرش ابراهیم را به عنوان ولیعهد خود قرار داد. اما مروان دوم، نوۀ مروان بن حکم. لشگرش را به دمشق آورد و اعلام خلافت کرد. مروان مرکز خلافت را به حرّان در ترکیه امروزی منتقل کرد. شورش و هرج و مرج در سوریه پراکنده شد وبه سرزمین های دیگر اسلامی سرایت کرد. شورشی که به سقوط سلسله امویان منتهی شد.
دعوت عبّاسی وابو مسلم
(این قسمت از مقاله برگرفته از کتاب تاریخ اسلام .علی اکبر فیاض است)
هرقدرکه قدرت اموی به واسطه ضعف خلفا و بهم ریختگی اعراب پشتیبان خلافت رو به ضعف می رفت نفوذ شیعه زیادتر می شد. این دعوت که در زمان محمد بن الحنیفه آغاز شده بود موضوعش آل علی - علیه السّلام - و خلافت آنها بود. اما درآخر، بنی العباس با مهارت عجیبی آن را به نفع خود برگرداندند.
خراسان در آن روزگار تابع بصره بود. طوایف عربی برای خود حوزه ای را با قریه ها و مزارع و چرا گاههای آن تصرف کرده بود. این طوایف از میراث زمان جاهلیت میان خود دودستگی ها و اختلافات فراوان داشتند. دولت اموی نیز که سیاست خود را برروی این دودستگی ها بنا گذاشته بود آتش اختلافات را دامن می زد. درخراسان مهمترین و نافذترین قبیله عرب بنی تمیم بودند. اینها از نژاد عدنانی محسوب می شدند. درمقابل آنها طایفه ازد از نژاد قحطانی بودند و طوایف ربیعه نیز به آنها ملحق شده بودند. میان این دو دسته برسر ریاست و نفوذ در خراسان زدو خودرها رخ داد .
در طی کشاکشها و زدوخوردها، دعوت شیعه که بنی عباس خود را در آنجا داده بودند نهفته انتشار می یافت .
امام عباسی نزدیک دمشق که از زمان عبدالملک بن مروان اقامتگاه خانواده عباسی شده بود منزل داشت. مرکز تبلیغاتی دیگری نیز در کوفه داشتند. گاهی هم امامِ مبلغینِ خود را درموسم حج درمکه دیدار می کرد. دستور امام به دعات آن بود که بیشتر به ایرانیها بپیچند واز اعراب به طوایف یمانی (قحطانی) اعتماد کنند و با مضریها (نزاریها) به ظاهر مهربان، ودر باطن دشمن باشند به طوری که اگر بتوانند یکی ازآنها باقی نگذارند.
محمد که اولین امام عباسیان است اول کسی بود که دعات به اطراف فرستاد و دستور داده بود که دعوت به «الرضا من آل محمد» کنند و اسم کسی را نبرند. پس از محمد، ابراهیم پسرش به وصیت او به امامت نشست و ابو مسلم دعوت او را اشکار کرد. بدین طریق فرقه راوندیه که طرفدار امامت بنی العباس بود در آغاز با کیسانیه یعنی طرفداران محمد بن الحنفیه اتصال داشته ودر امتداد آن بوجود آمده است. در زمان مهدی عباسی خواستند این اتصال را قطع کنند پس سلسله امامت را مستقیما به عباس بن عبدالمطلب رساندند به استناد آنکه عموی پیغمبر و وارث او بوده است. بدین طریق علویان را از حساب خود حذف کردند. برگردیم بر سر تاریخ .
در موقعی که ابو مسلم مرو را گرفت فتح دیگری نیز خود به خود به آغوش او آمد و آن چنان بود که عبدالله بن معاویه که به داعیه خلافت، مدتی جنوب ایران را به دست گرفته بود. اخیرا ً از جلو لشکری که مروان به سر وقت او فرستاده بود اصفهان را گذاشته به خراسان آمد و به ابومسلم پناهنده شد.ابو مسلم او را به زندان افکند و کشت.
پس از فتح مرو، ابو مسلم سرداران خود را به فتح اطراف خراسان فرستاد و فتوح به سرعت پیش می رفت. دسته ای از نیروی مروانیها از اصفهان به گرگان وارد شد؛ ابو مسلم قحطبة بن شبیب را به مقابله آنها مامور کرد. قحطبه آن لشکر را درگرگان شکست داد و ازآنجا به طرف ری پیش راند. ابو مسلم نیز از مرو به جانب نیشابور کشید .
قحطبه به مرکز ایران رسیده بود لشکریان خلیفۀ اموی که از جلو قحطبه فرار می کردند پس از تخلیه همدان در نهاوند به مقاومت ایستادند و پس از چند ماه تسلیم شدند (ذوالقعده 131 ) . لشکر خراسان شاهراه معمولی کرمانشاه، حلوان، خانقین را پیش گرفته از فلات ایران به جلگه عراق سرازیر شدند و ناگهانی برسردشمن فرود آمدند. در گیرو دار فتح، قحطبه شبی به طرز مجهولی نابود شد ولی پسرش حسن که خود سردار رشید و با شهامتی بود فتح را انجام داد و یکسره وارد کوفه شد (محرم 132). پیش از این واقعه ابراهیم امام را در حمیمه به فرمان مروان گرفته بودند و بعد در زندان کشتند. ولی برادر او ابو العباس عبدالله بن محمد بن علی، باعده ای از خویشاوندان فراراً خود را به کوفه نزد شیعیان آنجا رسانده بود. در این هنگام که حسن با لشکر وارد کوفه شد شیعیان این عبدالله را به حکم آنکه ابراهیم او را وصی و جانشین خود قرار داده بود به خلافت برداشتند (ربیع الاول132)
در این موقع مروان از حران بیرون آمده از راه موصل روانه کوفه شد. دسته ای از لشکر خراسان به استقبال او رفت و در کنار رود زاب بزرگ جنگ در گرفت و از دوم جمادی الاخری تا یازدهم آن ماه طول کشید و مروان شکست فاحشی خورد. این جنگ که به جنگ زاب معروف است، دولت امویان را خاتمه داد .
سرانجام در بوصیر ( در مصر علیا ) با لشکر خراسان که همه جا به تعاقب او آمده بودند مصاف داد و در میدان مبارزه کشته شد. سرش را بریده برای ابوالعباس به کوفه فرستادند
افراد بنی امیه را در همه جا جستند و کشتند، باروی دمشق را ویران کردند و قبور خلفای بنی امیه را شکافته استخوانها را سوزانیدند. از این تعقیب و کشتار یکی از نوادگان هشام بن عبد الملک که نامش عبد الرحمن بود، جان دربود و خود را به اندلس انداخت و درآنجا خلیفه شد و سلسله امویان، در اندلس آغاز شد .
با وجود انقراض مروان، تسخیر کامل شام که مقر چندین سالۀ دولت اموی بود هنوز مبلغی کار داشت، عده ای از سرداران اموی از بیم جان یا به طمع مملکت هنوز می جنبیدند و شهرها را بر عباسیان می شورانیدند .
با زوال زمام حکومت از دست اعراب بیرون آمد و به دست طرفداران بنی عباس، یعنی ایرانیان افتاد و ایجاد بغداد نیز این تحول را نشاندار کرد. زبان کشور هنوز عربی بود اما ادبیات و رسوم زندگانی همه تحت تاثیر این تحول قرار گرفت و تمدن تازه ای آغاز شد. جنگ زاب نقطۀ مقابل جنگ قادسیه بود و ایرانیان قدرتی را که در آنجا باخته بودند در اینجا بدست آوردند.
دولت اموی در اندلس
نخستین مرد مسلمانی که به اندلس رفت، طارق بن زیاد و پس از وی موسی بن نصیر بود، این دو سردار در سال 92 هجری در زمان حکومت امویان قسمتی از اسپانیا را مسخر کرده و از طرف خلفای بنی امیه در آنجا فرمانروا گشتند. هم این که عباسیان بخلافت رسیدند، بنی امیه را قتل عام کردند جوانی از آنان جان به در برده، به آفریقا رفت و از آنجا سوار کشتی شد و به اندلس رفت. و بر فرمانروای آنروزِ اندلس عبدالرحمن بن یوسف فهری فایق آمده حکومت اندلس را بدست آورد و ابتدا بنام سفاح خلیفۀ عباسی خطبه خواند اما عباسیان این جوان را از حکومت معزول ساختند او هم به فرمان بنی عباس اعتنا نکرده در اندلس ماند و خود فرمانروا شد. این جوان اموی عبدالرحمن بن معاویه بن هشام بن عبدالملک است که قرطبه را پایتخت قرار داد و خود را امیر اندلس خواند 138 هجری. پس از عبدالرحمن عده ای از جانشین های او نیز خود را امیر می خواندند تا آنکه نوبت به عبد الرحمن سوم رسید این مرد بزرگترین فرمانروای اموی اندلس می باشد. عبدالرحمن بجای امیر، خود را خلیفه گفت و با فرنگیان جنگهای بسیار کرد، آنان را شکست داد. پس از او چند تن دیگر در اندلس فرمانروا شدند ولی هیچ یک بپای عبدالرحمن سوم نرسیدند در قرن پنجم هجری حکومت اندلس میان چند دسته از بزرگان عرب تقسیم گشت که مشهورترین آنان طایفۀ عبابده فرمانروایان اشبیلیه میباشند. این دسته پس از چندی ناتوان گشتند وبرای جلوگیری از هجوم فرنگیان بسلاطین شما آفریقا (مرابطین) پناه آوردند ولی اینان که بکمک آمده بودند اندلس را برای خود گرفته، دست فرنگیان و فرمانروایان (عبابده) عرب را از اندلس کوتاه ساختند و بالاخره در سال 1492 میلادی فرنگیان به اندلس هجوم آوردند و آن کشور را به یکباره از چنگ مسلمانان در آوردند.
اتفاقا کشور اندلس سهم بزرگی در تاریخ تمدن اسلام دارا شد. بناهای عالی اسلامی در اندلس برپا گشت آموزشگاه های مهم تاسیس یافت ودانشمندان و سخنوران نامی از آن سرزمین اسلامی برخاستند.